می خواستی به رخ بکشی اقتدار را
دادی به جبر دست بشر اختیار را
گفتی برو ببین بشنو عشق و حال کن
کور و کر و چلاق نمودی سوار را
گیرم که سبز، خرم، گیرم که با صفا
پاییز برگ ریز چرا هر بهار را ...
این رسم کیست دلبری و دل شکستگی
ای بر ... (سه نقطه چین) پدر هر چه یار را
قصدت چه بود زجرکشی یا ستمگری
ای ناکشیده هیچ شبی انتظار را
از کره گیش این خر ما دم نداشت پس
معذور دار از سر ما افتخار را
صیاد چیره دست ! به دامت سری بزن
مظلوم و بی دفاع گرفتی شکار را
بالا نشسته ای و خودت را گرفته ای
پایین بیا عوض بکن این طرز کار را
پایین بیا به داد دل خستگان برس
از دست ما نجات بده روزگار را !!!
ما را ببخش اگر به قضاوت نشسته ایم
ما را ببخش زود بلیط قطار را...
#علیرضا_قربان_خان
https://eitaa.com/eshare
بی خیال غزل بیا برویم
سمت ادراک ناکجا برویم
باید از بیخودی رها باشیم
باید از خود، خود فنا برویم
مرگ حق است پس بگیریمش!
دسته جمعی، جدا جدا برویم
کفش غفلت چقدر پاپوش است!
کاش می شد برهنه پا برویم
کاش از این جهنم سوزان
سوی رضوان دلگشا برویم
اشهدُ لا اله الا الله _
_ را بگوییم و بی خطا برویم
کاش قربانِ خوانِ حق بشویم!
مثلاٌ از علیرضا ... برویم!
#علیرضا_قربان_خان
https://eitaa.com/eshare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سادگورو
#کائنات
#عشق
#دیگر_خواهی
__
عشق اکسیر است می گیرد به جان داغدار
« عشق اصطرلاب اسرار » است می آید به کار
عشق چیزی نیست جز از خویشتن بیخود شدن
عاشقی منصور را برده ست بر بالای دار
عشق دیگر خواهی است و نیست خودخواهی، ببین
نیست عاشق هر که خود را خواست، خود را کرد خوار
عشق یعنی هرچه داری را فدای دوست کن
عاشق صادق نمی خواهد مگر آن را که یار
عشق یعنی نیستی، یعنی فنا، یعنی عدم
عشق یعنی می دهی بر باد، هر دار و ندار
#علیرضا_قربان_خان
https://eitaa.com/eshare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شازده کوچولو گفت:
شاید باورت نشه
گل با تعجب پرسید:
چیو؟
شازده کوچولو گفت:
اینکه بعضی شبا میشه نخوابید
و تا صبح بهت فکر کرد..
#شازده_کوچولو
#آنتوان_دوسنت_آگزوپری
https://eitaa.com/eshare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قصه ی شاخه نبات و حافظ...
#حافظ
#شاخ_نبات
#شاخه_نبات
این همه شهد و شِکر کز سخنم میریزد
اجرِ صبریست کز آن شاخِ نباتم دادند...
شاخ نبات حافظ قلم یا کلک اوست؛
حافظ چه طرفه شاخه نباتیست کلک تو
کش میوه دلپذیرتر از شهد و شکر است
https://eitaa.com/eshare
کمتر از پلکی که بر هم میزنی از ما نمانده
از تمام رفتگان جز رفتگان ! بر جا نمانده
بک دو روزی افتخار زندگی تقدیم ما شد
هیچکس در این جهان جاوید و نامیرا نمانده
مرگ پایان تمام آرزوهای بلند است
مرگ حق است و کسی از زندگان پیدا نمانده
از تولد می نشیند مرگ بر بالین غفلت
با چنین خوش همنشینی، فرصت حاشا نمانده
آدم از آه و دم است و هر دو کوتاه و کم است...!!!
تا بگویی آه وقت ناله ی بیجا نمانده
___________________
آدم از آه و دم است و هر دو کوتاه و کم است...
آنقدر کوتاه و کم که گاهی به هجای آخر نمی رسیم.......
و جایی نیز گفتم؛
از مرگ نگو که خسته ام از دستش
آماده به پا نشسته ام از دستش
از روز تولد چمدان خود را
در دست گرفته بسته ام از دستش...
#علیرضا_قربان_خان
https://eitaa.com/eshare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
شعرخوانی مرحوم حسان در محضر آیت الله بهاء الدینی؛
دنياست چو قطره اي و دريا، زهرا
كي فرصت جلوه دارد اينجا، زهرا
قدرش بود امروز نهان، چون ديروز
هـنگـامـه كنـد وليـك فـردا، زهــرا
خالق چو كتاب خلقت انشا فرمود
عالم چو الفبا شد و معني ، زهرا
"احمد " كه خدا گفت به مدحش "لولاك"
كي مي شدي آفريده، لولا ، زهرا
"طاها" و "علي" دو بيكران دريايند
قرآن برزخ ما بين دو دريا، زهرا
او سر خدا و ليلة القدر نبي است
خير دو سرا، درخت طوبي، زهرا
بر تخت جلال، از همه والاتر
بر مسند افتخار، يكتا، زهرا
در "آل كسا" محور شخصيت هاست
ما بين "آب" و "بعل" و "بنيها" ، زهرا
سرسلسله نسل پيمبر كوثر
سرچشمه نور چشم طاها ، زهرا
تنها نه همين مادر سبطين است او
فرمود نبي : " ام ابيها" ، زهرا
آن پايه كه ديروز پيمبر بنهاد
امروز نگهداشته برپا ، زهرا
از " احمد" و "مرتضي" چه باقي ماند
از مجمعشان، شود چو منها ، زهرا
حرمت بنگر كه در صفوف محشر
يك زن نبود سواره الاّ ، زهرا
هنگام شفاعت چو رسد روز جزا
كافي است براي شيعه، تنها ، زهرا
حيف است " حسانا" كه در آتش سوزد
آن شيعه كه ورد اوست؛ زهرا، زهرا
#حبیب_چایچیان
#حسان
https://eitaa.com/eshare
این دل که شده ست عاشق زار شما
ناقابل بود و شد خریدار شما
می دانم که چنین متاعی هیچ است
در گرمی بی مثال بازار شما...
#علیرضا_قربان_خان
https://eitaa.com/eshare
بی کاسه ام مرا نشکن رحم کن کمی
لیلای من بخاطر مجنون مرا ببوس
اینجا بهشت نیست که بیرون مان کنند
در سایه ی مقدس زیتون مرا ببوس
تریاک چشم های خمارت کشیدنی ست
انگور گونه های بهارت چشیدنی ست
عطر تنت دوای شب نشئه بودن است
مجموعه ی مکمل افیون مرا ببوس
در من بسیج می شود احساس عاشقی
وقتی سپاه چشم تو تجهیز می شود
حین سقوط ارتش سرخ مقاومت
دیوانه وار غرق شبیخون مرا ببوس
حکما تو پادشاهی و من هم رعیتت
تقلید می کنم به تو در مرجعیتت
حالا که بنده ی توام و مرجع منی
فتوا بده که؛ « نقل به مضمون... » مرا ببوس
« گر نرخ بوسه را لب جانان به جان کند
حاشا که مشتری سر مویی زیان کند »
چیزی نمی دهی و بها را گرفته ای
حداقل به قصد تعاون مرا ببوس!
خیام گفته است که « این نقد را بگیر...»
سعدی نوشته است « غنیمت شمار عمر...
حافظ سروده است که « در عیش نقد کوش...»
پس حرف گوش کن وَ هم اکنون مرا ببوس
انگیزه ی تمام غزل های من تویی
تقدیم می کنم غزلم را به بودنت
پایین نشسته ای و غزل گوش می کنی
بالا بیا و پشت تریبون مرا ببوس
#علیرضا_قربان_خان
https://eitaa.com/eshare
____
گر نرخ بوسه را لب جانان به جان کند
حاشا که مشتری سر مویی زیان کند
#فروغی_بسطامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نه مومنم نه مقدس نه کافرم نه پلید
که هرکه هرچه خودش بود در وجودم دید
(که هرکه هرچه خودش خواست در نگاهم دید)
منم. اگرچه به تعداد، یک نفر هستم
به قدر ذهن شما در تولد و تولید
به قدر کوه دماوند زیر حرف و حدیث
به قدر یک سر سوزن نه باور و نه امید
نه باوری نه امیدی نه معجزی نه شفا
همیشه روی همین پاشنه در چرخید
همیشگی شدن ماجرا به من فهماند
که باید این همه تکرار را فقط فهمید
که باید این همه را دید و دم نزد هرگز
که نیست هیچکس اینجا از اهل گفت و شنید
که نیست حاصلی از این همه، به قول فروغ؛
« درون جوی حقیری و صید مروارید »
#علیرضا_قربان_خان
_________
پ.ن؛
به قول حضرت سهراب در « مسافر » خویش؛
« نگاه منتظری حجم وقت را می دید
....
مرا به خلوت ابعاد زندگی ببرید
حضور هیچ ملایم را
به من نشان بدهید »
_____
"هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد مرواریدی صید نخواهد کرد"
#فروغ
« دم غروب، میان حضور خسته اشیاء
نگاه منتظری حجم وقت را میدید
....
مرا به خلوت ابعاد زندگی ببرید.
حضور «هیچ» ملایم را
به من نشان بدهید. »
#سهراب_سپهری
« ولی مکالمه یک روز محو خواهد شد » ......
https://eitaa.com/eshare
سر رفته است حوصله ی شهر خامشان
ای مرگ با جنازه ی خوبی شلوغ کن
#علیرضا_قربان_خان
سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست
جای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی میکند؟
#فاضل_نظری
عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند
دردِ بیدرمانشان را مرگ درمان میکند
#مژگان_عباسلو
مرگ هر چند خوش نباشد لیک
بی رخ دوستان خوشم باشد
#انوری_ابیوردی
دیشبش گفتم فلانی! زیرلب گفتا که «مرگ!»
طرفه مرگی بود این کز آب حیوان زاده شد
#امیرخسرو_دهلوی
یکی است چشم فرو بستن و گشادن من
به مرگ، زندگیم چون شرار نزدیک است
#صائب
گر غم مرگ را به سنگ سیاه
بنویسند از او برآید آه
#مکتبی_شیرازی
نشنیدی حدیث خواجه بلخ
مرگ بهتر که زندگانی تلخ
#سعدی
و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست
مرگ وارونه یک زنجره نیست
مرگ در ذهن اقاقی جاری است
مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد
مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن میگوید
مرگ با خوشه انگور میآید به دهان
مرگ در حنجره سرخ – گلو میخواند
مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است
مرگ گاهی ریحان میچیند
مرگ گاهی ودكا مینوشد
گاه در سایه نشسته است به ما مینگرد
و همه میدانیم
ریههای لذت، پر اکسیژن مرگ است
#سهراب_سپهری
هرگز از مرگ نهراسیدهام
اگرچه دستانش از ابتذال شکنندهتر بود
هراسِ من باری همه از مردن در سرزمینیست
که مزدِ گورکن
از بهای آزادیِ آدمی
افزون باشد
#احمد_شاملو
تو ﻣﯽﺩﺍﻧﯽ
ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻧﻤﯽﺗﺮﺳﻢ،
ﻓﻘﻂ
ﺣﻴﻒ ﺍﺳﺖ
ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ
ﻭ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺒﻴﻨﻢ
#ﻋﺒﺎس_معروفی
___________________
#مرگ
#شماره۱
https://eitaa.com/eshare
بر سنگ مزارش بنویسید نمیرد
هرکس که شهید ره مژگان نگاری ست
#سید_حسن_کیخسروی
مرگ؛ این زندگی ماست که عریان شده است
زندگی؛ فحشِ زمین است به هر انسانی
#زهرامحمدنژاد
می نشینم روبروی مرگ با موی بلند
می کنم این قصه را کوتاه چالش می کنم
#آرزو_آذری_فر
از مرگ نگو که خسته ام از دستش
آماده به پا نشسته ام از دستش
از روز تولد چمدان خود را
در دست گرفته بسته ام از دستش...
#علیرضا_قربان_خان
زندگی را هر که کرد آغاز در پایان بمیرد
هم گدا بر خاک ره هم خواجه در ایوان بمیرد
مرگ هر کس گونه ای در زندگان تاثیر می بخشد
گاه زندانی بمیرد گاه زندانبان بمیرد
#ناصریمین_مردوخی
خریده مرگ به جانش نشان بد نامی
که بر من و تو بگوید زمان غنیمت دان
#فرشته_کریم_آبادی (شقایق )
خوش آن مُردن که بر بالین خویشت بینم و باشد
اجل در قبضِ جان، تنْ مضطرب، من در تماشایت
#محتشم_کاشانی
بر درگه خلق، بندگی ما را کشت
هر سو پی نان دوندگی ما را کشت
فارغ نشویم یکدم از فکر معاش
ای مرگ بیا که زندگی ما را کشت
#واعظ_قزوینی
اجل به قتل من آمد شبِ فراق، ولی
فراقِ یار مرا میکشد، چه منّت از او؟
#آصفی_هروی
ترسم ای مرگ نیایی تو و من پیر شوم
وین قدر زنده بمانم که ز جان سیر شوم
#فرخی_یزدی
بیهراسم زِ اَجل، زانکه گمانم نَبُود
که گلوگیرتر از هجرِ تو باشد اَجلی
#طالب_آملی
پیراهنی از شتاب خواهم پوشید
دیدار تو را به شوق خواهم کوشید
گر آتش صد هزار دوزخ باشی
ای مرگ، تو را چو آب خواهم نوشید
#قیصر_امین_پور
سلوكِ عشق نگر كز براى كشتنِ عاشق
اگر فراق نباشد، اجل بهانه ندارد
#شاپور_تهرانى
گفتم اَجَل ز هجر خلاصم کند، نکرد
این درد را امیدِ دوا داشتم، نشد
#میلی_مشهدی
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبارآلود و دور
در خزانی خالی از فریاد و شور
#فروغ
___________________
#مرگ
#شماره۲
#اجل
https://eitaa.com/eshare
فردا که مرغ های مهاجر نیامدند
تنهایی عمیق جزیره شنیدنی ست...
#علیرضا_قربان_خان
https://eitaa.com/eshare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙️؛ #محسن_چاووشی
لطفاً به بند اول سبّابه ات بگو!
یک ذرّه صبر و حوصله اش بیشتر شود
از بُخل ، زنگ خانه ی من سکته می کند
دستت اگر کمی متمایل به در شود
در می زنی که وارد تنهاییم شوی
اما بعید نیست زمانی که می روی
در از خودش جلای وطن گفته ، مثل من
در جست و جوی در زدنت در به در شود
گفتی بیا و سر بکش از استکان من
لاجرعه سرکشیدم و گس شد زبان من
گفتم بیا و دست بکش از دهان من
این زهرمار عرضه ندارد شکر شود
این بچه لاکپشت نگون بخت سال هاست
از تخم در می آید و سوی تو می دود
اما مقدّر است که در آخرین قدم
یعنی در آستانه ی دریا دَمَر شود
نُه ماه غلت خوردم و اصرار داشتم
در آن رَحِم لباس شوم تا بپوشی ام
یا کاسه ای شراب شوم تا بنوشی ام
هر نطفه ای که دوست ندارد پسر شود!
هر نطفه ای که دوست ندارد وَرَم شود
گفتم وَرَم شوم–وَرَمی در درون تو-
تا هی بزرگ تر بشوم ، تا جنون تو
همراه قد کشیدن من بیشتر شود
اما پسر شدم که تو را آرزو کنم
هی جان به سر شدم که تو را آرزو کنم
پیوسته آرزو کنمت بلکه آرزو
از شرم ناتوانی خود جان به سر شود
دستت مبارک است که چک می زند به گوش
دستت مبارک است که می آورد به هوش
عیسای دست های مبارک! بزن مرا...
تا مُرده ای به زنده شدن مُفتَخَر شود!
#حسین_صفا
#وزن_دوری ؛
در اوزان دوری هر بیت دو برابر بیت معمولی در همان وزن است.
وزن غزل؛
مستفعلن/مفاعل/مستفعلن/فَعَل
است که در وزن معمولی هر بیت ۸ رکن دارد یعنی هر مصراع ۴ رکن
اما در وزن دوری هر بیت آن ۱۶ رکن دارد و هر مصراع ۸ رکن
با رعایت این مسئله در همه ی وزن ها می شود غزل دوری گفت
#علیرضا_قربان_خان
#عروض
https://eitaa.com/eshare
کسی از دفتر من درس اقبالی نمی گیرد
مصیبت نامه ام، از من کسی فالی نمی گیرد
#شاپور_تهرانی
جهان به مجلس مستان بیخرد ماند
که در شکنجه بود هر کسی که هشیار است
#صائب_تبریزی
گویی قمارخانهی «هیچ» است روزگار
هربار شادمان شدم از بُرد، باختم
#حسین_دهلوی
ما بند باز زندگی بی مروتیم
هر لحظه بیم اینکه بیافتیم می رود...
#علیرضا_قربان_خان
عمر عزيز خود منما صرف ناكسان
حيف از طلا كه خرج مطلّا كند كسی
#قصاب_كاشانی
زندگی جز نفسی نیست، غنیمت شمرش
نیست امید که همواره نفس بر گردد
#پروین_اعتصامی
به تیره روزی من کم مبین که همجون شب
هزار رشته گوهر در آستین دارم
#مهرداد_اوستا
بر هر كسی كه می نگرم در شكايت است
در حيرتم كه گردش گردون به كام كيست
#طاير_شيرازی
آسمان در کشتی عمرم کند دائم دو کار
وقت شادی بادبانی، گاه انده لنگری
#انوری
_________________
#تک_بیت
#روزگار
#زندگی
#شماره۱
@eshare
عشق همه آتش است. کو که نیافروخته
شعله ور و سرکش است، کو که نشد سوخته
کیست در این ماجرا، فارغ درد و بلا
هر که که شد مبتلا، سوختن آموخته
قصه ی فرهاد را تیشه پر آوازه کرد
شهرت پروانه چیست؟ بال و پر سوخته
شکر و شکایت نگو، دم مزن ای مرغ عشق
پند بیاموز از طوطی لب دوخته
یوسف چاهی شده راهی زندان عشق
کی به عزیزی رسید یوسف بفروخته
خاک به شستم بریز، ای پسر آخر تو را
خاک به سر می کند عشق پدرسوخته
#علیرضا_قربان_خان
@eshare
به زندگی دو سه تا روز خوش بدهکاریم !!!
به لطف مرگ به زودی حساب خواهد شد
#علیرضا_قربان_خان
هزار فاتحه خواندم برای مردن مرگ
که زندگی به خوشی سرکنم در این دو سه روز
#خلیل_کاظمی
به روزگار بگویید ما صبوران را
به غیر مرگ شکستی به روزگاران نیست
#علیرضا_قربان_خان
اگر چه مرگ شبیه شکست خوانده شده
ببین که تشنگی ما به او همیشگی اَست
#زهرامحمدنژاد
با روزگار بر سرِ صلحیم و آشتی
چون اختیارِ لنگرِ تقدیر دستِ اوست
#محمد_خوش_آمدی
اشتیاقش به ما اگرچه زیاد
برده بودم نگاه او از یاد
زندگی غرق کرده بود مرا
ناگهان مرگ اتفاق افتاد.
#زهرامحمدنژاد
به روزگار قسم زندگی پر از مرگ است
همیشه زیر درختان زنده پر برگ است !
#علیرضا_قربان_خان
جنابِ مرگ به پابُوس و جان به اکراه است
خلاص و راحت از این هول جانِ آگاه است
#محرم_ترابی_کچوسنگی
زندگی صحنه ی آموزش ما بود و، جهان...!
من و مائیم، نویسنده ی هر صفحه ی آن
#فاطمه_عزت_آبادی_پور
قلم صنع به دست من و تو نیست ولی
ما نویسنده ی آنیم اگر تسلیمیم
#علیرضا_قربان_خان
یکی دو جرعه شرابی که میخورم با مرگ
مرا خرابِ زمان و زمانه خواهد کرد
#محرم_ترابی_کچوسنگی
زندگی رود روان بود که در وقت گذر
بُرد با خود گُهر عمر به یک نیمه نظر
گاه مانند نسیم خنک وقت سحر
گاه چون زلزله ای بود و خرابی و خطر
#فاطمه_عزت_آبادی_پور
به جانِ مرگ که از دستَش ار خورم جامی
گذر کنم ز بد و خوب هر سر انجامی
#محرم_ترابی_کچوسنگی
کنار خویش ندیدم رفیق تر از مرگ
همو که تا دَمِ مردن حفاظتم بکند
#رضا_شیرازی
ای روزگار! دست تو افسار ماست چون
ما را به جای تلخی حسرت، به باده گیر.
#زهرامحمدنژاد
ای روزگار از تو ندیدم بجز دریغ
خنجر به پشت و گوشه ی پهلوم بود تیغ
#علیرضا_قربان_خان
اجل گرفته سرِ راهِ زندگی مرا
مواظب است نمیرم که نوبتم بشود...
#رضا_شیرازی
______________
#زندگی
#مرگ
#روزگار
بداهه گویی به تاریخ ۱۴۰۳/۹/۲۵
در #انجمن_ادبی_شبنم
________________
@eshare
تو کیستی که جهان وامدار بودن توست
شناوری فلک از پی ستودن توست
زمین اگر به تکامل رسید از تو رسید
زمان اگر به وجود آمد از سرودن توست
تو کیستی که لباس خدای ارض و سما
به لطف توست مهیا، رهین سوزن توست
تو امهات و مهمات عالم عشقی
خدای را به خداوند همدم عشقی
تو کیستی که محمد پی شنیدن توست
شبانه روز سه نوبت هلاک دیدن توست
تو کیستی که علی شیر حق و شاه جهان
اگر که خانه نشین است از ندیدن توست
خدا چه گفت ؛ « من الما کل شی حی »
تمام عالم هستی به لطف چیدن توست
حجاب دار خداوند بی حجاب تویی
شفیع خلق گنهکار، بی حساب تویی
تو کوثری، تو عطا کرده ای، تو زهرایی
تو مادر حسنینی و عشق مولایی
تو دختری؟ نه، مادر؟ نه، همسری؟ نه فقط
زنی که زندگی از تو گرفته معنایی
میان ذات و صفت نور توست در جریان
تو بین علت و معلول ربط والایی
نمی رسد به تو فهم عقول یا زهرا
نمی کند ز تو هستی عدول یا زهرا ...
#علیرضا_قربان_خان
#حضرت_زهرا
@eshare
وقتی که مستعد تقاضای دیگری
در پیچ و تاب غصه ی فردای دیگری
هم اینکه خواهشی به دلت زخم می زند
هم دربدر برای مداوای دیگری
از هر که هر چه هر چه بخواهی نمی دهد
از شوره زار راهی صحرای دیگری
با این همه سوال جوابی نمی دهند
هستند در خیال معمای دیگری
فردا که مرغ های مهاجر نیامدند
باید صدات کرد چه؟ تنهای دیگری؟
دست دراز آبروی رفته می شود
کوتاه کن حکایت بیجای دیگری
آن را که دل شلوغ و نظر بینظیر نیست
هی می رسد دریغ و دریغای دیگری
آنقدر بر سیاهی شب سر زدیم که
ما را امید نیست به فردای دیگری
#علیرضا_قربان_خان
@eshare
۳
#دعاهای_قرآنی
#دعای_سوم
#قصص_۲۴
« رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ »
« پروردگارا، من به هر خيرى كه سويم بفرستى سخت نيازمندم. »
از دعاهای بسیار زیبا و پر مفهوم و بی انتهای قرآن است که از زبان حضرت موسی صادر شده است و آن هنگامی بود که در آب دادن به گوسفندان حضرت شعیب به دو دختر او کمک کرد سپس در سایه ی دیواری نشست و این دعا را زمزمه کرد.
استنباط اولیه و پر رنگ و مهم از این دعا این است که؛
« برای الله با دعا کردن تعیین تکلیف نکنیم »
این درس بزرگی از قرآن است که اگر چیزی را از بزرگی می خواهید آن را محدود به هر چیز نکنیم بلکه همه چیز را به خود او واگذاریم
این همان قصه ی مشت و آجیل است که با مشت کوچک خودمان دست در کیسه ی آجیلی که بزرگتر به ما تعارف می کند نکنیم بلکه بگذاریم او با مشت بزرگتر خود برای ما آجیل بریزد.
و همان قصه ی مهمان و میزبان است که وقتی به مهمانی می رویم ساکت می نشینیم و هر چه میزبان برای مان آماده کرد را می پذیریم نه اینکه چیز بخصوصی را از او خواهش کنیم که این از عقل و ادب به دور است
ما نمی دانیم که خیر چیست و خوبی ما در کدام است و او می داند او به عواقب امور آگاه است پس « خیر » را به او واگذار کنیم و اینگونه بخواهیم که؛
یا الله هر چه از خیر به من عطا کنی مستحق آنم و برای دریافتش بی طاقتم
&
نکته؛
خیر؛ امام زمان است و خیر شناس اوست زیرا که
« بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ۚ وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ » #هود۸۶
« اگر مؤمن باشيد، باقيمانده [حلال] خدا براى شما بهتر است، و من بر شما نگاهبان نيستم. »
و « بقیت الله » شخص امام زمان است
زیرا برای هدایت مردم ذخیره شده و باقی گذاشته شده است.
« السلام عليك يا بقية اللَّه فى ارضه ...»
پس زرنگی و رندی حضرت موسی را ببین که چه دعایی دارد و جایگاه را ببین و نوع دعا کردن را ببین
&
گفته اند که حضرت #حافظ برای سرودن بیتی که تعیین تکلیف کرده بود و دنبال کامجویی خود بود _ حتی اگر این کامجویی در راه الله باشد و وصل او باشد _ چهل سال در وادی عشق گام فرسود؛
دست از طلب ندارم تا کام من برآید !!!
تا اینکه فهمید؛
در دایرهٔ قسمت ما نقطهٔ تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
فکرِ خود و رایِ خود در عالم رندی نیست
کُفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی
تا اینکه فرمود؛
دوش وقتِ سَحَر از غُصّه نجاتم دادند
واندر آن ظلمتِ شب آبِ حیاتم دادند...
&
ما کیستیم تا که بگوییم آن کند
او قادر است و هر چه بخواهد همان کند
او واقف است و هر چه بخواهد همان کند ...
✍️ ؛ #علیرضا_قربان_خان
#قرآن
#دعا
#امام_زمان
#امام_شناسی
#خیر
@eshare
گفتم به مرد آینه ی روبروی خویش
تدبیر چیست؟ گفت همین پیرتر شدن...
#علیرضا_قربان_خان
امروز با هزار کدورت مقابلیم
رفت آن صفا که آینه با ما حساب داشت...
#بیدل
در اتاق آینه چشمان یوسف بسته شد
آینه از چشم های بسته ی او خسته شد...
#علیرضا_قربان_خان
آینهت دانی چرا غماز نیست
زآن که زنگار از رخش ممتاز نیست
#مولانا
نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر
نهادم آینه ها در مقابل رخ دوست
#حافظ
طریق آینه را پیش گیر و ساکت باش
به خوب و زشت میاندیش بی صدا هستند
#علیرضا_قربان_خان
آیینه را ببخش که با راست گویی اش
آزرده کرده خاطر عالی جناب را
#فاضل_نظری
چگونه با دگران بینمت که عکسِ رُخَت
اگر در آیِنه افتد، زِ غیرت آب شَوَم
#قدسی_مشهدی
چونک قبح خویش دیدی ای حسن
اندر آیینه بر آیینه مزن
#مولانا
آینه چون نقش تو بنمود راست
خود شکن آیینه شکستن خطاست
#نظامی
مپرس مذهب آئینه را، فضول مباش
که نیست آینه را هیچ مذهب و مکتب
#علیرضا_قربان_خان
#تک_بیت
#آینه
#آئینه
@eshare
لباس عاریه بر قامت تو کوتاه است
اگرچه جامه ی دیباست یا که دلخواه است
به دل نگیر و نرنج از حسود ای یوسف
که تخت سلطنت مصر در ته چاه است
نمی رسی بنشین بس کن و بساز و ببین
حکایت تو و دنیا پلنگ با ماه است
نگاه کن چقدر پیرتر شدی ای من
از این مکاشفه آئینه خوب آگاه است
برای مابقی عمر خویش ساکت باش
چه وقت ناله و نفرین و حسرت و آه است
#علیرضا_قربان_خان
@eshare