eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم هرکه در دل،دلبری مانند حیدر داشته غیر او از هرچه دلبر هست،دل بر داشته پای درسش عالم و آدم تلمذ کرده‌اند هر زمانی که علی تکیه به منبر داشته کعبه از شوق حضورش سینه‌ی خود را شکافت کعبه پیش پای او،تنها ترک برداشته بین آیاتش خدا فرمود حیدر نفس اوست جان به قربانش عجب نفسی پیمبر داشته از شب معراج پیغمبر روایت کرده،حق جلوه ای با جلوه‌ی حیدر برابر داشته لایق بوسیدن پای علی تنها یکیست این لیاقت را به اذن الله قنبر داشته مشق رزم کودکی‌اش فتح چندین قلعه بود از همان دوران نگاهی هم به خیبر داشته در،به پا بوسی حیدر طوری از جا کنده شد حسرت این لحظه را انگار در، سر داشته قلعه را بعد از حضور مرتضی هرکس که دید با تعجب گفت:خیبر هم مگر در داشته...!؟
! در اشعارم برخوردم به این غزل قصیده که در اون دست به دامان خیلی ها شدم👇🏻 گوارای وجودتان در این شب خاص اشکی جاری شد دعا بفرمایید 😭 🖤 تقدیم به ☀️خورشید اهل بیت و 🌙ماه بنی هاشم ................... نام او را گفت آدم، صورتِ انسان گرفت نام او را گفت خاتم، معنیِ یزدان گرفت ما مسلمانیم اما آنچنان تسلیم نه درس ها باید که پای مکتب سلمان گرفت تاک بر پای جهان پیچید و ساقی شد علی مرده از این باده خورد و تا همیشه جان گرفت ای به قربان حسن، آن سیّد بخشنده که شهر با دستان پر مِهرش، کمی سامان گرفت ای به قربان امامی که نشد حجش تمام از طوافش باد اما... هیئت طوفان گرفت ای به قربان نگاهی که دل از حر برد و رفت لشکری آماده را با ابرو و مژگان گرفت چشم او «آن» است و این آن را نباید ساده دید باید از این آن، برای این و آن هم، آن گرفت ظهر عاشورا، شب قدر حسین بن علی ست - آن زمان که روی دست خسته اش قرآن گرفت لحظه ی گودال را تصویر کردن مشکل است با صدای خس خسی، قلب جهان یک آن گرفت از علی هر کس که در دل کینه داشت آمد جلو ابن ملجم شد به محراب، از پسر تاوان گرفت ای به قربان تنی که شکل آن تغییر کرد زیر پای اسب ها، امضا شد و پیمان گرفت ای به قربان سری که شمعِ روی نیزه بود قطره قطره آب شد تا عمر جاویدان گرفت ما گدایان را سفارش کرده اند از دیرباز کربلا و اربعین را باید از سلطان گرفت هر که جامانده بگوید یا رضا و یا رضا کربلا را غیر از او از هیچکس نتوان گرفت کربلا، میخانه ی عشاق آل مصطفاست باید از این سرزمین، آرامش و ایمان گرفت ازدحام کربلا، وحدت در عین کثرت است با بصیرت می توان از چشم ها عرفان گرفت ای بنازم آن علمدار غیوری را که گفت مرگ را باید شبیه زندگی آسان گرفت رخصت از ساقی گرفتم تا که سقایی کنم او که از دستش زمین و آسمان ها نان گرفت آه از آن ساعت که دریای حرم را خشک دید آه از آن ساعت که آمد اذن بر میدان گرفت آه از آن ساعت که مشکش را پر از امّید کرد آه از آن ساعت که راهش را به نخلستان، گرفت آبِْ روی آب بود و آبرویش در خطر دست هایش پر کشید و مشک بر دندان گرفت تیرها در چله آمد تا به خاک افتاد ماه ابر، پیراهن درید و بعد از آن، باران گرفت قم المقدسه
وقت پرواز آسمان شده بود گوئیا آخر جهان شده بود کعبه می رفت در دل محراب لحظه ی گریه ی اذان شده بود کوفه لبریز از مصیبت بود باد در کوچه نوحه خوان شده بود شور افتاد در دل زینب (س) پی بابا دلش روان شده بود در و دیوار التماسش کرد در و دیوار مهربان شده بود شوق دیدار حضرت زهرا در نگاه علی عیان شده بود خار در چشم و تیغ بین گلو زخم ،مهمان استخوان شده بود سایه ای شوم پشت هر دیوار در کمین علی نهان شده بود ناگهان آسمان ترک برداشت فرق خورشید خون فشان شده بود در نجف سینه بیقرار از عشق گفت "لا یمکن الفرار" از عشق
پدر را در گلیمی از کنار منبر آوردند پسر را در حصیری غرقِ خون و بی سر آوردند علی را کوفیان کشتند در محراب و بعد از آن برای کشتن فرزند او، صد لشگر آوردند اگر خورشید را شق القمر کردند در کوفه همان شق القمر را کربلا بر اکبر آوردند تمام دشت از خونِ ابوالفضل علی پُر شد ز بس بارانِ تیرِ کینه برآن پیکر آوردند ز فولادی که شد شمشیر و بر فرق علی آمد به دست حرمله تیری برای اصغر آوردند چقدر این کوفیان پستند کز بعد حسینِ او ز گوش کودکانش گوشواره‌ها در آوردند سه ساله بود و پا پُر آبله، رخسار و تن نیلی چه روزی با اسیری بر سر این دختر آوردند «وفایی» چون که خطبه خوانی زینب به گوش آمد همه در کوفه می‌گفتند گویا حیدر آوردند
ای که سی سال تو با درد مدارا کردی روز و شب آرزوی دیدن زهرا کردی بعد تشییع تن یاس شکسته هر روز مرگ خود را ز خداوند تمنا کردی ماه تنهای پر از زخم، پس از مادرمان کس نفهمید که با چاه چه نجوا کردی تو از آن روز که مسمار به پهلوش گرفت سر خود را به دم تیغ مهیا کردی خنده ی آن زن ملعونه تو را کشت نه تیغ بعد ها راز دل خویش هویدا کردی خنده ی اولی و دومی و قنفذ را بارها در گذر کوچه تماشا کردی سرت از تیغ شکست و دلت از ضرب قلاف فرق سر را شبیه پهلوی زهرا کردی
باز این چه شور و غوغاست ، در قلب سینه زن ها باز این چه بی قراری است ، در جان یاسمن ها جای بتول خالی است ، تاریخ گشته تکرار شمشیر ، فتنه ، مسجد ، مولا دوباره تنها شمشیر ِبی هوا بر فرق علی نشسته ای لعنت خدا بر ، این بی هوا زدن ها محراب از خجالت ، همرنگ ارغوان شد افتاده سر شکسته ، مولای بت شکن ها کی گفته بود مردم،  او تارک الصلات است مولا چه ها کشیده از دست بد دهن ها راحت شد از غریبی ، راحت شد از زمانه فزتُ و رب ِ او داشت ، دنیایی از سخن ها با مرد مردها که ، این گونه کرد کوفه دیگر چه می کند آه ، با کاروان زن ها .... فکری بکن برای شبهای تار زینب سو سو نزن به محراب ، ای شمع انجمن ها دستی که بین محراب ، فرق تو را شکسته سهم حسین سازد ، از خاک و خون کفن ها
منم آن گناهکاری، که به سوی تو دوان است تویی آن بزرگواری، که کریم و مهربان است تو همیشه در فرازی، تویی آن گدا نوازی که در اوج بی نیازی، نگران بندگان است به شب سیاه نوری، برسان پُلِ عبوری که دلم برای دوری، ز گناه نا توان است تو اگر مرا برانی در دیگری نکوبم که به غیر از آستانت، همه جا پر از زیان است همه عمر جز تو یارب! چه کسی رفیق من بود؟ تو امان من نباشی! چه کسی مرا امان است؟ تو خدای مرتضایی، تو همیشه با وفایی به گدای بی نوایی، که ضعیف و ناتوان است 《برو ای گدای مسکین در خانه علی زن》 که امیر با خدا در نجفش هم آشیان است بگذار جای کعبه، سر خود به پای حیدر تو اگر بهشت خواهی، نجفِ علی جنان است خوشم اینکه خاک پای پسر ابوترابم همه عمر سایبانم علم حسین جان است به فدای آن شهیدی که نخورد آب و جان داد ز غمش هنوز زهرا، شب جمعه روضه خوان است پسرم به تو جفا شد سرت از قفا جدا شد اثرات خنجر شمر روی حنجرت عیان است پسرم مگر به دشمن تو به غیر حق چه گفتی؟ که جواب حرف حقت، نوک نیزه سنان است پسرم کسی در عالم کفن تو را ندارد کفن تو خاک بوده، کفن تو بیکران است به خدا عطش دلیلِ ترک لبت نبوده ترک لبت برای ضربات خیزران است
بی اعتبارم اما این اشک من می‌ارزد چشم تر گنهکار، مطمئناً می ارزد حتی اگر که در را وا بر رویم نکردند این پشت در نشستن، این در زدن می‌ارزد غیر از تو من ندارم پشت و پناه یا رب هستم همین که با تو، من هم سخن می‌ارزد من مستحق نارم اما ز در مرانم دارم همین که ذکر تو بر دهن می ارزد ما بین گریه هایم، بین الهی العفو گفتی بگو حسن جان، جانم حسن می ارزد آلوده ام ولیکن سینه زن حسینم اینکه هنوز هستم یک سینه زن می‌ارزد گریه به هر مصیبت کردم اگر ضرر بود گریه فقط به شاه عریان بدن می‌ارزد هر چند نیزه خورده هر چند نعل خورده اما برای زینب این پیرهن می ارزد
پدر را در گلیمی از کنار منبر آوردند پسر را درحصیری غرق خون و بی سر آوردند علی را کوفیان کشتند درمحراب و بعد از آن برای کشتن فرزند او ،صد لشگر آوردند اگرخورشید را شق القمر کردند درکوفه همان شق القمر را کربلا بر اکبر آوردند تمام دشت از خون ابوالفضل علی پُر شد ز بس باران تیر کینه برآن پیکر آوردند ز فولادی که شد شمشر و برفرق علی آمد به دست حرمله تیری برای اصغر آوردند چقدر این کوفیان پستند کز بعد حسین او ز گوش کودکانش گوشواره ها در آوردند سه ساله بود و پا پُر آبله، رخسار و تن نیلی چه روزی با اسیری بر سر این دختر آوردند «وفایی» چون که خطبه خوانی زینب به گوش آمد همه درکوفه می گفتند گویا حیدر آوردند
سکوتم را شما دیدید اما بی‌صدا بودید به سوی قبله اما روی‌گردان از خدا بودید   سراغم آمدید اما چه دیر! آن روز که باید- به دادم می‌رسیدید، آه ای مردم کجا بودید؟!   ز غربت با شما می‌گفتم ای بی درد دین‌داران! اگر اندازه‌ی این چاه با من آشنا بودید   تمام زندگی من میان کوچه روزی سوخت چه می گویم؟! شما خود در میان کوچه‌ها بودید!   شما بودید و می‌دیدید من تنها شدم، آری! همان‌ها که مرا آتش زدند آن شب، شما بودید!   شما باشید و این دنیا! علی و یک جهان ماتم شمایی که از اول هم به دنیا مبتلا بودید
می روی با فرق خونین پیش بازوی کبود شهر بی زهرا که مولا! قابل ماندن نبود با وضو آمد به قصد لیلة الفرقت، علی! ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود! دور محرابت نمی‌بیند ملائک را مگر؟ با چه رویی دارد این شمشیر می‌آید فرود کینه‌ای از ذوالفقارت داشت گویی در دلش تا چنین فرق تو را وا کرد شمشیرِ حسود رسم شد شق القمر کردن میان کوفیان از همین شمشیر درس آموخت عاشورا، عمود در وداعت با حسین اشک تو جاری می‌شود دیده‌ای گویا از اینجا خیمه‌ها را بین دود بین فرزندانی اما این حسینت را غریب می‌کشندش با لبان تشنه در بین دو رود با یتیمان آمدم پشت سرای زینبت شیر آوردم پدر جان! دیر آوردم، چه سود؟
کعبه ز داغ تارک حیدر به هم ریخت کوثر بیا که ساقی کوثر به هم ریخت یکسو دوباره فاطمه دستش به پهلوست یکسو میان عرش پیغمبر به هم ریخت خون سرش پاشید تا که بین محراب مولا به یاد خونِ میخ در به هم ریخت دیگر توان راه رفتن در علی نیست جوری زده که فاتح خیبر به هم ریخت زیر بغل های امامم را گرفتند سربسته گویم سر که نه، پیکر به هم ریخت آمد به خانه بی کمک، از ترس زینب با دیدن وضع پدر، دختر به هم ریخت شمشیر تیزِ ابن ملجم بود کاری ای خاک عالم بر سر من، سر به هم ریخت ماندم بگویم یا نگویم، بین گودال در دستهای شمر دون، خنجر به هم ریخت ای‌کاش قبل از ذبح، خنجر تیز میشد با کندی خنجر ولی حنجر به هم ریخت آقای ما پنجه به روی خاک می‌زد از طرز دست و پا زدن، مادر به هم ریخت
در منی كه غير از اين يک ماه، قرآن هم نمی‌خوانم به لطف صاحبِ خانه، سر اين سفره مهمانم نخواهی دستم از دامان پرمهرت جدا گردد! اگرچه خوب می‌دانی كه من آلوده دامانم چه شب‌هايی نشستم توبه كردم، قول‌ها دادم نماندم لااقل يک بار روی عهد و پيمانم... نمی‌ترسم كه می‌بينی گناهان مرا اما از اين‌كه پيش مردم وا شود مشتم، هراسانم! خودت گفتی كه در اين ماه، بی‌اندازه می‌بخشی ولی من اين شب‌های رحمت را نمی‌دانم نمی‌چرخد زبانم... آه... اما در سرم غوغاست پشيمانم، پشيمانم، پشيمانم، پشيمانم
؛ قسم به خون شهیدان، به کربلا، به حسین خدا به حشر ببخشد گناهِ ما به حسین طلوع ماه مبارک مبارکش باشد کسی‌که روزه‌ی خود سازد ابتدا به حسین خوشا به روزه‌ی مقبولِ روزه‌دارانی که ابتدا به حسین است و انتها به حسین اجابت ار طلبی بر دعای خویش بخوان به هر دعا که توانی خدای را به حسین سلام باد بر آن روزه‌دار تشنه‌لبی که آب نوشد و گوید: سلام ما به حسین شروع و آخر این ماه با زیارت اوست چه عزت‌ست که داده‌ست کبریا به حسین زیارتش سه شب قدر لذتی دارد شب علی‌ست ولی باید التجا به حسین خدای عالمیان می‌دهد جوابش را دهد سلام هر آن‌کس زهرکجا به حسین نما روایت ابن شبیب را تفسیر زاشک صبح و شب حضرتِ رضا به حسین سه روز اگر تن او بود بر زمین، داده‌ست فضلیت سه شب قدر را خدا به حسین تو ای خدای حسین و علی، در این رمضان، قبول کن همه طاعات شیعه را به حسین "مؤید" از در این خانه رو نگرداند قسم به خون شهیدان، به کربلا، به حسین مرحوم
غمت برای دل مبتلای من کافی‌ست رسد همین که به گوشَت صدای من، کافی‌ست دوباره لیلهٔ قدر آمده گل نرگس بپیچد عطرت اگر در هوای من کافی‌ست بیا و قدر مرا با خودت مقدر کن اگر برای تو باشم، برای من کافی‌ست غریب، با همه‌ام، تا مقرب تو شوم فقط تو باشی اگر آشنای من، کافی‌ست مباد آنکه ببینم شرار قهر تو را همین که هجر تو باشد سزای من، کافی‌ست مرا خدا به تو بخشید یا ولیَ الله رضایت تو برای خدای من کافی‌ست مریضم آمدم اشک از غم علی ریزم که اشک روضه برای شفای من کافی‌ست شب زیارت و یک یا حسین و قدری اشک برای تذکرهٔ کربلای من کافی‌ست
ز جام نام تو دارد لبم تر می‌شود امشب خدا را شکر که با تو شبم سر می‌شود امشب بزرگی کن نیفتد طشت رسوایی من از بام که از فریاد آن گوش فلک کر می‌شود امشب تعارف نیست می‌دانم نبودم نوکر خوبی به دستان تو نوکر باز نوکر می‌شود امشب دعا کردم پر از کرب و بلا، مشهد، نجف باشد اگر تقدیر من دارد مقدر می‌شود امشب من و آلوده دامانی، برایم روضه می‌خوانی؟ که بعد از روضه هر جانی مطهر می‌شود امشب ————————- برای شب بیست و یکم👇🏻 علی تا گفت یا زهرا، حسن در گوش زینب گفت: پدر آماده‌ی دیدار مادر می‌شود امشب بریده تیغ تا ابرو، ولی با دیدن پهلو دوباره زنده یاد آتش و در می‌شود امشب ————————- برای شب بیست و سوم👇🏻 تمام دست‌ها بر دامن باب الحوائج‌هاست یکی دارد دخیل موی اصغر می‌شود امشب یکی هم حاجتش را امشب از بی‌دست می‌گیرد یکی هم در خرابه دیده‌اش تر می‌شود امشب خرابه دختری دارد که بر دستان بی جانش سری دارد که با آن روضه‌ام سر می‌شود امشب
بیا سنگینیِ بارِ گناهم را نبین امشب مقدّر کن برایم بهترین‌ها را همین امشب برای استجابت فرصتی بهتر نخواهم یافت گره خورده‌ست إحیا با امیرالمؤمنین امشب تمام عمر با خود، گرمِ جنگی تن به تن بودم به دیدارت می‌آیم از جدالی سهمگین امشب پناهِ من همین سجاده و تسبیح و قرآن است نگاهی کن به این درماندۀ گوشه‌نشین امشب شب قدر است و جا خوش کرده بغضی در گلوی من مقدّر می‌شود آیا برایم اربعین امشب؟ به فردایم امیدی نیست، اکنون دستگیری کن همین حالا، همین حالا، همین امشب، همین امشب
بازم شب قدره و بی‌قراری غلْط می‌خوره رو گونه‌های خیسم بازم شب قدره و حاجتامو یکی یکی با گریه می‌نویسم حاجتایی که نزدیک یه ساله تو خاطرم مرور می‌شه همیشه ولی تموم حاجتای عمرم اندازه‌ی یه حاجتم نمی‌شه حاجتم اینه آقامو ببینم کاشکی که آرزو به دل نمونم دوس دارم از خجالتش در بیام خدا کنه ازش خجل نمونم بازم شب قدره و جات خالیه فقط غمه که جات و پُر می‌کنه فقط نگاه مهربون توئه که این دل سنگیم و دُر می‌کنه باز شب قدر و خودم می‌دونم که قَدرت و نمی‌دونم آقاجون من امشب اومدم بگم که دیگه پشیمونم پشیمونم آقاجون تو جامعه کبیره خوندم این و لطف خدا بسته به لطفتونه اگه تو از گناه من بگذری دیگه خدا من و نمی‌سوزونه کِی می‌شه از کعبه خبر بیاد و صدا اذونت بپیچه تو گوشم برای انتقام بریم مدینه کنار تو لباس رزم بپوشم نمی‌دونم کوفه‌ای یا کربلا نمی‌دونم کجا عزا گرفتی به یادمون باش آقا هر کجا که به آسمون دست دعا گرفتی
خدا مرا ز ولای علی جدا نکند من و خیال جدایی از او؟ خدا نکند به آنچه در حق من می‌کند خوشم اما خدا کند که دلم را ز خود جدا نکند کسی که جانب بیگانه را نگه دارد نمی‌شود که نگاهی به آشنا نکند به خانه‌زادی او کعبه می‌کند اقرار دل شکسته علی را چرا صدا نکند؟ کسی ز کار دلی عقده وا نخواهد کرد اگر اشاره به دست گره‌گشا نکند سزد به حضرت او منصب ید اللّهی که غیر او گره از کار خلق وا نکند مرا حواله به لعل لب مسیح مده که جز نگاه تو درد مرا دوا نکند خدا کند که قَدَر اَندر این لیالیِ قَدْر مرا به هجر تو این قَدْر مبتلا نکند چه لذتی‌ست ندانم به زخم شمشیرت که کشتۀ تو دمی فکر خون‌بها نکند
شهادت حضرت امیرالمومنین (ع) زمزمه زمینه شور میره سوی مسجد.بانوای یازهرا دلشکسته میخونه.اونماز آخر را جانماز علی پرخون شده عرش خدا محزون آسمون زغمش گریون. ای وای ازکینه ی عدو.فرقش شده دوتا درماتم علی.محشر شده به پا            حیدر علی علی شبای قدر اومد.پرشده توی عالم درمصیبت حیدر.سوز و ناله وماتم چشامون زغم مولا میباره توی این شبها روضه خون حضرت زهرا   زهرا گریه میکنه بر.حال غریب تو امشب رواشده.ام یجیب تو                مولا علی علی توو بستره مولا.گریه میکنه زینب ازغم پدرجونش.اومده به روی لب چشاشه شبیه دریا می بینه که دیگه بابا داره میره پیش زهرا وای ازغم علی.زینب پریشونه مثله سر بابا.چشماش پره خونه                حیدر علی علی ابوذر رییس میرزایی (بهار)
شهادت حضرت امیرالمونین (ع) زمزمه شده خسته مولا زدست زمونه داره زیر لبهاش ز رفتن میخونه با یه قلب بی تاب زیر نور مهتاب پرازغصه ودرد میره سوی محراب غمش بیشماره قراری نداره باذکر یازهرا ستاره میباره خون دل می ریزه زفرق شکسته همه دیدن حیدر که ازپا نشسته شکسته سرش وای چه بیتابه زینب بمیرم دوچشمش پره خونه امشب بابای غریبم زغم بی شکیبم برای شفایت به امن یجیبم جا مونده روقلبش یه داغ مدینه کبودی صورت کبودی سینه به زخم دل تو علی جان نمک خورد جلو چشمت آقا عزیزت کتک خورد سحرشد برایت زمان جدایی میخونی زیرلب یازهرا کجایی توکردی وصیت به نور دوعینت باچشمای خیست به ذخرالحسینت توو کرببلا ای ابالفضل سقا حسینم غریبه نزاریش تو تنها امون از روزی که میشه پاره پیکر سرش روی نیزه جلو چشم خواهر ابوذر رییس میرزایی (بهار)
نوحه ضربت خوردن حضرت علی (ع) مسجد کوفه زغم ماتم سرا شد حضرت حیدر به راه دین فداشد فرق او ازکین دوتاشد محشرکبری به پاشد        یاعلی جانم علی جان اهل عالم خورده ضربت فرق مولا گشته جاری از دودیده اشک زهرا ذکر او باچشم گریان فاطمه جان فاطمه جان           یاعلی جانم علی جان گشته محراب عبادت غرق درخون قلب عالم زاین مصیبت گشته محزون گشته زینب مرثیه خوان نوحه خواند زارو حیران             یاعلی جانم علی جان ابوذر رییس میرزایی (بهار)
شهادت حضرت امیرالمومنین (ع) سنگین مرد غریب کوچه ها.بابای بچه یتیما زیر لبش ذکر خدا.علی علی یا مولا مشتاقه مرگه تاسحر.میخونه باسوز جگر روضه ی اون دیوارو در.یافاطمه یازهرا بانمک افطارمیکنه.موندن وانکارمیکنه قاتل وبیدارمیکنه.یادی ازاون یار میکنه زدنیا دل بریده.زخم زبون شنیده میخاد بره به پیش.فاطمه ی شهیده                 علی علی علی جان تویی غریب بی نشون.نگات به سمت آسمون توو خونه امشب وبمون.بخاطر دخترت ازهمه تو دل بریدی.غم و بلاهاکشیدی زدنیا خیری ندیدی.فدای چشم ترت چشام مثه ابربهار.دلم واسه تو بیقرار به جوون زینبت نرو.به غصه ها میشم دچار من باچشای ترم.بدرقه ی دلبرم کم نشه ای پدرجون.سایه ی تو ازسرم                علی علی علی جان محراب ومسجد لاله گون.محاسنش غرقه به خون ازدل زینب ای امون.زغصه ها می میره سی ساله چشماش به دره.حالا که وقت سفره همش به فکره دختره.زینب به غم اسیره کوفه وشهرشامیا.محله ی یهودیا سنگ لب بام وحسین.ای وای ازاین درد وبلا سهمش میشه اسارت.میشه بهش جسارت ای وای میره یه روزی. معجراشون به غارت               حسین حسین مظلوم ابوذر رییس میرزایی (بهار)
شهادت امیرالمومنین (ع) سنگین امشب شبه یه ماتمه.شب جدایی و غمه.میره به پیش فاطمه.علی علی علی جان توو خونشون حال دعا.امن یجیبه رو لبا.همه میگن خدا خدا.علی علی علی جان سی ساله یاد کوچه ها.غماشو میگفته به چاه گلش میون دشمنا.له شده زیر دست وپا راحت میشه زغمها.آروم آروم خدایا چشاشو میبنده و.میره کناره زهرا                علی علی یازهرا یادش نمیره تا ابد.چه بلایی سرش اومد.به همسرش زدن لگد. واویلتا واویلا راه گلوشو عقده بست.فاطمه اش زپا نشست.ستون قامتش شکست. واویلتا واویلا توو کوچه ها چهل نفر.به قتل اون بستن کمر باضربه ی غلاف تیغ.زهراش زمین افتاد باسر ازدست این زمونه.چشاش یه کاسه خونه همش به زیر لبهاش.یافاطمه میخونه              علی علی یازهرا حال علی خرابه و.زینب براش بی تابه و.غم بابا عذابه و.ای وای ازاین مصیبت حق علی اداشده.مسافرخداشده توو خونشون غوغاشده.ای وای ازاین مصیبت وقت وصیت رسیده.روضه به اینجا کشیده میبینه این صحنه هارو.زینب قامت خمیده دیدن علی با احساس.میگه بیا گل یاس دست حسین واینجا.گذاشت توو دست عباس                 حسین غریب مادر ابوذر رییس میرزایی (بهار)
نوحه شهادت حضرت علی (ع) اولین مظلوم عالم بین بستر نوحه خوانش گشته زهرای مطهر می رود مولای خوبان گشته زینب موپریشان             آه و واویلا ازاین غم عرش حق درماتم حبل المتین است درسما این نوحه ی روح الامین است شد رها از درد و غمها می رود او سوی زهرا             آه و واویلا ازاین غم استخوانی درگلو خاری به دیده مثله حیدر کس چنین داغی ندیده ای زحق محروم علی جان اولین مظلوم علی جان           آه و واویلا ازاین غم ابوذر رییس میرزایی(بهار)
نوزرهم خوردن حضرت علی(ع) نوحه به آسمون نگاش گره خورده یه دردی داره صبرشو برده غم فراق فاطمه عمری اشک دوچشماشو درآورده توو محراب دعافرق سرش میشه دوتا مرتضی بابای یتیما دم سحرمیشه فدا مرتضی           واویلا 2 ازاین مصیبت و غم صبرش دیگه سر رسیده حیدر ازغصه و غم بریده حیدر ازوقتی بی فاطمه شد مولا ازدنیا خیری ندیده حیدر طاقتی نداره بریده از مردم دنیا علی آرزوش اینه که زودتر بره کنار زهرا علی           واویلا 2 ازاین مصیبت وغم امشب به ذکره یاربه مولا دوباره در تاب و تبه مولا میبینه گریه های زینب رو خیلی به فکره زینبه مولا میگه با زینبش کوفه و شهرشامیا میروی باشمر و حرمله محله ی یهودیا میروی         واویلا 2 ازاین مصیبت و غم ابوذر رییس میرزایی(بهار)
شهادت حضرت علی(ع) نوحه گرفته دلهامون برای مولامون نمیشنویم دیگه صدای مولامون آقای ما به حال احتضاره چشای آسمون داره میباره این لحظه های آخری آقامون برای فاطمه چه بیقراره واویلا واویلا علی جان علی جان چشای هرشیعه یه کاسه ی خونه برای مظلومی دلش پریشونه داری کجا میری پناه ایتام داری کجا میری امام گمنام تموم آسمونیا میخونن کجا میری ای آبروی اسلام واویلا واویلا علی جان علی جان شکسته شد فرق مظلوم این دنیا با اشک و با ناله میره سوی زهرا زمین و آسمونا غرقه خونه با مولامون چه کرده این زمونه از دنیا سیرشده به زیر لبهاش انا الیه راجعون میخونه واویلا واویلا علی جان علی جان ابوذر رئیس میرزایی
سحر نوزدهم😭 فاطمه در این سحر راحت شدم چشم تر،خونین جگر راحت شدم تازیانه،کوچه،سیلی یک طرف آخر از مسمار در راحت شدم ابوذر رئیس میرزایی
💠 سبک 💠 از جمعی از شاعـران گرانقدر گروه شـــــاعران جواز نوکـری ➖➖➖ بند اول: از دنیا بیزارم،چقدر خون به دل مولا کرد از دنیا بیزارم،چه غمی توی دلا برپا کرد از دنیا بیزارم،با علی بد تا کرد ۲ خونه نشینی و فراق یار این همه غصه‌های پر تکرار قصه‌ی کوچه و در و دیوار،واویلا آه از این دنیای بی علی چی میشه فردای بی علی؟ ۲ بند دوم: واویلا از امشب نمیاد صدای پای بابا واویلا از امشب نمیاد علی با نون و خرما واویلا از امشب کوفه شد بی مولا الهی هیچ کسی نشه تنها کی میشه دیگه مرهم غمها سرده چقد خونه ی بی بابا،واویلا آه ازاین دنیای بی علی چی میشه فردای بی علی4 بند سوم: از محراب تا گودال، قصه ی غریبی حیدر بود از محراب تا گودال، روضه ی شکستن مادر بود از محراب تا گودال، صحبت از حنجر بود نتیجه ی دوری از مولاست غمی که تو روضه ی عاشوراست اسارت عقیله ی کبراست واویلا آه اباعبدالله علی کشته ی بی گناه علی ما کجاییم و راه علی .... بند چهارم: سخته واسه دختر ، حال بابا رو پریشون دیدن سخته واسه دختر ، قاتلِ بابا رو خندون دیدن سخته واسه دختر ، سرِ پر خون دیدن دخترای مادرمون زهرا زینب و فرق زخمیِ مولا رقیه خانوم و سر بابا وای ازین فرقِ گشته دو تا وای ازون راس و تشت طلا ➖➖➖