eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.6هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۰۱۸ من متولد ۱۳۶۶ هستم، از یک خانواده پرجمعیت ۶خواهر و ۳ برادر، از اول دوست داشتم زود ازدواج کنم. ۱۷سالم که بود، سال ۱۳۸۴ عقد کردم. دوران نامزدی یک دفعه متوجه شدم باردار هستم. وای خدا تا رفتم دکتر، گفت مبارکه خانم، بارداری... من که نمیدونستم چیکار کنم. تصمیم گرفتم بچه رو از بین ببرم. به خانواده ام از ترس که چرا توی دوران عقد باردار شدم چیزی نگفتم. شروع کردم از جاهای بلند پريدن، هرکاری میشد کردم به خیال اینکه این موجود کوچولو که قلب هم داشت رو از بین ببرم، تا اینکه مادرم فهمید. کل خانواده فهمیدن... مادرم گفت نباید این کار رو انجام بدی، یک مقدار جروبحث شد ولی خانواده همسرم ۴ قلم جنس به عنوان شیر بها دادن، پدرم کامل بهم جهاز داد و ما با یک کوچولو وارد زندگی شدیم. پدرشوهرم طبقه پایین رو کامل به ما داد و ۶ سال ما اونجا زندگی کردیم. هفته ها می‌گذشت و من بارداری رو طی کردم تا اینکه پسر کوچولوی من آقا عرشیا به دنیا آمد. کمی گذشت تا اینکه متوجه اعتیاد همسرم شدم. باور نمیکردم که به مواد مخدر روی آورده، رفتم داخل یک تولیدی لباس با یه بچه کوچیک کار کردم. بعد رفتم نظافت خونه های مردم، توی همین سختی ها همسرم چند بار کمپ رفت ولی درست نشد. آخر ازش جدا شدم. مهریه رو بخشیدم پسرم رو گرفتم. تا اینکه یک روز برادرم گفتم حق نداری از خونه بری بیرون، چون شوهر نداری،پشت سرت حرف می‌زنند. من که داخل خونه پدرم زندانی شده بودم، تصمیم گرفتم به همسرم زنگ بزنم به خاطر پسرم از اول شروع کنیم که همسرم هم قبول کرد و ما دوباره زندگی رو شروع کردیم. ولی این بار همسرم مواد رو تزريق می‌کرد و من خیلی نگران بودم که از همسرم بیماری ایدز بگیرم که رفتم آزمایش دادم گفت خدارو شکر سالم هستم، دیگه نمیتونستم با همسرم زندگی کنم چون اون نمی‌خواست عوض بشه و این بار دوباره ازش طلاق گرفتم. وقتی ازش جدا شدم با همسر جدیدم آشنا شدم که اون هم از همسرش جدا شده بود. همسر اول من فهمیده بود که من ازدواج کردم. بعد از یک مدتی فوت کرد. من مشهد بودم وقتی که این خبر رو شنیدم و از ته قلبم حلالش کردم. همسر دوم شکر خدا خیلی آقا است. پسرم که بچه یتیم هست رو حمایت میکنه الان پسر من ۱۸ ساله شده و مشغول تحصیله. شکر خدا ،خیلی از پسر اولم راضی ام. توی بارداری‌ها هم خیلی کمکم کرد. سرويس بهداشتی رو می‌شست. حیاط رو می‌شست. خونه رو جارو برقی میزد و.... از همسر دوم هم ۳ فرزند دارم. هر ۴تا به روش سزارین به دنیا آمدن، سر سزارین چهارم دکتر میخواست لوله هام رو ببنده نه من اجازه دادم نه همسرم، مادر خود من پشت در اتاق عمل به همسرم می‌گفته اجازه بده دخترم لوله هاشو ببنده که همسرم به مادر من گفته عوارض داره، نمی تونم. الان پسر کوچیکم آقا محمد ۱سال وپنج ماهش است، اگر ۲ساله بشه از خدا میخوام دوباره منو مجدد لایق مادری کنه و بهم بچه امانت بده، چند روز پیش مادر خودم بهم گفت بشین سرجات چه بچه ای؟ همین چهار تا رو بزرگ کن، بفرست دانشگاه‌ بسه ولی من بهش چیزی نگفتم چون مادره، قلبش میشکنه ولی خودم با خدای خودم عهد بستم که اول برای ازدیاد نسل شیعه و بعد سربازی امام زمان و بعد دستور رهبرم دوباره از خدا بچه بخوام. نا گفته نماند هر کدام از بچه ها که به دنیا میان کلی روزی میارن، بارها کربلا وجاهای زیارتی رفتیم. ماشین خریدیم. خونه خریدیم، همسرم رسمی شد. از سر کارش بهش قسطی زمین دادن، همه اش از رزق بچه هاست. هر کسی تجربه من رو خوند برام از ته دل دعا کنه بچه های زیادی داشته باشم، چون به جز خدا حامی ندارم در زندگی، دوست دارم یک خانواده بزرگ با چندتا بچه داشته باشم. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۱۹ متولد اسفند ۶۹ هستم در تهران. بچگی من تا ۱۰ سالگی در شهرستانی کوچک و مذهبی (به خاطر شغل پدرم) گذشت. من فقط یک برادر دارم که یک سال از من بزرگتره و جالبه که پدر و مادر من فقط یک فرزند میخواستند و من خداخواسته به این دنیا پا گذاشتم. وقتی ۱۰ سالم شد، پدرم تصمیم گرفت مارو بیاره تهران و علیرغم میل مادرم، به هر سختی ای تن میداد ولی اعتقاد داشت که بچه هاش باید تو تهران بزرگ بشن. وقتی آمدیم تهران فضا خیلی متفاوت تر شد و از یک محیط کوچک مذهبی به محیطی باز و کمتر مذهبی وارد شدیم که خیلی چیزها از جمله بی حجابی در ذهن من تعریف نداشت. ولی متاسفانه تحت تاثیر دوستان و محیط من هم کم کم هم رنگ جماعت شدم و بیزار از قید و بند و حجاب ولی چون پدرم سخت گیر بودند، حجابم کم شد ولی برداشته نشد. دوران سخت بلوغ با کنترل شدید خانواده به پایان رسید و من پا به دانشگاه گذاشتم و لذت وصف ناشدنی استقلال سرمستم کرده بود. امان از شر شیطان که دایره روابطم روز به روز گسترده تر و متنوع تر میشد. دورانی که فکر کردن بهش آزارم میده. من مدت زمان زیادی رو در مسیر رفت و آمد به دانشگاه داخل مترو و اتوبوس بودم و همین باعث شد که تصمیم بگیرم در مسیر قرآن حفظ کنم که وقتم هدر نره. واقعا اعجاز قرآن رو در زندگی احساس کردم، با اینکه نمی فهمیدم دارم چی میخونم ولی شخصیتم روز به روز داشت تغییر میکرد. کم کم به حجاب تمایل پیدا کردم و با مطالعه کتب شهید مطهری و چند جلد دیگر سعی کردم کمی خودم رو جمع و جور کنم. اما امان از شر شیطان که هرکاری میکنی یه راهی برای نفوذ پیدا میکنه. من در رشته هنر تحصیل میکردم و یکی از اساتیدم که اعتقاد دارم خود ابلیس بود من رو باز از راه درست دور کرد. این موضوع باعث شد مدت زمان زیادی بیزار باشم از مرد و ازدواج و تعهد .... در حالی که احساس تنهایی همیشه آزارم میداد و خواستگار زیادی هم داشتم. خدارو شکر چیزی که هیچ وقت تو زندگیم ترک نشد نماز و دعا بود که مدیون پدر و مادرم هستم. کم کم به افسردگی دچار شدم. روزی برادرم که در رشته روانشناسی تحصیل میکرد، ازم دعوت کرد که یک سری دوره های خودشناسی رو بگذرونم و من رو از اون چاه تنهایی و افسردگی در آورد. من توبه کردم و زندگی جدیدی رو شروع کردم. من با گذراندن این دوره ها بزرگ میشدم و شاد و امیدوار. بعد از یکی از دوره ها تصمیمم رو باید در مسائل اساسی زندگی قطعی میگرفتم و یکیش که برای من بزرگترینش بود، حجاب بود. من چادر رو انتخاب کرده بودم و ازاونجایی که اگر یک قدم به سمت خدا برداری خدا صد قدم به سوی تو برمیداره حسابی برام جبران کرد. من با انتخاب چادر از طرف تمام دوستان طرد شدم و تازه فهمیدم فاجعه دردناکیست که زنانگی و زیبایی یک زن وسیله خوشگذرانی و لذت دیگران باشه. اون روزها از خواستگار آمدن و سرنگرفتن وصلت خسته شده بودم و یک روز از خدا خواهش کردم هیچ خواستگاری نیاد به این خونه مگر کسی که همسر منه. یک روز وقتی با تعدادی از بستگان رفته بودیم پیک نیک، به طرز عجیبی من به چشم برادر همسرم که یکی از فامیلهای دور سببی ما هستند آمدم و ایشون بیشتر من رو به خاطر حجابم برای برادرشون پسند کردند. آخه هم من و هم همسرم دارای بستگانی هستیم که خیلی باز و مختلط و راحت هستند متاسفانه. و خدا مزد حجابم رو برام همسری فرستاد که گلیست از گلهای بهشت، راحت بگم تاریخ مثل شو کم دیده... ما در مراسم خواستگاری به توافق رسیدیم. ایشون از لحاظ مالی به من گفتند صفر هستند و تاکید کردند حتی از پدرشون کمک نمیگیرند و من قبول کردم چون مردانگی و مذهبی بودنش به دلم نشسته بود و تمام معیارهامو داشتند. خیلی زود نامزد کردیم و بعد ۴ ماه در سال ۹۳ عروسی گرفتیم و در اطراف تهران در یک خانه نقلی اجاره ای زندگیمون رو شروع کردیم. روز به روز به لطف خدا زندگیمون عاشقانه تر می شد. همسرم عاشق بچه بود و من میگفتم تا خونه نخریدیم بچه بی بچه. ولی ازونجایی که مهره مار داره راضیم کرد😁 و پسر اولم سال ۹۵ به صورت طبیعی و با شرایطی سخت به دنیا آمد. ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۱۹ پا قدم پسرم بود که بعد از مدتی تصمیم گرفتیم هرچی داریم بفروشیم و سپرده کنیم و خونه بخریم. ما سپرده کردیم ولی تو همین مدت خونه شد ۳برابر اون پولی که ما داشتیم و ما مجبور شدیم بریم ساوجبلاق تا با مبلغ کم بتونیم خونه بهتری بخریم. اما دیگه پول پیش نداشتیم و مجبور شدیم چند روز خونه مادرم باشیم و چندروز منزل مادر همسر. حالا تو این شرایط پسر دومم رو باردار بودم با شرایط مالی افتضاح که خدا نخواد برای کسی. انقدر گرسنگی و نداری کشیدم تو اون بارداریم که نگم براتون. خلاصه گذشت و ما خونه رو تحویل گرفتیم و رفتیم داخلش و پسر دومم سال ۹۸ به دنیا آمد. ازونجایی که ان مع العسر یسری هست، بعد از یک سال خانه را فروختیم و آمدیم نزدیک محل کار همسرم. واقعا رزق و روزی مادی و معنوی خوبی داشت پسر دومم. وقتی آمدیم منزل جدید، ماشینمون رو فروختیم ولی راضی بودیم چون به پدر و مادرهامون نزدیک بودیم. من کار کیک و شیرینی خانگی رو شروع کرده بودم و حسابی داشتم مشتری جمع میکردم. دقیقا اسفند ۱۴۰۱ بود که میدیدم هرچه میپزم حالم داره ازش بهم میخوره و البته دوره ام هم عقب افتاده بود. ولی این رو از فشار کار میدونستم چون قنادی اونم اسفند ماه شلوغترین زمان کار هستش. خلاصه حالم بد بود ولی چون جلوگیری داشتیم اصلا فکر نمیکردم باردار باشم. بی بی چک زدم مثبت شد و من شوکه شده بودم اما راستش خیلی خوشحال شدم چون علاقه داشتم به فرزندآوری ولی جرات نداشتم و همسرمم میگفت دوتا کافیه. اما بنازم لطف خدا رو که مثل همیشه بهتر ازون چیزی که فکرشو میکردیم نصیبمون کرد. من یه چله گرفته بودم برای ام البنین که ماشین بخریم و سر ۴۰ روز نشده بود متوجه شدم باردارم و از زمانی که دخترم رو باردار شدم، نعمت های مادی و معنوی بود که به زندگیمون سرازیر شد و با وام فرزندآوری ماشین هم خریدیم. الان دخترم ۲ماهشه و من هرروز میگم ایکاش زودتر به دنیام می آمدی و این حس رو بعد از به دنیا آمدن همه شون داشتم چون همیشه توهمات منفی و بیهوده من رو از بچه دار شدن دور می‌کرد. ولی الان میبینم چه لذت عمیقی رو از خودم دور کرده بودم و میگم ایکاش بتووم براش یک خواهر بیارم تا مثل من انقدر تنها نباشه. متاسفانه فرهنگ عمومی جامعه هنوز روی فرزند کمتر زندگی بهتر گیر کرده و من از وقتی باردار شدم انقدر برخورد های بد دیدم که حد نداره. الانم فامیل همش میگن دیگه نیاری هاااااا و من با روی خوش میگم انشاالله چهارمی😁 الان با وجود ۳تا بچه زمانم هم برکت کرده حتی توانم و سلامتیم و روحیه ام و انقدر فعال هستم که هیچکس باورش نمیشه که من انقدر سفارش میگیرم، بچه کلاس اولی دارم، شب بیداری نوزاد دارم و دایم دارم کار میکنم. نترسید که ترس آفت جان و روح و ایمان انسان است. خدا وقتی فرزند هدیه میده عشقشم میده، ما سر بچه سوم یه جوری ذوق مرگ بودیم که انگار بچه اولمونه. با به دنیا آمدن دخترم زندگی ما متحول شد. شوهرم بعد از ۲۰ سال کار، تازه رسمی شد و واقعا از زمانی که دنیا آمده انگار فقر از خونه مون رفته بیرون و خیلی راحت تر داریم زندگی میکنیم به لطف پروردگار. هرچه دارم از صدقه سر بچه هامه. شکر خدا که هرچه شکر کنیم کم کردیم. 🤲 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
برکت زندگی... در مورد اینکه یکی از دوستان تو کانالتون پرسیده بودند دو قلو باردارن و آیا ممکنه دو قلو دستگاه نره، در جوابشون بگم که من دو قلو دارم اما من دو قلو هام چون خیلی اورژانسی به دلیل نامعلوم ۳۲هفته طبیعی دنیا اومدن، دستگاه رفتن. من آمپول ریه هم هنوز نزده بودم. اما تو اطرافیانم هم چنتا دو قلو داشتیم که نیازی به دستگاه نشد. اگر وارد هفته ۳۶ بشوند به احتمال زیاد دستگاه نمیخواهند انشاالله در مورد مدیریت مالی حقیقت اینه که برکت خیلی مهمه، من با ورود بچه هام برکت رو احساس کردم نه فقط بخاطر وجود بچه ها برکت مال زیاد بشه بعد از به دنیا اومدشون رفت و اومد خونه مون بیشتر شده، خیلی صدقه می‌دهیم و هدیه هم به بچه های دیگه و یا عیدی هم زیاد می‌دهیم. غذا با اینکه خودم سختمه برا پختنش کمی که زیاد تر بپزم سعی میکنم با مثلا دختر عموی بچه هام که میاد بازی کنه بخوریم یا ببرم خونه مادر بزرگم که پیر هستن یا اینجور مسائل چون اوایل بچه داریم، خیلی احساس نیاز به کمک داشتم سعی میکنم هر کمکی از دستم بر بیاد بکنم. اگه جایی میرم دست خالی نرم یا هر توصیه دیگه ای که بشنوم توی اسلام شده، در کل اسراف نکردن و مخصوصا حتی اگه چیزی نداریم یه چیز ساده رو با یه بچه مهمونش کنیم و بخوریم سفره دار بودن فکر کنم مهمه. کلا قبل از بچه ها، با وجودی که صرفه جویی خیلی میکردم خیلی تعجب میکردم که چرا اون جور که من صرفه جویی میکنم اوضاع خوب نیست. ضمن اینکه ما خیلی کسی خونه مون نمیومد سالی یکی دوبار نهایت مهمان دعوت میکردیم. اینکه آدما همون غذای کم و ساده رو دور هم بخورن مهمه، برن خونه ی هم و سفره دار باشن خیلی برکت میاره. من خیلی دوست دارم اما قبلا اینجوری نمیشد خیلی، الانم خیلی نمیشه ها ولی بیشتر از قبل شده بنظرم یه موضوع دیگه ای هم که هست مدیریت پول و حساب نکردن روی همه ی درآمده، خرده خرید های خونه بیشتر با منه مایحتاج روزانه بجز مواقع خاص مهمانی.کادو برای اطرافیان پوشاک اینها همه با منه، خرید های کلی مثل گوشت و هزینه تعمیر وسایل و اینها با همسرم. به همسرم گفتم من نمیخوام اصلا بدونم شما ازین به بعد چقدر درامد دارین یه مقداریشو که نه، خیلی کم ولی معقولی که زیاد هم نیست به من ماهیانه بدهید من هزینه هامو و پس اندازمو اینجور تنظیم میکنم. البته ایشون اهل خرج کردن برای خودشون نیستن یا خرید چیزهای اضافه و مدت زیادی هم سر کار هستن، به هر حال اینجور مدیریت که فکر کنند مثلا بجای ده میلیون کلا هشت میلیون درآمد دارن و اون دو تومن بره یه حساب دیگه حالا من یا خودشون، اینجوری پس انداز خوبی پیدا میکنن. ضمن اینکه مثلا ده هزار تومن(یا بیشتر) از دو میلیون رو هم بذارن برای اموال خدا یعنی برای نیازمندان، اینجوری فکر میکنم آدم هم متوجه مخارج غیر ضروری و حذف اونا میشه، هم پس انداز برای مخارج مهم زندگیش پیدا میکنه و هم انشالله برکت مال پیدا میکنه. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
برو سراغ امام جواد علیه السلام.... اگر کسی وضع زندگی‌اش خوب نیست، از امام جواد علیه السلام حاجت بگیرد. امام جواد علیه السلام مدینه بود. امام رضا علیه السلام در ایران و در مرو بود. برای امام رضا علیه السلام خبر آوردند که خادم‌ها هر وقت می‌خواهند پسرشان را از خانه خارج کنند از در پشتی می‌برند تا فقرا نفهمند که ایشان دارد می‌رود و درخواستی بکنند. حضرت نامه‌ای به پسرش امام جواد (ع) نوشت: «به من رسیده است که تو از درب کوچک بیرون می‌روی. به حق من بر تو که بیرون نروی مگر از درب بزرگ و همراه خودت درهم و دینار فراوان بردار و هر کس در راه از تو درخواست کرد به او عطا کن». این سفارش بابایش است که کسی از تو محروم نشود! از این جهت وقتی محتاج هستی، گرفتار هستی، کمبود داری برو سراغ امام جواد علیه السلام . دو رکعت‌ نماز برای امام جواد علیه السلام بخوانید و از ایشان بخواهید گرفتاری‌هایتان را رفع کند. خدا برای ما، دوازده امام گذاشته. «قد علم کل أناس مشربهم؛ هر گروهی بدانند از کجا آب می‌خورند». آن که بدهکار است بداند مَشربش امام جواد علیه السلام است؛ مَشکش را برود آن جا پر بکند. فقه می‌خواهد برود سراغ امام صادق علیه السلام... "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
برکت زندگی... در مورد برکت در مال و وقت و سلامتی، به یک سری از باورها رسیدم مثل اینکه حقوقم متوسطه اما همیشه میگم کم باشه اما برکت دار باشه. حضرت مهدی در دخل و خرج زندگی ما شریک اند. یه دونه قلک دارم نذر صاحب الزمان، هر روز یک مبلغی می‌ریزم. سالی دوبار هم باز میشه، به نیت اینکه هیچ‌وقت رهبرم، همسرم، بچه ام، خودم و عزیزانم گرفتاری سخت براشون پیش نیاد. هرچقدر هم که بشه الحمدالله یک تکه جهاز برا نوعروسی شده به رسم هدیه از حضرت ولی عصر... نکته بعدی روی خرید هایی که دارم، سوره قدر و سوره کوثر میخونم. هر وقت که غذا میپزم اگر یادم بمونه سهمی هم برا صاحب الزمان می‌ذارم. خوش اخلاق باشیم حتی در جنجالی ترین وضعیت، اگر مطمئنین برنج یا هرچی که دارین خمس بهش تعلق گرفته، حتما پرداخت کنین. خداوند متعال به دل بندگانش نگاه می‌کنه و برکت واقعی اونجاست که می‌بینی از برکت سفره ای که داری، حتی مورچه ای هم دانه برده و گنجشکی سیر شده... چشم پوشی و توقع داشتن از دیگران را کم کنیم. صدقه دادن بهترین دواست. وقتی ظرف می شوری و لیوان داخل دستت ده تکه میشه، بدون ذره ای آسیب دیدن، میفهمی که صدقه کار خودش رو کرده... "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
اگر به خدا سپردیم... [می‌گوید] آقا دوتا اولاد دارم بس است! سه‌تا دارم بس است! پدرم در آمد! نمی‌توانم از عهدۀ خرجشان بر بیایم! اگر انسان بخواهد اتّکا به خودش کند از عهدۀ یکی‌اش هم برنمی‌آید، از عهدۀ خودش هم برنمی‌آید! امّا اگر به خدا بسپرد صد تای آن هم باشد کم است، دویست تای آن هم باشد کم است! انسان چه می‌گوید و فکرش کجا است؟! آن خدایی که دارد آسمان را می‌گرداند، زمین را می‌گرداند، خورشید را می‌گرداند، مرّیخ را می‌گرداند، زُحَل و مشتری و کواکب و أفلاک و سیّارات را می‌گرداند، ماهی‌های دریا [را روزی می‌دهد]، و اصلاً چه خبرها و چه عجائب‌المخلوقاتی هست؛ آن‌وقت از چهار مثقال برنج یا نیم لیتر شیر برای این بچّۀ معصوم، درِ خزاین او بسته شده است و دیگر نمی‌تواند به ما روزی بدهد! 📚 مبانی اخلاق در آیات و روایات - جلد یک کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۲۲ من متولد ۶۵ هستم. توی یه خانواده پرجمعیت متولد شدم. بچه آخر خانواده، با پدری فوق‌العاده مذهبی و مدیر ومدبر و مادری بسیار خونسرد و آروم و بی خیال😂 از ۱۳ سالگی چون قدم بلند بود و تقریبا درشت بودم. خواستگار داشتم،تا اینکه توی ۱۶ سالگی در حالی که هنوز درس میخوندم، عقد کردم و بعد ۱۷ سالگی عروسی گرفتیم و از مشهد به تهران اومدیم. همسرم ۲۲ سالش بود و برعکس من بچه بزرگ یه خانواده ۷ فرزندی بود که تو ۲۰ سالگی مادرش را از دست داده بود، ۶ تا پسر بودن و یه خواهر ۷ ساله پدرشون بعد ما ازدواج کرد و واسطه ما همون خانم بود. بسیار خانم خوبی بودن، دلسوز و عاقل و فهیم که بیشتر به خاطر خواهرشوهر ۷ ساله ام قبول کرده بود وارد این خانواده بشه خلاصه من از همون اوایل ازدواج دلم بچه می‌خواست و بعد ۳ ماه باردار شدمو این خبر برای خانواده همسر و مخصوصا پدر شون خیلی مسرت بخش بود چون یه جورایی غم نبود مادر کمتر می‌شد،۴۰ هفته ام دیگه تموم شده بود و بچه دنیا نمیومد و همین باعث شد که وقتی بستری شدم برای زایمان، تشخیص بدن بچه مدفوع کرده و من بعد ۸ ساعت درد کشیدن عمل شدم. محمد حسن ما اردیبهشت ۸۵ دنیا اومد، محمد حسن دوران نوزادی خوبی داشت، یعنی اصلا من معنی دل درد، زردی و کولیک و رفلاکس را نمیدونستم چیه، ولی به شدت بازیگوش بود و کم صبر و طاقت... دوسال و نه ماهش شد که به همسرم گفتم یه بچه دیگه بیاریم، به شدت مخالفت کرد ولی آخرش راضی شد و من باردار شدم و زهرا خانم ما شب میلاد با سعادت امام رضا علیه السلام متولد شد. من طبقه پایین خونه پدرشوهرم زندگی میکردم و اون خانم هم بعد ۴ سال زندگی نتونست بمونه و رفت. همسر هم صبح زود میرفتن سرکار تا شب و کلا همه کارهای بچه ها با خودم بود، مادرم نهایت دویا سه هفته برای زایمان ام میموند و برمیگشت. با وجود زهرا شادی به خونه پدر همسرم برگشته بود زهرا اونقدر عاقل و فهمیده بود که حد نداشت. اربعین ۱۳۹۰ پدر همسرم به رحمت خدا رفتند، بعد یک سال برای خواهرشوهرم خواستگار اومد و تمام کارهای جهيزيه و عروسیش را خودم انجام دادم و به خونه بخت فرستادیمش. دوتا برادرای دیگه هم ازدواج کردن و حالا من دوست داشتم بچه سوم را بیارم و خداوند سوم ماه رمضان سال ۹۴ آقا محمدعلی باهوش و قشنگمو بهمون هدیه داد. هرکسی میرسید میگفت دیگه بسه ها بچه نیارید هم دختر دارید و هم پسر، همسر استقبال میکرد ولی من توی دلم بهشون میخندیدم، چون نقشه ها داشتم😄 دوست داشتم تا قبل از اینکه سنم بره بالاتر، بچه بیارم ولی غافل از اینکه سزارینی بودم و یکم ریسکش بالا بود. بعد دوسال خیلی به همسرم اصرار کردم که بچه چهارم را بیاریم قبول نمی‌کرد و اصلا نمیشد گولش زد😀تا اینکه بهمن ماه سال ۱۴۰۰ دونفری باهم رفتیم کربلا کنار هم توحرم نشسته بودیم رو کردم به گنبد گفتم یا امام حسین این شوهر منو راضی کن اگرم صلاح هست یه دختر بهم بده و حتما اربعین سال دیگه تو هرحالی بودم منو بطلب. برگشتیم و واقعا انگار امام حسین دل همسرمو نرم کرد و تو سن ۳۵ سالگی باردار شدم، وقتی فهمیدم با اینکه دوست داشتم یه حسی بودم، رفتم پیش دکترم وقتی بهش از حالم گفتم گفت خیلی هم عالی چرا ناراحتی گفتم آخه سنم زیاده دعوام کرد و گفت دخترا الان توی این سن ازدواج میکنن، پاشو خودتو جمع کن😁 همه چیز خوب پیش می‌رفت تا اینکه به دکتر گفتم برام غربالگری بنویس گفت اگر اهل سقط نیستی، نرو. گفتم نیستم ولی بنویس برام، تا اینکه رفتم مشهد و اونجا غربالگری ها را انجام دادم. جواب آزمایش را گرفتم و اصلا نگاه نکردم و بعد دوهفته اومدم تهران یه روز همین طوری داشتم نگاه میکردم دیدم ریسکش را زده بالا توی گوگل سرچ کردم تلفن‌ زدم به چندتا از دوستام که پرستار بودن پرسیدم و دیدم بله ریسک سندرم داون زیاد بود. انگار دنیا دور سرم داشت می‌چرخید. یادمه محرم بود و شب حضرت علی‌اصغر خیلی حالم بد بود نوبت گرفتم رفتم دکتر، دکتر گفت ببین تمام اینا احتمال هست، تو که اهل سقط نیستی چرا غربالگری دادی و خدا خیرش بده آرومم کرد و گفت صبر کن سونوی آنومالی ۱۶ هفته رو بده بعد تصمیم بگیر، اونجا رفتم هیئت و نذر کردم اگر بچه ام سالم بود سال دیگه ۶ دست لباس علی اصغر بخرم و به ۶ تا نوزاد بدم و تا آخر عمر هرسال شب هفتم محرم یه خوراکی واسه بچه ها پخش کنم. هفته ۱۶ وقتی رفتم سونو همه‌چیز خوب بود و گفت بچه ات سالمه و دختر😍 تیغه بینی تشکیل شده کی گفته که سندرم هست، من توی اون دوران با چند تا پزشک دیگه صحبت کردم و همگی گفتند ریسک بسیار بالاست و سقط کن ولی من گفتم قلبی را که تند تر از قلب خودم میزنه نمیام از کار بندازم و توکل به خدا و توسل به اهل بیت کردم. ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۲۲ اربعین ۵ ماهه بودم، همسرم برام ویلچر گرفت دودل بودم که بریم یانه گفت میریم خودم هواتا دارم. مادر و پدر وخواهرم هم باهامون اومدن و من اربعین ۱۴۰۱ همون طور که از امام حسین خواستم اربعین باردار اونم دختر راهی کربلا شدیم و دی ماه ۱۴۰۱ دختر خوشگلم به دنیا اومد. قبل بیهوشی هنوز استرس داشتم که اگر بچه مشکلی داشت آمادگی داشته باشم، وقتی به هوش اومدم و حالش را پرسیدم گفتند خدا یه دختر سالم و خوشگل بهت داده... نوریه ۷ ماهه بود که اربعین رفتیم کربلا تو حرم اميرالمومنین نشسته بودیم که یه خانمی اومد پیشم باهام صحبت کرد و گفت اسم بچه هات چیه بعد که گفتم رو کرد به حرم گفت یا امیرالمومنین یه حسین به این خانم بده. خنده ام گرفت گفتم چی میگید من بچه ام کوچیکه هنوز گفت نه حیفه تو یه حسین نداشته باشی😭 خلاصه بگذریم فکر میکردم پرونده بارداری های من بسته شده، تا اینکه نوریه ۱۱ ماهه بود و من آنفولانزای سختی گرفتم و حالم به شدت بد بود. بعد مریضی دیدم خوب نمیشم و روز به روز بی حال تر میشم. جاریم گفت شاید باردار باشی گفتم محاله، من بچه شیر میدم، تا اینکه دیدم واقعا حالم یه جوریه، بی‌بی چک زدم و دیدم بله مثبت شد. رفتم پیش دکترم دوباره حالم خیلی بد بود هنوز خستگی زایمان قبل توی تنم بود. دکترم گفت چیه ناراحتی؟ بدش به من پاشو و خدا راشکر کن فقط چون سزارین پنجم هست کار من سخت تره، وقتی با دکتر حساب کردیم گفت احتمالا الآن ۷ هفته باشی و سونو و آزمایش نوشت. وقتی رفتم سونو گفت خانم چی میگی بچه ۱۲ هفته است😃حسابی توی شوک بودم به کسی نگفتم حتی بچه هام، پسرم پشت کنکوری بود و درس میخوند دخترمم اگر می‌فهمید موهاشو می‌کند😂 فقط خودم و همسرم میدونستیم ولی بازم باور نمی‌کردیم سر این دیگه غربالگری نرفتم، ولی توی دلم از زمان بارداری راضی نبودم، تا اینکه هفته ۱۶ درد شدید و خونریزی باعث شد بیمارستان بستری بشم و استراحت مطلق با به بچه ۱ ساله که باید از شیر میگرفتم و ۳ تا بچه مدرسه ای و پشت کنکوری و بدون کمک، خوبیش این بود که ایام نوروز بود و همه خونه بودن، آخر فروردین بچه ها یکی یکی آبله مرغون گرفتن و منم چون نگرفته بودم آخرین نفر گرفتم و چقدر عذاب کشیدم. شاید حدود ۲هزار دونه بدنم زده بود همگی دردناک از کف پا بگیر تا دهان و پهلو وکمر و لای انگشتا، ۳ روز جهنمی را گذروندم بیمارستان بخش عفونی گفت زده به ریه و باید بستری بشی ولی قبول نکردم و با اسپری و دارو گذروندم ولی سرفه هاش هنوزم برام مونده و دکتر گفت بعد زایمانت باید درمان کنی، خلاصه با همین سختی‌ها اقامحمدحسین گل ما دقیقا ایام پیاده روی اربعین به دنیا اومد. قدم بچه ام خیلی خوب بود از همون اول بارداری که حتی خبر نداشتیم همه لوازم برقی خونه یکی یکی خراب می‌شد و می‌سوخت و ما نو میخریدم.🥲😂 خداراشکر میکنم که خدا با این همه مشکلاتی که داشتم، فرزند سالم بهم داده و از خدا میخوام دامان همه منتظرا را سبز کنه و کسی حسرت مادر شدن توی دلش نمونه 🙏 و یه نصیحت به مادرایی که اطرافیانتون بازبونشون آزارتون میدن و نظر میدن دلیلی نداره کسی بفهمه بارداری، من بچه چهارم ۸ ماهه بودم که فامیل توی یه عروسی اونجا فهميدن، بچه پنجمم حتي هنوز، خیلیا نمیدونن که بچه دار شدیم هر وقت دیدنش، می‌فهمن دیگه😃 حتی پسر خودمم آخرای ماه هفتم بهش گفتیم که ذهنش درگیر نشه. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۲۳ ما خانواده پر جمعیتی هستیم. ۶تا خواهر و برادریم خداروشکر، پدر و مادرم خیلی وقت نمی‌کردن که با ما بازی کنن‌، اما چون ۶تا بودیم این مسئله ها اصلا به چشم مون‌ نمیومد. دعوا میکردم، بازی میکردم، خلاصه خوش بودیم. خداروشکر، بنده فرزند پنجم خانواده هستم و متولد ۷۱ و به شدت ازدواجی از ۱۳ سالگی خواستگار داشتم ولی خانواده ام راضی به ازدواج من نمیشدن تا اینکه یکی از اقوام پدرم به خواستگاری میان و پدرم جواب مثبت میدن و تو سن ۱۵ سالگی رفتم سر خونه زندگی خودم، با یه عروسی کم هزینه و اندک جهیزیه که به خانواده ها فشار نیاد. خانواده همسرم کم جمعیت هستن یه خواهر و برادر، همسرم به شدت عاشق بچه و من اصلا دوست نداشتم تا چند سال بچه دار بشیم، یه روز که از صبح تا شب حالم بد بود و دل درد داشتم احتمال آپاندیس دادیم، رفتیم بیمارستان دکتر آزمایش نوشت وقتی جواب آزمایش رو همسرم گرفت با خوشحالی اومد گفت بارداری😁😍 و من با تعجب😳 گفتم شوخی میکنی ؟!! همسرم با ذوقی عجیب گفت داری مادر میشی😁 خلاصه رفتیم خونه و من کم کم داشتم به این نی نی عادت‌ می‌کردم که مشکل پیدا کردم و نی نی مون متاسفانه سقط شد. بعد اون دیگه خودم تمایل داشتم که بچه دار شیم و خدای مهربان بعد ۸ ماه، دختر گلم رو بهمون داد با کلی ویار بد و استراحت و استرس که بلاخره دختر گلمون آذر ۸۹ به دنیا اومد😍 البته نتونستم طبیعی به دنیا بیارم و ارژانسی بردن سزارین متاسفانه دخترم خیلی آروم بود و زیبا و تو دل برو همین آروم بودنش کار داد دستمون😁 و همسرم گفت این بچه مون که آرومه یکی دیگه هم بیارم که فاصله سنی شون‌ کم باشه و منم قبول کردم. خدا جونم بعد یک سال و نیم دخترم یه بچه دیگه بهمون داد. همین که اطرافیان مون متوجه شدن، کلی تیکه انداختن و بعضیاشونم‌ میگفتن برو سقط کن میخوای چیکار😳😒 خلاصه پسرگلمون هم به دنیا اومد و تیر ۹۲ ما شدیم خانواده چهار نفره😍 همگی خوشحال که هم دخترش رو داری هم پسرش رو، خداروشکر با بدنیا اومدن هر کدوم از بچه هامون رزق مون بیشتر میشد😍 ولی فعلا نه خونه داشتیم نه ماشین. چون بچه های پشت سرهمی مثل دوقلو می‌مونن، در کل روز خیلی خسته میشدم و دیگه دوست نداشتم بچه دار بشم گذشت تا اینکه همسرم دوباره گفت بیا یکی دیگه هم بیاریم ۲ تا کمه😐 من می‌گفتم نه بسه دیگه نه حوصله اش رو دارم نه دوست دارم دوباره بچه بیارم چون سزارین هم هستم خیلی اذیت میشم ولی همسرم حرف خودش رو میزد. سال ۹۸ متوجه شدم که خدا بهمون یه نی نی دیگه داده و دوباره ویار بد و کمر درد و غیره 😢 از طرفی هم کرونا اومده بود و خیلی اذیت شدم تا اینکه فروردین ۹۹ پسرمون بدنیا اومد😍 خیلی دعا کردم و متوسل شدم به اهل بیت و امام زمان که بتونم از پسش‌ بربیام، خیلی صبورتر شده بودم خداروشکر انگار با وجود این پسرمون خدا بهم صبر و آرامش هدیه کرده بود😍❤️ بعد یک سالگی پسرم صاحب خونه گفت که باید بلند شی و ما دنبال خونه و هر جا می‌رفتیم میگفتن خونه به کسایی که ۲ تا بیشتر بچه دارن نمی‌دیم😳😔 یا اگه هم میدادن خیلی کرایه اش زیاد بود. به لطف خدا یه جای رو پیدا کردیم که براشون تعداد مهم نبود، بعد این پسرمون حالا من دلم میخواست که بچه دارشیم و به حرف رهبر عزیزمون لبیک بگیم خدای مهربان دوباره به ما یه بچه دیگه داد شهریور۱۴۰۲ دختر گلمون بدنیا اومد😍 چون خیلی تو بارداری و حین زایمان و بعد زایمان اذیت شدم بدنم خیلی ضعیف شد همسرم گفتن که دیگه بچه نیاریم چون سلامتی مادر در خانواده خیلی مهمه مادر خونه باید سالم و سلامت باشه که بتونه به خوبی از پس کارهاش و تربیت بچه هاش بر بیاد. حالا دیگه باید این از این خونه هم دربیایم چون پسر صاحب خونه میخواد بیاد بشینه😢 و ما چند وقته که دنبال خونه هستیم و میگن تعدادتون‌ زیاد 😢🥺 نهایتن‌ به ۴ نفر خونه اجاره میدن 😐 حتی چندجا رفتیم که خونه هاشون ۳ خوابه و اجاره ها هم بالا بود گفتن به ۴ نفر خونه نمی‌دیم😔 خیلی از برخورد صاحب خونه ها ناراحت شدم و دلم شکست😭 با اینکه بهشون می‌گفتیم همون جوری که خونه رو تحویل میگیریم تحویل میدیم باز قبول نمی‌کردن اکثراً هم دنبال همکف بودیم که هم همسایه ها هم بچه ها اذیت نشن. به بچه هام نگاه میکنم و تو دلم میگم این همه آدم میگن اللهم عجل لولیک فرج، خدایا ظهور امام زمانمون رو برسون ولی راضی نیستن به سربازهای کوچیک امام زمان خونه بدن😔 همه می‌دونیم ظهور نزدیکه ولی بعضیامون‌‌ راضی نیستیم کمک کنیم به فرج آقا، چون سختی داره چون اذیت شدن داره، برخی فکر میکنن فقط بشینن و دعا کنن فرج حاصل میشه بعضی از مردم بخاطر همین مشکل مسکن بچه نمیارن. از خدای مهربان می‌خوام که از امتحاناتش سربلند در بیایم و فرج آقامون رو هر چه زودتر ببینیم😍 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۲۴ من متولد ۱۲شهریور ۱۳۷۶ هستم و یه خواهر بزرگتر از خودم دارم که متولد ۷۲ هستن. مادرم وقتی منو باردار بوده بخاطر فشار بالای بارداری توی ۷ماهگی ختم بارداری میزنن و سزارین میشن و من با وزن ۱کیلو و ۲۰۰ دنیا اومدم و جالب اینکه اصلا دستگاه نرفتم و ۲ماه بعد مادرمو از دست دادم. (برای شادی روح مادر من وهمه مادرای آسمانی ممنون میشم صلوات بفرستید.) بابام هم بعدش زن گرفتن ک ۳تا خواهر دیگه دارم و خداروشکر ما خواهرا رابطه خیلی خوبی باهم داریم و همدیگرو خیلی دوست داریم. خواهر نعمت بسیار بزرگیه و من همیشه دوس داشتم اگه دختر دار شدم براش خواهر بیارم. من تو سن ۱۹ سالگی ازدواج کردم. آذر سال ۹۵ و پنج ماه بعدش باردار شدم و پسرم رو توی سن ۲۰ سالگی دنیا آوردم. طبیعی نتونستم زایمان کنم، با وجود مامای خصوصی و منو بردن اتاق عمل و سزارین اجباری شدم. خیلی سخت بود، تب زیاد و درد زیادی داشتم و پسرم سینه ام رو نگرفت هر کار کردم. از پا قدم پسرم ماشین خریدیم اون زمان مستاجر بودیم که خداروشکر صاحبخونه باهامون راه اومد و ما ۵سال اونجا مستاجر بودیم و دخترم هم اونجا دنیا اومد. ۳ سال بعدش دوباره باردار شدم که اونم از تاثیرات مثبت کانال و خواندن تجربه اعضای گروه دوتا کافی نیست که به من انگیزه داد و من دخترم رو توی سن ۲۴ سالگی دنیا آوردم و از پاقدم خوب دخترم هم یه خونه خریدیم که بازم آدم خوبی سر راهمون قرار گرفت و ما مبلغی از پول خونه رو قسطی دادیم و خود صاحبخونه بعنوان مستاجر داخل خونه نشست تا یکسال که ما بقیه پولش رو دادیم و اینا همه از برکت وجود بچه ها بود. دخترم یکساله بود که من باز هم باردارشدم ولی متاسفانه قلبش تشکیل نشد و کورتاژ شدم و دکترم هم میگفتن شما هم دختر داری هم پسر دیگه باردار نشو. اینم بگم که تو سزارین دوم و اول هردو دکتر به من گفتن رحمت شل و اصلا نباید باردار بشی، شاید مجبور بشیم رحمت رو دربیاریم و من رو خیلی ترسوندن و گفتن تا ۵سال حق نداری بچه بیاری و بعدازسزارین دوم یک ماما اومد و کمک کرد که رحمم جمع بشه. پارسال اربعین قسمت شد ومن با پسر بزرگم برای دومین بار رفتیم پیاده روی کربلا اونجا خیلی کمرم درد میکرد و من فکر می کردم بخاطر پیاده روی و بغل کردن پسرم باشه، وقتی اومدیم از کربلا بی بی چک گذاشتم و مثبت شد و من خیلی خوشحال شدم و دخترم ۱۱ اردیبهشت امسال با سزارین سوم دنیا اومدن و من تو سن ۲۶سالگی صاحب سومین فرزندم شدم که خداروشکر میکنم. ان شاالله که همه مادرای چشم انتظار دامنشون سبز بشه، پسرم هم اونجا همش دعا می‌کرد که امام حسین بهم آجی و داداش بده، الان همش میگه یه بار دیگه بریم کربلا تا امام حسین بهم داداش بده البته پارسال روز هفتم محرم من به یک مراسم روضه حضرت رقیه رفتم واونجا یه لحظه دلم خیلی شکست ودعا کردم خدا بمن یه دختر دیگه بدن که سال بعد با خودم بیارمشون به مراسم که خدا هم صدای منو شنید و امسال دختر دومم کنارم بودن و از پاقدم دختر سومم، ماشین مون رو که برای خرید خونه فروخته بودیم دوباره خریدیم. روزی معنوی هم که نگم براتون، الان با ۳تا بچه همه جا میرم اصلا بچه سوم یه چیز دیگه است واقعا😍😍😍 اینا از لطف خدا میدونم که من با خودش معامله کردم و بخاطر امام زمان بچه آوردم. بچه هامم آروم هستن ماشالله وخداوند برای من جبران کرد. الان پسرم امسال کلاس اول میره، دختربزرگم ۳سالشه و دختر دومم ۴ماهش، سختی داره ولی شیرینیش هزار برابره 🥰🥰🥰🥰 دکترم هم گفتن سزارین چهارم هم میتونی بیاری برعکس بقیه دکترا که خیلی منو ترسوندن، و گفتن اصلا مشکلی نیست ان شاالله اگه خدا بخواد قصد دارم چهارمی رو هم قبل ۳۰سالگی بیارم. با اینکه اطرافیان خیلی موافق نیستن. دعاکنید من و بچه هام عاقبت بخیر بشیم در آخر هم ممنون از شما وکانال خیلی خوبتون و دوستان عزیزی که تجربیاتشونو میفرستن وباعث شدن من وبقیه که توی دوراهی گیر کردیم به انتخاب راه درست برسیم. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
در مورد مشکلات اقتصادی و برکت زندگی خواستم تجربمو خدمتتون عرض کنم، کارسازه انشاءالله همسرم کارمند هستند، بعد از ده سال زندگی مشترک و هیچ حمایتی و با وجود دو فرشته الهی و کلی مریضی و بالا پایین زندگی، الحمدلله کماهو اهله هیچ وقت کم نیاوردیم نه اینکه اوضاع مالی خیلی عالی داشته باشیم اما همیشه شکر خدا راضی بودیم و زندگی معمولی خوبی رو داشتیم راز زندگی من این بود که صدقه دادن در موقع بی پولی و تنگدستی رو ولو مقدار کم حتما انجام میدم. احتراممو به والدین همسرم و خودم بیشتر کردم، نماز استغفار و ذکر استغفار رو تاجایی که بتونم انجام میدم. گفتن اذان با صدایی که درخونه شنیده میشه رو بجا آوردم. خواندن سوره واقعه در شب جمعه و خواندن ۴۰بار سوره نصر در عصر پنجشنبه رو مداومت کردم و اینکه شاکر بودم. قناعتم داشتم و یک چیز خیلی مهم که به لطف کرونا بدست آوردیم(عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد😉)این بود که چه شب باشه چه ظهرچه هرتایمی که کم بیاریم باهمسرو بچه ها میریم گلزار شهدای شهرمون، شوهرم همیشه میگه شهدا میگن باز این خانم غر غرو اومد با حرفا و حاجتاش😂 منم میرم یه دل سیر باهاشون حرف میزنم، گلایه میکنم، میخندم و گاهی گریه میکنم. گاهی طلب دعای خیر خلاصه مردم عادی میرن کافی شاپ تراپی ما میریم گلزار شهدا و نگم چه برکاتی و چه نوری به دلامون و زندگیمون اومده قطعا این هم لطف پروردگاره... مادر من ۷۰ درصد ریه هاشو ویروس گرفته بود، جوری که بیمارستان قبولشون نمیکردن، بخاطر شلوغی و اوضاعشون خیلی بد بود. خودم وخانوادم بشدت مریض بودیم، یهو به دلم افتاد دم اذان مغرب رفتیم هیچکس نبود نماز خواندیم من خیلی گریه کردم، متوسل شدم، خواستم که واسطه شفامون باشن فرداش بطور معجزه آسایی روند بهبودمون آغاز و دوستی ما و شهدا شکل گرفت و الحمدلله ادامه دار شد. دوستان شهدا بهترین واسطه برای عاقبت بخیری و برکتند. ازشون بخواهید و راهشون و یادشون رو همیشه ادامه بدید انشاءالله شرمنده خون شون و خانوادهاشون نباشیم. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
کلید وسعت رزق... هر وقت رزقت کم شد، خواستی زیادتر بشود، از همان اندکی که داری انفاق کن. وقت نداری، پول نداری، بدهکاری، اما از همان مختصری که هست به دیگران ببخش. با صدق دل و خدایی... یک دفعه می بینی در باز شد و روزی سرازیر شد. خدا بیش و کم را کاری ندارد، با انفاق شما رزقت را بیشتر می کند. هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی کین کیمیای هستی قارون کند گدا را کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌گناه نکنید... «خدا وعده داده است اگر گناه نكنید روزی تون بیشتر می‌شود» ✨«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» اعراف/۹۶ اگر رفتید تو خط ایمان و تقوی «لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» خدا قول داده اگر شما اهل ایمان و تقوی بودید به تو بركت می‌دهد. 📌شما ایمان و تقوی را كنار گذاشتید آن وقت چهارده تا استان سیل می‌آید، هر چه تولید كردی می‌برد، یا سیل می‌آید یا زلزله می‌آید. گیر ما این است كه سوراخ دعا را گم كردیم. ✨ قرآن می‌گوید: «وَ یا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْكُمْ مِدْراراً وَ یَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِكُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمینَ» هود/۵۲ ✅اگر توبه كنید و گناه نکنید و استغفار كنید، «یَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِكُمْ» خدا زورتان را بیشتر می‌كند؛ مگر این كه بگوییم خدا دروغ می‌گوید. العیاذ بالله. كشاورزان ما اگر زكات بدهند، یك باران بموقع می‌آید. جبران می‌كند همه زكاتی را كه داده‌اند. اگر بگوید من زكات بدهم خب مالم كم می‌شود. ملخ می‌آید! فرق می‌كند تا باران، بركت بیاید یا ملخ بیاید یا آفت بیاید. یك مقداری به این‌ها توجه كنیم. متأسفانه بسیاری از ما در رده‌های مختلف به این مسائل توجه نمی‌كنیم به راننده می‌گوییم نگهدار نماز. می‌گوید والله من الآن زودتر برسم به ترمینال یك شیفت دیگر. به خاطر این كه یك شیفت مسافر كشی كند هر چه می‌گویند نماز راننده نگه نمی‌دارد. البته بعضی از ایشان بعد می‌بینند پنچر می‌شود حادثه پیش می‌آید دو ساعت می‌ایستد. حالا ده دقیقه برای خدا نایستاد. دو ساعت مقابل یك سرگرد می‌ایستد. ما دوست نداریم اما خدا قول داده است. قول داده است كه «اگر آمدید تو خط تقوی من كار تو را راه می‌اندازم». خدا قول داده وضع‌تان را خوب كند، مگر این كه شما در ایمانت به خدا شك داشته باشی. بعضی‌ها می‌گویند والله آخه ما ازدواج كنیم نان از كجا بیاوریم بخوریم. می‌دانی یعنی چه؟ معنایش این است كه اگر یكی باشم خدا زور دارد دو تا كه شدیم زور خدا كم می‌شود. اگر یكی باشیم خدا قادر رزق من را بدهد اما اگر دو تا شدیم دیگر قدرت خدا تمام می‌شود. 📌 آن‌هایی كه از ترس خرجی ازدواج نمي‌كنند، ته دلش این است یعنی من یكی بودم دو تا شدم قدرت خدا تمام می‌شود. عقیده خیلی خطرناكی است. ✨حدیث داریم: «مَنْ تَرَكَ التَّزْوِیجَ مَخَافَةَ الْعَیْلَةِ فَقَدْ أَسَاءَ بِاللَّهِ الظَّنَّ»(كافی، ج۵، ص۳۳۰) كسی اگر ازدواج نكند از ترس خرجی «فَقَدْ أَسَاءَ بِاللَّهِ الظَّنَّ» زندگی ساده، چه اشكالی دارد؟! "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
نود و نه درصد افراد وقت ازدواج چیزی نداشتند. بعد از ازدواج زندگی‌شان خوب شده است... كسی از شما هست بگوید من قبل از ازدواج وضع‌ام بهتر بود؟ بسیاری از رزقها مال بچه است. تا بچه نباشد رزق توی خانه پدر و مادر نمی‌آید. قرآن می‌فرماید چرا بچه‌ات را می‌كشی بخاطر خرجی؟ چرا از بچه دار شدن جلوگیری می‌كنی؟ «نَحْنُ نَرْزُقُهُم» بعد می‌فرماید «وَإِیَّاكُمْ»... «هم» قبل از «ایاكم» است یعنی صدقه سر بچه یك چیزی هم به تو می‌دهم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
ما وقتی ازدواج کردیم همسرم تازه رفته بودن سر کار، یعنی پس انداز صفر، با اینکه خواستگارانی داشتم که خونه و ماشین داشتن اما معیار های من و پدرم مادی نبود، (البته راستش معلوم بود همسرم آینده دار هستن) دین و ایمان، تقوا، تحصیلات و شغل خوبی داشتن با اینکه توی رفاه بزرگ شده بودم اما خیلی راحت گرفتیم و ساده شروع کردیم، راستش برام سخت بود چون سختی کشیده نبودم اما اصلا نشون نمی دادم، همون اول زندگی فهمیدم رفت و آمد با بعضی از فامیلهام رو باید کم کنم، چون خونه زندگی قشنگی داشتن و وقتی می رفتیم خونه شون متوجه شدم که همسرم تا چند روز توی فکر بود و تصور می کرد لابد من فکر می کنم چرا من همچین امکاناتی ندارم. ۱۰ ماه بعد ازدواج باردار شدم و همیشه به رحمت خداوند از ته دلم ایمان داشتم، چند سال اول زندگی واقعا قناعت کردیم، شاید مدتها بیرون غذا نمی خوردیم، حتی توی مصرف برق و گاز صرفه جویی کردیم، اکثر لباس‌های بچه هامو توی حراج ها بخصوص حراج های آخر فصل بعضی برندها خرید می کردم که هم کیفیت عالی بود و هم نصف قیمت می خریدم. لباس بچه های بزرگتر رو که براشون کوچیک می شد به کوچکتر ها می پوشوندم، لباس ها رو تعمیر و دوباره استفاده می کردم، همیشه مقید به پرداخت خمس بودیم، در حد توانمون کمک به فقرا رو حتما داشتیم، با کمی سلیقه به خرج دادن حالا خیاطی، بافندگی، کار چرم، یا هر هنری که بلدین، می تونین کمک خرج خوبی برای زندگی باشین، حداقل کار خودتون و بچه هاتون رو انجام میدین، من حتی خیلی از هدیه هایی که به دیگران می دادم بخصوص کادوی تولدشون هنر دست خودم بود. اوائل، هفته ای دو سه روز خونه ی پدر مادرها می رفتیم، طبیعتا هزینه ی خوراک هم کم می شد اما سعی می کردیم سر بار کسی نباشیم تا جایی که خودشون دوست داشتن می رفتیم خونه شون، خانواده ها حواسشون به ما بود و همیشه با دست پر از خونه شون می رفتیم خونه، ( خیلی خوبه خانواده ها هوای جوونها رو داشته باشن) همسرم خیلی سخت کوش و پر تلاش بودن حتی روزهای تعطیل کار می کردن هیچ وقت تنبلی ندیدم ازشون تا جایی که می گفتم کمی استراحت کن. ادب همسرم به پدر مادرش برای خودم تحسین برانگیز بود هر بار پدرشون وارد اتاق می شدن همسرم تمام قد به احترام پدرشون می ایستادن، همیشه هر دوی ما سعی کردیم بچه ی خوبی برای پدر مادر خودمون و همسرمون باشیم و حقیقتا خیلی وقتا ادب کردیم توی لحظه هایی که خیلیا تحمل سکوت کردن ندارن، اگه خیر دنیا و آخرت رو میخواین از هر راهی می تونین رضایت قلبی والدین رو جدی بگیرین، می شناسم آدم هایی که هرچی می دوون به جایی نمی رسن چون نارضايتي والدین رو دارن. حالا الان بعد از چند سال، ۳ تا فرزند داریم و خونه و ماشینی که روزهای اول زندگی فکرشم نمی کردم، هر چی داریم از برکت وجود بچه هاست، حالا همه ی اونایی که عروسی و خونه ی اول زندگی ما رو قبول نداشتن احترام دیگه ای برامون قائل هستن. جاری من رو حساب با سلیقه بودن خیلی هزینه می کرد برای یه تولد چند میلیون خرج می کرد اما من همیشه همه چیز رو ساده می گرفتم متوجه بودم که همه فکر می کنن اون خوش سلیقه تره اما من کاری که به نظرم درست بود انجام دادم الان مادر شوهرم میگه اگه اون یکی عروسم هم مثل این یکی کمتر خرج می کرد مثل این همچین خونه زندگی ای داشت. خلاصه که این زندگی نتیجه ی صبر و قناعته، خیلیا فقط امروزم رو می بینن اما هیچ کدوم خبر از روزهای سختی که بر من گذشت ندارن چون نذاشتم کسی بفهمه، حتی همون اوائل بر بعضی خصوصیات رفتاری همسرم صبری کردم که خودم می دونم و خدای خودم که الحمدلله الان واقعا هزار بار بهتر شدن، خدا هیچ وقت بندگان خودش رو رها نمی کنه ولی باید حسن ظن داشته باشین به خدا که همه چیز در ید قدرت اوست. ان شاءالله خدا فرزندان چهارم و پنجم هم قسمت ما کنه و هر کس فرزند می خواد خدا فرزند سالم و صالح نصیبش کنه به برکت صلوات بر محمد و آل محمد 🌹 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۲۷ من ۲۶ سالمه، ازدواج ما سنتی بود و سال ۹۸ رفتیم زیر یه سقف و شکرخدا عروسی ساده و وسایل ساده تر و ارزون گرفتیم اما بجاش خونه خریدیم و واقعااا خداروشاکرم بابت این موضوع... همسرم واریکوسل داشتن تو مجردی و عمل کرده بودن و خیلی ناامید بودن از پدر شدن اما ۳ماه بعد ازدواج، هر شب با شوهرم نماز حاجت میخوندیم و دعا برای فرزند صالح و سالم داشتن و ذکر استغفار که به نظرم بشدددت تاثیرگذار بود و در کمال ناباوری؛ باردار شدم خیلی زود😍 بشدددددت خوشحال شدیم. اما خوشحالیمون دووم نیاورد و بارداری سخت من شروع شد😤 ویار شدید تا ۵ماه که نمیتونستم حتی آب بخورم، وزن کم کردم به جای اضافه کردن استراحت مطلق و شیاف و آمپول و انقباض های زیاد و دفع پروتیین +۴ 😤😳 افسردگی و تغییر شدید خلق و خو مسمومیت بارداری و .... همسرم هم اصلا همراهم نبود. همش دعوا و بحث داشتیم. خیلی دوران سختی رو گذردندم و ۳۷ هفته ضربان قلب بچه پایین اومد و سزارین شدم. دخترم که دنیا اومد، همچنان ما اختلاف داشتیم، بخاطر بی سیاستی های من، عدم مدیریت زندگی از جانب من و همسرم و دخالت های مادرهمسرم... اما به لطف خدا و وجود پربرکت دختر نازم 😍 اون دوران گذشت. دخترم حساسیت به پروتیین گاوی داشت. و بابت موضوعات مختلف چندباری بیمارستان بستری شد و ما علاوه بر بارداری؛ از بچه داری هم خسته شده بودیم و می‌گفتیم دیگه بچه نمی‌خواهیم. چون فکر بارداری و بچه داری دوباره، بشدت اذیتم می‌کرد. تا اینکه با کانال شما آشنا شدم. مطالب رو خوندم. درباره تک فرزندی و ... تحقیق کردم. یواش یواش دخترم بزرگتر شد و می‌دیدم که همبازی نداره و خودش میگفت که دلم میخواد یه نی نی داشته باشیم.😍 و من یواش یواش نظرم تغییر کرد! شروع کردم با همسرم صحبت کردن، اصلاااااا اصلااااا زیر بار نمی‌رفت. می‌گفت خسته م از بارداریت، از بچه داری و از فشار اقتصادی. دیگه نمیتونم پوشک و شیرخشک بخرم. راستم می‌گفت واقعا وضعیت مالی مون خوب نبود. می‌گفتم اشکال نداره تو روزی رو بسپار به خدا، خدا نمیتونه (نعوذ بالله) یعنی روزی بچه مارو بده؟! هرچقدر بهش می‌گفتم، اصلا قبول نمی‌کرد، می‌گفت حقوقم کمه. پول ندارم.خدا عقلم بهمون داده، چرا باید خودمون شرایطو سختتر کنیم؟ هی دودوتا چهارتا می‌کرد، میگفت نه نمیشه پول نداریم. گذشت تا من با امام رضا درد و دل می‌کردم و ازش خواستم خودش دل شوهرمو نرم کنه تا راضی بشه گفتم برامون یه بچه سالم و صالح بخواین. دلم میخواست یه قدمی بردارم برای امام زمان. برای جوانی ایران و ... رفتم گلزار شهدا و از شهید محمد حسین محمدخانی خواستم که اولا همسرم راضی بشه و دوما از خدا برامون بچه سالم و صالح بخوان! تا اینکه شوهرم خودش خواست اقدام کنیم برای فرزند دوم 😳😍😁 رفتم مشهد😍 پابوس آقاجانم و ازشون طلب فرزند سالم و صالح کردم و بعد از دوماه متوجه شدم باردارم😍 خدا دوباره به ما لطف کرد و یه گل دختر هدیه داد 😍 بشددت خوشحال بودیم.کلی ذوق زده بودیم، این‌بار سه تایی؛ من و همسرم و دختر ۳سال و ۸ماهه م 😊 بارداریم خیییلی بهتر از بارداری اولم بود البته بی دغدغه هم نبود😅 اوایل که هماتوم داشتم و بعد بیرون زدگی رحم😟 بله ! هفته ۱۴ بارداری متوجه شدم که رحمم بشدددت اومده پایین و بیردن زده، خییلی درد داشتم. خیبی اذیت شدم که فقط خدا می دونه. چقدر کنار دردهایی داشتم، استرس کشیدم و میترسیدم که جنیتم رو از دست بدم زبونم لال. بشددت بهش دل بسته بودم 😢💔 ادامه👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۲۷ زنگ زدم حرم امام رضا 💔گفتم اگه این بچه رو ازم بگیری، تا عمر دارم هرجا هر نوزادی ببینم، اشک میریزم و تو حسرتش میمونم ... نذر و نیاز کردم و کلی دعا ... الحمدلله دکتر با تجربه ای پیدا کردم و رفتم پیشش. ایشون پساری گذاشتن برام و یه سری مراقبت ها انجام دادم ... الان هفته ۲۷ بارداری هستم 😍 و بچه ام سالمه به لطف خدا و امام رضاجانم... از برکات بارداریم بگم براتون رابطه خودم و همسرم به لطف خدا عالی شده، تو کارهای منزل خییییلی زیاد کمک می‌کنه. خدا ازش راضی باشه، خیلی خیلی همراهیم میکنه. همسرم که تو بارداری اولم حاضر نبود حتی شب زایمان منو ببره بیمارستان😳🤦‍♀الان هرماه میاد باهام مطب و خیلی مواظبمه همسرم میگه نمیدونم چرا اما خیلی زیاد دوست دارم طوری که قبلا هیچ وقت انقدر دوست نداشتم😊 و من اینو از برکت این بارداری میدونم😍 از لحاظ مالی ... خدا روزی رسونه دوستان😍 از جایی که فکرشو نمی کنین، بهمون روزی میده و خدا خلف وعده نمی کنه .... اینا همه آیات قرآن فقط باید ایمان داشته باشیم. به برکت وجود بچه ای که هنوز تو شکم منه و دنیا نیومده، حقوق همسرم بالاتر رفته 😍 و خودش متعجبه، میگه خدا هنوز بچه به دنیا نیومده، روزیشو فرستاده برامون، نه تنها روزی بچه که روزی ما و بچه اول مونم بیشتر کرده به واسطه این بچه 😍😍 عشق بین مون زیاد شده الحمدلله و هر سه تامون مشتاقیم که زودتر این هفته های پایانی بگذره و دخترگلم رو بسلامتی بغل بگیریم ان شاءالله😍😍 خیلی احساس خوشبختی می‌کنم. الحمدلله تو سن ۲۶ سالگی مادر دوفرزندم البته دوست دارم که در آینده اگر خدا توان بده بچه سوم هم داشته باشیم. تا ببینیم خدا چی میخواد برامون😍 خداخیرتون بده بابت ایجاد این کانال امیدوارم همه ی منتظران، دامن شون سبز بشه. لطفا برای سلامتی خودم و خانواده ۴ نفره مون دعا کنین و دعا کنین دخترم رو به سلامتی بغل بگیرم😍 ان شاءالله "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
ألَیسَ اللهُ بِِکافٍ عَبدَهُ... اگر یک شخص غنی که به او اطمینان و اعتماد داری، به تو بگوید نگران نباش و غصّه‌ی بدهی هایت را نخور، خیالت راحت باشد، من هستم؛ ببین این حرف او چقدر به تو آرامش می بخشد و راحت می شوی! خدای مهربان که غنی و تواناست به تو گفته است: ألَیسَ اللهُ بِِکافٍ عَبدَهُ، آیا خداوند برای کفایت امور بنده اش بس نیست؟ یعنی ای بنده ی من، بـرای همه ی کسری و کمبودهای دنیوی و اخروی ات من هستم. این سخن خدا چقدر انسان را راحت می کند و به او آرامش می بخشد؟! لذاست که فرمود: ألا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلوبُ، دلها با یاد خدا آرامش می یابد. 📚 مصباح الهدی، ص۱۷۹ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
وقتی خدا تو تیمت باشه، همیشه می‌بری، اصلا باختی تو کار نیست. من وقتی ازدواج کردم خیلی شرایطمون خوب بود، دوران عقد همسرم همیشه حساب بانکیش پر بود. چون‌ مغازه دار بود. همیشه به قول خودش پول تو دست و بالش بود. ما عروسی کردیم، رفتیم زیر یه سقف شرایط کم کم داشت سخت می‌شد، انگار افتادیم تو سراشیبی زندگی هر روز که‌ می‌گذشت، شرایط سخت تر بود انگار دخل و خرج مون با هم جور در نمی‌آمد. از خونه ۱۲۰متری حالا رفته بودیم تو خونه ۵۰متری زندگی می‌کردیم، من خونه پدرم اصلا طعم نداری و نکشیده بودم. پسرم به دنیا اومد تو اون شرایط سخت بعداز یکسال فهمیدم دوباره باردارم. مستاجر بودم یه بچه تو بغلم بود، یه بچه دیگه باردار بودم. سال ۹۹ تو اوج کرونا پسر دومم به دنیا اومد، زندگی هنوز تو سختی خودش بود من و بچه هام هر ۳کرونا گرفتیم. دوتا بچه که‌ پوشک می شدن و مریض با مادر مریض، همسرمم کارشو از دست داده بود. برادر همسرم خیلی کمک‌حالمون بود. من خجالت می‌کشیدم برامون برنج و روغن و گوشت و مرغ می‌آورد، هر وقت می‌آورد بعدش کلی گریه می‌کردم، می گفتم خدایا خودت کمک کن به رحمتت امید دارم. خجالت رو تو صورت همسرم میدم. همیشه دلداریش میدادم که دلم روشنه نگران نباش دلم می‌سوخت براش... پدرشوهرم مریض شد، آوردیمش خونه خودمون تا جایی که شد منو همسرم بهش رسیدیم. اونم فقط برامون دعا می‌کرد. پدرشوهرم آذر ۱۴۰۱ به رحمت خدا رفت. از دعای پدر شوهرم مغازمونو عوض کردیم و ورق زندگیمون برگشت. خونه مون رو هم عوض کردیم. خونه رو که عوض کردیم، خونه پُر بود از برکت و آرامش، به همسرم میگفتم زندگیمون شده شبیه تیرکمون که همینجوری داریم میریم عقب یهو پرت بشین جلو میوفتیم تو خوشبختی... همسرم می خندید می‌گفت چی میگی؟ گفتم حالا ببین، الان به همسرم میگم یادته بهت چی می گفتم. بازم میخنده... تو زندگی فقط تو‌کلتون به خدا باشه و ناامید نشین. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✅ اگر به فقیر چیزی می‌دهی بگو این حق خودت است و منتی بر من نیست. حتی به اولادت خرجی می‌دهی نگو: من خرجی تو را دادم؛ شاید اگر بچه نداشتی خدا به خودت هم اینقدر نمی‌داد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌به هر دری می‌زند، نمی‌شود... بعضی‌ها رزقشان كم است؛ كاسبی می‌كنند، ورشكست می‌شوند!! مسافركشی می‌كنند؛ تصادف می‌كنند!! لبوفروشی می‌كنند؛ دیگ لبویش می‌سوزد!! «گاهی وقت‌ها به هر دری می‌زند نمی‌شود» ⚠️كمی رزق دلایلی دارد: ۱- ممكن است به خاطر باشد. خدا او را از این طریق آزمایش می‌كند. ۲- گاهی ممكن است به خاطر این باشد که دارد؛حدیث داریم هر كسی خیرخواه مردم باشد، روزی او زیاد می‌شود؛ هركسی كه سوءنیت داشته باشد، خدا رزقش را كم می‌كند. ۳- گاهی انسان كم می‌آورد، برای این است كه جلوی گرفته شود. قرآن می‌گوید: «وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ» (شورى/27) آیه‌ی قشنگی است. «لو» به معنی (اگر) است. «بسط» به معنی (وسیع) است. می‌گویند: بسطش بدهید. یعنی توسعه «وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ» اگر خداوند رزق مردم را توسعه بدهد «لَبَغَوْا» یاغی می‌شوند. اگر شكم‌ها سیر شود، یاغی می‌شوند. كم می‌دهیم تا یاغی نشوند. ۴- گاهی به خاطر است. خداوند نعمتی را به تو داده و تو نعمت را كفران كردی. به خاطر همین آن را از تو گرفت. ۵- «كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْیَتیمَ» (فجر/17) به یتیم‌ها سركشی نكردی، به ندادی، رزقت كم شد. ۶- «وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى طَعامِ الْمِسْكینِ» (فجر/18) به كمك نكردید، به چنین روزی مبتلا شدید. ۷- «وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلاً لَمًّا وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا» (فجر/20-19) كه به شما رسید، بدون اینکه راجع به آن تحقیق کنید آن را خوردید... "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
معجزه استغفار شخصی خدمتِ امام رضا(علیه السلام) آمد و از «خشکسالی» شکایت کرد. حضرت در بیان راهِ چاره فرمودند: «استغفار کن» شخص دیگری به پیشگاه حضرت آمد و از «فقر و ناداری» شکایت کرد. حضرتش فرمودند: «استغفار کن» فرد سومی به محضرش شرفیاب شد و از حضرت خواست تا دعایی فرماید که خداوند پسری به او عطا فرماید. حضرت، به او فرمودند: «استغفار کن» 🤔حاضران با تعجّب پرسیدند: سه نفر با سه خواسته متفاوت، خدمتِ شما آمدند و شما همه را به «استغفار» توصیه فرمودید؟! 👈فرمود: من این توصیه را از خود نگفتم. همانا در این توصیه از کلامِ خداوند الهام گرفتم و آن گاه این آیات سوره نوح را تلاوت فرمودند: ✨«اِستَغفروا ربَّکم اِنَّه کانَ غَفّاراً یرسِلِ السَّماءَ علیکُم مِدراراً ویمدِدکُم بِاَموال وبنین وَیجعَل لَکُم جَنّاتٍ ویجعَل لکم اَنهاراً؛ ✨ از پروردگار خود آمرزش بخواهید که او بسیار آمرزنده است؛ تا باران های مفید و پر برکت را از آسمان بر شما پیوسته دارد و شما را با مال بسیار و فرزندان متعدّد یاری رساند و باغ های خرّم و نهرهای جاری به شما عطا فرماید. 📚مجمع البیان، ذیل تفسیر سوره نوح کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۳۲ سال ۸۹ وارد دانشگاه شدم و خواستگارها رو بخاطر درس رد میکردم. بعد از چند وقت که مادرم باهام صحبت کردن از این کار پشیمون شدم و تصمیم گرفتم ازدواج کنم و بعد از نماز صبح از خدا همسر خوب خواستم. همون شب یکی از اقوام تماس گرفتن که بیان منزلمون خواستگاری😳 و من واقعا فکر میکردم که خدا دعای صبحم رو اجابت کرده... بعد از ۳ماه عقد کردیم و من مطمئن بودم کار درستی کردم ولی روزهای سختی پیش رو داشتیم. همسرم تک پسر بودن و چون پدرشون هنوز حقوق بازنشستگی نمیگرفتن خرج خونه میدادن و مادرشون بیمار بودن و حقوق همسرم خیلی کم بود تازه باید خونه سازی و عروسی و طلا و تعدادی از وسایلم میخریدن. روزهای خیلی سخت رو با قناعت گذروندیم و بعد یکسال یک عروسی آبرومند گرفتیم و رفتیم خونه خودمون طبقه بالا خونه خانواده همسرم ساکن شدیم و تازه قسطها و قرض‌ها شروع شد و هزینه دانشگاه من هم بود. پدر شوهرم خدا رحمتشون کنه خیلی کمکمون کردن تا چکهامون رو پاس کنیم ۴ماه بعد ازدواج باردار شدم😍 خیلی خوشحال بودم و با بچه تو وجودم هر روز حرف میزدم اما ماه دوم که رفتم سونو گفتن قلبش تشکیل نشده و تو خونه بچه سقط شد.😔 من خیلی ناراحت بودم و این اتفاق روز عاشورا افتاد خیلی کنایه ها از مادر همسرم شنیدم مثل اینکه تو انقد بدجنسی که خدا تو عاشورا بچه ات رو کشت و اینکه نتونستی بعد چند ماه از زندگیت ماشین بخری و لایق پسرم نیستی و... سال بعد به قم رفتم و از خانم معصومه خواستم که از خدا برام بچه سالم و صالح بخوان و هفته بعد از مسافرت دوره ام عقب افتاد و متوجه بارداریم شدم😍استراحت بودم و خواهرم چند روزی پیشم بودن، خدا خیرشون بده 🤲 تو بارداری همسرم ماشین خوب خرید و قرضهامون رو دادیم و پسرم ۴ روز مونده بود به عاشورا به روش سزارین به دنیا اومد و من این رو هدیه امام حسین ع میدونستم. اسمشو محمد حسین گذاشتم. پسر پر انرژی بود و من واقعا بی تجربه و تنها و پدر همسر مهربانم هم از دنیا رفته بودن و من تو شهر غریب تنها و بی تجربه با آدمهایی که زخم زبون زدن کارشون بود و من هر روز افسرده تر میشدم و پسرم که گریه میکرد میزدمش😔 (و اون لجباز تر و بدتر میشد. واقعا پشیمونم از خدا میخواهم که من رو ببخشه) ۵ماه بعد از تولد محمد حسین همسرم بیکار شد و حسابی بی پول شدیم و بعد چند روز کاری پیدا کردن و روی نیسان کار میکردن و بیشتر جاها رو با نیسان می‌رفتیم و واقعا کار سختی بود و تو ماه رمضان با دهان روزه و تو تابستان مصالح ساختمان بار میزدن و خالی میکردن چون همیشه سر کار بودن ولی پولشون برکت داشت و خودم هم تو پیش دبستانی کار میکردم و پسر۲ سالمو پیش مادر همسرم میذاشتم. همون سال با فروش طلاها و فروش ماشین و.... یه خونه خوب خریدیم خدا رو شکر😍 روزهای خوب داشت از راه می‌رسید. تا اینکه سه سال بعد از تولد پسرم، با اتوبوس سه نفری رفتم قم و از حضرت معصومه خواستم از خدا برام بچه سالم و صالح بخوان. چند روز بعد برگشتن چند وقتی بود که حالت تهوع داشتم و دوره ام عقب افتاده بود. بی بی چک زدم و نتیجه دوتا خط پر رنگ بود😍 و فهمیدم تو قم هم باردار بودم. تو بارداری ماشین خریدم و همسرم کار خوب پیدا کرد خداروشکر😍 تیر ۹۸دختر نازم ملیکا خانم به دنیا اومد. چند روز بعد به دنیا اومدن دخترم برای خونه ای که خریده بودیم مستاجر اومد که خیلی خانوم خوبی بود و ما باهم خیلی دوست شدیم و از تنهایی در اومدم و بهم خیلی کمک میکرد و پسرش هم سن محمد حسین بود و از صبح تا شب باهم بودیم دخترم بخاطر تجربه و کمک دوستم خیلی آروم و مهربون بود و همیشه کمک حالم هست. وقتی ملیکا دوسالش بود از طریق یکی از دوستان با حوزه آشنا شدم و شروع به تحصیل کردم و واقعا نمرات خوبی می‌گرفتم و اساتید خوب هم در کنار تدریس آموزش زندگی بهمون میدادن، بهم پیشنهاد دادن که فرزند سوم بیارم. اول اصلا فکرشو نمی‌کردم اما بعد آشنایی با کانال دوتا کافی نیست و مشاوره و کلی تحقیق بعد از چند سال تصمیم گرفتم که فرزند سوم بیارم. با همسرم در میان گذاشتم و ایشون هم قبول کردن و پسرم آقا مرصاد که یه پسر ناز و آرومه تیر امسال به دنیا اومد و اوایل تولدش چند روز آن آی سی بودن بعد ۵ روز مرخص شدن و با خودش به زندگیمون کلی برکت آورد. البته که سختی هایی هست اما شیرینی و خوبی بیشتر از سختیه. بخاطر اشتباهاتی که سر محمد حسین داشتم اون پرخاشگر شده، از خدا میخواهم که پسرم آروم بشه. لطفاً شما هم برامون دعا کنید. بخاطر مشکلات و سختی ها فرزندانتان رو از داشتن خواهر و برادر محروم نکنید... "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۳۳ من دوسه سالی هست که کانالتون رو دارم اوایل تعجب کردم از اسم کانال میگفتم چرا دوتا کافی نیست؟ یه دونشم من به زور بزرگ میکنم😅 من متولد ۷۵ هستم و سال ۹۳ در سن ۱۸ سالگی ازدواج کردم منو همسرم همدیگه رو دوست داشتیم ولی اختلافات زیادی داشتیم باهم و اصلا اون چیزی نبودن که من انتظار داشتم😅 یکسال و چند ماهی از ازدواجمون گذشته بود که من به همسرم پیشنهاد دادم برای بارداری🥴 چون که شنیده بودم ممکنه بارداری طول بکشه و من ترسیدم از اینکه نتونم بچه دار بشم، اقدام کردیم و خداروشکر خیلی زود باردار شدم، بارداری راحتی داشتم و دخترم تو ۲۳ آبان ۹۵ به دنیا اومد. بچه ای که کولیک شدید داشت و منی که هیچی از بچه داری بلد نبودم و دخترم هم گریه های شدید و ریفلاکس شدیدی داشت جوری که هیچ جوره آروم نمیشد و انواع داروهای خارجی و ایرانی رو بهش دادیم و اثر نداشت، تا هفت ماهگی گریه میکرد. بعد از هفت ماه بهتر شد. همسرم هم زیاد کمک حالم نبودن و یجوری میشه گفت منو تنها گذاشتن با بچه ی نا آروم، خلاصه دوران خیلی سختی داشتم جوری که میگفتم من دیگه بچه نمیخوام و با همسرم هم زیاد رابطه ی خوبی نداشتیم و همیشه میگفتم همین یه بچه رو هم اشتباه کردم آوردم، چون ممکنه زندگیمون به سرانجام نرسه. خیلی وضعیت مالی بدی داشتیم و هیچکس نمی دونست، من خیاطی میکردم و خرج خودم و دخترم رو درمیوردم، تا سه چهار سال پیش هم همین فکرو میکردم ولی کم کم نظرم عوض شد و کمی هم همسرم بهتر شدن، یجورایی میشه گفت خدا زندگی منو نجات داد، خودمو نجات داد و یه جورایی امام حسین دستمو گرفت و کمکم کرد، رابطه ی منو همسرم کمی بهتر شد. الانم نمیگم خیلی عالی شده چون عالی مطلقی وجود نداره الانم گاهی دعوا داریم ولی زود آشتی میکنیم. تجربیات این کانال رو هم که میخوندم میگفتم فقط انگار من تنها نبودم تو این مسیر که سختی کشیدم، همیشه هم میترسیدم که ما خرج یه بچه رو نمیتونیم بدیم باز بچه بیاریم چیکارش میکنیم🤦🏻‍♀️ و نمیفهمیدم که خدا رزق و روزی ما رو هم به برکت بچه ها میده، بالاخره گذشت تا دخترم رو کلاس اول فرستادم و اقدام به بارداری کردم و دختر دومم رو باردار شدم همسرم هم کمی بهتر شده بودن و کمک میکردن بهم، تقریبا بارداری سختی داشتم برخلاف بارداری اولم، و آخرای بارداری بهم گفتن که خونرسانی جفتم ضعیف شده و رشد بچه کمه و من چند هفته روزی دوتا هپارین میزدم و یاسمین زهرای من ۱۶ مرداد امسال طبیعی به دنیا اومد. یه دختر ریزه میزه، بگذریم که چند نفر از اطرافیان با حرفاشون ناراحتم کردن که چرا بچت اینقد کوچیکه🥲 الان دخترم نزدیک دو ماهشه و خداروشکر میکنم که این هدیه رو بهم داده، همسرم هم میگن من دوتا پسر هم میخوام😅 به برکت دخترم رزق و روزی فراوانی نصیبمون شد، جوری که چیزایی که آرزوی خریدنش رو داشتیم خریدیم و خیلی وضع زندگیمون بهتر شد و برکت اومد تو خونه مون، واقعا خدا روزی رسانه و ما آدم ها با دودوتا چهارتا خودمون رو درگیر میکنیم، جوری که یادمون میره خداوند چقدر کریمه. از خدا میخوام دخترام زینبی و فاطمی بار بیان و نور چشممون باشن، و خداوند بازم بهم فرزند سالم و صالح بده بشن سرباز امام زمان. همیشه کسانی که فرزند دار نمیشن رو هم دعا کنیم🌹 ممنون از کانال خوبتون "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075