eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.3هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
315 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
غافل نشو! شاید نظری شد امشب شاید که مبارک سحری شد امشب شاید که بخاطر امام هشتم از یوسف زهرا خبری شد امشب@hosseinieh_net
تو کیستی شریک غم اهل عالمی در خاک طوس کعبۀ اولاد آدمی هر کس که بی‌کس است تویی یار و همدمش هر کس غریب شد تو بر او یار و همدمی با آن‌که چار صحن تو از میهمان پُر است مهمان‌نوازتر ز کریمان عالمی.. آن رازها که از همه پوشیده داشتم تنها در این حرم به تو گفتم، تو مَحرمی تو حجّ دائم فقرایی، تو کعبه‌ای تو مروه، تو صفا، تو مقامی، تو زمزمی من کیستم ز معصیت از خار، خارتر تو کیستی عزیز رسول مکرّمی بازم بخوان به پیش که من ذرّه‌ام تو مهر وصلم نما به خویش که من قطره تو یمی گیرم به هیچ هم نخرد هیچ‌کس مرا تنها تویی تویی که خریدار میثمی ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بارها با آن که توفیق زیارت داشتم در دل درمانده اما باز حسرت داشتم گرچه عمری من نمک‌گیر قمم، فرقی نداشت حس من این است در مشهد اقامت داشتم با هم از پرواز می‌گفتیم روی گنبدت کاش با بچه کبوترها رفاقت داشتم مادرم پیغام داده: دست خالی برنگرد مادرم تنها خبر دارد که حاجت داشتم شعر را روی بلیت خود نوشتم، ای عزیز! در ضریح انداختم آنچه بضاعت داشتم باید از هر خادمت کسب حلالیت کنم تا تو را پیدا کنم، هر صبح زحمت داشتم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مجال نُطق ندارد زبان تقریرم نیامده است قلم پای کارِ تحریرم صفر تمام شد و یارم از سفر نرسید... چِقَدر چشم بدوزم به قابِ تأخیرم اگرچه پای فراقت جوانی‌ام طی شد برای دیدن تو حس نمی‌کنم پیرم همیشه فاصله، اشک مرا در آورده همیشه از غم هجر تو، تحت تأثیرم! شکست آینه تا لمس کرد آهِ مرا به خُرده‌شیشه رسیده است رنجِ تکثیرم طنابِ نَفْس، مرا می‌کِشَد به هر طرفی به دستِ بد کسی افتاده است زنجیرم کشیده کار من از معصیت به رسوایی... میان مردم این شهر کرده تحقیرم چه غصه‌ها که نخوردی برای سرکشی‌ام چه دردها نکشیدی برای تغییرم اگرچه مایه‌ی ننگم...، به من محبت کن شبیه کودک آزرده سخت دلگیرم هزار مرتبه دیدم مرا بغل کردی... خوش است خواب و خیالم، خوش است تعبیرم دلیل زندگی‌ام! دوست دارمت وَلله مُسَلَّم است که بی عشق زود می‌میرم! زمان دفن بگو "یاعلی" دمِ گوشم بلند می‌شود از بین قبر تکبیرم بِشوی جسم مرا با غُبار صحن نجف همیشه خاک علی کرده است تطهیرم خدا کند که من امسال کربلا بروم زیارتی بگذارید بین تقدیرم تو را به روضه‌ی یَابنَ الشَبیب، زود بیا همان گریزِ عجیبی که کرده تسخیرم :: به گریه گفت: که آن شمر پست، یابن الشبیب! به روی سینه‌ی جدَّم نشست، یابن الشبیب! چه ‌بی‌ملاحظه خنجر کشید، یابن الشبیب! سرِ عزیز خدا را بُرید، یابن الشبیب! شده است قلب من از غم کباب، یابن الشبیب! طناب حرمله، دستِ رباب، یابن الشبیب! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
وقت غروب فصل غریبی فرا رسید ابری کبود آمد و شام عزا رسید این غربت از حوالی یثرب شروع شد با بوی یاس تا دل این کوچه‌ها رسید اشکی که بود همدم تنهایی علی جوشید چشمه چشمه ببین تا کجا رسید زهری که خون دل به لب مجتبی نشاند داغش به پارهٔ جگر مصطفی رسید مأمون گرفت خنجر تزویر را به دست با دشنهٔ دروغ و فریب و ریا رسید افسوس چشم دیدن خورشید را نداشت آن کوردل به آخر این ماجرا رسید خورشید بست بار سفر از دیار غم وقتی غروب غربت آل عبا رسید با قلب خون عبای غریبی به سر کشید با قامت شکسته ز بزم بلا رسید شد روضه‌خوان جد غریبش در آن غروب داغ حسین تا که به جان رضا رسید می‌خواند اشک شعله‌ورش فَابکِ لِلحُسَین مشهد به خاک‌بوسی کرب‌وبلا رسید آتش گرفت خیمهٔ جانش در التهاب روی لبش ترنم یا لیتنا رسید آن شعله‌ای که شام غم از خیمه‌ها گذشت با هُرم آتش و عطش از نینوا رسید در شام غم تلاوت قرآن شروع شد وقتی گریز روضه به تشت طلا رسید ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تقدیم به حرم دارد مقامی برتر از بیت‌الحرام اینجا که ابراهیم‌ها یابند ترفیع مقام اینجا «فَمِنهُم مَن قَضیٰ نَحبَه»، فدای آن‌که در این ره سر تسلیم دارد پای پیمان امام اینجا اجابت شد دعای تو سلام ای سیدابراهیم! مجابت خواند مولای تو در دارالسلام اینجا سفر استان به استان یافت در این آستان پایان به پایین‌پای سلطان یافتی حسن ختام اینجا همه عمرت پی حاجات مردم عمره و حج بود که حجّت شد به طوف قبلۀ هفتم تمام اینجا تو دست از خدمت مولا و ملت برنمی‌داری به جنت هم دعا داری برای خاص و عام اینجا «فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّه» را در این حرم دیدی بگو با خصم «وَاللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَام» اینجا تو مشهد را پسندیدی، که نزد دوست می‌دیدی شهیدی از نژاد هاشمی دارد مقام اینجا زیارتنامۀ آخر مفاتیح‌الجنانت شد شهادتنامۀ خود را گرفتی از امام اینجا ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چنان که می‌برد عطش، ز طفل تشنه تاب را ندیدن ضریح تو ز من گرفته خواب را نمی‌رسد شمیم تو به دشمنت وگرنه او به کعبه پیش عطر تو، نمی‌زند گلاب را دو پادشاه و یک زمین؟ به این نگاه حق بده که در کنار گنبدت نبیند آفتاب را غنیمتی است بودنت برای سرزمینمان نگین به ارزش خودش بها دهد رکاب را بهشت در ورودی حریم تو نشسته است بیا و لحظه‌ای ببر ز چشم‌ها حجاب را چه خواهم از نگاه تو، کنار بارگاه تو تویی که قبل هر سؤال داده‌ای جواب را هزار غصه هست و من به امر "فابک للحسین" برای گریه‌های خود بهانه کردم "آب" را نوشتم "آب" سوختم، شبیه قلب مادری، که دیده است هر قدم برابرش سراب را نوشتم "آب آه آب"، امید می‌شود عذاب که ذره ذره آب کرده قامت رباب را به جنگ کفر می‌رود حسین معجزه به دست پیمبرانه می‌رسد که رو کند کتاب را و تیرهای حرمله چرا خطا نمی‌رود؟ بگو به باد لااقل که کم کند شتاب را دو گام سمت لشگر و دو گام سمت خیمه‌ها تحیر اینچنین به او رسانده اضطراب را رباب بود و سلسله، حرامیان و هلهله و شعر لال می‌شود، که مجلس شراب را... :: :: بساط روضه جمع شد، شفا گرفت کودکی و مادری که آمده است وا کند طناب را.... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تو آن امام غریبی، تو آن امام رئوف در این کرانه به خورشید بی‌بدل معروف به یک اشارۀ ابرو، نَهَیتَ عَن مُنکَر به مهربانیِ لبخند، اَمَرتَ بِالمَعروف تو نور در دل من ریختی، نفهمیدم نبود سنخیتی بین ظرف با مظروف چه‌قدر آینه بیتوته کرده در حرمت چه‌قدر دل که در این بارگاه کرده وقوف برادرانه در آغوش خویش می‌کِشی‌ام خوشم که هیچ غمی نیست در جوار رئوف من از نگاه تو خواندم «فَمَن یَمُت یَرَنی» تو را همان دم آخر، فِی الاحتِضار اَشوف برای وصف تو تنها سکوت باید کرد چه الکن است در این آستان زبان حروف دو خط روایت ابن شبیب را خواندم و پا به پای دلم سوخت برگ برگ لهوف کبوترانه دلم پر کشید تا گودال که دعبل آمد و سرداد روضۀ مکشوف چه کشته‌ای، چه غریبی، مُخَضَّبٌ بِدِماء چه مقتلی، چه شهیدی، مُقَطَّعٌ بِسُیوف ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خورشید سر زد از سحرت أیها الرئوف از سمت چشم‌های ترت أیها الرئوف تو ابر رحمتی که به هر گوشه سر زدی باران گرفت دور و برت أیها الرئوف جاری‌ست چشمه چشمه قدم‌گاه تو هنوز جنت شده‌ست رهگذرت أیها الرئوف تو آفتاب رأفتی و کوچه‌کوچه شهر در سایه‌سار بال و پرت أیها الرئوف با این همه، غریبِ غریبان عالمی داغی نشسته بر جگرت أیها الرئوف از کوچه‌های غربت شهر آمدی ولی داری عبا به‌روی سرت أیها الرئوف شکر خدا جواد تو آمد ولی هنوز بارانی است چشم ترت أیها الرئوف یک عمر خواندی از غم آقای تشنه‌لب با اشک‌های شعله‌ورت أیها الرئوف در قتلگاه، لحظهٔ آخر چه می‌کشید؟ جد ز تو غریب‌ترت أیها الغریب! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
که می‌داند چه پایانی‌ست فصل آخر مارا کدامین باد خواهد بست فردا دفتر ما را تمام عمر در غفلت گذشت و آه از این حسرت خدایا صرف خود کن چند روز دیگر ما را زمین‌گیریم و جامانده، به خاک آلوده، درمانده به سوی آسمان‌ها باز کن بال و پر ما را به دنیا مبتلاییم و عطشناکیم، ای دریا! پر از آرامش خود کن سبوی باور ما را دل ما با حسین توست؛ باب توبه را بگشا شهادت می‌دهد این روضه‌ها چشم تر ما را لباس نوکری بر تن بگیر ای مرگ جان ما مگر این جامه در محشر بپوشد پیکر ما را میان بیم و امیدیم مثل -جوون- شاید که حسین بن علی بر پای خود گیرد سر ما را پس از عمری علی گفتن، خدایا لحظه‌ی مردن به سیمای علی بگشا نگاه آخر ما را قیامت پهنه‌ی بیم است اما من یقین دارم "حسن" آرام خواهد ساخت هول محشر ما را به آتش در مکش ما را، تو را سوگند بر زهرا که آتش سوخته بد جور روزی مادر ما را ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
روح از جسم نبی پرواز کرد تازه غم‌های علی سر باز کرد کینه‌های خفته، طغیان‌گر شدند شعله‌ها پیدا ز خاکستر شدند فتنه، انصار و مهاجر را گرفت فتنه‌گر جای مشاور را گرفت "سامری" زد شعله بر ارکان دین شد وزیر مصطفی خانه‌نشین حرمت صدیقه‌ی أطهر شکست دست او و قلب پیغمبر شکست بیت امید نبی آتش گرفت حرمت "اُمّ اَبي" آتش گرفت شد در آن غوغای دود و همهمه بیت حیدر، قتلگاه فاطمه بی خبر مسمار آمد شعله‌ور فضه می‌داند چه شد در پشت در غنچه پرپر شد، گل یاسین شکست داغ محسن بر دل زهرا نشست فاطمه در پشت در بی هوش شد جلوه‌ی عمر علی خاموش شد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
📝یادداشت حجت‌الاسلام به‌مناسبت : این آرامشِ امیرمؤمنان (ع) و واهمه‌ی مشرکان در که حسن روح الأمینِ عزیز به زیبایی به تصویر کشیده، ترجمانِ همان بیتی است که حدود ۳۶۰ سال پیش، شاعر شهیر یمنی «حسن بن علی بن جابر الهَبَل» (متوفی ۱۰۷۹ هـ) سروده است: مَن نامَ في مَرقَدِ النَّبِيِّ دُجى وأعـيُـنُ المُـشـرِكيـنَ لَم تَنَـمِ ترجمه: علی (ع) همان کسی است که در بستر رسول خدا (ص) [آرام] خوابید در حالی که مشرکان از شدّت ترس خواب به چشمانشان نیامده بود. 📜 دیوان الهَبَل، ص ۱۲۲ ↳ @hosseinieh_net
به‌مناسبت شب اول ماه ربیع الاول مصادف با مردی که جان به دست، شبِ جای رسول خُفت به بستر، فقط علی‌ست@hosseinieh_net
خبر آمدنت آمده از راه، بيا... سربزن ازدل يک‌ جمعه‌ی‌‌ناگاه، بيا! ماه کامل نشود تا تو نيايی آقا تا که کامل بشود نيمه‌ی اين‌ماه، بيا عهد بستیم و شکستيم و گذشتی هربار بازهم با دل آلوده‌ی ما راه‌ بيا درد ما بی‌خبری‌هاست، خودت باخبری ای تو از درد دل ما همه آگاه، بیا خواب غفلت شده کار همه‌ی ما بی‌تو يوسف قافله يک‌سر به لب چاه بيا جمعه‌ها رفت، ولی جمعه‌ی موعود نشد جمعه‌ها می‌رود ای جمعه‌ی دلخواه بيا زنده ماندیم که در روز ظهورش باشیم آه! ای جان به‌لب‌آمده، کوتاه‌ بیا! گفت شاعر؛ "خبر آمد، خبری در راه است" خبر آمدنت آمده از راه، بیا... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نوشته‌اند دلم را برای خون جگری بدون گریه زمانه نمی‌شود سپری نیازمند تکامل به گریه محتاج است درخت آب ندیده نمی‌دهد ثمری دو فیض، توشۀ راه سلوک عاشق هست توسل سحری و عنایت سحری هزار نافله خواندن چه فایده دارد اگر نداشته باشد به عاشقان نظری به هر دری که زدم باز پشت در ماندم بس است در زدن من، بس است در به دری :: برای بنده خریدن بیا سر بازار چه خوب می‌شود این مرتبه مرا بخری بدون تو چه بلاها که بر سرم آمد چه حاجت است به گفتن، خودت که با خبری همیشه خیر قنوت تو می‌رسد به همه اگر چه نام مرا در نوافلت نبری خودت برای ظهورت دعا کن و برگرد (دعای من به خودم هم نمی‌کند اثری) ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از تو يک عمر شنيديم و نديديم تو را به وصالت نرسيديم و نديديم تو را روزیِ ما فقرا شربت وصل تو نبود زهر هجر تو چشيديم و نديديم تو را شايد ايام کهن‌سالي ما جلوه کني در جوانی که دويديم و نديديم تو را چه‌قدَر چلّه نشستيم و عزادار شديم چه‌قدَر شمع خريديم و نديديم تو را گاهي اندازه‌ي يک پرده فقط فاصله بود پرده را نيز کشيديم و نديديم تو را سعي کرديم شبی خواب ببينيم تو را سحر از خواب پريديم و نديديم تو را فکر کرديم که مشکل سر دلبستگي است از همه جز تو بُريديم و نديديم تو را لااقل کاش دم خيمه‌ی تو جان بدهيم تا بگوييم: رسيديم و نديديم تو را 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
موعود خدا، مرد خطر می‌خواهد آری سفر عشق، جگر می‌خواهد ای جامعه‌ی میلیونی عصر ظهور! او سیصد و سیزده نفر می‌خواهد!@dobeity_robaey
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ غزل جدیدی از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با عنوان «شرح حال» منتشر شد 🔹️ در جریان دیدار رمضانی امسال شاعران با رهبر انقلاب در فروردین‌ماه ۱۴۰۳، حجت‌الاسلام انصاری‌نژاد از شعرای برجسته کشور که به تازگی کتابی با عنوان «امین شعر انقلاب» تدوین و منتشر کرده، از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درخواست کرد تا غزل منتشر نشده‌ای از سروده‌هایشان را برای انتشار در چاپ جدید این کتاب در اختیار وی قرار دهند. رهبر انقلاب نیز با تقدیر از آقای انصاری‌نژاد با این پیشنهاد موافقت و غزلی از سروده‌های معظم‌له در اختیار این شاعر قرار گرفت. 📝 هفته‌نامه‌ی «خط حزب‌الله» متن این غزل حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را به شرح زیر منتشر می‌کند.  📝 «شرح حال» گامی به راه و گامی در انتظار دارم سرگشته روزگاری پَرگارـ‌وار دارم دلبسته‌ی امیدی در سنگلاخ گیتی رَه بی‌شکیب پویم، دل بی‌قرار دارم یک عمر میزدم لاف از اختیار و اینک چون شمع، اشک و آهی بی‌اختیار دارم گو ابرِ غم ببارد تا همنشین عشقم از غم چه باک دارم کاین غمگسار دارم نبود روا که گیرم جا در حضیض پَستی سیلم که هستی خود از کوهسار دارم سرشارم از جوانی هر چند پیر دهرم چون سرو در خزان نیز رنگ بهار دارم از خاک پاک مشهد نقشی است بر جبینم شادم «امین» که از دوست، این یادگار دارم ▫️سیدعلی خامنه‌ای 🔹️ رهبر انقلاب در نوروز امسال و در جریان محفل شعرخوانی شاعران، یک بیت از این غزل را خوانده بودند. 💻 Farsi.Khamenei.ir
نَفَس چو تیغ دو دم می‌کشید گاهِ غضب نداشت دستِ کمی خطبه‌هایش از زینب نبود در پی نفرین؛ وگرنه عمر زمین به سر می‌آمد اگر آه می‌نشاند به لب رباب بود ربابی کز آفتابِ بلا اگر چه سوخت سرش، پای او نرفت عقب نرفت معجرش از سر کنار، باری هم رسد به فاطمه او را درختِ اصل و نسب زمین توان کشیدن نداشت حجبش را قدم به زانوی اکبر گذاشت امّ ادب سکینه آن‌که همین در مقام او کافی‌ست حسین فاطمه خیرالنساش داده لقب! کنار زینب کبری عَلَم گرفت به دوش رَود که فتح کند شام را وجب به وجب سزد برابر نطق فصیح او همه عمر زبان به کام بگیرند شاعرانِ عرب ز تیر خطبه‌ی او، بعدِ باءِ بسم الله به خاک تیره نشستند شامیان همه شب سپس به تیغ سخن بر یزید وارد شد چنان علی که بیاید به کشتن مرهب زبان به عجز گشودند چون درِ خیبر شکست خورد به نطقش سپاهِ جنگ طلب به دست نالۀ خود می‌شکست بت‌ها را ز پا فتاد به پا آن‌که کرد بزم طرب سؤال می‌پرسید و سکوت حاکم بود عزیز فاطمه را کشته‌اید از چه سبب؟ به عمّه گفت: بگو چوب خیزران نزنند که جای بوسه پیغمبرست بر این لب آهای زادۀ هند! از سرش چه می‌خواهی تنش بس است که تازانده‌ای بر او مرکب به نیزه شد سرِ قرآن، قسم به کهف رقیم تو از معاویه هم بدتری، چه جای عجب سخن تمام کنم آه از خرابۀ شام که ماه در طبق آمد به دیدن کوکب ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
با وضو سمت قبله رو کردم نذر تو شعری آرزو کردم هرچه روح القدس حواله کند نظر لطف اگر سه ساله کند از شکوهت مدام بنویسم شعر با احترام بنویسم گفتمت کوه، باز کم گفتم به همان شیوه‌ی خودم گفتم خواندمت نور، بیش از آن هستی برتر از وصف شاعران هستی دختر و خواهر ولی خدا همه جا یاور ولی خدا عصمت الله، دختر معصوم سینه‌ات مهبط تمام علوم آینه زاده‌ای و آینه‌ای اِسماً و رسماً عین آمنه‌ای در دلِ ما بروبیا داری عطر و بوی حسین را داری نوه‌ی فاتح حنین تویی آن‌که دل برده از حسین، تویی متقن است این حدیث، صد در صد دوست دارد حسین بیش از حد_ خانه‌ای را که تو در آن هستی عشقِ بابا، سکینه جان هستی دختر ماه و آفتابی تو دست‌پروده‌ی ربابی تو مستحق نوازش عباس ذکر نامت نیایش عباس به حیایت کسی ندارد شک زینبی در قواره‌ای کوچک عمه سنجاق بر سرت می‌زد بوسه از روی معجرت می‌زد وارث اقتدار فاطمه‌ای مظهری از وقار فاطمه‌ای در گلویت طنینِ غُرَّنده خطبه‌ات تند و تیز و برنده خطبه‌ات تیغ ذوالفقارت شد کوفه از مرد و زن دچارت شد خطبه‌ات شد مفتح الابواب مرحبا شیرْدخترِ ارباب دیدنی بود نُطق حیدری‌ات جلوات علیِ اکبری‌ات همه دیدند انقلابت را نور جاریِ در حجابت را روسریِ دگر نیاز نشد گره معجر تو باز نشد مدح ناب تو را روایت گفت از بزرگی‌ات، از عفافت گفت روزگاری شُدید عازم حج خبر آمد که در مراسم حج گرم تکبیر، غرق در صلوات موقع رمی تک تک جمرات ریگ از دست خسته‌ات افتاد کی به مکروه، نفْس تو تن داد؟ نفْس پاک تو کی بهانه گرفت؟ خاتمت کفر را نشانه گرفت همسفر بود اگرچه دور و برت نشدی وامدار همسفرت نشدی خم که ریگ برداری شرم داری چه شرمِ بسیاری شام اما نظاره‌ات کردند ملاء عام اشاره‌ات کردند "وابتلاکم بنا " ی تو روضه‌ست بُغضِ در گفته‌های تو روضه‌ست لحن نامحرمان عذابت داد شمر با ناسزا جوابت داد با دلی غرق درد و غم رفتی بین بزم شراب هم رفتی آب پیش رباب می‌خوردند پیش چشمت شراب می‌خوردند سرِ در بین تشت را دیدی هر چه آنجا گذشت را دیدی بی جهت گیسویت سپید نشد "خیزران خسته شد، یزید نشد" ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود بر چهره‌اش ز عصمت و عفت نقاب بود پیوسته داشت جلوه در او صبر فاطمه آیینۀ تمام نمای رباب بود نامش که بود آمنه، مادر سکینه خواند کآرام بخش جان و دل مام و باب بود پیوند بست عشق حسین و رباب را یعنی سکینه حاصل این عشق ناب بود این دختر حسین به میدان کربلا با دختر بزرگ علی همرکاب بود در کربلا حماسۀ اشک و پیام داشت گلواژۀ قیام و گل انقلاب بود او را اگر حسین به همراه برده است نِی حُسن اتفاق که یک انتخاب بود در پاسخ عطش زدۀ نوگلان عشق آب ار نداشت دامن او پر گلاب بود لب‌های خشک و تشنۀ او را به هر سؤال یک مدّ آه، فاصله، وقت جواب بود می‌کرد ناله‌اش جگر سنگ را کباب از بس دلش ز آتش غم‌ها کباب بود دشمن اگرچه معجر او برده است باز در پردۀ جلال خدا در حجاب بود از یاد قتله‌گاه و شهیدان سر جدا نقش ضمیر او شب و روز التهاب بود در یاد، داشت آن شب و روزی که از عطش طوفان خیمه زمزمۀ آب آب بود در یاد، داشت آن شب و روزی که اصغرش از آب و شیر مانده و در پیچ و تاب بود در یاد، داشت آن که رخ شیرخواره را آهسته بوسه می‌زد و او گرم خواب بود در یاد، داشت آن که به مقتل دوید و دید خورشید پاره پاره به روی تراب بود آن ناز پروریدۀ دامان افتخار کی جای او خرابه‌ی شام خراب بود در آفتابِ گرمِ بیابانِ راه شام سرهای روی نیزه سرش را سحاب بود ✍مرحوم 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تابیده است از دو نظر بر تو آفتاب هم دختر حسینی و هم دختر رباب هرچند "آمنه"ست و "امینه"، ولی حسین نام تو را سکینه‌ی خود کرده انتخاب درباره‌ی مقام بلند تو گفته‌اند: ممسوس در خداست شبیه ابوتراب در هر دوعالم از سر ارج و بها تو را شد "فخرة‌النسا" لقب از "سیدالشباب" از آن زمان که راویه‌ی "شیعتی" شدی دیگر برای شیعه گوارا نبوده آب در کربلا و کوفه و شام و مدینه هم شد قوت غالب تو فقط غصه و عذاب درد تو را شنیده‌ام از سهل‌ساعدی داغ تو را گرفته‌ام از مجلس شراب آتش گرفت سینه‌ی دشمن برای تو حتی دل یزید شد از داغ تو کباب "بس کن که ناله‌ات جگرم را کباب کرد!" این حرف را شنیده‌ای از فاطمه به‌خواب رویش سیاه باد و دودستش بریده باد هرکس که دست‌های تو را بسته با طناب هرچند گریه پلک تو را زخم کرده است هرچند رأس رفته به نی، برده از تو تاب یک رکعت از نوافلت اما قضا نشد گیرم هزاربار رسیدی به اضطراب با ما بگو که زینب مضطر چکار کرد؟ وقتی که سُم اسب گرفت از گلش گلاب... ای روضه‌خوانِ واقعه‌ی کربلا! بگو؛ با اشک خود چگونه به‌پا کردی انقلاب سرهای غیرتی سر نی سنگ خورده‌اند تا دشمن از شما نتواند برد حجاب ای بشکند دهان قلم‌های روزگار وقتی کم است نام تو در این همه کتاب شأن تو باشکوه‌تر از حرف‌های ماست هرکس دروغ بسته به تو خانه‌اش خراب! باشد دعای خیر تو تعجیل در فرج زیرا دعای خسته‌دلان هست مستجاب... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تو کیستی؟ چراغ بهشت مدینه‌ای آیینه‌دار حُسن حسینی، سکینه‌ای باید به رتبه زینب ثانی بخوانمت چون عمه‌ات به صبر نداری قرینه‌ای در آسمان صبر فروزنده کوکبی بین تمامی اُسرا رکن زینبی دشمن ذلیل عزّ و وقار سکینه است فریاد کربلای حسینی به سینه است در مکتب مجاهدت و صبر و ابتلا ایثار و استقامت و ایمان گزینه است هر چند درد و رنج اسارت کشیده‌ای تو خصم را به بند حقارت کشیده‌ای روی تو آفتاب تماشای باب بود آئینه‌ی تمام نمای رباب بود در منطق تو معجزه‌ی نطق مرتضی پیغام تو حیا و عفاف و حجاب بود از سنگ و تازیانه که در شکوه نیستی در قتلگه ز بردن چادر گریستی در مجلس یزید که قلبت کباب بود دیدی میان طشت طلا آفتاب بود نامحرمت به دور و غمت بی حساب بود بر چهره آستین و دو دستت حجاب بود فریاد و آه و اشک و غم از گریه‌ی تو سوخت حتی دل یزید هم از گریه‌ی تو سوخت گاهی صدای گریه‌ی اصغر شنیده‌ای گه ناله در شهادت اکبر کشیده‌ای گاهی به روی خار مغیلان دویده‌ای گه حنجر بریده به گودال دیده‌ای در هر بلیّه حمد الاهیت بر لب است الحق تو را مقاومت و صبر زینب است ای یادگار فاطمه! ای دختر حسین! همگام زینبینی و هم سنگر حسین در راه شام راهنمایت سر پدر منزل به منزلی تو پیام آور حسین هر خانه‌ای که هست رباب و سکینه‌اش باشد صفای روضه‌ی شهر مدینه‌اش تو مصحف حسین و بهشت است دامنت بر صفحه‌ی جمال فروزنده احسنَت پامال حرمتت شده از جور دشمنت با تازیانه آیه نوشتند بر تنت تو راز ناشنیده ز بابا شنیده‌ای تو قاصد پیام گلوی بریده‌ای ای پاکی و عفاف و حیا شرمسار تو دشمن حقیر منزلت و اقتدار تو پیوسته باد باغ شهادت بهار تو تا روز حشر گریه‌ی "میثم" نثار تو قلب حسین و چشم و چراغ مدینه‌ای سر تا قدم جلال و وقار و سکینه‌ای ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
علیهاالسلام: چون پدرم كشته شد، آن بدن نازنين را در آغوش گرفتم، حالت اغما و بی‌‏هوشى بر من روى داد در آن حال شنيدم پدرم می‌‏فرمود: شيعتى ما اِن شربتم، ماءَ عَذب فاذكرونى اِذ سمعتم بغريبٍ اَو شهيد فاندبونی... ‏ 📗 منتهى الآمال، شيخ عباس قمى، ج۲، ص۹۳۰؛ به نقل از مصباح کفعمی، ص۹۶۷. 🔸آیات شگفت🔸 تشنه بودم، خواستم لب وا کنم، آبی بنوشم ناگهان کوه غمی احساس کردم روی دوشم دیدم آشوبم، تلاطم دارد اشکم، در خروشم می‌رسید از هر طرف فریاد جانکاهی به گوشم: «شیعتی ما إن شَرِبْتُم ماء عَذْبٍ فاذکرونی» راه را گم کرده بودم، آخر آیا می‌رسیدم؟ خسته و تنها در آن صحرا، چه غربت‌ها که دیدم هر غریبی را که دیدم، زیر لب آهی کشیدم دشت ساکت بود، اما این صدا را می‌شنیدم: «اِذ سَمِعْتُم بِغَریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی» آرزوها داشتم... راهی شدم تا در سپاهش... کاش من هم می‌شدم از کشتگان یک نگاهش آخر راه من و... او تازه بود آغاز راهش راه او آغاز می‌شد از میان قتلگاهش... «لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشورا جمیعاً تَنْظُرونی» می‌زد آتش بر جهانی غربت بی‌انتهایش کودک شش‌ماهه هم می‌خواست تا گردد فدایش ناگهان شد غرق خون با یک سه‌شعبه ربنایش کاش آنجا آب می‌شد آب از هُرم صدایش: «كَيْفَ‌ أَسْتَسْقی لِطِفْلی فَأَبَوْا أَنْ‌ يَرْحَمُونی» بود آیات شگفتی از گلویی تشنه جاری هر دلی بی‌تاب می‌شد با طنین سرخ قاری دخترش راوی خون بود آن میان با بی‌قراری می‌سرود این اشک‌ها را تا بماند یادگاری: «وَ انا السّبط الّذی مِن غَیر جُرم قَتَلونی» ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای كرامت را تو مَجلای تمام! حضرتت باب الكرم، بنت الكرام با كلام الله ناطق هم كلام ای سكینه! بر كراماتت سلام! مشعل روشن ز مصباح الهدی در عبادت، غرق و مجذوب خدا گوهر دردانه‌ی ناز حسین دختر هم‌راز و دم‌ساز حسین جدّه‌ات انسیة الحورا، تو حور چشمه‌ی خورشید را یك لُمعه نور زینت استی گوشوار عرش را سرور استی بانوان فرش را ای سكینه! مسكنت دامان عشق! سوره‌ی والنّجم در قرآن عشق قلب مادر از تو تسكین دیده است ز آن سكینه مادرت نامیده است معرفت بُرده است در كیوان تو را خوانده مولا «خَیرَة النِّسوان» تو را برترین زن‌های عصر خویشتن یادگار ماندگار پنج تن در دل كوثر، طهارت كرده‌ای پنج حجّت را زیارت كرده‌ای در زنان هاشمی صاحب وقار خاندان فاطمی را افتخار آفتابی خود كه عمری در حجاب بوده‌ای در سایه‌سار آفتاب ای وقار از دامنت آویخته! هر نگاهت با عفاف آمیخته چشمت از زمزم، دهان از كوثر است نامت از طوبی، نشان از كوثر است مهر و ماه معرفت را كوكبی در جلالت هم قِران زینبی هم نشینی با امامت، با امام دیده‌ای ماه ولایت را تمام ای فصاحت بی نوایت، بی‌نوا صد نوا از نای تو در نینوا ای سكینه! ای هم‌آغوش بلا! وی تو سكّاندار فُلك كربلا! مرد میدانی ولیكن در حجاب با امام عصر خود پا در ركاب حرف حق، نطق تو را شمشیر كرد شیره‌ی جان ربابت شیر كرد در اسارت، نقش ایفا كرده‌ای پا به پای عمّه غوغا كرده‌ای در حرم، در خیمه‌گه، در قتلگاه در مسیر كوفه و شام سیاه، می‌درخشد نام تو، گفتار تو اشك تو، ایمان تو، ایثار تو جامه‌ی خون و شرف پوشیده‌ای تشنگی را با پدر نوشیده‌ای خورده بر جان و دلت مُهر عطش شام غربت دیدی و ظُهر عطش از عطش گر چه ز پا افتاده‌ای سهم آب خود به طفلان داده‌ای در مصائب، پایداری كرده‌ای عمّه را با صبر، یاری كرده‌ای بانوان را دل‌نوازِ پُرتوان كودكان را سرپرست مهربان دختری و صبر و همّت این چنین! مرحبا بر صبرت! ای صبر آفرین! در وداع آخرینت با حسین كز حرم برخاست بانگ «یا حسین» اوّلین كس را كه مولا یاد كرد نام شیرین تو را فریاد كرد كای سكینه! حامی ایتام باش ای دلْ آرام حسین! آرام باش قطره‌های اشك بر سیما مزن شعله‌های درد بر دل‌ها مزن مَنگرم با چشم گریان، دخترم! قلب بابا را مسوزان، دخترم! پیش‌تر آ نزد بابا، پیشتر گریه‌ها در پیش داری بیش‌تر بعد تودیع حرم با التهاب دست بر شمشیر زد، پا در ركاب رفت در میدان و دیگر برنگشت برنگشت و از تن و از سر گذشت رفت و پنهان از نظر شد منظرش تا كه دیدی بر فراز نی، سرش دیدی اندر خون، دو نیم است آفتاب نیمه‌ای بر نیزه، نیمی بر تراب چون رسیدی در حریم قتلگاه معجر دیگر به سر كردی ز آه طاقت از كف داده و دل باختی خویش را بر خاك و خون انداختی یافتی قرآن حق را جزو جزو جسم خونین پدر را عضو عضو یوسفت در بین گرگان مانده بود جسم ثارالله، عریان مانده بود بر زیارت كردن سبط رسول چون نبودت مهلت اذن دخول، ز آن زیارت در فضا هنگامه شد پاره‌های دل، زیارت‌نامه شد پیكری دیدی ولیكن سر جدا جمله اعضایش ز یكدیگر جدا زآن تن پامال، اثر باقی نبود سینه و پشتی دگر باقی نبود چارسویش حجله‌‌ی خون بسته بود استخوان در استخوان بشكسته بود در وداع سینه‌‌سوز خویشتن دست بردی زیر آن خونین بدن تا گرفتی آن تن صد چاک را سوخت آهت خیمه‌ی افلاک را زخم‌هایش بوسه باران ساختی مرهمی بر جسم عریان ساختی روح بی‌تابت ز نو در تب نشست خاک و خون زآن بوسه‌ات بر لب نشست خاک مقتل شد ز اشک تو خجل تا سرودی این سخن از سوز دل: این بیابان گر شود از شب، سیاه بر كه آرد دخترت بابا! پناه؟ «این بیابان، جای خواب ناز نیست ایمن از صیّاد تیرانداز نیست» ماه محمل! باز انجم را بخوان «شیعتی مَهما شَرِبتُم» را بخوان ای تجلّای حرم! نور خیام! چلْچراغ كوفه و قندیل شام! سوخت این جا از غمت كِلک و كلام عمّه جان! بر روح والایت سلام! ✍مرحوم 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e