eitaa logo
حدیث اشک
6.5هزار دنبال‌کننده
41 عکس
79 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
سامرا همسخنش می سوزد یوسفی پیرهنش می سوزد گاه با سر به زمین می افتد گاه از پا شدنش می سوزد حسن فاطمه مسموم شده بین بستر، بدنش می سوزد با لگد مادر او را کشتند از غم یاسمنش می سوزد همه از بی کسی اش گریانند او به یاد حسنش می سوزد همسر او عوض زخم زبان موقع سوختنش می سوزد پادگان رفت ولی حرمت داشت گرچه که با محنش می سوزد چون به تابوت و تنش تیر نخورد وسط روضه تنش می سوزد در امان بود در این شهر غریب او که دور از وطنش می سوزد با همان تشنگی اش گفت حسین ناله ی دل شکنش می سوزد حنجرش زخمی سرنیزه نشد دم آخر دهنش می سوزد سر پیراهن او دعوا نیست از کفن داشتنش می سوزد دور او یک زن بی معجر نیست می کشد آه و زنش می سوزد @hadithashk
گرفته باز دل آسمان سامرا به عرش می‌رسد امشب فغان سامرا شبیه جد خودش آرمید نزد پدر غریب و خسته امامِ جوان سامرا تمام ثانیه‌ها رنگ تیره پوشیدند که بعد رفتن او رفت جان سامرا حسینِ تشنه مگر میهمان کوفه نبود؟ مگر نبود حسن میهمان سامرا؟ چنان مصیبت سختی است روی شانه شهر که بند آمده گویا زبان سامرا تو ای گدا که خراب است حال و روز دلت بگیر از لب دجله نشان سامرا اگر که دست تو کوته شده است از همه جا بگیر دامن آن مهربان سامرا دلم برای مُضیفش چقدر تنگ شده برای سفره زیبا و نان سامرا برات کرب و بلا می‌دهد امام رئوف به گوش می‌رسد اینجا اذان سامرا @hadithashk
پیمبر زاده هستی شیوه ی اعجاز میدانی بگو با عاشقان قدری از آن اسرار پنهانی چنان نوری شتابان جاری از اقصای تاریخی که بخشیدی بیابان را نجات از حجم ویرانی صدایت میزنم در خود امیری یا ابالمهدی صدایت میزنم در دل به پا کردی چه طوفانی من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم که پشت ابر تیره کی شود خورشید زندانی نسیم مهربانی تا وزید از دستهای تو بهاران را نشان دادی درآن عصر زمستانی تو روح عدلی و حقا توانستی به حرف حق ستون کاخ ظلمت را چو طوفانی بلرزانی دلی که بی تو میماند بیابان است میخشکد نگاهت نور خورشید است دریک صبح  بارانی شبیه بادسرگردان،میان صحن میچرخم و میگویم به آنهایی که می آیند مهمانی گدای سامرا بودن شرف دارد به اربابی بیا مسکین در این خانه که پشت در نمیمانی بیا که سفره احسان در این بیت الکرم پهن است چه خوانی وچه  احسانی چه روزی فراوانی منم آنکه کریمی چون تو را دارد و تو آنی که دستم را گرفتی بارها در کمتر از آنی پریشانم پریشان هوای آستان تو زیارت چیست؟ پایان دل انگیز پریشانی @hadithashk
نشان دادند روی عرش حق ، نورالهدی اینجا که بیش از کعبه می گردند دنبال خدا اینجا به دور این حرم هر چیز دارد غسل پاکی را کند تطهیر ، ناپاکیِ دل ها را هوا اینجا امامِ جامعه اینجاست بردارید مضمون را نجف مشهد مدینه کاظمین و کربلا اینجا حسن دارد حرم اینجا ، ولی مظلوم مظلوم ست که بیش از ناله دارد ، گریه های بی صدا اینجا چه زهری بود که تاثیرش از شمشیر بدتر بود که از داغیِ جسمش ، گرم مانده خاک ها اینجا اگر چه در حرم فرزند و بابایند پیش هم نباشد اربا اربایی جوان ، پایین پا اینجا @hadithashk
از بس برای پیرهنت گریه کرده ام پیراهن عزا به تنم گریه می‌کند
مولای من با لب پیمانه اش بستیم پیمانی درست دست و پا کردیم در میخانه ایمانی درست پای انگور ضریحش دردمان از یاد رفت نیست درمانی به غیر از باده درمانی درست او یداله است او بالاترین دست هاست شیعه کارش در قیامت می شود آنی درست در جواب پرسش اینکه علی آیا خداست؟ آن قدر دانم که می دانی نمی دانی درست! بی امیرالمومنین راه مسلمانی خطا با امیرالمومنین رسم مسلمانی درست لقمه بی شبهه عالم سر این سفره است از تنور خانه مولا طلب نانی درست  وحید قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
خاتم نبی باشد که شانش هر نگینی نیست دست خدا اصلا که در هر آستینی نیست مانند زهرا که فقط هم‌کفو حیدر بود غیراز خدیجه مصطفی را هم نشینی نیست حجب و حیا اعلی، حجابش نور ، دامن پاک پس با عفتش غیر از " مُطهر " ها قرینی نیست آن خانه که روح الامینش خادم در بود جای زنانی جز زنان اینچنینی نیست هرکس که شک دارد به دختر بودن این زن حتی اگر علامه هم باشد ، " امینی " نیست از دامن زن مرد تا معراج خواهد رفت من مطمئن هستم که این بانو زمینی نیست مال خدیجه ، تیغ حیدر ، هر دو لازم بود این دو نباشد گفت پیغمبر که دینی نیست مادر به دختر رفته این فصل الخطاب ماست جز این دو بانو دیگر ام المومنینی نیست @hadithashk
از همان آغاز،‌ چشم آسمان‌ها و زمین تا ابد دیگر نمی‌بیند زنی را این‌چنین بهترین‌های دوعالم در پی پیغمبرند شد خدیجه در میان بهترین‌ها بهترین در همان عصری که اهل‌شهر با شک کافرند او به آیین محمد رومی‌آرد با یقین هم‌ردیف هاجر و آسیه و مریم شده‌ست هر زنی از توشه‌ی اخلاق‌او شد خوشه‌چین گوهری مانند او شد زینت بیت‌ُالنَّبی غبطه‌ی این‌خانه‌را خورده اگر عرش برین تکیه‌گاهش شد خدیجه، ذوالفقارش شد علی سرنخواهد داد پیغمبر دم: «هَل مِن مُعین» میوه‌ی خوب از درخت خوب حاصل می‌شود پس فقط دامان پاک اوست زهراآفرین «چون لباس کعبه بر اندام بت زیبنده نیست» غیر او بر دیگران عنوان؛ «اُم‌ُالمُومِنین» از تمام خواستگارانت اگر رد می‌شوی دلخوشی که عاقبت سهم محمد می‌شوی پس خدا بخشید در عالم پیمبر را به تو بهترین بودی و بخشید از تو بهتر را به تو شد همه دارایی تو خرج راه دین حق در عوض داده خدا چندین برابر را به تو دخترت زهرای مرضیه‌ست، دامادت علی‌ست لایقش بودی که داده این دو گوهر را به تو تو همان سرچشمه‌ی خیر کثیر عالمی داد ازاین‌رو چشمه‌ی جوشان کوثر را به تو تا ابد ذریّه‌ی سادات از نسل تواند چون عطا کرده خدایت قوم برتر را به تو از ارادت‌مند‌های توست جبریل امین می‌رساند تا سلام حیّ داور را به تو از همه سبقت گرفتی در صراط مستقیم هدیه داده ربِّ اعلی اوج باور را به تو در قیامت چون‌که کار خلق دست فاطمه‌ست می‌سپارد اختیار روز محشر را به تو شک ندارم در قیامت هم قیامت می‌کنی دوستان اهل‌بیتت را شفاعت می‌کنی شد خدیجه مادر اسلام و دختر فاطمه جان زهرا شد نبی، جان پیمبر فاطمه نام زهرا می‌درخشد در میان اهل‌بیت سیزده معصوم ما دُرّند، گوهر فاطمه چون کلام حق که با «هُم فاطِمَه» آغاز شد در میان پنج‌تن هم بوده محور فاطمه در بهای آفرینش از نبی و از علی با «حدیث قدسی لولاک» شد سر فاطمه هردو یک‌روح‌اند اما در دوتن، با این‌حساب فاطمه شد حیدر کرّار و حیدر فاطمه سیب در معراج با دست پیمبر شد دونیم نیم آن با مرتضی و نیم دیگر فاطمه مرتضی با ذوالفقار انگار جولان می‌دهد خطبه‌خوانی می‌کند تا روی منبر فاطمه هرکه در راه خدیجه یک‌قدم برداشته‌ست پاسخش را می‌دهد چندین برابر فاطمه مادر زهرا شدن کار کسی غیر از تو نیست خیر، معنایی ندارد هرکجا خیر از تو نیست شان تو یک‌روز در عالم هویدا می‌شود آن زمان که دخترت ام‌ابیها می‌شود در جهان جاهلی‌ها زندگانی رسول با حضور گرم تو بسیار زیبا می‌شود شمّه‌ای از شان تو این است که در نشر دین ثروت تو هم‌ردیف تیغ مولا می‌شود مریم عذرا اگر آورده دنیا یک‌مسیح هرکدام از خاندانت یک مسیحا می‌شود با تو حتی می‌شود شعب ابی‌طالب بهشت بی‌تو عام‌الحزن ما، هر سال دنیا می‌شود دوست‌داران تو جزء برترین زن‌ها شدند هرکه با تو دشمنی دارد «حمیرا» می‌شود ای پناه و تکیه‌گاه خستگی‌های نبی می‌روی و دخترت بعد از تو تنها می‌شود بی‌کفن بودن فقط سهم حسین فاطمه‌ست پس کفن سهمیه‌ات از عرش‌اعلی می‌شود سهم زهرا از جهان بعد از تو تنها آه شد عمر یاس پرپرت بی‌باغبان کوتاه شد... @hadithashk
برای مادری شیعه آفریده شدی برای همسری نور برگزیده شدی در آن زمان که خدا را کسی مرید نبود تو با نبی خداوند هم عقیده شدی حیا ، نجابت و عفت ، کرم ، سخاوت و جود چگونه این همه را یک تنه چکیده شدی؟ قرار داده خدا در دل تو فاطمه را برای آمدن این غزل ، قصیده شدی برای اینکه قد دین بلندتر باشد گذشتی از خودت و آخرش خمیده شدی قسم به جان خودت مرگ تو طبیعی نیست قسم به جان خودت عاقبت شهیده شدی @hadithashk
محمد(ص) رحمه للعالمین است رسول حضرت حق بر زمین است مداوم ذکر بر روی لبش بود فقط حیدر امیرالمؤمنین است @hadithashk
یا رسول الله قلم به دست گرفتم دوباره بنویسم نهاد عشق شدم تا گزاره بنویسم حروف شمسی خود با ستاره بنویسم توان گرفته‌ام از یک عصاره بنویسم عصاره‌ای که رسید و زمین به آب رسید عصاره‌ای که چکید و شراب ناب رسید در آن زمان که بشر محو بت‌پرستی بود تمام فرصت‌شان صرف عیش و مستی بود بقای نسل به‌تدریج رو به پستی بود بنای بتکده‌ها حُکم چیره‌دستی بود تمام نور رسید و جهان چراغان شد رسید و یک‌شبه یک طایفه مسلمان شد به‌گوش باش خداوندگار گمراهی رسیده‌است سحر در پسِ شبِ واهی وزیده است نسیم خوش سحرگاهی به سوی چاه عدم تا ابد بشو راهی خبر رسیده که موسی به نیل آمده است خبر رسیده دوباره خلیل آمده است خدا به خلقت زیبای خود نمک پاشید به خلق جاذبۀ روی عشق می‌نازید خجالت از نَفَس سرد ماه می‌بارید به پشت ابر تکامل روانه شد خورشید خدا به چهرۀ او دین راستین می‌گفت به آفرینش خود، باز آفرین می‌گفت به سردی نَفَس آدمی حرارت داد زمین خشکِ هوس‌باز را طراوت داد به ذات گمشدۀ عاشقی کرامت داد به مادّیّت این خاک، معنویّت داد برای کسب شرابش زمین سبو می‌شد جهان به یُمن قدم‌هاش، زیر و رو می‌شد دو قطره اشک محمد، دو سال باران است رسول می‌شود از بس به فکر انسان است شکست خوردۀ این روزگار، شیطان است و جبرئیل زِ عرش خدا رجزخوان است: دوباره بر همه حجت، تمام خواهد شد چرا که حضرت احمد، امام خواهد شد  حمید رمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ای آشنای همه ای صدای تو آشنای همه ای نگاهت گره گشای همه مهر تابنده ، رهنمای همه خیر بی انتها برای همه تا نبودی بشر حیات نداشت به حیات خود التفات نداشت آمدی نور شب شکن باشی علت روح در بدن باشی مرهم زخم مرد و زن باشی آمدی پیشوای من باشی که به دل های مرده جان بدهی سرّ لولاک را نشان بدهی جلوه ی تو دلیل دیدن ها رفتن و دیدن و رسیدن ها منم و شوق دل بریدن ها شوق از تو سخن شنیدن ها جان من از تو خواهشی دارد با صدایت نوازشی دارد آمدی با نوید اسلامت وعده ی بهترین سرانجامت تو بخوان باصدای آرامت آیه آیه بنوشم از جامت تو بخوان تا که کفر خسته شود لات ،عزا، هبل شکسته شود به زمین رنگ آسمان دادی تا خدا راه را نشان دادی تن بی روح را تکان دادی و خودت سخت امتحان دادی گفتی انسان بیا به آسانی اشهدت را بگو مسلمانی خشکسالی گذشت و ... باران شد روزی بنده ها فراوان شد عاشقی سخت بود و آسان شد آنکه آسان گرفت سلمان شد به علی کاش امت ایمان داشت کمی از رنگ و بوی سلمان داشت علی آن ره شناس و راهنماست سرشناسی در عالم بالاست آینه آینه صفات خداست خوب بنگر خدا در او پیداست کیست حیدر حقیقت ازلی چیست قرآن به غیر وصف علی  هادی ملک پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دلم مست و گرفتار محمد دلم مست و گرفتار محمد سرم سرگرم بازار محمد ندارم سایه ای بر سر به غیر از صفای مهر سرشار محمد تمام هستی عالم خدا گفت بود رهن و بدهکار محمد به محشر میرود با توشه ای پر کسی که شد خریدار محمد امیرالمومنین مشکل گشا شد ز سوداهای بازار محمد یداللهی به حیدر داد الله که شد دست علی یار محمد اگر چه گشت زهرا کوثر ناب شد از احسان سرشار محمد نشد سلمان مسلمان تا زمانی که از جان شد خریدار محمد علی فرمود منّا را به سلمان که باشد گنج اسرار محمد نه هر میثم که اشهد گفت بر لب رود با سر سرِ دار محمد محمد گفت از فرمایش رب علی گفتا ز گفتار محمد سلامت بگذرد از راه محشر هر آنکس گشت بیمار محمد صراط مستقیم اهل تقوی نباشد غیر افکار محمد خدا قرآن شریعت دین و مذهب همه پندار و کردار محمد به روز حشر خالی نیست دستی که زد دستی به دستار محمد  داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شیعیان آمده اند واژه ها در هیجانند که سجّاده شوند.. پیشِ پاهای تو ای آینه..افتاده شوند.. شاعران آمده اند تا به نوایی برسند.. رخصتی گر بدهی با قلم آماده شوند باز کن میکده را ای پسرِ خون خدا.. شیعیان آمده اند تا که پُر از باده شوند جلوه ای کن که ببینند تو را اهلِ هنر روی تو دیده و کُلاً همه دلداده شوند (حضرت عشق..امامِ ششمین..نورِ خدا) (جلوه ای کن که بتابی به دلِ آینه ها) آمدی جهلِ بشر بلکه سرافکنده شود آمدی با نَفَست..دینِ نبی زنده شود آمدی ای پسرِ حضرتِ باقر..گلِ عشق ..باشکوفایی تو ..عطر پراکنده شود آمدی شمسِ ولایت که به یک طُرفه نگاه نورِ تو در دلِ هر شیفته..تابنده شود آمدی تا که تلاشی بکنی بهرِ خدا.. لبِ پیغمبرِ اسلام پُر از خنده شود (صادق آل محمّد..قدمت بر سرِ چشم) (بنویس اسم مرا که قلمت بر سرِ چشم ) چه هیاهوی عجیبی ست در این مکتبِ عشق سر زدی از افقِ دین و شدی کوکبِ عشق علمِ تو علمِ لدّنی ست نه از علم زمین زان سبب شعله وری شعله کِشی از تبِ عشق سخنانِ تو همه خطبه ی مولاست وَ یا ختمِ رسل سخنی تازه بگو با منِ افتاده ز پا از لبِ عشق آمدم تا بنشینم ز تو سیراب شوم.. کی به گوشم برسد از دهنت مطلبِ عشق (عشق را مکتبت آموخته با شورِ کلام) (پُر کن این جامِ تهی را که شوم مستِ مدام) ببرم شهرِ مدینه که ببینم حرمت نکند باز که محروم شوم از کرمت مرقدِ خاکی تو می کُشدم حضرت نور قدمی رنجه بفرما بفدای قدمت جای تو در دلِ شیعه ست خدا داند و بس که بر افراشته است تا به قیامت علمت دِینِ تو دِینِ بزرگی ست روی گردنِ ما.. زندگی کردن خوب است ز انفاسِ دمت (هر که هستیم در این عرصه اگر که پستیم) (صادق آل محمد به شما دل بستیم)  محسن راحت حق لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شکوهِ لایزال تیغ ابرویت غزل را در خطر انداخته پیشِ پایت از تغزل بسکه سر انداخته مرد این میدانِ جنگِ نابرابر نیستم تیرِ مژگانت ز دستِ دل سپر انداخته بنده ای؟ پروردگاری؟ این شکوهِ لایزال شاعرانت را به اما و اگر انداخته! نامی از میخانه ها نگذاشت باقی نام تو باده را چشم خمارت از اثر انداخته ساقیِ معراج، عرش گنبد خضرایی ات جبرئیل مست را از بال و پر انداخته کار دیگر از ترنج و دست هم، یوسف گذشت تیغ، سرها را به اظهارنظر انداخته سود بازار نمک انگار چیز دیگری ست! خنده ات رونق ز بازار شکر انداخته عاشق و معشوق ها ازهجر رویت سوختند عشق تان آتش به جانِ خشک و تر انداخته این تنورِ داغ مدح چشمهایت؛ مهربان نان خوبی دامنِ اهل هنر انداخته مهربانیِ نگاهت، ای صبورِ سربه زیر دولت شمشیر را از زور و زر انداخته تا سبکباریِ دل، چوبِ حراجت را بزن چین زلفت در سرم شوقِ سفر انداخته آمدم بر آستانت در زنم، یادم نبود! میخ سرخی کوثرت را پشت در انداخت... وحید قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
به نام خدا به نام محبوب خدا،محمد گل تموم باغچه ها،محمد همونی که بهش ملائک میگن پدر بزرگ کربلا،محمد هرجا که پا میذاشت بارون می بارید از سر و روش برگ امون می بارید اونقده لیلا شده بود که خدا براش از آسمون جنون می بارید کوه پیش ابهتش حقیر بود تو جنگ با کافرا مثل شیر بود اختیار آسمونارو داشت و زمین تو مشتش مثه یه خمیر بود آقا همیشه نیمه شب میومد با کیسه ی نون و رطب میومد کاشکی ما جای اون یتیما بودیم کاشکی که زمونه به عقب میومد صدای جبرئیل تو غاره،اقرأ برو بخون از رو مناره اقرأ می دید تو هفت آسمون نبوت حک شده رو قلب ستاره اقرأ اونکه قدم قدم تا آخرش رفت ادامه ی راه پیمبرارو با خلق مهربونش از مد انداخت زنده به گور کردن دخترارو نبی همون علی،علی نبی بود اینو چشای با بصیرت می دید تا که علی لب به سخن وا می کرد بوی خوش محمدی می پیچید... @hadithashk
عبدی که شود مال خدا مال کسی نیست دنبال کسی باش که دنبال کسی نیست خرجی گداهای حرم پای کریم است جز دوست، کسی باخبر از حال کسی نیست در راه تقرب، دل ما سخت پسند است مشتاق رخ یار، پی خال کسی نیست هرچند که زشتیم و سیاهیم ... بلالیم این لکنت ناخواسته اشکال کسی نیست جز مهر نبی پیش خدا هیچ نداریم در سینه بجز آل نبی، آل کسی نیست او آمده تا فاطمه اش را بشناسند بی فاطمه، امیّد به اعمال کسی نیست عرشی که نبرده است خدا هیچ کسی را جز او و علی، جای پر و بال کسی نیست پرونده ی ما خط به خطش صوم و صلات است سرمایه ی ما در صف محشر صلوات است عقباست سرا پرده ی دنیای پیمبر دنیاست پُر از جلوه ی عقبای پیمبر او درس نخوانده شده استاد ملائک جبریل شده واله ی املای پیمبر لاحول و لا قوه الاّی رسولان معنا ندهد جز وی و منهای پیمبر موسای شبان مانده چنان در کف طورش که بوسه نشانده به کف پای پیمبر طوبای درِ خانه ی زهرا قد رعناش ریحانه ی بابا شده زهرای پیمبر با دست علی نامه نوشته به سلاطین پس معجزه دیدند از امضای پیمبر این عقد اخوت شده خود، ریشه ی وحدت خوابیده علی وقت بلا جای پیمبر یکسو همه کفار و نبی سوی علی بود تیغ دو سرش، تیغ دو ابروی علی بود شد لشکر عامی تو هر یک نفر از ما ای کاش بگیری خبری مختصر از ما ای رحمت مطلق! تن ما را سر بازار ... بر، دار اطاعت کن و بردار سر از ما ما را سحری مثل اویس قرنی کن ارزانی تو! ... جان گران را بخر از ما سلمانی موهای تو افتاده به سلمان پس نیست در ایران تو آشفته تر از ما قرآن دلت سوخت و قرآن خدا نه! با سوختن آن شده دفع خطر از ما از لطف تو و فاطمه و جود حسینت عمریست خریدند محرم صفر از ما حیران تو بودیم دم گنبد خضراء از سمت نجف باز گرفتی خبر از ما رفتیم و در ایوان طلا، بست نشستیم گفتیم مسلمان تو و فاطمه هستیم ای سلسله ی موی تو زنجیر حقایق ای شرح افاضات تو منظومه ی صادق رزق سحرت از سر ما نیز زیاد است رزّاق، خدا بوده ولی دست تو رازق با پینه ی پیشانی تو بر سر سجده باید برسد اینهمه مخلوق به خالق نه صاحب مالیم، نه دنبال زر و سیم قربان فقیرت که شده صاحب منطق شاگردی شاگرد تو شد کار اساتید دلباخته ی درس تو هستند خلائق یک عمر فقط حرف تو تبیین علی بود شد جنگ تو تبدیل مخالف به موافق خرمای علی شیعه ی اثنی عشری ساخت گفتی علی و گفت علی مغرب و مشرق والله همین است و همین است و همین است رزق نجف و کرببلایم ز مدینه است هرکس که شده حضرت صادق نگرانش افتاده عجب قند و نباتی به دهانش امشب به خدا وصل شو از راه توسل تصدیق کن او را و سحرگاه بخوانش پائین حسینیه نشستن هنر اوست گفت آنکه حسینی شده بالا بنشانش او دوستمان دارد و ما نیز محبیم او لطف به ما کرده و بندیم به جانش راضی شده ما را ببرد بین تنورش محتاج همینیم نه محتاج به نانش چسبیده ام امشب به ضریحش چو غباری آنهم چه ضریحی! که غبار است نشانش ای باد صبا از سوی ما هم گذری کن هرکس که دلش سوخت، به زهرا برسانش من سائل کورم که ندیدم کرمش را ای کاش بسازند به زودی حرمش را @hadithashk
سلام ما به تو ای شخص اوّل عالم درود ما به تو ای سیّد بنی آدم چه احتیاج به اعجاز دیگری که تویی خلیلْ آیت و موسی ید و مسیحا دم نگین تو علی و نقش نام او زهراست به دست حق تویی از بین انبیا خاتم تو آمدی و شدند آسمانیان مسرور تو آمدی و گرفتند ساحران ماتم اگر طبیب تویی خوش به حال بیماران که می‌بری ز دل امروز درد و فردا غم تو مهربان پدر اُمّتی و ما فرزند که خورده است گره سرنوشت ما با هم @hadithashk
آفتاب از افق میمنه دل کند،آمد بر لب آینه‌ی غمزده لبخند آمد کوچه از هَمهَمه ی بال مَلَک بند آمد آخرین برگه‌ی پیغامِ خداوند آمد می رسد از پر قنداقه ی سبزت،برکات مَقدَم گل‌پسر آمنه‌خاتون صلوات روح تو خون به رگِ لوح و قلم می انداخت چشم تو نور به اعماق عدم می انداخت دست تو سفره به ایوان کرم می انداخت نام تو لرزه به اندام ستم می انداخت جذبه ات را همه در وحشت خائن دیدیم در ترک خوردن ایوان مدائن دیدیم با تو هرگوشه ی این خطّه حرم خواهد شد مسجد بندگی خلق علم خواهد شد غم میان دل عشاق تو کم خواهد شد کمر بتکده ها پیش تو خم خواهد شد جهل را یکسره از بُن بِکَنی..،کیف کنیم لات و عزیٰ و هُبَل را بزنی..،کیف کنیم اصل توحیدِ وجودی و زوالیم همه تو خودت پاسخ محضی و سوالیم همه با تو در جاده ی پر پیچ کمالیم همه برده ی کوی تو هستیم..،بِلالیم همه در دلِ کوله ی دل حُبِ تو را بار زدیم از سر ماذنه ها عشق تو را جار زدیم حرز تو بر جگر سوخته مرهم آورد عطر تو روی گل باغچه شبنم آورد مِهر تو عاطفه را در دل آدم آورد در عروج‌ات پر جبریل امین کم آورد شب معراج در آن اوج چه حظّی بُردی سیب از دست علی جان خودت می خوردی هر کجا قدرت ایمان تو ابراز شود با کلام علوی دین تو ممتاز شود در دل جنگ اگر فتنه ای آغاز شود گره کار به دستان علی باز شود حیدرت آمد و فریاد زد و در را کَند درِ خیبر!..،نه..،بگو قلعه ی خیبر را کند عاشقی حس عجیبی است که حاشا نشود گرچه هر عاطفه در قاعده ای جا نشود باز هم رابطه ی دختر و بابا نشود مثل زهرا که کسی ام ابیها نشود من مسلمان شده ام پایِ همین زمزمه ات ای به قربان دم فاطمه یا فاطمه ات لحن شیرین تو شد معجزه ی قرآنم هل اتای تو شده کُلّیَت ایمانم عشق را من فقط این پنج نفر میدانم عجمی زاده ام و هموطن سلمانم دست ما را برسان بر نخ تسبیحِ دعات آه ای شاه عرب جان عجم ها به فدات گرچه مانند اُویس تو بدور از قرنم در کنار تو که باشم بخدا در وطنم ای بزرگ بنی هاشم!بِشِنو این سخنم من حسینی شده ی دست امام حسنم شب میلاد تو از اشک غنی اند همه گریه‌کن‌های‌حسین‌ات حسنی‌اند همه کاخ مخروبه ی محکوم به ویران شدنم درد دارم بخدا در پی درمان شدنم ابرِ لبریز منم تشنه‌ی باران شدنم سال ها منتظر جابر حیان شدنم پرچم شیعه بلند است به لطف علمت صادق آل محمد! به فدای قلمت شادی بعدِ هزاران غم و اندوه تویی بین این طایفه ی سبزقبا،نوح تویی آن کتابی که به منبر شده مفتوح تویی مکتب شیعه اگر جسم شود،روح تویی خنجری کُند دلیل غم بسیار تو بود گریه بر بی کفن کرببلا کار تو بود @hadithashk
رسول مهربان عالم دارد سرِ تعظیم سرِ ما به نجف خیلی شده ایم عاشق و بیتابه نجف مقصود اگر کعبه و بُتخانه نبود مایل بشود قبله ی ماها به نجف از خاک اضافی شما خلق شدیم مادر به مدینه رفت و بابا به نجف دل را به کسی ندادم اِلا به علی لا حول و لا قوه اِلا به نجف دل پر زده و کبوتر بام شماست پرمی کشد از گنبدِخضرا به نجف دیوانه ی ایوان طلایی هستم مجنون علی و مرتضایی هستم ما قبل تر از سرزدنِ نورِ نبی نور علی اُفتاده به منشورِ نبی آدم شده آنکه شد کلیمش حیدر با مهر علی آمده در طور نبی در آخر عمر لَیَهجُرَش میخواندند جان ها به فدای دل رنجور نبی هرجا به میان نام علی می آید خوشحال شده فاطمه، مسرورِ نبی در میکده ی محمدی باده بزن سرمستِ علی ، خورده از انگور نبی بیرون نشد از لبش به جز حرف علی شد شصت و سه سال زندگی صرف علی بگذار اویس و مبتلایت باشیم ما معتکفان در حرایت باشیم آقا و رسول مهربان عالم ما نوکر و سائل و گدایت باشیم ایکاش که عماری و مقدادی یا سلمان و ابوذری برایت باشیم هم اهل برائت و تبری باشیم هم اهل تولّا و ولایت باشیم ایکاش که قسمت بشود یک بارم ما مسافر صحن و سرایت باشیم فریاد زنان علی علی می خوانیم روزی که به مسجدالنبی می آییم مهدی شریف زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا نبی الله کار کسادِ من به دعای تو پا گرفت معراج چشمهای تو دست مرا گرفت قبل از رسیدن تو بُت قلب من شکست تو آمدی و کعبه ی ما را خدا گرفت عطرت اویس شهر قَرَن ساخت از من و جان مریضم از نفَس تو شفا گرفت جبریل در جوار نگاهت، امین شده از بس به عشق تو دم یا مصطفا گرفت پیغمبر حرا شده ای از همین شروع زهرا شبی به مصحف جان تو جا گرفت باید خدا جهان مجدّد بیاورد تا که دوباره حضرت احمد بیاورد   دیدیم تخت و تاج سلیمانی تو را خواندیم آیه های مسلمانی تو را قرآن نوشت موقع واللیّل و والضحّی تفسیر های سجده ی طولانی تو را حاتم گدای خانه ی سلمان شده است چون دارد به دست، قیچی سلمانی تو را هم می کِشیم صورت خود را به خاک پات هم می چِشیم مزّه ی دربانی تو را ای سفره ات وسیع تر از کُلّ کائنات دادند دست فاطمه مهمانی تو را حبل المتین ما کنفی از عبای توست باغ بهشت، گوشه ای از آیه های توست   عرض دعا به محضرتان می برم زیاد وقت دعایتان شده بال و پرم زیاد ای لعل آن لب شکرین، جام ناب من بوی شراب می وزد از ساغرم زیاد خال سیاهتان حجر الاسود من است دارم به عشقتان تب و شوق حرم زیاد من دست و پا شکسته شدم سائل شما همچون بلال هم بخرید از سرم زیاد گوشه کنار گنبد خضرا چه سرّی است مستم، هوایی نجف و حیدرم زیاد اصحاب کهف هم سگ دربار حیدرند بی حبّ مرتضای تو ما را نمی خرند   حرف گدای پشت در تو علی علی حرز و دعای هر سفر تو علی علی اسفند را به مجمر آتش که ریختیم هی گفته ایم دور سر تو علی علی بین قنوت بودی و گفتی خدا خدا دیدم پُر است دور و بر تو علی علی روزی برای خیبر علی از تو ذکر خواست آمد سریع در نظر تو علی علی وقت خوش و بِش تو و زهرا رسید و شد راز و نیاز مختصر تو علی علی در گوش من اذان علی و اذان توست هرخیر و خوبی از نظر مهربان توست رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حضرت عشق عرش را در زیر پا داری و بالا می روی صبح و ظهر و شب که تا آغوش زهرا می روی گفتی از مسجد دری را رو به زهرا وا کنند این چنین از منبر ساحل به دریا می روی ابروان مرتضی را کرده ای محراب و بعد با همین نقش کج آخر تا ثریا می روی غزوه یا شعب ابی طالب چه فرقی می کند؟ خاطرت آسوده با حیدر به هر جا می روی اول از آتش پرستان بنده می سازی و بعد پای این دل بردن از سلمان، به `منّا” می روی درد ما را گوشه ی چشم تو درمان می کند قلب سلمان را نگاه تو مسلمان می کند... حسین قربانچه لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا اهل بیت النبوه گرچه خالیست دست‌های گدا لنگ مدح شماست پای گدا رونقی نیست در سرای گدا مانده جانی ولی برای گدا تا که آن را فدای یارکند. و ازآن کسب اعتبار کند آمدیم آفتابمان بکنید شد اگر انتخابمان بکنید از گدایان حسابمان بکنید سائل بوترابمان بکنید دخترت میزبان ما شده است خانه لبریز از گدا شده است امشب از شوق بال و پر داریم تا سحر چشمهای تر داریم دل بی تاب و دربه در داریم دست بر دامنت اگر داریم رحمت واسعه تویی آقا بابی انت یا اباالزهرا.. باحضورت بهشت معنا شد خاک خشک کویر دریا شد مکه دارالعباد دنیا شد بت و بتخانه ریخت امحا شد تو رسیدی و باز شد گره ها جلوه کردی شکست کنگره ها یک اشاره به ماه تا کردی ماه را از کمر دوتا کردی تو دراین سالها چه ها کردی امت خویش را دعا کردی تا که درگیر فتنه ها نشوند از علی لحظه ای جدا نشوند همه دیدند اهتمامت را رسم هرروزه ی مدامت را دست بر سینه احترامت را به درخانه اش سلامت را تا بدانند گلشنت زهراست نفست پاره ی تنت زهراست شکر هستیم سائل در تو ریزه خواران لطف حیدر تو نه که حیدر که روح پیکر تو نفس تو جان تو برادر تو از تو باید ولای حیدر خواست چند خط مدح شیر خیبر خواست دل و دلبر علی نگار علی سرعلی صاحب اختیار علی فاتح محض کارزار علی مالک تیغ ذوالفقار علی تکیه گاه نبوت است علی به قیامت قیامت است علی با شما اهل آسمان شده ایم شهره عشق در جهان شده ایم عبد پابست آستان شده ایم شیعه چشمهایتان شده ایم شکر پامنبری شدیم همه شیعه جعفری شدیم همه همه عمر مبتلا بودی هم نشین غم و بکا بودی بانی اشک و روضه ها بودی. مرثیه خوان کربلا بودی روضه ی هفتگی بپا کردی گریه بر شاه سرجدا کردی سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
طریق بندگی غیر از مسیر شیعه بیراه است هر آنکس با علی باشد خدا را نیز همراه است به کعبه از علی گویم خدا را در نجف جویم لک لبیک یا حیدر لک لبیک الله است بنازم پادشاهی که کشد ناز فقیران را بنازم دولتی را که رفیق سائلان شاه است علی حق است و با حق است آنکه با علی باشد یقین بر قنبرش هر کس ندارد نیز گمراه است ستون عرش را قائم یدالله فوق ایدیهم فلک می‌چرخد ار دائم به انگشت یدالله است زمانی که نجف رفتم به ایوان یک قدم مانده عیانم شد مسیر قوس او ادنی چه کوتاه است به دنبال شرف هستم که دل بر این سخن بستم منم کلب در آنکه نجف را کلب درگاه است من و وحدت به غیر از دوستان او معاذ الله هر آن کس با عدویش میل وحدت کرد گمراه است @hadithashk
صبحِ روزِ الست تا... عرصات شده حک روی آسمان و کرات نور قبرش زیاد می گردد هر که گوید زیادتر "صلوات" بهترین ذکر در همه اوقات منشأ خیر و خوبی و برکات دید پیغمبرِ خدا در عرش... هست کار ملائکه "صلوات" در میانِ تمامیِ کلمات خوشترین ذکر در زمان حیات می شود بر طرف بلا از او بفرستد اگر کسی "صلوات" @hadithashk
وقتی که آمنه به محمد سلام گفت یعنی در آینه به محمد سلام گفت آن دم گشود دست و پسر را بغل گرفت یعنی ستاره بود و سحر را بغل گرفت اسمش روی کتیبه‌ی دلها منبت است آن که عقیده داشت خدا در محبت است عالم «حجاز وحشی زیبا ندیده» بود با آن همه نشانه خدا را ندیده بود عالم چموش بود و فقط شیهه میکشید از دست جهل ، دست به سر صیحه میکشید عالم مریض بود و بدون طبیب بود عالم غریبه بود و بدون حبیب بود عالم ضمخت بود تبسم بلد نبود بر دختران خویش ترحم بلد نبود حالا خدا دوباره نفس تازه میکند قرآن خطی است که شیرازه میکند حالا خدا میاید و خیرات میکند چشم حجاز را به گلی مات میکند میخواست حق که این گره اینگونه وا شود تا یک یتیم «قَیّم» ام القرا شود پا بر زمین گذاشت چنان که به مغز ، هوش آتشکده به پای قدم رنجه اش خموش با حیرت ایستاد عوالم به پای او قبله نیاز داشت به قبله نمای او زد با تبر شکست دل بت پرست ما آورد و داد دست علی را به دست ما @hadithashk
شیخ الائمه ای چشمه ی مهتاب چه ذاتی چه جلالی آئینه ی ذاتت نگرفته است ، زوالی ای صاحب کُرسّی فقاهت نفست گرم تا روز قیامت ، دم ِ علمت متعالی از دایره ی شبهـه و تشکیـک درآید یک ذره یقینت برسد گر به « غزالی » بی جلوه ی چشمت ، نبرد راه به جایی هم دشمن مبغوض تو،هم شیعه ی غالی ( ما افقهَ مِن جعفر ِ) دشمن سندی شد در مدح تو از ، جانب اشباح ِ رجالی ای مدرسه و منبر و محراب و مراجع افتاده به پای تو ، چنان میوه ی کالی شد صاحب فیض از دم تو جابر حیان شاگرد کلاس تو ، « ابو حمزه ثمالی » بی فیض تو علامه شدن کار محالی است ای مَشی ِ بلندت ، به جهان رو به تعالی ای پاسخ آماده ی هر پرسش دشوار در ذهن فقیهانه نمانده است سئوالی در رگ رگ هر مأذنه هر روز سه دفعه با لطف تو ، جاری شده ، آواز بلالی باران شده سرمست تو ای ابر کرامت ای کاش ببارید ، بر این کاسه ی خالی صد شکر که در پای تو یکریز زبان ریخت طبـع ِمـن دلــسوختـه ، بـا ایـن کـر و لالـی  روح الله قناعتیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وصل یار وقتی بیانجامد به وصل یار مقصد دیدنی ست در محضر محبوب دیدار مجدد دیدنی ست هر شب تمام عرشیان او را زیارت می کنند هفت آسمان حور و ملک در رفت و آمد دیدنی ست در جسم و جان او خدا بهتر مجسم میشود در او تجلی صفات حی سرمد دیدنی ست با حسن روی یوسفی از یوسفان فاطمه خال سیاه ابروی خم زلف مجعد دیدنی ست با مطلع الفجر رخش جبرییل حیرت میکند بسکه ظهور صادق ال محمد دیدنی ست هر کس که از ذریه ی زهراست اقای من است تنها به زیر پای این اولاد مسند دیدنی ست با چشم دل باید مزار ساده اش را بنگریم قطعا بقیع خاکی اش مانند مشهد دیدنی ست فردا که ایوان و شبستان و رواقی ساختیم طوف کبوترهای عاشق دور گنبد دیدنی ست قصد زیارت می کنیم از دور قطعا زائریم از عاشقان بی قرار صادق بن باقریم خورشید دارد ارتزاق از فیض نور خانه اش موسا اقامت کرده در وادی طور خانه اش پیر و مراد انبیاست سرچشمه ی آب بقاست خضر نبی نوشیده از جام طهور خانه اش اهل زمین شایسته ی خدمت به او هم نیستند بر عهده ی کروبیان باشد امور خانه اش از برکت اعجازش ابراهیم بیرون می زند با شوق هر کس پا گذارد در تنور خانه اش جای غرور افتادگی جای تجمل سادگی شب تا سحر میبارد از سقف نمور خانه اش طیّ طریقم بی گمان اغاز معراج من است نزدیک عرشم میبرد این راه دور خانه اش بار سرم را میکشد بر روی شانه شب به شب خیلی بدهکارم به دیوار صبور خانه اش موسی بن جعفر نه دمش عیسی بن جعفر پرور است دستم به دامان مسیح نوظهور خانه اش در مشهد و در کاظمین از عمق جان سر میدهم اولاد من قربان اولاد ذکور خانه اش آئینه دار پنج تن بر خلق عالم حاکم است جانم فدایش پنجمین جد امام قائم است عرض ارادت میکنم اما به شکل دیگری تقدیم حضرت میکنم با جان و دل شعر تری جمع نبوت با امامت میشود کنه امام آئین او پیغمبری سیر و سلوکش حیدری در ما رایت افقه من جعفر نعمان ببین حتی ندارد دشمنش از او فقیه بهتری کار کسی جز او نباشد ابن حیان ساختن از غیر آقا بر نمی آید زُراره پروری از برکت انفاس او کرسی درس خاص او پیچیده ست آوازه ی فقه و کلام جعفری بر صدق گفتارم شهادت میدهد اِبنِ حَکَم در گفتگوهایش نمایان است فتح خیبری ممنون قال الباقر و مدیون قال الصادق اند از مرجع و از سینه زن تا روضه خوان و منبری دیدند با چشمان خود هم شافعی هم مالکی ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آقای من به جای تیغ خون آلود، تیغی جوهری داری نه از مردان جنگ، از اهل دانش لشکری داری کلاس درس نه، دکان عشق است این که می بینم چه آوردی که از هفتاد ملت مشتری داری؟ زمان خطبه ات چرخِ فلک از کار می افتد نه تنها از زمین از عرش هم پامنبری داری به ظن دوستان گویی غریب افتاده ای هرچند به زعم دشمنان آوازه ای سرتاسری داری غلام ات مثل ابراهیم آتش را گلستان کرد و این تازه غلامت بود و بر او سروری داری چه توصیفش کنم هارون مکی را؟ خدا را شکر کنار دست خود مانند حیدر قنبری داری دمیدی در تن اسلام جان تازه ای دیگر به باغ آفت زدند اما برایش نوبری داری سید جعفر حیدری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹