#حضرت_زهرا__س__روضه
شنیده ام خبر از کوچه بنی هاشم
که سوخته جگر از کوچه بنی هاشم
اگر که کوچه معشوقه سر شکستن داشت
شکسته شد کمر از کوچه بنی هاشم
اعوذ بالله اگر بین روضه زهرا
درآوریم سر از کوچه بنی هاشم
ستاره ای به روی خاک کوچه افتاد و
کبود شد قمر از کوچه بنی هاشم
مسیر رفتن تا خانه را دو چندان کرد
مصیبت گذر از کوچه بنی هاشم
فقط نه حرمت مادر شکسته شد آنجا
شکسته شد پسر از کوچه بنی هاشم
حسن گرفته به زحمت دو بال زخمی را
و جمع کرده پر از کوچه بنی هاشم
ببین که فاطمه چشمش دگر نمی بیند
چه دیده او مگر از کوچه بنی هاشم
سه ماه، پیش علی روی خود نمی پوشاند
نرفته بود اگر از کوچه بنی هاشم
گمان کنم که برای دل علی داغی
نبوده بیشتر از کوچه بنی هاشم
به کربلاست همان آتش در و دیوار
به نیزه رفته سر از کوچه بنی هاشم
شاعر: محمد رسولی
حضرت زهرا (س)
روضه
#حضرت_زهرا__س__روضه
این قدربین رفتن وماندن نمان بمان
پیرم مکن ز بارغمت ای جوان بمان
خورشیدمن به جانب مغرب روان مشو
قدری دگر به خاطراین آسمان بمان
مهمان نه بهار علی پا مکش ز باغ
نیلوفر امانتی باغبان بمان
ای دل شکسته آه تو ما را شکسته است
ای پرشکسته پر مکش از آشیان بمان
دیگر محل به عرض سلامم نمی دهند
ای هم نشین این دل بی همزبان بمان
راضی مشو دگر به زمین خوردنم مرو
بازی نکن تو با دل این پهلوان بمان
روی مرا اگر به زمین می زنی بزن
اما بیا بخاطراین کودکان بمان
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
اینقدر بین رفتن وماندن نمان بمان
محسن عرب خالقي
حضرت زهرا (س)
روضه
#حضرت_زهرا_شهادت
#اذان_بلال
کرد رحلت سوی جنت چو رسول قرشی
تنگ شد وسعت یثرب به بلال حبشی
کافری را به سر مسند دین والی دید
ز نبی مسجد و محراب نبی خالی دید
طاقتش طاق شد از گردش دور ایام
کرد هجرت ز مدینه به سوی کشور شام
بود در شام شبی خفته دل از غصه کباب
گفت با وی نبی امی مکی در خواب
کای وفاپیشه بدینسان ز چه مهجور شدی
که جفا کرده که از مرقد من دور شدی
کرد از شام به فرمان رسول مختار
باز رو سوی مدینه دل بیصبر و قرار
گفت روزی به علی فاطمه با درد و ملال
که فتاده بسر من هوس صوت بلال
غم هجران نبی ساخته پرخون جگرم
خواهم از او شنوم نام نکوی پدرم
ز علی کرد بلال از پی تسکین بتول
آخر از کثرت اصرار به ناچار قبول
شد چو آواز بلال از پی تکبیر بلند
بانک تکبیر دل فاطمه از جای بکند
صوت تهلیل چو برداشت به توحید اله
روز شد در نظر فاطمه چون شام سیاه
بعد توحید خدا چون پی تکمیل اذان
برد با گریه بلال اسم محمد به زبان
یاد ایام پدر کرد و برآورد خروش
رفت طاقت ز دل فاطمه و شد مدهوش
گشت دامان وی از خون جگر مالامال
از اذان گفتن خود شد ز محن لال بلال
ای دریغا که مرا شد جگر از غصه کباب
یادم آمد ز سکینه به ره شام خراب
که بُد آن غمزده را هر قدمی مد نظر
به سر نیزه خولی سر پر خون پدر
فرصت گریه نمیداد بر آن طفل صغیر
سیلی شمر ستم پیشهی مردود شریر
بلکه میبرد اگر نام حسین را به زبان
آمدی بر سر او از همه سو کعبِ سنان
زد شرر بر جگر او یکی از بیادبی
خارجی گفت به اولاد رسول عربی
گشت در شام چو آرامگه آل رسول
در گذرگاه یهودان بنمودند نزول
یکی از لشگر بیدین یزید مردود
اینچنین کرد ندا سوی زن و مرد یهود
کاین اسیران که چون شیرند به قید زنجیر
همه هستند ز نسل علی خیبر گیر
آنکه بنمود زن و مرد شما را به جهان
قتل و غارت همگی را به طریق عدوان
ز پی کینه دیرینه این بد عملی
حالیا وقت تلافی شده از آل علی
جمع گشتند یهودان سیهدل به تمام
پی آزار حریم نبوی از سر بام
آن یکی سنگ زد آن سوختگان را بر سر
دیگری خاک بیفشاند و دگر خاکستر
آن یکی آتش بیداد بنی بر میزد
به سر عترت مظلوم پیمبر میزد
داد از آن لحظه که با روی بسان خورشید
کرد جا زینب دلخون شده در بزم یزید
هر طرف کرد نظر حوصله شد بر او تنگ
ز تماشایی انبوه نصارای فرنگ
برد بیطاقتی وی ز کفش صبر و عنان
به میان اسراء کرد رخ از شرم نهان
آن زمان قلب و دل دختر زهرا بطپید
که شد آشنا به لب لعل حسین چوب یزید
شد سراسیمه و مانند سپند از جا جست
باز از خوف نظرکردن حضار نشست
(صامتا) حشر از اشعار تو کرده است قیام
بهتر آنست که یک بار کنی ختم کلام
#صامت_بروجردی
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطميه
فاطمه اسمش که می آمد زمان می ایستاد
برگ بر روی درختان هر خزان می ایستاد
هر زمان از راه می آمد رسول الله هم
محترم میداشتش از عمق جان می ایستاد
در حیاط خانه بی روبند اگر پا می گذاشت
شمس هم از شرم کنج آسمان می ایستاد
شأن زهرا اینکه آقای جوانان بهشت
روبروی او به جای سایه بان می ایستاد!
گر زیارت نامهی کوتاه او در آن نبود
بی گمان قلب مفاتیح الجنان میایستاد
وقت قامت بستن مردم موذن روی پاست
وقت قامت بستن زهرا اذان می ایستاد
من که حیرانم چرا محراب و منبر خم نشد
گر برای خطبه خواندن آنچنان می ایستاد
من نمیدانم چه شد اما روایت کرده اند
مادر ما این اواخر قد کمان می ایستاد
دست پایین آمد و افتاد زهرا بر زمین
کاش در این لحظه غمگین جهان می ایستاد
بر مزار بی چراغ مادر سادات کاش
لااقل ابری به عنوان نشان می ایستاد
#زخم_حسینی
#حضرت_زهرا_شهادت
#سقیفه
#رباعی
یک روز مدینه هتک حرمت کردند
یک روز به کربلا جسارت کردند
در گودی قتلگاه زینب می گفت:
ای عشق تو را دوشنبه غارت کردند
#محمدحسین_مهدی_پناه
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطميه
می آید استجابت اگر پیشواز تو
فخر خداست محفل راز و نیاز تو
محراب خانه نور علی نور میشود
از جانماز و وصله ی چادر نماز تو
فهم بشر به ساحت درکت نمیرسد
پنهان شده به دست خداوند راز تو
این آن حقیقتیست که کتمان نمیشود
غیر از علی نبوده کسی هم تراز تو
ای ساده زیستی تو تدریس بندگی
ای شوکت بهشت گلیم جهاز تو
نامت سلام داشت قیامت قیام داشت
زنده است آن شهادت تاریخ ساز تو
محشر که اختیار شفاعت بهدست توست
داریم ما امید به برگ جواز تو
#محمدحسن_بیات_لو
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطميه
نه کسی قدرت سخن دارد
نه کسی نای سر تکان دادن
همه ی اختیارها جبر است
شده وقت دوباره جان دادن
روز محشر شده، زبان ها لال!
جن و انس و ملک، نظر پایین!
حال وقت عبور فاطمه است..
همه انداختند، سر پایین
گرم تسبیح و مجمری از عود
با سپاه فرشته مالامال
آمده از میان جمعیت
مریم و آسیه به استقبال
رفته بر روی منبری از نور
دور تا دور او ملک پیداست
جبرئیل از خدا خبر آورد
عرش تحت ولایت زهراست
همه ی هستی خودش را داد
حق خودش گفته وقت جبران است
به تلافی بندگی هایش
هرچه زهرا طلب کند آن است
فاطمه در برابر خالق
دستها را که میبرد بالا
با سر غرق خون فرزندش
روضه ای تازه میکند برپا
با دلی زخم خورده میگوید
که برای شکایت آمده ام
داغ روی دلم گذاشته اند
با غمی بی نهایت آمده ام
از چه دردی کنم شکایت که
همه ی لحظه هام پر دردند
یوسفی داشتم که لب تشنه
گرگها پاره پاره اش کردند
نیمه جان روی خاکها بود و
با عصا میزدند بر بدنش
دل من را به درد آوردند
بسکه پا میزدند بر بدنش
میرسد امر خالق قهار:
ظالمان را در آتش اندازید
قاتلان حسین را ببرید
همه شان را در آتش اندازید
.
.
+گفت وارد شو ای حبیبه ی من
پیش پایش گشود درها را
-گفت هرگز نمیروم به بهشت
تا نفهمند قدر زهرا را_
فاطمه خوانده ای مرا ز ازل
بخدا اینچنین نخواهم رفت
زودتر از همه محبانم
به بهشت برین نخواهم رفت
صبر کردم میان رنج و بلا
تا که فصل عنایتم برسد
نوکران حسین منتظرند
تا به آنها شفاعتم برسد
با اشارات چادر خاکی
عرش را جابجا کند زهرا
مثل "مرغی که دانه برچیند
(دوستان را جدا کند زهرا)
#مهدی_کبیری
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #احراق_بیت #هجوم
باغبانی مثل من شرمنده ازگلها نشد
غنچۀ نشکفتهام گلبرگهایش وا نشد
آشیانی را که با هم ساختیم آتش زدند
هر چه پیغمبر سفارش کرده بود اجرا نشد
پای نامحرم نباید باز میشد در حرم
با تمام قدرتم مانع شدم امّا نشد
ضربهای با پا به در زد سخت پهلویم شکست
بعد ازآن، زهرا برای تو دگر زهرا نشد
پشت در افتاده بودم خصم در را میفشرد
یاعلی گفتم که برخیزم، ولی تنها نشد
بین آتش ناگهان دلواپس زینب شدم
دود میدیدم فضا را، دخترم پیدا نشد
ریسمان را باز میکردم اگر قنفذ نبود
با غلاف تیغ محکم زد به دستم، وا نشد
#سعید_خرازی
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه #تبری #دوبیتی
دشمن فاطمه ازرحمت حق مأیوس است
درصف حشرهمه حاصل اوافسوس است
همه دم گفته ام ودرهمه جامیگویم
آنکه سیلی زده برفاطمه بی ناموس است
#محمد_خرمفر
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطمیه
آن زهرهای که مهر به نورش منور است
دردانه پیمبر و زهرای اطهر است
بر تارک زنان جهان ، تاج افتخار
بر گردن عروس فلک عِقد گوهر ست
بانوی بانوان جهان ، سرور زنان
درج عفاف و عصمت کبرای داور است
او را پدر ، رسول خدا ، صدر کاینات
او را علی ، ولی خداوند همسر است
بحری ست پر ز دُر و گهرهای شاهوار
یزدان ورا ، ستوده به قرآن که کوثر است
کیهان تابش دو فروزنده آفتاب
گردون گردش دو رخشنده اختر است
خونی که داد سرور آزادگان حسین
مرهون حسن تربیت و شیر مادر است
خواندش پدر به ام ابیها که نور او
فیض نخست و صادر اول ز مصدر است
زین رو ز جمع اهل کسا ، نام فاطمه
در گفته ی خدای تعالی مکرر است
تا روزگار بوده و تا هست پایدار
عرش خدا ، ز زهره ی زهرا منور است
نور مقدسی که به گرداب حادثات
کشتی نوح را وسط موج ، لنگر است
نوری که زیب بخش مکان است و لامکان
از باختر ، فروغ رخش تا به خاور است
حورای انسی است و ز مشکین شمیم او
گیسوی حور و روضه ی رضوان معطر است
شه بانوی حجاز ، ولی کارِ خانه را
با فضه ی کنیز ، شریک و برابر است
در خانهای که رد قدم های جبرییل
گاه نزول وحی خدا ، زیب و زیور است
از رنج کار ، آبله میزد به دست او
دستی که بوسه گاه لبان پیمبر است
پیراهن عروسی خود را به مستمند
بخشد شب زفاف که مهمان شوهر ست
در منتهای اوج بلاغت ، خطابه اش
آهنگ، چون پیمبر و منطق، چو حیدر است
با آن جلال و رتبه ی والا شنیده ام
پهلوی او شکسته به یک ضربت در است
آن هم دری که روح الامین اذن میگرفت
والله ، جای گفتن الله اکبرست
گویند تهمتی ست که ما شیعه میزنیم
پس آتش خیام حسین از چه اخگر است؟
خواهد چو خونبهای جگرگوشه های خویش
فردای حشر ، محشر کبرای دیگر است
خون خداست خون حسین عزیز او
هر قطره خونش از دو جهان پربهاتر است
این افتخار بس که ریاضی به درگهش
عبد و غلام و بنده و مولا و چاکر است
#ریاضی_یزدی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
#دوبیتی
دانی ز چه رو سرشک، مأنوس علی است؟
یا آه چرا به سینه، محبوس علی است؟
یک مرد نبود تا بگوید: نامرد!
این زن که تو میزنیش ناموس علی است
#جواد_هاشمی_تربت
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #هجوم #کوچه
آنکه آتش به در بیت ولا زد بد زد
شرر اینگار که بر ارض و سما زد بد زد
یک زن حامله در پشت در و یک نامرد
به دلش بغض علی بود که تا زد بد زد
مادر افتاد زپا و پسرش رفت ز دست
بی حیایی که به در ضربه پا زد بد زد
فضه آمد به برش گفت به زهرا چه شده
نفس اینقدر فقط داشت صدا زد بد زد
قنفذ همدست مغیره شد و پیش پدرم
تازیانه به تن مادر ما زد بد زد
به سر و صورت و بر شانه و دست و بازو
بی مهابا زده و بر همه جا زد بد زد
به کسی واقعه کوچه نگفتم اما
آنکه سیلی به رخ مادر ما زد بد زد
مادرم فاطمه ان لحظه سرش پایین بود
بی هوا مادر ما را بخدا زد بد زد
گوشواره به زمین ریخت عجب دستی داشت
سیلی هر چند که از روی عبا زد بد زد
همه عمر همه سوز دل من این است
از چه پیش پسرش فاطمه را زد بد زد
دختری گوشه ویرانه به بابا میگفت
ای پدر کی به لبت چوب جفا زد بد زد
بین این شهر که دیگر خبر از مردی نیست
زجر نامرد چه مردانه مرا زد بد زد
هر کجا از غم تو ناله زدم من بابا
عوض من همه قافله را زد بد زد
هر کسی روی مرا دید به خود گفت که زجر
سیلی بر صورت این طفل چرا زد بد زد
#عبدالحسین
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
مادر زچه رو حالت بیمار گرفتی
در خانه نقاب از چه به رخسار گرفتی
هنگام نماز آمدم از روزنه در....
دیدم بخدا دست به دیوار گرفتی
مرحوم #سیدتقی_قریشی #فراز
#حضرت_زهرا_شهادت
#امام_زمان_فاطمیه
#دوبیتی
دل از غم فاطمه توان دارد؟ نه
وز تربت او كسی نشان دارد؟ نه
آن تربت گمگشته به بر، زوّاری
جز مهدی صاحب الزّمان دارد؟ نه
#سیدرضا_مؤید
#امام_زمان_فاطمیه
#امام_زمان_مناجات
شوريده دليم و سر سوداى تو داريم
با اين دل سر گشته تمناي تو داريم
با خون جگر ديده بشوئیم که عمرى
اى پرده نشين ميل تماشاى تو داريم
سوگند به يک موى سرت هر چه که داريم
از دولتى خاک کف پاى تو داريم
ما زنده بر آنيم گرفتار تو باشيم
دل بسته به گيسوى چليپاى تو باشيم
اى کاش که بر نامهء اعمال همه عمر
بينيم که خوشنودى و امضای تو داريم
ما روضه گرفتيم که تشريف بيارى
اين گرمى روضه ز نفس هاى تو داريم
دیگر تو بيا روضه بخوان صاحب روضه
ما حسرت آن صوت دل آراى تو داريم
قدرى بگو از غربت جان دادن مادر
ما چشم تر از ماتم عظماى تو داريم
کم کم کفن فاطمه را پهن نمایند
دلشوره ای از شدت غمهای تو داریم
امشب شب غمهاست امان از دل حيدر
ذکر لب زهراست امان از دل حيدر
#قاسم_نعمتی
#حضرت_زهرا_شهادت
#امام_زمان_فاطمیه
#فاطمیه
#دوبیتی
درفاطمیه به سینه غوغا باشد
دیده زغم فاطمه دریا باشد
(هرقطره اشک ما زداغ زهرا)
نذر فرج یوسف زهرا باشد
#علی_پاکدامن
#حضرت_زهرا_شهادت
#امام_زمان_فاطمیه
#دوبیتی
آیا "در" و "دیوار" …حقیقت دارد؟
برخورد "گل" و "خار"…حقیقت دارد؟
ای صاحب عزای فاطمیه …آیا…
این روضه "مسمار"…حقیقت دارد؟
#سیدمجتبی_شجاع
#امام_حسین
#امام_زمان_مناجات
#شب_جمعه
شب جمعه است، بیا حال مرا بهتر کن
فکر دلواپسیِ قلب منِ مضطر کن
این شب جمعه اگر مقصد تو کرببلاست
نزد ارباب دعایی به منِ نوکر کن
گذر عمر منِ بی سر و پا بر تو نخورد
عزم دیدار مرا در نفس آخر کن
عمر من رفت و تو را درک نکردم آقا
فهم من درخورِ درک تو نشد باور کن
چِقَدَر نام تو بردم به زبانم، یک بار
تو صدایم بزن و خوش دلم ای دلبر کن
سهم من از تو فراق تو شده غم دارم
منّتی بر سر من نِه، تو غمم کمتر کن
عاشق کرببلا، عاشق دیدار توأم
هر دو را قسمت من حق شه بی سر کن
کربلا با تو صفا دارد و بی تو سخت است
سختی راه، بر این خسته تو راحت تر کن
روضه ی جدّ غریبت شب جمعه باز است
باز روضه تو نخوان، فکر دل مادر کن
مادری کز تَه گودال صدا زد، ای شمر
خنجرت را نکش و شرم زِ پیغمبر کن...
...خنجرت را بکشی، حنجر من می سوزد
فکر بد حالی من، نزد گل پرپر کن
من نه، اصلاً تو بیا فکر حرم باش آخر
فکر زینب کن و فکر دل این خواهر کن
پیش زینب، به حسینم نزن اِنقدر لگد
بدنش ریخت بِهم، رحم بر این پیکر کن
فكر نیزه نکن و از سر او دست بکش
لااقل قبل بریدن گلویش را تَر کن
وقت غارت شده، رحمی تو به ناموس علی
رحم بر خیمه و بر کودک و بر معجر کن
عاقبت می رسد آن منتقم خون حسین
صبر کن، فکر خودت شمر تو در محشر کن
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #احراق_بیت
ای کاش شیعه اش همه چشم تر آورد
از سینه ضجه های خودش را بر آورد
در آتش است آنکه بهشت است زیر پاش
دنیا بس است کاش خدا محشر آورد
دخت پیمبر است، ندیدیم کافری
کو اینچنین بلا به سر کافر آورد
آن در که بسته اند ملائک به آن دخیل
خاکسترش چه بر سر پیغمبر آورد
آن در که سوخت باب دعای رسول بود
تنها خدا سزاست دری دیگر آورد
از چوبهای غصب فدک جمع کرده اند
یثرب نداشت اینهمه پشت در آورد
این آتش از جهنم اسفل رسیده است
ای کاش یک نفر نمی از کوثر آورد
از غربت است فاطمه هنگام سوختن
نامی اگر ز حمزه و از جعفر آورد
زهرا که سوخت این وسط ایکاش یکنفر
مسمار را ز حنجر محسن در آورد
#زخم_حسینی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
اي كاش ميشد پيش ما مادر بماند
مادر بماند نور پيغمبر بماند
تنها نمي ماند پدر با بودن او
يارب مدد دلگرمي حيدر بماند
از واژه ي ديوار و در بيزار هستم
رد ميشوم تا روضه هاي در بماند
پيش گل ما غنچه ي نشكفته اي بود
حق اش نبود اين غنچه كه پرپر بماند
لعنت به آنكه پيش ما زد مادرم را
تا مدتي را گوشه ي بستر بماند
پهلو،كمر،بازو،سر او درد دارد
بايد دو چشمم تا قيامت تر بماند
فكر خودش كه نه،به فكر ماست مادر
محسن فدائي كرد تا اصغر بماند
زحمت نكش من پيرهن لازم ندارم
بگذار تا بي پيرهن پيكر بماند
بگذار اصلأ موي من آشفته باشد
پس مادري هايت براي سر بماند
در خانه ي خولي برايم مادري كن
اي كاش تا آن روزها مادر بماند...
#محسن_صرامی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
دیده ات را باز کن بر زخم ما مر هم ببند
این چنین مگذار مارا بار ما را هم ببند
مشکل افتاده به کارم فاطمه اعجاز کن
بار دیگر پلک های زخمی ات را باز کن
التماس تو کنم یا که خدایت را ، مرو
رو به قبله گشته ای یا قبله رو کرده به تو
با سکوتت فاطمه خانه خرابم می کنی
مثل این مردم تو هم داری جوابم می کنی؟
فاطمه حرفی بزن چیزی بگو جان علی
چند روز دیگری هم باش مهمان علی
زانوان زخمی ام می لرزد از این واهمه
من در این دنیا بمانم لحظه ای بی فاطمه
ای عروس موسپیدم آرزو ها داشتم
من قدم با عشق تودر این جهان برداشتم
قول های آن شب پیوندمان یادت که هست
حرف هایی که به روی سر در دل نقش بست
یاد داری قول دادی پیر پای هم شویم
در غریبستان دنیا آشنای هم شویم
کی قرار این بود تنها قامت تو بشکند
قامت تو بشکند تا حرمت من نشکند
بی قرار از داغ تو در بین آب و اتشم
از امانت داری ام دارم خجالت می کشم
آشیان دلخوشی های مرا برهم زدند
همسرم را ظالمانه پیش چشانم زدند
بشکند دستی که بازوی تورا زهرا شکست
پشکند پایی که بی رحمانه آن در را شکست
گرچه با آن صحنه ها جانم رسیده بر لبم
انتهای این جسارت می رسد بر زینبم
#موسی_علیمرادی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
چه خوب بود دوباره قیام میکردی
به یک نظاره غمم را تمام میکردی
شکوه و عزت من را به خاطرت داری
چگونه فاطمه را احترام میکردی
به سینه دست ادب میگذاشتی بابا
به من ز عمق وجودت سلام میکردی
سلام عصمت کبری سلام صدیقه
چقدر محترمانه صدام میکردی
گذشت وقت خوش زندگانیم که لبم
پر از تبسم با یک کلام میکردی
میان شعله و دود و هجوم بودی کاش
به من کمک وسط ازدحام میکردی
بیا ببین که سرم داد میزند ثانی
چه خوب بود دوباره قیام میکردی...
#علی_سلطانی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
مادر از دست دادهای تنها، معنی داغدار می فهمد
کوهِ غم روی دوش بردن را، شانه ای زیر بار می فهمد
وسط شعله ها عذاب شدن، سوختن ذره ذره آب شدن
بین دیوار و در گلاب شدن، گل میان فشار می فهمد
هرکه پرسید درد یعنی چه، سرخیِ رنگ زرد یعنی چه
سیلی از دستِ مرد یعنی چه، هاله ی چشم تار می فهمد
بارِ شیشه اگر زمین بخورد، بی سپر در گذر زمین بخورد
یک زن از پشتِ سر زمین بخورد، بانویی باوقار می فهمد
ضربه ی تازیانه را تنها، لگد وحشیانه را تنها
درد های زنانه را تنها....یک زنِ باردار می فهمد
نایِ ناله نوای ناموسی، مُردن از ماجرای ناموسی
داد با درد های ناموسی، مردِ غیرت مدار می فهمد
علّت پرشکسته بودن را، عَرَقِ سرشکسته بودن را
معنیِ ورشکسته بودن را، صاحب ذوالفقار می فهمد
سهم بازو اگر غلاف شود، باعث حلِ اختلاف شود
از مواجب کسی معاف شود، قنفذِ جیره خوار می فهمد
#ظهیر_مومنی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر #رباعی
دل را ز غم علی مشوش میکرد
نفرین به همان که برد آتش میکرد
دانی چه به فاطمه گذشت این ایام
از شدت گریه دائما غش میکرد
#علی_سلطانی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
شده هلالی مه منیرم
کمانِ قدّش، زند به تیرم
اگر روَد همسر جوانم
کند برایِ، همیشه پیرم
برای گریه، بهانه دارم
که چار کودک، به خانه دارم
پرستوی من، اگر کند کوچ
سراغ او از کجا بگیرم
کتاب عشقم، ورق ندارد
نماز شب را، رمق ندارد
برای عمرم، نمانده عمری
بدون او من زعمر سیرم
به گوش او تا صدایم آید
به زحمت آید که در گشاید
خدا کند بیش از این نمانم
خدا کند پیش از او بمیرم
مرا اگر دست بسته دیدی
به کنج خانه نشسته دیدی
امیر صبرم نه من اسیرم
اسیر یارم ولی امیرم
#علی_انسانی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #هجوم
آشوب فتنه در مدینه قائله انداخت
دیوار بیت وحی را از شاکله انداخت
آتش زبانه می کشید از خانه ی مولا
این شعله ها در آسمان ها ولوله انداخت
دنیا به عاشق ها همیشه سخت می گیرد
مابین زهرا س و علی ع هم فاصله انداخت
جای غلاف تیغ بر بازوی مادر ماند
یک دست او را از قنوت نافله انداخت
آن دست که با ریسمان دست علی را بست
در کوفه دور دست زینب سلسله انداخت
ثانی ملعون در مدینه ظلم کرد اما
در کربلا تیر جفا را حرمله انداخت
#محمدحسین_مهدی_پناه
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
از این آتش زدن هرگز تن زهرا نمیسوزد
که مادر جز برای غربت بابا نمیسوزد
زدند آتش در این خانه را اما نفهمیدند
که با آتش زدن هرگز تن دریا نمیسوزد
خود آتش هم از این غصه دارد شعله میگیرد
که دارد بالهای زخمی پروانه میسوزد
همین آتش ولی از چشم تو دستور میگیرد
اگر امروز می سوزد اگر فردا نمیسوزد
کسی که سوخت از داغت در این دنیا بدون شک
در آن دنیا نمیسوزد در آن دنیا نمیسوزد
#علی_نقیب
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
ای گُلِ زیر گِلم، یا زهرا
به تو خوش بود دلم یا زهرا
رفتی و ترک عزیزان کردی
جمع ما را تو پریشان کردی
محرم راز علی، باز بیا
راز دل تا کنم ابراز بیا
یاد باد آنکه به شبهای دراز
من و تو هر دو به خلوتگه راز
تا سحرگاه خدا میگفتی
تو به همسایه دعا میگفتی
من هم از سینه نوا میکردم
بر شفای تو دعا میکردم
ماه محرابِ نماز شب من!
بیخبر از من و از زینب من!
یاد تو شمع من و محفل من
غم تو عقدۀ لاینحل من
ماندهام بی کس و تنها چه کنم؟
دور از فاطمه، آیا چه کنم؟
ای شده عمر تو ناکام به سر
از فراق پدر و مرگ پسر
هم سلامم برسان بر پدرت
هم ببوس از عوض من پسرت
#سیدرضا_موید
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطمیه
سرّالاسرار خدا اینجاست، پس در بسته است
راه در دنیای او چندین برابر بسته است
فاطمه در عرش مهمان خداوند است و بس
در مقام قُرب او جبریل هم پربسته است
عصمتالله است این بانو که در عالم خدا
راه کشف این معما را سراسر بسته است
سورهی کوثر نشان داده خدا در وصف او
از تمام شاعران مضمون بهتر بسته است
هرکسی را نیست اذن گریه بر ناموس حق
روضههای او خصوصی شد، اگر در بسته است
جز پریشانی ندارد حاصلی بیمادری
چون تمام نظم هر خانه به مادر بسته است
از همان روزی که زهرای علی سردرد داشت
روضههای فاطمیه غالباً سربسته است . . .
نیست بیعلت اگر از او خجالت میکشید
ذوالفقارش در غلاف و دست حیدر بسته است
« یکنفر، یکروز میآید برای انتقام... »
جان ما تنها به این مصراع آخر بسته است
#مجتبی_خرسندی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
فاطمه غش کرد با صدای اذانی
دق کرد یار جوان من چه جوانی
اشهد انّ علی غریب مدینه
فاطمه در غربتم شدهست هزینه
غصه به هم ریخت آشیانهی من را
دشمن من زد ستون خانهی من را
آه که اهل مدینه جای تسلی
داغ نشاندند روی سینهی زهرا
فاطمه ام بی گناه بود و زدندش
فاطمه ام پا به ماه بود و زدندش
در زد و دیوار گریه کرد به حالش
سرخی مسمار گریه کرد به حالش
لشکری او را در این مصاف زدندش
فاطمه ام را چهل غلاف زدندش
زخم به دنبال زخم خورد ز دشمن
یار من اما دمی جدا نشد از من
دست علی را به این طریق ولش کرد
بس که غلافش زدند فاطمه غش کرد
#وحید_عظیم_پور