به رنگ و بوی گل وابستهام من
به جمعِ نیسْتان پیوستهام من
بیا ای عشق! جانم را بسوزان
که از پروانه بودن خستهام من!
#صفيه_قومنجانی
#عضوکانال
@golchine_sher
درمیان سایه ها تنهای تنها با خودش...
هی قدم زد زیر باران نیمه شبها با خودش
مثل طفل بی کس و کاری که بازی میکند
در میان بچه های کوچه اما با خودش
کنج کافه روی میزش باز فنجان ها دوتاست
درد را سر میکشد هر روز اینجا با خودش
هیچ کس هم صحبت تنهایی دریا نشد
موج مُرد و ابر رفت و ماند دریا باخودش...!!
.
رفته اما خانه هر لحظه مرورش میکند
برده حتی خاطر آیینه ها را با خودش!!
#عباس_جواهری_رفیع
@golchine_sher
برخاسته چون موج و تلاطم کردند
جان و دل خود نثار مردم کردند
از خاکستر دوباره زاییده شدند
آنها که به شعله ها تبسّم کردند
#محسن_درویش
#عضوکانال
#شهید
@golchine_sher
لحظهی دیدار نزدیک است...
باز من دیوانهام، مستم
باز میلرزد دلم، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های! دل!
ای نخورده مست!
لحظهی دیدار نزدیک است...
#مهدی_اخوان_ثالث
@golchine_sher
دل های شکسته را خریدن از تو
اسرار نگفته را شنیدن از تو
بر راه تو آیینه نهادن از من
یک جمعه به شهر ما رسیدن از تو
#م_ح_امیری
#عضوکانال
#امام_زمان_ع
@golchine_sher
کسی با موجِ موهایت کنار آمد، به غیر از من؟
کسی با هستی اش پای قمار آمد، به غیر از من؟
کدامین سنگدل فکرِ شکار افتاد غیر از تو؟
کدام آهو به میدانِ شکار آمد به غیر از من؟
تمامِ شهر در جشنِ تماشای تو حاضر شد
تمامِ شهر آن شب در شمار آمد به غیر از من
برایت دستمالِ کاغذی بودم، ولی آیا
کسی در لحظه ی بغضت به کار آمد به غیر از من؟
مرا از جمعِ خاطرخواه ها منها کن ای حوا
تو را کافیست آدم، هرچه بار آمد به غیر از من...
#حسین_زحمتکش
@golchine_sher
تا همیشه حافظِ خونِ شهیدان زینب است
اسوه اهلِ یقین در دشتِ ایمان زینب است
در دلِ دریائی اش جائی برای ترس نیست
ناخدای کشتی دین وقتِ طوفان زینب است
با وجود داغِ سنگین عزیزانش ، ولی
در مصافِ دشمنان پیروز میدان زینب است
نامِ نیکش کی رود در تیرگی های زمان ؟
تا همیشه بی گمان خورشید تابان زینب است
لحظه ای تسلیم روباهانِ کج آیین نشد
آری آری تا ابد چون شیر غرّان زینب است
( کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود)
آنکه کارش را نپندارند آسان زینب است
گر چه از سوز عطش می سوخت در دشتِ بلا
نزد آن لب تشنگان چون آب حیوان زینب است
همچو ( شایق) می نویسم از رشادتهای او
تا قیامت جاودان محبوبِ جانان زینب است
#اکبر_حمیدی_شایق
#عضوکانال
@golchine_sher
عشق در کتابها نیست!
عاشقان بزرگ
خواندن بلد نبودند...
#نزار_قبانی
@golchine_sher
گفتی بمیر! اینکه تقاضای کوچکیست
دنیا برای بودنِ ما جای کوچکیست
از اینطرف به آنطرفِ تُنگ میگریخت
ماهی به گریه گفت: «چه دریای کوچکیست!»
در خوابهای کودکیام قصر داشتم
حالا ببین که «قصر» چه رؤیای کوچکیست
ای عشق! ای بزرگترین آرزویِ من
فردای من بدون تو فردای کوچکیست
اندوهگین نمیشوم از رفتنت، برو
میبینمت دوباره! که دنیای کوچکیست
#مجید_ترکابادی
@golchine_sher
هدایت شده از رباعی_تک بیت
کدبانوی خانه بود مادر جانم
بی عذر و بهانه بود مادر جانم
دلتنگ دو دست پینه دارش هستم
دستش پدرانه بود مادر جانم
#نوروز_رمضانی
@robaiiyat_takbait
خورشید بتاب و شام ِمن را سرکن
خواب از تبِ تند ِچشمهایم در کن
آنقدر بتاب ،بخت یارم باشــــــــــد
امروزِ مرا تو از همه بهتـــــــــــــر کن
#صفيه_قومنجانی
#عضوکانال
@golchine_sher
رمان می خوانم
قصه می گویم
شعر می نویسم
بهانه می سازم
اما فقط کنارتو
عاشق می شوم
وارام میگیرم
من در جستجوی توام
#لیلا_قاسمیان_بایی
#عضوکانال
@golchine_sher
خدا مرا به فراق تو مبتلا نکند
نصیب دشمن ما را نصیب ما نکند
من و ز کوی تو رفتن؟ زهی خیال محال
که دام زلف تو هرگز مرا رها نکند ...
#ادیب_نیشابوری
@golchine_sher
در بندِ لحظههایِ گرفتار تا کجا
راضی شدن به بازی تکرار تا کجا
آنسوی این حصار خبرهای تازهایست
در خانه جای پنجره دیوار تا کجا
فرصت همیشه نیست بیا دیر میشود
عمرم گذشت وعدهی دیدار تا کجا
خورشید پشتِ ابر که پنهان نمیشود
ای نورِ بیملاحظه انکار تا کجا
عمریست در پیِ تو به هر سو دویدهام
ای دوست میکشانیام این بار تا کجا
#عطیهسادات_حجتی
@golchine_sher
مدّتی هست که احوالِ پریشان دارم
مثلِ طوفان زدهها حالتِ بحران دارم
بیحواسی همهٔ حافظه را ریخت به هم
منِ تنها سرِ یک میز، دو لیوان دارم!
بس که در خاطرهام در همه جا همراهی
جسمِ زیبایِ تو را نیز نمایان دارم
دمِ صبحی، وسطِ خواب تو را بوییدم
اینک انگار در این قلب گلستان دارم
دائماً فکرِ تو در ذهن و خیالم جاریاست
من به عاشق شدنِ خویشتن اذعان دارم
از الفبایِ محبّت به دلم یاد بده
در صفِ عاشقیات حالِ دبستان دارم
چون که هر رهگذری محرمِ اسرار نشد
در دلم چند غزل را به گروگان دارم
حاضری تا که دوتایی به زیارت برویم؟
چند وقتیاست که من قصدِ خراسان دارم
با من ای ابرِ غزلریزِ جوان حرف بزن
تشنهام، مثلِ کویرم، غمِ باران دارم
کافرِ قلبِ مرا با سخنی مؤمن کن
من به اعجازِ سخنهای تو ایمان دارم.
#حسینعلی_زارعی
@golchine_sher
با روی سیاه آمدم و موی سفید
از بار گنه، قامتم ای یار خمید
ای کاش که در آخر ماه شعبان
بخشیده شوم دلم به تو بسته امید
#نگین_نقیبی
#عضوکانال
@golchine_sher
شعبان گذشت و حال دلم روبراه نیست
در کولهبارِ زندگیام جز گناه نیست
سوگند بر حقیقتِ سِیر و سلوکِ عشق
چون من در این طریق، کسی روسیاه نیست
عمرم به غفلت و ضررِ معصیت گذشت
کارم به غیرِ ناله و اندوه و آه نیست
آخر چگونه واردِ ماهِ خدا شوم؟
بیچاره را به خانهی محبوب، راه نیست
یا رب مرا به حُرمت شاه نجف ببخش
جز بیتِ رحمتِ تو مرا سرپناه نیست
پروندهام سیاه، ولی در دلم به جز
عشقِ شهیدِ تشنهی در قتلگاه نیست...
#امیر_عباسی
#پایان_ماه_شعبان
@golchine_sher
من آن یخم که از آتش گذشت و آب نشد
دعای یک لب مستم که مستجاب نشد
من آن گُلم که در آتش دمید و پرپر شد
به شکل اشک در آمد ولی گلاب نشد
نه گل که خوشهی انگورِ گور خود شدهای
که روی شاخه دلش خون شد و شراب نشد
پیمبری که به شوق رسالتی ابدی
درون غار فنا گشت و انتخاب نشد
نه من که بال هزاران چو من به خون غلتید
ولی بنای قفس در جهان خراب نشد
هزار پرتو نور از هزار سو نیزه
به شب زدند و جهان غرق آفتاب نشد
به خواب رفت جهان آنچنان که تا به ابد
صدای هیچ خروسی حریف خواب نشد
#غلامرضا_طریقی
@golchine_sher
ویرانه تر کردی دل ویرانه ای را
آتش زدی با رفتن خود خانه ای را
احساس عاقل بودنت گل کرد بانو
طاقت نیاوردی منِ دیوانه ای را
جز شانه ی مردانه ی ما گفته بودی
هرگز نمی خواهد سر تو شانه ای را
رفتی و ترک آشنایت کرده ای تا
گرما ببخشی خانه ی بیگانه ای را
گاهی شبیه عنکبوتی دوست دارم
محکم بگیرم در بغل پروانه ای را
آخر شبی از درد این دوری عزیزم
سر می کشم تا انتها پیمانه ای را
#محمد_درّودی
#عضوکانال
@golchine_sher
پلک بستی که تماشا به تمنا برسد
پلک بگشا که تمنا به تماشا برسد
چشم کنعان نگران است خدایا مگذار
بوی پیراهن یوسف به زلیخا برسد
ترسم این نیست که او با لب خندان برود
ترسم این است که او روز مبادا برسد
عقل میگفت که سهم من و تو دلتنگی است
عشق فرمود: نباید به مساوا برسد!
گفته بودم که تو را دوست ندارم دیگر...
درد آنجا که عمیق است به حاشا برسد
#احسان_افشاری
@golchine_sher
می خواهم از این آینه ها خانه بسازم
یک خانه برای تو جداگانه بسازم
یک خانه ی صحرایی بی سقف پُر از گُل
با دور نمای پَر پروانه بسازم
من در بزنم ، باز کنی ، از تو بپرسم
آماده ای از خواب تو افسانه بسازم؟
هر صبح مربای غزل ، ظرف عسل ، من
با نان تن داغ تو صبحانه بسازم
شاید به سرم زد ، سر ظهری ، دم عصری
در گوشه آن مزرعه میخانه بسازم
وقتی که تو گنجشک منی ، من بپرم باز
یک لانه به ابعاد دو دیوانه بسازم
می ترسم از آن روز خرابم کنی و من
از خانه آباد تو ویرانه بسازم
#حامد_حسین_خانی
@golchine_sher
هدایت شده از رباعی_تک بیت
به من که زخمیِ عشقم بتاز! حرفی نیست
خوشا به روز جزا؛ روز بی حساب شدن...
#محمد_عزیزی
@robaiiyat_takbait
صبح است و ستاره سفره ای گسترده است
ماه از ده شب نان سپید آورده است
خورشید دوباره بر سر دیوار است
انگار کلید خانه را گم کرده است
#میلاد_عرفان_پور
@golchine_sher