eitaa logo
گلچین شعر
13.8هزار دنبال‌کننده
745 عکس
259 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
گوشه‌گیران زود در دل‌ها تصرف می‌کنند بیشتر دل می‌برد خالی که در کنج لب است @golchine_sher
از بس که آرزوی عزیزان به خاک رفت یک لایه از زمین، همه از جنس آرزوست! @golchine_sher
گذاشت توی پاکتی هزار و یک نشانه را همین قلم، همین دل و ورق ورق فِسانه را سرش دوباره شور بود دلش دوباره شعر بود که آب داد دیده‌اش نَفس نَفس جوانه را برای دَم گرفتنش، برای چشم‌های خیس برای گریه گرچه او نداشت کوه شانه را قلم گرفت و رخصتی زِ شعر محتشم‌ گرفت کشید پای دفترش شروع عاشقانه را چه شورش است این که در میان قلب عالم است دوباره از حسین گفت و دم زد این ترانه را: "سلام بر تویی که از تو هیچ دل نمی‌کنم" مُعطّر از حسین‌ کرد جای جایِ خانه را... نوشت عشق‌‌ و خواند عشق، نوشت کربلا، حسین گذاشت توی پاکتش هزار و یک نشانه را... @golchine_sher
بر لب جوی نشستم گذرت را دیدم من به کوتاهی ِ تو عمر گران ، خندیدم @golchine_sher
اهل کاشانم.. روزگارم بد نیست ؛ تکه نانی دارم ، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی.. مادری دارم ، بهتر از برگ درخت دوستانی ، بهتر از آب روان و خدایی که در این نزدیکی است... لای این شب بوها پای آن کاج بلند روی آگاهی آب، روی قانون گیاه ... @golchine_sher
یادش بخیر! پشت مرا ناگهان شکست آن دوستی که خواست بمیرد برای من @golchine_sher
از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند تا کاج جشنهای زمستانی‌ات کنند پوشانده‌اند «صبح» تو را «ابرهای تار» تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند ای گل گمان مکن به شب جشن می‌روی شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند آب طلب نکرده همیشه مراد نیست گاهی بهانه‌ای است که قربانی‌ات کنند @golchine_sher
دنیا برای حال دل تنگ ما بس است ما را زعمرنوح همین یک صبا بس است عالم بطورحتم ویقین محضر خداست درمحضرخدای دوعالم خطا بس است دل جایگاه منقبتِ لطف خلق نیست وقتی خدا وعطرت وقرآن ما بس است فصل بهار زندگیت را خزان مکن جانا اطاعت ازدل پرادّعا بس است ازهرکسی به سنگ زبان دل شکسته ای دیگر مگو سخن، سخن ناروا ، بس است دائم فریب خوردی ازاین نفس کج مرام دلدادگی به نفسِ نَفَس آشنا بس است برمرکب هوا توچه با تاخت می روی  فصل سواری ازفرس باد پا بس است تا غنچه ای شکفته شود ،می رسد خزان وقتی نمانده تا به خزانت جفا بس است @golchine_sher
ما دشمن واقعی و فرضی داریم در باغ ، علوفه های هرزی داریم دیروز تفنگ و خاکریز و جبهه امروز به شهر ، [[جنگ ارزی]] داریم @golchine_sher
اینجا کلمات مات عشق من و توست توصیفگر صفات عشق من و توست این گل که ورق می‌خورد از دست نسیم دفترچۀ خاطرات عشق من و توست @golchine_sher
از خانه بیرون می زنم اما كجا امشب شاید تو می خواهی مرا در كوچه ها امشب پشت ستون سایه ها روی درخت شب می جویم اما نسیتی در هیچ جا امشب می دانم اری نیستی اما نمی دانم بیهوده می گردم بدنبالت چرا امشب ؟ هر شب تو را بی جستجو می یافتم اما نگذاشت بی خوابی بدست آرم تو را امشب ها ... سایه ای دیدم شبیهت نیست اما حیف ایكاش می دیدم به چشمانم خطا امشب هر شب صدای پای تو می آمد از هر چیز حتی ز برگی هم نمی آید صدا امشب امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه بشكن قرق را ماه من بیرون بیا امشب گشتم تمام كوچه ها را یك نفس هم نیست شاید كه بخشیدند دنیا را به ما امشب طاقت نمی آرم تو كه می دانی از دیشب باید چه رنجی برده باشم بی تو تا امشب ای ماجرای شعر و شبهای جنون من آخر چگونه سركنم بی ماجرا امشب @golchine_sher
شب همان شب که سفر مبدأ دوران می‌شد خط به خط باور تقویم مسلمان می شد شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها مرد مردی که کمر بسته به پیکار دگر بی زره آمده در معرکه یک بار دگر تا خود صبح خطر دور و برش می‌رقصید تیغ عریان شده بالای سرش می‌رقصید مرد آن است که تا لحظه آخر مانده در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده گر چه باران به سبو بود و نفهمید کسی و محمد خود او بود و نفهمید کسی در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها دیگرانی که به هنگامه تمرّد کردند جان پیغمبر خود را سپر خود کردند بگذارید بگویم چه غمی حاصل شد آیه ترس برای چه کسی نازل شد بگذارید بگویم خطر عشق مکن جگر شیر نداری سفر عشق مکن عنکبوت آیه‌ای از معجزه بر سر در دوخت تاری از رشته ایمان تو محکم‌تر دوخت از شب ترس و تبانی چه بگویم دیگر؟! از فلانی و فلانی چه بگویم دیگر؟! یازده قرن به دل سوخته‌ام می‌دانی مُهر وحدت به لبم دوخته‌ام می‌دانی باز هم یک نفر از درد به من می‌گوید من زبان بسته‌ام و خواجه سخن می‌گوید من که از آتش دل چون خُم مِی در جوشم مُهر بر لب‌زده خون می‌خورم و خاموشم طاقت‌آوردن این درد نهان آسان نیست شِقْشقیّه است و سخن گفتن از آن آسان نیست @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
عرض سلام و ادب و احترام خدمت اعضای محترم کانال گلچین شعر! سپاس از همراهی شما دوستان عزیز! امیدواریم توانسته باشیم با اشعارمان، لحظات نابی را برای شما رقم بزنیم! به استحضار می رساند، گلچین شعر در نظر دارد با معرفی شاعران گرامی عضو کانال، طرحی نو ارائه دهد و به تبلیغ این عزیزان و آثار هنری شان بپردازد؛ از این رو، خواهشمندیم دوستان شاعری که تمایل دارند، عکس مناسب از خود، نام آثار چاپی و بیوگرافی خود، اعم از سن، تحصیلات، محل تولد و زندگی و هم چنین، موفقیت هایی که تا به امروز در حوزه ی شعر حاصل شده، در چند سطر به ما ارائه دهند. حداکثر تا دهم همین ماه تحویل دهید متشکریم از حضور گرم شما در کانال گلچین شعر💐💐💐💐 @golchine_sher
بگذار صحرا مال من باشد امواج دریا مال من باشد بگذار پرواز پرستوها در بی‌کران‌ها مال من باشد بگذار آواز قناری‌ها در باغ تنها مال من باشد یک دست ماه و دیگری خورشید خاک زمین پامال من باشد دیروزها رفتند، کاری کن امروز و فردا مال من باشد من بی‌تو هیچم، گرچه غیر از تو هر چیز و هرجا مال من باشد وقتی نباشی عین ناداری ست گر مُلک دارا مال من باشد می‌خواهم از دنیا بدارم دست دست تو امّا مال من باشد در دست من بگذار دستت را بگذار دنیا مال من باشد @golchine_sher
سپیدار بلندم از تبر چیزی نمی دانم هوای عشق دارم از خطر چیزی نمی دانم شب وروزم چه فرقی می کند وقتی تو این جایی تو خورشیدی وازاین بیشتر چیزی نمی دانم میان دوزخم شاید،  ولی آتش نمی گیرم که در پروازم و از خشک وتر چیزی نمی دانم من آن موجم که خودرا می کشم تا ساحلت هر شب ولی از روشنی های سحر چیزی نمی دانم دلم می خواست چون آیینه رو درروت بنشینم که با عشق تو هرگز از سفر چیزی نمی دانم چه شوری دارم از رویای تو پر می کشم اما که باور می کند از بال وپر چیزی نمی دانم؟ تمام شهر آتش می شود یک روز اما من در آغوش تو از این شور وشر چیزی نمی دانم @golchine_sher
تو روشنیِ صبحِ سپیدی، خورشید گلواژه‌ای از عشق و امیدی، خورشید امروز، به لبخندِ تو بیدار شدم امروزِ مرا خوش آفریدی ،خورشید @golchine_sher
به نام خدا؛ فهرست برگزیدگان ۱۲ مین دوره شعر دفاع مقدس استان مازندران اعلام می گردد: با تشکر از شاعران عزیز استان مازندران که خالصانه برای شهدا شعر سرودند و برایمان فرستاند. اجرتان باشهدا؛ دستتان را میبوسیم! تعداد شاعران شرکت کننده مازندران: ۱۶۰ شاعر تعداد اشعار دریافتی نوسط دبیرخانه؛ ۴۹۰ قطعه شعر بخش اشعار فارسی: ۱-امیررضا بهمنی از ۲-ماهرخ درستی از ۳-سیمین علیزاده از ۴-حسین اصغری از ۵-علی نیتلی از ۶-مجتبی فلاح نیا از ۷-محمدجواد مهدوی از ۸-یاسر ساجدی از ۹-فریده خسروی از ۱۰-سکینه خندان لزرجانی از ۱۱-سیده نرگس هاشم ورزی از ۱۲-احمد ایرانی نسب از ۱۳-محسن رزوان از ۱۴-حسین خلیلی از ۱۵-رجب افشنگ از ۱۶-محمود احمدی از ۱۷-سیدمحمد پیشنمازی از ۱۸-نرگس رنجبر از ۱۹-معصومه بخشنده از ۲۰-علیرضا حکمتی از بخش شعر بومی: ۲۱-فاطمه رنجبر از ۲۲-سمیرا رمضانی از ۲۳-سمانه ناسوتی از ۲۴-مبین اکبرنژاد از ۲۵-مسعود بنی شیخ الاسلامی از به این عزیزان (۲۵شاعر) طبق قول آورده شده در فراخوان ۱۲ مین دوره شعر دفاع مقدس استان مازندران اشک انار هر کدام مبلغ یک میلیون تومان اهدا شد. دبیر علمی ۱۲ مین دوره شعر دفاع مقدس استان مازندران @golchine_sher
در امتحان بلا مبتلا شدن شرط است برای کرب‌و‌بلا، کربلا شدن شرط است به شرط مزد گرفتن گدای دوست مباش که در جوار کریمان گدا شدن شرط است اسیر یار شدن راه ساده‌ای دارد در ازدحام تعلق رها شدن شرط است در آرزوی بقا رفت عمر و آخر کار خبر رسید که تنها فنا شدن شرط است تمام لشکر دشمن شهید محسوب‌اند اگر بدون ولایت فدا شدن شرط است حسین در دل گودال یاد داد به ما که از رضای الهی رضا شدن شرط است "نه هرکه مرثیه‌ای ساخت محتشم گردد قبول خاطر خون خدا شدن شرط است" "جَری لِآخِرِنا ماجَری لِاَوَّلِنا" بیا که وارد این ماجرا شدن شرط است @golchine_sher
گرچه بر لب از حیا ، انکار باشد بهتر است بر جبینم از قضا اقرار باشد،بهتر است جز صراط مستقیم رو به ابروی کج ات روبرویم جای در دیوار باشد بهتر است من به "لا اکراه فی الدین" معتقد هستم...ولی میشناسم خویش را اجبار باشد ،بهتر است عاشق بی دست و پای در غمت افتاده را از سر خود وا نکن ، بگذار باشد ، بهتر است از کمانداران دور چشم تو فهمیده ام در کنار حرمت گل ، خار باشد ، بهتر است لااقل همسایه ات هستم ، اگر همسفره نه جان من! "الجار ثُمَ الدّار" باشد، بهتر است ناز می آید به تو ، من هم چنین آموختم: در پس هر خواهشی ، اصرار باشد ،بهتر است دیدن در خواب.. نه! میداند اهل میکده وقت نوشیدن اگر هشیار باشد بهتر است خیر "دنیا" را که خوردم،قید "جنت" را زدم در دو دنیا حرف ، حرفِ یار باشد ، بهتر است @golchine_sher
در امـــتداد بی کـــسی ام رو بــه آیــــنه صبح سه شنبه ی توی دیوانه هم بخیر.... @golchine_sher
ای عشق! این سکوتِ من از روی عجز نیست حرمت نگاه داشته ام خاطرات را... @golchine_sher
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ما را به غمزه کشت و قضا را بهانه ساخت             خود سوی ما ندید و حیا را بهانه ساخت دستی به دوش غیر نهاد از ره کرم              ما را چو دید، لغزش پا را بهانه ساخت آمد برون خانه، چو آواز ما شنید            بخشیدن نواله، گدا را، بهانه ساخت رفتم به مسجد از پی نظّاره‌ی رخش دستی به رخ کشید و دعا را بهانه ساخت زاهد نداشت تاب جمال پری‌رخان        کنجی گرفت و ترس خدا را بهانه ساخت @golchine_sher
کسی باید از عشق صحبت کند که خود را مهیّای غربت کند دلم را به دیوانگی می‌برند اگر بر تو ای گل، دلالت کند ملالی ندارم؛ به‌جز دوری‌ات چه باکم که عالم ملامت کند مرا از تو و مرگ، ترسانْد عقل که او را خداوند رحمت کند بدونِ تو ای عشق، کفر است دین یکی واعظان را نصیحت کند @golchine_sher
به دست سرد جهالت نبود اگر نیزه نداشت مطمئنا از خودش هنر، نیزه میان بارش چشمان مادر تاریخ کشیده سُرمه ی خون در غم پسر، نیزه به فکر توطئه ی ناتمام "صفین" ست همان قبیله که قرآن نشانده بر نیزه قسم به عدل که این جنگ نابرابر بود و این مصاف نمی خواست اینقدر نیزه زدند بر تن صدپاره، صد نفر چکمه زدند بر تن صد تکه، صد نفر نیزه که این غریب کشی متهم فراوان داشت و بوده از همه جرم تو بیشتر نیزه! آهای با توام ای بی حیای سابقه دار آهای با توام ای میخ پشت در، نیزه تو قرن هاست که آتش بیار معرکه ای چه خیر دیده ای از اینهمه شرر نیزه تو رازهای زیاد نگفته ای داری تو بودی از همه نزدیک تر به سر، نیزه... @golchine_sher
تنها شراب چشم خُمار تو قادر است میخانه را دوباره پر از مشتری کند! @golchine_sher