eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.6هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیاده روی نجف_کربلا.... این شیرینی تمام شدنی نیست...😍😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۸۰۳ سال ۹۷ بود که با همسرم آشنا شدیم. بماند که خیلی سختی کشیدیم تا خانواده راضی به وصلت بشن و در نهایت سال ۹۹ نامزد شدیم. یه نامزدی ساده در حد خانواده ی ما و ایشون و به مدت ۳ ماه ازدواج موقت خوندیم. قبلش هم مشاوره رفتیم و الحمدلله که همه چی ما با هم جور و خوب بود همون جور که خودمون متوجه شده بودیم. من از زمان مجردیم حتی اون زمان ها که طلا قیمت الان رو نداشت چون خونده بودم نقره زینت بهشتی هاست و مستحبه دلم میخواست انگشتر حلقه ام نقره باشه اما چون میدونستم ممکنه مخالفت بشه اینو نمی گفتم جایی. خلاصه من و همسرم به جای پلاتین و طلا که مرسومه انگشتر نقره برای هم خریدیم. عقد هم یک عقد محضری بود و نمی‌خواستم عروسی بگیریم تا بعد از کرونا. که شرایط جور شد و توی کرونا! عروسی گرفتیم از طریق ازدواج آسان که مبلغش با توجه به هزینه های عروسی خیلی خیلی کم و ناچیز شد. جوری که شاید کسی به فکرش نرسه که با همچین مبلغی میشه عروسی گرفت! گذشت و گذشت و تصمیم گرفتیم بعد از ماه رمضان برای بچه دار شدن اقدام کنیم و ۸ ماه گذشت و خبری نشد. دیگه یکم داشتیم نگران می‌شدیم که مبادا مشکلی باشه چون داشت نزدیک یک سال می‌گذشت. تا اینکه ماه نهم به لطف خدا و یاری ائمه باردار شدم. سعی کردیم وسایل رو خرد خرد بگیریم ضمن اینکه اصلا دلم نمیخواست از این رسومات که باید خانواده ی دختر سیسمونی رو بدن پیروی کنم، هم اینکه خانواده ام همینحوریش کلی برای من هزینه کرده بودن که خیلی هاشونو میگفتم چرا خریدید و نیاز نبود اما خب خودشون دوست داشتن. برای خیلی از وسایل توی دیوار دنبال وسایل نوزاد می گشتم که هم خوب و نو بودن، هم قیمت مناسب تر. بنابراین هم فشاری بهمون نیومد، هم احساس میکردم که چقدر اینجوری سود هم کردیم درحالی که به نظر بعضی ها این کارها عاره. اما اگر سبک زندگی درست من باعث شه هم از هزینه ها کم شه، هم چهارنفر دیگه یاد بگیرن و اینقدر هزینه های گزاف نکنن، چرا باید ایرادی داشته باشه؟ خلاصه که اینقدر سختش نکنیم با کمتر هزینه کردن هم میشه زندگی کرد. مهم اینه در آخر هم به همسرتون فشار نیووردید، هم خدا رو راضی کردید. الحمدلله عشق من و همسرم به هم مثل روز اوله و برای همه ی مجردها همچین ازدواج خوبی و برای متاهل ها همچین ماندگاری ای رو آرزو میکنم. و‌ راستی برای بارداری من حدودا دو ماه ویار بارداری داشتم و خیلی اذیت شدم، هنوز یادش می افتم میگم چطور تحمل کردم. بعدا این سرودهای امام زمانی رو که میدیدم میگفتم من قراره یار امام زمان تربیت کنم ان شا الله و امید قلبی می‌گرفتم. راجع تعداد فرزند هم دیگه خیلی هرجایی صحبت نمیکنم، چون یه سریا میخوان با گفتن تجارب منفی منصرفم کنن اما نمیدونن تاثیری نداره روی من. بخاطر همینم همه جااا مطرح نکنین خصوصا اگر حرف اطرافیان روتون اثر میذاره.ان شا الله خدا توفیق بده تا ۳۰ سالگیم ۴ تا رو آورده باشم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
چکار کنیم تا اگر گذرنامه مون در سفر اربعیـن گم شد، دچار مشکل نشیم؟! با گوشی همراهتان عکس از گذرنامه خود گرفته و در گوشی نگهداری کنید تا اگر گذرنامه شما مفقود و یا به سرقت رفت به هنگام بازگشت به مشکلی برخورد نکنید. همچنین ‌‌شماره تلفن خودتون و یا آیدی هایی که دارید رو با برچسب پشت گذرنامه (یا هر وسیله ی مهم دیگه ی که دارید) بنویسید، اینجوری وقتی گم بشه، بهتون زنگ می‌زنند. اگر هم گذرنامه ی کسی رو پیدا کردید به کنسولگری یا خدمات زائرای بین راه تحویل بدید. 👈 لطفا به زائرین دیگر هم اطلاع رسانی کنید تا شریک اجر معنوی "زائرین اربعین" شوید. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
کانون پیوند مهر در اصفهان... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
💥آیا بچّه‌دار شدن با وجود اختلافای زناشویی کار درستیه؟ برا تصمیم‌گیری درباره ی بچه‌دار شدن و یا نشدن با وجود اختلاف میان زن و شوهر، باید به اندازۀ اختلاف، توجّه کنیم. گاهی اختلافا به اندازه‌ایه که دو طرف درباره ی ادامۀ زندگی، تردید جدّی دارن. در این صورت، به نظر می‌رسه قبل از تصمیم‌گیری دربارۀ بچه‌دار شدن، باید در مورد ادامه زندگی یا طلاق، به یک نتیجۀ قطعی و منطقی برسن. در این جا مشاوره، نقش ویژه‌ای داره. ما توصیه‌ می‌کنیم در این مرحله، به تنهایی تصمیم نگیرن و به مشاوره برن. اگه اختلاف به اندازه‌ای نیست که دو طرف به طلاق فکر کنن، زیاد بودن تعداد بچه‌ها، می‌تونه از اثر دعواها روی بچه‌ها کم کنه. به صورت طبیعی، دعوای پدر و مادر برای بچه‌ها، ناامنیِ روانی ایجاد می‌کنه. وقتی هم که دو طرف در حال دعوا هستن، بچه نمی‌تونه برا احساس امنیت روانی، به یکی از اونا پناه ببره و تنهایی، فشار روانی زیادی به بچه، وارد می‌کنه. ولی اگه در کنار این بچه، خواهر و برادر دیگه‌ای هم باشن، اونا می‌تونن نقطۀ اتّکای روحی و روانی همدیگه بشن. به همین دلیل، آسیبای روانی رو بچه‌ها کمتر می‌شه. 📚ایران جوان بمان کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌نظر یکی از اعضا در مورد دستنوشته ی شهید صدرزاده و پاسخ بنده👆 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خداوندا مرا اولاد بسیاری عطا فرما ✨که در راه حسینت، لشکری از خون من باشد 👌 «ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۸۰۴ متولد ۶۷ هستم. توی یه خانواده پرجمعیت بدنیا اومدم. فرزند سوم هستم و ۶خواهر برادر هستیم. ۲۲سالم بود که ازدواج کردم. توی عقد و اوایل ازدواج ما هم مثل خیلی از زوجها چالشهایی داشتیم که الحمدلله باصبر و حوصله رفع میکردیم. ۷ماه بعد ازدواج بدون هیچی دردسری باردار شدم، تقریبا بارداری خوبی داشتم ( اگه ویارا و سوزش معده رو ندیده بگیریم) و توی ۲۵ سالگی اولین فرزند بدنیا اومد. مادرم چون بچه های پشت سرهم و نیم شیر آورده بود، مدام بهم میگفت مبادا دوباره بچه دار بشی، بذار بچت بزرگ بشه بعد. منم از سر بی تجربگی و نادانی رفتم ای یو دی گذاشتم که ای یو دی گذاشتن همان و پیدا شدن مشکلات همان. متاسفانه تا یکسال خونریزی داشتم پیش هر دکتری که میرفتم سونو میداد و وقتی از جای ای یو دی مطمئن میشدن، قرص میدادن که خونریزی بند بیاد ولی موقت بود. تا اینکه یه دکتری بهم گفت باید ای یو دی برداری تا مشکلاتت تموم بشه، منم قبول کردم و مدتی بعد حالم بهتر شد. پسرم که ۲ ساله شد، به فکر فرزند بعدی افتادم ولی هر ماه بی نتیجه بود تا اینکه متوجه شدم کیست و فیبروم دارم و مرتب داروی هورمونی استفاده میکردم و این انتظار ۶سال طول کشید. و هر بار خودمو سرزنش میکردم که چرا ای یو دی گذاشتم و به درگاه خدا ناشکری کردم. سه سال تحت نظر مرکز ناباروری بود آزمایشات و سونو و داروهای گوناگون ولی همش بی فایده تا اینکه کرونا شروع شد و من توی خونه از سر بیکاری شروع به گرفتن چله های متفاوت کردم. حدیث کسا، زیارت عاشورا، سوره یاسین و .... خرداد سال ۹۹ وقتی کرونا کمی فروکش کرد برای درمان به مشهد رفتم و اونجا آب پاکی رو ریختن رو دستم و گفتن باید ای وی اف بشی و من برگشتم شهرم تا با همسرم برای درمان دوباره به مشهد بریم که ماه محرم شروع شد و توی روضه ها از حضرت علی اصغر بچه خواستم. دهه اول محرم که تموم شد خبر بدی بهم رسید. برادرم تصادف کرده بود و به کما رفته بود و از این قضیه اندک افرادی مطلع بودن و ما این قضیه رو از پدر ومادرم مخفی کردیم چرا که پدرم مشکل ریه داشت و باید عمل می‌کرد و ما میدونستیم که اگه بهش بگم زیر بار عمل نمیره، کما اینکه پدرم عنایت و علاقه خاصی به این برادرم داشت. خلاصه با صلاح و مشورت با بزرگترا تصمیم گرفتیم قضیه تصادف رو بعد عمل پدرم بهش بگیم. خلاصه پدرم عمل شد و اوضاع برادرم وخیمتر. طوریکه ریه اش آب آورده بود و هوشیاریش روی ۳ بود. عمل پدرم موفقیت آمیز بود و پدرم بهوش اومد و سه روز توی ای سی یو بود و روز چهارم متاسفانه در کمال ناباوری پدرم فوت کرد. ما موندیم و داغ پدر و برادری که زندگیش به مویی وصل بود و مادری که خبر نداشت. کم کم خبر تصادف برادرم پیچید و ما مجبور شدیم به مادرم بگیم. از اوضاع و احوال اون روزا همین قدر بگم که نمیدونستیم روی زمین راه میریم یا هوا. نمیدونستیم از غم فوت پدر گریه کنیم یا برای شفای برادر دعا. توی همین اوضاع و احوال ۶کیلو وزن کم کردم و متوجه عقب افتادن دوره ام شدم. به اصرار همسرم رفتم آزمایش دادم و در کمال ناباوری مثبت شد. وقتی برای سونوی تشکیل قلب رفتم، دکتر گفت خارج از رحم است و باید سقط بشه. ولی من زیر بار نرفتم و دوبار دیگه سونو رفتم که توی سونوی آخر گفتن بچه سالمه و قلبش داره میزنه و شکر خدارو بجا آوردم. تمام این مدت که حدود ۳۵روز طول کشید من تمام این ۳۵روز رو از زمان فوت پدرم تا روزی که فهمیدم باردارم از صبح ساعت ۶ میرفتم بیمارستان تا ساعت ۱یا۲ ظهر. بدون آب و غذا. چون کرونا شدت گرفته بود جرات نمیکردم چیزی بیرون بخورم. خداروشکر بعد ۴۰ روز با دعاها و نذر و نیازها برادرم بهوش امد. اون لحظه که گفتن دستگاه ازش جدا کردیم و خودش داره نفس میکشه خدا رو از ته دل شکر کردم و انگار دنیا رو بهم دادن. طبق نظر دکتر، برادرم از فوت پدرم نباید باخبر میشد چراکه امکان وارد شدن شوک عصبی و رفتن دوبارش به کما خیلی بود. بنابراین تصمیم گرفتیم قبل از ورود برادرم به خونه مراسم چهلم پدرم و برگزار کنیم و همه رخت سیاه از تن دربیاریم تا متوجه نشه و برای غیبتش هم بگیم پدرم برای کار تاسیسات به کربلا رفته، چرا که شوهرعمم هر سال برای آشپزی به کربلا و سامرا می‌رفت. خلاصه برادرم به خونه اومد و غیبت پدر رو هر جور بود رفع رجوع کردیم. دقیقا روز ۴۰ پدرم اوضاع بارداری من وخیم شد، دکتر که رفتم امید چندانی نداشت، میگفت فقط استراحت مطلق، شاید بچه بمونه. با آمپول و شیاف سعی در نگه داشتن بچه میکردن که متاسفاته زیاد جوابگو نبود. ادامه در پست بعدی.... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۸۰۴ در همین احوال نذر حضرت علی اصغر کردم و گفتم خودت این بچه رو بهم دادی خودتم نگه دارش باش. بچم بمونه شیر برنج نذر میکنم که بپزم. خلاصه بعد ۴ماه استراحت مطلق و استفاده از دارو خط رفع شد. نوبت به شما آزمایشات غربالگری رسید که توی نوبت اول گفتن بچه سندروم داون داره. بماند که چقدر استرس کشیدم و دوباره دست به دامن شیرخواره امام حسین شدم. توی غربالگری دوم گفتن بچه هیچ مشکلی نداره و سالم هست. ۹ماه به سختی و با استراحت مطلق و چندین بار بستری شدن گذشت و توی ۲ خرداد ۱۴۰۰ پسر دومم بدنیا آمد و اسمشو گذاشتم علی اصغر. ۸ ماه بعد از بدنیا امدن پسرم متوجه شدم که خدا خواسته دوباره باردار شدم ولی متاسفاته بدلیل تشکیل نشدن قلب مجبور به سقط شدم، کما اینکه من تا هفته ۱۲ صبر کردم و رشد جنین متوقف شده بود و دکتر اعلام خطر کرد. با درد زیاد و سه روز درد کشیدن جنین سقط شد. ولی بازهم چشم امید بخدا داشتم و این‌بار هم بعد ۷ماه دوباره باردار داشتم و این‌بارم خدا گل پسر دیگه ای توی خرداد ۱۴۰۲ بهم هدیه داد. بارها بخودم میگم کاش برای بچه دار شدن جلوگیری نمیکردم و واگذار میکردم بخدا تا خودش برام تصمیم بگیره که اگه به خدا واگذار میکردم چه بسا تا الان ۴ یا ۵فرزند داشتم و همه الان از آب و گل دراومده بودن. ولی باز هم خدارو شکر میکنم. امید دارم که خدا بازه م بهم بچه بده و این‌بار دختر باشه. هر چند که اطرافیان به شوخی حرفهایی بهم میزنن ولی من سعی میکنم توجه نکنم و بچه هامو نذر امام زمان و امام حسین کردم. میخواستم به چندتا نکته اشاره کنم. اول اینکه تا خدا نخواد برگی از درخت نمیفته و من اینو با همه وجودم حس کردم و شعار نمیدم. برادرم از مرگ برگشت و هیچکدوم از دکتراش امیدی به زنده موندنش نداشتن. دوم اینکه درسته که علم پزشکی پیشرفت کرده و خیلی بیماریها رو درمان میکنه ولی این خداست که بهتون بچه میده و بچه رو نگه میداره، پس در همه حال به خودش توکل و توسل کنیم که صلاح و مصلحت مارو بهتر از خودمون میدونه. از همه اعضای کانال میخوام برام دعا کنن تا بتونم بازم بچه بیارم و در برابر زخم زبون اطرافیان طاقت بیارم. من سالهاست که شهادت حضرت رقیه توی خونم روضه میگیرم و شیر برنج میدم شاید باورتون نشه ولی خیلی از اقوام و دوستان که بچه نداشتن توی همین روضه از حضرت رقیه بچه خواستن و الان بچه هاشون توی دامنشون دارن قد میکشن. همه کسایی که از بچه دار شدن ناامید شدن و یا کسایی که در حال درمان هستن از بزرگترین طبیب غافل نشن. درسته که سن و سالشون کمه ولی کرم و لطفشون بی نهایت زیاده. یاعلی کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
ثوابِ نیت... نگویید جامانده ایم کسی که قلب و روحش رفته جامانده نیست. جامانده کسی است که عشق و شور و طلبِ زیارت اربعین، به ذهنش هم نمی رسد و علاقه ای ندارد ،اگر به هردلیلی اشتیاقِ رفتن هست و شرایطش نیست، خیری بوده و ثوابِ نیّت را برده اید. شاکر باشید و نگویید جامانده ایم... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نائب الزیاره شما عزیزان هستیم در پیاده روی نجف تا کربلا☺ به نیت هر کسی که حاجتش اولاد سالم و صالح هست به خصوص دوتاکافی نیستی ها و در آخر خودمون ۲۰ عمود پیاده روی میکنیم🙂💚 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۸۰۵ من سال ۶۴ با همسرم طبق رسم اون موقع آشنا شدم و با سادگی تمام تو خونه خواهرم ازدواج کردم و بعد از حدود ۴ماه، بهار ۶۵ عروسی کردیم. زندگی خیلی خوبی رو شروع کردم. البته طبقه دوم منزل پدر شوهرم که بعد از مدت خیلی کوتاهی متوجه حال بدم شدم، البته اینو نگفتم که موقع ازدواج من ۲۲ سال داشتم. بعد از رفتن به دکتر و آزمایش فهمیدم باردار هستم. در زمستان همان سال، پسرم پا به دنیا گذاشت و زندگی رو با وجود کمبود وسایل رفاهی، برایمان شیرین کرد. اینو باید بگم که تو اون سالها مثل،الان این پوشک و این همه وسیله های جور و اجور برای نوزاد یا نبود اگر هم یه چیزایی بود، ما قدرت خرید ش رو نداشتیم. لذا توی دهه ۶۰ با سختی، بچه ها رو بزرگ میکردیم. هنوز محمد صادق یک سال و دو ماهش بود، که فهمیدم مجدد باردارم، با وجود ناراحتی ای که داشتم، ولی باز هم ۹ماه رو پشت سر گذاشتم و پسر دومم به دنیا اومد. باز یه نکته رو فراموش کردم. این که من تو بچگی مادرم رو از دست دادم. دقیقا ۱۲ سالگی و همه کارهای خونه و حتی مراقبت از خواهر کوچک ۲/۵ ساله ام رو به عهده داشتم. اینو گفتم به این علت که بدونین من تو چه وضعیتی، ازدواج کردم و بچه دار شدم، اونم تو خونه مادرشوهر، پیش چشم اقوام شوهرم. که چه قدر زخم زبون میزدن و من به تنهایی، باید اینها رو تحمل میکردم. این بار با حرف این و اون که دیگه بسه دوتا بچه و کافیه و از این جور حرفا با گذاشتن دستگاه از بارداری جلوگیری کردم. پسرم ۵ ساله شد که متوجه شدم درد کمر شدید دارم و زمانیکه به دکتر مراجعه کردم و با سونو گرافی ای که انجام دادم، دکتر گفت یک کیست بزرگ، داخل رحم داری باید دستگاه رو بیرون می آوردم. خلاصه بعد مدت چند ماه معالجه، الحمدلله، کیست درمان شد و من متوجه شدم برای بار سوم باردار هستم. این بار خیلی دیر به اطرافیان، گفتم باردارم تا با طعنه هاشون نتونن حال من و همسرم رو بد کنن و تو سال ۷۲ خداوند یه دختر گل بهم داد بعد از دوتا پسر... ما هردو از داشتن یه دختر تپل و ملوس خیلی خوشحال بودیم. هنوز طعم این شیرینی برامون کامل نشده بود تو یک سال و دوماهگی مطهره،متوجه شدم برای چهار مین بار حامله هستم، این بار دیگه خودم هم مخالف شدید بچه بودم. آخه زخم زبانها رو دیده بودم و اینکه اون سالها همه زوجها همه دوتا بچه ای بودن و یه موج شکل گرفته بود که فرزند چهارم ممنوعه. و حتی طبق رسم اون موقع،هیچ امکانی شامل فرزند چهارم نمیشد مثل کوپن و شیر خشک دولتی و با اجبار تو همه بیمارستانها،بستن لوله های رحم انجام میشد. اینو بگم من تو ی مدت سه چهار ماه اول که هیچ کس خبر نداشت حتی خانواده خودم و من که با خانواده همسرم زندگی میکردم تا ۷ماه نگذاشتم کسی از حاملگیم مطلع شود و توی این مدت فقط کارم😭 گریه بود. خودم رو از همه قایم میکردم. خداوند منو ببخشد تا مرز سقط جنین هم پیش رفتم ولی از آنجا که خداوند می‌خواست به این کودک بی‌گناه زندگی ببخشه، این خطا انجام نشد. و با همه بمب باران زخم زبانها، دختر دومم در زمستان ۷۴ به دنیا امد. من الان ۶۰ ساله هستم و ۵ تا نوه 💐 گل دارم. و ششمین نوه ام که فرزند همان دختر دومم هست تا دو ماه دیگه به دنیا میاد. همون کسایی که منو با زخم زبونهاشون آزار دادن الان به خانواده من غبطه می‌خورن و خودشون دو فرزند و یکی دوتا نوه دارند. در پایان سخنم اینو بگم که نباید از رحمت بی حد خداوند ناامید شد و در همین جا از کمکهای بی دریغ همسرم در این سالهای تنهایی، من کمال تشکر رو داشته باشم. هم چنین از حرفهای دیگران ترس نداشته باشیم و فقط امید و اعتماد به قدرت لایزال الهی داشته باشیم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
آقاپسرها و نوه های تجربه ۸۰۵... ۸۰۵ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075