eitaa logo
حدیث اشک
6.5هزار دنبال‌کننده
41 عکس
79 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
اَمّن یُجیب وقتی که دیده با تو تفاهم نمی کند پیدا ترا میانۀ مردم نمی کند همت نکرده ام به تمنّای روی تو ورنه امام ترکِ تبسّم نمی کند تنها به ادّعا کسی عاشق نمی شود عاشق که راه قافله را گم نمی کند وقتی ز دوست خسته و دلگیر می شوی حتی نسیم صبح ترنّم نمی کند صدها هزار بار که فرمان نمی دهند آدم که میل خوشۀ گندم نمی کند قَهرت اگر ، خطاب رسد ، زیر و رو کند دریا بدون حکم تلاطم نمی کند لعل لب تو حیف ، که با ما کند سخن آقا که با غلام تکلّم نمی کند در پشت سیل اشک خودت را نهان مکن خورشید ، چهره را ز فلک گم نمی کند اَمّن یُجیب با لبِ ما همنشین شده اهل دعا که ترک تداوم نمی کند آدینه وار بر سرِ راهت نشسته ایم کو غصه ای که قصد تهاجم نمی کند در انتظار رؤیتِ رویت گذشت عمر جز دیدنِ تو دیده تجسّم نمی کند ای جان فدای همت زهرایی اَت بیا تا کربلا ز خیمۀ صحرایی اَت بیا محمود ژولیده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
وليْ نعمتِ ما دلمُرده ی مَحضیم به ما جان برسانید مـا را به حَرمـخٰانه ی جانان برسانید مائـیم و غم هجر و تمنّای وصـالـش ایـن دلهُــره را زود به پـایـان برسانید ما را که فقیریم و یتیمـــیم و اسیریم تا کویِ کَرمـخٰانه ی سُلطان برسانید تا اوسـت ولیْ نعمتِ ما ، تک تک ما را هر وعده سرِ سُفره ی احسان برسانید از لوح و قلم ، وحی بگیرید به نـامش در مِدْحـَت او ســوره به قـرآن برسانید تا پرده ای از معجزه ی شاه بخوانیم مضـمون ز سراپرده ی شیران برسانید بر دامنه ی پنجـــره فــولاد ببنـدید— یک رشته که یک شهر به درمان برسانید پس در خور شــأنیّــت بـالایِ ضــریحش صد دسته گُل از روضه ی رضوان برسانید ای مردم مُسـتأصَل و درمانده ی عالم خـود را به دلِ مـشـهدِ ایـران برسانید از جانـب ما هـم شبِ میلاد ، ســلامی بر محضــرِ آقــایِ خُراسان برسانید تا چشم رضـا را به تأسّـی بنشینیم باید که به ما دیده ی گـریان بـرسانـید مَرزوقِ رضـائیم و توقـّع،همه این است از اشـک به ما رزقِ فــراوان برســانید محمّد قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
نورِ کرامت از گنبدش نورِ کرامت ها سرازیر است خورشیدِ مشهد بر دِلِ عشّاق اکسیر است وقتی که از یک عکس،شیری او پدید آورد بالقوه آهو ی ضمانت کرده اش شیر است در قلب، صحن انقلابش «انقلاب»انداخت صحنی که خود یک شعبه ی تغییر تقدیر است هر کس که صحنش را کند جارو یقین دارد هر جای عالم غیر از این دربار دلگیر است خود را عوام الناس آنجا با نخی بستند دیوانگان را هم دخیل از جنس زنجیر است فرمود زائر را سه جا یاری کُنم از لطف پا بوسیش هر قدر هم زود آمدی دیر است عاشق به شهر خویش از مشهد رسید اما ذهنش کنار پنجره فولاد درگیر است در خواب دیدم : آب سقا خانه می نوشم گفتند مشهد، یک سفر ،شاهانه تعبیر است... علی اصغر یزدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
کفتر جلد نقّاره ی تو فخر تمامیِّ سازها ناز تو را خریده خداوندِ نازها تو پادشاه عشقی و در پیش پای تو خم می شود سر همه ی سر فرازها حتّی به حال کفتر جلد حریم تو افسوس می خورند تمامی بازها بر دستگاه آمده ام” غبطه می خورند حتما مقام رست” و بیات” و حجاز”ها اذن دخول در حرم‌ات ذکر فاطمه است در دست مادرست در این جا جوازها سائل شدن به فاطمه اینجا مزیّت است بالاتر است از همه ی امتیازها بالای طاق پنجره فولاد حک کنید: `صندوقچه ی طلایی آمال و رازها” زیباترین خطوط موازی عالمند صف های زائران تو وقت نمازها آموختم تو را به جوادت قسم دهم اینگونه می دهی تو جواب نیازها... بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
هیبت سلطانی ات سائل شدن پیش شما خیلی می ارزد در این حرم دست دعا خیلی می ارزد از هیبت سلطانی ات لالم دوباره این گریه های بیصدا خیلی می ارزد آهم رسیده تا ضریحت جای دستم آهِ منِ بی دست و پا خیلی می ارزد حاجت بهانه شد که با تو خو بگیرم ازین جهت درد و بلا خیلی می ارزد بین شلوغی حرم ، خلوت گزیدن باربنا یا ربنا خیلی می ارزد سلطانی اما همنشینی با گداها فقر و نداری های ما خیلی می ارزد زانو زدن خیره شدن ، شب تا سحرها در محضر گنبد طلا خیلی می ارزد عطرجنان می آید از صحن و سرایت عطر نفس های صبا خیلی می ارزد حتی عبور از صحن تو باشد زیارت پس سر زدن دراین سرا خیلی می ارزد یکبار می آیم حرم ، آقا به جایش گفتی که می آیی سه جا خیلی می ارزد سرمایه ام روز جزا تنها شما یید عشق شما روز جزا خیلی می ارزد رزق زیارت دست تو بوده همیشه از دست تو یک کربلا خیلی می ارزد حسین رحمانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
دل سودا زده سامان نپذیرد هرگز کافر چشم تو برهان نپذیرد هرگز آنکه بیمار نگاهی شده هنگام سحر منت مرهم و درمان نپذیرد هرگز با نگاه تو اگر عاشقی آغاز شود جز به دیدار که پایان نپذیرد هرگز دل اگر خانه ی هر بی سر و پایی گردد اثر از گفته ی خوبان نپذیرد هرگز عمر بی معرفت آبی است که از جو رفته این زیانی است که جبران نپذیرد هرگز ما در خانه ی سلطان سر و سامان داریم هرچه داریم ز آقای خراسان داریم با دم قدسی معشوق ؛نفس تازه کنم تا که قدری سخن از یار خوش آوازه کنم صحن گردی حرم وقت سحر می خواهم تا صفای دل شیدا زده اندازه کنم بین هشتی حرم گر بکشیدم بر دار سر سودایی خود زینت دروازه کنم سرگذشت من وتو گشته کرمنامه ی عشق هر سحر ،پای مناجات ،دلی تازه کنم تار گیسو طلبم تا که ورق های دلم همچو یک مصحف پر درد به شیرازه کنم نام این مصحف دل را بگذارم ز قضا قصه ی یک سگ ولگرد و کرامات رضا تا که بر گنبد تو دیده ام از دور افتاد ناگهان در دل آلوده ی من شور افتاد اولین بار که دیدم حرمت را گفتم: ای سلیمان به سرایت گذر مور افتاد بی پناه آمدم و خوب پناهم دادی راهم از حادثه در دولت منصور افتاد تابه خود آمده دیدم که دل از دستم رفت وسط آینه ام چشمه ای از نور افتاد نه بگویم که کلیمم،حرمت عرش خداست اتفاقی ره موسای دل از طور افتاد یک قدم سوی تو با عمره برابر گردد کعبه هم دور سر گنبد تو می گردد ای که ناگفته ز اسرار دلم آگاهی دستگیر دل هر خسته دل و گمراهی ز عنایات رئوفانه ی تو فهمیدم که نه من بلکه همیشه تو مرا می خواهی در بهشت تو نهم پای، چو با کوهی درد تو طبیبانه دوا می کنی اش با آهی من گدا زاده و تو نسل به نسلت سلطان خوش برازنده ی تو صحن و سرای شاهی حاجت از دل نگذشته تو روا می سازی ای که ناگفته ز اسرار دلم آگاهی من مسلمان شده ی نیمه نگاهت هستم لحظه ی مرگ بیا دیده به راهت هستم دل بیمار مرا فرصت درمانی ده با دم قدسی ات ای دوست مرا جانی ده قبل از آنی که گناهم نفسم را گیرد آمدم توبه کنم مهلت جبرانی ده همچنان زلف پریشان تو آواره شدم به دل خانه خرابم سر و سامانی ده شوری اشک چشیدم که نمک گیر شدم سر این سفره به من رزق فراوانی ده حمدلله که سر کوی تو زنجیر شدم استخوانی به سگ خانه ات ارزانی ده لحظه ی مرگ قدم رنجه کن و بر ما هم فیض دیدار چون آن عاشق سلمانی ده از تو من روزی شبهای محرم خواهم چشم پر گریه ای و سینه ی سوزانی ده سفره ی عاشقی ام را تو بیا کامل کن عصر روز عرفه فرصت قربانی ده در حریمت خبر از عرش خدا می آید بوی سیب حرم کرببلا می آید آمدی تا که به نامت دل ما زنده شود یادی از فاطمه و شیر خدا زنده شود آمدی تا سند شیعگی ما باشی با نفس های تو تسبیح و دعا زنده شود آمدی تا ز پی ات خواهرت آواره شود یاد آوارگی شام بلا زنده شود پلک زخمی تو از خاطره ی گودال است آمدی روضه ی آن رأس جدا زنده شود امر کردی به همه گریه کنند بهر حسین تا غم بی کفن کرببلا زنده شود جد مظلوم تو را با لب عطشان کشتند خواهرش دیدو به گیسوی پریشان کشتند قاسم نعمتی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
ثامن‌الحجج رخصت گرفت باد‌صبا از امام ما تا که به محضرش برساند سلام ما سائل سلام داد و کریمی علیک گفت سلطان اشاره کرد نوشتند نام ما «هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما» ما بی نگاه حضرتش آدم نمی‌شویم ناپخته است بی کرمش خشت خام ما زائر شدیم و زائرمان‌ جبرییل شد در بارگاه اوست چنین بار‌ِ‌عام ما میخانه است بارگه ثامن‌الحجج در هر رواق پر شده از نور، جام ما رو به ضریح پیش‌ خودم فکر می کنم دست که ریخت شهد محبت به کام ما نقاره... باز پنجره فولاد شد شلوغ طفلی گرفته است شفا از امام ما آقا سه جا به زائر خود لطف می کند ختم کلام، می شود آتش حرام ما  امیر عظیمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
صحن رضا شب بود و شور بود و سلامِ فرشته‌ها از عرش تا به فرش ، قیامِ فرشته‌ها بارانِ شوق بود و امامِ فرشته‌ها شب بود و گرمِ سجده تمامِ فرشته‌ها قلبِ فرشته‌ها پُرِ عطرِ خدا شده امشب خدا اسیرِ نگاهِ رضا شده موجِ کَرَم به اوجِ تَلاطُم رسیده است ناز و نماز و شوق و تَبَسم رسیده است داوودِ عاشقی به تَرَنُّم رسیده است کعبه کجاست؟ قبله‌ی هفتم رسیده است گویی خدا تمامیِ خود را کشیده است پیش از ازل که رویِ رضا را کشیده است موسیٰ گدایِ خانه‌یِ موسایِ مرتضیٰ ست عیسیٰ دخیلِ جلوه‌یِ سینایِ مرتضیٰ ست امشب شبِ تبسّمِ زهرای مرتضیٰ ست آئینه‌ی شُکوه سراپایِ مرتضیٰ ست گیرم بهشت مستِ مِیِ حوضِ کوثر است فوّاره‌هایِ صحن رضا دیدنی‌تر است هر پنجه‌ای که شانه‌یِ گیسو نمیشود هر قبله‌ای که گوشه‌ی اَبرو نمیشود هر جذبه‌ای که عکس هُوَالهو نمیشود هر دلبری که ضامنِ آهو نمیشود پا می‌نَهَد به بالِ مَلَک هرکه یاد اوست تا جبرئیل خادمِ بابُ‌الجواد اوست زلفی گشوده و دلِ شیدا نمانده است در ازدحام ، جای تماشا نمانده است مجنون که هیچ ، رونقِ لیلا نمانده است سر را بریده‌اند ، زلیخا نمانده است باغ بهشت کاشی گلدسته‌های اوست عباس دل سپرده‌ی دارالشفای اوست در بِرکه‌ها تَمَوُّجِ دریایی‌اش ببین در آسمان شُکوهِ اَهورایی‌اش ببین در قلبِ طوس سفره‌ی زهرایی‌اش ببین خانه به خانه سایه‌ی آقایی‌اش ببین خورشید اگر نگاه به ایوان طلا کند باید غبار گردد و کارش رها کند نقّاره می‌زنند مسیحی شفا گرفت نقّاره می‌زنند خلیلی عطا گرفت نقّاره می‌زنند کلیمی بها گرفت یوسف دوباره سُرمه زِ پایین پا گرفت با دست‌های لطف تو آزاد می‌شویم وقتی دخیل پنجره فولاد می‌شویم با گوشه‌چشم ، تا که نگاهی به ما کنی کارِ هزار معجزه و کیمیا کنی مشکل بهانه است که ما را صدا کنی تا کاسه‌هایِ خالیِ ما را طلا کنی جز گوشه‌های صحن تو آقا کجا روم کِی با کبوتران حرم کربلا روم؟ حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
سُلطان به این دلیل که کـویش، گـداش بیشتر است رضا مساحت صحن و سراش بیشتر است شبانه روز می آیند عـرضِ حاجت ها به آن دیار که سُلطان، عطاش بیشتر است اگرچه دور و بـرش بیـشتر گـدا دارد شُـمارِ مـردم حاجت رواش بیشتر است به هر کسی که گدای رضـا نمی گویـند گدا کسی ست که خُوف و رَجاش بیشتر است به تخت و بخت رسیدن به قیل و قال نشد سکوت پیش بزرگـان صداش بیشتر است کسی که شیوه ی دل بُردن از علی آموخت مُسلّـم است که دلداده هاش ، بیشتر است به جای اذن دُخول اشک ریختم چون که عـیارِ گریه در ایوانْ طلاش بیشتر است مقام مـکـّه سر جای خود ، به کعبه قسـم بهشتِ مُلـکِ خراسان صفاش بیشتر است خُدا ، سریع از آن بنده می شـود راضـی که وقت ذکر ، دَمِ یا رضاش بیشتر است رضاست بضعه ی پیغمبر و یقین دارم ثـواب گـفتنِ جانم فـداش بیشتر است از او کسی که گرفته بـرات ، حـس کرده حُسین ، عطرِ رضا در هواش بیشتر است به شاهِ طوس اگر چشمی اقتدا بـکنـد برای شاه شـهیدان ، بُکاش بیشتر است محمد قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
ای درتن بی تاب زمین،قلب تپنده درگوش زمان اسم تو دیوانه کننده همنام یداللهی واعجاب برانگیز در دست تو هر معجزه یک برگ برنده پیچیده در آغوش پراز مهر حریمت آرامش دلهای ظریف وشکننده با پنجره فولاد عجیب تو عجین ست درمان مرضهای مداوا نشونده بسته ست به کندوی عسل خیز ضریحت شیرین شدن تلخی غمهای گزنده آواز مسیحایی نقاره ی صحنت ناخواسته دل میبرد از هر شنونده ازبسکه دل ما به هوایت زده پرپر زیرقدمت پرشده از بال پرنده یک روز اگر ازحرمت دور بمانم جان میدهم ازغصه ی این درد کُشنده عالیه رجبی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
احساسِ شعف از عشقِ رضا..نبضِ زمان در نوسان است از برکتِ عشقش...نفسم در هیجان است وقتی که دلم محفل آشوب و هیاهوست آغوش حرم ،اَمن ترین جای جهان است هر یک طپشِ قلبِ من از ضربِ نگاهش در سینه به عشقِ حرمش در ضربان است در حولِ مدارِ گُلِ خورشیدِ جمالش منظومه یِ عرشِ علوی در دوَران است از سمت حریمِ رضوی آمده گویا وقتی”نفسِ باد صبا مشک فشان است” سرما یه یِ من عشقِ شَهنشاهِ دل آرام هر ثانیه اش ناب ترین گنجِ زمان است طعمِ شعفِ شوکتِ پرواز چشیدَم در پهنه یِ عرشی که چنین اَمن و اَمان است چشمِ دل ما دوخته بر گوشه یِ چشمش با گوشه یِ چشمی به دلم،تاب و توان است در پنجره ی چشمِ ضریحَش گِره یِ عشق لبریز از احساسِ دو چشمی نگران است در چشمه یِ چشمانِ امیدم دمِ دیدار احساسِ شعف...در رگِ هر دیده عیان است از دیده و دل پَر بِکِشد وسعتِ غم ها وقتی گل لبخندِ رضا سیبِ جنان است منصوره محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
باغ بهشت سال ها دیده ی دل جانب رضوان داریم این چنین میل تماشای تو جانان داریم چون که دوریم ز تو حال پریشان داریم رور و شب قبله ی جان سوی خراسان داریم کعبه خود دیده به اشراقِ نگاهت دارد انعکاسی است که از چشم سیاهت دارد ما نه تسلیمِ تو در اوج رضاییم همه لطف تو بود که در دین خداییم همه ما که با اسم تو در ذکر و نواییم همه به تولای تو در مهر و صفاییم همه هر کجاییم به کوی حرمت مهمانیم به خدا تا به ابد در حرمت می مانیم مرکز نور سماوات و زمین مرقد توست وسط باغ جنان ، خُلد برین مرقد توست حلقه ی هر دو جهان را چو نگین مرقد توست آن که غم می بَرَد از قلب غمین مرقد توست بی شمارند ملائک به طواف حرمت سجده ی اهل سماوات به خاک قدمت آستان تو همان عرش خدای ازلی است مهر و حب تو همان معنی خیر العملی است تویی آن که به جهان سرور و مولا و ولی است لقبت گر چه رضا ، نام قشنگ تو علی است بر همه عالم و آدم تو ولایت داری بس که دل برده ای و جام محبت داری خُرَّم آن دل که به عشاق رهت پیوسته جان بگیرد ز تو هر جان، به لب دلخسته سائلی آمده که دل به عطایت بسته رحم کن حضرت سلطان به دل بشکسته ردِّ سائل ننمایی که مرامت نبوَد بخششِ کم نه، که در شأن و مقامت نبوَد عرش حق سقف وَزینی است که بر پایه ی تو هستی عالمی از جان گرانمایه ی توست شرح گل ذره ی بی قدر ز آرایه ی توست جمع آیات الهی همگی آیه ی توست جلوه ی طور ز یک سایه ی تو منجلی اَست برترین معجز موسایی و نامت علی است آشنایی من و تو ز قدیم است قدیم دل من کنج حریم تو مقیم است مقیم به خدا جنتم این کوی و حریم است حریم یار من سرور و آقا و کریم است کریم مرز ایمان به تو ، مرز است به خوبی و بدی زائر قبر تو چون زائر عرش ابدی مشهدت باغ بهشت است و تماشا دارد در میانش حرم و گنبد زیبا دارد پاره ی جان و تن حضرت طاها دارد مرقدت بوی گل یوسف زهرا دارد لحظه لحظه دل ما در حرمت مهمان است به برت هدیه ی ناقابل ما این جان است محمد مبشری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
آب سقا خانه از گنبدش نورِ کرامت ها سرازیر است خورشیدِ مشهد بر دِلِ عشّاق اکسیر است وقتی که از یک عکس،شیری او پدید آورد بالقوه آهو ی زمانت کرده اش شیر است در قلب، صحن انقلابش «انقلاب»انداخت صحنی که خود یک شعبه ی تغییر تقدیر است هر کس که صحنش را کند جارو یقین دارد هر جای عالم غیر از این دربار دلگیر است خود را عوام الناس آنجا با نخی بستند دیوانگان را هم دخیل از جنس زنجیر است فرمود زائر را سه جا یاری کُنم از لطف پا بوسیش هر قدر هم زود آمدی دیر است عاشق به شهر خویش از مشهد رسید اما ذهنش کنار پنجره فولاد درگیر است در خواب دیدم : آب سقا خانه می نوشم گفتند مشهد، یک سفر ،شاهانه تعبیر است... علی اصغر یزدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
شهرِ مشهد زشت یا زیبا اگر خوبیم یا اینکه بَدیم دست بر دامانِ لطفِ ضامنِ آهو زدیم دست هایِ خالیِ ما هر کجایی نیستند ما رعییت زاده هایِ شاهِ شهرِ مشهدیم سرنوشتِ بغض هایِ مانده در راهِ گلو ما تلاقیِ نگـــاهی با نگـــاهِ گنبدیــم یا کلاغِ روسیاهی گوشه ی ایوانِ صحن یا کریمِ بی پناهـــی در پنــــاهِ مرقدیم خاطراتِ کودکی هامان پُراز شیرینی است عاشقِ نُقل و نبـــات و زعفـــرانِ مشهدیم کاش میشد بوسه ای باشیم بر روی ضریح کاش بابا بود و رویِ شانه اش مثلِ قدیم ...  ابراهیم زمانی_قم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
لب پیمانه این نسخه را بر بال یک پروانه بنویسید دارو؟...نه در این برگه دارو خانه بنویسید  مشهد-حرم  یک عمر پشت پنجره فولاد جای مسکّن هم برایم دانه بنویسید   این بغض ها جای خودش آقا برای من اشک روان تا ناودان چانه بنویسید روزی دو ساعت آه-پشت پنجره فولاد لطفا برای گریه هایم شانه بنویسید  نامم درون لیست باشد هرچه که باشد زائر اگر که نیستم دیوانه بنویسید  این جاستداروخانه ی تضمینی عالم این جمله را بالای سقاخانه بنویسید  هرروز اگر امکان ندارد لااقل آقا توفیق این درگاه را ماهانه بنویسید  تامستی از حد بگذرد در مجلس مستان این شعر را روی لب پیمانه بنویسید  مهدی رحیمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
رواق   أعوذُ مِن کُرُباتِ السَّواحَل المَنحوس به چشم‌های بلاخیز شاه اقیانوس فرار می‌کنم از کوخ‌های خاک‌آلود به ابرهای طهورای حضرت قدّوس هراس وافرم از شام‌های تیره و تار روانه کرد مرا تا حریم شمس شموس وجوب شرعی و عقلی است این روانه شدن برای من نه فقط! که برای گبر و مجوس هر آنچه کرد که از زلف او جدا بشوم گرفت باد ز دستم نتیجه‌ی معکوس ستاره در حرمش می‌کند گدائی نور و ماه از غم دوریش میخورَد افسوس نوشته اند: «عَلَیک الرّفیقُ ثمّ طریق» شروع و ختم ره عشق: یک سفر پابوس «غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود» از آستان رضا(ع) لحظه‌ای نشد مأیوس خموش باش کنیسا! سکوت بانگ جرس! خموش باش کلیسا! سکوت کن ناقوس! سکوت، اسقف و پاپ و برهمن و خاخام! که میرسد دم نقّاره از مناره‌ی طوس «رواق منظر چشم من آشیانه‌ی توست» بیا و پا بگُذار ای طبیب کلّ نفوس بزرگ و کوچک و پیر و جوان و مرد و زن تو با تمامی عشّاق می‌شوی مأنوس اگر به «خاتِم مهر طبیب‌ها» شهره‌ست کمی ز علم تو در سینه داشت جالینوس مناره‌های تو سرتر ز هر چه برج بلند رواق‌های تو برتر ز قصر کیکاووس قسم به هر چه که زیباتر است از زیبا کبوتران تو زیباترند از طاووس چقدر تا سر زلف تو پر زده سیمرغ چقدر سوخته پیش قدوم تو ققنوس شبیه خانه‌ی کعبه حریم تو امن است گناهکارم و در مرقد تو ام محروس «فقیر و خسته به درگاهت آمدم، رحمی!» که دست رد زدنت هست بدترین کابوس علَی الصّباح قیامت به نعره خواهم گفت: که من اسیر تو بودم ز عهد دقیانوس  سجاد شاکری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
نگاه صدای گریه ی آرام زائری خسته صدای پیرزن و ناله های پیوسته کنار درب حرم یک یتیم بنشسته که راه هر نفسی را به سینه ها بسته نگاه میکنم و اشک هام میریزد حوائج است که دور امام میریزد هرآنکه آمده اینجا به دل دعا دارد به لب طنین خوش آهنگ یا رضا دارد برای درد مریضش غم شفا دارد چقدر دور و بر این حرم گدا دارد خدا زیاد کند این همه گدایش را به گوش ما برساند دمی صدایش را کنار حوض ، که اذن دخول میخوانم همان دمی که به درگاه شاه مهمانم پر از تلاطم محضم ، که پیش سلطانم ز لطف این حرم است اینکه من مسلمانم حرم نگو ، که بهشت خدای منان است حرم نگو ، که خودش قبله گاه ایران است قدم قدم به تو نزدیک میشوم انگار تمام خاطره ها باز میشود تکرار چقدر بوسه گرفتم از این در و دیوار به شوق پنجره فولادتان شدم بیمار رسیده ام دم حوض حیاط گوهرشاد دوباره یک زن بیچاره میزند فریاد گرفته رو به حرم ، کودک مریضش را سپرده دست شما دختر عزیزش را گرو گذاشته پیش شما دو چیزش را به دست داشت النگو و سینه ریزش را که نذرتان کند آقا تمام مالش را و در عوض تو بگیری غم و ملالش را گذشتم از همه ی بی قراری حرمت من از تمام غم و گریه زاری حرمت لبم نشست به آیینه کاری حرمت رسیده ام جلوی کفشداری حرمت به کفشدار حرم کفش های خود دادم به روی فرش حرم عاشقانه افتادم کشان کشان ببَریدم به محضر سلطان شبیه عبد گنهکار ، بر درِ سلطان همه خضوع و خشوعیم در برِ سلطان قسم دهید خدا را به مادر سلطان که قلب آهنی ام را طلا کند حالا نصیب نوکر خود کربلا کند حالا    پوریا باقری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
فارغ میان صحن های تو ز فکر این و آن فارغ شبیه کودکی هستم ز غوغای جهان فارغ تمام حرف هایم را فقط با اشک میگویم اشارات نظر داریم و هستم از زبان فارغ کلاغ رو سیاهی پر زده بین کبوتر ها کنار پنجره فولاد تو از آشیان فارغ کبوتر زائرت باشد ز گنبد بر نمی‌خیزد که تا خورشید بالا رفت و شد از آسمان فارغ مرا با عیب راهم دادی و با اشک می خندم شبیه بنده ای که میشود از امتحان فارغ زمینم؟ آسمانم؟ مشهدم؟ عرشم؟ کجا هستم؟ دخیلت هستم و میگردم از کون و مکان فارغ اذان صبح ، نقاره دلم را زیر و رو کرده چنان پر شور و سرمستم که هستم از اذان فارغ شفا میخواهم و از آب سقاخانه می‌نوشم منم از لطف هر که غیر تو ، ای مهربان فارغ میان دست ها حاجت نمانده چون کریمی تو ز حاجت سینه ی مرد و زن و پیر و جوان فارغ چگونه صید کردی قلب صیاد خراسان را؟ که صیاد خراسان از شکار آهوان فارغ (کمان را زه بریده ، تیر را پیکان و پر کنده سپر افکنده ، خود را کرده از تیر و کمان فارغ) وحشی بافقی احمد ایرانی نسب لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
فیض یا ربِ وقت سحر تقرب شب هاست رو به کریمان زدن عبادت لبهاست بستر بیمار وعده گاه طبیب است خیری اگر میدهند برکت تب هاست نوکر گمنام هم بنام شد اینجا آنچه مهم نیست پیش یار لقب هاست سِیر الهیِ اهل عشق همیشه رحمت ذی القعده هاست لطف رجب هاست ذکر رضا قند کرده تلخی مارا شهد نبات است اینکه بین رطب هاست مادرم امد مرا به دست رضا داد آبرویم را خرید خانه اش آباد! محضر سلطان می آورند اگر دست میشکنند عاشقان به شوق نظر دست دست به دامان حلقه های ضریحم کودکم و میدهم به دست پدر دست بین قنوتم افاضه کرد مکرر خیر کثیر است در زمان سحر دست عقل چکارست تا گدای تو هستم فیض به من بیشتر رسانده ز سر... دست تر شده از دیدن حرم چقدر چشم پر شده از محضر شما چقدر دست سفره گشا تا رضاست سفره نشینم ضامن آهو نوشته روی نگینم پشت سر زائران دعاست،دعایت دلخوشی دعبل است خاک عبایت سلسله بر گردن روات کشیدی جان بفدای کلام مثل طلایت کعبه تویی مسجدالحرام بهانه قبله تویی قم شدست قبله نمایت قصر به هم ریخت در مناظره وقتی.. آبروی جاثلیق ریخت به پایت کن فیکونِ تو فاش شد سر سفره شیر میاید برون ز پرده برایت روی دو چشم ترم قدم بزن ای ماه تا که مطهر شود شبیه قدمگاه.. آمدم ای شاه با نشان و نشانی پیش تو باشد دلم به حکم امانی وقت نماز است صف پر است کمک کن کاش مرا هم کنار خود بنشانی هرچه کنی از درت جدا نشوم من خواه بخوانی مرا و خواه برانی جاروی خدام را ببخش به زوار تا که دراین دل کنند خانه تکانی ابن شبیب آمدست دیدنت آقا موقع روضه شدست و مرثیه خوانی ناله ان کنتَ باکیاََ بزن آقا سینه برآن شاه بی کفن بزن آقا یابن الشبیب عمه ام دلش پر غم شد چادر و پوشیه بین قافله کم شد جد غریبم ز روی اسب زمین خورد پیرهنش بر فراز نیزه علم شد دامنشان گر گرفت صورتشان سوخت آتش خیمه بلای اهل حرم شد چرخش شلاق ها به بازویشان خورد قامت معصومه ها شکسته و خم شد بعد هزاران هزار زخم جگر سوز نوبت بازار شام و هلهله هم شد زخم غرورم ز ماجرای حجاب است گریه ی من بیشتر برای رباب است  سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
کبوترهای بی بال یک سلام از ما جواب از سمت مرقد با شما فطرس نامه بر تهران به مشهد با شما باز هم میل زیارت کرده ایم از راه دور نیت از ما، قصد از ما، رفت و آمد با شما ما کبوترهای بی بالیم اما آمدیم لذت پرواز در اطراف گنبد با شما نمره ی ما صفر شد از بیست اما در عوض زندگی ما همه از صفر تا صد با شما خطّه ی ما تشنه ی آب حیات و نور بود خشکسال خاکمان اما سر آمد با شما این دیار، این سرزمین، این زادگاه، این مرز و بوم برکتش از توست «یا من یکشفُ کلَّ الهُموم» سرپناه نا امیدان مأمن مأیوس ها ایستگاه آخرِ ای کاش ها، افسوس ها گرم در رویای صحن و گنبد و گلدسته هاست زائر دلخسته و بی خواب از کابوس ها نور گیرد ماه، تا شب های جمعه در حرم می طراود نغمه ی یا نور و یا قدوس ها می رسند از راه زائرها، ملائک گردشان فرش زیر پایشان هم شه پر طاووس ها در ازای قطره هایی اشک با خود می برند از اجابت، از کرم، از لطف... اقیانوس ها هر که صید توست دیگر در قفس محبوس نیست در گل ایرانیان خاکی بغیر از طوس نیست من اگر از دست خود آزاد باشم بهتر است طائر پر بسته صیاد باشم بهتر است زاده ی هر جای این دنیا که باشم خوب نیست از اهالی رضا آباد باشم بهتر است هرکه کنج دنج خود را در حرم دارد ولی من اگر در صحن گوهرشاد باشم بهتر است راستی با خود مریضی لاعلاج آورده ام پس کنار پنجره فولاد باشم بهتر است عقده ی کورم به لبخند ملیحت باز شد دست های بسته ام پای ضریحت باز شد عاقبت یا ساکن خاک خراسان می شوم یا شهید جاده ی مشهد به تهران می شوم زاغکی زشتم ولی نزد تو چشمم روشن است یا کبوتر یا که آهو یا که انسان می شوم در زیارت ها سرم پایین تر از قبل است و من پشت ابر گریه ها از شرم پنهان می شوم بازدید هرکه هربار آمده پس می دهی و من از کم آمدن هایم پشیمان می شوم خواب دیدم در حریمت شعرخوانی می کنم روزی آخر شاعر دربار سلطان می شوم پاسخ این خواهشم در بند امضای شماست الغرض یک حرف دارم باتو آن هم کربلاست محمدعلی بیابانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
سیر و سلوک از قطره ای به چشمه ی بی حد رسیده ایم از فرش آمدیم و به گنبد رسیده ایم سبز است پرچمت به زبرجد رسیده ایم زائر پیاده شو که به مشهد رسیده ایم پیش نگاه آینه ها آه میکشم بادست روی شیشه قدمگاه میکشم سیر و سلوک در فلک و ارض میکنم بال از کبوتران حرم قرض میکنم خود را مقابل حرمت فرض میکنم با لحن خادم تو سلام عرض میکنم آن خادمی که شهره هفت آسمان شده است انصاریان به لطف تو انصاریان شده است زائر دم در حرمت فکر درد هاست غافل از این که آب حرم هم خودش شفاست باب الجواد تا برسد حاجتش رواست اینجا حرم که نیست کرمخانه ی رضاست تو ماه آسمانی و از نسل حیدری خورشید خانواده ی موسی بن جعفری آدم بدون اذن تو آدم نمیشود جز تو مقابل احدی خم نمیشود وقتی حرم نیامده محرم نمیشود چیزی که از رئوفی تان کم نمیشود من هم مریض عشق حسینم دوا بده لطفی کن و به من سفر کربلا بده امیر حسین آکار لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
نقّاره وقتی به دست تو دلش را داد افتاد وقتی نگاه تو بر او افتاد،افتاد در حد یک انگور اشکش ریخت آن وقت در حد مِی جوشید و در ایجاد افتاد ماهی کوچک تُنگ را می خواست،اما در تور دریا ماهی آزاد افتاد انداخت خود را بر مُشبّک ها سرانجام صیدی که روزی در پی صیاد افتاد مُهر شفایش بود اشکی که به دامن از چشم های کور مادرزاد افتاد فواره روی پای خود برخاست از شوق از دیدنش نقّاره در فریاد افتاد می خواست تا یک بار دیگر خلق گردد شش روز پشت پنجره فولاد افتاد شش روز پشت پنجره فولاد آن وقت؛ یک عمر کنج صحن گوهرشاد افتاد  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
ارباب ربانی ای مطرب مهتاب رو حرفی بزن، چیزی بگو زان شاه صاحب آبرو فخر سریر ارتضا سلطان‌علی‌موسی‌الرضا تسبیح سبحانی رسید ارباب ربانی رسید ماه شبستانی رسید شمس‌الشموس، آقای ما سلطان‌علی‌موسی‌الرضا ای نجمه خاتون آفرین خورشید آوردی چنین موسی‌بن‌جعفر را ببین نامیده این مولود را سلطان‌علی‌موسی‌الرضا در عرش اقبال نبی‌ست در فرش اجلال نبی‌ست او عالم آل نبی‌ست تمثال ختم الانبیاء سلطان‌علی‌موسی‌الرضا شد این علیِ سومین مثل امیرالمومنین با مستمندان همنشین هم‌سفره می شد با گدا سلطان‌علی‌موسی‌الرضا گنبد طلایش دلبری کرده‌است از انس و پری دل می‌بری،‌دل‌‌می‌بری ای دلبر خیرالنساء سلطان‌علی‌موسی‌الرضا ای خانه‌ام آباد تو ذکر خدایم یاد تو از پنجره فولاد تو دارم امید یک شفا سلطان‌علی‌موسی‌الرضا دل در حرم پابست شد در پای عشقت پست شد نقاره خانه مست شد از آسمان آمد صدا سلطان‌علی‌موسی‌الرضا من آهوی سرگشته ام بی تاب‌ و‌ مضطر گشته ام سائل به این در گشته ام یا ضامن آهو، الا سلطان‌علی‌موسی‌الرضا ای که به دعبل از کرم دادی عبا، صدها دِرَم بر من که عبد این درم از هر‌چه خواهی کن عطا سلطان‌علی‌موسی‌الرضا از آب سقاخانه ات خوردم شدم دیوانه ات من از در میخانه ات دارم امید کربلا سلطان‌علی‌موسی‌الرضا در شادی‌ام غم می رسد آوای ماتم می رسد کم‌کم محرم می رسد ماه حسین سرجدا سلطان‌علی‌موسی‌الرضا گودال مالامال شد جسم حسین پامال شد باز عمه ات بی حال شد سر رفت روی نیزه ها سلطان‌علی‌موسی‌الرضا  امیر_ عظیمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
امام رضا دارم حرفِ من حرف دلای بی کَسه یه امام رضا دارم واسم بَسه میدونم صدام به آقام میرسه یه امام رضا دارم واسم بسه من همون کبوترم که جا نداشت لونه حتی رویِ شاخه‌ها نداشت هیچ نگاهی آب و دونم نمیداد مثل هر غریبه آشنا نداشت حالا اما عمریه رو گنبدام بچه ی محله ی امام رضام دنیا بی صحن و رواقش قفسه یه امام رضا دارم برام بسه حرف دل من حرف دلای بی کسه یه امام رضا دارم برام بسه حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
امشب که خدا با تو نمایان شده آقا انگار دلم تازه مسلمان شده آقا از یاد بَرَد نامِ بهشتِ اَبَدی را هرکس که دِلَش اهلِ خراسان شده آقا هرکس که رسیده است به جایی و مقامی  از خاکِ درِ خانه‌یِ سلطان شده آقا باید بنویسند که گنجینه‌یِ عرشیم در سینه‌ی ماعشقِ تو پنهان شده آقا فهمیده‌ام از هِیمَنه‌یِ نورِ حضورت با دیدنِ تو فاطمه خندان شده آقا من را بِبَر از خانه به میخانه ، تَرَم کن دستی سرِ گیسو زده دیوانه ترم کن لبخند بزن تا که ببینند رضا را آیاتِ جَمالی و جَلالیِ خدا را لبخند بزن تا که بِبینَند حُسینی تا با تو حَسَن جِلوه کُنَد اَرض و سَما را لبخند بزن تا همه در کیشِ تو آیند تا شهر حُسینیه کُنَد صومِعه‌ها را باید که شبِ آمدنت باز بگویند تقوایِ تو را ، زُهدِ تو را ، شوقِ دعا را بوی تو زِ پیراهنِ یوسف گذری کرد بخشید به چشمِ ترِ یعقوب شفا را ای آب و هوای دل من با حرمت گرم ای نازِ نفسهای خداوند دَمَت گرم شیرین تر از این شیوه‌ی غارتگری‌ات نیست فریاد که دِلخواه تَر از دلبری‌ات نیست یک عمر هلاکِ تو و این جذبه‌ی عشقیم خاکِ تو سَرَم باد که چون سَروَری‌ات نیست حتما به علی رفته‌ای اینقدر شگفتی کَس نیست ، گرفتارِ دَمِ حیدری‌ات نیست ای معجزه‌ی دامنِ زهرا زِ نگاهت پیداست دِلی همچو دلِ مادری‌ات نیست هنگام حدیث است بخوان سلسلهالعشق تا خلق نویسند : تکی ، دیگری‌ات نیست من آمده‌ام سُجده کنم اوج بگیرم گفتند که جانبخش تر از پادَری‌ات نیست صد شکر خدا صحنِ گوهرشاد به ما داد ما بی کَس و او پنجره فولاد به ما داد سوگند سَرِ کعبه به دامانِ تو باشد صد چِله دلِ قبله چراغان تو باشد من بچه‌ی آهویم و دنبالِ تو هستم آقا به دلم حق بده حیرانِ تو باشد این خِطه اگر سبز و بلند است و خدایی اصلا نه عجیب است که ایرانِ تو باشد جبریل اگر بال و پَرش سایه‌ی عرش است بر رویِ سَرَش سایه‌یِ ایوانِ تو باشد بیچاره بهشت است که هر شامِ تولد  حیرانِ چراغانِ خیابانِ تو باشد امشب سرِ سال است بده خرجی ما را ای شاه براتِ بقیع و کرببلا را ما درد نهانی و تو آن لطف عیانی ما کمتر از اینیم و تو بالاتر از آنی بدجور گِره خورده به گیسوی شماییم ما را زِ سَرَت وا نکنی زود نَرانی بر فرشِ حرم گرد و غباریم و نشستیم ما را نَتِکانی ، نَتِکانی ، نَتِکانی ما نیز سفارش شده‌ی فاطمه هستیم خواهی بِکُش اما درِ دیگر نَکِشانی ما را به نفسهای تو بخشیده خداوند ما را به سرِ سفره ی غیری نَنشانی گیسوی من از غصه‌ی‌تان پیر شد آقا کو کرببلا و نجفم ، دیر شد آقا حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
پنجره فولاد رضا حرف ها گفتیم با پنجره فولاد رضا بغض ها ترکیده در صحن گوهرشاد رضا نیمه شبها تا سحر خیره به گنبد بوده ام پر گناه و خیره سر خیره به گنبد بوده ام بی خیال از کل غم ها عاری از محنت شدم تا که از باب الجوادت وارد صحنت شدم آمدم تا که مرا از درد درمانم کنی یا مرا آهو کنی صید بیابانم کنی آمدم با خود تلنبار گناه آورده ام دست خالی نیستم ، بار گنار آورده ام آمدم از من بگیری ، باز بر عکس همه م خالی از بار گناهم که غرق ماتم ام باز هم با روسپیدی از حریمت میروم باز هم دلخوش به دستان کریمت میروم از خوشی های جهان غم را از آقا خواستم رزق شبهای محرم را از آقا خواستم امیر فرخنده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
عشق تو مردن از عشق تو آداب نمیخواهد که رجز و لشگر و القاب نمیخواهد که تو اراده کنی عالم همه در چنته ی توست پسر فاطمه اصحاب نمیخواهد که با نسیمی همه ی کوفه شود ویرانه آه...از سینه ی بی تاب نمیخواهد که کوفیان معنی این حرف مرا درک کنید تشنه کام است ولی آب نمیخواهد که او خودش پشت و پناه است همه عالم را یاری از جیره خور ارباب نمیخواهد که هر که دل داده به تو روز و شب اش هست یکی مست و دل داده ی تو خواب نمیخواهد که با وجود تو که مصباح هدایت هستی این جهان منت مهتاب نمیخواهد که صید یک ماهی در حال تلظی دیگر قدرت جنگی و قلاب نمیخواهد که محسن صرامی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
محب فاطمه از آسمان دو دستش عقاب جمع کند و با بلندی ایوان سحاب جمع کند نه اینکه با نظرش ذره آفتاب شود که دور ذره هزار آفتاب جمع کند اگر زمین خدا گرد گشته ،واجب بود که پای خود جلوی بوتراب جمع کند کدام مزرعه چون مضجع علیست؟ که دل در آن گناه بریزد ثواب جمع کند فشار دور ضریحش عرق گرفت ، که او ز خار هم بتواند گلاب جمع کند چنان قوی ست حساب علی که ممکن نیست محب فاطمه را با عذاب جمع کند  محمد رضا رضائی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
غبار نجف برای جنت و دوزخ نمی کنم اصرار بهشت بی تو عذابی ست تحت الانهار مسیح زنده کند مرده را ،تعجب نیست!! چرا که مدح تو هر خفته را کند بیدار خدا به شکل تو خود را به خلق ظاهر کرد خدایی تو ازین رو نمی شود انکار بیا نشان بده تا خصم زهره آب کند شتاب تیغ خودت را به لحظه ی پیکار چگونه؟ کَنده ای آن درب خیبری را که در استواری خود کم ندارد از دیوار کسی که منکر اعجاز رد شمس تو شد چه ساده رد شده از این مقوله ی دشوار چه سجده ها که نکردم به سمت ایوانت همیشه ذره کند عجز خویش را اظهار کمی غبار نجف را به عاشقان برسان که در هوای تو باشد جنون مان بسیار شراب عشق تو را خوردم و به زاهد ها تقیّه کردم و گفتم نمی کنم تکرار به لطف چشم تو امید دارم ای ساقی اگرچه کرده دلم بر گناه خود اصرار ز شیرِ پاک گرفتم زَر ولایت را به اختیار کشیدی مرا درین اجبار بیا و خرده کلاف مرا بخر اقا که شرمگین نشود عاشقت سر بازار به روی دارِعلی رند گونه باید رفت شبیه اشک پر از شوق میثم تمار تولدِ منِ دیوانه لحظه ی مرگ است فمن یمت یرنی علتی برین گفتار علی اصغر یزدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
روسیاهم حلقه بسته اشک در چشمم ببین حالِ مرا بد زمین خوردم، شکسته باز هم بال و پرم روی دوشم مانده کوه معصیت کاری بکن روسیاهم، خسته ام آقا گذشت آب از سرم با همان دستی که دستم را گرفتی، باز هم دردهایم را چه بی منّت مداوا میکنی خوب می فهمم که داری با منِ بی آبرو راه می آیی و با لطفت مدارا میکنی استجابت کردی و هرگز نگفتی بعد از این کمترش کن! خسته ام از خیلِ حاجت های تو بیخیالِ هر که دورم زد، تو قیدم را نزن تا ابد گرم است پشتم به محبّت های تو سر به زانو، تکیه بر دیوار، با حالی عجیب خسته از رنگ و ریا و غفلتِ دور و برَم یادِ لحظاتی که دستم را کشیدم بر ضریح می نشینم گوشه ای آرام؛ دلتنگِ حرم نیمه شب من بودم و شش گوشه ات یادش بخیر با زیارتنامه ات قول و قراری داشتم قسمتم کن...کاش برگردد...چه کردم با خودم؟! «یاد ایامی که در گلشن بهاری داشتم» روضه خوان میگفت اینجایی که هستی کربلاست غربتِ این جمله اش قلب مرا ویرانه کرد در دو راهیِ عجیبی مانده بودم غرقِ اشک روی گنبد، حرکتِ پرچم مرا دیوانه کرد یک طرف شاهِ کرَم آن سو علمدار و علَم ناله های ألعطش در گوش ِ من جان میگرفت شیرخواره گوشۂ گهواره دیگر نا نداشت لااقل محض ِ رقیه(س) کاش باران میگرفت! مرضیه عاطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹