فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هزار شُکر که درگیر ماتمت شده ایم
دوباره مُحرِم ماهِ مُحَرَّمت شده ایم
قَبای بندگیِ خویش را کفن کردیم
لباس نوکری شاه را به تن کردیم
اجازه داده خدا تا ثواب کسب کنیم
سیاهه های عزا را دوباره نصب کنیم
#بردیا_محمدی
#محرم_۱۴۰۲
@hadithashk
حضرت سقا
خانمان سوز بود آتشِ آهی گاهی
نالهای میشکند پشتِ سپاهی گاهی
داری امید ولی نیست پناهی گاهی
دلخوشی گرچه به یک نیمه نگاهی گاهی
حیف از آن چشم که یک تیر نگاهش را بُرد
داد از آن تیر که چشمان سیاهش را بُرد
آه بر روی لبش بود چه آهی ای وای
جمع میکرد تَنی از سرِ راهی ای وای
رفته از دست چه ماهی و چه ماهی ای وای
بعد او نیست نه حالی نه پناهی ای وای
اشک مردی که پناهش همه پاشیده ببین
حالِ شاهی که سپاهش همه پاشیده ببین
به سرش آمده اما به جراحات رسید
این جوانمُرده ببین با چه مکافات رسید
موقع غارتِ او موقع خیرات رسید
وسطِ قائلهی مردمِ شامات رسید
ردِ خونی به زمین از سرِ زین ریخته دید
همه جانِ حرمش را به زمین ریخته دید
نفَسش بعدِ برادر چقدر میگیرد
مرد اگر داغ کشد دردِ کمر میگیرد
بی سبب نیست که از سینه خبر میگیرد
تیر از سینه که رد شد به جگر میگیرد
حق بده اینهمه اندوه پَرَت میشکند
بی برادرشدن آری کمرت میشکند
تیر تا خورد به چشمش به کمین خورد ای داد
روی پیشانیِ زهرا دو سه چین خورد ای داد
بخدا بر جگرِ اُمِبَنین خورد ای داد
پدرش از نجف آمد به زمین خورد ای داد
اشکِ عباس دل خون زمین را سوزاند
در مدینه جگر اُمِبَنین را سوزاند
آه ای ماه ببین حال برادرها را
آه ای خیمه ببین گریهی خواهرها را
آه ای دشت ببین ضجهی دخترها را
آه ای داغ ببین قامت مادرها را
نیست با شاه کسی بانگ کمک بردارد
بین ابرو چقدر سخت تَرک بردارد
کاشکی باد به خیمه خبرش را نبرد
شرح حال بدن مختصرش را نبرد
یک حرامی عَلَمش را سپرش را نبرد
پیش طفلان سرِشب نیزه سرش را نبرد
باید عمه بدود تا به همه سر بزند
گرهای روی گره زود به معجر بزند
`بیت نخست تضمینی از معینی کرمانشاهی
حسن لطفی
#حسن_لطفی #شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا #شعر_شهادت_حضرت_قمر_منیر_بنی_هاشم #شعر_نهم_محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا صاحب الزمان(عج)
ای کاش یک ثانیه با ما همنشین باشی
سخت است عمری این چنین تنهاترین باشی
خاک `دلم” تسخیرِ بیگانه نخواهد شد
ای دوست!وقتی صاحب این سرزمین باشی
شب..،نور تو در کوچه های شهر جاری شد
تا مثل فانوسی برای اهل ِ دین باشی
دست خدا ترجیح داده دستِ کم اینبار
تا دست فتنه رو شود،در آستین باشی
خیلی به چشمان علیوار تو می آید
در مسجد سهله امیرالمومنین باشی
دنیا رکابش را هزاران سال صیقل داد
تا شاید این جمعه رکابش را نگین باشی
زهرا برای غربتت بارید از آن دم که
فهمید تو باید غریبِآخرین باشی
ای کاش ما هم مهزیارت می شدیم آقا
وقتی میان شیعه گرمِ دستچین باشی
با درد و با اندوه و با گریه عجین باشم
با درد و با اندوه و با گریه عجین باشی
تا کی قرار است از فراقت این چنین باشم!؟
تا کی قرار است از صبوری این چنین باشی!؟
خیلی دلم می خواهد آقا وقت جان دادن
آن لحظه ها،آن لحظه های واپسین..،باشی
اشکِ منِ بی معرفت خشکیده..،باید هم
تو همچنان دلواپس هَل مِن مُعین... باشی
بار گناهان منِ نامرد باعث شد
تا جای من پیش خدا تو شرمگین باشی
پای برهنه..،کربلا..،با تو..،چه می چسبد
خیلی دلم میخواست با من اربعین،باشی
برگرد..،روضه،روضه ی سقاست..،پس برگرد...
تا روضهگردانِ یلِ ام البنین باشی
با آن عمود سهمگینی که به فرقات خورد
باید علمدار! این چنین نقش زمین باشی
زینب صدا زد:پاشو خوشغیرت!..،سنان آمد...
تنها تو باید سدِّ راهِ این لعین باشی
بردیا محمدی
#بردیا_محمدی #تاسوعا_1402 #شعر_آیینی #شعر_فراق_امام_زمان #شعر_مذهبی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بسوز ای دل بسوز از داستانم
غمی آتش زده بر روی جانم
امان از شر فامیل حسودم
امان از مکر قوم بد زبانم
حسین اینجا اسیر و شمر نامرد
مسیر مکه را داده نشانم
خجالت می کشم از روی زینب
خودم را سوی خیمه میکشانم
چه بهتر اینکه صد دفعه بمیرم
اگر از دشمنم باشد امانم
هر آنچه هست هر کس من همینم
هرآنچه گفت مولایم همانم
من عباسم، ابوالفضلم، امیرم
سپاه زینبم، خشم عیانم
سپهدارم علمدار حسینم
اگر تا حشر هم اینجا بمانم
منم شمشیر حیدر در قلافش
من آن تیرم که در بند کمانم
اگرچه مادرم ام البنین است
ولیکن زاده زهرا بخوانم
فدای چشم مولا چشمهایم
فدای دست مولا بازوانم
به امید خدا،سقای لشکر
همیشه سربلند از امتحانم
همه در خیمه خاطر جمع هستند
که از اب گوارا می رسانم
خجل از بیقراری رباب و
تلظی های طفل نیمه جانم
اگر چه دستهای من جدا شد
گرفتم مشک را بین دهانم
نخوردم جا ز بارانی که آمد
نداده تیر و سر نیزه تکانم
نخوردم بر زمین تا که نشاندند
عمودی را به روی استخوانم
زمین خوردم شدم شرمنده تو
ولی شرمنده تر از بانوانم
رضا دین پرور
#رضا_دین_پرور #شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا #شعر_شهادت_حضرت_قمر_منیر_بنی_هاشم #شعر_نهم_محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جان سن قربان
واشد گره از ما به نگاهی به اباالفضل
هربار که گفتیم الهی به اباالفضل
ما کوه گرفتیم به کاهی به اباالفضل
آقای همه ارمنیان جان سن قربان
ای مقصد حاجات گران جان سن قربان
ما را بنویسید بدهکارتر از این
دیوانه و ویرانه و سربارتر از این
ما را بنویسید گرفتارتر از این
میگفت فقط مادرِ من جاندی ابالفضل
میگفت به من آذری ایماندی ابالفضل
این کیست علی ابن علی معنی نامش
این کیست که خواندند همه ختم کلامش
این کیست که جبریل گرفته است لگامش
ای جان همه خوش قد و بالاییات آقا
بر روی سرم سایهی آقاییات آقا
خورشید ترین ماهِ شبِ کامل زینب
ای سایهی تو روی سرِ محملِ زینب
بازی مکن اُمیدِ همه با دلِ زینب
اُمیدِ لب کودک تبدار نیامد
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
پیش تو کشیدم بدنِ محتضر خویش
دستی به کمر دارم و دستی به سرِ خویش
بگذار که فریاد زنم از جگر خویش
شرمنده شدی آب اگر نیست نباشد
وای از حرمم نامِ تو کافیست نباشد
برخیز که سوزِ عطش و ضجهی آب است
برخیز که بی تو حرمم خانه خراب است
برخیز که بدتر زِ همه حال رُباب است
دیدم سرِ این راه بهم ریختنت را
با ضربهی سنگین علم ریختنت را
آنقدر زمین ریختهای کم شدی عباس
شرمنده شدی آب شدی غَم شدی عباس
ای دوخته بر خاک چه محکم شدی عباس
ای وای به تیری خَم اَبروی تو پیچید
از هر دوطرف نیزه به پهلوی تو پیچید
این تیر چه بد خورد که مژگان تو را بُرد
آن تیغ چِها کرد که دستان تو را بُرد
این نیزه کجا خورد که دندان تو را بُرد
بعد از تو کسی پشت حرم نیست عزیزم
هِی داد کشم دست خودم نیست عزیزم
حسن لطفی
#حسن_لطفی #شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا #شعر_شهادت_حضرت_قمر_منیر_بنی_هاشم #شعر_نهم_محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
أدرک أخا
میان علقمه آنقدر تیرباران شد
تنش میانه انبوه تیر پنهان شد
خطاب «أدرک أخا» با حسین بود اما
شنید عمه سادات هم پریشان شد
به سوی خیمه رود سیل لشکر دشمن
که سد بین سپاه و حسین ویران شد
مگر چه دید که اینگونه شد شکسته حسین؟
چنان شکست که در چهرهاش نمایان شد
نشد که جسم ابالفضل را به خیمه برد
در این مصیبت عظمی غمش دوچندان شد
حرم سراغ ابالفضل را همینکه گرفت
عزیز فاطمه بیاختیار گریان شد
اگر چه آنهمه شرمنده شد ابوفاضل
سکینه بیشتر از خواهشش پشیمان شد
آرش براری
#آرش_براری #شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا #شعر_شهادت_حضرت_قمر_منیر_بنی_هاشم #شعر_نهم_محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سقای کربلا
دل بـــه دریـــا زد و دریـــای دعا پشـــت سرش
یـارب او را بـــه سلامـــت برســـان از ســـفرش
مـــاه اگـــر رفـــت کواکـب هـــمه سـرگردان اند
مـــاه رفـــت از حـــرم و اهــل حـــرم منتظرش
عهد کـــرده ست و مـهم نیست اگر در مـــیدان
لشـــکری عهد شـــکن حلقه زند دور و برش
چه تـــرک ها کـــه عـــیان بود به روی لـــب او
چه شـــررها که نهان شــعله کشید از جــگرش
آســـمان تـــیره شـــد از تـــیر بـــه آنـــی، امـــا
این علمدار حسـین است، چه باک از خطرش؟
دسـت عــباس در آخـــر گـــره از کـــار گـــشود
کـــه یـــدالله عــلی بـــوده و این هم پســـرش
دســـت در آب فـــرو بـــرد و خـنک بـــودن آن
آتــــش بـــیشـــتـری زد بـــه دل شـــعـله ورش
گفت ای آب تو اینجایی و عالم تشنه است؟
غرق در جوش و خروشت شده ای! کو ثمرش؟
خاک هم خاک به سر ریخــت از آهی که کشید
آب هـــم آب شـــد از دیـــدن چشـــمان تـــرش
آمـــد از علقمه بـا دســـت پـــر امـــا افســـوس
چـــه امـــید اســـت بـــه دنـیا و قضا و قدرش
رفـــت از دســـت دو دسـتش، مگر از پا افتاد؟
گـــفت ای نفــس غمی نیست به دنـدان ببرش
از چه خم شد؟ به گــمانم که کمی چشمانش...
ناگهان آه...چـه گـویم کـه چـه آمـد بـه سرش؟
حکم جان داشت در آن غائله آن مشک، چطور
آن ســر و چشــم و دوتا دست نگردد سپرش؟
چـــه غـــریبانه زمـــین خورد به یاری حســین
چـــه دلـــیرانه وفـــا کـــرد بــه عــهد پـــدرش
آســـمان تـــاب نیـــاورد و ز غــم خـــون بارید
چــون که می دید چه ها کرده زمین با قمرش
آبـــرو یـــافـــت ابالفضـــل اگـــر از مــادر خود
بـــر جـهـــان فخــر کــند ام بنیـن بـــا پســرش
یـــا اخـــا گـــفت ولـــی بی رمـــق و آهـســـته
مــی رود بـــاد بـــه خـــیمه برســـاند خـــبرش
سید جعفر حیدری
#سید_جعفر_حیدری #شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا #شعر_شهادت_حضرت_قمر_منیر_بنی_هاشم #شعر_نهم_محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین من
دچارتم توام دچار منی
معلومه خیلی بی قرار منی
معلومه از نگات به قلب صحرا
یه امشبو فقط کنار منی
برای چی انقده بی قراری
براچی آروم و قرار نداری
میشینی و پا میشی تو بیابون
از رو زمین چی داری برمیداری؟
دلت میاد به دخترت بخندن؟
به سر و وضع خواهرت بخندن؟
من که دلم نمیاد اینا فردا
با نیزه دور پیکرت بخندن!
پس اگه راه داره بیا تا بریم
قسم میدم به جون زهرا بریم
نگو کجا مسیر انتخاب نکن
هرجایی شد! فقط از اینجا بریم
یه خواهرم کی حالمو میدونه؟
کی میدونه بهار من خزونه
بیا بریم لابد یچی میدونم
نزا بگم تنت رو خاک میمونه
عیبی نداره امشبم میگذره
فک کنم حرفی نزنم بهتره
یه حرف بزن یه کاری کن عزیزم
تو حاضری زینب اسیری بره؟
چشم منو از گریه ها جدا کن
یه فکری هم به حال دخترا کن
شب شب آخره بشین تو خیمه
اکبرتو یه دل سیر نگا کن
همین نگات منو کرده بیچاره
از آسمون داره آتیش میباره
دیدی کیا آبو رو خیمه بستن؟
بشکنه دستی که نمک نداره
جلوی ما به اسباشون آب میدن
دیدن غریبیم دوباره خندیدن
فردا همین موقع یه حسی میگه
النگوی رقیه رو دزدیدن
میلاد افکار
#حسینیه_حدیث_اشک #شعر_حدیث_اشک #شعر_دهه_اول_محرم #شعر_روضه #شعر_شب_عاشورا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شب اخر
شب آخر است امشب شب اخر من و تو
چه قیامتی ست اینجا شده محشر من و تو
برویم دربیابان بکَنیم هرچه خار است
نگران بچه ها شد دل مضطر من و تو
تو ببین رباب و لیلا همه عزم جنگ کردند
صف این زنان بی کس شده لشکر من و تو
علی اکبر امشب آمد پی دستبوسی من
به عبا رسیده فردا تن اکبر من و تو
تو نگو ز غارت من! که ز غارتت نگویم
بخدا که قلب زهرا زده پرپر من و تو
سر من بدون معجر سر تو بروی نیزه
به چه حرفها کشیده سخن سر من و تو
طرفی به تازیانه طرفی به تیغ و نیزه
همه میزنند زخمی روی پیکر من و تو
سید پوریا هاشمی
#حسینیه_حدیث_اشک #سید_پوریا_هاشمی #شعر_حدیث_اشک #شعر_دهه_اول_محرم #شعر_روضه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کجا شیرینتر از این غم در عالم میشود پیدا
که شادیهای عالم در همین غم میشود پیدا
همین که تکیه برپا میشود با رخت خونآلود
هوای روضه در عرش معظم میشود پیدا
خدا مرثیهخوان است و ملائک مستمع هستند
در آن بزمی که حتی مثل آن کم میشود پیدا
هوای شهر رنگ عشق میگیرد به خود، وقتی
که روی سردر هر خانه پرچم میشود پیدا
گناهان تمام عمر او بخشیده خواهد شد
همین که کنج چشمی اشک نمنم میشود پیدا
حسین بن علی فیض وسیع حضرت حق است
که در اطراف او هرجور آدم میشود پیدا
مگر اعجاز جز این است که با نام این آقا
میان چشمهای ما دو زمزم میشود پیدا
هوای گریه کردن دارم و دلتنگ بارانم
مسیر روضه از این بین کمکم میشود پیدا
غمی کهنه دلم را میفشارد هر زمانی که
هلال تازهی ماه محرم میشود پیدا ...
#مجتبی_خرسندی
#محرم_۱۴۰۲
#امام_زمان
#گروه_ادبی_یاقوت_سرخ
@hadithashk
سالار زینب(س)
با خدا در حرمت از چه نیایش نکنم
باز همنالهء من شو که فروکش نکنم
چقدر حرف تلمبار شده روی دلم
تو بگو میشود از چشم تو خواهش نکنم؟
حرفهایی زده مادر که بهم ریخته ام
می شود موی تو را باز نوازش نکنم!
نرو وقتی که شود معجر من دست به دست
التماس دو سه تا قلدر سرکش نکنم
تو به من دل بده تا اینهمه منت نکشم
بغلم کن که در این معرکه حسرت نکشم
من اگر رو به برادر نکنم پس چکنم؟
پیش تو چارهء معجر نکنم پس چکنم؟
نورچشمم! شب آخر چه بهم ریخته ای
دیده بر غربت تو تر نکنم پس چکنم؟
تا که خود، پیش منی، محرم من کاری کن
چارهء بردن زیور نکنم پس چکنم؟
خواهری فلسفه اش خرج برادر شدن است
کار من کرببلا نائب مادر شدن است
چه کنم تا در ازای ری و گندم نروی
چه کنم تا که تو زیر لگد و سُم نروی
چه کنم نیزه و شمشیر به جسمت نخورد
چه کنم دست به دست همه مردم نروی
سنگها مال من و پیکر من تا که دمی
تک و تنها وسط سیل تهاجم نروی
من خودم یک تنه دنبال سرت می آیم
که تو در گودی خون بین تلاطم نروی
حنجر تو بِبُرد، حنجر من می سوزد
خیمه آتش که بگیرد، پر من می سوزد
رضا دین پرور
#حدیث_اشک #رضا_دین_پرور #شعر_روضه #شعر_گودال_قتلگاه #شعر_مرثیه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دل مضطرم
بغلم کن که دل مضطر من آشوب است
من اگر سر بدهم قبل تو حالم خوب است
بس کن اینقدر به پیراهن خود چاک نزن
صورت سوخته ات را به روی خاک نزن
نیزه بر خاک زدی من جگرم سوخت حسین
خواب دیدم که تو رفتی و حرم سوخت حسین
قاتل من شده این بافتهء مادر تو
صبر کن هی بزنم بوسه روی حنجر تو
کار من بعد تو دلشوره و دلواپسی است
تک و تنها شدم و ترس من از بی کسی است
قوم خولی و سنان را بنگر، سر دزدند
مردهای سرِ این گردنه معجر دزدند
وای اگر خیمهء نسوان تو غارت بشود
دخترت دربدر راه اسارت بشود
رضا دین پرور
#حسینیه_حدیث_اشک #رضا_دین_پرور #شعر_حدیث_اشک #شعر_دهه_اول_محرم #شعر_روضه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آنکس که تو و اسم تو را باده نوشته
چشمان مرا کاسهء آماده نوشته
تقدیر من این است گرفتار تو باشم
زهرا خودش این را سر سجاده نوشته
زیباتر از این نیست که در راه تو باشم
صد شکر مرا راهی این جاده نوشته
ارباب کریم است ، در این غمکده هرکس
اندازه یک درهم اگر داده نوشته
ما دلشدگان جملگی ارباب پرستیم
اشکال نگیرید به ایرادِ نوشته
در کهف وَرا من سگ اصحاب حسینم
این را خود او گوشهء قلاده نوشته
یک عمر از این روضه به آن روضه دویدیم
بر تارک عشاق، گدازاده نوشته
دختر به امید شب دیدار عمویش
هر مرتبه از ناقه که افتاده نوشته
#شعر_مناجات_سیدالشهدا
#محرم_۱۴۰۲
#حسین_قربانچه
@hadithashk
دیده وا کن یا اخا مشک و علم غارت شده
هستی و سرمایه ام آب آورم غارت شده
دیده وا کن ای علمدار رشید لشکرم
پرچم این خاندان محترم غارت شده
تو به خاک افتاده ای من هم ز پا افتاده ام
قوت جانم توان لشکرم غارت شده
تو تمام لشکرم بودی و تنها یاورم
لشکرم از دست رفته یاورم غارت شده
بودنت امنیت خاطر برای زینب است
رفتی و امن و امان خواهرم غارت شده
زینت ام البنینی زیور نام حسین
زینت ام البنین و زیورم غارت شده
گر نخیزی میشود فریاد در صحرا بلند
پیرهن ، انگشت با انگشترم غارت شده
#شعر_شهادت_حضرت_قمر_منیر_بنی_هاشم
#محرم_۱۴۰۲
#داریوش_جعفری
@hadithashk
خستهام خسته در این شهرِ مسلمان کُشها
میهمانم به مهمانیِ مهمان کُشها
من دعا کردهام اما به اجابت نرسید
هِی نوشتم که نیا حیف جوابت نرسید
فکرِ آوارگیات بُرده توانم چهکنم
آه ؛ شرمندهترین مردِ جهانم چهکنم
یک نفر نیست که گیرد پَرِ طفلانِ مرا
روی دامان بگذارد سرِ طفلانِ مرا
هیچکس نیست که بر این سه نفر جا بدهد
لااقل کاسهی آبی به لبِ ما بدهد
خواب دیدم نفَسِ خواهرشان خواهد رفت
بعدِ من بر لبِ آبی سرشان خواهد رفت
کاش از دور نبینند به دام اُفتادم
دست بسته پُرِ خون از لبِ بام اُفتادم
کاش با باد در این لحظه که سرگردانم
رویِ دروازه نبینند که آویزانم
همهی اهل و عیالم به فدایت برگرد
بچههایم شود آواره به جایت برگرد
آنقدر فکرِ تو هستم که بهم ریختهام
پای قنّاره ببین زیر قدم ریختهام
خواستم نامه نویسم که بمان حیف نشد
یا صدایم برسد گریهکنان حیف نشد
نامه با اشک نوشتم بفرستم دیدم
بِینِ راهی و تو را نیست نشان حیف نشد
رفتهام خانه به خانه زدهام رو ، شاید
که بمانند سرِ بیعتشان حیف نشد
آمدم داد زنم حرمله با شمر رسید
خنجری آمده با تیر و کمان حیف نشد
کاش میگفتم از اول که در این حلقهی چشم
دخترانِ تو ندارند امان حیف نشد
نفَسم بُرد زمین خوردم و گفتم گویم
میزند از نفَسَت خون فوران حیف نشد
تیغ را بر لبِ من زد که نگویم برگرد
چکمهای بر لبم آمد که نگویم برگرد
به دهانم زد و دندان مرا ریخت بهم
یادِ طفلِ تو گریبانِ مرا ریخت بهم
شعله از بام سرم ریخت سرم را سوزاند
ناسزا گفت حرامی جگرم را سوزند
ناسزا گفت و دلم گفت امان از زینب
مُسلمات زیرِ قدم گفت امان از زینب
وای از زینب اگر شهر به حالت خندد
آنکه خندید به حالم به عیالت خندد
ای پریشانِ غمت مویِ سرِ دخترکم
جای من دست بکش رویِ سرِ دخترکم
#حسن_لطفی
#محرم_۱۴۰۲
#شعر_شهادت_حضرت_مسلم
@hadithashk
سالار زینب
ای تشنه ای که شرح غمت در بیان نبود
مارا به سخت جانی خود این گمان نبود
ناراحتم زیاد نماندم کنار تو
شمر آمد و برای نشستن زمان نبود
هر ناقه ای به غربت من گریه کرده است
مانند من غریب دراین کاروان نبود
ای کاش در رکوع عقیق از تو میگرفت
ای کاش بین قافله ای ساربان نبود
ماندم چرا به زور کشیدند از تنت
آخر لباس کهنه ی تو که گران نبود
گفتم به آفتاب نتابد روی تنت
شرمنده ام که روی تنت سایبان نبود
با لشگری برای سرت جنگ کرده ام
پس حق بده اگر که به جسمم توان نبود
دیروز شش برادر کرار داشتم
امروز دور خواهر تو جز سنان نبود
آغوش من که هست چرا مانده ای به خاک
جای تن تو برروی ریگ روان نبود
لعنت به این سفر که بدون تو میروم
تنها شدن که حق من نیمه جان نبود
باد صبا ببر به نجف روضه مرا
روضه بخوان که دخت علی در امان نبود
ما رسممان شهادت و از جان گذشتن است
اما دگر اسیر شدن رسممان نبود
سید پوریا هاشمی
#حسینیه_حدیث_اشک #سید_پوریا_هاشمی #شعر_روضه #شعر_شام_عزا #شعر_شام_غریبان
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا
ته گودال خواهری افتاد
ای بمیرم که مادری افتاد
زنده زنده حسین را کشتند
به نفس های آخری افتاد
وسط هلهله به روی تنش
چکمه ها روی پیکری افتاد
هرکسی نیزه ای زد و در رفت
نیزه اش دست دیگری افتاد
خنجری کُند، کار خود را کرد
از کف شمر، خنجری افتاد
آن وجود مقدس و معصوم
گیر از شمر بدتری افتاد
جلوی چشم خولی و اخنس
در شلوغی عجب سری افتاد
خواهرش را زدند تا میخورد
خواهرش فکر معجری افتاد
اینطرف زیر دست و پا جان داد
آنطرف دید دختری افتاد
هول کرد آنکه دیر آمده بود
گفت چیزی نمی بری... افتاد...
رضا دین پرور
#حدیث_اشک #رضا_دین_پرور #شعر_روضه #شعر_گودال_قتلگاه #شعر_مرثیه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شام هجران
چشم خود واکن ببین ما را پریشان یا حسین
در میان آتش این شام هجران یا حسین
سوختن در پای تو رسم من است اما بگو
در چه آیین رسم باشد خیمه سوزان یا حسین
چشم خود واکن ببین در این غروب جانگداز
کودکان را خسته و سر در گریبان یا حسین
سر نداری تا ببینی ، خیز مادر آمده
در کنار جسم زیر نیزه پنهان یا حسین
پا به پای قافله باید از اینجا تا به شام
سر کنم با دختران مو پریشان یا حسین
پیکرت در بین گودال و سر نورانیت
میشود کنج تنور و دیر مهمان یا حسین
یک زن تنها چه سازد بعد از این با هجمهء
تازیانه کعب نی خار مغیلان یا حسین
گر به روی نیزه ها قرآن بخوانی ، میکنم
من به لحن حیدری تفسیر قرآن یا حسین
گر بمانی دیر نصرانی برایت بهتر است
ماجراها هست بین چوب و دندان یا حسین
غم مخور تا هست زینب ، هست پرچم بر فراز
میکنم شامات را چون شام ویران یا حسین
داریوش جعفری
#حسینیه_حدیث_اشک #داریوش_جعفری #شعر_روضه #شعر_شام_عزا #شعر_شام_غریبان
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بلند مرتبه شاهی و بی هوا زدنت
به روی خاک فتادی و با عصا زدنت
*بلند مرتبه بودی و پیکرت افتاد*
به قصد غارت پیراهن و عبا زدنت
همین که هلهله شد روی خاک افتادی
برای راه رضای خودِ خدا زدنت
مگر نه این که فاطمه میدید از سر گودال
حیا نکرده و این قوم بی حیا زدنت
برای درهم ناچیز درهمت کردند
سرت به نیزه شد و روی نیزه ها زدنت
هزار شکر سرت را برید و با خود برد
ندید زینب کبری که از قفا زدنت
بلند مرتبه شه را ندید وقت نزول
ندید با چه عبارات ناروا زدنت
#داریوش_جعفری
#گودال
#محرم_۱۴۰۲
@hadithashk
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله الذی خلق الحسین
▪️◾️اشعار شب اول محرم ◾️▪️
حضرت مسلم بن عقیل صلوات الله علیه
https://hadithashk.com/moharram/170/
@hadithashk
May 11
السلام علی الحسین
شه به روی زمین بود و سنان
خنده های بلند سر میداد
شعله ی آتش خیام حسین
از رقیه فقط خبر میداد
السلام علی الحسین غریب
السلام علیک یا عطشان
السلام علیک ابدانِ
مانده در کربلا بلا اِکفان
از وداع سکینه با پدرش
تا خود حشر روضه باید خواند
از پدر هر چه شد به غارت رفت
آه حسرت فقط بجایش ماند
در پی ذوالجناح دخترکش
چقدر ناله زد که وا ابتا
او خودش دید که چطور افتاد
پدرش روی خاک آن صحرا
به خودش گفت که در این وادی
خون به پای خوراک میریزند
ما همه تشنه و ز بی رحمی
آب را روی خاک میریزند
وقت رفتن به سوی شام شده
سوی من زجر با شتاب آمد
من به لکنت فتادم از دستش
گویی فرشته ی عذاب آمد
روی نی بودی و نمیدیدی
از بلندی چقدر افتادم
چقدر سیلی از سنان خوردم
زجر خوش میرسد به فریادم
در همه کش مکش کوفه و شام
هیچ کس آنقدر پلید نشد
من و عمه به چشم میدیدیم
خیزران خسته شد یزید نشد
ناحیه خواندم و نفهمیدم
چه بلایی سر تنت آمد
ای شهید مرمل البدما
چه کسی چکمه بر دهانت زد؟
حال این دختر و آن بزم حرام
حال این زینبو حرامی ها
آه دستان در قل و زنجیر
آه از ازدحام شامی ها
میلاد افکاری
#حدیث_اشک #شعر_روضه #شعر_گودال_قتلگاه #شعر_مرثیه #شعر_مقتل_سیدالشهداء
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وای حسین (ع)
غروب بود که آهسته دوره ات کردند
غروب بود که از هر طرف کمین خوردی
غروب بود که نایی به پیکر تو نماند
غروب بود که از اسب بر زمین خوردی
غروب بود که در پیش چشم اهل حرم
به زیر هجمهی تیغِ سپاه می رفتی
یکی عبای تو را،آن یکی رَدای تو را...
کشان کِشان به تهِ قتلگاه می رفتی
بگو دروغ شنیدیم..،آب نوشیدی
بگو ز فرط عطش هِی نرفته ای از حال
بگو `سنان” به لب خشک تو لگد نزده
بگو که نیزه به حلقات نرفته در گودال
هوا ز جور مخالف چو قیرگون گردید
تو مانده بودی و شمر و دوازده ضربه
دُرُست لحظه ی آخر که مادر تو رسید
تو مانده بودی و شمر و دوازده ضربه
به پیش مادر پهلوشکسته ی تو حسین
شکستهبال تو را بی حیا زمین کوبید
میان کاکُل تو پنجه را فرو می برد
وَ چند مرتبه راس تو را زمین کوبید
چِقَدر وقت گرفت است ذبح تو از شمر...
تمام این همه مدت تو دست و پا زده ای
به زیر ضربه ی خنجر..،سنان به خولی گفت:
شنیده مادر خود را فقط صدا زده ای
به جان پیرهن کهنه ی تو افتادند
لباس پاره ی تو دست این و آن افتاد
تن تو زیر سم مرکب عَدو له شد
سر بُریده ی تو بر سَرِ سِنان افتاد
پس از تو پای حرامی به خیمه ها وا شد
نگاه حرمله ها بر ربابها افتاد
به دستِ پستِ هزاران حراملُقمه..،غروب
ز آیه های حریمات نقاب ها افتاد
غروب بود که شمر از تن تو دست کشید
غروب بود که در خیمه ی زنان آمد
غروب بود که انگشت های تو..،ای وای
غروب بود که از راه ساربان آمد
بردیا محمدی
#حدیث_اشک #شعر_روضه #شعر_گودال_قتلگاه #شعر_مرثیه #شعر_مقتل_سیدالشهداء
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
توان آقا رفت
ساعت سه توان آقا رفت
خورد در پیش چشم زهرا تیغ
ساعت چار رفت در گوال
می کِشندش به هر طرف با تیغ
ساعت پنج شد زمین لرزید
که سپاهی به گرد مقتول است
ساعت شش شدهاست از گودال
همه رفتند و شمر مشغول است
حسن لطفی
#حدیث_اشک #حسن_لطفی #شعر_روضه #شعر_گودال_قتلگاه #شعر_مرثیه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
روضهء جدّت
آقا شنیده ام همهء روضه هات را
در مجلس عزا غم و سوز صدات را
انگار بغض روضهء جدّت گرفته است
بعضی فرازهای دعای سمات را
ای نفس مطمئنهء جامانده از حسین!
خواندی چنین برای که `والعادیات” را؟
از صبح تا به شام فقط نوحه می کنی
این زخم های کهنه و درد بیات را
باری شده به شانهء تو گریه لرزه ها
اشکت به هم زده جرَیان فرات را
داری دعا برای تمام بنی اسد
چون عمه جان که کرده دعا آن دهات را
مولا به حق ناحیه ای که مقدس است
در دست خالیم بده برگ برات را
رضا دین پرور
#حدیث_اشک #رضا_دین_پرور #شعر_آیینی #شعر_روضه #شعر_فراق_امام_زمان
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا
دوید شمر عجب با شتاب در گودال
چنان که ریخته باشد ثواب در گودال
تمام عالم امکان اگرچه ملتهب است
زیادتر شده است التهاب در گودال
حسین تشنه لب است ای ملائک باران
شما کمی برسانید آب در گودال
دوگونهات شده با خاکها غبارآلود
محاسنت شده با خون خضاب در گودال
سنان و خولی و شمر و حسین و عبدالله
قیامتی شده با این حساب در گودال
اگر چه اینهمه پیچیده بوی خون در دشت
ولی چه پر شده عطر گلاب در گودال
حسین! غصه نخور مادرت کنارت هست
عزیز فاطمه راحت بخواب در گودال
بخاطر دل زینب غروب کن خورشید
تنش رها شده در آفتاب در گودال
ببین حسین برای وداع با جسمت
میآورند مرا با طناب در گودال
اگر که شام غریبان همیشه دلگیر است
برای اینکه میآید رباب در گودال
آرش براری
#آرش_براری #حدیث_اشک #شعر_روضه #شعر_گودال_قتلگاه #شعر_مرثیه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
صیحهای فاطمه زد، شیونِ عالم برخواست
خیمه از اشک زد و بیرقِ ماتم برخواست
بازهم پیرهن خونیاش آویخته شد
مادرش ناله زد و دادِ محرم برخواست
مُشتی از تربتِ گودال به سر ریخت حسن
از لبِ فاطمه تا "وای حسینم" برخواست
نذریِ هرشبِ ما جور شد از لطفِ کریم
دَم حسن داد اگر، ذکرِ دمادم برخواست
آستان بوسیِ هر تکیه مقامیست شریف
هرکه زد بوسه بر این خاکِ معظم برخواست
دَم کشیده است، نشستم به بساط چایی
که به پیشش به ادب چشمهی زمزم برخواست
رحمتِ واسعهای زیر پَرَش ما را بُرد
تا حسین از جگرِ مردمِ عالم برخواست
روضهی کرببلا مجلسِ اجدادی ماست
بینِ این روضه نشست آدم و آدم برخواست
به فدای غمِ او که نفَسِ عاشقی است
هرکه این عشق چشید از جگرش غم برخواست
آی ای قوم ببینید هنوز عریان است
ضجهی خواهری از یک تَنِ درهم برخواست...
#حسن_لطفی
#محرم_۱۴۰۲
@hadithashk
حسین جان
هرکسی آمد به استقبال او با نیزه زد
پیرمردی با عصا با بغض بی اندازه زد
با لب تشنه شهیدش کردن اما بعد آن
من بمیرم بر تنش بی رحم، نعل تازه زد
یک نفر دستار، آن یک می برد پیراهنش
روضه ی باز حسین است و سخت است گفتنش
وضع او درهم شد و او قابل تشخیص نیست
زخمی و عریان و تکه تکه افتاده تنش
تیرهایی که زدندش بود از بهر ثواب
پیکر او را رها کردند زیر آفتاب
اربا اربا بود و در دریای خون غلتیده بود
عاقبت با خون محاسن های آقا شد خضاب
راس او را بین خورجین می برندش ناکسان
بر لب و دندان او می خورد چوب خیزران
این مصیبت کشت مارا جای اهل بیت او
زینبش شد همسفر با خولی و شمر و سنان
علی بهرامی نیا
#حدیث_اشک #شعر_روضه #شعر_گودال_قتلگاه #شعر_مرثیه #شعر_مقتل_سیدالشهداء
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وای حسین
نافعابنهلال نیمهی شب
بر در خیمهگاه زینب بود
داخل خیمه چشم اربابش
بازهم بر نگاه زینب بود
عشق در سینهاش تموج داشت
غرق نورِ حسین آئینه
با ادب ایستاده عابد شب
سر به زیر است دست بر سینه
نافع از دور میشنید آه و
گریه و التهابِ زینب را
جگرش پاره پاره شد تا که
میشنید اضطراب زینب را:
جگرم سوخت ای تک و تنها
ظهر فردا چکار خواهی کرد
آخرش هم که خواهر خود را
به فراقت دچار خواهی کرد
رفت نافع به خیمهگاهِ حبیب
با دو چشمی که دید گریان است
ریخت خاکی به سر ،حبیبِ حرم
دخترِ مرتضی پریشان است
خون به رگهای پیرمرد آمد
گفت برخیز نوبتِ ما شد
جان ما هدیهی بنیهاشم
مثل شیرِ نری مهیا شد
همه اصحاب را صلا دادند
رو به شیران و این دلیران کرد
حلقهی یاوران که کامل شد
تیغ خود را حبیب عریان کرد
حلقه گشتند یاوران باهم
عابس و جون و سالم و جندب
منجح و حنظه سعید و وسوید
وهب و عمرو و قارب و شوذب
همه رفته با خروش و شکوه
همه بر گِردِ خیمهی زینب
مثل صخره شبیه قلهیکوه
همه بر گردِ خیمهی زینب
آمدیم ای عقلیهی عالم
تا دلت زخم این و آن نخورد
به تو سوگند تا که ما هستیم
آب هم در دلت تکان نخورد
یک به یک لب به لب رجز خواندند
شیرهای قبیله رو به حرم
تیغ چرخان و نعرهی لبیک
رو به سوی عقیله رو به حرم
آنچه پیداتر است در این بِین
رگ پیشانی علمدار است
وای بر حال آنهمه لشکر
که رجزخوانیِ علمدار است
لشکرِ شمر را بهم زده است
آنکه تا صبحدم قدم زده است
شُکر عباس هست و یاوران اما
طور دیگر خدا رقم زده است
کم کم از شیرها همه رفتند
یک به یک کم شدند پای حسین
همه در پیش فاطمه خونین
همه درهم شدند پای حسین
خبری هم از علقمه پیچید
وای بر من پناه زینب رفت
تکه تکه است تکیهگاه حسین
غرق خون تکیهگاه زینب رفت
دستها را به روی سر بگذاشت
آنچه می گفت بر سرش آمد
دید از روی تل به قربانگاه
پدر و جد و مادرش آمد
تکیه بر نیمه نیزهای داده
شاهِ بی یار از این و آن میخورد
نامشان را که یک به یک میبُرد
تنِ یاران همه تکان میخورد
جمع نامح ...
#حدیث_اشک #حسن_لطفی #شعر_روضه #شعر_گودال_قتلگاه #شعر_مرثیه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹