eitaa logo
قرار اندیشه
258 دنبال‌کننده
465 عکس
189 ویدیو
3 فایل
✦؛﷽✦ 🍀چیزهای زیادی برای دیدن هست، ولی چه وقت می‌توان دید؟ قرار اندیشه، محفلی است برای دیدن‌های ساده و گفتن‌های بی‌پیرایه تا لابلای قلم‌زدن‌ها خود را بیابیم و تحقق خود را رقم زنیم... راه ارتباط: @ta_ghaf @Rrajaee
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5789386812862500043.mp3
26.57M
🎙متن خوانی کتاب "سرآغاز کار هنری" هایدگر 🔸جلسه اول 🗓شنبه ٣١ ارديبهشت ١٤٠١ @gharare_andishe
"آیا مگر هنر هم سرآغاز تواند بود؟ خود کجاست هنر؟ و هستی اش چگونه است؟..." . مارتین هایدگر. 🔹جلسه متن خوانی کتاب "سرآغاز کار هنری" هایدگر 🔹شنبه ٧ خرداد ١٤٠١ 🔹ساعت ١٤:٣٠ @gharare_andishe
🔹"سلام فرمانده" و راهی که نمی‌گشاید. شاید از این منظر که سلام فرمانده می‌تواند یک نوع ابراز ارادت قلبی نسبت به امام زمان(عج) باشد و یا حتی ناخودآگاه در صدد بیان رابطه‌ی طولی ولی فقیه و امام معصوم باشد، اثری در حد خوب و تا حدی دلنشین باشد، هر چند این نوع آثار نیاز به فهم عمیق‌تر و درک دقیق‌تر از هنر دارند. اما قصه از آنجا شروع می‌شود که یک سرود ساده و دلی- حتی اگر به قشری خاص مربوط باشد- وارد مدیریت‌ نهادهای فرهنگی می‌شود و با برنامه‌ریزی‌های سازمانی سعیِ مدام بر دمیده شدن بر طبل این سرود دارند و به نوعی ضعف‌ها و کم‌کاری‌ها و حتی کم‌فهمی‌های خود را با همه‌گیر کردن این سرود، پوشش می‌دهند. با این تلقی که با تکرار آن می‌توان مولفه‌های دینی را نهادینه کرد و از سویی از کارکرد سیاسی آن نیز بهره‌مند شد. اما مساله‌ی مهم‌تر آن‌است که با چه درد و دغدغه‌ای این سرود این‌گونه مدیریت شده‌است؟ چه نگاهی موجب برگزاری چنین اجتماعاتی شده‌است و اینکه چه نتایجی بر این نحوه نگاه مترتب است؟ شاید حدس آن سخت نباشد که برگزاری اجتماع‌های عظیم و هم‌خوانی این سرود نوعی مقابله به مثل کردن با افرادی همچون تتلو و کنسرت‌های پرجمعیت او باشد که از اتفاق مخاطب او هم نوجوان و کم‌سالان_دهه هشتاد و نود_ است. به گونه‌ای که در جمع‌های همسالان اشعار او زمزمه و تقلید می‌شود و حال سرود سلام فرمانده امکانی مناسب برای قدعلم کردن ایدئولوژیک در هماوردی با خواننده‌گان محبوب از جمله تتلو و امثال او دیده شده‌است. اما نکته‌ای که مغفول مانده و اساسا توجهی به آن نمی‌شود، آنکه آیا اثر هنری می‌تواند در مسیر تبلیغ و تایید نوعی خوانش یا عقیده قرار گیرد؟ وجود امثال تتلو و اقبال به آنها گویای وجود عالمی‌ست که همواره از نظر ما پنهان است.آنها به دنبال تبلیغ چیزی یا امری نیستند بلکه وجودشان مطابق عالَمی‌ست که در آن قرار دارند و زبانشان، گویای آن نوع از بودن است و از این بابت می‌تواند همراهی مخاطبان خود را برگزیند. حال آنکه مدیریت و برنامه‌ریزی برای همراه کردن مردم به این نحو، صرفا به ابراز احساسات و هیجاناتی می‌انجامد که عموما ناپایدارند و در وجود افراد ریشه نمی‌دوانند. در حالی‌که اثر هنری باید منقطه‌ای را برای مخاطب خود روشن کند و عالمی را برای او بگشاید و معنایی افزوده برای او داشته باشد، تا مخاطب بتواند راهی را مقابل خود ببیند و با آن عزم حرکت بیابد و یا بتواند بودن انسان‌ها را بازنمایی کند و او را از نحوه‌ی زندگی‌اش آگاه کند. این‌گونه می‌توان به آثار واقعی و پایدار که در وجود آنها قرار دارد، دست یافت. @gharare_andishe
🔹زمین نقد شاید نسبت بین امر هنری و مدیریت فرهنگی امر پیچیده ای است؛ به یک اعتبار مدیریت، امر هنری را خشک کرده یا آن را محدود و امکان آن را خنثی میکند؛ از سوی دیگر خطر از دست رفتن امر هنری به سادگی امکان پذیر است. گویی امکان های امر هنری را دیدن و بیان آن، خود هنری است که آن را از خطر گم شدن و به نتیجه نرسیدن نجات می‌دهد. در این میان شاید پیدا کردن جایگاه مدیریت فرهنگی به تلازم این دو امر بهم پیوسته کمک کند. شاید در فهم این جایگاه است که از نقدهای این حیطه آزاد می‌شویم و راه برای امر هنری گشوده می‌شود. تا وقتی زمین بازی نقدها تغییر نکند، گویی نقدها راه به جایی نمی‌برد و تنها این اثر هنری است که در این میان با تیغ نقد به جان آن افتاده و شاید بیشتر از آنکه راهی به سوی رخداد امر هنری گشوده شود، راه آن بسته می‌شود. شاید فارغ از قیل و قال نقدها باید سوال را از منشأ اثر هنری آغاز کرد تا راهی برای تفکر باز شود. به راستی امر هنری چیست و چگونه محقق می‌شود؟ چه می‌شود که سرودی ساده، مانند سرود "سلام فرمانده" چنین مورد اقبال واقع می‌شود و برای مخاطب خود راه می‌گشاید؟ و چگونه است که چشم ما قابلیت دیدن اثر هنری را می یابد؟ شاید از دریچه دیدن آن بتوان جهانی را درک کرد که امر هنری از آن نشأت می‌گیرد... @gharare_andishe
به راستی گم ‌شده ی تاریخ ما چیست؟ که اگر در راستای آن حرکاتمان سامان نگیرد هر حرکتی در بیراهه قرار گرفتن است و سرعت گرفتمان در چنین جریان هایی از مقصد دورشدن. اگر دقیق نگاه کنیم در عین نزدیکی بسیار دور است، زیرا به چیزهایی دوری خودمان را مشغول کردیم که دست نیافتنی است اما با خیال دست یافتنش مُردگی را به اسم زندگی می گذرانیم. آری از خودمان و نظر انداختن به خودمان غافل شدیم. "الینه شدن" از خودبیگانگی دامنمان را فراگرفته، به دوردستها دلخوش کرده ایم. وجود آدمی پیچیده در مرگ است. مرگ و زندگی باهمند اگر مرگ نبود، زندگی معنا نداشت. انسان یعنی نسبت، انسان یعنی انتظار، انسان یعنی تفکر. آری نسبت، انتظار و تفکر در هم تنیده و جدانشدنی هستند، انسان در نسبتها مظهریت خدا را می بیند و رنگ خدا را می پذیرد. "ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون " @gharare_andishe
بسم الله الرحمن الرحیم سلام بر مولای غریب عالم مهدی فاطمه عجل الله تعالی فرجه، سوالاتی در ذهنم به چرخش افتاده است مادام به این می اندیشم سلام چیست، مگر نه اینکه سلام نام توست که قلوب خسته ی ما را به آغوش تسکین می‌برد. آیا سلام از زبان من جاری می شود بر تو یا تو سلام گفته ای بر قلوب ما که من جواب سلام میدهم به تو. آخر گویا اینقدر در غفلت و بی خیالی نسبت به تو روزهای عمرم گذشت که ادب سلام به تو را نداشتم. اهل لطافت می‌فرمودند توبه که می کنم و آنگاه که توبه جاری می شود بر وجودم، اول از او آغاز شده و من تنها پذیرای نگاه او هستم، آیا در سلام نیز این چنین است؟ وقتی نوای سلام فرمانده وجود کودکان و نوجوانان و جوانان این نسل به آسمان وجود تو پرواز می دهد و آنها را پر از ادب، شعف حضور و اشک می کند، در حالی که ما ظاهر بینان این تاریخ گمان می کردیم نسل ما دیگر هیچ ربطی به ریشه های توحیدی شان ندارد و غفلت خویش را تعمیم می‌دادیم به همه، وجودم پر از مرور خاطره می شود، خاطره یک عکس، آری عکسی که شهر مرا، استان مرا و کشورم را و جهان را تکان داد، آری عکس محسن حججی را می‌گویم، یک عکس بود در یک وقت خاص ولی پس از او احوالی ایجاد شد و فطرت جویای حقیقت مردمم با آغوش باز آن را بر سینه فشرد و امروز قبل از او و بعدش برای همه فرق می‌کند، هرچند شاید عده ای هم یافتی نداشتند، آن روز هم عادت ها و نگاه های قالب زده ما و ترس از دست رفتن و تلاش برای در انحصار گرفتن او، کاری می کرد که بعضی با آن همه نور برخوردهایی غافلانه می کردند که جگرسوز بود، یادم می آید به مردی خدایی گفتم که خورشید وجود شهید حججی جلوی چشمانم همه جا را روشن میکند اما اشتباهات و عادات و جهل ها و حتی ترس های برای از دست نرفتن یک حقیقت غباری شده که آن را هم می بینم و قلبم را می سوزاند، ایشان فرمود اصلا چرا غبار را می‌بینی، چشم باز کن حقیقت به تجلی آمده را ببین، شیطان هم هست ولی آنکه باید ببینی جمال یار است و گره جان با او. در قصه سلام فرمانده وجودمان پر از ادب می شود و پر از امید، امید بودن و انتظار کشیدن ولی انتظاری نه خیالی بلکه در تکاپو و تلاش، چیزی که درک کردم سلام فرمانده بارقه الهی و هدیه ای به این نسل غریب و کودکان پاکی است که فطرت شان را خانواده و جامعه فراموش کرده بودند، تا بچشند مزه سلام بر مولایشان را. ما را چه شده که با پدیده ها این طور برخورد می‌کنیم، یا کور از دیدن بُعد آسمانی و باطنی اش می‌شویم یا کور از دیدن جایگاه زمینی اش و درست به تماشا نمی نشینیم، یک سرود را این اینقدر جدی می‌گیریم که یادمان می‌رود آن یک اشاره است اشاره‌ای از مولا عج به یاران کوچکش که «طفلکم سلام، من منتظرم، تو هستی با من؟ عهد می بندی با من؟» و این نسل در طول حیاتش میزان هم عهدی اش را به صحنه می آورد و امروز و فردا و پس فردا، بستر بروز عهدهای انسان است در دیروز و پریروز و پیش از آن. مظلوم ترین و شنیدنی ترین و اسرارآمیزترین صدا، صدای کودکان است کاش می‌شد به نحوه حقیقی بشنویم و به آن فکر کنیم، کاش کودکی می‌شدم و فریاد می‌زد و به تو ای بزرگتر خوبم می‌گفتم، گوش بسپار مولایم سلامم کرده من جواب می گویم و با تمام توانم جواب می‌دهم و عهد می‌بندم، بیا کمکم کن آماده شوم برای وفای عهدم... و آهای بزرگترها شما چه می‌کنید؟ وظیفه شما در این تاریخ بی فکری چیست؟ شما برای هم عهدی با او چه می کنید؟ چرا به جای اندیشیدن و تلاش کردن و محبت کردن و بودن بر سر عهد با او برای ساختن مقدمات ظهور او به جدل پرداخته اید؟ آقای فرهنگ و تفکر، خانم هنر و رسانه! ای روشنفکر طالب رشد وطن و ای حزب اللهی دلسوز جامعه، خواهش می کنم در مقابل سلام او، شما هم سلام کنید، سلام وحدت و زبانی که گشوده شده تا آغازی باشد بر ادامه راه را صرف هجمه های رسانه ای و سیاسی خود نکنید... راه هر روز جلواتی دارد به جای خود و به اندازه خود... این رخداد نه آزادی خرمشهر است و نه شهادت حججی و نه تشیع حاج قاسم و نه اربعین و همه اش هم هست، آیا جنسش در جای خودش همین جنس نیست؟ بهتر نیست در جای خودش به این پدیده نگاه کنیم و با آن مواجه شویم؟؟ آرام و منتظر، درک تفاوت نگاه ها و سلیقه ها کاری مادرانه است، آیا تفکر همین مادرانه دیدن و بودن در مناسبات نیست؟ گویا مادران تاریخ، صبر و مراقبت از هر گلی و جوانه ای را به جای خویش به ما آموختند و این دیده بانی درست که نه اغراق است و نه انکارِ یک پدیده همان دفاع از حرم است تا این چشیدن ها مقدمه عزم ما شود برای ایستادن و بودن و شدن... لختی تأمل و تفکر... ما را در مرز حیات قرار می‌دهد اَینَ مُحیی مَعالِمِ الدّینِ وَ اَهلِهِ @gharare_andishe
شيرين من تاكنون چنين صداي كوبنده اي در زن نشنيده بودم. شايد زمان جارى است و عقبه اي به نام تاريخ وجود داشته باشد اما آنى هم آمد كه از حوّايِ مونس تا پيكرِ كوثر پيش چشمم حاضر شوند. آسيه، امانت دارِ خطر شود و مريم، مادر عبد خدا شود و زينب، بگويد. و عهدين و قرآن ايستاده بر پا، آن "آن" را مشايعت كنند. و عالَمى غرق در نجواىِ زن و داغ نيستىَ ش، شاهدِ حضور زن. حيرتَ م انگشت اشارت بالا برد تا قصور كلمات مانعِ چشيدن شيرينى اش نشوند و "صدايش به گوش جهانيان برسد". من مات شدم در سكوتِ كسانى كه تا به امروز زن را گفتند و شرح و بسط دادند و قاعده پيچيدند و شعر و رمز و روايت وبال گردنش كردند. سكوتِ پر معنا در مقابلِ "جمعِ " پا نهاده در سرزمين راز... شيرين! واقعيت را صداي تو در هم مي كوبد، گوشِ منِ وامانده در اين واقعيت، صدايِ راه تو را مي خواهد، صداي راه تو را ميشنود.
«به نام خالق کودکی که امام می‌شود» دوره آخرالزمان دورانی ست که انسانش به تمامیت رسیده و هیچ دوره‌ای از زندگی‌اش دوران لهو و لعب نیست، حتی کودکی‌اش. در این عصر است که ظرفیت‌ها و ظرافت‌های انسانی به تمامه آشکار گشته و عرصه‌ای برای ظهور انسان‌هایی بی‌کران فراهم آمده‌است. انسان‌هایی که نه در محدودیت‌های عقل حسابگر محصور می‌شوند و نه در رهایی‌های دروغین رمانتیک، انسان‌هایی که در حضوری ناب خود را می‌یابند و در آن حضور سکنی می‌گزینند. عهد و عالم کودکی و عقل و ادراک آن لازمه تحقق چنین حضوری ست به شرط اینکه به جای تمرکز بر نقص‌های آن ظرافت‌ها و لطافت‌هایش دیده شود. به قول سهراب «چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید». «سلام فرمانده» طنینی ست که بر این ظرافت‌ها نظر دارد و با آن زبان به گفت آمده و از آن عالم می‌گوید. این ندا که زلالی و بی‌غرضی انسان‌ها را مخاطب قرار داده، تا زمانی که با چنین گوشی شنیده شود می‌تواند حیات‌بخش باشد؛ اما اگر دستمایه عقل‌های خاک گرفته و زمین‌گیر شده قرار بگیرد و به گوش هوش شنیده نشود جز سکوتی از آن باقی نمی‌ماند 🦋خود را به عهد کودکی‌ام بردن آرزوست.. @Kooodaki @gharare_andishe
🔹قصه‌ی فرش قرمز کن،جشنواره ای برآمده از جامعه ی غربی ،مدعی آزادی بیان. مشکل از جایی شروع شد که ایرانی زاده های بزرگ شده دنیای غرب،کارگردانانی شدند برای نمایش تمام کینه های خود از وطنی که اعتقاداتش یک اصل اساسی برای مردمانش محسوب می شود. بازیگری به هردلیل مورد بی مهری و هجمه قرار می گیرد راه گریز را فرار از وطن می یابد وسالها بعد در فیلمی بازی می کند که مهری در آن نیست.به خاطر آن جایزه دریافت می‌کند و سرمست از تشویق حضار می شود ،گویی لبخند تلخش ،پوزخندی است به کسانی که زمانی اورا متهم ساختند. اما به راستی سرمنشأ این دشمنی ها با فطرت انسانی از کجاست؟کارگردان خودباخته،نویسنده ای با ذهن مشوش یا بازیگری با قلبی پراز کینه؟؟ من مخاطب چه مسئولیتی دارم؟ 🖊 @gharare_andishe
در کوی ما شکسته‌دلی می‌خرند و بس بازار خودفروشی از آن‌سوی دیگر است... @gharare_andishe
دختر، در تلقی رایج و مرسوم موجودی لطیف و حساس است که باید از او مراقبت نمود. عموما او موجودی دیده می‌شود که نیاز به حامی دارد و در جامعه نمی‌تواند حضور موثری داشته‌باشد مگر در ید کنترل دیگری. در برابر این فهم، گویا دختران که می‌خواهند در زمانه‌ی خود زیست کنند و در برابر این نگاه حمایت‌گرانه ایستاده‌گی به خرج دهند و خود، راه خویش را بیابند، مستمسک نحوه‌ای از زنده‌گی شده‌اند که بعضا از اصالت دخترانه‌ جدا می‌شوند و دیگر نسبتی میان خانه و خانواده نمی‌بینند و از آن‌رو که ماوایی برای خود نمی‌یابد؛ چه بسا حیات و شور و نشاط و در نهایت امکان مادرانه‌گی خود را برای وسعت‌بخشی به چنین بودنی، ذبح می‌کنند. اما اگر بتوان وجود دختر را در نظر آورد، تا مجال پرورش و بروز و ظهور او فراهم شود، او خود مشتاق‌تر است تا از روال سخت و خشن جهان امروز آزاد شود و جایی برای خود بیابد. جایی که او را همان‌گونه که هست ببیند و فرصتِ شدن به او بدهد. شاید در این نگاه دخترانی پرورش یابند که واجد توان ساختن جهان می‌شوند و می‌توانند برای اهالی بی‌جای جهان امروز، ملجا و پناه باشند. @gharare_andishe
جانداری‌ست که در لحظه‌ی صفر تقویم هجری قمری بر دهانه‌ی غار ثور تار تنید تا جان‌پناه پیامبر آخرالزمان شود. وقتی دوام اسلام به تاری بند بود، حشره‌ای سُست‌منزل محاسبات دنیای کفر را بهم ریخت. حالا که شیعه زیر سایه‌ی امامی قُدس‌منزل قوام گرفته، کجا شب‌پره‌ای با نیشتر هنر هفتم می‌تواند بر چهره‌ی آفتاب هشتم پنجه بکشد؟ پرده‌ی نقره‌ای را کجا آن یارا باشد که گنبد طلایی را بپوشاند؟ رسانه‌های زنجیره‌ای اهل باطل کی می‌توانند سلسله‌الذهب و عروة الوثقای حق را از هم بگسلانند؟ گنبد طلای مشهد همان درخت طوباست که خدا با دست خود در جان دنیا کاشته و نخل طلای کن همان شجره‌ی زقوم است که سران ابلیس لای زرورق پیچیده‌اند تا رئوس الشیاطین از آن بیرون نزند. شهر عنکبوتی واقعی همانی است که چند سال آینده را نخواهد دید، آنگاه که مرد عنکبوتی هم دیگر نمی‌تواند به دادش برسد. قاتل زنجیره‌ای، غرب وحشی است که زنجیر پاره کرده و شیک و مجلسی نسل‌کشی می‌کند و از خون کودکان یمنی و سوری و عراقی در ونیز و برلین و کن فرش قرمز پهن می‌کند تا تعدادی ناهنرمند از وطن گریخته روی آن اسکی بروند. در قاموس هنر سکولار، حکما سامری چهره ماندگار و هنرمندی مردمی است که گوساله‌ای را از طلا تراشید و به شعبده جای خدا جا زد و مُشتی گوسفند برای او کف زدند و با او عکس یادگاری گرفتند. تندیس طلایی گوساله‌ی سامری هم باشد برای آنها که برای فستیوال‌های موهن غربی غش و ضعف می‌روند. @gharare_andishe
◾️اي ماه که دادی همه را مهر خدایی.... @gharare_andishe
🔹واقعیت و آرمانِ خمینی انسانِ اسیر قیل و قال‌های بیهوده و نافرجامِ امروز، همواره محتاج ذکر است. نیازمند یادِ کسانی‌ست که آرام و استوار راهی در میان راه‌ها گشوده‌اند و سخنی تازه بر زبان رانده‌اند و چشم‌ها را منظری دیگر بخشیده‌اند؛ تا شاید روحِ از نفس‌افتاده و بی رمقش جانی تازه بیاید و یادِ ایام، عزمش را جزم‌تر و امکان گشودگی‌ها را محتمل‌تر کند. ...واقعیت کجاست؟ آرمان چیست؟ سرزمین تحقق آرمان‌ها و رویاها کجاست؟ چگونه باید فاصله‌ی بین این دو را پیمود؟ ستیز میان آرمان و واقعیت تا کِی؟! با شروع حوادث بزرگ و نوید تاریخِ دیگر، قلب و دل انسان‌ها به اهتزاز در می‌آید و چه بسا شوق و شور و سرمستی، آنها را در سرزمین آرمان‌ها یک‌جا نشین کند و در وضعیت آسمانی و ملکوتی مستقر کند؛ چنان که گمان کنند با انقلابِ رخ‌داده می‌توان طومار ظلم و ستم و هرآنچه انسان را گرفتار نفسانیت کرده پیچید و تمدن مدرن را به مرز فروپاشی رساند. در این میان خمینی اما استثنا بود. او که خود سرچشمه‌ی مستی و فناء بود، استوار راه می‌گشود و رهبری انقلاب را می‌کرد، در وضعیت آسمانی قرار نگرفت. میان ملک و ملکوت غیریتی ندید؛ همین بود که توانست راه ملکوت را از میان مسائل و مشکلات و فقدان‌های واقعی بگشاید و چون ستیزی بین آرمان و واقعیت نمی‌دید، توانست بر ضرورت‌های تاریخی واقف گردد و حرکت انقلاب را نه در نزاع میان ثمرات تجدد که در تقابل با عقل آن ببیند و بنابراین مردم را دعوت به طلب و تمنایی کرد تا گشودگی‌های راه را با انتظار ممکن ببینند و به دنبال تحقق جهانی میان دو جهان باشند. شاید بیش و پیش از هر چیزی دعوت خمینی، دعوت به فکر باشد تا بدون هیچ ضرورت بارشده‌ای، خود را در امروزمان بیابیم. @gharare_andishe
دلمان می‌خواهد از شما بگوییم... گرچه در خود توانِ آن را نمی‌بینیم، همانگونه که توانِ از امام گفتن را؛ شمایید که کلام امام را برایمان می گویید و ما هربار در دلتنگیِ شما برای امام بزرگوار، دلتنگ ایشان و دلتنگ خودمان می‌شویم... گاه روزهایی برای یک ملت هست آنچنان با عظمت و سخت که گویی حکم محکمات را دارند که از راه آشنایی با آن می توان به درک متشابهات آن ملت رسید. وجود چنین روزهایی در تاریخ یک ملت، گویا حکایت از اتصال و عهدی دارد که آنها را گرد هم جمع کرده و روحِ فکری آن ملت را نمایان می‌کند. چهارده خرداد از آن محکمات است، بدرقه ای با شکوه، مصیبتی با عظمت که نشان از پیوندی عمیق با مردی است که یک ملت را به خودشان نشان داد. چگونه است که فردی می‌تواند امتی باشد؟ و امتی می‌توانند همه یک فرد باشند؟ شاید اگر بتوانیم به درک سوالات بنیادین چنین رخداد بزرگی برسیم، توان ادراک متشابهات و ادامه چنین مسیری را بیابیم... و شاید دلتنگی شما رازِ ادامه مسیر باشد! @gharare_andishe
🔹به بهانه‌ی زادروز دکتر داوری: ▫️شان فیلسوف پرسش از شئون مختلف چیزهاست چرا که باید جایگاه و مقام هر چیز را در بیان و کلامش معین کند. چه بسا پرسشی که مطرح می‌کند بسیار ساده بنماید و تعجب افراد را برانگیزد. چرا که همگان آن پرسش را بدیهی می‌پندارند و با جواب‌های آماده نزد خود، طرح چنین پرسشی را بیهوده می‌دانند. اما فیلسوف همچنان کار اصلی خود را طرح پرسش‌هایی می‌داند تا آنگونه بودن و وضعیت انسان‌ها را به چشمشان بیاورد تا بودن خود را بار دیگر ببینند. چه بسا که بسیار مشکلات و نابسامانی‌های بشر امروز در گرو ندیدن و عدم فهم وضعیت خود است. در جهان توسعه‌نیافته، مساله‌ی عدم خودآگاهی مضاعف است و نابسامانی‌هایش که عموما در یک دور باطل گرفتار است، قبل از هر راه‌حل، تحلیل، طرح و اید‌ه‌ای نیازمند فیلسوفی‌ست که جان افراد را مخاطب چنین پرسش‌هایی قرار دهد، تا شاید راهی را که جوامع توسعه‌نیافته با سرعت طی می‌کنند و تصور می‌کنند با بهره‌گیری مفرط از سازوکار غربی عقب‌ماندگی خود را جبران می‌نمایند، روایت کند. شاید بتوان گفت دکتر داوری از معدود کسانی‌ست که امروز چنین عهدی را بر دوش خود می‌بیند، تا بتواند مشکلات و مسائل را از غبار مشهورات بزداید و روایت کند به نحوی که فرد به دور از قیل و قال‌های معمول، فهمی نسبت به وضعیت خود به دست آورد. پرسشی که او مطرح می‌کند و توجهی که می‌دهد باعث می‌شود عموما افراد دغدغه‌مند شوند و درمان دردهای خود را جایی غیر از وجود خود ندانند و شاید اغراق نباشد که داوری را "راوی وجود" و مذکِّر آن بدانیم. زیرا که درصدد بیان و آموزش اقوال و آراء فلاسفه نیست بلکه او قصه‌ی فلسفه و مقام واقعی آن را متذکر می‌شود و به اقتضائات زمان و امکانات فلسفه توجه می‌دهد و آنگاه پرسش می‌کند و مسائل و مشکلات را روایت می‌کند تا بگوید " ما چه هستیم و چه نیستیم؟" و اینگونه جان مخاطب خود را دعوت به فکر می‌کند از این جهت متن دکتر داوری "پناه" است. پناه کسانی‌ست که می‌خواهند بر سر مساله بایستند، فکر کنند و راه بگشایند. @gharare_andishe
زمان تجدید عهد است. مگر زمان ها متفاوت می شود که دائم باید به یاد تجدید آن بود؟ بله زمان ها انگار در همین متفاوت بودن معنا پیدا می کنند. متفاوت بودن در تفکر، اندیشه، سبک زندگی، در واقع همه اش در نوع نگاه تو خلاصه می شود، در بودنی که می خواهی تفصیل دهی... حقیقت زمان در متفاوت بودن معنا می شود و این متفاوت بودن را تو باید پیدا کنی یا کشفش کنی، آری ! کل یوم هو فی شأن... تاریخ بودنت را جستجو کن! اما یک اصل را هیچ گاه نباید فراموش کنی، چون انسان نسیان دارد و دائم باید عهد خود را به یاد بیاورد و آن چیزی نیست جز اینکه ببین خدا برایت چه می خواهد! در این دیدن و یافتن رخی که می نمایاند، با تو سخن می گوید. تو در پی یافتن سخن او گوش بسپار. به عبارتی آنچه که خدا از آن استفاده می کند تا خودش را نمایان کند.. آری در زمان هزار و سیصد شصت و هفت، خداوند زبان توحیدی که با او به میدان آمده بود را از ما گرفت و به پاس همت ها و خون هایی که ریخته شده، نعمتی دیگر بر ما عطا کرد. زبان توحیدی دیگر به میدان آمده، خوب گوش هایت را بنواز تا بشنود ندای حق را از زبان توحیدی او.. و او ماندن را به بودن ترجیح داد، چون برای ماندن نگاه نو می خواهد و می داند که زمان متفاوت است... او می فرماید: انقلابی ماندن مهم تر از انقلابی بودن است. برای انقلابی ماندن جهانی را می طلبد که نه غرب آن را تفسیر می کند نه شرق... و برای پیدا کردن آن نگاه توصیه هایی دارد: ۱.انقلابی ماندن ۲.فراموش نکردن و زنده نگه داشتن شخصی که تا به آخر انقلابی ماند و... ✍ @gharare_andishe
گویا فکر ارتباطی وثیق با ابتدای هر چیز دارد. نقطه‌ی شروع و گام نخست، حاصلِ فکر است. نتیجه‌ی زایش و تولدی درونی است و به همین دلیل تقلید و تکرارِ شروع‌های دیگر، فکر نیست و شاید به همین دلیل فکر، آموختنی نیست و اگر در قالب و چهارچوب قرار گیرد، دیگر عنوان فکر بر آن اطلاق نشود و بنابراین تولید و افزوده‌ای مضاف بر آنچه که قبلا وجود‌ داشته، نخواهدداشت. در این حال انسان توان بنای دیگر را ندارد به بیان بهتر بی‌عالمَ می‌شود، و آنچه را که فکر می‌پندارد، صرفا طی مسیری خطی و تکراری خمود از یافت‌های پیشین و پیشینیان است. شاید عبارت "سرآغاز"، واژه‌ی مناسبی برای تبیین بهتر تولد فکر و یا قرار گرفتن انسان در موقف تفکر باشد. سرآغازی که نه انتهایی دارد و نه مرحله‌ی بعد و یا قدم اولی که بعدی پس از آن باشد، گویا محل جوششی است که با توجه به آن، شدت بیشتری می‌یابد و یا سرچشمه‌ایست که هر چه بیشتر در تمنای آن باشیم غلیان می‌یابد و سرشار می‌شود. و اما در اینجا رازی‌ در وجود انسان قرار دارد. آن راز مرارت و رنج انسان است، که هر چه بیشتر در نسبت با دریافت‌هایش تحمل شود، بیشتر می‌تواند خود را در مقام تفکر بیابد. @gharare_andishe
. ▪️حج ابراهیمی... وقتی سیاست به مدیریت و برنامه ریزی انسان فروکاسته می‌شود، گویی وجود و حقیقت انسانی نادیده انگاشته می‌شود. گویی انسان‌ها موجوداتی هستند که با سنجش کارایی و توانمندی در مسیرهایی از پیش تعیین شده قرار می‌گیرند و معنای حضور خود را از دست می‌دهند و این همان درد پوچی و نیهیلیسم است؛ درد بی معنا شدن انسان. حج ابراهیمی فرصتی است برای آنکه انسان ها وجود همدیگر را دریابند و متوجه نسبتی عمیق‌تر شوند. نسبتی که در آن انسان، دیگری را برای منفعت خویش نمی‌خواهد؛ نسبتی از سر فتوت و جوانمردی. آنگونه که ابراهیم به رسم فتوت بت‌های جهان خویش را شکست تا انسان‌ها را از بندگی یکدیگر آزاد کند و سرود "انی لا احب الافلین" سر دهند. تا آنچنان وسعتی در جان خود بیابند که مهیای قربانی کردن عزیزترینشان باشند. اینجاست که باید گفت حج ابراهیمی کارگاه عملی سیاست دینی است برای تولد سیاستمدار دینی. @soha_sima
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┈••✾•🌺🌺🌺•✾••┈ حال آدم وسط صحن تو جا می آید به خدا مست کننده است هوای حرمت... @gharare_andishe
🔹همه چیز آنجاست... جمع شد در حرم تو همه زیبایی ها هیچ جا بین جهان نیست شبیه اینجا... 🔹جلسه گفت و گو با نگاهی به کتاب "انسان ٢٥٠ ساله" 🔹شنبه ٢١ خرداد ١٤٠١ 🔹ساعت ١٥ @gharare_andishe
🔹جلسه متن خوانی کتاب "سرآغاز کار هنری" هایدگر 🔹شنبه ٢٨ خرداد ١٤٠١ 🔹ساعت ١٤:٣٠ @gharare_andishe
قرار اندیشه
🔹جلسه متن خوانی کتاب "سرآغاز کار هنری" هایدگر 🔹شنبه ٢٨ خرداد ١٤٠١ 🔹ساعت ١٤:٣٠ @gharare_andish
🔸در نگاه رایج، هنر دریچه‌ایست برای برانگیختن حس، مجراییست که احساسات انسان را درگیر خود می‌کند تا شاید از دردها و آلامش بکاهد و دمی را با فراغ بال بگذراند. در این حال اثر هنری با امر زیبا نسبت دارد؛ به عبارت بهتر اثری هنری‌ست که در نظر انسان زیبا باشد . در این نگاه، گویا کار هنری به تامین حس زیبایی‌شناسانه‌ی انسان تقلیل یافته و جز این معنای دیگری برای خود نمی‌یابد. شاید با دقت در این فروکاست بتوان با این جمله که می‌گوید: " هنر بزرگ مرده است." همراهی کرد، تا شاید افق دیگری را بیابیم. هنر با نقش تخدیری خود از کار بزرگ بازمانده و به سطح صنعت تنزل پیدا کرده و همچون پوشاک و خوراک مصرف می‌شود. در اینکه چه افق دیگری روبروی ماست، جا دارد تا انسان خود را به توجه و تذکر متفکران بسپارد؛ اما شاید بتوان گفت هنر در نسبتی غیر از نسبت زیباشناسانه؛ می‌تواند بوی آشنای هستی را به مشام ما برساند و به ما یاد‌آور شود، با هنر بزرگ خنکای نسیم وجود بر انسان وزیدن می‌گیرد و چه بسا بتوان از بن‌بست این چنین بودن که در پوچی و بی‌معنایی به سرمی‌برد، آزاد شد و نسبت شناسایی را به نسبت حضور در نزد کار هنری مبدل کرد. @gharare_andishe
وقتی تو را دوست دارم! خورشید از من طلوع می‌کند سبزه ها از من می روید رودها از من جاری می‌شود بلبل ها از من نغمه ی عشق سر می‌دهند آسمان از من می بارد وقتی تو را دوست دارم! گویی زندگی جور دگر خودنمایی می کند... @gharare_andishe
🔹 به راستی مادری چیست؟ که وقتی به یادش می افتم دردی جانکاه وجودم را فرا می‌گیرد‌؛ همراه هاله ای از ابهام و سرگردانی! انگار سالیان سال است که خبری از او نیست! صحبت از کدام مادری است؟ چطور سالیان سال خبری از او نیست در حالی که خودت فرزند مادری هستی که تو را به دنیا آورده و حال، خودت مادری شدی و فرزندانی داری! چقدر سوالت در عین آشنا بودن؛ نا آشناست! بهتر است به هستی مادری نظری بیندازیم، چیزی که فرسنگها از آن فاصله گرفته ایم و به چیستی اش دلخوش کرده ایم. "هستی مادری؟! چیستی مادری؟ ! چقدر مبهم صحبت می کنی، کمی بیشتر بگو! حس تشنگی کردم..." چیستی مادری یک عمل فیزیولوژیک است، اما هستی مادری، چیزی است که تو را در برمی گیرد و لازمه ی در بر گرفتنش انتظار و پاسبانی را می طلبد. ✍ @gharare_andishe
🔹جلسه متن خوانی کتاب "سرآغاز کار هنری" هایدگر 🔹شنبه ۴ تیر ١٤٠١ 🔹ساعت ١٤:٣٠ @gharare_andishe
. دولت، مردم، آزادی با تحقق جمهوری اسلامی ملت ایران خود را در مقابل امر دشوار تشکیل دولت یافت. امری که در ابتدا دشواری خود را نشان نمی‌داد و تصور می‌شد با جایگزینی افراد انقلابی مسائل حل می‌شود و مردم که در نسبت با دولت گرفتار ادارات و مقررات دست و پاگیر هستند آزادی را تجربه می کنند و در سایه این آزادی امورات کشور روند صلاح به خود می گیرد. اما دیری نپایید که دشواری ها خود را آشکار نمود دولت و سازمانهای آن کارهای مربوط به خود را داشتند و مردم نیز درگیر مسائل خود بودند. نیروهای تازه وارد هم دوبخش شدند؛ عده‌ای اداره و سازمان را مزاحم کار مردم می‌دانستند و عده‌ای مردم را مزاحم کار سازمانها. این تقابل و تضاد می‌توانست به یک طرح مسأله در نسبت دولت و مردم برسد. شهید بهشتی جزو معدود افرادی بود که به مسأله نسبت سازمان(تشکیلات) و مردم اندیشید. در نظر ایشان حضور مردم برای حل مسائل کشور و برعهده گرفتن مسئولیت‌ها امری قطعی و اجتناب ناپذیر بود اما از طرف دیگر این حضور باید در یک تشکیلات و یا همان سازمان صورت بگیرد تا بتواند موثر واقع شود. این امر آنچنان برای ایشان مهم بود که پذیرفتن ریاست قوه قضائیه برای ایشان در درجه دوم اهمیت قرار می‌گرفت و نهایتا این دغدغه به تشکیل حزب جمهوری اسلامی انجامید. دفتر حزب نیز بیشتر از آنکه در نظر ایشان محل لابی گری‌های سیاسی باشد محلی برای اندیشیدن به این مسأله دشوار بود. سرچشمه تلاشی بود تا باب توجه به این مسأله پیش آید. هفتم تیر و شهادت شهید بهشتی طلیعه‌ای است برای گفتگوهایی که به نسبت "سازمان، قانون و آزادی" بیندیشیم تا از دریچه خودآگاهی به وضعیت امروز خردی برای "مردمی سازی دولت" پیش آید. چرا که امر مهم مردمی سازی دولت بیش از آنکه به یک سازمان و ساختار جدید نیازمند باشد به خردی نیاز دارد تا نسبت عملی میان مردم و دولت را بیابد و آزادی که حاصل این خرد است پدید آید. @soha_sima
bandeam-bandeye-velaye-toam.mp3
3.43M
◾️يا جوادالائمه ادرکنی🕊 چراغ روشن دنیا پس از غروب، توئی... @gharare_andishe