.
#فاطمیه
#شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
(غزل)دعای فاطمه سلام الله/هستم غریب و هست علی آشنای من
@emame3vom
هستم غریب و هست علی آشنای من
پهلو شکسته ام من و نامش دوای من
حیدر اگر که شوهر من هم نبود باز
در بین کوچه بود سپر،دست و پای من
وقتی علی رسید و عبا روی من کشید
یک جمله گفت...فاطمه افتاده،وای من
ای دوستان که در غم من گریه می کنید
پشت سر شماست همیشه دعای من
سلمان دگر عیادتی از ما نمی کند
تنها تر از همیشه شده مقتدای من
در بین کوچه شد کمک دست من حسن
در بین خانه هم شده زینب عصای من
***
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج
شاعر: #محمود_اسدی
.
.
#وفات_ام_المؤمنین #حضرت_خدیجه
از لسان نبی اکرم با دخترشان سلام الله علیهما
دخترم مادرت سفارش کرد
که عبایم شود کفن به تنش
هم عبا را بر او بپوشانم
هم کفن از بهشت بر بدنش
اینکه گریه ندارد ای گل من
حال گویم ز غصه و محنش
او خودش گریه کرد بهر حسین
که شود گرد و خاکها کفنش
گریه کن بر حسین وقتی که
میشود پاره پاره پیرهنش
خنجری با گلو شود درگیر
میکشد طول دست و پا زدنش
🔸شاعر:
#محمود_اسدی
___________
🔹
.
#شب_پنجم_محرم
#استاد_حیدرزاده
اگر که رعیت ارباب
رعیت حسن است
بدست سینه زنان
برگ دعوت حسن است
بساط گریه ی هیئت
ز برکت حسن است
تمام ماه مُحرم
روایت حسن است
حُسینیه حَسنیه ست
خانه ی دل ماست
مقام صلحِ حسن
همطراز عاشوراست
سپرده دست حسینش
اگر پسرهارا
برای معرکه
نذر کرده سرهارا ..
چه بهتر است نبندند
این گذرهارا
که شرمسار نسازند
خون جگرهارا
به دست های عقیله ست
دست عبدالله
امیدِ کُل قبیله ست
دست عبدلله ..
به سن و سالِ کمش
غیرت حسن دارد
خلاصه ای ز کراماتِ
پنج تن دارد ..
عجیب حال و هوایی
جمل شکن دارد
کفن برای چه وقتی ؟
که پیرهن دارد
نگاه میکند از تل
تمام قائله را
شنیده از سوی میدان
صدای هلهله را
دوید و دید به مقتل
سروصدا مانده
عموی بی کفنش
زیر دست و پا مانده
هزارو نهصد و پنجاه
زخم جا مانده
چقدر میزند اورا
سنان وامانده ...
عموش در ته گودال
پاره پاره تن شده است
برای غارت پیراهنش
بزن بزن شده است
کسی نشسته به سینه
که خنجری بکِشد
به قصد قرب
به رگ های حنجری بکِشد
درست در جلویِ
چشم خواهری بکشد
نشد حسین ،
نفس های آخری بکِشد
شاعر : #سید_پوریا_هاشمی
#شعر_دوم
حرامیان بی حیا
چند نفر به یک نفر ؟
عمو فتاده از نوا
چند نفر به یک نفر ؟
نفس کشیدنِ عمو
حسینِ من سخت شده
نیزه به حلقش شده جا
چند نفر به یک نفر ؟
شاعر : #محمود_اسدی
👇
.
#فاطمیه
#حضرت_زهرا
#مرثیه_حضرت_زهرا
یاسم ولیک، برگ و برم درد می کند
از غصه ات علی، جگرم درد می کند
هر شب برای غربت تو گریه می کنم
با آنکه چشم های ترم درد می کند
از درد خویش با تو نگفتم سخن ولی
هر لحظه قلب شعله ورم درد می کند
یک دو قدم نرفته زمین می خورم علی
از ضربت لگد،کمرم درد می کند
خون جای شیر می چکد از زخم سینه ام
وین سینه از غم پسرم درد می کند
از لحظه ای که خورد به دیوار صورتم
گوشم کبود گشته،سرم درد می کند
🔸شاعر: #محمود_اسدی
_______________
🔹
.
#شهادت_امیرالمومنین_علی
#نوحه #شب_بیست_و_یکم
ای مسجد کوفه دگر خدانگهدار
محراب و منبر و سحر خدا نگهدار
واویلتا واویلتا آه و واویلا
از گریه هایت زینبم قلبم بپاشد
سپرده ام دور و برت عباسم باشد
واویلتا واویلتا آه و واویلا
گریه نکن اگر که من میروم از حال
گریه هایت را بٍگُذار برای گودال
واویلتا واویلتا آه و واویلا
**
شائق
اللّهم عجّل لولیک الفرج
شاعر: #محمود_اسدی
#امام_علی
#شب_قدر #ماه_رمضان_شب_قدر
.👇
Amir Kermanshahi[WWW.MESBAH.INFO]Shab-Shahadat-Emam-Sadegh-1399[02].mp3
زمان:
حجم:
8.84M
🎤 #امیر_کرمانشاهی
📃 آقا شنیده ام نیمه شب ریختن تو خونه ات
🎶 #روضه_امام_صادق
📌 شهادت #امام _صادق علیه السلام
#شهادت_امام_صادق
#محمود_اسدی✍
آقا شنیدم نیمه شب ریختن تو خونه ات، با سر بدون عمامه و بدون عبا و با پای برهنه؛ از خونه بیرون آوردنت. اما دیگه کسی عمامه ات رو به غارت نبرد ...
ببین مادر که یاست را به سوی خار می بردند
مرا با این کهولت از پی آزار می بردند
شبانه،پا برهنه،بی عمامه،در پی مرکب
مرا با دست بسته با دلی خونبار می بردند
کسی بر من دلش جز آتش خانه نمی سوزد
مرا در پیش چشم کودکانم زار می بردند
به ضرب تازیانه بین ره بر من جسارت شد
حرامیها مرا در مجلس اغیار می بردند
مرا شب در میان کوچه بردند و دلم سوزد
که زینب را به روز روشن از بازار می بردند
کسی در کوچه بر افتادنم اصلا نمی خندید
ولیکن عمه را با خنده ی انظار می بردند
دویدن سخت باشد بهر پیر مرد و یک دختر
سه ساله عمه ام را با کتک اشرار می بردند
#غزل
https://eitaa.com/emame3vom/62278
.
#زمزمه #دهه_محرم
#شب_اول_محرم
#حضرت_مسلم
میا کوفه آقا که قلبم شکسته
به عشق تو کوفی دو دستم رو بسته
به دیوار غربت سرم رو میذارم
منم بی قرارو تو هستی قرارم
منی که یه مردم توو کوچه بریدم
به یاد عقیله ز دل آه کشیدم
من از کوچه گردی شدم خسته ای یار
چه حالی رو داره سکینه توو بازار
دو تا بچه هام که غریبی مو دیدن
الهی نبینن سرم رو بریدن
ولی از روی تل می بینه سه ساله
میگه با دلی که پر از درد وناله
آهای اهل کوفه نبرّید سرش رو
بذارید ببوسم یه بار حنجرش رو
میگه با دل خون نچرخون بدن رو
ببینید توو گودال، داداشش حسن رو
#محمود_اسدی_شائق✍
.........
.
#شب_دوم_محرم
#ورودیه_به_کربلاء
#زمزمه۱۲
قرار دل من، ببین بی قرارم
برای گلوته که دلشوره دارم
کجاست اینجا ای گل، که قلبم حزینه
نگو که دل من به داغت می شینه
میترسم که قلبم بشه غرق ماتم
الهی یه مو هم نشه از سرت کم
سؤالی دارم از تو ای عشق خواهر
بگو اینا نخله یا نیزه ست برادر
جواب امام
مکن بی قراری مکن گریه خواهر
هنوز که ندیدی روی نیزه ها سر
می بینی همین جا که بی سر می افتم
می بینی زیر پای لشکر می افتم
هنوز که ندیدی به خونها شناور
ندیدی سنانو،توو گودی حنجر
مشو خیره انقدر تو به سوی نیزه
تنم بالا پایین میشه روی نیزه
#محمود_اسدی
.............
.
#شب_سوم_محرم
#حضرت_رقیه_زمزمه
#زمزمه۱۲
سلام سر بریده سلام کربلایی
آخه معلومه که بابایی کجایی
کجا بودی بابا که خونیه لبهات
به من عمّه می گفت سفر رفته بابات
غریبی مو دیدن دلم رو شکستن
چقد زجر و خولی نامردند و پستن
نبودی به اشک چشام خنده کردن
نبودی به زخم پاهام خنده کردن
سرت روبرومه نمی بینم امّا
چقد دستای شامی سنگینه بابا
نمی بینه گر چه چش دختر تو
چرا که بوی دود می آد از سر تو
شنیدم تو گیر کرده بودی تو گودال
چجوری در آوردنت از توو جنجال
شنیدم که بابا جلو چشم زینب
تو جون داشتی و رفت تنت زیر مرکب
#محمود_اسدی_شائق
............
.
#شب_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله_زمزمه
#زمزمه۱۲
صدای غریبیت رو تا من شنیدم
عمو جون تا اینجا رو با سر دویدم
تو رو بین لشکر غریب گیر آوردن
تنت رو با نیزه به هر سویی بردن
برای تن تو دو دستم سپر شد
یتیم حسن باز که شرمنده تر شد
من افتادم ای وای روی پیکر تو
دیدم جای نیزه ست روی حنجر تو
تک و تنها افتاد عمو بین گودال
ببین عمه جونم تنش شد لگد مال
عمومو یه عده ببین دوره کردن
چیشد که با خنده دارن بر میگردن
ببین غرق خونه، نوک پاش تا ابرو
عموم روی خاکا می غلته به پهلو
بذار که برم تا نشه زیرو رو تر
ببین نیزه میره توو جسمش فرو تر
#محمود_اسدی_شائق
..............
.
#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم_زمزمه
#زمزمه۱۲
پیچیده توو گوشم صدای تو قاسم
میسوزه دل من برای تو قاسم
پُره خونه چشمات پُره خاکه لبهات
بریدم که دیدم بریده ست نفسهات
دیدم یه حرومی موی تو گرفته
سم اسبا حتی بوی تو گرفته
زیر پای اسبا شدی غرق در خون
نمی آد تنت از توی خاکا بیرون
همه تیر زدن به تنت ای شهیدم
به یاد حسن افتادم تا که دیدم
شکسته شد ای وای زیر نعلا سینه
تورو دیدم امّا دلم رفت مدینه
همون جایی که در میسوخت و شرر زد
یکی با لگد هی به پهلوی در زد
دیدم که درافتاده بر جسم مادر
دیدم که همه رد شدن از روی در
#محمود_اسدی_شائق
.👇
.
🔊 #مناجات شعبانیه l شب دهم
📆 شنبه ۱۹ اسفند ماه ۱۴۰۲
🔷 حاج #سید_رضا_نریمانی
🔊 #مناجات | گرچه گنه کاریم اما عشق خوی ماست
🔊 #مناجات_شعبانیه / اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُک
🔊 #روضه l هر که دیدار من سوخته جان می آید
👇👇👇
📋در بسته بود اما در را کریم وا کرد
#مناجات
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در بسته بود اما در را کریم وا کرد
از بس گدا بر این در هرشب خدا خدا کرد
با یا کریم و یا رَبّ حاجت گرفت سائل
از بس نشست اینجا، از بس که پا به پا کرد
مولا به عبد رو داد تا بنده رو نگیرد
بنده فقط جفا و مولا فقط وفا کرد
دست مرا گرفت و با خود به خانهاش بُرد
او این غریبه را هم با خویش آشنا کرد
روراست باشم اصلا، خیلی به ما بهاء داد
بیقیمتیم و ما را با اشک پُر بهاء کرد
از او مدام دعوت، از ما نشد اجابت
بیاعتنا شدیم و او باز اعتنا کرد
با او وفا نکردیم، او را صدا نکردیم
با این وجود ما را راهی به کربلا کرد
ما را به هیئت آورد، بین رعیّت آورد
ارباب دید ما را، در را دوباره وا کرد
با این که سر جدا بود، بر روی نیزهها بود
دید اشکمان درآمد خیلی به ما دعا کرد
مغرب رسید و عرش خدا خورد بر زمین
از اسب سیدالشهدا خورد بر زمین
او بیشتر ز تشنگی خود گرسنه بود
اصلا نخورد آب و غذا خورد بر زمین
هر نیزه رفت خدمت یه عضو از تنش
آقای میان معرکه تا خورد بر زمین
شاعر: #محسن_ناصحی
........
📋 خواهر! از زهر جفا بال و پرم میسوزد
#روضه_امام_حسن (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواهر! از زهر جفا بال و پرم میسوزد
با تو آن قدر بگویم جگرم میسوزد
جگرم سوخت ولی از اثر زهر نبود
جگرم از غم مادر - پدرم میسوزد
لحظهای هم نرود از نظرم آتش در
دائما فاطمه، پیش نظرم میسوزد
زینب! از غم من اشک مریز و بنگر
وز غم کرب و بلا چشم تَرَم میسوزد
*شاعر: #محمود_اسدی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 هی میگفت جگرم! جگرم!
#روضه_امام_حسن (ع)
#روضه_امام_حسین (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وقتی بیبی برادراش و و صدا کرد:« بیاید؛ حسنم داره جون میده». سریع حسین و اباالفضل اومدن بالا سر امام حسن نشستن، شروع کرد ابی عبدالله گریه کنه بالا سر این آقامون. روایت میگه: اشک از چشمای امام حسین جاری شد. ولی نمیخواست کسی اشکش و ببینه. با یه دست افسار اسب رو گرفته بود؛ یه دستم به کمرش گرفته بود. هر دفعه هی این افسار و رها میکرد، با این گوشه آستینش اشکاش و پاک میکرد. شروع کرد ابی عبدالله گریه کنه...
آقا بیحاله؛ آروم آروم چشماش و باز کرد! دید ابی عبدالله داره گریه میکنه، هیشکی گریه حسین رو نمیتونه ببینه؛ مادرش هم نمیتونست گریهش و ببینه؛ به علی سفارش کرد: علی جان! حسینم و بین این همهی این یتیما حسین و بیشتر هواش و داشته باش؛ این شبا از خواب بیدار میشه، کاسه آب بالا سرش بذار؛ این وقتی در رحم من بود هی از اون موقع میگفت:« جگرم!». اینقدر ابی عبدالله بالا سر امام حسن گریه کرد، آخه امام حسن میگفت:« جگرم! جگرم! و به خودش میپیچید». ابی عبدالله خب نمیتونه ببینه؛ داداشه، برادره؛ یهو آقامون یه نگاهی به ابی عبدالله کرد گفت:« حسین جان! از جگرم جگرم من داری گریه میکنی؟! «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِالله»...
الآن شما هستید به من آب میدید؛ هوای من و دارید؛ منو رو به قبله خوابوندید؛ یه روزی میاد یه عده دورت و میگیرن هرچی هی داد میزنی:« جگرم! جگرم!»...
یه نفر تا دید ابی عبدالله داره میگه:« جگرم! یه ظرف آبی برداشت. بچهها دارن نگاه میکنن، خواهرش داره نگاه میکنه؛ گفتن الآن آب به ابی عبدالله میدن؛ یه مرتبه دیدن اومد تو گودال، حسین! تشنته؟! آب میخوای؟! اینم آب.
دیدن جلو چشمای ابی عبدالله این آبا رو ریخت رو زمین ریخت؛ گفت:« آب هست و بهت نمیدیم».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
.
#فاطمیه
#حضرت_زهرا
#زبانحال_مولا
غم داری و با مرتضی چیزی نگفتی
از آنهمه رنج و بلا چیزی نگفتی
همسایه ها مرگ تو را می خواستند و
در حقشان غیر از دعا چیزی نگفتی
من محرمت بودم ولی شرمنده کردی
کردی مراعات مرا چیزی نگفتی
اندازه ی یک مرد جنگی زخم دیدی
اما جلوی بچه ها چیزی نگفتی
خسته نباشی،نان نپز،راضی نبودم
زحمت ندادی فضه را چیزی نگفتی
دستاس را شستی که چشم من نیوفتد
از زحمت زخمت چرا چیزی نگفتی
شانه ز درد شانه ات بالا نیامد
با زینب از این ماجرا چیزی نگفتی
دیدی که قلبم سوخته شکوه نکردی
سیلی که خوردی بی هوا چیزی نگفتی
حیدر فدای غیرتت بانوی حیدر
افتاده بودی زیر با پا چیزی نگفتی
این زد تو را،آن زد تورا، اما عزیزم
تو مادری کردی به ما چیزی نگفتی
زانوی حیدر با تن تابوت لرزید
جز رفتنت این روزها چیزی نگفتی
کابوس تو پیراهن خونیست ،درخواب
جز یا حسین و کربلا چیزی نگفتی
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
۱۴۰۳/۰۸/۲۳
#مجید_احدزاده ✍
.......................
.
آنکه پیوسته حسادت بر گل بی خار کرد
عاقبت یار مرا کشت و مرا بی یار کرد
دیدن زهرا همه غمها ز قلبم میربود
نگذرد حق زآنکه محرومم از این دیدار کرد
با که گویم ای خدا در سن هجده سالگی
تکیه گاهم پیش چشمم تکیه بر دیوار کرد
بشکند آن دست سنگینی که بین کوچه ها
بس که سیلی زد دو چشم همسرم را تار کرد
پیرهن میشد پر از خون هر نفس که میکشید
وای من با سینهی حورا چها مسمار کرد
بعد زهرا ارثیه بر طفل دردانه رسید
خصم بر طفلِ سه ساله، کینه ی بسیار کرد
گفت بابا در بیابان، تازه خوابم برده بود
با لگد زجرِلعین آمد مرا بیدار کرد
شائق! آن کس که به دل داغ نگارم را گذاشت
زینبم را خون جگر در کوچه و بازار کرد
#فاطمیه_امیرالمؤمنین
#شهادت_حضرت_زهرا
#محمود_اسدی ✍
.
.
#مناجات_با_خدا
منم آن گناهکاری که به معصیت اسیرم
تو مرا عزیز کردی ز گنه ولی حقیرم
تویی آنکه بینیازی و منم نیازمندم
تو عطا کننده و من سر کوی تو فقیرم
تویی آن بزرگواری که کرامت است کارت
چه شود که من هم امشب ز تو توشه ای بگیرم
نظری کن و برایم بنویس یک نجف را
خوشم آنکه در همه عمر سگ درگه امیرم
همه هست آرزویم که علی علی بگویم
که میان ذکر گفتن وسط حرم بمیرم
سر سفره وقت افطار نظرم به آب افتاد
دل من شکست و یادِ علیِ نخورده شیرم
به فدای مادری که سر کودکش به نی دید
به اشاره گفت اما ز غم حسین پیرم
#محمود_اسدی
.
.
#تخریب_قبور_ائمه_بقیع
💢در هشتم شوال قلب شیعه خون شد💢
یاد بقیع افتاده، یکسر گریه کردم
با گریهی زهرای اطهر گریه کردم
در هشتم شوال قلب شیعه خون شد
از داغ گلهای پیمبر گریه کردم
نه گنبد وگلدسته نه صحن و رواقی
از غربت اولاد حیدر گریه کردم
شهر مدینه! مرقد بابا عیان است
دیدم چو پنهان قبر دختر گریه کردم
دختر چه دختر! مادر باباست زهرا
از اینهمه ظلمِ به مادر گریه کردم
ویرانیِ این قبرها را تا که دیدم
با یاد نبش قبر اصغر گریه کردم
ای شهر غم با ما بگو از داغ زینب
یک خواهری شد بی برادر گریه کردم
ای شهر غم وقتی که زینب آمد از راه
تا گفت از بوسه به حنجر گریه کردم
گفتم چرا پاشیده شد از هم گلویش
میگفت از کُندی خنجر گریه کردم
#محمود_اسدی ✍
#تخریب_بقیع
#هشتم_شوال
#بقیع_را_میسازیم
.
حاج سید رضا نریمانیFadaeian_Ramadan1446_Shab28 (4).mp3
زمان:
حجم:
33.12M
🔊 بخش چهارم #مناجات_و_روضه l منم آن گناهکاری که به معصیت اسیرم👇
https://eitaa.com/emame3vom/119866
#محمود_اسدی