#امام_جواد_ع_شهادت
و جنس درد تو از جنس روضهٔ حسن است
غریب خانهٔ خود! غربت تو در وطن است
چگونه و به چه قیدی؟ چه نام باید داد؟
به ام فضل و به جعده، اگر رباب زن است
زبان به شکوه گشودهست زهر و میداند
که این دو روح و دو تن نیست، بلکه یک بدن است...
اگر چه با حسن افتاده روی درد دلت
ولی حسین هم این بین با تو همسخن است
گریز روضه اگر ناگزیر از غم اوست
حدیث اشک و غم دیدهٔ اباالحسن است
شدند بر تن تو سایهبان کبوترها؟
هنوز روی زمین، آفتاب، بیکفن است
#سیدمحمدجواد_میرصفیان
#امام_جواد_ع_مدح_و_شهادت
الا ای مظهر جود خدایی
جوادی حضرت ابن الرضایی
تو عبداللهی و آقای مایی
کرامت از شما از ما گدایی..
دودستِ خالی آوردم برایت
سلام آقای من جانم فدایت
نه دنبال غذا و آب و نانم
نه محتاج عطای دیگرانم
به تو وابستهام دیگر نرانم
خدا میخواست منسائل بمانم
خودش فرموده تو باشی مرادم
به دستور رضا عبدالجوادم
کرم تو، جود تو، دست گدا من
وفای دائمیْ تو، بی وفا من
خطاپوشیْ تو و پُر مدعا من
به تو بدکردهام آقا تماماً
ولی به رو نیاوردی تو اصلاً
مرا بی آبرو کردی تو؟ اصلاً
نه دنیا، نه طلا میخواهم از تو
به جای آن ولا میخواهم از تو
پُر از دردم دوا میخواهم از تو
برات کربلا میخواهم از تو
اگرچه جلد بام کاظمینم
فدایی فدایی حُسینم
**
دوباره ماجرای حجره با زهر
دوباره دردها را شد دوا زهر
زمین زد بی کسی را بی هوا زهر
چه میخواهد ز آل مصطفی زهر
کشید از سینهاش آتش زبانه
امان از غربت مردی به خانه
میان پایکوبی دست و پا زد
زمین که خورد، مادر را صدا زد
دودستش را به خاک حجره تا زد
گریز روضه را به کربلا زد
به فکر روضهی خَدّالتریب است
شبیه جد عطشانش غریب است
خودش غمگین ولی این قوم شادند
غرورش را به زیر پا نهادند
برای کشتنش در اتحادند
بمیرم آب هم دستش ندادند
ملائک آه از دل میکشیدند
کنیزان آه نه، کِل میکشیدند
به روی بام رفت و نیمه جان داشت
لبی زخمی و جسمی ناتوان داشت
خداروشکر اما سایبان داشت
حفاظی زیر بال کفتران داشت
کفن شد پیکرش الحمدلله
نبوده خواهرش الحمدلله
#سیدپوریا_هاشمی
#امام_جواد_ع_مدح_و_شهادت
هم آسمان قصیدهای از بیکرانیاش
هم بی کرانهها غزلِ آسمانیاش
ای کالها کمالِ سرِ کوچه باغ اوست
باید رسید تا به خدا با نشانیاش
او در مدینه جای پدر را چه پُر نمود
در غیبت پد، پسر و میزبانیاش
باغِ معارف است حدیثاش، پیمبران
حَظ میبرند موقعِ شیرینزبانیاش
از جبرئیل تا ملکالموت هرکه هست
نوشیده است از لبِ جام دهانیاش
بابُ الجواد، حاجت ما را چه زود داد
مشهد پُر است از نفسِ مهربانیاش
ششگوشه شد ضریحاش اگر، بی دلیل نیست
از شش جهت گداست در این میهمانیاش
یارب مگیر فیضِ شبِ کاظمین را
هرکس خوش است پیشِ عزیزان جانیاش
وقت زیارت است و عباراتش از رضاست
قربان کودکیاش، فدای جوانیاش
حالا کبوتران همه از مشهد آمدند
تا آسمان بام، پی سایبانیاش
آقایِ طوس از جگرش آه میکشد
در کنجِ حجره تا پسرش آه میکشد
اُفتاده است رویِ زمین و برابرش
لبخند میزند به تقلاش همسرش
اُفتاده است رویِ زمین، دید مثلِ او
اُفتاده است در وسطِ کوچه مادرش
جُرعه به جُرعه آب زمین ریختند و او
از بس که آب گفت تَرَک خورد حنجرش
قسمت نبود آب بنوشد بجای آن
خاکی شده است حیف لبانِ مطهرش
باب الحوائج است ولی میتوان شنید
از بینِ حُجره نالهیِ موسی بن جعفرش
این پشت بام گودی گودال نیست شُکر
با پا نیامده است کسی رویِ پیکرش
سخت است فکر این غم و سخت است باورش
مردی که قاتلش بشود زهرِ همسرش
#حسن_لطفی
#امام_جواد_ع_مدح_و_شهادت
مهر شما در دل عاشق فتاد
خیر دو دنیا به من این فیض داد
باب کرم هستی و باب المراد
اَسئَلُکَ بِجودِکَ یا جَواد
تا که توسل به تو آغاز شد
هر گِرِهی داشت گدا، باز شد
ای نمک سفرهی سلطان طوس
محضر تو خیل مَلک خاکبوس
آینهی صورت شمسُ الشموس
دلخوشیِ عمر اَنیس النفوس
ای علیْاکبرِ ملیحِ رضا
حلقۀ موی تو ضریح رضا
جود تو شد مظهر کُلِّ صفات
نام تو فتّاح همه مشکلات
نازترین تکپسر کائنات
حق بده بابات بمیرد برات
بوسه ز لبهای تو کار رضا
ای همهی دار و ندارِ رضا
**
گوشهی حجره شده جایت چرا ؟
مرگ شده ذکر و دعایت چرا ؟
بسته شده راه صدایت چرا ؟
آب نیاورده برایت چرا ؟
شعله به جان و دل زهرا مکش
جانِ رضا روی زمین پا مکش
آب نخوردی ... بدنت پا نخورد
یک نخی از پیروهنت پا نخورد
در ته گودال تنت پا نخورد
مثل حسین بر دهنت پا نخورد
یاد حسین دیدهی تَر داشتی
هر چه سرت آمده، سر داشتی
چنگ به موی سرش انداختند
روی تن بی سر او تاختند
خیل زنان رنگ ز رخ باختند
پیکر غارت شده نشناختند
عمهی سادات زمین گیر شد
بر سر بوسیدن رگ پیر شد
#قاسم_نعمتی
هوسم بود حج بیت الله
قسمتم شد حریم شاه طوس
نرسیدم به ساحل دریا
آمدم در میان اقیانوس
شرط توحید حب این آقاست
وحده لا اله الا هو
دست مارا رها نخواهد کرد
آنکه گردیده ضامن آهو
رسم آقای مهربان این است
میهمان را بغل کند آرام
پر کند کاسه های سائل را
جلوی در ؛همینکه گفت : ؛سلام
السلام ای رئوف تر ز همه
باز راهم به خانه ات افتاد
از جدا بودن از تو خسته شدم
عوضم کن تورا به جان جواد
تاکه گفتم مسافرِ حرمم
چِقَدَر دل شکست یاد شما
کوله باری سلام آوردم
همه گفتند التماس دعا
پای مارا نَبُر زخانه خویش
خوش؛ دل ما به رفت و آمد هاست
بااجازه ز صحن شاه نجف
گنبدت شاه کُلّ گنبدهاست
حرف گنبد شد و شکست دلم
از مدینه کسی خبر دارد؟
آه از غربت ِمام حسن
فاطمه اینهمه پسر دارد
یا امام رضا
تو که از حال ما خبر داری
کوهی از غصه و غمیم همه
ای علمدار ِ روضه های حسین
نگران ِ مُحرمیم همه
به اسیری ِّ زینب کبری
گره از کار ِ نوکرت وا کن
در سحرهای ماه ذیقعده
اربعین مرا تو امضا کن
قاسم نعمتی
میان هلهله سینه مجال آه نداشت
برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت
درست مثل فدک پارهپاره شد جگرش
شبیه مادر خود حال روبهراه نداشت
میان حجره کسی وقت احتضار نبود
چرا که فاطمه هم طاقت نگاه نداشت
بگو به آب که پاکی همیشه دعوی اوست
به تشنهای نرسیدن مگر گناه نداشت
سپاه حرمله در پشت در به صف بودند
حسین بود و عطش، یک نفر سپاه نداشت
نبود نیزه، به دیوار تکیه زد یعنی
پناه عالمیان بود و خود پناه نداشت
برای کشتن او زهر بیاثر میماند
میان سینه اگر داغ قتلگاه نداشت...
#محسن_حنیفی
#شهادت
#امام_جواد_عليهالسلام
مرا مرید نوشتند اگر ، مراد تویی
همیشه بر سر این کمترین زیاد تویی
خدای جود و کرم ، ایهاالجواد تویی
کسی که عشق به قلب گدا نهاد تویی
شبیه ایل و تبارم به تو گرفتارم
قسم که دست از این عشق برنمیدارم
ز لطف خود به تمنا جواب میدادی
به دشمنان به مدارا جواب میدادی
تمام مسئلهها را جواب میدادی
به شبههها تو چه زیبا جواب میدادی
به جز تو هیچکسی را چنین کمال که نیست
یقین مقام امامت به سن و سال که نیست
چو آفتاب به ظلمت همیشه تابیدی
شبیه ابر شدی روی شهر باریدی
به اقتدار عدویت به طعنه خندیدی
خلیفه پیش تو آمد ولی نترسیدی
شجاعت دل خود را نشان او دادی
چه خفتی بهروی کاروان او دادی
نظر به تشنگی تو چرا نمیکردند؟
ز گریه کردنت آنجا حیا نمیکردند
نگاه بر روی این زخمها نمیکردند
به دست و پا زدنت اعتنا نمیکردند
دوباره همسری از زهر همسری افتاد
میان حجره امام مطهری افتاد
چه شد به پیش روی یک امام رقصیدند
چه شد که چند کنیز و غلام رقصیدند
به امر یک زن بیاحترام رقصیدند
به وقت بردن تو سوی بام رقصیدند
به یاد محنت بزم حرام افتادم
به یاد هلهلهی شهر شام افتادم
به جسم مانده رهای تو که سنان نزدند
هزار شکر عصایی بر آن دهان نزدند
و یا که حداقل چوب خیزران نزدند
مخدرات تو را بین مردمان نزدند
به شام و کوفه به زحمت نرفت ناموست
هزار شکر اسارت نرفت ناموست
#سید_امیرحسین_موسوی
#امام_جواد #مرثیه_امام_جواد
جواد آنکه به نزدش سخا و جود گداست
جواد آنکه خدا نیست، خندههای خداست
جواد آنکه هم از کودکی امام شده است
شبیه حضرت عیسی و حضرت یحیاست
جواد آنکه کریم بن هفت اقیانوس
جواد آنکه جواد بن هشتمین دریاست
جواد آنکه جواب تمام پرسشها
جواد آنکه امام تمام بارانهاست
جواد آنکه به دل بردن از پدر مشهور
جواد آنکه علیاکبر امام رضاست
جواد آنکه پدر از پسر غریبتر است
یکی به غربت مشهد، یکی به سامرّاست
جواد آنکه به فرزندیاش گمان بردند
غریب طعنه زدنهای مردم دنیاست
جواد آنکه به لبهای تشنه جان داده است
جواد آنکه پر از کلّ یوم عاشوراست
جواد آنکه به نزدیک با بصیرتیاش
ریا و خدعهی مأمون و معتصم رسواست
دلم شکسته ولی پر تلاطم است هنوز
که عشق فاصلهی کاظمین و کرب و بلاست
شاعر:
#مهدی_جهاندار
#امام_جواد #مرثیه_امام_جواد
چه حاجتی مگر این قوم خواستند و ندادی؟
که سنگ بود جواب تویی که آینه زادی
تو لب گشودی و بوزینه های رفته به منبر
خجل شدند؛ چه عمر کمی چه علم زیادی!
لب از حلاوت نامت شکر شکن شده شاها
که هم جوان الائمه و هم امام جوادی
نوشت از در پشتی مرو که خلق بداند
تو بعد من پسرم! تا همیشه باب مرادی
...
به "السلام علی جدی الشهید" معطر
لبی که تشنه و مسموم روی خاک نهادی
شهید تشنه شدن ارث خاندان تو بوده
که قاتل تو نفهمیده بود از چه نژادی
...
و روضه خوان چه بخواند به غیر روضه ی اکبر؟
و خاک بر سر دنیا که از سرش تو زیادی
شاعر:
#سعید_تاج_محمدی
#امام_جواد #مرثیه_امام_جواد
بیتابم و بیقرارم، افتاده آتش به جانم
لب تشنه جان میسپارد امشب امام ِ جوانم
خشک است لبهای سردش، از شدّت زهرِ کاری
دیگر تکلّم ندارد... لکنت گفته زبانم
زخم و جراحاتِ بسیار، سوزانده عمقِ جگر را
خون میچکید از دهانش، از آه پُر شد دهانم
با پایکوبي کنیزان، یکریز کل میکشیدند
شد هلهله دورِ حجره، این است داغِ عیانم
حس کرد بر سینهٔ خود، دستانِ سختِ اجل را
با داغِ سنگینِ جدّش، افتاده غم در بیانم
شد بسته چشمانِ تارِ آقا جوادالائمه(ع)
وقتِ گریزِ غزل شد، بگذار روضه بخوانم
«ألشّمرُ جالس...»حرامی! آمد...ببین مادرش را
بردار پا از گلویش، لرزان شده زانوانم
در بین جنجالِ گودال، پیراهنش را کسی بُرد
می بینم و میچکد خون با اشک؛ از دیدگانم
با هر نفس نعلِ تازه، میخورْد بر استخوانش
پیچیده دردی نفسگیر، در تک تکِ استخوانم!
شاعر:
#مرضیه_عاطفی
#امام_جواد
#مرثیه_امام_جواد
برشعلۀ جگر، نم باران میآورند
باران نبود، دیدۀ گریان میآورند
با هلهله کنار حرم دف نمیزنند
در پیش محتضر به خدا کف نمیزنند
فکری برای غربت یوسف نمیکنند
اینجا به تشنه، آب تعارف نمیکنند
دلواپس از پلیدی کرکس شدن بس است
مرد غریب خانه و بی کس شدن بس است
تا اینکه چنگ بر جگر خاک میکشی
رخت سیاه بر سر افلاک میکشی
حرف از غلاف و همسر یعسوب دین بزن
نفرین به دومی کن و مشتی زمین بزن
خاکی شده تمام عبایت، بلند شو
هر طور هست روی دو پایت بلند شو
در آسمان چشم یتیمان قمر بمان
ابن الرضا بیا و کمی بیشتر بمان
رنگت پرید، قلب رئوفت مذاب شد
از سرفه کردنت دل عالم کباب شد
خون جگر به دامن زهراییات نریز
ساعات آخر است، کمی صبر کن عزیز
این قدر جسم لاغر خود را زمین نکش
حالا که میپری، پر خود را زمین نکش
خنده بس است، در وسط خانه بس کنید
افتاده بین حجره غریبانه، بس کنید
ای حامل امام، به قدش نظاره کن
پایش کشیده شد به زمین، فکر چاره کن
تا بام، قبل هر قدمی احتیاط کن
در بین راه پله کمی احتیاط کن
دیگر حیا کن و برو از روی پشت بام
او را رها کن و برو از روی پشت بام
این پشت بام، از ته گودال بهتر است
در زیر سایهبانِ هزاران کبوتر است
از روی پشت بام کسی رد نمیشود
یا اینکه لااقل فرسی رد نمیشود
رأس کسی به خنجر و سم آشنا نشد
با ضربۀ دوازدهم آشنا نشد
اینجا کسی برای اسیری نمیرود
جسم امام بین حصیری نمیرود
اینجا کسی به خاطر غارت گذر نکرد
نیت برای بردن شال کمر نکرد
یک عمر گریه کردم و حقش ادا نشد
داغی شبیه غارت خون خدا نشد
#ازدواج_حضرت_زهرا_و_امیرالمومنین_مدح
امشب خدالطف نهان خودهویدامیکند
امشب تفاخرفرش بس برعرش أعلامیکند
امشب دوتاراجفت هم،ازصنع،یکتامیکند
یعنی علی ماهِ رخ زهراتماشامیکند
باچشم دل درصورت اوسیرمعنامیکند
امشب حسدبرخاکیان،بیحدبرندافلاکیان
خندان چمن؛رقصان دمن؛خوشدل زمین؛خرم زمان
اهل ولایت شادمان خردوکلان وجزءوکل
دردست اسرافیل بین،صورش شده سازودُهُل
بانور،دعوتنامه بفرستاده هادیّ سُبُل
امضا،زختم المرسلین گیرندگان،خیل رُسل
هرکس که آیدهمرهش نی دسته گل؛یک باغ گل
درآمدوشداولیا،دررفت وآمدانبیا
ای غصّه و ای غم بروای شوق وای شادی بیا
ازبهراین ساعت زمان لحظه شماری کرده است
وزبهراین وصلت زمین نابردباری کرده است
چشم فلک شب تاسحراخترشماری کرده است
ایوب دهر ازشوق امشب،بیقراری کرده است
دست خداوجه خداراخواستگاری کرده است
امشب علی،آن عدل کل برعقل کل دامادشد
شاگردممتازنَبی،دامادبراستادشد
خوان کرم مخلوق رادعوت به مهمانی کند
صدنعمت ازرحمت خدابرخلق ارزانی کند
وزطورموسی آمده تاآنکه دربانی کند
آیدخلیل،آردذبیحِ خودکه قربانی کند
یوسف گرفته مِجمرواسپندگردانی کند
کرّوبیان درهلهله،قدوسیان درهمهمه
عیسی به دنبال علی،مریم کنارفاطمه
امشب به ملک اهل دل مولی الموالی،والی ست
برسینهءغم دست ردزن،شب شب خوشحالی ست
شام سیه بختی شدو روزهمایون فالی ست
کوثرکنارساقی کوثرعلیّ عالی ست
زهرابه خانه ئ بخت شدجای خدیجه خالی ست
امشب به روی مرتضی،لبهای زهراخنده کرد
آن دل گر ازغم مرده بود،ازخندهءخودزنده کرد
میخانه بازوهرکسی جام مکیّف میزند
ناهید،پامیکوبدوتندربه کف،دف میزند
رنگین کمان چون مشتری خودرادرین صف میزند
لبخندوصل امشب چه خوش کوثربه مصحف میزند
آری نه تنهاخاکیان،هرآسمان کف میزند
منشین غمین امشب دلاشادی جان کن برملا
خیزومِس خودکن طلا،آیینه ات راده جلا
عقدعلی وفاطمه درآسمانهابسته شد
درآسمانهابسته شددرکهکشانهابسته شد
زین نرگس وسوسن دگرچشم وزبانهابسته شد
راه یقینهابازشد،پای گمانهابسته شد
بازاریانِ حُسن رادیگردکانهابسته شد
خورشیدوماه وآسمان،آیینه گردانی کنند
چون درزمین خورشیدوماهی نورافشانی کنند
بزمی که حق آراسته الحق تماشایی بُوَد
جبریل مأمورست وفکرمجلس آرایی بود
میکال ازعرش آمده گرم پذیرایی بود
چشم کواکب خیره گرازچرخ مینایی بود
درشهریثرب لاجرم،خوش گِردهم آیی بُوَد
خیل مَلک ازعرش،سوی فرش فرش آورده اند
بهرجلوس انبیاپَرهای خودگسترده اند
امشب زشادی هروجودی خویش راگم میکند
گردون تماشای زمین باچشم اَنجُم میکند
دریای لطف سرمدی،بیحدتلاطم میکند
اهل زمین راآسمان غرق تَنَعُّم میکند
هرغنچه بهرواشدن چون گل تبسم میکند
امشب زمان شادی بیحدّوبی اندازه شد
بادست جانان دفترعشق علی،شیرازه شد
امشب صدف،برگوهری،یک بحر،گوهرمیدهد
یک گوهراماازدوعالم پربهاترمیدهد
صرّاف کل،دردانه ای تحویل حیدرمیدهد
خوددست دخترراپدربردست شوهرمیدهد؟
نی نِی،فلک خورشیدرابرماه انورمیدهد؟
تبریک گوبرمصطفی،جبریل ازدادارشد
زهراامانت باشدوحیدرامانت دارشد
امشب علی درخانهءخودشمع محفل میبرد
کشتی عصمت،ناخداراسوی ساحل میبرد
مشکل گشای عالمی،حل مسائل میبرد
انسان کامل راببین،باخودمکمل میبرد
هم آن به این دل میدهد؛هم این ازآن دل میبرد
بانغمهءجادویی اش،داوودمداحی کند
باخامه مانی کِی توان این نقش طراحی کند؟
چشمی ندیده درزمین درهرزمان مانندشان
خورشیدومه تبریک گوبروصلت وپیوندشان
شادی زهراوعلی پیداست ازلبخندشان
شیعه مبارکبادگو،بریازده فرزندشان
ای شیعه،دست افشان شووتبریک بردلهابگو
برپای خیزوتهنیت برمهدی زهرابگو
ای ساقی کوثرکنارخودبهشتی روببین
قامت قیامت رانگرطوباببین مینوببین
زین پس هلال خویش رادرآن خَم ابروببین
هم روزرادرچهره او،هم شب درآن گیسوببین
هم لاله زار روببین،هم نافه بارِموببین
هرچندماهِ رُخ عیان امشب به توآسان کند
روزی رسدکزچشم تورُخسارخودپنهان کند
علی انسانی
ازدواج حضرت زهرا و امیرالمومنین
مدح
#امام_جواد_ع_شهادت
در سینه دوباره ابتلا میآید
غم باز به اُردوی ولا میآید
دلهای شکسته کاظمینی شده است
اینجاست که بوی کربلا میآید
#محمود_ژوليده
#امام_جواد_ع_شهادت
در عالَم جود جاودانست جواد
بر آل علی عزیزِ جانست جواد
یا فاطمه گریه کن به حال پسرت
جان داده به غربت و جوانست جواد
#ولی_الله_کلامی_زنجانی
#امام_زمان_عجل_الله_تعالی_فرجه
در هوایت بی قرارم یا اباصالح مدد
سر ز پایت برندارم یا اباصالح مدد
جان احمد جان حیدر جان زهرا جان عشق
هجر تو برده قرارم یا اباصالح مدد
بنده ای هستم گنهکارو فقیر و رو سیاه
از گناهان شرمسارم یا اباصالح مدد
ای تو آقا ای تو مولا ای تو والا ای ولی
ای همه دار و ندارم یا اباصالح مدد
جز به درگاهت که گردی شافعم در نزد حق
رو به درگاه که آرم یا اباصالح مدد
گر نگاهی از سر لطفت بر این عاصی کنی
خوش شود این روزگارم یا اباصالح مدد
ذره ای هستم نگاهت آفتابم می کند
نزد گل کمتر ز خارم یا اباصالح مدد
آفتاب ای آفتاب ای آفتاب ای آفتاب
ای مه شب های تارم یا اباصالح مدد
در فراقت شد بهار دل خزان ای نازنین
برگ خشکی در بهارم یا اباصالح مدد
رشته ای بر گردنم افکنده شوق وصل دوست
من اسیر زلف یارم یا اباصالح مدد
شعله بر جانم فتاده آنچنان کز عشق تو
آتشی در سینه دارم یا اباصالح مدد
اعتبارم گشته حب مرتضی و آل او
سربدار ذوالفقارم یا اباصالح مدد
کاش می شد خاک پایت گردم و آخر شود
خاک کوی تو مزارم یا اباصالح مدد
تا ظهورتان قسم بر گردش لیل و نهار
روز و شب را می شمارم یا اباصالح مدد
کاش این جمعه شود روز ظهور و وصلتان
مژده ی وصلت شعارم یا اباصالح مدد
#جوادکریم_زاده
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#چارپاره
ناامیدم، دوباره مایوسم
باز با دست خالی آمده ام
باز هم چون همیشه محتاجم
به امام جواد رو زده ام
او مراد است و من مریدترین
او جواد است و من گرفتارم
نذر کردم گدای او باشم
شکر حق که گدای دربارم
هر زمان غرق در نیاز شدم
دست لطفش به من عطا کرده
او همیشه به وقتش آمده است
دردهای مرا دوا کرده
دست حاجات من گره خورده
به نگاه پر از کرامت او
کاش که قسمت منم بشود
در مضیفش، غذای حضرت او
حرمش حس دلنشین دارد
همه جای حرم خراسانیست
هر طرف را که خوب می بینی
مملو از زائران ایرانی است
انس داریم از تولدمان
به امام رئوف و فرزندش
به جوادش که ما قسم دادیم
خوب حس کرده ایم لبخندش
این پسر زندگی سلطان است
جلوه ی دیگر امام رضاست
خلق و خویش شبیه فاطمه است
این پسر کوثر امام رضاست
مشت خود را به خاک می کوبید
ناله می زد "لاَخرَجَنَّهُما"
پدرش سینه می زد و می سوخت
تا که می گفت "اَحرَقَنَّهُما"
از پدر غرق اشک می پرسید
واقعا مادرم در آتش سوخت؟!
مادرم سوخت! محسنش هم سوخت؟!
پر تاج سرم در آتش سوخت؟!
مادری بود از بس این آقا
روضه اش روضهی حسن شده بود
قاتلش یار همزبانش شد
آه! با مادر هم سخن شده بود:
آه آتش به جانم افتاده
آه مادر! برس به فریادم
مثل فرزندهای دیگر تو
دم آخر به خاک افتادم
لبم از تشنگی کبود شده
عطش از رنگ و روی من پیداست
پهلویم تیر می کشد مادر
این هم از غربت بنی الزهراست
آه مادر! از آتش این زهر
دست و پا می زنم به روی زمین
کاش یک قطره آب می دادند
کاش یک قطره آب ... آه ... همین
کاسه ی آب را مقابل من
بر زمین زد چقدر می خندید
آتشم می زد آن کنیزی که
در برم نانجیب می رقصید
جگرم پاره پاره شد مادر
خون چکیده ز گوشه ی دهنم
زهر اثر کرده و کبود شدم
درد افتاده در تمام تنم
هرچه شد نیزه بر تنم نزدند
و سه شعبه به قلب من نزدند
کسی اینجا به فکر غارت نیست
چنگ بر کهنه پیرهن نزدند
بغضهای عزای کرببلا
در میان دل شکستهم ماند
ساربانی نبود اطرافم
آخر انگشترم به دستم ماند
هیچکس بی وضو و با چکمه
وای من روی سینه ام ننشست
هیچکس پشت و رو نکرد مرا
هیچکس سینهی مرا نشکست
آه از قلب خستهی زینب
ضربانی که باز تند شده
آه از ضربهی دوازدهم
آه از خنجری که کند شده
بدنم زیر آفتاب اما
بدنم زیر دست و پاها نیست
سر پاداش بردن سر من
بین شمر و سنان که دعوا نیست
#رضا_تاجیک
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_جواد_علیه_السلام
تو از ازل جوادی و ما از ازل فقیر
"یا ایُّهَاالجَواد تَصَدَّق عَلَی الفَقیر"
حس کرده است ثروت عالم به دست اوست
وقتی گرفته است تو را در بغل فقیر
از حدّاکثر همه سر بوده هر زمان
از تو رسیده است به حدّاقل، فقیر
این گوشهچشم توست که اکسیر اعظم است
با یک نگاه تو به غنی شد بدل فقیر
از دیگران زیاد شنیده، ولی فقط
دیده همیشه جود تو را در عمل فقیر
با دست پر به خانهی خود رفته هر زمان
با دست خالی آمده در این محل فقیر
از آن زمان که لطف تو را دید تا ابد
شد روزگار تلخ به کامش عسل فقیر
"دارایی جواد به منزل نمیرسد"
دربارهی تو ساخته ضربالمثل فقیر
این بیتها گدای جوادالائمهاند
با این نیّت ردیف شده در غزل فقیر
یابنالحسن! به نیّت تعجیل در ظهور
"الغوث" دم گرفته غنی، "العجل" فقیر
#مجتبی_خرسندی
#ازدواج_حضرت_زهرا_و_امیرالمومنین_مدح
شکر حق که مادرزاد بندگان یکتاییم
با ولایت مولا ، عبد کوی طاهاییم
افتخار ما این است ما اسیر مولاییم
از ازل گرفتار ساربان زهراییم
ما همه عنان دار ناقه عروس او
با سرود "من مثلی" جمله خاک بوس او
سر فراز هر قومیم سربزیر دلداریم
از عروس و داماد آسمان نشان داریم
در عروسی اش دعوت با تمام حضاریم
حرمت عروسش را تا ابد نگهداریم
ما غلام زهراییم عبد حیدر کرار
جان ،به رسم تبریک است نذر احمد مختار
شرح حال این زوجین سوره های قرآنی
ذکر و وصف این هر دو آیه های رحمانی
حمد و مدح زیباشان خطبه های طولانی
جایگاه والاشان غرفه های رضوانی
حاصل همین تزویج یازده امام دین
مهرشان کمال دین فعلشان پیام دین
حجت خدا حیدر عصمت خدا زهرا
لنگر زمین حیدر لنگر سما زهرا
محور فلک حیدر محور کسا زهرا
صاحب جزا حیدر شافع جزا زهرا
هردو مظهر توحید هردو مظهر کوثر
هردو کفو هم یعنی هردو محو یکدیگر
صوت خطبه خوان این عقد آسمانی را
بشنو با صدای هو نغمه نهانی را
خوش به غمزه میخواند بانوی جنانی را
این چنین روایت شد عقد جاودانی را
گفته حق: وکیلم من؟ گفت فاطمه بله
بر شما دلیلم من؟ گفت فاطمه بله
این عروس و این داماد عاشقند و دلداده
شد اثاث این بانو یک جهیزیه ،ساده
ظرف و چادر و معجر یک حصیر و سجاده
ذوالفقار مولا و یک غلاف آماده
بی سپر علی آمد چون سپر نمیخواهد
او مدافعی غیر از پشت در نمیخواهد
بهر نو عروسان است فعل فاطمه مصداق
عطر این خبر پیچید در تمامی آفاق
در شب عروسی هم فاطمه کند انفاق
داده بر محبانش درس برترین اخلاق
فاطمه به یک سائل داد بهترین رختش
با دو کهنه پیراهن رفت خانه بختش
حرف کهنه پیراهن گر چه ماجرا دارد
لا اقل به مقدار یک گریز جا دارد
ذکر کهنه پیراهن یاد کربلا دارد
دستباف مادر هم جای بوسه ها دارد
نیزه کی دهد بوی بوسه های مادر را
زخمه میکشد روی بوسه های خواهر را
محمود ژولیده
ازدواج حضرت زهرا و امیرالمومنین
مدح
#ازدواج_حضرت_زهرا_و_امیرالمومنین_مدح
فرشتگان خدایی به عرش رحمانی
همه به حال شعف در پی چراغانی
به کف زنی شده مشغول بهر پیوندی
و می کنند به سوی زمین گل افشانی
در آسمان مدینه زنند بال و پری
به دور خانه طاها، حبیب ربانی
به روز اول ماهی که هست ذی الحجه
مدینه گشت مهیا برای مهمانی
مدینه غرق سرور است بهر پیوندی
میان دو گل خلقت کمال انسانی
یکی بود گل دردانه رسول خدا
یکی بود علی، آن شهریار ایمانی
بخواند خطبه پیمبر برای این پیوند
و دست به دست بداده، دو یار جانانی
بسی رضایت پروردگار حاصل شد
ز ازدواج پر از سادگی و آسانی
ز وصلتی که شود در تمامی اعصار
نمونه ای ز بهین شیوه مسلمانی
الا تو حضرت صاحب، عطا نما صله ای
به شاعری که کند اینچنین ثناخوانی
اسماعیل تقوایی
ازدواج حضرت زهرا و امیرالمومنین
مدح
#ازدواج_حضرت_زهرا_و_امیرالمومنین_مدح
امشب در رحمت سوی خلق دوعالم باز شد
این دل درون سینه ام آماده ی پرواز شد
با اهل بیت مصطفی هستی من دمساز شد
ذالحجه آمدعاشقان ماه علی آغاز شد
در اول این مه خدا با دستهای مصطفی
زهرا گل باغ جنان هدیه شده بر مرتضی
عرش خدای ذو الجلال آیینه بندانی شده
هر جا که بینی در جهان امشب چراغانی شده
زینت فضای این جهان آیات رحمانی شده
هستی پر از شور و صفا زین جشن عرفانی شده
زهرای اطهر شدعروس دامادعلی مرتضاست
از وصلت خورشید و ماه روشن دو چشم مصطفاست
بیت علی و فاطمه امشب شده وادی طور
کاشانه ی مولا شده تزیین با قندیل نور
درمقدم این زوج پاک عالم شده گلریزحور
باشادی و شور وشعف برپاشده جشن و سرور
از بهر تبریک آمده روی زمین روح الامین
داماد پیغمبر شده مولا امیرالمومنین
ازشادمانی درجهان غوغاو شور محشر است
ازوصلت خورشیدو ماه شادان دل پیغمبر است
زهرا برای مرتضی هدیه ز سوی داور است
این گلبن عصمت نشان نور دو چشم حیدر است
محبوبه ی ذات خدا گر چه مقامش عالی است
امشب کنار فاطمه جای خدیجه خالی است
بر عقد زهرا وعلی شاهد بود حی مبین
با صوت داوودی خود عاقد بودروح الامین
محکم شود پیوندشان با دست ختم المرسلین
لبخند شادی بر لب زهرا، امیرالمومنین
حوران جنت آمده با دسته ی گل صف به صف
از بهر تبریک به زهرا و علی شاه نجف
داماد، امیرالمومنین محبوب حی سرمد است
ای شیعیان،این مرتضی نفس نفیس احمد است
با ذوالفقار حیدری یار رسول امجد است
خلقش نبی خویش نبی با سیرت محمد است
نور خدای داور و ساقی حوض کوثر است
گویم به آوای جلی حیدر شفیع محشر است
این نوعروس مرتضی محبوبه ی ذات خداست
دخت پیمبر باشد وآیینه ی ایزدنماست
همچون پیمبر فاطمه سر تا قدم جود و سخاست
از لطف خلاق مبین امید شیعه در جزاست
مهر و ولای فاطمه از عالم بالاستی
مامِ حسن کلثوم حسین و زینب کبراستی
یاران علی و فاطمه یک روح در دو پیکرند
این دو گل جنت نشان یار و مددکار همند
در روز محشر بانبی ساقی حوزه کوثرند
بااذن خالق این دوتن شافع به روز محشرند
مهر و ولای هر دو را بر شیعه حق کرده عطا
هر کس به دل دارد ولا می گردد از دوزخ رها
ای شیعیان ای شیعیان اصل ولایت مرتضاست
گم کرده راهان جهان نور هدایت مرتضاست
سرتا بپا جود وسخالطف وعنایت مرتضاست
آنکس که درمحشرکند ازما حمایت مرتضاست
از روز اول مهر اوگشته عجین با آب و گل
دارم ز لطف کبریا مهر ولایت را به دل
با اذن خالق فاطمه کار خدایی میکند
با یک نگاه از لطف حق ما را ولایی میکند
از کل خلق این جهان مشکل گشایی می کند
بهر ولایت خویش را زهرا فدایی میکند
بادست آن دور از خدا ماه رخش نیلی شود
رخساره ی زهرا کبود از ضربت سیلی شود
امشب زلطف کبریادل مست زهراو علیست
ای عاشقان هستی ما،ازهست زهرا و علیست
هر کس به دل دارد ولا،پابست زهرا و علیست
هر مشکل پیچیده وا با دست زهرا و علیست
باحب و مهر این دو تن گردیده دلهامنجلی
ذکر همه عالم شده تبریک یا مولا علی
هر محفلی با یادشان مستم زعطر وبویشان
ازبس کریمند این دوتن جانم فدای خویشان
شکر خدا از کودکی هستم گدای کویشان
امشب چو سائل آمدم با دست خالی سویشان
پرکن زجام معرفت یامصطفی تو ساغرم
من نوکرت هستم(رضا) تا زنده ام باحیدرم
رضا یعقوبیان
ازدواج حضرت زهرا و امیرالمومنین
مدح
#ازدواج_حضرت_زهرا_و_امیرالمومنین_مدح
ابرهای رحمت حق دُرّ وگوهر ریختند
نقد هستی را به خاک پای حیدر ریختند
شب نشینان فلک از چشم گوهربار خویش
بهر فیض خاکیان از شوق گوهر ریختند
درچنین شب آرزومندان زشور اشتیاق
صدهزاران دل یه پابوشی دلبر ریختند
ساقیان بزم عشق وشور ومستی از شعف
عاشقان را شهد شیدائی به ساغر ریختند
در شب تزویج زهرا با علی از آسمان
قدسیان گُل برسر زهرا وحیدر ریختند
تا که چشم مهر ومه افتاد بر انوارشان
برنثار راه آنان نقره و زر ریختند
درفلک خیل ملائک بال برهم می زدند
پیش پای شمع دل، پروانه سان پر ریختند
در بهشت آرزو ازیمن این پیوند نور
حوریان گُل در کنار حوض کوثر ریختند
از درخت سبز طوبا برمحبان علی
برگة آزادی از غوغای محشر ریختند
ای «وفایی»ماه وخورشید فلک از آسمان
درقدوم مهر وماه عشق اختر ریختند
سید هاشم وفایی
ازدواج حضرت زهرا و امیرالمومنین
مدح
#ازدواج_حضرت_زهرا_و_امیرالمومنین_مدح
عشق مصداقش همیشه گنگ و پر ابهام بود
تا خدا زوجی ز جنس عشق در صنعش کشید
قصه ی لیلا و مجنون در دل افسانه هاست
عشق این افسانه را با خنجر غیرت درید
هر که آمد لاف عشق و عاشقی زد،چشم عشق
عاشقی را جز میان حیدر و زهرا ندید
آب مهر فاطمه ست و آسمان پابوس او
عشق با هر قطره ی اشکش در این عالم چکید
تا بساید سر به پایش آسمان آمد زمین
مثل عالم از تواضع پیش پای او خمید
عالم خاکی بهشت عشق شد از خنده اش
آمد از گلخنده ی زیبای او جنت پدید
حال بنویسم ز مردی که سراسر نور بود
دست عقل و آدمی از کوی فضلش دور بود
او که ذکرش باعث شیرینی هر باده بود
او که خورشید جهان ارا سلامش داده بود
او که عمرش چند سالی کمتر از عمر خداست
او که اسم اعظمش ورد زبان انبیاست
او که شاگرد کلاس صبر او ایوب بود
وارث یک نَم ز دریای غمش یعقوب بود
او که داده بر مسیحا نطق در نوزادیش
او که بخشیده به یوسف از کرم آزادیش
او که عطر جا نمازش عطر ناب یاس بود
او که ذکرش در رجزها بر لب عباس بود
او که نفس احمد و رکن شدید اولیاست
او که در قاب زمین تصویر نابی از خداست
دست او در دست زهرا بیعتی از عشق بود
خطبه ی این عقد را در آسمان ایزد سرود
پخش شد با لطف ایزد در عوالم سوز عشق
روز پیوند علی و فاطمه شد روز عشق
سجاد احمدیان
ازدواج حضرت زهرا و امیرالمومنین
مدح
#ازدواج_حضرت_زهرا_و_امیرالمومنین_مدح
علی از فاطمه قبل از تولد خواستگاری کرد
پیمبر عقدشان را ظاهرا امروز جاری کرد
علی در قبضه ی زهرا، علی با جذبه ی زهرا؛
جوابش را به تصمیم خودش در اصل آری کرد
علی از خانه راه افتاد و زهرا در پسِ خانه؛
به رسم نوعروسانش نشست و بیقراری کرد
خود تصویر آمد سمت چشم آینه اما؛
نگاهش در دل آیینه هم آیینه داری کرد
به عقد خود درآورد انسیه، زهرا و حورا را
تمام خانه اش را اینچنین آیینه کاری کرد
خیالش داشت راحت می شد از گمراهی مردم
همینکه عقد را خواندند شیطان گریه زاری کرد
قدم برداشت زهرا با علی این سو و ازآن سو؛
بدون زین،اثاث خانه اش دُلْدُل سواری کرد
علی اصل نبوت را و زهرا هم ولایت را
علی خود را و زهرا خویش را اینگونه یاری کرد
مهدی رحیمی"زمستان"
ازدواج حضرت زهرا و امیرالمومنین
مدح
#ازدواج_حضرت_زهرا_و_امیرالمومنین_مدح
دیده ام جلوه ای از روشنی محشر را
سحری نور دل فاطمه و حیدر را
ببرید آینه و جام و می و ساغر را
ریخت ساقی به کفم جرعه ای از کوثر را
آب پاشی شده از اشک ملائک در عرش
چه قیامت شده دور و بر زهرا در فرش
جبرئیل آمده تا باز کند پر اینجا
موقع خندهء داماد پیمبر اینجا
لوح از عالم بالاست و جوهر اینجا
خطبه خوان گشته خود خالق و محضر اینجا
نُقل لبهای محمد، مَرَج البحرین است
آیهء لوء لوء و مرجان، دم حور العین است
متن وحی است علی و دو جهان حاشیه اش
چه عروسی است که گفتند همه حوریه اش
ماسوی الله بود از صدقه جاریه اش
از گل یاس بهشت است گل پوشیه اش
مرتضی عاشق اشک سحر فاطمه است
همهء روزی خلق از نظر فاطمه است
جلوهء ذکر علی در خلوات زهراست
جذبه و هیبت مولا جلوات زهراست
ماه رویش شب غم در فلوات زهراست
صبح تا شب پی حیدر صلوات زهراست
گفته حیدر پی زهرا در عوض تا ته راه
ذکر لا حول و لا قوه الا بالله
دل مجنون گذری از دل لیلا دارد
پس اگر ناز کند باز تماشا دارد
سجدهء شکر علی اینهمه معنا دارد
چونکه با فاطمه اش خیر دو دنیا دارد
مثل دو زائر هم که ز حرم می آیند
دوش بر دوش همند و چه بهم می آیند
کاش در شهر نپیچد خبر خانهء شان
با لگد وا نشود پا به در خانهء شان
کاش دعوا نشود دور و بر خانهء شان
چوب و هیزم نشود رهگذر خانهء شان
کاش وضع علی و فاطمه اش بد نشود
غیر سائل ز در خانهء شان رد نشود
رضا دین پرور
ازدواج حضرت زهرا و امیرالمومنین
مدح
#ازدواج_حضرت_زهرا_و_امیرالمومنین_مدح
میرسدقصه به آنجاکه علی دل تنگ ست
میفروشدزرهی راکه رفیق جنگ ست
چه نیازی دگراین مردبه جوشن دارد
"إن یکاد"ازنفس فاطمه بر تن دارد
خبرازشوق به افلاک سراسیمه رسید
تاکه این نیمۀ توحید به آن نیمه رسید
علی وفاطمه درسایۀ هم فکر کنید
شانه درشانه دوتاکعبۀ یکدست سفید
عشق تاقبلِ همین واقعه مصداق نداشت
سازوآواز خدا گوشۀ عشاق نداشت
کوچه آذین شده درهمهمه آرام آرام
تا قدم رنجه کند فاطمه آرام آرام
فاطمه... فاطمه با رایحۀ گل آمد
ناگهان شعر حماسی به تغزل آمد
آسمان با نفسش رنگ دگر پیدا کرد
دست او پیرهن نو به تن دنیا کرد
ابر مهریۀ او بود که باران آمد
نفس فاطمه فرمود که باران آمد
ناگهان پنجرهای رو به تماشا وا شد
هر کجا قافیه یا فاطمةالزهرا شد
مثنوی نام تو را برده تلاطم دارد
چادرت را بتکان قصد تیمم دارد
میرسدقصۀ ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق میخورد آرام آرام
سید حمیدرضا برقعی
ازدواج حضرت زهرا و امیرالمومنین
مدح
.
#پیوند_آسمانی
صدای به هم خوردن بال و پر بود
گمانم که جبریل آن دور و بر بود
نگاهش به در بود مهمان بیاید
صدای در آمد ، علی پشت در بود
علی بود امّا نه مثل همیشه
که رخسارش از شبنم شرم تر بود
گُل افتاد بر گونه ی حیدر امّا
مگر خواستگاری از او خوبتر بود؟!
علی خواست لب وا کند،لب فروبست
نگفت و محمّد خودش با خبر بود
فداها ابوها ، نگاهش به زهراست
به نوری که در خانه اش جلوه گر بود
به زهرا که قالو بلی خواند و خندید
به زهرا که شاد از قضا و قدر بود
علی رفت و زهرا جهیزیّه می خواست
علی مردِ میدان و جنگ و خطر بود
زره داشت ، شمشیر و اسب و دگر هیچ
که داراییِ او همین مختصر بود
زره شد جهیزیّه ی عشق اما
از آن روز زهرا برایش سپر بود
#ازدواج_امیرالمومنین_و_حضرت_زهرا
#محسن_ناصحی
.
#امام_جواد_ع_شهادت
روضه سوزاند دلِ چوبیِ منبرها را
زد گره با خَمِ محراب، صنوبرها را
غزلِ مرثیهات داغ شد و مثل زغال
شعله زد سوخت دلِ نازکِ دفترها را
مثل اطفالِ پر از حولِ قیامت، دیدیم
در جوانْمرگی تو پیری مادرها را
آفتابِ لبِ بام است تنِ بیجانت
ای خدا خیر دهد باز کبوترها را...
سُرخْنعلان نرسیدند به گَرد بدنت
روسیاهاند از آن روز که پیکرها را...
خنجرِ کند به اوقات طوافت نرسید
در منا مانده از آن روز که حنجرها را...
در نیستانِ غمت آتشی از روضه بهپاست
نی تو را بُرده به آنجایی که سرها را...
وقت تشییعِ تنت یادِ جوان افتادیم
یادِ آنجا که عبایی علیاکبرها را...
#رضا_قاسمی
#امام_جواد_ع_مدح_و_مناجات
#زمزمه
گر چه از غم، شکسته بالِ من است
اشک من شاهد ملالِ من است
همهشب این زبان حالِ من است
یا جوادالائمه ادرکنی!
حالِ ابر بهار دارم من
دیدهای اشکبار دارم من
«از جهان با تو کار دارم من»
یا جوادالائمه ادرکنی!
من که مهر تو را خریدارم
هم دلآزرده، هم گرفتارم
«گره افتاده است در کارم»
یا جوادالائمه ادرکنی!
شد گواهِ شکستهبالی من
چشم پُر اشک و دستِ خالی من
نظری کن به خستهحالی من
یا جوادالائمه ادرکنی!
درد ما را نگفته، میدانی
نامه را نانوشته میخوانی
منم و این دو چشم بارانی
یا جوادالائمه ادرکنی!
ای کرم عبدِ خانهزادِ شما
رحمت و جود در نهاد شما
نَبضِ من میزَند به یاد شما
یا جوادالائمه ادرکنی!
خواهم از بَندِ غم نجات از تو
التماس از من التفات از تو
تا به دستم رسد برات از تو
یا جوادالائمه ادرکنی!
#محمدجواد_غفورزاده(استادشفق خراسانی)
#امام_جواد_ع_مدح_و_مناجات
امام مستجاب الدعوه، دلها را هوایی کن
نوای از نَفَسْافتادگان را نینوایی کن
مرا بر سفرهی احسان خود بنشان تمام عمر
ولی ذکر لبم را یا علی موسی الرضایی کن
بیا از کودکی مثل مسیح و حضرت یحیی
فقط بر سرزمین قلبها فرمانروایی کن
کسی از آستانت دست خالی بر نمیگردد
مرا مشمول اقیانوسی از حاجتروایی کن
شبیه کشتی طوفانزده درگیر گردابم
تو سُکاندار این کشتی بمان و ناخدایی کن
جواد اهل بیتی و جوانی وقت رفتن نیست
بمان و بیشتر از اهل عالم دلربایی کن
تو رازِ نُه فلک را فاش کردی با کراماتت
پس از این هم جهان را غرق نور و روشنایی کن
تو راز «کُلُ ارضٍ کربلا» را خوب میدانی
زمان را کاظمینی کن، زمین را کربلایی کن
#احمد_علوی
#امام_جواد_ع_مدح_و_شهادت
#بحر_مرکب
آئینهی کرامت بی انتها جواد
جای کرم نوشتهام از ابتدا جواد
آن شاه و شاهزاده که در بارگاه او
دارد همیشه رنگ، حنای گدا، جواد!
ایمان مَحض، خُلق نبی، هیبت علی
تقوای تام، مظهر حجب و حیا، جواد
عمامه گشته دور سر او به افتخار
آنکس که دوش او شده فخر عبا، جواد
از کاظمین حاجت خود را گرفته است
هر کس که گفته بین گوهرشاد یا جواد!
بعد از سلام، وقت تشرف به صحن، شد
ذکر لب تمام گرفتارها جواد
وا شد گره همین که گره خورد در حرم
دست گدا به دامن لطف اَبا جواد
دنبال التیام به جای دگر مرو
تا هست مرهم دل درد آشنا جواد
با چشم اشکبار شب جمعه میشود
از کاظمین راهی کرب و بلا جواد
این دفعه برد روح مرا او به کربلا
باب الجواد باز شده رو به کربلا
با کام تلخ و تشنه اگرچه سپرده جان
رأسش هزار شکر نمیداده بوی نان
سمت تنش رها نشده تیری از کمان
نه تیغ شمر خورده، نه سرنیزهی سنان
بر خاک، خونِ حنجر پاکش نشد روان
قاتل نداشتهست سر قتل او زمان
چنگی به گیسویش نزده دست این و آن
خیره نشد به خاتم او چشم ساربان
سرو قدش ز داغ برادر نشد کمان
انداختند سایه به جسمش کبوتران
از روی بام تا ته گودال رفتهایم
در روضههای جدّ تو از حال رفتهایم
«فِرّو الی الحسینِ» تو راه نجات ماست
پلکی بزن که لَنگِ نگاهت برات ماست
#میثم_کاوسی