eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از احسان مظاهری
شعر دو بیتی شب هفتم محرم از زبان امام حسین علیه السلام جانِ دلم شرمنده ام آبت ندادند من‌رو‌ زدم،اما‌خودت‌دیدی‌چه‌کردند حالا رباب و خواهرت جایِ کمی آب باید به دنبال کفن بهرت بگردند شاعر احسان مظاهری
نکند باد بیاید، سَرِِ نِی خم بِشَود! و از این باغچه، یک شاخه ی گل کم بشود!‌ نکند ابر بخواهد، همه ی بغضش را در غزل خوانی یک گریه ی نم نم بشود نکند… آه! پدر جان به خشونت امشب سر زلف تو پریشان شده، در هم بشود! کهکشان آمده پایینِ سَرِِ هفده نی که شب گمشدگان، صبح دمادم بشود باز کن لب، که روایت بکنم قرآن را که دلیل تو برای همه، محکم بشود تا تو بالای نِی ای، مرهم پایم زخم است اگر این دشت سراسر، گل مریم بشود چشم کوبیده به نی، هی، مِی شش ساله‌ی تو وای! اگر چهره ی خندان تو در هم بشود! کوه اگر بود می‌افتاد ز پا، پس چه عجب قامت دختر شش ساله اگر خم بشود! مکّه تا کوفه، چهل سال بر این «مِی» رفته که خروشان شده راوی محرّم بشود شاعر : مهدی رحیمی حضرت رقیه (س) روضه
مسلم و مسعود و عبدالله و جندب آمده کربلا ! حر و حبیب و جون و شوذب آمده شمع و هفتاد و دو تا پروانه‌ی دلسوخته آفتابی در حصار ماه و کوکب آمده منبری نذر عقیله در حرم برپا شده اهل کوفه! باز هم استاد مکتب آمده کربلا تا کوفه را دیگر قرق باید کنند عصمت الله عمه‌ی سادات زینب آمده تک تک اصحاب گرم نوکری زینب‌اند هاشمیون حافظان روسری زینب‌اند در میان گور می‌لرزد ابوسفیان به خود نسل فتنه طعمه‌ی روشنگری زینب‌اند ذوالفقار در نیامش بر کسی پوشیده نیست در تحیر از شکوه حیدری زینب‌اند با دم کوبنده‌ی تکبیر غوغایی شده کربلا با زینب کبری تماشایی شده شد قیامت این صدای نفخ صور محشر است محشرِ امروز اذان‌های علیِ اکبر است عطر و بوی مجتبی دارد مصلای حرم کربلا مبهوت و حیران حسن‌های حرم در میان خیمه با عمه تبانی می‌کند دختری شیرین زبان، شیرین زبانی می‌کند مشک‌ها پر می‌شود با دست آب‌ور از آب خاطرْآسوده سکینه، خاطرْآسوده رباب گرم بازی با علی اصغر تمام بچه‌ها دست پخت ام کلثوم است شام بچه‌ها تا رقیه خواب می‌آید به چشم اطهرش می‌شود دست عمو جان بالش زیر سرش برقرار است امنیت در چادر ناموس دین معجری دارد به سر بنت امیرالمومنین تحت بیرق نجمه‌های خیمه در آسایش‌اند با وجود حضرت عباس در آرامش‌اند صاعقه اما زمین را رنگ ماتم می‌زند جمع اهل بیت را يک‌باره بر هم می‌زند نزد خود می‌خواند آقا ریگ‌های داغ را پُر کند انا الیه الراجعون آفاق را گیرم آقا سر به راهش کرد ابن سعد را وا کند از سر چگونه قاتلین بعد را روضه مکشوف است پس دیگر چه جای گفتن است؟ دور تا دور خیام او سپاه دشمن است باغ سبزی پای هر نامه نشانش داده‌اند کربلا اصلاً کجای آن شبیه گلشن است یک دل سیر از فرات آبی ننوشیده حسین شمر بی انصاف در فکر شریعه بستن است از نگاه خواهرش سنگین‌ترین روضه ها روضه‌ی سخت وداع و روضه‌ی دل کندن است عرض اندامی کند بین تمام تیغ‌ها خنجری که تشنه‌ی بوسه به پشت گردن است از همین امروز تقسیم غنیمت می‌کنند بین خولی و سنان دعوا سر پیراهن است از منا تا نینوا چشم حریص ساربان داد می‌زد هر قدم انگشترش مال من است گریه هم دارد غمش زیرا که بعد از کربلا قافله سالار زینب زاده‌ی ذی الجوشن است
محتشم بخوان روضه ، اول محرم شد نوحه سر بده مقبل ، وقت نوحه و دم شد پیراهن کهنه بر ، بام عرش پرچم شد پیش دیده زهرا ، گودال مجسّم شد صد شکر که با زهرا ، هم ناله و همراهیم ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم حاجی منای عشق ، شد راهی قربانگاه از عرش ندا آمد ، عاشقان ثارالله پرچم روی گنبد ، شد سیاه بسم الله همرنگ شو با پرچم ، خواهی نشوی گمراه ما منتظر این ماه ، بعد یازده ماهیم ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم خیزید علم کش ها ، شد وقت علمداری شاه کربلا از ما ، دارد طلب یاری ای گریه کنِ ارباب ، زین راز خبر داری بی اجازه زهرا ، اشکی نشود جاری چشمانِ گُهر باری ، از فاطمه میخواهیم ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم گوشه گوشه عالم ، خیمه عزا برپاست بهترین عمل گریه ، بر غریب عاشوراست آقایی عالم در ، نوکری این آقاست رزق نوکری ما ، دست مادرش زهراست ما حلقه به گوشانِ ، این خیمه و خرگاهیم ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم مجلس عزا دارند ، انبیا همه با هم موسی شده دربان و ، خضر میزند پرچم نوح نوحه میخواند ، گریه میکند آدم میزند به سر یحیی ، میدهد مسیحا دم آماده قربانی ، شد ذبیح ابراهیم ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم روضه مأمنِ دنیاست ، هرچه بیشتر بهتر گریه یاری زهراست ، هرچه بیشتر بهتر نوکری مدال ماست ، هرچه بیشتر بهتر سرمایه ما اینهاست ، هرچه بیشتر بهتر جان هم بدهیم آقا ، از روضه نمی کاهیم ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم عالم همه فانی و ، این حسین جان باقی است در پناه اسم تو ، تکبیر و اذان باقی است قرن ها گذشت اما ، روضه همچنان باقی است تا ظهور فرزندت ، صاحب الزّمان باقی است گریان تو صبح و شام ، با بَقیّةُ الله‌یم ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم ذکر هر دل آگاه ، مولا ابی‌عبدالله داغ تو بود جانکاه ، مولا ابی‌عبدالله در عزای تو این آه ، مولا ابی‌عبدالله تسبیح بود والله ، مولا ابی‌عبدالله بین روضه های تو ، غرق گریه و آهیم ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم کربلا ببین از راه ، کارون غم آمد میهمان نوازی کن ، بانوی حرم آمد با فرات گفتی که؟، شیرخواره هم آمد فاطمه به استقبال ، با قامت خم آمد با قافله ارباب ، پا به پا و همراهیم ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم امروز اگر آید ، فاطمه به استقبال ده روز دگر از حال ، میرود ته گودال امروز حسین آمد ، با شوکت و با اجلال ده روز دگر اما ، میشود تنش پامال عمریست که گریانِ ، جسم بی سرِ شاهیم ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم امروز بنی هاشم ، یار و یاور زینب ده روز دگر باشد ، شمر همسفر زینب امروز قد اکبر ، سایه سر زینب ده روز دگر اما ، وای معجر زینب با گریه چهل منزل ، یار عصمةُ الله‌یم ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم مادری زند فریاد ، وای علیِ اکبر وای مادری زند ناله ، وای علیِ اصغر وای مادری زند بر سر ، ای حسینِ بی سر وای ای غریبِ مادر وای ، ای غریبِ مادر وای دل سوختگانِ این ، روضه های کوتاهیم ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم
ناله زد بابا بيا شبه پيمبر را ببر اين تن افتاده زير پاي لشگر را ببر اربأ اربا شد علي اكبر به فريادم برس اكبري ديگر نمانده جسم اصغر را ببر چشم بابايت نمي بيند ركاب اسب را ذوالجناج اين خسته ي بي يار و ياور را ببر در تمام دشت من دارم تو را حس ميكنم نيمه جانم اكبرم اين نيم ديگر را ببر تا كنار پيكر خود دست بابا را بگير من نمي بينم بيا باباي مضطر را ببر لااقل پاشو علي جان از ميان معركه عصمت كبراي حق ناموس حيدر را ببر من كنار عضو عضو اكبرم جان داده ام شمر حالا نوبت تو شد بيا سر را ببر...
بر ظلمت خاک چاره ای بخشیدی منظومه پرستاره ای بخشیدی آنقدر کریمی که به هر گوشه ی دشت از پیکر خویش پاره ای بخشیدی
سروِ رعنایِ قدت قامت من خم کرده داغِ تو نام مرا شهرهٔ عالم کرده پیرِ عشقم من و تو حاصل عمرم هستی ای جوان ماتم تو عمر مرا کم کرده خبرِ کشتنِ تو تا که رسیده به زنان حرمِ امن مرا خیمه ماتم کرده ارباًاربا  تنِ تو این فزعِ آخرِ تو لحظهٔ مرگ مرا خوب فراهم کرده این شکافی که زده نیزه به پهلوت علی صحنه‌ی مادر و مسمار مجسم کرده خیز و بین اشک من و کف زدن دشمن را داغ تو شادی این قوم فراهم کرده چه شده جسم تو از لایِ زره می‌ریزد نیزه ترکیب تنت؛  وای چه دَرهم کرده دختری بعد تو با اذن عمو عباسش زیر چادر گره مقنعه محکم کرده  
میوه ی عمر پدر، شعله نزن بر جگرم پا نکش روی زمین، درد نکش ای پسرم مثل قرآنِ بهم ریخته، درهم شده ای آه ای خیر کثیرم چقدر کم شده ای به برم بودی و این قافله پیغمبر داشت پدرت حال خوشی داشت، علی اکبر داشت خواستم بار دگر تا که بگویی چیزی لخته ی خون به روی دامن من می ریزی؟! تنم افتاده کنارت، مددی می گویم ولدی یا ولدی یا ولدی می گویم ارباً اربا شدنت، داد جزایم را... حیف خُرد کردند سر پیری عصایم را حیف چه شد اینگونه بهم ریختنت؟! حرف بزن یوسفم، پس چه شده پیرهنت؟! حرف بزن نگذار این همه غم در دلم آکنده شود أشهدُ أنّ عَلی گو پدرت زنده شود هر چه کردم به خدا جمع نشد، جمع نشد بدنت بین عبا جمع نشد، جمع نشد مثل یک دشت پر از لاله و گلگون شده ای بس که نیزه به تنت خورده، دگرگون شده ای سینه ات، سوخته انگار به چشمم آمد ماجرای نوک مسمار به چشمم آمد عمه ات آمده از خیمه برایش برخیز دست بر معجر خود برده، به پایش برخیز بر دلم آتش این داغ مدام است مدام بعد تو صحبت لبخند حرام است حرام "ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی" رفتی و خون به دل مضطر لیلا کردی
یک جلوه است جلوه‌ی اعظم فقط علیست یک معنی است معنی خاتم فقط علیست آیات کبریاییِ   لَیْسَ کَمِثْلِهِ آئینه خدای معظم فقط علیست شمس الحقِ علیست رسول خدا فقط صبح و شبِ پیمبرِ اکرم فقط علیست تا آخرین نَفَس به خودش تکیه داده است کوه است  قله است  مصمم فقط علیست اصلا بهانه‌ی نَفَس فاطمه است او اصلا بهانه‌ی همه عالم فقط علیست جبریل هم موذن ایوان طلای اوست بین نجف سلامِ خدا هم فقط علیست آری بهشتِ شیعه تماشای مرتضاست آری برای کفر جهنم  فقط علیست اسلام را دلیل حیات است  یا حسین اسلام را سلوک مسلم فقط علیست هجده علی حسین به میدان روانه کرد یعنی که در میانِ بساطم فقط علیست حُسنِ شروع علی‌است و حُسنِ ختام هم اول علی و آخرِ آن هم فقط علیست در کربلا نخست علی اذن جنگ خواست یعنی برای رزم مقدم فقط علیست در پنجه تا که تیغِ دو دوم را گرفت گفت : قائم مقامِ ضربِ دمادم فقط علیست در ابتدا تمامِ عَلم‌هایشان شکست تا بنگرند صاحب پرچم فقط علیست طوری سپاه بهم ریخت ... هرکه دید فریاد زد که مرگِ مجسم فقط علیست حق داشت که حسین به دنبال او دوید تنها پیامِ ماه محرم فقط علیست ما با علی علی شب خود صبح می‌کنیم دنیا به کام ماست که عالم فقط علیست
 پایین قدمهایم و شهزادِ حسینم علی ابن حسینم در کرببلا پنجره فولادِ حسینم علی ابن حسینم
ز اشکم آب پاشیدم پی ات ، تا زود برگردی همی ساعت شماری کرده ام تا جلوه گر گردی مسیر خیمه تا نعش تو را با اشک پیمودم دولب وا کن ، که سیراب از فرات این بصر گردی اگرچه جد من داغ تو را بر من خبر داده ولی باور نمی کردم چنین شق القمر گردی نشستم در کنارت، تا نخیزی،برنمی خیزم مشو ای عمر ،راضی باعث مرگ پدر گردی دلم خواهد در آغوشت بگیرم،لیک میترسم که تا دستم رسد برپیکرت، پاچیده تر گردی زند لبخند پیروزی،سپاه کوفه بر رویم مخواه اینگونه فخر،دشمن بیدادگر گردی
 حق گفت که تصدیق حسین و علی این است جبریل ببین تیغِ حسین و علی این است بر دوش حسین آمد و گفتند ملائک سوگند که تلفیق حسین و علی این است
سرت را ابن‌ ملجم ها شکستند و‌ پهلوی تو را با پا شکستند جوانم مرد و پیشم کل کشیدند سر پیری غرورم‌ را شکستند مشو راضی که با خجلت بگردم دراین صحرا به صد زحمت بگردم زمان بردنت دلشوره دارم نیوفتی از عبا دورت بگردم کنارت عمر من سرآمد اکبر ز خیمه عمه مضطر آمد اکبر ز جا برخیز تا برخیزم از جا دوباره حرف معجر آمد اکبر
در بغل می‌گیرمت افسوس دَرهَم می‌شوی گاه پیدا می‌شوی و گاه مبهم می‌شوی اینکه بر دوش من عمری بود تابوت تو بود در عبا می‌چینم اما زود دَرهَم می‌شوی بوسه‌ای حتی تنت را نامرتب می‌کند آه با نازی عزیزم  نامنظم می‌شوی پیش زینب  پیش تو  دارم خجالت می‌کشم وای داری بر سرم خاک دو عالم می‌شوی خیمه‌ام را  دخترانم را  صدایت کُشت کُشت آبرویم مرهم این چند مَحرم می‌شوی روی زین اسب بودی نیزه‌ها پیچاندنت روی زین از درد دیدم هرطرف خم می‌شوی نیزه هم قلبش به حالت سوخت وقتی که دید... طعمه‌ی یک دشت تیغ و دشنه از دَم می‌شوی روی یال اُفتاده بودی اسب راهش را ندید روی یال اُفتادی و دیدم فقط کم می‌شوی قاتلت تا دید وضعم را به حالم گریه کرد قبل آن گودال  داری قتلگاهم می‌شوی خوب شد لیلا کنارت نیست هنگام غروب بر سر سرنیزه‌ای با زور محکم می‌شوی
این جوانِ با جنم آیینهٔ پیغمبر است یک نفر در ظاهر اما باطناً یک لشکر است با تواضع میگذارد بوسه بر دستانشان قوّت قلب حسین و نورِ چشم مادر است دشت با صوتِ اذانش میشود غرق نماز جذبهٔ «ألله أکبر» گفتنش نام آور است خواب از چشمش گرفته لذّت و شوق نبرد بسکه مانند عمو عباسِ خود جنگاور است با زره، خوش قدّ و بالا پیش بابا راه رفت گفت دشمن با خودش این دلبریِ آخر است شبه پیغمبر به میدان رفت و بسم الله گفت جانِ او در یاوریِ از پدر شعله ور است هر که شد با تیغ برّانش مواجه لال شد ضربه های آخرش از ضرب اول بدتر است وای از وقتی که مرکب راه را رفت اشتباه زد به قلب دشمن و ای وای قلبم مضطر است نیزه ها و تیرها و عقدهٔ شمشیرها عشقِ لیلا بر زمین افتاده بی بال و پر است از رمق افتاده پایش! تار می بیند حسین اینکه افتاده به خاک آیا علیِ اکبر است؟! میگذارد لحظه ای صورت به صورت؛ بیقرار شد خضاب ازخون،محاسن!چشم اربابم «تر» است ریخت با گریه عصای پیری اش را در عبا زینب آمد! آن طرف در خیمه روز محشر است!
گرفته بر سر دامن سر جوانش را و داده است ز کف طاقت و توانش را برای این‌که پدر را دمی صدا بزند گرفت خون میان لب و دهانش را صدای خنده شان تا رسید نفرین کرد ز آه سینه‌ی خود جمع دشمنانش را خلیل وعده نمود و پس از هزاران سال حسین ِ فاطمه پس داد امتحانش را دوباره حرف علی کوچه باز شد این‌بار کشاند تا وسط دشت عمه جانش را مردد است که تا خیمه‌ها که را ببرد تن جوانش را ... یا قد کمانش را ؟ ... وساعتی پس از‌این روی نیزه خواهدگفت موذن حرم کربلا اذانش را
چه شرافت اینکه گدا شوم به سرای تو که سخا تویی چه عنایت اینکه به ابتلا تو ببینی ام که شفا تویی نبوی ثمر علوی پسر دُر فاطمی حسنی کرم و شجاعتت همه چون پدر که تمام آل عبا تویی جبروت محو جلال تو ملک است و میل وصال تو حَسُنَت جمیع خصال تو که ورای مدح و ثنا تویی به ضریح نزد حسین تو، پدرت چو کعبه و حِجر تو حرم از وجود تو شش جهت همه قبله‌ی شهدا تویی تو برای فدیه مرا بخوان به طواف دور سرت کشان صنما به سعی تو ام چنان که صفا تویی و منا تویی نه فقط به چهره محمدی تو چنان خلاصه‌ی احمدی که نگفته آنکه به عمر خود سخنی ز روی هوی تویی چو پدر در اوج هدایتش چو عمو به وقت سقایتش تو چو عمه‌ای و حمایتش قمری و شمس و ضحی تویی به وداع تلخ تو از حرم چه نهیب زد شه محترم که رها کنید! علی اکبرم! همه غرق ذات خدا تویی پدرت چو دیده تن تو را به کنار تو متحیرا چه شده است پیکرت اکبرا که تمام کرب وبلا تویی ولدی علی ولدی علی ولدی علی ولدی علی ولدی علی ولدی علی ولدی علی همه جا تویی
نام حسین را که نوشتم قلم گریست اول قلم گریست، سپس دفترم گریست هرچند باعث همه‌ی گریه‌ها غم است اما همین که داغ تو را دید، غم گریست اشکی نداشت چشم من از کثرت گناه آن را به حق فاطمه دادم قسم، گریست با ارزش است پیش تو و مادرت حسین چشمی که پای روضه‌ی تو دم‌به‌دم گریست خوشبخت آن که بین حسینیه گریه کرد خوشبخت‌تر کسی که میان حرم گریست گوشه‌به‌گوشه کرببلا روضه‌های توست اینگونه بود زائر تو هر قدم گریست یک قطره‌اش شفاعت یوم‌الورود ماست چشمان ما برای تو با این رقم گریست در روز حشر حسرت بسیار می‌خورد هرکس که در مصیبت ارباب کم گریست فرموده است؛ "مرهم زخم دل من است" چشمی که در عزای علی‌اکبرم گریست
آینه دار شکوه است علی جانِ حسین همچنان سلسله کوه است علی جانِ حسین آمده مثل ابالفضل پناهش بشود یک تنه آمده تا اینکه سپاهش بشود زلف بر شانه به سیمای نبی می آید به اُحد می رود و جای نبی می آید صفت سرو بر این قد رسا کم باشد قامتش جلوه ای از عرش معظم باشد لشکرِ ابروی او تیغ زنان می آید دشمن از کثرت کشته به فغان می آید میرود تا که ولی زنده بماند بی شک اشهَدُ اَنَّ علی زنده بماند بی شک تیر از چله ی ابروی کجش می بارد برق چشمش اثر صاعقه ها را دارد میمنه میسره را ساده بهم می ریزد دسته دسته جلویش دست قلم می ریزد دست در قبضه شمشیر شبیه علی است پدرش گفت که این شیر شبیه علی است لشکری پیش قدمهاش زمین می افتد چقدر سر جلوی پاش زمین می افتد کوفه را کشت رجز خواندن بی مانندش همه گفتند علی آمده یا فرزندش جبرییل آمده فضل علی اکبر می خواند به جوانمردی او آیه مکرر می خواند می رود میمنه تا میسره را مثل علی زرهش پشت ندارد بخدا مثل علی چین می افتد به صف لشکر اگر تیغ کشد شامْ مرگی برسد اکبر اگر تیغ کشد از عطش حیف نمانده ست رمق در جانش دستش از خستگی افتاد چو مادر جانش اسب او خواست به خیمه برود،عکسش شد خواست از حادثه ها دور شود، عکسش شد برد با حوصله در کوچه دشمن او را می سپارد به دم تیزی آهن او را ذره ذره تنش از اسب زمین می ریزد اربأ اربا بدنش مثل نگین می ریزد روی زانو پدر از راه خمیده آمد از همه زندگی اش دست کشیده آمد
در خیمه بود دست پدر سوی آسمان ناگه ز رزمگاه صدای پسر شنید تا آن نوا شنید ندانم چها گذشت خواهر بدید رنگ برادر ز رخ پرید برپُشت زین نشست و بدان سوی روی کرد اما نَسیم وار، پی اش عمه می دوید می خواست بلکه بار دگر زنده بیندش «یارب مکن امید کسی را تو نا امید» با زانو آمد و به سر جسم او نشست او را به بر کشید و ز دل آه بر کشید در شعله های آتش غم آه بر کشید بر گوش آسمان ز زمین ناله اش رسید می رفت تا پدر برود همره پسر زینب اگر کنار برادر نمی رسید تا در کنار جسم پسر جا پدر گرفت در یک اُفُق قِرانِ مه و مِهر شد پدید
شاه عالم زره آورده و سقا شمشیر چه می آید به علی اکبر لیلا شمشیر مصطفی بود که آمد وسط دشت ولی پیش پایش احدی پا نشد الا شمشیر قاریان و علما، پیش نمازان، حجاج بسته بودند همه زیر عبا ها شمشیر غیر از این مردم کوفه چه کسی حاضر بود بگذارد به رگ گردن مولا شمشیر على اكبر پسرم پیش پدر راه برو قبل از آن که بشوی طعمه ی صد ها شمشیر هرکسی با من و با نام تو مشکل دارد ابن ملجم شده برداشته حالا شمشیر تو سرت آمده پایین و پدر جان به سر است چقدر دور و برت آماده بالا شمشیر هر کسی کینه ی زهرا و علی را دارد سمت پهلوی تو با نیزه زده یا شمشیر تا که بی حال روی گردن اسب افتادی لشگر افتاد به جان پسرم با شمشیر باید آرام تورا روی عبا جمع کنم پخش کرده است تمام بدنت را شمشیر
گریه برای توست که رحمت میاورد دست کریم توست سخاوت میاورد با تو به خیر عاقبتم ختم می شود این اشک هاست رزق شهادت میاورد از لطف توست اینکه نمک گیر روضه ایم لطف شما همیشه محبّت میاورد بیهوده اند در پی این شرق و غرب ها این مکتب شماست که عزّت میاورد من آبرو نداشتم آقا، بدون شک زهرا مرا همیشه به هیئت میاورد این لطف بی نهایت تو مُزد نوکریست این نوکری همیشه سعادت میاورد ما غیر کربلای تو حاجت نداشتیم عالم به کربلای تو حاجت میاورد تا اینکه برد نام علی را، همه زدند نام علی و فاطمه غربت میاورد باید عبا برای تنش دست و پا کنی تا این تن جدا شده را جا بجا کنی
خواست از عالم بالا خبری  داشته باشد پر زند سمت پدر بال و پری داشته باشد خواست خونش برسد تا دل بارانی طوفان ابر با مرثیه اش چشم تری داشته باشد گرچه شش ماهه ولی مرد خطر بود نمیخواست سهم کم حادثه و بی اثری داشته باشد غنچه میخواست در این دسته ی گل جای بگیرد بین سرهای سر نیزه سری داشته باشد رفت میدان و فقط غصه اش این بود: خدایا نکند تیر به بابا نظری داشته باشد نکند رد شود از حنجره کوچکم و بعد... نکند وای برایش خطری داشته باشد پسری خواست برای پدرش با سر و گردن جلوی تیر سه شعبه سپری داشته باشد
تابید بر آب، ماهتابی در آب، قدم زد، آفتابی گفتند: گرفته آب در دست راوی سخنی به جا نگفته ست از ذهن بلند این علمدار حتی نگذشت، فکر این کار این دست در آب؟ نه! خیال است نزدیک دهان؟ مگو، محال است لب تشنه حسین و تر لبانش؟ حتی نگذشت از گمانش هیهات! اگر عموی اصغر حتی به خیال، لب کُند تر حتی نگذشت از ضمیرش سیراب ببیندش، امیرش ای بی‌خبر از مرام عباس! این ننگ کجا و نام عباس کی بگذرد از خیال دریا نوشیدن آب، قبل مولا؟ سقای حرم! دوباره برخیز منگر تو به مشک پاره، برخیز این مشک، عمود اگر گذارد اندازه‌ی اصغر آب دارد برخاست عمو و مشک برداشت افسوس! که آن عمود نگذاشت ای بارگه ادب، اباالفضل! ای ساقی تشنه‌لب، اباالفضل! از چهره، بکش نقاب امشب ماهی تو، بیا بتاب امشب بنگر قمرا! که بی‌قراریم داریم تو را و غم نداریم ای کارگشای ارمنی‌ها سوگند دعای ارمنی‌ها حق است که دارد این همه مست دستی که دل از حسین برده ست زنجیر فراق، بسته ما را بی دست، بگیر دست ما را حیدر نسبی، علی تباری تو وارث برق ذوالفقاری سقا و برادر حسینی دلداده و دلبر حسینی احوال زمانه بس عجیب است ای میر حرم! حرم غریب است ماییم و غم و دعای عهدی ای ماه عمو! بگو به مهدی: عالم، همه بی‌قرار اویند عمری ست در انتظار اویند او که حسنی است در کرامت تکرار حسین، در شجاعت مانند علی است، هیبت او مثل قمر است، غیرت او ای دست گره گشا، اباالفضل! یا عشق! دخیل یا اباالفضل! قاسم صرافان حضرت عباس (ع) روضه
مدح حضرت علی اکبر علیه السلام؛ شاعر: علی انسانی توسط ثقلین در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۳۹۴ در رزمگاه عشق، نه فرق پسر شکست گویی درست، شیشه عمر پدر شکست پشتی که جز مقابل یکتا دو تا نشد پشت حسین بود و ز داغ پسر شکست تا شد سپر به تیغ، سر شبه مصطفی سر، شد دو تا و رونق «شق القمر» شکست شد با سر شکسته ز زین سرنگون، لیک با آن شکست، داد به بیدادگر شکست سر سبز شد به اشک،نهالم، ولیک خصم تا خواست این درخت برآرد ثمر، شکست مادر، در انتظار، و زین بی خبر که تیغ از تو سر و ازو دل و از من، کمر شکست آن دست بشکند! که سرت را شکست و یافت پای امید مادر خونین جگر، شکست صیاد دون به داغ تو، او را ز پا فکند از مرغ دل شکسته، چرا بال و پر شکست؟ شاعر: علی انسانی
۴۲ (حضرت علی اصغر ع) یک غنچه ز گلزار ولایی علی اصغر تو نور دل آل عبایی علی اصغر تو یار حسینی،دلدار حسینی روی دست بابا،سردار حسینی مولی علی اصغر۲ در هر دو جهان طفل سرافراز حسینی زهرا بکند فخر که سرباز حسینی مولای دو عالم،تو طفل ربابی روی دست بابا،لب تشنه ی آبی مولی علی اصغر۲ تو کودک شش ماهه ولی بچه ی شیری با خنده ی خود بر دل دشمن تو چو تیری روی دست بابا،تو خنده نمودی زین خنده عدو را،شرمنده نمودی مولی علی اصغر۲ از کینه ستاد حرمله در رو به روی او با تیر سه شعبه زده او بر گلوی او با تیر سه شعبه،گشته ای تو چیده شد حنجر پاکت،با تیر بریده مولی علی اصغر۲ تا دید تو را غرق به خون شد قد او خم بوسید رخ غرقه به خونت دل پر غم روی دست بابا،قنداقه ی گلگون منتظر رباب است،با قلب پر از خون مولی علی اصغر۲ بر روی پدر بسته شده هر ره چاره بابا چه کند با تو و با حنجر پاره قنداقه ی خونین،بهر تو کفن شد در پشت خیامش،دفن آن بدن شد مولی علی اصغر۲ بابا چه کند با تو و با ناله ی مادر پرپر شده از تیر ستم لاله ی مادر غنچه ی مدینه،بی مثل و قرینه ریزد ز بصر اشک،زینب و سکینه مولی علی اصغر۲
های محرم محرم آمد و دلها غمین شد غم و عشق و بلا با هم عجین شد حسین آماده بهر جانفشانی است دوباره فاطمه قلبش حزین شد 🏴🏴🏴🏴🏴 محرم بوی عطر یاس دارد نوایی از غم و احساس دارد سخن از تشنگی وغیرت عشق نشان از قامت عباس دارد 🏴🏴🏴🏴🏴 باز محرم شده ماه حسین دل شده محزون شه عالمین جن و ملک برسر وسینه زنند رفته به نیزه سر آن نور عین
# غزل شروع محرم باز دلم نغمه ی ماتم گرفت بوی خدا بوی محرم گرفت صدای زنگ قافله می رسد ارض وسما را همه جاغم گرفت قصه ی کربلای خونین یار جان ز همه عالم و آدم گرفت اعوذ بالله من الکربلا برلب پرفیض حسین دم گرفت غصه قلب زینب از هجر یار شیون پیغمبر خاتم گرفت زمزمه ی غریب مادر حسین از بصرش اشک دمادم گرفت ناله ی طفلان ز عطش بی گمان صبر و قرار از دل علقم گرفت نوای مظلوم حسین غریب خواب ز چشم همه عالم گرفت شعر حزین محتشم تا ابد نقش به هر بیرق و پرچم گرفت سینه ی عشاق ز مِهر حسین مُهر شد و عشق مجسم گرفت
استقبال محرم (سبک مجید بنی فاطمه) دوباره از راه می رسه ماتم سیاهی و کتیبه و پرچم پهن شده سفره ی غمِ عالم ای وای ازاین غم ٬ای وای ازاین غم چه حس خوبیه بازم هیأت عاشورا و سجده ی رو تربت ایشالا کربلا بشه قسمت توی محرم ٬ توی محرم میاد صدای قافله ای وای نداره دیگه فاصله ای وای تیر وکمان و حرمله ای وای آه و واویلا ٬ آه و واویلا
زمینه شبهای محرم ( زیبا و روان ) از راه رسیده محرم شد دل زهرا پُر از غم می خونه زینب ز ماتم : خداحسینم خدا حسینم وای حسین (۳) دوباره وقت عزا شد عزای خون خدا شد هر دلی کرببلا شد از غم ارباب از غم‌ ارباب وای حسین غم تو کرده دیوونم گدای خونت می مونم با اشک و ناله میخونم : حسین مظلوم حسین مظلوم وای حسین با مدد صاحب زمان به اذن شاه خراسان همه می گیم با دل و جان : آقام حسین جان آقام حسین جان