#چندخاطره
🔸آنچه در اسرائیل آموزش دیده بود را؛ علیه دشمن استفاده کرد...
🌼 #آموزشدراسرائیل|دوران سربازی توی گارد شاهنشاهی بود و برا آموزش تخصصی یکسال و نیم فرستادنش اسرائیل. اما ذاتش پاک بود و متفاوت. دوران سربازی نمازهاش رو سر وقت میخوند و با غذای جیرهیبندی پادگان روزه میگرفت.
🌼 #ردِّشلاق|چندبار در مورد ردِّ شلاق پشتش پرسیدم. ایشونم خیلی خلاصه گفت: دوران سربازی وقتی مخفیانه نماز میخونده، گرفتنش و شکنجهش کردند.
🌼 #تاوانِسیلی|سرهنگی توی مراسم صبحگاه به همدورهای او ناسزا گفت، غلاممحمد هم یه سیلی محکم نثارش کرد. بخاطر همین سه سال حبس کشید و بارها تنش رو با آتش سیگار سوزاندند.
🌼 #شرطعقد|بخاطر پایبندی و علاقه زیاد به مبارزه؛ شرطِ عقدش شد فعالیت و مبارزه با رژیم ستمشاهی. پدر خانومش هم چون اهل مبارزه بود، قبول کرد.
🌼 #اسباببازی|برا بچهها تفنگ میخرید. بعد عکس صدام رو روی یه کارتون می کشید و بچهها با تفنگشون بهش شلیک میکردند
🌼 #بار_آخر|آخرین بار تا نیمهشب با بچهها بازی کرد. میگفت: امشب شب آخره و دیگه شما رو نمیبینم. دلم میخواد امشب با هم خاطرهای بسازیم که هرگز فراموش نکنید. خلاصه کلی برا بچهها وقت گذاشت. بعدش وسایل خونه رو بازدید، و هرجا خراب بود رو درست کرد. به منم گفت که بچهها رو درست تربیت کنم و اهل نماز اول وقت باشیم. صبح هم غسل شهادت کرده، و رفت جبهه. تا اینکه چند روز بعد زخمی و قطع نخاع شد. بعد از هشت روز هم به شهادت رسید
📚منبع:خبرگزاری دفاعمقدس
🇮🇷ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_نیکعیش #شهدای_خراسانرضوی #مزار_بهشترضا
#خاکریزخاطرات ۱۰۲
🔸مردِ جنگ؛ پناهِ خانواده...
#متن_خاطره|حتی روزهایی که مدت زمانِ کمی خونه بود؛ برا بازی با بچهها وقت میگذاشت؛ گاهی هم که میومد مرخصی و من خواب بودم، بیدارم نمیکرد؛ آروم به بازی با بچهها مشغول میشد تا خودم بیدار بشم... همین که وارد خونه میشد؛ اگه سرِ تشتِ لباس بودم، حتی کفشش رو هم در نمیآورد؛ همونطور مینشست و باهام لباس میشست؛ اگر هم کار دیگهای داشتم، آستینهاش رو بالا میزد و مشغولِ کمک میشد...
👤خاطرهای از زندگی سردار شهید غلاممحمد نیکعیش
📚منبع: خبرگزاری دفاع مقدس ”بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس” به نقل از همسر شهید
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
_________________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_نیکعیش #تربیت_فرزند #خانواده #همسرداری #کمک_به_همسر #خاکریز_خاطرات #شهدای_خراسانرضوی #مزار_بهشترضا
7.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روایتگری
🎥 دو خاطرهی عجیب از ولایتپذیری شهدا...
سردار شهیدی که بخاطر شنیدنِ حرفِ تکراریِ امام گریه کرد...
#حجتالاسلام_موسویزاده
🔸 ۹ الی ۱۹دی؛ هفتهی بصیرت و میثاق با ولایت گرامیباد
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_حسینی #شهید_حجازی #ولایت_پذیری #ولایت_فقیه #نه_دی #دهه_بصیرت #شهدای_خراسانرضوی #مزار_بهشترضا
#خاکریزخاطرات ۱۱۳
🔸برخورد شگفتانگیز شهید با دختر خیابونی...
بخاطر این رفتارها بود که بهش لقب #بابا دادند...
#متن_خاطره|بچهها توی خیابون دختری رو دستگیر کرده بودند. ظاهراً کس و کاری نداشت و میخواستند بفرستنش بهزیستی. اما محمد اجازه نداد. دختر رو با خودش بُرد خونه. اتاقی رو براش آماده کرد و به خانومش گفت: این دختر رو مثل دختر خودمون بدون؛ اگه بره بهزیستی، معلوم نیست سرنوشتش چی میشه... این رو گفت و رفت سمتِ کردستان برا مقابله با منافقین. همسر محمد سنش نزدیکِ سنِ دختر بود، برا همین گفت: منو مثل خواهرِ بزرگترِ خودت بدون... خلاصه اون دختر چند ماه اونجا موند، و محمد پدرانه او رو مثـلِ دخترِ خودش فرستاد خونهی بخت. و حالا دختر، خودش رو بخاطرِ خوشبختیِ کنارِ شوهرش، مدیونِ بابا محمد میدونه...
👤خاطرهای از زندگی سردار شهید بابامحمد رستمی
📚منبع: مجموعه قصه سرداران ۹ ؛ کتاب حامی ؛ صفحه ۷۷
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] باکیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
🔸۱۷دی؛ سالگرد شهادت بابامحمد رستمی گرامیباد
______________________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_رستمی #مردانگی #دستگیری #خاکریز_خاطرات #شهدای_خراسانرضوی #مروت #بیتفاوت_نبودن #هدایتگری #مزار_حرمامامرضا
#خاطره_شهید
🔸عصبانیت شهید؛ بخاطر ثبتنامِ خانه...
#متنخاطره|با سه تا بچه مستاجر بودیم. یادمه سپاه اعلام کرده بود: کسانی که خونه ندارند، بیایند ثبتنام کنند تا توی نوبت قرار بگیرند... من از طریق دوستش خبردار شدم، اما هر چه به حسن آقا اصرار کردم که برو ثبتنام کن، ما سه تا بچه داریم و مستأجری برامون سخته، زیر بار نرفت. میگفت: کسانی هستند که ۴ یا ۵ بچه دارند، اونا از من واجبترند...
گذشت و یه مرتبه که حسنآقا رفته بود جبهه؛ مجدداً یکی از دوستاش باهام صحبت کرد و گفت: شما توی اولویت هستید... من هم ماشینمون رو فروختم و پولش رو برای ثبتنام خونه واریز کردم... وقتی حسن آقا از جبهه برگشت و قضیه رو براش تعریف کردم، خیلی عصبانی شد، میگفت: از من واجبتر هستند، خونه میخواهید چکار؟
یه مدت بعد از این قضیه هم توی شلمچه به شهادت رسید
👤خاطرهای از زندگی سردار شهید حسن انفرادی
📚منبع: ایثارنامه ۶۹؛ خاطرات شهید انفرادی؛ صفحه ۵۳ به نقل از همسرشهید
🔸۲۲دی؛ سالگرد شهادت سردار شهید حسن انفرادی گرامیباد
_______________________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهیدانفرادی #تقوا #بیتفاوت_نبودن #کمک_به_دیگران #دنیاگریزی #شهدای_خراسانرضوی #مزار_گلزارچناران
#خاکریزخاطرات ۱۱۷
🔸استهلاکش رو چیکار میکنی؟!!!
#متن_خاطره|دامادمون مریض بود و حسن میخواست قبل از رفتن به جبهه، بهش سر بزنه. با هم رفتیـم و بینِ راه حسن آقا ماشین سپاه روگذاشت و خودروی خودش رو سوار شد. بهش گفتم: ماشین شما توی برف گیر میکنه. گفت: خب چاره چیه؟ گفتم: با همون ماشینِ سپاه میرفتیم، من پول بنزینش رو میدادم. حسنآقا گفت: به فرض که پـول بنزینش رو میدادی، استهلاکِ خودرو رو چیکار میکردی؟ اون شب وقتی به مقصد رسیدیم، حسن نتونست ماشین رو خاموش کنه، چون میترسید توی برف و کولاک یخ بزنه و روشن نشه؛ اما حاضر نشد از بیتالمال استفاده کنه.
👤خاطرهای از زندگی سردار شهید حسن انفرادی حسنآباد
📚منبع: مجموعه ایثارنامه ۶۹ “کتاب خاطرات شهید انفرادی” صفحه ۲۲
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] باکیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
__________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_انفرادی #بیتالمال #مراقبه #خاکریز_خاطرات #تقوا #شهدای_خراسانرضوی #مزار_گلزارچناران
#خاکریزخاطرات ۱۲١
🔸توی دینداری خاص باشیم؛ مثلِ عباس آقا...
#متن_خاطره|رفتارهاش خاص و دلنشین بود. چه در امر به معروف؛ چه در ویژگیهای اخلاقی... یه روز دختربچۀ همسایه رو بیحجاب توی خیابون دید؛ جای بدخُلقی و تشر زدن؛ شکلاتی بهش داد و با محبت گفت: دخترم! روسری سرت کن... الان اون دختر بزرگ شده و میگه: هنوز شیرینیِ اون شکلات یادمه...
تویِ کمک به دیگران هم برا اینکه نیازمندی خجالت نکشه، رو در رو چیزی بهش نمیداد. حتی وقتی میخواست به مـادرش پول بده، برا اینکه شرمنـده نشه پول رو براش میگذاشت روی طاقچه یا کنارِ سفره؛ تا برداره...
👤خاطرهای از زندگی سردار شهید عباس خوشسیما
📚منبع: ایثارنامه۴۲ “شهیدخوشسیما” ، صفحات ۲۰ و ۲۵
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] باکیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
🔸 ۲۶دیماه؛ سالگرد شهادت عباس خوشسیما گرامیباد
___________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_خوشسیما #امر_به_معروف #حجاب #تذکر_لسانی #کمک_به_فقرا #اخلاق_نیکو #شهدای_خراسانرضوی #مزار_خواجهربیع
#چندخاطره
🔸چند بُرش از زندگی فرماندهی ۱۸ ساله؛ شهید مجید افقهیفریمانی...
🌼 #کمک_به_دیگران|۱۵ساله بود که با دایی و برادر شهیدش رضا، میرفتند روستاهای محروم برا کمک به مردم. از دروِ گندم گرفته تا لولهکشی حمام و ...
🌼 #روحیهی_بالا|توی جبهه مجروح و پاش قطع شد؛ اما نه تنها ناراحت نبود، توی بیمارستان هم دست از شوخی بر نمیداشت. به خانومش گفت: طوری نشده؛ پام رو فرستادم اون دنیا برام نگه دارن.
🌼 #اخلاص|بهش گفتم: با یه پا میری جبهه چیکار؟ چه کاری از دستت بر میاد؟ گفت: برا رزمندهها آب میبرم؛ مهمات بهشون میرسونم... نگو همون موقع هم فرمانده گردان بود و حاضر نبود به من که پدرشم بگه.
🌼 #شوخی_حلال|بسیار اهل شوخی بود؛ اما شوخی حلال... یه روز یکی از بچهها حرف ناجوری زد؛ مجید اخماش رفت توی هم، بهش تشر زد و گفت: ارزش انسان بالاتر از این حرفاست.
🌼 #اسراف|خانواده رفته بودند مشهد و چند روزی خونه تنها بود؛ اون چند روز نان خشکهای تمیزی که دور ریخته بودند رو میخورد و نونِ تازه نخرید. تا این حد مراقب بود اسراف نشه.
🌼 #رویای_صادقه|رضا زودتر از مجید شهید شد. یه روز پدرم خواب دید رضا توی یه باغ سرسبز قرار داره و مجید داخل یه قفس... رضا گفت: داداش مجید باید مزدش رو بگیره؛ دو سه روز دیگه میاد پیش من... بابام میگه یهو دیدم درِ قفس باز شد و مجید رفت پیش رضا... چند روز بعد از این خواب بود که خبر شهادت رضا اومد
📚منبع: مجموعه ایثارنامه؛ جلد ۷۰
🔸۳بهمن؛ سالروز شهادت سردار مجید افقهی گرامیباد
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهیدافقهی #شهدای_خراسانرضوی #مزار_گلزارفریمان
#خاکریزخاطرات ۱۲۵
🔸ادایِ دِین .. هم با مال؛ هم با جان
#متن_خاطره|بچه که بود؛ براش حسابِ پسانداز باز کردیم... بزرگتر که شد، گفت: دفترچهام رو بدین؛ میخوام حقوقم رو بریزم به حسابم...
گذشت و روزی که میخواست ازدواج کنه؛گفتم: دفترچهات رو بیار ببینم چقدر پول جمع شده. گفت: هیچی ندارم. همه رو کمک کردم به جبهه. گفتم: با حقوقت چه میکنی؟ گفت: اونم میدم به جبهه... حتی یه بار تلویزیونِ خونهش رو فروخت برا کمک به جبهه. توی وصیتش هم نوشته بود: هر جوری میتونین دِینِ خودتون رو به اسلام ادا کنین؛ چه با مال، چه با خون...
👤خاطرهای از زندگی سردار شهید مجید افقهی فریمانی
📚منبع: پایگاه اطلاعرسانی سپاه پاسداران تربیت حیدریه
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] باکیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
__________________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_افقهی #ادای_دین #جهاد_مالی #جهاد #خدمت_به_اسلام #شهدای_خراسانرضوی #مزار_گلزارفریمان
#خاکریزخاطرات ۱۲۷
🔸محمد مهدی! شهیدِ عیدِ مبعث...
#متن_خاطره|صبحِ روز عید مبعث بود. رفتارهایِ محمدمهدی نظرم رو به خودش جلب کرد. اون روز حال و هوای عجیبی داشت. رفت یه گوشه و نماز صبح رو با یه معنویتِ خاصی خواند. وقتی هم سفره رو انداختیم تا صبحونه بخوریم؛ ایشون نیومد و گفت: میخوام صبحونه رو از دستِ پیامبر (ص) توی بهشت بگیرم. یه سیـب بهش تعارف کردند؛ که اون رو هم نخـورد و گفـت: دلم میوهی بهشتی میخواد... محمد مهدی همون روز به شهادت رسید...
👤 خاطرهای از زندگی سردار شهید محمد مهدی خادمالشریعه
📚 منبع: کتاب هلال ناتمام؛ صفحه ۵۱
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] باکیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
__________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_خادمالشریعه #شهادت #عید_مبعث #بهشت #پیامبر #شهدای_خراسانرضوی #مزار_حرمامامرضا
#خاکریزخاطرات ۱۲۸
🔸با خواندن این خاطره از اوجِ احترام شهید به مادرش شگفتزده خواهید شد
#متن_خاطره|يه شب كه از منطقه برگشت، دوستاش اومدن خونه برای دیدنش. بهش گفتم: من خيلی خوابم مياد، اگه باهام كاری نداريد، برم بخوابم. گفت: نه مادرجان! شما راحت باشيد... دوستاش که رفتند، اومد کنارِ رختخوابم و پرسيد: مادر! چيزي احتياج نداريد؟ گفتم: اگه میتونی برام يه ليوان آب بيار... اینو گفتم و دوباره خوابم برد...بار دوم که بیدار شدم، ديدم آقا محسن لیوانِ آب به دست، بالای سرم ايستاده. گفتم: مگه شما نخوابيدی؟ گفت: نه! شما آب خواستيد و من از همون لحظه اینجا ایستادم تا بيدار بشید و آب رو بهتون بدهم... [حتی دلش نیومد مادرش رو بیدار کنه؛ احترام یعنی این...]
👤خاطرهای از زندگی سردار شهید سیدمحسن قاضی
📚منبع: بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس؛ به نقل از مادر شهید
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] باکیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
🔸۱۱بهمنماه؛ سالروز شهادت سیدمحسن قاضی گرامیباد
______________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_قاضی #احترام_به_والدین #مادر #ادب #شهدای_خراسانرضوی #مزار_گلزارنیشابور
#خاکریزخاطرات ۱۳۱
🔸سرداری که مردمدار بود...
#متن_خاطره|جادهی نیشابور به سبزوار، بخاطر برف و کولاک شدید بسته شده بود. سردار راه افتادند و برای کمک رفتند. وقتی رسیدیم، ایشون تا دیدند ماشینی توی برف گیر کرده؛ با همون لباس نظامی، بیل برداشت و مشغولِ کمک شد. رانندهی ماشین بهمحض دیدنِ درجههاشون، با تعجب گفت: این آقایی که بیل میزنه، واقعا سرداره؟!
بارها شده بود اگر کسی گوشه خیابون توی شرایط بدی ایستاده بود، میگفتند: نگهدار تا هر مسیری که میخواد، ببریمش...
👤خاطرهای از زندگی سردار شهید محسن قاجاریان
📚منبع: مجموعه ایثارنامه؛ جلد ۵۹؛ صفحه ۲۱
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] باکیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
🔸۱۴بهمن؛ سالروز شهادت سردار محسن قاجاریان گرامیباد
__________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهیده_قاجاریان #شهدای_مدافعحرم #مردمداری #شهدای_خراسانرضوی #تواضع #کمک_به_دیگران #خدمت_رسانی #مزار_گلزارنیشابور