.
ایام #میلاد_حضرت_زینب
نذر حضرت زینب کبری ( س )
-------------
ای جلوه ی بی کرانه زینب
زیبایی هر ترانه زینب
ای سوره ی مصحف صلابت
ای گوهر روشن نجابت
از روی تو ماه آفریدند
گل بینِ گیاه آفریدند
ای دختر کوثر محمّد
زهرای مکرّر محمّد
حق چون تو صنوبری ندارد
مانند تو گوهری ندارد
خورشید امید و باوری تو
سرشار ز نور حیدری تو
ای رؤیت مهر و ماه زینب
بر عشق تویی پناه زینب
ای مکتب تو پُر از کرامت
درس تو قیام و استقامت
تفسیرِ صریح عزّتی تو
برداشتی از حقیقتی تو
ای روح طواف مثل زهرا
بانوی عفاف مثل زهرا
ای جاری نور در طوافت
جان مُحرم کعبه ی عفافت
ای شهپر طایر ولایت
ای نور سپهرِ بی نهایت
ای شرح بلند آیه ی نور
در گلشن آفتاب محصور
ای همچو نسیم عطر و بویت
همسایه ی آفتاب رویت
گنجینه ی ناب زینبی تو
بانوی حجاب زینبی تو
ای دختر روشن سپیده
چون نور ز آسمان دمیده
آورده بهشت گل برایت
خورشید نشسته زیر پایت
از چشم تو ماه آفریدند
تصویر پگاه آفریدند
مانند تو دختری نباشد
چون چشم تو گوهری نباشد
در کُلِّ جهانِ آفرینش
چون فاطمه مادری نباشد
مانند تو ای عزیز زهرا
آئینه ی کوثری نباشد
از بهر حسین و مجتبی نیز
مانند تو خواهری نباشد
در دامن آسمان شبیه ات
مهر و مه و اختری نباشد
جز چهره ی در حجابت ای گل
خورشید مکرّری نباشد
از چشم تو و سرشک پاکت
سرچشمه ی بهتری نباشد
بر فُلکِ نجاتِ اهل عالَم
جز نام تو لنگری نباشد
در گلشن عشق غیرِ حُسْنَت
گلهای معطّری نباشد
مانند تو ای مدافع حق
بانوی دلاوری نباشد
ای بانوی اقتدار زینب
تصویر گل و بهار زینب
ای دختر قهرمان حیدر
اِستاده به پیش هر ستمگر
تو آینه دارِ هَلْ اَتایی
بانوی قیام کربلایی
ای بُرده به سمت نور جان را
برچیده بساط ظالمان را
بر نخل وفا تو ریشه باشی
فریادگرِ همیشه باشی
ای واژه ی مصحف حقیقت
وی وارث اقتدار عترت
زینب دلِ بی قرار دارد
چون فاطمه اقتدار دارد
بانوی حجاب زینب است و
سرچشمه ی ناب زینب است و
یک شیر زن از تبار هاشم
ویرانگر کاخ ظلم و ظالم
مردان جهان که با خدایند
باید به وی اقتدا نمایند
چون شیر خدا سخن بگوید
جز راه خدا رهی نپوید
اِستاده چو کوه پیش دشمن
غم دید ولی نکرد شیون
بانوی مدافع حرم اوست
آتش زنِ پیکر ستم اوست
در هیبت باب خویش حیدر
اِستاد مقابل ستمگر
بر عزّت دین فزود زینب
همراه حسین بود زینب
او بنده ی حضرت کریم است
در نهضت کربلا سهیم است
آنجا که خیِام بی ستون شد
پیغامبرِ قیام خون شد
در عالَم عشق رو سفید است
چون مادر و خواهر شهید است
هم باغ دلش به خون کشیدند
هم مادر و باب او شهیدند
غم گشت همیشه جرعه نوشش
شد پرچم کربلا به دوشش
**
حاج محمود تاری «یاسر»
.
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#مدح_و_منقبت
نبود و نیست و دیگر هم از مادر نمی آید
یقین دارم که دختر مثل این دختر نمی آید
زنی مانند زینب زاده ی حیدر نمی آید
عقیله یک نفر بوده است پس دیگر نمی آید
علی خورشید و زهرا ماه و کوکب میشود زینب
به منهای الوهییت بگو رب میشود زینب
نبوت در امامت به توان عصمت این گردد
حسن در توامانی با حسینی اینچنین گردد
اگر خمسه رکاب دهر باشد او نگین گردد
زنی آمد که تالی تلو رب العالمین گردد
زنی را همچنان معصوم میبینم که زن باشد
زنی را قبله میخوانم که کل پنج تن باشد
نمیفهمیم شأنش را و میگوییم فضلش را
نمیدانیم جاهش را و میخوانیم وصلش را
ندارد درک ما در خلقت عالم محلش را
عقیله یک نفر بود و ندارد عقلی عقلش را
همه فرعیم در عالم اگر این شخصیت اصلست
اگر مسندنشین ، زینب ؛ حمایتگر ابالفضل ست
زبان الکن ما را کسی اینجا نمیفهمد
زبان عشق سنگین است پس اصلاٰ نمیفهمد
بجز تو حال من را هیچ کس حالا نمیفهمد
ببین که دوستت دارم ، ولی دنیا نمیفهمد
من از مردم بریدم وصل میخواهم کنار تو
قرارم با تو این بوده که باشم بی قرار تو
ببین کمبود دارم من ببین کمبود دارم من
ببین افتاده از پایم ببین تحت فشارم من
ندارم من ندارم من ندارم من ندارم من
ولیکن صورتم را زیر پایت میگذارم من
شلوغی های دنیا را برایم خوب خلوت کن
گدایی آمدم امروز پس قدری محبت کن
بلندا ! بی کرانا ! درد داریم و دوا داری
زمانه زخمی ام کرده ولی قطعا شفا داری
ببین دنیا گرفته سخت بر ما …. راه ها داری
به گریه آمدم پیشت برایم کربلا داری ؟
پشیمانم اگر رفتم مسیر اشتباهی را
پناهم باش وقتی که چشیدی بی پناهی را
بمیرم بی حمایت عصر عاشورای خواهر را
بمیرم تکه تکه های عریان برادر را
نمیفهمیم و میخوانیم روضهْ روضهْ معجر را
به روی ناقه میبردند اولاد پیمبر را
سنان میبرد تا خورجین اسبش هست زینب را
طناب شمر میبندد غروبی دست زینب را
جدال کل حق و کل باطل بوده انگاری
سپاه ظلمت و یک زن که مانده بی کس و یاری
صدای دختر زهرا و گوش ابن سعد ؟ آری
ندیده چشم او در طول عمرش کوچه بازاری
ز داغ اوست که این روضه ها مکشوفه میگردد
زنی بر چارپا دارد درون کوفه میگردد
زنی با این جلالت چشم ها از این و آن خورده
زنی با این شکوه از دست خولی تازیان خورده
زنی با این سخاوت چوب دستی از سنان خورده
زنی با این مقاماتش بگویم خیزران خورده ؟
نباید حالت زینب چنان آواره ها باشد
چرا ذریه بین مجلس میخواره ها باشد ؟
#ولادت_حضرت_زینب_س
#علیرضا_وفایی_خیال
.
#میلاد_حضرت_زینب
زینب رسیده پای پیمبر بایستد
از شوق روی فاطمه حیدر بایستد
زینب رسیده باز که قرآن بخواند و
چشمش به روی سوره کوثر بایستد
زینب رسیده است که وقت تنزلش
قلب فرشته در صف محشر بایستد
زینب رسیده زینت اسم علی شود
اسمش کنار واژه ی مادر بایستد
زینب که جمعِ پنج تن از نور داور است
باید قبول کرد که زهرای دیگر است
قرآن یکی، حساب یکی و خدا یکی
زهرا یکی، علی یکی و مصطفی یکی
در ازدحام ِ دور و بر خانه ی علی
این دستِ خالی است یکی و گدا یکی
زنجیره های عشق حسینیم و زینبیم
`ما عاشقیم غالباً از هر دو تا یکی”
تنها قنوت فاطمه خیرش به ما رسید
می گیرد از هزار دم ربنا یکی
با او یکی یکی به خدا می رسیم ما
دور ضریح کرببلا می رسیم ما
باید دلیل، آیه ی قرآن بیاورند
یعنی به پای مردی ات ایمان بیاورند
از سر گذشته آب، اگر حرف غیر توست
سر را برای چه؟ تو بگو جان بیاورند
موران کنار بارگهت صف کشیده اند
بانو اشاره کن که سلیمان بیاورند
وقتی تویی مدافع حرم آل فاطمه
اصلا” چرا که زیره به کرمان بیاورند
دوران غربت تو گذشته اشاره کن
عباس های لشکر دوران بیاورند
ما را هنوز این دم و این نوحه برلب است
بعد از حسین، قافله سالار زینب است
#رضا_دین_پرور
.
#میلاد_حضرت_زینب
قمری باز رسید و به دلم نور افتاد
ناخودآگاه مسیرم به رهِ طور افتاد
بیخبر بودم از آن حال و دلم شور افتاد
قافیه بر ورقم جفت شد و جور افتاد
گفت بنْویس که آن روح عبادات آمد
صلواتی بفرست عمه ی سادات آمد
دست بردم به قلم قافیه ام نام گرفت
نام زینب به لبم خورد و لبم جام گرفت
و از این حالت خوش سینه ام آرام گرفت
مهر او از دل من غصه ی ایام گرفت
ازقدومش به دلم شوق مناجات آمد
صلواتی بفرست عمه ی سادات آمد
عرض تبریک که یا فاطمه دختر زادی
دختری با جَنَم و هیبت حیدر زادی
کوثری بر نبی و کوثر دیگر زادی
بهرِ دین نبوی خودْ تو پیمبر زادی
دختر شیر خدا قبله ی حاجات آمد
صلواتی بفرست عمه ی سادات آمد
گفت در حالت بیداری و در خواب حسین
جان نثار توام ای حضرت ارباب حسین
شده از داغ تو جسمم به تب و تاب حسین
کوفه و شام شدم بهر تو نوّاب حسین
تبرِ بت شکن کوفه وشامات آمد
صلواتی بفرست عمه ی سادات آمد
#داریوش_جعفری
#ولادت_حضرت_زینب
.
#میلاد_حضرت_زینب
شب اگر مثل امشب است خوش است
اگر از می لبالب است خوش است
هر کسی که به زیر چرخ کبود
آستان بوس زینب است خوش است
شب گرفتار خانه ی علی است
حق پدیدار خانه ی علی است
غصه ای نیست دیگر از امشب
او پرستار خانه ی علی است
آمد و خود قرار فاطمه شد
لحظه ی انتظار فاطمه شد
مثل زهراست صبر و حوصله اش
زینب آئینه دار فاطمه شد
میکده هست مست باده هنوز
دست ما عشق کار داده هنوز
شاهکار است و مادر دنیا
دختری اینچنین نزاده هنوز
او پرستوی در هوای علیست
او طلای پر از بهای علیست
اخم در چهره اش ابهت داشت
صوت خندیدنش صدای علیست
او جواب دعای بی کسی است
ناطق او صدای بی کسی است
با نگاهش به مجتبی فهماند
یاور روزهای بی کسی است
خنده مادرش دلیلی داشت
اول و آخرش دلیلی داشت
طالعش سخت و صبر فقط
اشک پیغمبرش دلیلی داشت
از حسن راز را مگو آموخت
باده شد باده شد سبو آموخت
پدرش مرتضی ست پس بی شک
خطبه خوانی خود به او آموخت
به سر سفره ها نمک انداخت
فاطمه پای او فدک انداخت
از همان ابتداش قنداقه ش
لرزه بر جان نُه فلک انداخت
مرد تر از همه ست گرچه زن است
تکیه گاه حسین با حسن است
نطق حیدر ، صلابت زهرا
زینب اصلا تمام پنجتن است
#امیرفرخنده
#ولادت_حضرت_زینب
.
#بحر_طویل
#میلاد_حضرت_زینب
بحرِ طویل ولادت حضرت زینب سلام اللّه علیها
سحر آمده وُ گاهِ تراویدنِ باران به چمنهاست
گهِ خندهیِ غنچه به برِ دشت و دَمنهاست
وَ شبنم متبلور به رویِ برگهیِ سبزینهیِ باغ وُ ....
به رویِ صورتِ گلهاست
آفتابی به زمین تاخته و ُ
ظلمت و اندوه برانداخته و ُ
بعدِ بارش هفت رنگی به سماوات مهیّاست
آسمان گلشنِ عشقِ علوی گشت
چه زیباست ؟! چه زیباست ؟!
بیایید درِ خانهیِ حیدر
که کنون اسوهای از حُجب وُ عفافِ نبوی
شهرهیِ آفاق به ایثار و پرستاریِ دلدار
بلیٖ زینبِ کبری به رویِ دامنِ زهراست
چه زیباست ؟! چه زیباست ؟!
شگفتا که شکوفا شده گلواژهیِ صبر و ُ
همهیِ معنی وُ اندازهیِ یک لیلهیِ قدر و ُ
صورتِ ماهِ شبِ چاردهِ بدر و ُ
پس از فاطمه چون مریم و ساره
همچنان مادرِ غمپرورِ موسی
مینشیند به اِرم بر رویِ تختِ افضل و صدر و ُ
میفروشد به تمامِ بانوانِ جنّتی فخر
که من یارِ حسینِ ابنِ علی فخرِ جهانم
عاشق و مستِ حسینم مقتدایِ عاشقانم
قلبِ من میتپد از عشقِ وی و ُ
میرود از تن به در از غصّهیِ او تابم و جانم
عشقش آمیخته با گوشتم و پوستم و روح و روانم
آتشِ ماتم و داغش میزند بر استخوانم
ضربانِ دلِ من نامِ حسین و مدحِ او وِردِ زبانم
من پلی بینِ دو دریایِ کمالم مَظهرِ یَلتَقیانم
بحرِ صبر است حسن بحرِ کرامات حسین و ُ
در میانِ این دو دریا من نشانم
عصرِ عاشور به آن قافلهیِ بیسر وُ سامان ساربانم
مادرِ ماتم وُ اندوه وُ غم وُ دردِ زمینم
در صبوری آسمانم
من گرفتارِ حسینم دل و دلدارِ حسینم
بی حسینم نتوانم بی حسینم نتوانم
زینبم دخترِ صبر وُ زینبم مادرِ ایثار
زینبم خواهرِ عشق وُ عمّهیِ سرورِ بیمار
زینبم بانویِ ویرانهنشینِ مَهجبین وُ
اُختِ عبّاسِ علمدار
منم انگشتنشانِ شهرِ کوفه
منم آنکه دست بسته میکند شام گرفتار
من سخنور چو علیام صابرم من حسنیام
باحیایم فاطمیام مونسِ خونِ خدایم
سِپرِ دوّم علیام
عمّهیِ داغ به جان دیدهیِ یابنالعسکریام
زینبم من زینبم من
#بحرطویل #میلاد
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#حسین_ایمانی
.
#امام_حسین
#السلام_علیک_یا_ابا_عبدالله
تشنه...
آتش هجرت بسوزاند همه جانم حسین
مثل عشاق جدا افتاده گریانم حسین
یا که می گریم برایت یا تباکی میکنم
از حرم جا مانده ام ، خیلی پریشانم حسین
بی قرار دیدنِ آن مضجع نورانی ام
تشنه ی یک نافله در زیر ایوانم حسین
لا تؤاخذْنی ، که از دوری تو دق میکنم
با حرم نه ، جور دیگر تو بسوزانم حسین
از قدیمی ها شنیدم ، قبه ات دارالشفاست
من مریض عشقم و محتاج درمانم حسین
در مفاتیح الجنانش، شیخ ما ذکری نگفت...
چاره ی دلتنگی خود را نمی دانم حسین
هر شب جمعه زیارت ، حسرت این نوکر است
ساکن کرب و بلایی و من ایرانم حسین
بهر تسکین دلم از داغِ دوریِ شما
روضه ی ویرانه را با آه میخوانم حسین
#مرتضی_عابدینی
.
#میلاد_حضرت_زینب سلام الله علیها
باز اعجازآفرین درخلقتش اعجازکرد
برهمه خلق جهان ازخلقت خود نازکرد
بانسیم مهرخود،درگلشن پُرنور وحی
غنچه ای بارنگ وبوی یاس عصمت بازکرد
زینت دامان زهرا کردتااین غنچه را
باغ هستی را ازاو،آئینه دار رازکرد
چشم زینب رابه چشمان حسین خودگشود
هردو رابا یک تبسّم مظهر اعجاز کرد
در بهشت سبز عصمت ،پیش چشم باغبان
زندگانی را کنار لاله ها آغازکرد
نورمی بارد ، زبس ازآفتاب نام او
نام اورا جبرئیل ازآسمان آوازکرد
ازهمان روزنخستین این همای صبروحلم
تا افق های بلند بندگی پروازکرد
مکتب تقواوعصمت، این بلورنوررا
درحضورنورمُطلق، بنده ای ممتازکرد
دردل دریائیش غم قطره قطره جمع شد
چشم اورا چون صدف پیوسته گوهرسازکرد
درسرشت غرق نورش دردوغم گرریشه کرد
دردخودرا باخدای خویشتن ابرازکرد
بعد عاشورا همین بانودرآفاق جهان
نغمۀ سرخ حسینی راطنین اندازکرد
شکرلله بانسیم رحمت خود،کردگار
درمدیح او«وفایی»راسخن پردازکرد
#سیدهاشم_وفایی
.
#امام_حسین
السلام علیک یا اباعبدالله
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیوانهی زنجیری گیسوی حُسینم
آوارهی هر روز و شب موی حُسینم
بیهوده به دنبال طبیبی نفرستید
من زخمی تیغ خم ابروی حُسینم
مستی من از باده و پیمانه گذشته
عُمریست که مست رخ دلجوی حُسینم
با من سخن از عطر گل و باغ مگوئید
من در به در رایحه بوی حُسینم
حُجاج اگر جانب کعبه به شتابند
من معتکف دائمی کوی حُسینم
مشّایه طریقی است که دیوانه پسند است
دیوانهی آوارهام و سوی حُسینم
در سینه زنی در وسط هرولههایم
واللهِ که من زنده به یک هُوی حُسینم
در کالبدم تا نفسی هست همیشه
آواره هر روز و شب موی حُسینم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#نصیر_حسنی
.
#میلاد_حضرت_زینب
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
آسمان ها شد چراغان و ملائک در سرور
چشمِ جهل از نور این ماه خدایی گشته کور
پنجمماهِ جمادی، نور حق پیدا شده
مجلسِ جشنی برای عرشیان برپا شده
دختری آورده دنیا ،حضرت خیرالنساء
میوه ی قلب علی ،محبوبه ی آل عبا
بهر پیغمبر پیامی جبرئیل آوَرده است
نام او را حضرت خالق گزینش کرده است
زینب است و زینتِ حیدر شدن در شأن او
زینب است آئینه ی مادر شدن در شأن او
احترام دختر زهرا به دنیا واجب است
بعدِ نامش یک سلام الله علیها واجب است
خانه ی اهل کسا را او نگارِ بی قرین
در مقامش مینویسم اینچنین:صبر آفرین
لفظ همدم بعد او دارد شکوهِ دیگری
آمده بهرِ بَشر کشتیِ نوحِ دیگری
در لغت خواهر به معنای حقیقش زینب است
هر که وصل یار میخواهد،طریقش زینب است
روز میلادش اگر روز پرستاری شده
چون که عشق از دامن بانو فقط جاری شده
بر نمی آید ز من مدحش ،خدا مداح اوست
راه حق، راهِ نبی و مرتضی در راهِ اوست
هرکه گوید کیست که رمز بقای مکتب است؟
فاش میگویم به او اُم المصائب زینب است
شاعر: #مرتضی_عابدینی
#زینب_سلاماللهعلیها
خورشید حِلم،شمع شبستان زینب است
دریای صبر،بنده ی طوفان زینب است
اسلام؛زیر سایهی ایمان زینب است
با این حساب،شیعه مسلمان زینب است
او رتبهدار مبحث علم از قدیم شد
مابینِ طورِ اهل تفکر کلیم شد
در درس دادنِ به ملائک سهیم شد
جبریل نیز طفلِ دبستان زینب است
بی ذکر او به وادی عترت نمی رسیم
بی اذن او به گریه ی هیئت نمی رسیم
بی حُبِّ او به سردرِ جنّت نمی رسیم
دَخل بهشت در پیِ دُکّان زینب است
در کوچه ی کرامت او کاسه ها پُر است
از طبخ روزمَرّه ی او ظرف ما پُر است
این سفره ای که دور و بر آن گدا پُر است
تولیَّتَش به دست حسنجانِ زینب است
این شور در محیط دلم انقلاب کرد
زهرا گرفت دست گدا را..،ثواب کرد
ما را برای نوکریاش انتخاب کرد
این شیعهخانه؛کشورِ ایرانِ زینب است
با بالِ اشک هیچ نمانده است تا دمشق
آنقَدر اهل گریه کشانده است تا دمشق!
ما را خودِ سهساله رسانده است تا دمشق
یعنی رقیّه تعزیهگردان زینب است
ای زائر حسین!به او احترام کن
پای برهنه حجِّ خودت را تمام کن
بین نجف به سیّده زینب سلام کن
ایوانطلا نمایش ایوان زینب است
در وقت رزم..،واژه ی او مثل خنجر است
از هرچه تیر و نیزه و شمشیر بهتر است
زِیْنِ اَبی که زینبِ کرارِ حیدر است!
نام علی مدال محبان زینب است
هنگام خطبه خوانی او،آفتاب شد
دنیا به ترککردن ظلمت مُجاب شد
کاخ یزید روی سر او خراب شد
شام سیاه،عرصهی جولان زینب است
در کوچههای کوفه دل مضطرش شکست
در زیر دست و پای اراذل پرش شکست
نزدیک خانه ی پدر او ،سرش شکست
تا روز حشر،شیعه پریشان زینب است
بزم شراب بود و دل قرص ماه ریخت
خاکستری که روی سری بیگناه ریخت
با چوب خیزران زد و دندان شاه ریخت
این چوبخورده..،قاری قرآن زینب است
#بردیا_محمدی
#حضرت_زینب علیهاالسلام
فرازی از یک #ترجیع_بند
🔹زینت قامت دین🔹
ای ز دیدارِ رُخَت جان پیمبر روشن
دیدۀ حقنگر ساقی کوثر روشن
در سراپردۀ عصمت که ملک راه نداشت
از جمالت دل صدّیقۀ اطهر روشن
یثرب اَر فخر فروشد به فلک نیست عجب
که شد از نور تواَش مطلع و منظر روشن
تیرگی نیست در آن سینه که مهر تو در اوست
که ز مهر تو شده سینۀ حیدر روشن
غنچۀ جان شبیر از گل روی تو شکفت
وز تماشای تو شد خاطر شبّر روشن
آیت لطف خدایی و به هر دل تابی
گر بُوَد سنگ، شود چون دل گوهر روشن
نه همین روی زمین از رخ تو روشن شد
که ز میلاد تو شد اَنجم و اختر روشن
«زیب اب» نام گرفتی و مرا فخر این بس
که شد از نام دلارای تو دفتر روشن
در سراپردۀ عصمت تو از آن زینِ اَبی
که ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی
::
ادب آموختۀ مکتب طاهایی تو
تربیت یافتۀ دامن زهرایی تو
زینت قامت دین، زیور رخسار شرف
مظهر کاملۀ عفّت و تقوایی تو
گل گلزار نبی، میوۀ بستان علی
خانۀ فاطمه را شمع دلارایی تو...
عبرتآموز زنانی به حجاب و به وقار
برتر از آسیه و هاجر و سارایی تو
حوریان راست به خاک قدمت بوسه از آنک
غنچۀ گلبن انسیۀ حورایی تو
عجبی نیست اگر زینِ اَبَت نام دهند
که گرامی ثمر اُمّ ابیهایی تو
در صف حشر که هنگام شفاعت باشد
مادرت فاطمه را همره و همپایی تو
در سراپردۀ عصمت تو از آن زینِ اَبی
که ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی
#حمید_سبزواری
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#مثنوی
🔹عقیلهٔ هاشمیان🔹
...تو کیستی؟ که عقل مجنون توست
عشق به تو عاشق و مدیون توست
تویی جگرگوشهٔ آل کسا
به درک تو عقلِ رسا، نارسا...
چشم علی محو تماشای تو
به جای پای فاطمه پای تو...
تو بودهای سنگ صبور همه
تو بردهای فیض حضور همه...
دفاع تو، صبر تو، احساس تو
حسین تو، حسن تو، عباس تو...
روی تو حسرتِ دل آفتاب
موی تو شب ندیده حتّی به خواب
خاک رهت به عرش پهلو زده
پیش قدِ تو سرو زانو زده...
مدرسهٔ تو دامن فاطمه
معلّمی ندیده و عالمه
صدای تو دل از علی میبرد
ناز تو را فاطمه هم میخرد
فاطمه فخر مصطفی بر همه
از تو ولی، فخرکنان فاطمه...
نیست فلک به قدر، هم پایهات
ندیده همسایهٔ تو سایهات
عمۀ ساداتی و زینِ اَبی
عقیلهٔ هاشمیان زینبی
لبت «یکی گوی» دو تا نگفته
هر چه شنیده جز خدا نگفته
ولادتت ولادت گریه بود
گریهٔ تو شهادت گریه بود
ای تو، به هر غمی امید حسین
کشتهٔ عشقی و شهید حسین
تو روح صوم و معنی صلاتی
تو ساحل سفینۀ نجاتی...
نام شما هر دو به دنبال هم
آینهٔ همید و تمثال هم
معنی اگر ز خالق و رب یکیست
نام حسین و نام زینب یکیست...
#علی_انسانی
#حضرت_زینب علیهاالسلام
فرازی از یک #قصیده
🔹آیینهٔ زیبایی🔹
خانۀ فاطمه آن روز تماشایی بود
که فضا جلوهگر از آیت زیبایی بود
در بهاری که نسیمش نفس جبریل است
گل ناز دگری رو به شکوفایی بود
خانهای را که خدا جلوهٔ عصمت بخشید
در و دیوار پر از نقش شکیبایی بود
تا بیایند به تبریک محمد؛ جبریل،
با ملائک همه در حال صفآرایی بود
به خدا، چشم خدا دست خدا وجه خدا
ز جگر گوشهٔ خود گرم پذیرایی بود
تا که قنداقهٔ او را به بر آورد حسن
حالتی رفت در آنجا که تماشایی بود
ساکت از گریه نشد تا که حسینش نگرفت
این دو را چون که ز آغاز شناسایی بود
دختری داشت در آغوشِ محبت، زهرا
که سراپا همه آیینهٔ زیبایی بود
دختری داشت سراپای همانند علی
زینبی داشت که ذاتش همه زهرایی بود...
به علمداری صحرای بلا کرد قیام
رهبر قافلۀ عشق به تنهایی بود...
#سیدرضا_مؤید
#حضرت_زینب_س_مدح
زینب که دل و جان دلیری دارد
در یاری دین سهم کثیری دارد
چون احمد و زهرا و علی و حسنین
نیروی شکست ناپذیری دارد
مرحوم #سیدرضا_مؤید
#حضرت_زینب_س_مدح
زیبایی گلشن علی زینب بود
پروردهی دامن علی زینب بود
برخصم شکست داده و خود نشکست
آئینهی نشکن علی زینب بود
مرحوم #سیدرضا_مؤید
#حضرت_زینب_س_مدح_و_ولادت
آنان که حدیث صبر او را گفتند
از عشق و محبتش سخنها گفتند
با آمدن عقیلهی هاشمیان
تبریک به حیدر و به زهرا گفتند
#سیدهاشم_وفایی
#حضرت_زینب_س_مدح
بر زِینِ اَب و برادرانش صلوات
بر قلب صبور و مهربانش صلوات
او زائر هفت حجت معصوم است
تقدیم به هفت آسمانش #صلوات
#میثم_مؤمنی_نژاد
#حضرت_زینب_س_مدح
زینب که على با جلوات دگریست
زهراى بتول، در حیات دگریست
از عشق حسین و فیض همصحبتیاش
او نیز سفینه النّجات دگریست
مرحوم #سیدرضا_مؤید
#حضرت_زینب_س_مدح_و_ولادت
از غیب ترنّم حضوری آمد
از قلۀ آسمان چه نوری آمد
بعد از حسن و حسین در خانۀ وحی
«زینب» چه فرشتۀ صبوری آمد
#عباس_شاه_زیدی
#حضرت_زینب__س__میلاد
به عشق حضرت خیبرشکن آن شافع ِ محشر
رسیدی! زینتِ بابا تو را نامید پیغمبر(ص)
ملائک بوسه بر قنداقه ات دادند و جبرائیل
گشوده بر فراز ساحتِ گهواره بال و پر
پدر؛ سرمایهٔ رأفت؛ قسیم ٱلنار وٱلجنّه
خدا هم حیفش آمد که نباشد صاحبِ دختر
تمام آیه ها در گوش ِ هم یک عمر می خوانند
علی(ع) قرآن ناطق بود و زینب؛ کوثرِ حیدر
تو بنت ٱلفاطمه(س) نور دلِ إنسیة ٱلحورا
برایت نیست هرگز غیر زهرا(س) مادری بهتر
اگرنازل شدی برخانهٔ ارکانِ خلقت حکمتش این بود
که باشد جمع روحِ پنج تن در جانِ یک پیکر
تویی ناموس اهل ٱلبیت! درّ نابِ نایابی
تو زینت بخش ِ اصحاب کسایی؛ بالأخص مادر
یقولُ إنّما...خواندی و در پاکیِ اهل ٱلبیت
ندارد آیهٔ تطهیر حرفی غیر از این دیگر
کلامت وارث نهج ٱلبلاغه! مطقن و گیرا
چه برّنده ست لحن خطبه هایت! گوش شیطان کر
صلابت از حیا و از وقارت میشود جاری
شکوهِ چادرت یادآورِ کعبه ست پا تا سر!
#مرضیه_عاطفی
#حضرت_زینب_س_مدح_و_ولادت
#حضرت_زینب_س_مدح_و_مصائب
زيبايي درياست در اعماق نگاهش
اين دختر آرام و صبوري كه رسيده
از شوق، علي سفره به اندازهی يك شهر
انداخت، به شكرانهی نوري كه رسيده
كاشانهی اهل دل و ميخانهی هستي
دنيا و سماوات و عوالم همه روشن
عطر خوش او پُر شده در شهر مدينه
به به چه گلي! چشم و دلت فاطمه روشن
لبخند نشسته به لب حضرت ساقي
مرضيه دلش وا شده از ديدن دختر
تا آمده لبريز شده چشمهی تسنيم
كامل شده با آيهی او سورهی كوثر
بي تاب شدي، دختر مهتاب رخ عشق!
باراني اشك است چرا صورت ماهت؟
گرياني و پيش كسي آرام نداري
دنبال كدام آيت حق است نگاهت؟
باران بهاري شدهای دختر حيدر
زهرا چه كند گريهی تو بند بيايد
بايد كه بگويند كنار تو حسينت
تا شاد شوي، با گل و لبخند بيايد
همسايه نديده به خدا سايهای از تو
تمثيل حيايي تو و تنديس وقاري
پيداست ولي دختر سردار حنيني
از شور كلام و دل شيری كه تو داری
شعر شب ميلاد تو هم پر شده از اشك
بانو ! چه كنم روي دلم سوی فرات است
جز اشك چه گويم كه همه هستی عالم
عشق تو، حسين تو، قتيل العبرات است
اينقدر نريز اشك، صبوري كن و بگذار
هر قطرهی اين اشك براي تو بماند
وقتي شب باريدن اشك است كه مادر
در گوش تو لالايي پرواز بخواند
يك روز بيايد كه پدر را تو ببيني
با چشم پر از اشك در آن غسل شبانه
با چادر خاكي برود مادر و فردا
با چادر كوچك بشوي خانم خانه
يك روز بيايد كه حسن را تو ببيني
با اشك بشويد تن پاك پدرش را
فردا خود او بي رمق و رنگ پريده
در تشت بريزد قطعات جگرش را
روزي برسد كاش كه ميشد نرسد... نه
آن لحظهی سنگين خداحافظي از يار
اي كاش كه هرگز به سراغ تو نيايد
تا پيرهن كهنه بخواهد ز تو دلدار
آن لحظه نيايد كه تو باشي و بيفتد
آن سايهی سر، بي سر و بي سايه به صحرا
ناموس خدا باشي و بر ناقهی عريان
بنشيني و يك شهر بيايد به تماشا
#قاسم_صرافان
#حضرت_زینب_س_مدح_و_ولادت
باغ را ای لالهها تزئین کنید
با شقایقهای خود رنگین کنید
باغ را آذین ببندید از بلور
بانوی گل میرسد در باغ نور
باغ را ای باغبان! گل پوش کن
گوش شو، سرتا به پا و گوش کن
این نوید از عرش اعلا میرسد
دختر کبرای زهرا میرسد
نغمهی عشق و محبّت بر لب است
ذکر خاص و عام زینب زینب است
این گل زهراصفت با زیب و زین
آمده پیوند بندد با حسین
در ولادت گـر دلش خون رنگ بود
بهر دیدار گُلش دل تنگ بـود
در دلش گنجینهی اسرار داشت
بـا حسینش یک جهان گفتار داشت
آفتاب وماه زهرا دیدنی است
وصف این دیدار بس بشنیدنی است
هر دو نوری کبریایی داشتند
رازهایی کربلایی داشتند
ناگهان ازجانب ربّ جلیل
گشت نازل بر پیمبر جبرئیل
داشت با تبریک پیغامی ز رب
گفت این گل زینب است و زِینِ اب
او بُوَد یاس بهار فاطمه
او بُوَد آئینهدار فاطمه
او به راه حق بُوَد صبرآفرین
از خدا بر سعی او صدآفرین
در حریمش صبر دارد اعتکاف
می چکد از دامنش عطرذعفاف
آمده تا صبر را معنا کند
خیمۀ ایثار را برپا کند
زینب آمد عشق را سامان دهد
زینب آمد درد را درمان دهد
زینب آمد لالهی صحرا شود
وارث صبر دل زهرا شود
گر به زهرا نیست همتای دگر
زینب او هست زهرای دگر
نامی از عشق و وفا برلب نبود
گر «وفایی» خلقت زینب نبـود
#سیدهاشم_وفایی
#حضرت_زینب_س_مدح_و_ولادت
شروع میشود این شعرِ تازه با زینب
مگر که گوشهی چشمی کند به ما زینب
هزار فاطمه گفتم؛ هزار تا زینب
سلام حضرت بانو! سلام یا زینب!
بغیر تو ز تمامی خلق دل کندیم
به چادر تو همیشه دخیل میبندیم
حیا به پاکی تو اقتدا مکرر داشت
علی به یُمن تو در خانهاش دو کوثر داشت
خوشا بهحال حسینی که چون تو خواهر داشت
و با تو فاطمه آیینه در برابر داشت
میآید از گل سجادهی تو عطر خدا
فدای نافلههایت عقیلهی طه
اراده کرد خدا تا به عشق جان بدهد
به خاکِ سردِ زمین، نور آسمان بدهد
تورا نشان تمام پیمبران بدهد
که پیش صبر شما، صبر، امتحان بدهد
به آستان شما، کوه، سجده خواهد کرد
و هر مجاهدِ نستوه، سجده خواهد کرد
تو آمدی و کس و کار من شدی بی بی
میان حادثهها شیر زن شدی بی بی
شبیه مادر خود ممتحن شدی بی بی
کِسای روی سر پنج تن شدی بی بی
همیشه ذکر لب اهل بیت نام شماست
منم غلام کسیکه خودش غلام شماست
ظهور عزت پروردگار، خطبهی تو
کلاس صبر، کلاس وقار خطبهی تو
قرار داده به هر بیقرار، خطبهی تو
دمی شد از دودم ذوالفقار، خطبهی تو
کشاندهای تو به حیرت همه نظرها را
زبان سرخ تو بر باد داده سرها را
پناه امت پیغمبر است چادرتان
زمان وحشت ما سنگر است چادرتان
یقین که فاتح صد خیبر است چادرتان
و سایبان، وسط محشر است چادرتان
ندیده «مردی» دوران به مردیِ این زن
که رفته است به جنگِ عقیده با دشمن
اگرچه رنج و بلا دید جا نزد اصلاً
به راه عاشقیاش پشت پا نزد اصلاً
به جز حسین کسی را صدا نزد اصلاً
و دست رد به غم کربلا نزد اصلاً
درست مثل علی در نبردها غوغاست
شجاعتش بهخدا چون شجاعتِ زهراست
عقیله بود ولی در حصار غربت بود
هجوم درد به قلبش ورای طاقت بود
همیشه سهمیهاش از جهان مصیبت بود
دلش شکستهی گودال بود و غارت بود
نرفته است ز یادش هجوم سر نیزه
سری که ذبح شد از پشت و رفت بر نیزه...
#سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_زینب_س_مدح
شاعرم، کاتبِ وحیام به زبانی دیگر
میکِشم پای قلم را به جهانی دیگر
هر چه جان بود سرِ روضه نوشتن دادم
گفتن از مدحِ تو میخواهد جانی دیگر
تو که هستی که به یک تن همهی پنج تنی؟
"کُلُّهُم نورٌ واحد" به بیانی دیگر
روی دستانِ حسینت دلت آرام گرفت
گفت در گوشِ تو انگار اذانی دیگر
در حسینیّهی قلبت تپشِ نوحه به پاست
حرماللهِ تو دارد ضربانی دیگر
دفترِ عمرِ تو تقویمِ به غارت رفتهست
میرسد فصل خزانش به خزانی دیگر
کاسهی صبر هم از صبرِ تو لبریز شده
بر تنِ تاب نماندهست توانی دیگر
هدفِ هر چه بلا بود شدی، تا نخورَد
تیری از چلّهی غمها به نشانی دیگر
سوگواریم و به سر رختِ سپید است، ببخش
بین ما از غم تو نیست جوانی دیگر
#رضا_قاسمی
#حضرت_زینب_س_مدح
گمان کن که با کعبه همسایهای
پی حفظ چندین هزار آیهای
و حتی اگر غرق سرمایهای
بدان بی علی پست و بی مایهای
خود کعبه هم میرود صبح و شام
به دیدار حیدر علیه السلام
علی نزد حق است و حق با علیست
مسیر الی الله تنها علیست
مپرس از چه ذکر لب ما علیست
عبادت همین گفتن یا علیست
اگر که خدا خواندن او بد است
بشر خواندنش کفر صد در صد است
همیشه خدا بود هم صحبتش
به محراب خم شد فقط قامتش
خدا نیز در پاسخ طاعتش
به او دختری داد شد زینتش
ندیده فلک اینچنین دختری
که بر خلق عالم کند سروری
از افلاک تا خاک پرواز کرد
برای برادر کمی ناز کرد
در آغوش او چشم را باز کرد
سپس پرده برداری از راز کرد
چنین گفت چشمش به ماه منیر
امیری حسینٌ و نعم الامیر
نگاهش دوای تب پنج تن
حضورش چراغ شب پنج تن
چه بنویسم از کوکب پنج تن
شده قبلهام زینب پنج تن
به طغیان کشانده جنون مرا
به پایش بریزید خون مرا
چه خوب است امشب خدا خواستن
طلا نه دل مبتلا خواستن
هر آنچه که خوب است را خواستن
خلاصه فقط کربلا خواستن
تمام سحر ذکر یا رب بگو
همه حاجتت را به زینب بگو
چنان مادرش عالمه زینب است
به بیت علی قائمه زینب است
به غمهای او خاتمه زینب است
پس از فاطمه، فاطمه زینب است
زمان دعا نوحه دم دادهام
خدا را به زینب قسم دادهام
چو با او کسی همنشین میشود
یکی از بزرگان دین میشود
یکی مثل ام البنین میشود
که روزی قمر آفرین میشود
به ام البنین مرحمت کرده است
اباالفضل را تربیت کرده است
اباالفضل حالا هوادار اوست
اباالفضل ماه شب تار اوست
ابالفضل امروز علمدار اوست
و کار دفاع از حرم کار اوست
خوشا آنکه او انتخابش کند
فدایی زینب خطابش کند
#علی_ذوالقدر
#حضرت_زینب_س_مدح_و_ولادت
فرازی از یک #قصیده
الا که مقدم تو مژدۀ سعادت داشت
به خاکبوسی راهت فرشته عادت داشت
سلام بر تو که ماه جمادی الاول
ز جلوۀ تو به رخ، هالۀ مسرّت داشت...
سلام بر تو و بر هر زنی که از آغاز
به پاس پیرویات از حجاب زینت داشت
تو از همان شجر پاک عصمت آمدهای
که ریشه در دل قرآن و جان عترت داشت
تو دستپرور آن مادر گرانقدری
که قلب پاک پیمبر به او ارادت داشت
تو سر بر آینۀ سینهای گذاشتهای
که بوسهگاه نبی بود و عطر جنت داشت
تو زیر سایۀ آن گلبُنی بزرگ شدی
که هر چه داشت شکوفایی از نبوت داشت
ندیده دیدۀ تاریخ چون تو بانویی
که حق به گردن آزادی و عدالت داشت
چه بانویی که پس از دختر رسول الله
به هر زنی که تصوّر کنی شرافت داشت
چه بانویی که ز فیض هدایت معصوم
مقام و منزلتی همتراز عصمت داشت
چه بانویی که صبوری نمود چون زهرا
چه بانویی که به قدر علی شهامت داشت
چه بانویی که به حدّ کمال در همه حال
اراده داشت، وفا داشت، عزم و همّت داشت...
چه بانویی که همه عمر در نیایش شب
هزار بار ز خود تا خدای هجرت داشت...
دل تو بود پر از التهاب شوق حسین
که لحظه لحظۀ عمرت از این حکایت داشت
حسین نیز به شایستگی نثار تو کرد
هر آنچه عاطفه و التفات و رأفت داشت
نبود حاجت بوسیدن گلوی حسین
حسین با تو هزاران هزار حجت داشت
حسین از تو جدایی نداشت در هر حال
مگر به خاطر اُنسی که با شهادت داشت...
من و مکارم اخلاق زینبی؟ هیهات!
کجا برابر خورشید ذره جرأت داشت
تو آن یگانه اسیری که در چهل منزل
به دوش خستۀ خود کوهی از رسالت داشت
تو خطبه خواندی و بر هم زدی اساس ستم
ستمگر از سخنت جا به خاک ذلّت داشت
تو خطبه خواندی و در چهرهات تجسم یافت
علی که در سخنش آیت فصاحت داشت
پیام خون و شرف را به شام و کوفه رساند
صدای روحنوازت که رنگ محنت داشت...
#محمدجواد_غفورزاده
#حضرت_زینب_س_مدح_و_ولادت
خانۀ فاطمه آن روز تماشایی بود
که فضا جلوهگر از آیت زیبایی بود
در بهاری که نسیمش نفس جبریل است
گل ناز دگری رو به شکوفایی بود
خانهای را که خدا جلوهٔ عصمت بخشید
در و دیوار پر از نقش شکیبایی بود
تا بیایند به تبریک محمد، جبریل
با ملائک همه در حال صف آرایی بود
به خدا، چشم خدا، دست خدا، وجه خدا
ز جگر گوشهٔ خود گرم پذیرایی بود
تا که قنداقهی او را به بر آورد حسن
حالتی رفت در آنجا که تماشایی بود
ساکت از گریه نشد تا که حسینش نگرفت
این دو را چون که ز آغاز شناسایی بود
دختری داشت در آغوشِ محبت، زهرا
که سراپا همه آیینهی زیبایی بود
دختری داشت سراپای همانند علی
زینبی داشت که ذاتش همه زهرایی بود...
پنج معصوم به او معرفت آموختهاند
که ز ایمان و یقین در خور یکتایی بود
وصف او عالمهی غیر معلم شده است
تا به این مرتبهاش پایهی دانایی بود
بود از صبر و رضا نائبهی خاص امام
نازم او را که به این قدر توانایی بود
کربلا صحنهی عشق است و در آن صحنهی عشق
همت زینب نستوه تماشایی بود
به علمداری صحرای بلا کرد قیام
رهبر قافلهی عشق به تنهایی بود
یک زن و آن همه داغ دل و آنقدر شکیب
عقل از این واقعه در چنبر شیدایی بود
دیدهام کور، که شد خاکنشین ره شام
آن که خاک در او سرمۀ بینایی بود
مرحوم #سیدرضا_مؤید
#حضرت_زینب_س_مدح_و_ولادت
گوش کن از دل افلاک خبر میآید
به سرِ اهل زمین دُرّ و گهر میآید
چه خبر هست؟ فرشته چقدر میآید
سورهی صبر در آغوش سحر میآید
شد اجابت ز خدا باز دعای حیدر
فاطمه دختری آورده برای حیدر
دختری آمده تا همدم مادر باشد
دختری آمده تا حیدر حیدر باشد
خواهری آمده عشق دو برادر باشد
گوییا آمده یک برهه پیمبر باشد
عصمت و عفت و تقواش همه مادری است
به خداوند قسم لایق پیغمبری است
فاطمه محو گل روی درخشانش بود
مرتضی زمزمه میکرد و غزلخوانش بود
گرم بوسیدن پیشانی و چشمانش بود
احمد آنروز چه میدید که گریانش بود
احمد آنروز تجلی رسالت را دید
یا که ظرفیت تحویل امامت را دید؟
قلمی نیست که املا کند اوصاف تو را
دهنی نیست که انشاء کند الطاف تو را
یا که توصیف کند وسعت انصاف تو را
یا که تشریح کند قلهی اهداف تو را
عقل عاجز شد و از درک وجودت شد مات
به گل روی بهشتی تو بانو صلوات
بعد زهرا احدی مثل تو اکرام نشد
زنی اینگونه پیام آور اسلام نشد
طائر عقل کسی مَحرَمِ این بام نشد
دست در دست شدی گریهات آرام نشد
دیدی از دور و برت عطر کسی میآید
مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید
چشم بر هم زدی و عشق مجسم آمد
بَه که بالای سرت خیر دو عالم آمد
اشک از گوشهی چشم همه آن دم آمد
کودکی سوی تو با دیدهی پُر نَم آمد
گفت: خوش آمدی ای نور دو عینم زینب
کمی آرام عزیزم که حسینم زینب
بانوی مُلک وجودی و وجودت خیر است
قلب تو وقف حسین است و جدا از غیر است
پیش تو عشق حسین، اصل سلوک و سِیر است
سِیر تو کرب و بلا، کوفه و شام و دِیر است
آمدی تا که بفهمیم خدا یعنی چه
صابره بودن در کرب و بلا یعنی چه
ای که در عشق حسینی به دو عالم عَلَمی
کعبهی عشق برادر شدی و محترمی
مریم از جام حیای تو چشیده است نمی
نائب فاطمه، صدیقهی ثابت قدمی
کوفه و شام اسیر دَمِ زهرایی توست
مات و مبهوت سخنرانیِ مولایی توست
جای امثال شما در کُرهی خاکی نیست
چون زمین قابل این گوهر افلاکی نیست
گفتی ای درد بیا از تو مرا باکی نیست
داغها دیدهای اما لب تو شاکی نیست
چه عبارات عجیبی روی آن تَل گفتی
پیش آن پیکر صد چاک "تَقَبَّل" گفتی
آمدی جلوه کنی نام علی زنده شود
زن ندیده است کسی مثل تو رزمنده شود
در دل جهل زمان شمسهی تابنده شود
با زبان وقت بیان خنجر بُرّنده شود
روی نی گفت برادر همه جا در هر راه
طَیِّب الله به غوغای تو ماشاءالله
ای تمنای دل خون خدا، یا زینب
در تو دیدند همه فاطمه را، یا زینب
مرحمت کن به منِ بی سر و پا، یا زینب
نشوم از سرِ کوی تو جدا، یا زینب
نظری کن که در این خانه بمانم یک عمر
تا نفس هست فقط از تو بخوانم یک عمر
#مجتبی_شکریان
#حضرت_زینب_س_ولادت
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
شب تولد زينب بلند شو مادر
به جان دخترت امشب بلند شو مادر
شب تولد زينب دعاي مرگ مكن
بياو خانه مهيا براي مرگ مكن
شب تولد زينب بخند مادر جان
دو پلك زخمي خود را مبند مادر جان
شب تولد زينب نفس بكش مادر
بيا ز دست اجل دست پس بكش مادر
شب تولد من مثل شمع ميسوزي
به جاي طفل به تابوت چشم میدوزي
فداي آنهمه احساس مادرانهی تو
شب تولد زينب كجاست شانهی تو
شب تولد من تير میكشد پهلوت
شب تولد من درد میكند بازوت
شب تولد من دست من كفن دادي
به جاي هديه به من كهنه پيرهن دادي
#محسن_عرب_خالقی