eitaa logo
حدیث اشک
6.5هزار دنبال‌کننده
41 عکس
80 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
دل مضطرم بغلم کن که دل مضطر من آشوب است من اگر سر بدهم قبل تو حالم خوب است بس کن اینقدر به پیراهن خود چاک نزن صورت سوخته ات را به روی خاک نزن نیزه بر خاک زدی من جگرم سوخت حسین خواب دیدم که تو رفتی و حرم سوخت حسین قاتل من شده این بافتهء مادر تو صبر کن هی بزنم بوسه روی حنجر تو کار من بعد تو دلشوره و دلواپسی است تک و تنها شدم و ترس من از بی کسی است قوم خولی و سنان را بنگر، سر دزدند مردهای سرِ این گردنه معجر دزدند وای اگر خیمهء نسوان تو غارت بشود دخترت دربدر راه اسارت بشود رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آنکس که تو و اسم تو را باده نوشته چشمان مرا کاسهء آماده نوشته تقدیر من این است گرفتار تو باشم زهرا خودش این را سر سجاده نوشته زیباتر از این نیست که در راه تو باشم صد شکر مرا راهی این جاده نوشته ارباب کریم است ، در  این غمکده هرکس اندازه یک درهم اگر داده نوشته ما دلشدگان جملگی ارباب پرستیم اشکال نگیرید به ایرادِ نوشته در کهف وَرا من سگ اصحاب حسینم این را خود او گوشهء قلاده نوشته یک عمر از این روضه به آن روضه دویدیم بر تارک عشاق، گدازاده نوشته دختر به امید شب دیدار عمویش هر مرتبه از ناقه که افتاده نوشته @hadithashk
4_5884149236114657321.pdf
5.76M
﷽ مجموعه اشعار گروه شعر یا مظلوم @hadithashk
دیده وا کن یا اخا مشک و علم غارت شده هستی و سرمایه ام آب آورم غارت شده دیده وا کن ای علمدار رشید لشکرم پرچم این خاندان محترم غارت شده تو به خاک افتاده ای من هم ز پا افتاده ام قوت جانم توان لشکرم غارت شده تو تمام لشکرم بودی و تنها یاورم لشکرم از دست رفته یاورم غارت شده بودنت امنیت خاطر برای زینب است رفتی و امن و امان خواهرم غارت شده زینت ام البنینی زیور نام حسین زینت ام البنین و زیورم غارت شده گر نخیزی می‌شود فریاد در صحرا بلند پیرهن ، انگشت با انگشترم غارت شده @hadithashk
خسته‌ام خسته در این شهرِ مسلمان کُشها میهمانم به مهمانیِ مهمان کُشها من دعا کرده‌ام اما به اجابت نرسید هِی نوشتم که نیا  حیف جوابت نرسید فکرِ آوارگی‌ات بُرده توانم  چه‌کنم آه ؛ شرمنده‌ترین مردِ جهانم  چه‌کنم یک نفر نیست که گیرد پَرِ طفلانِ مرا روی دامان بگذارد سرِ طفلانِ مرا هیچ‌کس نیست که بر این سه نفر جا بدهد لااقل کاسه‌ی آبی به لبِ ما بدهد خواب دیدم نفَسِ خواهرشان خواهد رفت بعدِ من بر لبِ آبی سرشان خواهد رفت کاش از دور نبینند  به  دام اُفتادم دست بسته  پُرِ خون از لبِ بام اُفتادم کاش با باد در این لحظه که سرگردانم رویِ دروازه نبینند که آویزانم همه‌ی اهل و عیالم به فدایت برگرد بچه‌هایم شود آواره به جایت برگرد آنقدر فکرِ تو هستم که بهم ریخته‌ام پای قنّاره ببین زیر قدم ریخته‌ام خواستم نامه نویسم که بمان حیف نشد یا صدایم برسد  گریه‌کنان حیف نشد نامه با اشک نوشتم  بفرستم   دیدم بِینِ راهی و تو را نیست نشان  حیف نشد رفته‌ام خانه به خانه زده‌ام رو ، شاید که بمانند سرِ بیعتشان حیف نشد آمدم داد زنم حرمله با شمر رسید خنجری آمده با تیر و کمان حیف نشد کاش می‌گفتم از اول که در این حلقه‌ی چشم دخترانِ تو ندارند امان حیف نشد نفَسم بُرد  زمین خوردم و گفتم  گویم می‌زند از نفَسَت خون فوران حیف نشد تیغ را بر لبِ من زد که نگویم برگرد چکمه‌ای بر لبم آمد که نگویم برگرد به دهانم زد و دندان مرا ریخت بهم یادِ طفلِ تو گریبانِ مرا  ریخت بهم شعله از بام سرم ریخت سرم را سوزاند ناسزا گفت حرامی  جگرم را سوزند ناسزا گفت و دلم  گفت امان از زینب مُسلم‌ات زیرِ قدم  گفت امان از زینب وای از زینب اگر شهر به حالت خندد آنکه خندید به حالم به عیالت خندد ای پریشانِ غمت مویِ سرِ دخترکم جای من دست بکش رویِ سرِ دخترکم @hadithashk
سالار زینب ای تشنه ای که شرح غمت در بیان نبود مارا به سخت جانی خود این گمان نبود ناراحتم زیاد نماندم کنار تو شمر آمد و برای نشستن زمان نبود هر ناقه ای به غربت من گریه کرده است مانند من غریب دراین‌ کاروان نبود ای کاش در رکوع عقیق از تو میگرفت ای کاش بین قافله ای ساربان نبود ماندم چرا به زور کشیدند از تنت آخر لباس کهنه ی تو که گران نبود گفتم به آفتاب نتابد روی تنت شرمنده ام که روی تنت سایبان نبود با لشگری برای سرت جنگ کرده ام پس حق بده اگر که به جسمم توان نبود دیروز شش برادر کرار داشتم امروز دور خواهر تو جز سنان نبود آغوش من که هست چرا مانده ای به خاک جای تن تو برروی ریگ‌ روان نبود لعنت به این سفر که بدون تو میروم تنها شدن که حق من نیمه جان نبود باد صبا ببر به نجف روضه مرا روضه بخوان که دخت علی در امان نبود ما رسممان شهادت و از جان گذشتن است اما دگر اسیر شدن رسممان نبود سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا ته گودال خواهری افتاد ای بمیرم که مادری افتاد زنده زنده حسین را کشتند به نفس های آخری افتاد وسط هلهله به روی تنش چکمه ها روی پیکری افتاد هرکسی نیزه ای زد و در رفت نیزه اش دست دیگری افتاد خنجری کُند، کار خود را کرد از کف شمر، خنجری افتاد آن وجود مقدس و معصوم گیر از شمر بدتری افتاد جلوی چشم خولی و اخنس در شلوغی عجب سری افتاد خواهرش را زدند تا میخورد خواهرش فکر معجری افتاد اینطرف زیر دست و پا جان داد آنطرف دید دختری افتاد هول کرد آنکه دیر آمده بود گفت چیزی نمی بری... افتاد... رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شام هجران چشم خود واکن ببین ما را پریشان یا حسین در میان آتش این شام هجران یا حسین سوختن در پای تو رسم من است اما بگو در چه آیین رسم باشد خیمه سوزان یا حسین چشم خود واکن ببین در این غروب جانگداز کودکان را خسته و سر در گریبان یا حسین سر نداری تا ببینی ، خیز مادر آمده در کنار جسم زیر نیزه پنهان یا حسین پا به پای قافله باید از اینجا تا به شام سر کنم با دختران مو پریشان یا حسین پیکرت در بین گودال و سر نورانیت میشود کنج تنور و دیر مهمان یا حسین یک زن تنها چه سازد بعد از این با هجمهء تازیانه کعب نی خار مغیلان یا حسین گر به روی نیزه ها قرآن بخوانی ، میکنم من به لحن حیدری تفسیر قرآن یا حسین گر بمانی دیر نصرانی برایت بهتر است ماجراها هست بین چوب و دندان یا حسین غم مخور تا هست زینب ، هست پرچم بر فراز میکنم شامات را چون شام ویران یا حسین داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بلند مرتبه شاهی و بی هوا زدنت به روی خاک فتادی و با عصا زدنت *بلند مرتبه بودی و پیکرت افتاد* به قصد غارت پیراهن و عبا زدنت همین که هلهله شد روی خاک افتادی برای راه رضای خودِ خدا زدنت مگر نه این که فاطمه میدید از سر گودال حیا نکرده و این قوم بی حیا زدنت برای درهم ناچیز درهمت کردند سرت به نیزه شد و روی نیزه ها زدنت هزار شکر سرت را برید و با خود برد ندید زینب کبری که از قفا زدنت بلند مرتبه شه را ندید وقت نزول ندید با چه عبارات ناروا زدنت @hadithashk
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله الذی خلق الحسین ▪️◾️اشعار شب اول محرم ◾️▪️ حضرت مسلم بن عقیل صلوات الله علیه https://hadithashk.com/moharram/170/ @hadithashk
السلام علی الحسین شه به روی زمین بود و سنان خنده های بلند سر میداد شعله ی آتش خیام حسین از رقیه فقط خبر میداد السلام علی الحسین غریب السلام علیک یا عطشان السلام علیک ابدانِ مانده در کربلا بلا اِکفان از وداع سکینه با پدرش تا خود حشر روضه باید خواند از پدر هر چه شد به غارت رفت آه حسرت فقط بجایش ماند در پی ذوالجناح دخترکش چقدر ناله زد که وا ابتا او خودش دید که چطور افتاد پدرش روی خاک آن صحرا به خودش گفت که در این وادی خون به پای خوراک میریزند ما همه تشنه و ز بی رحمی آب را روی خاک میریزند وقت رفتن به سوی شام شده سوی من زجر‌ با شتاب آمد من به لکنت فتادم از دستش گویی فرشته ی عذاب آمد روی نی بودی و نمیدیدی از بلندی چقدر افتادم چقدر سیلی از سنان خوردم زجر خوش میرسد به فریادم در همه کش مکش کوفه و شام هیچ کس آنقدر پلید نشد من و عمه به چشم میدیدیم خیزران خسته شد یزید نشد ناحیه خواندم و نفهمیدم چه بلایی سر تنت آمد ای شهید مرمل البدما چه کسی چکمه بر دهانت زد؟ حال این دختر و آن بزم حرام حال این زینبو حرامی ها آه دستان در قل و زنجیر آه از ازدحام شامی ها میلاد افکاری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وای حسین (ع) غروب بود که آهسته دوره ات کردند غروب بود که از هر طرف کمین خوردی غروب بود که نایی به پیکر تو نماند غروب بود که از اسب بر زمین خوردی غروب بود که در پیش چشم اهل حرم به زیر هجمه‌ی تیغِ سپاه می رفتی یکی عبای تو را،آن یکی رَدای تو را... کشان کِشان به تهِ قتلگاه می رفتی بگو دروغ شنیدیم..،آب نوشیدی بگو ز فرط عطش هِی نرفته ای از حال بگو `سنان” به لب خشک تو لگد نزده بگو که نیزه به حلق‌ات نرفته در گودال هوا ز جور مخالف چو قیرگون گردید تو مانده بودی و شمر و دوازده ضربه دُرُست لحظه ی آخر که مادر تو رسید تو مانده بودی و شمر و دوازده ضربه به پیش مادر پهلو‌شکسته ی تو حسین شکسته‌بال تو را بی حیا زمین کوبید میان کاکُل تو پنجه را فرو می برد وَ چند مرتبه راس تو را زمین کوبید چِقَدر وقت گرفت است ذبح تو از شمر... تمام این همه مدت تو دست و پا زده ای به زیر ضربه ی خنجر..،سنان به خولی گفت: شنیده مادر خود را فقط صدا زده ای به جان پیرهن کهنه ی تو افتادند لباس پاره ی تو دست این و آن افتاد تن تو زیر سم مرکب عَدو له شد سر بُریده ی تو بر سَرِ سِنان افتاد پس از تو پای حرامی به خیمه ها وا شد نگاه حرمله ها بر رباب‌ها افتاد به دستِ پستِ هزاران حرام‌لُقمه..،غروب ز آیه های حریم‌ات نقاب ها افتاد غروب بود که شمر از تن تو دست کشید غروب بود که در خیمه ی زنان آمد غروب بود که انگشت های تو..،ای وای غروب بود که از راه ساربان آمد بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
توان آقا رفت ساعت سه توان آقا رفت خورد در پیش چشم زهرا تیغ ساعت چار رفت در گوال می کِشندش به هر طرف با تیغ ساعت پنج شد زمین لرزید که سپاهی به گرد مقتول است ساعت شش شده‌است از گودال همه رفتند و شمر مشغول است  حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
روضهء جدّت آقا شنیده ام همهء روضه هات را در مجلس عزا غم و سوز صدات را انگار بغض روضهء جدّت گرفته است بعضی فرازهای دعای سمات را ای نفس مطمئنهء جامانده از حسین! خواندی چنین برای که `والعادیات” را؟ از صبح تا به شام فقط نوحه می کنی این زخم های کهنه و درد بیات را باری شده به شانهء تو گریه لرزه ها اشکت به هم زده جرَیان فرات را داری دعا برای تمام بنی اسد چون عمه جان که کرده دعا آن دهات را مولا به حق ناحیه ای که مقدس است در دست خالیم بده برگ برات را رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا دوید شمر عجب با شتاب در گودال چنان که ریخته باشد ثواب در گودال تمام عالم امکان اگرچه ملتهب است زیادتر شده است التهاب در گودال حسین تشنه لب است ای ملائک باران شما کمی برسانید آب در گودال دوگونه‌ات شده با خاک‌ها غبارآلود محاسنت شده با خون خضاب در گودال سنان و خولی و شمر و حسین و عبدالله قیامتی شده با این حساب در گودال اگر چه اینهمه پیچیده بوی خون در دشت ولی چه پر شده عطر گلاب در گودال حسین! غصه نخور مادرت کنارت هست عزیز فاطمه راحت بخواب در گودال بخاطر دل زینب غروب کن خورشید تنش رها شده در آفتاب در گودال ببین حسین برای وداع با جسمت می‌آورند مرا با طناب در گودال اگر که شام غریبان همیشه دلگیر است برای اینکه می‌آید رباب در گودال  آرش براری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
صیحه‌ای فاطمه زد، شیونِ عالم برخواست خیمه از اشک زد و بیرقِ ماتم برخواست بازهم پیرهن خونی‌اش آویخته شد مادرش ناله زد و دادِ محرم برخواست مُشتی از تربتِ گودال به سر ریخت حسن از لبِ فاطمه تا "وای حسینم" برخواست نذریِ هرشبِ ما جور شد از لطفِ کریم دَم حسن داد اگر، ذکرِ دمادم برخواست آستان بوسیِ هر تکیه مقامیست شریف هرکه زد بوسه بر این خاکِ معظم برخواست دَم کشیده است، نشستم به بساط چایی که به پیشش به ادب چشمه‌ی زمزم برخواست رحمتِ واسعه‌ای زیر پَرَش ما را بُرد تا حسین  از جگرِ مردمِ عالم  برخواست روضه‌ی کرببلا مجلسِ اجدادی ماست بینِ این روضه نشست آدم و  آدم برخواست به فدای غمِ او که نفَسِ عاشقی است هرکه این عشق چشید از جگرش غم برخواست آی ای قوم ببینید هنوز عریان است ضجه‌ی خواهری از یک تَنِ درهم برخواست... @hadithashk
حسین جان هرکسی آمد به استقبال او با نیزه زد پیرمردی با عصا با بغض بی اندازه زد با لب تشنه شهیدش کردن اما بعد آن من بمیرم بر تنش بی رحم، نعل تازه زد یک نفر دستار، آن یک می برد پیراهنش روضه ی باز حسین است و سخت است گفتنش وضع او درهم شد و او قابل تشخیص نیست زخمی و عریان و تکه تکه افتاده تنش تیرهایی که زدندش بود از بهر ثواب پیکر او را رها کردند زیر آفتاب اربا اربا بود و در دریای خون غلتیده بود عاقبت با خون محاسن های آقا شد خضاب راس او را بین خورجین می برندش ناکسان بر لب و دندان او می خورد چوب خیزران این مصیبت کشت مارا جای اهل بیت او زینبش شد همسفر با خولی و شمر و سنان علی بهرامی نیا لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وای حسین نافع‌ابن‌هلال نیمه‌ی شب بر در خیمه‌گاه زینب بود داخل خیمه چشم اربابش بازهم بر نگاه زینب بود عشق در سینه‌اش تموج داشت غرق نورِ حسین آئینه با ادب ایستاده عابد شب سر به زیر است دست بر سینه نافع از دور می‌شنید آه و گریه و التهابِ زینب را جگرش پاره پاره شد تا که می‌شنید اضطراب زینب را: جگرم سوخت ای تک و تنها ظهر فردا چکار خواهی کرد آخرش هم که خواهر خود را به فراقت دچار خواهی کرد رفت نافع به خیمه‌گاهِ حبیب با دو چشمی که دید گریان است ریخت خاکی به سر ،حبیبِ حرم دخترِ مرتضی پریشان است خون به رگهای پیرمرد آمد گفت برخیز نوبتِ ما شد جان ما هدیه‌ی بنی‌هاشم مثل شیرِ نری مهیا شد همه اصحاب را صلا دادند رو به شیران و این دلیران کرد حلقه‌ی یاوران که کامل شد تیغ خود را حبیب عریان کرد حلقه گشتند یاوران باهم عابس و جون و سالم و جندب منجح و حنظه سعید و وسوید وهب و عمرو و قارب و شوذب همه رفته با خروش و شکوه همه بر گِردِ خیمه‌ی زینب مثل صخره شبیه قله‌ی‌کوه همه بر گردِ خیمه‌ی زینب آمدیم ای عقلیه‌ی عالم تا دلت زخم این و آن نخورد به تو سوگند تا که ما هستیم آب هم در دلت تکان نخورد یک به یک لب به لب رجز خواندند شیرهای قبیله رو به حرم تیغ چرخان و نعره‌ی لبیک رو به سوی عقیله رو به حرم آنچه پیداتر است در این بِین رگ پیشانی علمدار است وای بر حال آنهمه لشکر که رجزخوانیِ علمدار است لشکرِ شمر را بهم زده است آنکه تا صبحدم قدم زده است شُکر عباس هست و یاوران اما طور دیگر خدا رقم زده است کم کم از شیرها همه رفتند یک به یک کم شدند پای حسین همه در پیش فاطمه خونین همه درهم شدند پای حسین خبری هم از علقمه پیچید وای بر من پناه زینب رفت تکه تکه است تکیه‌گاه حسین غرق خون تکیه‌گاه زینب رفت دست‌ها را به روی سر بگذاشت آنچه می‌ گفت بر سرش آمد دید از روی تل به قربانگاه پدر و جد و مادرش آمد تکیه بر نیمه نیزه‌ای داده شاهِ بی یار از این و آن می‌خورد نامشان را که یک به یک می‌بُرد تنِ یاران همه تکان می‌خورد جمع نامح ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شاه تشنه لب بر روی شاه تشنه چو بستند آب را در سینه حس نمود غم بی‌حساب را تفسیر کرد کشته ی در خون خضاب یعنی به تشنگان حرم این خطاب را هستید جملگی هدف این انتخاب را در این کویر تشنه و این شوره زار طف تنها سپاه کفر گرفته مرا هدف از روی بغض و کینه ی خود با شه نجف رو کرده اند جانب ما چون ز هر طرف تا تشنه سر بُرند یل بوتراب را چیزی نمانده تا شب عاشور سر شود الطاف حق به اذن خدا جلوه گر شود هرگز روا مباد که این شب سحر شود حتی حسین سد ره یک نفر شود برداشتم، بیعتم از شیخ و شاب را گفتا زهیر پر غم و با چشم اشک بار که ای سید شباب جنان ای نکو تبار شایسته است جان دهم اکنون به پای یار زنده اگر شوم و بمیرم هزار بار هیهات گر ز کف بدهم این رکاب را گفتا به یادگار حسن جان این عمو تفسیر مرگ چیست به کامت عمو بگو گفتا به راه توست شرابی که در سبو احلی من العسل چو بریزم در این گلو فرزانه وار داد به شه این جواب را هنگامه ی نبرد و همی اذن شاه شد هنگام رزم تن به تن دو سپاه شد اول شهید جنگ حر سر به راه شد جون ، سینه چاک و بی زره و بی کلاه شد حب الحسین الجننی اش برده تاب را اصحاب یک به یک سوی جنت نموده سیر مسلم حبیب اَسلم و جون عابس و زهیر عامر نعیم سعد اَنس نافع و بریر نعمان و زید و شوذب و جابر چنان مصرّ خون داده نخل پر ثمر انقلاب را وقت اذان ظهر چو اذن اذان گرفت گویی مسیح کرب و بلا تازه جان گرفت ذکری علیِّ اکبر او بر زبان گرفت یعنی شهادتین علی در بیان گرفت آغوش دشت پر شده بوی گلاب را هنگام رزم هاشمیان چون فرا رسید آمد برون ز خیمه علی اکبر رشید اذن جهاد خواست که با صد هزار امید اول نفر ز هاشمیان او شود شهید در هم نمود زلف پر از پیچ و تاب را هنگام رزم نوگل باغ ولا شد و یعنی که بزم حجله ی قاسم عزا شد و در یک نگاه چون حسن مجتبی شد و قاسم چو مجتبی و جمل کربلا شد و بربست بر رخش ز عمامه نقاب را ذکر و کلام اهل حرم العطش عمو ذکر خیام و اهل حرم العطش عمو ذکر تمام اهل حرم العطش عمو ذکر مدام اهل حرم العطش عمو بشنید ساقی العطش و آب آب را رازیست بین العطش و کودکان مشک رازیست بین العطش و تشنگان مشک ساقی شنید بار دگر از زبان مشک صد شکر هست ساقی لب تشنگان مشک ساقی ز ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
در بغل می‌گیرمت در بغل می‌گیرمت افسوس دَرهَم می‌شوی گاه پیدا می‌شوی و گاه مبهم می‌شوی اینکه بر دوش من عمری بود تابوت تو بود در عبا می‌چینم اما زود دَرهَم می‌شوی بوسه‌ای حتی تنت را نامرتب می‌کند آه با نازی عزیزم نامنظم می‌شوی پیش زینب پیش تو دارم خجالت می‌کشم وای داری بر سرم خاک دو عالم می‌شوی خیمه‌ام را دخترانم را صدایت کُشت کُشت آبرویم مرهم این چند مَحرم می‌شوی روی زین اسب بودی نیزه‌ها پیچاندنت روی زین از درد دیدم هرطرف خم می‌شوی نیزه هم قلبش به حالت سوخت وقتی که دید... طعمه‌ی یک دشت تیغ و دشنه از دَم می‌شوی روی یال اُفتاده بودی اسب راهش را ندید روی یال اُفتادی و دیدم فقط کم می‌شوی قاتلت تا دید وضعم را به حالم گریه کرد قبل آن گودال داری قتلگاهم می‌شوی خوب شد لیلا کنارت نیست هنگام غروب بر سر سرنیزه‌ای با زور محکم می‌شوی  حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا رضیع الحسین(ع) گریه اش دشت را به شور کشید ناله زد یا که نفخ صور کشید شیرخوار حسین وقت ظهور انبیا را به این حضور کشید ید بیضا کشیده بود حسین حیف در پیش قوم کور کشید صالح و ناقه اش کباب شدند منتش را که با غرور کشید حرمله جای تیر معمولی درکمان نیزه ای قطور کشید تیر در تارهای حنجره رفت یعنی آن را حسین به زور کشید صورتش را که تیر ریخت به هم... پنجه بر روی خویش حور کشید رفت در خاک؟!نه درست بگو سپه کوفه را به گور کشید این مصیبت چه کرد با پدرش مادرش غصه را چجور کشید مادرش را کشاند کوفه و شام پدرش را سوی تنور کشید سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سالار زینب ای روزگار دیدی احوال مضطرم را دارم به سینه دیگر داغ برادرم را خندیده هر غریبه بر گریه های زینب پنهان کنم ز لشکر این دیده ی ترم را دور از نگاه عباس سیلی زدند بر من هرگز خبر نسازید شیر دلاورم‌ را یک دختر از قبیله در بین کودکان نیست گم کرده ام خدایا در دشت گوهرم را نزدیک من رسید و محکم به پهلویم زد با خنده و تمسخر !بردند معجرم را فطرس برو به گودال!آن کشته را خبر کن پوشانده ام ز لشکر با آستین سرم‌ را سخت است گفتنِ این!آواره ام حسین جان برخیز باز برخیز! خانه ببر حرم‌ را گاهی سنان گهی شمر هردو زدند من‌را باید خودت ببینی اوضاع پیکرم را سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا الله بی رمق بود و تا تکان میخورد به تنش نیزه و کمان میخورد وقتی افتاد دوره اش کردند چه لگد ها از این و آن میخورد هر کسی خسته بود عقب میرفت بدن خسته همچنان میخورد همه رفتند ، شمر ول کن نیست شمر تا رفت از سنان میخورد زیر لب گفت آب آب ،اما چکمه ها بود بر دهان میخورد امیر فرخنده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا اطراف ظهر بود که دنیا سیاه شد ذکر لب تمام حرم آه،آه شد پشت و پناهِ عالمیان،بی پناه شد با زور نیزه وارد آن قتلگاه شد... بالای گود..،چکمه‌ی یک بددهن رسید وَ الشِّمرُ جالسٌ..،نفس مادرش بُرید حلقوم خشک و نیزه ی تیز و سنان مست... سرنیزه ای بلند شد و خواهری نشست شیخ قبیله بند دل عرش را گسست آنقدر پشت‌هم به سرش زد..،عصا شکست پیری که دیده راه به جایی نمی برد آمد ادای تشنگی اش را در آورد ای لعنتی نزن به پری که شکسته است پنجه نکش به دسته‌ی زلفی که بسته است بس کن..،تمام پیکرش از هم گسسته است آهسته پشت و روش کن ای شمر..،خسته است در پیش چشم فاطمه سر را عقب کشید او داشت حرف می زد و..،شمر از قفا برید ده اسب سمت گودی گودال می دوید آن بی حیا که نقشه برای تنش کشید ای کاش نعل تازه به ذهنش نمی رسید فریاد استخوان تنش را خدا شنید تا عرش سوزِ ضجّه ی این آه پخش شد هرجای دشت تکّه ای از شاه پخش شد عمامه را یکی به روی خاک دید و برد تسبیح را یکی که به سمتش دوید و برد دستار را یکی سر فرصت بُرید و برد کهنه لباس مادر او را کشید و برد زشت است..،فکر حُرمت این مرد را کنید عریان نمی شود تن او را رها کنید بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جانم حسین هیچ کس ازروی جسمش نیزه ها رابر نداشت دور تا دورش نگاه انداخت ، یک یاور نداشت خواهرش در آن شلوغی ها چطور آمد ندید خواست برخیزد ز جا ، اما رَمَق دیگر نداشت گرچه او را قبل گودال از نفس انداختند شاه جانی در تنش بعد از علی اکبر نداشت مادرش با چادرش او را در آغوشش گرفت تا تنش عریان نماند چاره ای دیگر نداشت روی نیزه هم نگاهش از حرم غافل نشد آنچه را می دید با چشمان خود باور نداشت خواهرش تا دید سر تا پا به غارت رفته گفت: کاش دست کم عزیزم دستت انگشتر نداشت پادشاهان تاجدارند، ای بمیرم شاه ما تاج بر سر داشت؟ نه، حتی به پیکر سر نداشت بر زمین خدالتریب افتاد جانِ بوتراب لااقل ای کاش قاتل کینه ازخیبرنداشت تا شنیدم از اسارت آرزو کردم به دل کاش ،شاه کربلا در کربلا دختر نداشت...  کار گروه العتبه لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عزیزم حسین(ع) مقتل به فصل ذبح عظیم خدا رسید راوی داستان به غروب منا رسید پیچید بانگ هَل مِن مردی میان دشت او یار خواست لشگر تیر از هوا رسید افتاد بر زمین تن مجروح آفتاب باد مخالف آمد و ابر بلا رسید بازی تیر و نیزه و خنجر تمام شد وقت هنرنمایی سنگ و عصا رسید از تل زینبیه سرازیر شد زنی آری رسید خواهرش اما کجا رسید جایی که حنجری شده درگیر خنجری جایی که جان او به لب تیغ ها رسید جشن است! دور هلهله‌ ها هم گذشت و حال هنگام پایکوبی اسبان فرا رسید برگشت ذوالجناح ولی شاه برنگشت ساحل گریست، کشتی بی ناخدا رسید  سید میلاد حسنی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
امان از دل زینب(س) دم زد از حق و ناروا کشتند از وفا گفت و از جفا کشتند دعوت از کوفه بود و مهمان را قبل کوفه به نینوا کشتند هرکس آمد پی نصیحت شان یا به سنگش زدند یا کشتند خنجر از پشت خوردنش درد است طبق تاریخ از قفا کشتند آه از ازدحام رعیت ها شاه را زیر دست و پا کشتند با وضو، بلکه قربة لله تا که راضی شود خدا کشتند هرکسی هرچه کرد گفت آن روز مزد می خواست، با ریا کشتند گاه با تیر و نیزه و شمشیر گاه با طعن و ناسزا کشتند حوصله خرج شد برای علی اکبرش را هجا هجا کشتند داغ عباس کار خود را کرد کودکش را دگر چرا کشتند؟ از سر ظهر تا غروب آن روز ذره ذره حسین را کشتند علقمه…پشت خیمه…در گودال پس نه یک‌ بار، بارها کشتند  سید جعفر  حیدری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ای گرفتاران عالم اسم اعظم ، مسلم است آن که از دل های مردم می برد غم مسلم است ذکر بسم الله ِ ما در هر محرم،  مسلم است اولین قربانی سلطان عالم مسلم است چون ابوفاضل حسابش از همه یاران جداست اجر گریه در عزایش با عمویش مرتضاست آن که یاد عاشقان داده هنرها مسلم است آن که تنها رو به رو شد با نفرها مسلم است آنکه بوده مَحرم خیرالبشرها مسلم است آنکه نذر دین حق کرده پسرها مسلم است اولیاء الله را شان رفیعش آرزوست خوش به حالش اولین گریه کنش ارباب اوست نایب ارباب ما دارد تماشا هیبتش کوفه را یاد علی انداخت کوه غیرتش یک تنه یک شهر را انداخت از پا همتش کم نشد با کوچه گردی ذره ای از عزتش مانده تنها باز اما از حسین دم می زند عشق او آتش به مکر کل عالم می زند کرد سنگ حیله از هر سو نشانش ، آه آه مثل بیدی گشت لرزان ، سرو ِ جانش آه آه کشت او را کوفه و آهنگرانش آه آه کرد تیر حرمله قامت ،کمانش آه آه قدّ ِ یک کوفه مصیبت در دل او جا گرفت قبل اصغر ، این سه شعبه جان مسلم را گرفت کوفه شد بازار تیر و نیزه و شمشیرها کرد در یک شب به قدّ ِ سالها ، تغییرها می کند شیطان از آیات خدا تفسیرها گرگ ها را مست گردانده طمع بر شیرها دین شده قربانی دینارهای بی شمار پیر مردی گفت می آید عصای من به کار حرف دنیا ، حرف کینه ، حرف خشم از حیدر است آنچه مانده بهر مسلم ، خستگی بر پیکر است روز و شب نُقل محافل ،قیمت هجده سر است آه ،معجر آخرین قول پدر بر دختر است کوفه در فکر اسارت بردن آزاده هاست کعب نی ها تشنه ی دیدار کعبه زاده هاست باغبان، نخل امیدش گشت ، قربانی ِ سیل کوفه ظلمت خواه شد ، جای قمر ،جای سهیل راه باطل را به حق ترجیح داد از روی میل چه عمودی هست در دست حکیم بن طفیل تسلیت عباس جان ، بی سر شده هم سنگرت کار شد دشوارتر ، جان تو ،جان خواهرت @hadithashk
انگار سرنوشتِ  ما را جدا نوشتند یا آرزوی من را  بر باد‌ها نوشتند امروز بِینِ این دشت  مرگِ مرا نوشتند آنان که مقتلت را  در کربلا نوشتند ای هستی‌ام بگو که  هستی به خواب ، زینب برخیز مرکبت را  از کربلا بگردان بگذار یا بمیرم   یا راه را بگردان هجران بلای ما شد  یارب بلا بگردان خیمه مزن به صحرا  حکمِ قضا بگردان تا جان نداده پیشت  از اضطراب زینب فهمیده‌ام کجایی  از ناله‌های زهرا من های های گِریَم  با وای وایِ زهرا فهمیده‌ام کجایی  از جایِ پایِ زهرا آنجاست جایِ گودال  آنجاست جای زهرا نگذار تا گذارد  پا بر تُراب زینب از حال بُرده ما را  هولِ سپاه دشمن ترسیده‌اند طفلان  پیش نگاه دشمن جمع حرامزاده  حجم سلاح دشمن پیداست خیمه‌ی ما  از خیمگاه دشمن می‌خواهد از لبانت  تنها جواب زینب می‌ترسم ای برادر  از چشمِ آن کمانگیر از شومیِ حرامی  از شعبه‌های آن تیر از خنجران عریان  از تشنگیِ شمشیر بی اختیار خوردم بر خاک ، دستِ من گیر عباس‌جان نخواهد  اینجا رکاب ، زینب ای کاش می‌نوشتی  ما شیرخواره داریم یا دختران کوچک  در این عِماره داریم در محملی  عروسی  با گاهواره داریم نه پایِ راه رفتن  نه راهِ چاره داریم اینجا نمان نگردد  رویش خضاب زینب لبهای ما از امروز  از آفتاب خُشکید هر قدر آب آمد  مثل سراب خُشکید تا دید حجم لشکر  از اضطراب خُشکید برگرد ای برادر  شیرِ رُباب خُشکید دلشوره دارد از او  از قحط آب زینب اینسو است خار تشنه  آنسو است آبِ جاری اینسو است تاولِ پا  آنسواست زخمِ کاری یک مرد باشد ای کاش  در قحط یار و یاری از حرمله بپرسد  نامرد بچه داری؟ می ترسد از شکارِ  طفل رُباب زینب منکه نرفته بودم  جز مجلس زنانه برگرد تا نبینم  دشنام و تازیانه بگذار تا گلویت  بوسم به این بهانه سر می‌بُرند اینجا  از پشت ، ناشیانه خانه خراب زینب  خانه خراب زینب برگرد ورنه دیدم  اینجا غبار گردد کوچه به کوچه این سر   با نیزه‌دار گردد صندوقچه‌ی سرِ تو  میزِ قمار گردد جای شراب‌خوار و  بی بند و بار گردد° تو گیرِ نیزه دار و  گیرِ طناب زینب ° در مقاتل آمده روزها رأس مبارک بر نیزه و شامگاه داخل صندوقچه‌ای قرار می‌گرفت . @hadithashk