#حضرت_ابالفضل_شهادت
بعدِ تو خیمه ی ما غرق عزا شد، بد شد
کمر شاه که از داغ تو تا شد، بد شد
لشکر نیزه و شمشیر و عصا ریخت سرت
از تنت دست جدا... دست جدا شد، بد شد
بین ابروی تو را فاصله انداخت عمود
فرقت ای ماه بنی عشق دو تا شد، بد شد
شاهِ تنها شده بعد از تو، زمین گیر شد و
وسط گودی گودال چه ها شد... بد شد
شمر فهمید که عباس ندارم... شر شد
قائله دور و بر خیمه به پا شد، بد شد
رفتی و بعد تو ای سرو دل آرا، به حرم
پای شمر و شبث و حرمله وا شد، بد شد
احترامم سر جا بود ولی بعد از تو
این اسارت که چنین قسمت ما شد، بد شد
سر تو رفت به نیزه، سر ما داد زدند
به خدا خون به دل آل عبا شد... بد شد
#وحید_محمدی
#حضرت_ابالفضل_شهادت
بی تو برگشتن به خیمه ای برادر مشکل است
کار من با رفتنت چندین برابر مشکل است
تا تو بودی در حرم پشتم به کوهی گرم بود
زندگی کردن بدون تو برادر مشکل است
بعد تو دیگر چگونه وعده ی آبی دهم؟
قول دادن بعداز این سقای لشگر مشکل است
پس چه شد تکبیر سوم ؟ بچه ها دلواپس اند
گرچه دیگر گفتن الله اکبر مشکل است
نحوه ی افتادنت از اسب پشتم را شکست
هضم داغت ای علمدار دلاور مشکل است
تیر بیرون می کشم از چشم زیبایت ولی
بستن زخم عمیق کاسه ی سر مشکل است
ای رشید قطعه قطعه دست و پایت پس کجاست؟
با چنین وضعیتی تشییع پیکر مشکل است
روی پای فاطمه چشمان خود را وا مکن
دیدن خون مردگی روی مادر مشکل است
ضجه ی اهل حرم دارد کبابم می کند
بی گمان تسکین خواهر های مضطر مشکل است
شمر بالای بلندی رفته می رقصد ببین!
دیدن این صحنه های زجر آور مشکل است
از تو دل کندم ولیکن قلبم از جا کنده شد
هرچه باشد خب وداع بار آخر مشکل است
روسری دخترانم را زدم محکم گره
حق بده شام غریبان حفظ معجر مشکل است
#علیرضا_خاکساری
#امام_حسین_مناجات
#شب_نهم
ابر اندوهیم و چشمی غرقِ نَم داریم ما
سالیان سال از داغ تو می باریم ما
گریه..،تنها بر مصیبات عظیمات جایز است
غیر از این گریه ز هرچه گریه بیزاریم ما
حاصل یک سال زحمت،در محرم می رسد
میوهی چشمان ما "اشک" است،پرباریم ما
خرجیِ چشمان ما را فاطمه پرداخت کرد
تا دم محشر به این مادر بدهکاریم ما
هفتپُشتم کفشدار روضههایَت بودهاند...
آبرویِ خویش را مدیون این کاریم ما
جارویِ دست مرا شاه خراسان داده است
نسل اندر نسل از خُدّام درباریم ما
دخترت هر شب مرا کُنج همین هیئت نشاند
در شلوغیها بهلطفش باز جا داریم ما
سقف هیئَتها پناه بی پناهی های ماست
سایهات را برندار آقا..،گرفتاریم ما
روضهات دارُالشَّفای دردِ بی درمانی است
هر زمان هیئت نمی آییم بیماریم ما
جان جُونات با نگاهی روسیاهت را بخر!...
بردههای پاپتیِ بین بازاریم ما
تک تک ما پرچم سبزِ اباالفضلِ توایم
در حقیقت بیرقی در دست دلداریم ما
آبروی ساقی اهل حرم با آب ریخت...
در عزایِ شرمساری اش عزاداریم ما
کاش یک جُرعه رباب از آب می نوشید..،آه...
تا ابد در حسرت مشک علمداریم ما
#بردیا_محمدی
#حضرت_ابالفضل_مدح
#حضرت_ابالفضل_شهادت
پشت هرکس حرف باشد پشت ما حرف دل است
آن دلی که نیست در تسخیر چشمانش گل است
عشق او راه مرا سمت خدا انداخته
بی تعارف مذهبی جز عشق باشد باطل است
ماه اگر یک بار شام چهارده کامل شده
ماه ما سی روز و سی شب ماه رویش کامل است
تو بگو یک سکه! او صدکیسه ی زر میدهد
باب العباس است اینجا،خوش بحال سائل است
گر گدا کاهل بود عباس راهش میدهد!
لطف دارد بر همه حتی کسی که کاهل است!
هرچه میخواهد دل تنگت بگو حاجت بگیر
از در این باکرم نومید رفتن مشکل است
این مطب باز است صبح و ظهر و شب هرروز سال
این طبیب محترم کارش شفای عاجل است
از حسین عباس میخواهم از عباسش حسین
قبله گاهی اینطرف گاهی به آن سو مایل است
کاش جای دست او دستان ما را میزدند
دستهای سینه زنها محضرش ناقابل است
از کنار علقمه گودال پیدا میشود
دور تا دورش صدای خنده های قاتل است
#سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_ابالفضل_شهادت
خواستم آبی رسانم در حرم اما نشد
گفته بودم مشکها می آورم اما نشد
خواستم پیش رباب این مشکِ پر آب آورم
تا نگوید تشنه جان داد اصغرم اما نشد
خواستم سیراب سازم تشنگان خیمه را
تا مگر خشنود گردد خواهرم اما نشد
خواستم بالاسر خواهر بمانم در حرم
تا نگوید وای من از معجرم اما نشد
جای دستانم سرِ راه تو ای مولای من...
خواستم بر پای تو افتد سرم اما نشد
چون دو دستم قطع شد، دستِ عالمگیری نماند
خواستم گیرم بدستِ دیگرم اما نشد
خواستم مانع شوم از غارت اهل خیام
گفتم ایدل، من امیر لشکرم اما نشد
اولین بار است، تو اِستاده، من افتاده ام
خواستم خیزم بپای رهبرم اما نشد
خواستم دستی نگیری بر کمر از داغ من
تا نخندد کس به اشکِ سرورم اما نشد
دست بر پهلو به بالینم رسیده مادرت
کاش میشد انتقامِ، مادرم اما نشد
کاش میشد از سرِ نیزه نبینم بارها
تازیانه خوردنِ اهل حرم اما نشد
تا قیامت از برایم شرم ماند و شرم ماند
خواستم تسکین بر این چشمِ ترم اما نشد
#محمود_ژولیده
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
ابتدا گریه انتها گریه
میکشد آخرش مرا گریه
گریه گریه، همیشه میچسبد
در علن گریه در خفا گریه
مدتی هست دائم الاشکم
بیصدا گریه، با صدا گریه
(زخمیام التیام میخواهم)*
مرهمِ دردِ بیدوا گریه
غزل و اشک، یار دیریناند
به غزل میدهد صفا گریه
غزل است این؟ بعید میدانم
واژه واژه هجا هجا گریه
آخرش بی بهانه، بیعلت
میرود سمت کربلا گریه
::
حرف گودال شد، چه باید کرد؟
در دوراهی مرگ یا گریه
شاه از روی زین زمین افتاد
شد تمامیِ ماسوا گریه
تا که افتاد، مادرش غش کرد
خواهرش ناله زد وَ ما گریه
چقدر کار شمر طول کشید
از سرِ ظهر تا عشا گریه
میکند کندیِ سرِ خنجر
به سری که شد از قفا... گریه
#حامد_محمدی و #وحید_محمدی
*سیدحمیدرضا برقعی
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
باید بهجای بردن انگشتر از دست
از فیض انگشتت اشارت میگرفتند
وقتیکه قرآن تو را از نی شنیدند
درسی فراتر از تلاوت میگرفتند...
باید زِ کام خشک سقای تو در آب
درس وفاداری و غیرت میگرفتند
افسوس از آن مردمانی که سرت را
از دست یکدیگر غنیمت میگرفتند
#محمد_جبرئیلی
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
#حضرت_زینب_س_عصر_عاشورا
#حضرت_زینب_س_مصائب
فرازی از یک #مثنوی
دید بالای بلندی ازدحام
صد حرامی، دور یک بیتُالحَرام
حملهور، بر کعبه دید اصحاب فیل
دشتی از نمرود گِرد یک خلیل..
کَعب نیها گِرد کعبه، در طواف
سنگها دارند قصد اعتکاف..
«دیدهای تلفیق خون و خاک را؟
بر زمین افتادن افلاک را؟»
دیدهای مرگی بدین حَد، باشُکوه؟
دیدهای تکیه دهد بر نیزه کوه؟
دیدهای پَرپَر، گُل احساس را؟
دیدهای یک یاس و، صدها داس را؟
دیدهای صد سنگ و یک آیینه را؟
نُو به نُو، صد کینۀ دیرینه را؟..
ماهتابی با شفق، آمیختهست
خون پیشانی به رویش ریختهست..
زخمهها در پردۀ بیداد بود
یک گلو، صد حنجره فریاد بود
::
دید بالای بلندی، خواهر است
دست او گه بر فلک، گه بر سر است
درد، در دل بود بر لب آه داشت
یا «رسولالله» و «یا الله» داشت..
هر دو تن، گویی دو بیجان پیکرند
شاهد جان دادن یکدیگرند
در صدای او، ولی جوهر نبود
جوهر گفتار، با خواهر نبود..
در نگاه خود، پیام صبر داشت
کوه را با استواری وا گذاشت
ای امید من برو اینجا مباش
خود نمک بر زخمهای من مپاش..
رُو به خیمه رهبری آغاز کن
خار، بَر کَن، راه طفلان باز کن
ماه من، منظومهام را کن رَصَد
بوی آتش بر مشامم میرسد..
آسمان در شب، پر از اَنجُم شود
در دل شب، قرص ماهم گم شود
جستجوی خویش را دنبال کن
گر نجُستی، روی در گودال کن..
کودکان ما همه دُردانهاند
گِرد شمع داغها پروانهاند
بر سر بیمار من تیمار باش
در کنارش کاروانسالار باش..
::
هر چه گفتش چشم بربند از حسین
زینب، امّا دل نمیکَند از حسین
داشت یک تن بیمِ جان دو امام
گاه در گودال، دل، گه در خیام
زین طرف، بییار، مانده یک غریب
ز آن طرف، بیمار میخواهد طبیب
مرغ دل، گه در حرم، پَر میکشید
گه به سوی قتلگه، سر میکشید..
بود زینب، مُحرِمِ حجّ وفا
گه به سوی مَروه، گاهی در صفا
زیر پایش دید میلرزد زمین
رنگ گردون، همچو روی شرمگین..
آبها، گویی تلاطُم میکنند
بادها هم، راه خود گم میکنند
جامه گردون در خُم نیلی زند
خود به روی خود، شفق سیلی زند
ز آسمان، خورشید باشد جلوهگر
یا که داغی را نهاده بر جگر؟..
رنگ از مهتابِ روی او پرید
بوی پرپر گشتن گُل را شنید
عشق، کوه صبر را از جای کَند
رفت سوی مجمر آتش، سپند
پای از ره ماند، امّا دل دواند
بر زمین چون سایه، خود را میکشاند..
با تن بیجان، سوی جانانه رفت
شمع، سوسو میزد و پروانه رفت..
آمد و دید از عِناد قوم کین
گوشوار عرش، بر روی زمین..
بانگ زد: آیین مهمانیست این؟
کافران! رسم مسلمانیست این؟..
آه ای نفرین بیحد، بر شما
نیست آیا یک مسلمان در شما؟
این گلو را مصطفی بوسیدهست
صد گُل از گلبرگ رویش چیدهست..
دیدۀ او، مشعل اُمّالقُراست
سینۀ او، لوح محفوظ خداست
سرخ بود این گُل، که بر آن رنگ زد؟
کی به یک آیینه، صدها سنگ زد؟
این شَفَقرخسار، ماه زینب است
کعبۀ دل، قبلهگاه زینب است..
از لبش دارد حیات، آب حیات
دست هَستی خواهد از دستش برات..
::
دیدهای در پیش چشم خواهری
خنجری و، قاتلی و، حنجری؟..
دیدهای روی حریر، الماس را؟
دیدهای داسی نبُرّد یاس را؟..
خواهر از این سو و از آن سو، عدو
بود یک خنجر، به روی دو گلو
گر چه او را طاقت دیدن نبود
همچنان وحی، آمد از بالا فرود
لیک با او هالهای از نور بود
چشم خفّاشان به رویش کور بود
از خدای عشق، نیرو میگرفت
صبر، زیر بازوی او میگرفت
پیکر بیجان خود را میکشاند
میفتاد و عشق او را میدواند
تا حسین از عزم او آگاه شد
صحنه بیش از زخمها، جانکاه شد
گفت، ای همسَنگر من خواهرم
ای تو ناموس خدا رُو در حرم..
باز سوی خیمهها پیمود راه
ای قلم برگرد سوی خیمهگاه..
بس زبان افصح اینجا لال شد
کسی چه میداند چه در گودال شد..
هر قلم اینجا شکسته بهتر است
جز لبان عشق، بسته بهتر است
::
نِی توان دارد زبان، بر گفتنش
نِی دلی را طاقت بشنفتنش..
آیههای عاشقی تفسیر شد
خنجری با حنجری درگیر شد..
باغ را عطر خدا پُر کرده بود
کربلا را دو صدا پر کرده بود
خواهری گفتا: به قربان سرت
بانویی گفتا: بمیرد مادرت
آسمانا، گریه سر کن بر زمین
«سر بریدند آسمان را در زمین»
#علی_انسانی
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
#غزال
جیبشان پر میشود
جیب هر مرد و زن و پیر و جوان پر میشود
با فروش دین خود
کوفیان بیمروت جیبشان پر میشود
هرکسی بیعت شکست
یک سپر گندم برایش رایگان پر میشود
آه از اشباه الرجال...
قصهی کوفی جماعت در جهان پر میشود
چوبخط عدهای
در بزنگاه خطیر امتحان پر میشود
لشگر ابن زیاد
با هجوم مردمی نامهربان پر میشود
محض تکفیر حسین
دشت از یک عده بینامونشان پر میشود
کولهبار حرمله
بعد بغض و کینه از تیر و کمان پر میشود
شمر مهمانش شده
دامن مهمان به لطف میزبان پر میشود
قتل صبرش را ببین
قتلگاه از خولی و شمر و سنان پر میشود
روضه خیلی سخت شد
با سر نیزه همه حجم دهان پر میشود
هر شکاف زخم او
با عصای پیرمردی ناتوان پر میشود
فاخر است انگشترش
با عقیقش دستوبال ساربان پر میشود
بعد غارت شک نکن
جیب خولی از النگوی زنان پر میشود
از رد پای شبث
چادر طفل یتیم کاروان پر میشود
پیش چشمان رباب
مشکهای خالی از آب روان پر میشود
گوش اطفال حرم
از رجزخوانی چوب خیزران پر میشود
#علیرضا_خاکساری
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
یک نصفه روز قدر چهل سال خسته شد
زینب کنار رأس برادر شکسته شد
از دور دید ، شمر کجا پا گذاشته
اینگونه شد نماز عقیله نشسته شد
می دید دسته دسته به گودال آمدند
می دید جسم دلبر خود دسته دسته شد
با نیزه ای که روی گلویش گذاشتند
راه نفس کشیدن ارباب بسته شد
خیلی مسیرِ خیمه و گودال را دوید
یک نصفه روز قدر چهل سال خسته شد
#احسان_نرگسی
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
شده آتش بیار صحرا شمر
جان ندارد برای بلوا شمر
هر که آمد به محضرت امروز
دست خالی نرفت حتی شمر
جان زهرا! به جانت افتادند
دو سه تا شمر نه چهل تا شمر
گره افتاده است در مویت
چه کسی واکند خودم یا شمر؟
وقت ذبحات تعارفش کردند
همه گفتند که بفرما شمر
قتل وهن است نیت اینها
همگی رفتهاند اما شمر ...
لب گودال ناسزایی گفت
با همان طعنه کشت ما را شمر
#علیرضا_خاکساری
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#شب_عاشورا
آبرو حیثیّت دینی حسین
یکتنه ناجی آئینی حسين
خون تو احیای اسلام عزیز
راه مکتب را تو تضمینی حسین
هم شریعت را اصالتبخش تو
هم طریقت را جهانبینی حسین
تو قنوت مستجابی در نماز
بر دعای خلق آمینی حسین
گریهکنهای خودت را روز حشر
در لوای خویش میچینی حسین
تو پناه محشری، از وحشتِ
دختران خویش غمگینی حسین
خار میچینی چرا پشت خیام
عصر عاشورا چه میبینی حسین؟
پای مجروح یتیمان تو را
نیست جز شلاق تسکینی حسین
آه از دلواپسی امشبت
وای از فردا و حال زینبت
وای اگر فردا تو تنهاتر شوی
بیاباالفضل و علیاکبر شوی
وای اگر فردای پر رنج و ملال
جسم قاسم را ببینی پایمال
وای اگر فردا در آن قحطی آب
حرمله از غنچهات گیرد گلاب
وای فردا جای زهرا مادرت
خواهرت باید ببوسد حنجرت
وای اگر فردا تو ای سالار دین
از فرس ناگه بیفتی بر زمین
وای اگر حال تو را ناخوش کنند
تیرها بر پیکرت جا خوش کنند
وای هر جا بوسه زد احمد بر آن
مینشیند نیزهای تا استخوان
لحظهی پایان عمرت آه، آه
شمر میآید به سمت قتلگاه
وای اگر زانو زند بر پیکرت
خنجرش افتد به روی حنجرت
وای اگر با ضربههای بیامان
سر جدا گردد ز جسمت آنزمان
...
وای اگر در شام روزی این سرت
پرت گردد روبروی دخترت
نازدانه دخترت دق میکند
خواهرت از غصه هقهق میکند
#امیر_عظیمی
#حضرت_زینب_س_شب_عاشورا
الهی زخم باغت را نبینم
خموشی چراغت را نبینم
اگرخواهی نمیرد زینب تو
دعاکن تاکه داغت را نبینم
#سیدهاشم_وفایی
#دوازده_ضربت
اولین ضربه کربلا لرزید
سرِ گودال مادری افتاد
از حرم یک نگاه پُر خواهش
به لب کُند خنجری افتاد
دومین ضربه شمر هم لرزید!
چکمه اش بر گلو ترحم کرد
ناله ی یا بُنیه ای آمد
خنجری دست و پای خود گم کرد
سومین ضربه غنچه ای پژمرد
لاله در چنگ خاروخس افتاد
سینه ای غرق زخم بود اما
خنجری کُند از نفس افتاد
چارمین ضربه ، پنجمین ضربه
وضع حنجر وخیم تر می شد
ششمین ضربه ، هفتمین ضربه
فاطمه داشت بی پسر می شد
هشتمین ضربه کعبه هم لرزید
درد بر استخوان مماس افتاد
نهمین ضربه خنجر کهنه
پشتِ گردن به التماس افتاد !
دهمین ضربه کاسه ی صبرِ
لشکری رفته رفته سر می رفت
زودتر از سر بریده به شام
قاصدی داشت خوش خبر می رفت
نوبت ضربه ای عجیب رسید!
یازده بار آسمان غش کرد
حرمله سمت خیمه ها می رفت
در حرم معجری جوان غش کرد
وای از ضربه ی دوازدهم !
ضربه ای که سنان پسندتر است
شمر با دست های لرزان گفت:
چه کسی نیزه اش بلندتر است ؟
#وحید_قاسمی
#شب_عاشورا
آبرو حیثیّت دینی حسین
یکتنه ناجی آئینی حسين
خون تو احیای اسلام عزیز
راه مکتب را تو تضمینی حسین
هم شریعت را اصالتبخش تو
هم طریقت را جهانبینی حسین
تو قنوت مستجابی در نماز
بر دعای خلق آمینی حسین
گریهکنهای خودت را روز حشر
در لوای خویش میچینی حسین
تو پناه محشری، از وحشتِ
دختران خویش غمگینی حسین
خار میچینی چرا پشت خیام
عصر عاشورا چه میبینی حسین؟
پای مجروح یتیمان تو را
نیست جز شلاق تسکینی حسین
آه از دلواپسی امشبت
وای از فردا و حال زینبت
وای اگر فردا تو تنهاتر شوی
بیاباالفضل و علیاکبر شوی
وای اگر فردای پر رنج و ملال
جسم قاسم را ببینی پایمال
وای اگر فردا در آن قحطی آب
حرمله از غنچهات گیرد گلاب
وای فردا جای زهرا مادرت
خواهرت باید ببوسد حنجرت
وای اگر فردا تو ای سالار دین
از فرس ناگه بیفتی بر زمین
وای اگر حال تو را ناخوش کنند
تیرها بر پیکرت جا خوش کنند
وای هر جا بوسه زد احمد بر آن
مینشیند نیزهای تا استخوان
لحظهی پایان عمرت آه، آه
شمر میآید به سمت قتلگاه
وای اگر زانو زند بر پیکرت
خنجرش افتد به روی حنجرت
وای اگر با ضربههای بیامان
سر جدا گردد ز جسمت آنزمان
...
وای اگر در شام روزی این سرت
پرت گردد روبروی دخترت
نازدانه دخترت دق میکند
خواهرت از غصه هقهق میکند
#امیر_عظیمی
#امام_حسین_علیه_السلام_گودال_قتلگاه
حیدر رسیده بود، پیمبر رسیده بود
همراه این دو، سورهی کوثر رسیده بود
خواهر دوید سمت برادر ولی دریغ
آن لحظهای رسید که لشگر رسیده بود
از خاتم حسین، تعاریف بیشمار
به گوش ساربان ستمگر رسیده بود
کار عصا و نیزه و شمشیر شد تمام
نوبت به شمر و سینه و خنجر رسیده بود
خنجر نمیبرید گلوی حسین را
به بوسه گاه حضرت مادر رسیده بود
حق داشت زینبی که به صبرش ملقب است
با قتل صبر، صبرش اگر سر رسیده بود
هنگام ظهر کشتن آقا شروع شد
اما غروب، کار به آخر رسیده بود
#شهریار_سنجری
🏴 #محرم۱۴۰۳
#امام_حسین علیه السلام
#عاشورا #گودال
#احسان_نرگسی
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
یک نصفه روز قدر چهل سال خسته شد
زینب کنار رأس برادر شکسته شد
از دور دید، شمر کجا پا گذاشته
اینگونه شد نماز عقیله نشسته شد
می دید دسته دسته به گودال آمدند
می دید جسم دلبر خود دسته دسته شد
با نیزه ای که روی گلویش گذاشتند
راه نفس کشیدن ارباب بسته شد
خیلی مسیرِ خیمه و گودال را دوید
یک نصفه روز قدر چهل سال خسته شد
.
.
#امام_حسین
صلی الله علیک یا اباعبدالله
شب تا به سحر ستاره می گفت حسین
مهتاب به هر اشاره می گفت حسین
هر لاله ی پرپری که بر خاک افتاد
با پیکر پاره پاره می گفت حسین
#محمدعلی_شهاب
#آزادگان_عالم_در_خیمه_حسین_اند
.
#شب_دهم_محرم
#روضه_شب_عاشورا
مرد قیام از خلوت شب جا نمی ماند
عبد خدا از سفره ی نجوا نمی ماند
امشب که مهلت داده ما را در مناجاتش
دور از ملاقاتش دل شیدا نمی ماند
من عاشق صوم و صلاتم، عاشق قرآن
از ما کسی در پشت این درها نمی ماند
دین خدا حالا که جانِ تازه میخواهد
پس جانِ ما دیگر در این تن ها نمیماند
باید کنون بار سفر بست ای همه عشاق
اهل لقاءالله در دنیا نمی ماند
هر کس که میخواهد،، بماند در کنار ما
مهلت برای فرصت فردا نمی ماند
امشب شهادتنامه عشاق امضا شد
این صفحه های سرخ بی امضا نمی ماند
ما لشکر زهرائیانِ کربلا هستیم
فردا کسی از لشکر زهرا نمی ماند
مردانِ ما جمله شهیدان خدا هستند
جز سید سجاد کس از ما نمی ماند
زنهای ما بعد از شما گردند اَسیرالله
سالم سَری، از جمعِ این زنها نمی ماند
غارت شود اینجا تمام خیمه های ما
بر گوشِ طفلان گوشوار اینجا نمی ماند
دستانِ سیلی باز گردد، بعدِ عباسم
هرگز گلِ یاسی ز سیلی جا نمی ماند
دست همه اهل حرم را ریسمان بندند
دیگر برای کودکانم نا نمی ماند
این خارها را از زمین باید بگیرم من
دیگر برای طفل، دست و پا نمی ماند
#شب_عاشورا
#محمود_ژولیده
.
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
فردا زمین ِ کرب وبلا ،پُر بلا شود
مهد ِبکای حضرت خیرالنسا شود
بر روی تل روی و ببینی که پیکرم
تنها نشان حرمله ی بی حیا شود
بین هزار کوفی و شامی اسیرم و
جسمم اسیر نیزه و تیغ جفا شود
داده مرا سلام به کرّات مصطفی
اما سلام ِدشمن من ناسزا شود
طوفان سرخ می وزد و روبروی تو
رأس عزیز فاطمه از تن جدا شود
مویی که شانه خورده ی دستان فاطمه ست
اول سپید و بعد ز خونم حنا شود
جای هزار و نهصد و پنجاه زخم ِکین
با جای بوسه های نبی جابه جا شود
قرآن ِ پیکرم بشود آیه آیه و
مخفی به زیر نیزه وسنگ وعصا شود
این پیکری که زینت دوش نبی شده
در زیر نعل تازه ی دشمن رها شود
وقتی که روز، شب شود و قیرگون هوا
رأس جدای من قمر ِ نیزه ها شود
علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.
.
#شب_نهم_محرم
مرثیه حضرت ابالفضل سلام الله علیه
لب آبی و لبت داغ تر از خورشید است
آنچه بعد از تو نبیند دل من امید است
من چگونه خبرت را برسانم به حرم
مانده ی بال و پرت را برسانم به حرم
همچنان دخترم از خیمه تو را می خواند
خواهرت منتظر آمدنت می ماند
هلهله ها خبر از دست بریده داده
خبرم را به حرم قدِ خمیده داده
قامتم از غم بی دستی تو تا مانده
کوهی از تیر به روی بدنت جا مانده
بدنت پر شده از تیر تماشا سخت است
حرِکت دادن این جسم از اینجا سخت است
فرصت کندن تیر از تن تو نیست مرا
طاقت هلهله ی دشمن تو نیست مرا
بروم پیکر بی دست تو را پس چه کنم
کینه ی دشمن بد مست تو را پس چه کنم
تن بی دست تو با نیزه لگد کوب شده
حرمله با غم تو حال دلش خوب شده
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#حسن_کردی
.
.
#شب_نهم_محرم
#السلام_علیک_یابن_امیرالمؤمنین
به نسیم حرمت دست توسل دارم
به غبار علمت دست توسل دارم
به کرامت نشود هیچ کسی مانندت
رد نخواهد شَود از سمت خدا سوگندت
ماه روشن، ز تماشای شب گیسویت
حظ یلداست، بلندای شب گیسویت
اَبَدیت شده پیوند به نامت عباس
دستْ نایافتنی گشته مقامت عباس
در نگاهت جَبروتیست شبیه حیدر
حرمت را ملکوتیست شبیه حیدر
مثل آرامش یک کوه صبور و خاموش
پشت دادی به حسین و به حسن، دوشادوش
بام کعبه به قدوم تو سرافراز شده
به کلام تو دل تنگ حرم باز شده
همه جا صحبت از احسان پر آوازه ی توست
ذولفقار پدرت خوب در اندازه ی توست
ماه رویان به شما ماه ترین می گفتند
رحم الله، یلِ امِّ بنین می گفتند
هر چه مردانگی از سمت تو اثبات شده است
عبد صالح شدنت فوق اشارات شده است
کوه ایمان تو هر مرحله صد، رنگ نشد
که حریف تو امان نامه ی نیرنگ نشد
تیغ در پنجه ی تو رقص کنان می آید
جبرئیل از ضرباتت هیجان می آید
برق چشمان تو را صاعقه می فهمد چیست
ضرب شصت علی و ضرب ابالفضل یکیست
چشم صفین در آن معرکه دید اوصافت
باید از مالک اشتر شِنَوید اوصافت
ضرب شمشیر تو وقتی که چکاچک میکرد
شام را مرتبه در مرتبه کوچک میکرد
شرح طوفان بدهد چشم سیاهت عباس
ردِّ شمس است به یک مدِّ نگاهت عباس
با قدمهای تو در دشت تلاطم می شد
ماه در روشنی خال لبت گم می شد
غزل وصف تو را عصمت معصوم سرود
به چه کس غیر تو ارباب "بنفسی" فرمود
دل کجا شاعر آن شرح شقایق باشد
شاعر فضل شما حضرت صادق باشد
در شب کرببلا خال لبت مهتاب است
نام تو قند مکرر به لب ارباب است
ای که از نام تو امید ظفر می آید
" از غلامان تو هم معجزه بر می آید"
ارتفاع علمت سایه به عرش اندازد
عشق زیبای تو فردای مرا می سازد
آنچنان نفس به قربان حسینت کردی
که خدا هم به مواسات شما می نازد
هر که امروز خریدار نشد عشقت را
صبح فردا نشده قافیه را می بازد
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#حسن_کردی
.
#مناجات
#حضرت_عباس
#مناجات_با_امام_زمان
می برم نام تو را تا ببری نام مرا
پر کن از جام لب خویش همه جام مرا
خاک هم گاه گداری بدهد طعم عسل
بوسه از خاک رهت کرده عوض کام مرا
خاطرم نیست چه شد بر تو گرفتار شدم
پهن کردی سر گیسوی خودت دام مرا
هر نفس بی تو شده مردن تدریجی من
رنگ و بویی بده این گردش ایام مرا
اگر این سر به سر راه تو افتد زیباست
به شهادت بنما ختم سرانجام مرا
نذر کردم که دگر سمت گناهی نروم
شرطش این است حمایت کنی اقدام مرا
دل من ظرف بلوری ست پر از خون جگر
کنج میخانه مبین گریۀ آرام مرا
به خدا کرببلایی شدنم دست شماست
جان عباس فراموش مکن نام مرا
به پریشانی گیسوی سر ام بنین
دیگر امضا بنما برگۀ اعزام مرا
روضه خوان گفت حسین بوی حرم شد احساس
وعدۀ ما سحری پای ضریح عباس
#قاسم_نعمتی
.
#حضرت_عباس
السلام علیک یا اباالفضل العباس
برتر ز تو یاوری نخواهد آمد
فرمانده لشکری نخواهد آمد
صد بار اگر زمانه تکرار شود
مثل تو برادری نخواهد آمد
#محمدعلی_شهاب
.
#شب_نهم_محرم
فرزنـد ابوتـراب تا علقمـه تاخت
در وسوسـه ی آب ادب کرد نباخت
هر عضو تنش که گشت سیراب فرات
بخشید بـه نیزه یا کـه در راه انداخت
#محمدجواد_منوچهری
#یا_باب_الحوائج_یا_ابوالفضل_العباس
.
#شب_هشتم_محرم
کتاب روضه ورق خورد و صفحه گویا شد
دلم برای غمت ذره ای مهیا شد
ز قطره قطره ی هر اشک دیده دریا شد
دوباره ورد لبم ذکر واعلیا شد
دلم شکست از این روضه ی پدر پسری
به یاد مطلبی از روضه های شوشتری
حسین (ع) بود و وداع از وجود پیغمبر
حسین (ع) بود و تماشای رفتن حیدر
حسین (ع) بود و نوای عطش فزای پسر
حسین (ع) بود و ندای سلام بر تو پدر
سه بار بهر علی اکبرت تو جان دادی
بجای شیخ دو دفعه تو امتحان دادی
درید بند دل باب را نوای پسر
پدر دوید به سوی نوای نای پسر
به خاک بود پریشان هجا هجای پسر
فغان عزای پدر بود یا عزای پسر
چو دید هستی خود را به دستِ باد، حسین (ع)
دلش شکست و در آنجا ز پا فتاد، حسین (ع)
غروب گشته و از آسمان شفق رفته
ز زانوان حسین (ع) از غمش رمق رفته
چو دید مصحف اکبر ورق ورق رفته
شبیه احمد مختار و شیر حق، رفته
قیام سرو علی اکبرش به حال قعود
زبان خشک پدر را به التماس گشود
به جسم پیر پدر روح و جان من برگرد
نشسته خاک، به روی جهان من برگرد
عصای دست پدر ای توان من برگرد
مخواه خصم ببیند فغان من برگرد
علیِّ من جگرم بود وای بر جگرم
چگونه پیکر صد پاره را به خیمه برم
بیا به رسم ادب پیش پای من برخیز
خلیل آمده، ای تکه تکه تن برخیز
ببین که عمه رسیده کنار من برخیز
بگیر دست مرا دست و پا نزن برخیز
بلند شو قدح ناب جرعه جرعه شده
بلند شو تن صد چاک قطعه قطعه شده
گلم که خار بیابان نموده محصورت
فدای جام پیمبر نمای مکسورت
ندیده چرخ و فلک ماه، مثل این صورت
چرا فتادهای ای طفلکم به این صورت
پدر که ریخته بر خاک، نوشْ دارویش
به یاد عطر خوشش رو نهاد بر رویش
#جواد_محمودآبادی
#حضرت_علی_اکبر
.
#مناجات_با_امام_زمان
#غزل
گاهگاهی به نگاهی دل ما را دریاب
جان به لب آمده از درد، خدا را، دریاب
اگر از دولت وصل تو مرا نیست نصیب
گاهگاهی به نگاهی دل ما را دریاب...
دل ما را به شب هجر فروغی بفرست
شبروِ وادی اندوه و بلا را دریاب...
به وفاداری تو شهرۀ شهرم ای دوست
ز وفا معتکف کوی وفا را دریاب
کاروان رفت من از همسفران دورم دور
منِ از قافلۀ شوق جدا را دریاب
راه باریک و بسی پر خطر و تاریک است
سببی ساز و درین مهلکه ما را دریاب...
تا فغان دل غمدیدۀ ما را شنوی
نازنینا سحری باد صبا را دریاب...
سوی «پروانه» نظر کن که دعاگوی تو باد
گنهآلودۀ خود را به مدارا دریاب
#محمدعلی_مجاهدی
#امام_زمان
.
.
#عاشورا
صحبت از جنگ و براندازی شد
سر قتل تو سندسازی شد
تشنه بودی به لبت سنگ زدند
با سر خونی تو بازی شد
#گودال
#رضا_دین_پرور
.
#امام_حسین
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین
ما عاشق و دیوانه و مجنون حسینیم
تا روز قیامت همه مدیون حسینیم
گر مانده به جا دین خدا ، مصحف قرآن
تا روز جزا یکسره مرهون حسینیم
تا لحظه ی جان دادن و تا محشر کبری
در زمزمه و نغمه ی موزون حسینیم
ما تا نفس آخر و تا قبر و قیامت
در حال عمل بر سر قانون حسینیم
آزادگی و غیرت مردانه اگر هست
تا آخر دنیا همه ممنون حسینیم
در مکتب و منظومه ای از عشق و ولایت
در شعر جنون واژه و مضمون حسینیم
پروانه ی شمعِ غمِ زینب شده ایم و
در گردشِ بر محور و کانون حسینیم
با ذکر رقیه همگی جان بسپاریم
ما خادم جان بر کف خاتون حسینیم
با نام اباالفضل ، علمدار ولایت
مسحور نگاهش شده افسون حسینیم
همچون خم گیسوی پر از خون به سر نی
آشفته و غم دیده و محزون حسینیم
با ناله ی یا فاطمه و نعره ی حیدر
ما منتظر منتقم خون حسینیم
از جمع ملَک گر که بپرسید بگویند :
ما عاشق و دیوانه و مجنون حسینیم
دوشنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۳
#محمدعلی_شهاب
شب عاشورا محرم ۱۴۴۶
#آزادگان_عالم_در_خیمه_حسین_اند
#شب_عاشورا
امشب عزیز فاطمه مهمان خواهر می شود
فردا میان قتلگه در خون شناور می شود
امشب درون خیمه گه دارد هزاران گفتگو
فردا در این صحرا سرش دلدار خنجر می شود
امشب به سقا بس سخن گوید ز سوز تشنگی
فردا تمام باغ او لب تشنه پرپر می شود
امشب چو شمعی پر شرر تا صبح می سوزد ولی
فردا ز جور کوفیان بی عون جعفر می شود
امشب همه پروانه ها دور و برش پر می زنند
فردا فدای راه حق بی شیر اصغر می شود
امشب یتیم مجتبی بنهاده سر دوش عمو
فردا ز سم اسب ها صد پاره پیکر می شود
امشب تمام دیده ها رو جانب لیلا بود
زیرا که چون فردا شود مجنون اکبر می شود
امشب مناجات حسین تا عرش اعلا می رود
فردا سرش از تن جدا مهمان مادر می شود
امشب کند زینب دعا هرگز نگردد صبحدم
فردا ز جور خصم دون بی یار و یاور می شود
امشب ز راز دشت خون زینب حکایت می کند
فردا کنار علقمه او بی برادر می شود
امشب برای روز نو در کف نمانده چاره اش
فردا سر جانان جدا از تیغ و خنجر می شود
#حبیب_الله_موحد