eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
خواهم امشب باز شیدایى کنم از در رحمت تمنّایى کنم تا شوم دور از تمام هرچه زشت سیر، در گلزار زیبایى کنم گرچه خوارم، دم ز گلها مى‏زنم یاد گل، یاد گل آرایى‏کنم مدت کوتاه عمر خویش را صرف خدمت نزد مولایى کنم از همین کوتاه خدمت، تاابد زندگى در لطف و آقایى کنم آمدم نوشم مى‏از شیر و رُطب بر در میخانه ماه رجب اى رجب میخانه حیدر تویى مِى تویى، باده تویى، ساغر تویى طعم تو گردیده احلى من عسل گوشه‏اى از وسعت کوثر تویى راه درک لیلةالقدر على بهر شیعه تا صف محشر تویى ماه شعبان بر تو کرده اقتدا باعث توفیق پیغمبر تویى مطلعت زیباترین روز خداست میزبان حجت داور تویى حسن مطلع در تو باشد لطف یار شد رخ زیباى باقر آشکار او شعیب عترت پیغمبر است باقر دریاى علم داور است مفتخر بر نام او هستیم ما این کلام یک امام و رهبر است اول خیر آخر خیر اصل خیر این محمد، سفره دار کوثر است بى روایاتى که از او آمده دین ما تا روز محشر ابتر است سائل علمش مراجع گشته اند وسعت علمش ز هرکس برتر است او که باشد بهترین مولاى من مادرش شد فاطمه بنت الحسن مادرش از فاطمه تصویر داشت دربرش آئینه تقدیر داشت پاکتر از آب زمزم خُلق او رزق و سهم از آیه تطهیر داشت او که باشد دختر بیت کریم حُسن بابایش در او تأثیر داشت نِى به دامانش گرفته کودکى او به دامان خضر راهى پیر داشت تا کند مارا غلام درگهش در نگاه چشم خود زنجیر داشت ما غلام حضرت باقر شدیم بر مَرام غیر او کافر شدیم  
آن مقتدا كه هستی دارد قوام از او خورشيد و ماه نور گرفتند وام از او آن پنجمين امام كه معصوم هفتم است دارد حريم كعبه ي دين احترام از او دريا شكاف علم و يقين «باقرالعلوم» ماهي كه شرمگين شده بدر تمام از او او باغبان علم و فضيلت شد و به جاست آن گلشني كه يافته فيض مدام از او گل هاي باغ معرفت و بوستان علم دارند رنگ و جلوه گري هر كدام از او روشن چراغ دانش و بينش ز نور اوست دارد حياتِ علم و فضیلت دوام از او دانش به حُسن مطلع او گفت آفرين بينش رسيده است به حُسن ختام از او بطحا شده است باغ بهشت از ولادتش يثرب شده است روضۀ دارالسلام از او در گردش مدار، فروغ اميد را منظومه هاي عشق گرفتند وام از او تا رهنماي خلق شود در ره نجات بالله گرفته بود خدا التزام از او قولش هماره قول رسول كريم بود شد جلوۀ حديث نبي مستدام از او اين آفتاب عشق كه سوي دمشق رفت گفتي گرفت روشني روز شام از او بزم هشام بود به شام و گمان نبود دعوت كند به «سَبق رِمايه» هشام از او هر چند عذر خواست ز پرتاب تير و خواست تا حكم انصراف بگيرد امام از او اما هشام بر سخن خود فشرد پاي تير و كمان گرفت امام همام از او تير و كمان گرفت و هدف را نشانه رفت تا ضرب شست بنگرد و اهتمام از او فضل و بزرگواري آن مظهر گذشت راضي نشد كه خصم شود تلخ كام از او تير نخست چون به هدف كارگر فتاد پروانه يافتند يكايك سهام از او مي دوخت تير را به دل تير در هدف بود از خداي نصرت و سعي تمام از او آماج تير شد چو هدف شد بر آسمان تجليل بي مبالغۀ خاص و عام از او اين است رهبري كه بهر لحظه قدسيان در عرش مي برند به تقديس نام از او همراه اوست عطر شهيدان كربلا خيزد هنوز رايحه آن قيام از او «جابر» سلام ختم رُسل را به او رساند با گوش جان شنيد جواب سلام از او از سعي او گرفته صفا، مروه و صفا بر جاي مانده حرمت بيت الحرام از او از صد هزار بوسه‌ي خورشيد خوشتر است خال سياه كعبه و يك استلام از او اصحاب معرفت به ادب گرد آمدند باشد كه بشنوند حديث و پيام از او گوهرفشان به خدمت او طبع «حميري» است شعر «كميت» يافته قدر و مقام از او در ساحل غدير ولايت نشسته اند آنان كه چون «فُضيل» گرفتند جام از او رو تشنگي بجوي «شفق» گر اميد توست جامي ز حوض كوثر و شرب مدام از او
اکنون به شوق حجت پنجم ز خود گمم وآيينه دار طلعت خورشيد پنجمم چون کشتی سپرده به توفان عنان خویش ازموج موج جذبه ی تو در تلاطمم آن شمع کوچکم که بیفروزیم اگر فخر است با چراغ قبولت به انجمم از آفتاب بیشترم با ولای تو آیینه ام، فروغ تو را در تجسمم * حیران آن اسارت و آن غارتم هنوز باریک بین فاجعه ی آن تهاجمم آری سلام بر تو اماما! که می پرد از لب به یاد آن چه کشیدی تبسمم طفل چهارساله و طوفان کربلا؟ حیران این تداعی ام و آن تالمم از آن ستم که سوخت در آن، خاندان تو هم بر تو عرضه می کنم اینک تظلمم گنج مراد خویش نجستم ز هیچکس الا تویی که مدح تو را در تکلمم هرچند لب به خنده گشایم برابرت ز اندوه تو نشسته به خون است مردمم * ای علم را شکافته و رفته تا به عمق حیران آنچه یافتی از این تعلمم آن شاعرم که از سر ایثار عاشقم بر دوستیت و خصم تو را در تخاصمم
باید به فکر قافیه های جدید بود در شهر غمزده به هوای امید بود   باید به مثنوی پر و بال عقاب داد شوری برای خلقت یک انقلاب داد باید تلنگری به تکاپوی سینه زد با بیت های شعر پلی تا مدینه زد باید سراغ زمزمه ای عاشقانه رفت در جستجوی شوق به هر بی کرانه رفت باید برای فصل رجب واژه آفرید شاید هوای وصل و طرب سوژه ای جدید ماهی که مات روشنی اش میشود نجوم راهی به سمت یا علی از باقرالعلوم نفسی که شد نَفَس نَفَسش بی حد و عدد با دیدن هلال رجب یا علی مدد   پای رجب رسیده به شهر نوشته ها گل شد تمام گفته و گل شد شنفته ها تسبیح عاشقیِّ دل شاد یا علیست سُبّوح حمد حضرت سجّاد یا علیست نور مبین ذات خدا در زمین ببین آمد اصول دین پسر زین العابدین باقر بقای علم لدنِّیِ مصطفاست باقر بنای نام علی با همان صفاست باقر شکوه عاشقیُّ و عشق خالق است دار و ندار سینه ی پرشور صادق است باقر نمای تشنگی و نای زندگی ست اوج غم و عروج تولّا و بندگی ست پرورده ی نیایش شبهای نافله همبازی سه ساله ی همپای قافله   یادآور حماسه ی عباس در نبرد تیرش جواب طعنه شد و قلب فتنه سرد شرحی برای درک معانیِّ فاطمه راهی به سوی ربُّ و مبانیِّ زمزمه حُبّش کلید برتری محشریِ ماست نامش زمینه ی نفس حیدری ماست   ای شاهد شهادت گلهای آفتاب اشک دو چشم کودکی ات مات مشک آب   یادت نمی رود سفر پای نیزه ها دیدار قتلگاه و وداع با جنازه ها   برگ گل و فشار غل و طعنه و عذاب بزم می و جفای نی و مجلس شراب   تو روضه های آه رباب و سکینه ای یک کربلا عذاب و عطش در مدینه ای آن روز شعله آمد و سوزاند خیمه گاه امروز مانده قبر تو بی شمع و بارگاه اصلاً سقیفه آمده همواره لج کند محتاج شیعه را به دعای فرج کند آقا بیا که آمدنت آرزوی ماست عمریست بغض دوری تو درگلوی ماست
خشکی ام رفت و وصل دریا شد سردی ام رفت و فصل گرما شد فارغم از خودم خدار را شکر آسمانی شدم خدا را شکر آمدی و دلم نجات گرفت باز هم مرده ای حیات گرفت ای حیات مجدّد دنیا دومین یا محمد دنیا یا من ارجوی آستان لبم پنجمین رکعت نماز شبم ای که تنها خدا شناخت تو را مثل بیت الحرام ساخت تو را قافیه های بیت ما تنگ است در مقامت کمیت هم لنگ است ای نسیم پر از بهار حسین حسنی زاده ی تبار حسین قبله مردم مدینه تویی حسن دوم مدینه تویی ای ظهور پیمبر اکرم حاصل وصلت دعا و کرم مادرت دختر کریم خدا پدرت حضرت کلیم خدا وسط هفته ها برای منی التماس سه شنبه های منی سر شب فکر نور تو بودم فکر شب های طور تو بودم خواب سجاده تو را دیدم صبح دیدم کنار خورشیدم ای نماز پر از قنوت حسن حاصل چله سکوت حسن تو تولای دفترم هستی قسم نون والقلم هستی   تکیه بر بال جبرئیل زدی مزرعه داشتی و بیل زدی بهترین میوه ی تو ایمان بود گندم کال تو پر از نان بود بی تو این حوزه ها کمال نداشت میوه ای غیر سیب کال نداشت وقت آن است اجتهاد کنی بی سواد مرا سواد کنی وقت آن است منبری بزنی حرف یک حرف بهتری بزنی   عِلم را باز هم شکاف دهی در کلاست مرا طواف دهی اگر علم تو را حساب کنند زندگی تو را کتاب کنند علم و اخلاق می شود با هم آدمی می کند بنی آدم پر جبریل زیر پای تو بود گردن آویز بچه های تو بود میوه? بهتر از رطب سیب است باعث التیام تب سیب است فاطمه سیب جنت الاعلاست پس شفای تب تو یا زهراست چه کسی گفته بی مزاری تو یا چراغ حرم نداری تو قبر تو بارگاه توحید است شمع بالاسر تو خورشید است چه کسی گفته سایبانت نیست صحن در صحن آسمانت نیست عرش که آسمان نمی خواهد نور که سایبان نمی خواهد تو خودت سایبان دنیایی بهترین آسمان دنیایی مردی از خانواده ی خورشید امتداد غم امام شهید انعکاس صدای عاشوراست روضه های غروب مناست مرد سجاده، مرد نافله ها مرد شب زنده دار قافله ها مردی از جنس آیه ی تطهیر خستگی های بردن زنجیر هم سفر با ستاره غم هاست «کربلا زاده ی» محرّم هاست هم نژاد امام بی کفنان دومین مرد کاروان زنان راه طی کرده بیابان ها قدم زخمی مغیلان ها   یاد خون طپنده گودال خنده های زننده گودال زخم بال و پر کبوترها پا به پای اسارت سرها   بغض غمگین عصر عاشورا گریه ی پشت پای معجرها غیرت دست بسته ی محمل شاهد التماس دخترها   کوچه کوچه؛ گذر گذر، همه جا هم رکاب صدای حنجرها برگ سبزی است با نشانه ی سرخ کودک زیر تازیانه ی سرخ   طفل رفته، خمیده برگشته باغ گل رفته چیده برگشته آفتاب کمی غروب شده ست گل یاس بنفشه کوب شده ست آشنای صدای سلسله هاست سوزش ناگهان آبله هاست او که آیینه ی محرم بود گریه هایش به رنگ ماتم بود از ستاره گرفته تا شبنم از بنفشه گرفته تا مریم همه محو صدای او هستند پای مرثیه های او هستند
آفتاب بن علی بن حسين بن علی راوی نور، شكافندۀ علم ازلی مادرش آينه، فرزند فرستادۀ عشق بندۀ خوب خداوند، خداوند علیّ آدم و جنّ و ملَك پيش تو زانو زده‌اند خانۀ كوچك تو با دو سه ديوار گِلی همه سُبحانكَ لا علمَ لنا می‌گویند گاهِ تفسير تو از آيۀ اللهُ ولی ناگهان روز الست از همه پرسيد خدا دوست داريد علی را؟ همه گفتند بلی شعر من جابر عبدالله انصاری شد كه سلامی برساند به تو با تنگ‌دلی
پسر حضرت زهراست؛گل یاسمن است جلوهء نورخدا آینهء پنج تن است مادرش دخت کریم و پدرش پورحسین ای بنازم به امامی که حسین درحسن است
به سر می‏ پرورانم من هوای حضرت باقر به دل باشد مرا شوق لقای حضرت باقر ز عشقش جان من بر لب رسیده کس نمی‏ داند که نبوَد چاره ساز من سوای حضرت باقر بگوشم هاتف غیبی سرود این نکته را دیشب که باشد رخش دانش زیر پای حضرت باقر چنان بگرفته علمش آفاق را یک سر که پیچیده در این عالم صدای حضرت باقر پیمبر گفت با جابر که خواهی دید باقر را سلام از من رسان آنکه برای حضرت باقر سوالاتی که از وی کرده دانشمند نصرانی جوابش را شنید از گفته‏ های حضرت باقر مسلمان گشت راهب ناگهان در محضر آن شه منور شد دل او از ولای حضرت باقر شد آسان وضع حمل گرگ وحشی بیابانی به روی قله ی کوه از دعای حضرت باقر به رستاخیز اگر خواهی نجات از گرمی محشر برو در سایۀ ظل همای حضرت باقر فرد عاجز بود ز اوصاف بی پایان آن سرور کمیت لفظ لنگ است از ثنای حضرت باقر جلال و شأن و قدر آن امام پاک بازان را نمی‏ داند کسی غیر از خدای حضرت باقر (رضائی) ایستاده بر در دولت سرای او چو سائل منتظر بهر عطای حضرت باقر
وقت عشق است چشم تر بدهيد شمع ها مژده ي سحر بدهيد كار دل گير يك نگاه شماست بر مناجات من اثر بدهيد از شلوغي شهر بيزارم كوچه ها فرصت گذر بدهيد دوست دارم به اوجتان بپرم بي قرارم كه بال و پر بدهيد مي نشينم كنار در بي تاب تا به پاهاي من خبر بدهيد راه باز و مسير بي خطر است توشه بردار موقع سفر است سفري تا ديار دلبرها تا زمين بهشت پرورها سفري تا نهايت مستي در طواف حريم ساغرها آسماني ترين شديم اينجا پا به پاي پر كبوترها خانه ها را ببين همه از دم شاخه ي ياس روي سر درها اين مدينه است شهر پاك و زلال چشمه سار تمام كوثرها اين مدينه است مركزيت نور است تربت قبر چهار حجت نور است يك زيارت كنار ابر بهار يك بقيع است و زائران بسيار بال هاي فرشته ها فرش است قدري آهسته تر قدم بردار يك قدم بيشتر نمانده ولي به در بسته خورده ايم انگار از همين جا دخيل مي بنديم پشت اين پنجره همين ديوار مگر امشب شب ولادت نيست شمع روشن كنيد دور مزار ذات غيب خدا شده ظاهر در جمال محمد باقر آمدي اي امام پنجم ما آمدي اي يگانه بي همتا برف ها آب شد زمين خنديد از بهار تو اي گل زيبا علم را آمدي كه بشكافي مثل كشتي به سينه ي دريا تا ابد آسمان آبي تو مي زند سايه بر سر دنيا تو در اين صفحه هاي خالي دل نقش ها مي زني به رنگ خدا جوهر بندگي است در قلمت غير توحيد نيست در قلمت اي به دوشت هميشه رايت علم در بيان تو واقعيت علم روي منبر كه درس مي دادي زير دِيْن تو رفت نهضت علم روز اول به اذن حضرت حق شاهكار تو بوده خلقت علم عقل ما قد نمي دهد هرگز به مقام تو اي حقيقت علم بي فروغ تو مي رود از دست همه ي اعتبار دولت علم تا كه نور كلام تو جاري است گلشن دين هميشه گل كاري است اي سرآغاز ناب ماه رجب وي شروع كتاب ماه رجب با غروب جمادي الثاني سر زدي آفتاب ماه رجب اشك هاي تو لحظه ي ميلاد شده عطر و گلاب ماه رجب عكسي از حسن كبريا هستي جاي تو قلب قاب ماه رجب يك مناجات بر لبم بنويس در شب مستجاب ماه رجب در هواي خدا رهايم كن بيشتر با خود آشنايم كن تو كه بر چشم خلق جا داري نوري و جلوه ي خدا داري شاخ شمشاد حضرت سجاد ريشه در باغ هل أتي داري ثمر نخل احمدي كه نسب ز حسين و ز مجتبي داري پسر سيد البكاء هستي سرگذشتي پر از بلا داري يادگاري ز لاله هاي عطش بر دلت داغ كربلا داري تو غروب سپيده را ديدي عمه ي قد خميده را ديدي همه جا گرد غصه پاشيدند با سر تيغ و نيزه گل چيدند دست هاي سياه بر سر تو سنگ هاي كبود باريدند چشم هايي كه گريه مي كردند سيلي و تازيانه مي ديدند مردم كوچه ي يهودي ها دور سرها مُدام رقصيدند بي ابوالفضل كودكان يتيم روي خشت خرابه خوابيدند اين همه غم كه بر سرت آمد كودكي تو را رقم مي زد
وزیده دوباره نسیم رجب مرا خوانده حق در حریم رجب دلم را هوائی خوبان نمود خدای رئوف و رحیم رجب خدایا کمک کن که با لطف تو شوم بهره مند از نعیم رجب نگاهی بفرما براین روسیاه به حق نگار کریم رجب مناجاتی ام کن دراین ماه نور مقیمم بفرما به درگاه نور مرا شوق یاریست والا تبار امامی گرامی و زهرا تبار من از ایل مجنونم و دلشده و او از عزیزان لیلا تبار کریمی زنسل کریمان عشق ومن عاشقی مست و شیدا تبار نسب از دو سو فاطمی، حیدری به قربان این ماه غوغا تبار جمال جمیلش بهشت عدن دو جد گرامش حسین و حسن تعلق ندارد به کس خاطرم گدای کرمخانۀ باقرم به لطف خداوند زهرائی ام خدا را براین موهبت شاکرم به منصب نیازی مرا نیست... نیست خوشم در حریم علی شاعرم اگرچه سرودم غزلها ولی... ز وصف علی زادگان قاصرم قلم ازنفس ماند و یارم نشد حریف نگاه نگارم نشد سلام ای علوم خدا را امین پدر خوانده ی علم، حق الیقین اگرچه زنسل علی آمدی محمدترینی،محمدترین چنان فانی عشق پاکت شدم ز سرحد مستی گذشتم ببین مریض مریض تو عیسی مسیح مرید مرید تو روح الامین به قربان نازی که داری شما وآغوش بازی که داری شما به روی اسیرت نگارا بخند بر این بینوا دیده ات را مبند نگاهی... که جاهلترین نوکرت ز دریای علمت شود بهره مند امیر رسولان به تو داده دل مرا هم امیرا فکندی به بند حسن زاده ای و حسینی خصال نگاهت قیامت... لبت کان قند چه گردد از آن لب شه ذوالمنن کلامی خصوصی بگوئی به من من امشب ز چشم تو دم می‌زنم به نام نگاهت قلم می زنم رجب آمده غرق شور و طرب شرر بر دل و جان غم می زنم سراپای من غرق لطف شماست دم از حُسن صاحب کرم می زنم کدامین سحر می شود بنگرم کنار مزارت قدم می زنم و یا اینکه یک روز خوش بنگرم سر قبر پاکت علم می زنم ضریحی نداری نباشد غمت برای تو در دل حرم می زنم مرا عفو کن اگر دلبرا ز اوصاف تو حرف کم می زنم تو بالائی و ما دراین قعر خاک الا حضرت عشق روحی فداک دلم پر شده از ولای شما سرم خاک پای گدای شما چه دارم به جز اینکه آقا فقط بگویم وجودم فدای شما چه می شد نصیب دل ما شود نسیمی ز فیض دعای شما مبارک بود پیش من مرهم و... غم و لطف زخم و شفای شما شبم را شما نور باران کنید مرا با نظر اهل ایمان کنید
ای رجب با عطر تو آمیخته ای به اذنت باز باران ریخته ای به پیشت علم ها زانو زده شمس پیش نور تو ، سو سو زده ای کمال حُسن ناب پنج تن ای که از نسل حسینی و حسن ای همیشه نام تو ، نام کریم ما همه مدیون قال الباقریم امشب از لطفت ، گدایان را نواز ای که باب جود تو همّیشه باز
از آسمان  ترّنم  باران  چه دیدنیست این بار طعم رویش گلها چشیدنیست آمد خبر که ازطرف عرش یک پسر بر جمع خانواده ی مولا رسیدنیست ناز قدوم این نوه ی حضرت حسین صدها نفرشبیه خودم سر بریدنیست او آمد و به نام  خداوند لب گشود تکبیر جمع عرش نشینان شنیدنیست آرام جا میان دو دست  پدر گرفت با ناز ناز طفلک زهرا کشیدنیست مستم اگر ز باده ی یک جرعه ازخم است جشنِ  ولادتِ  ولی ُالله ِ پنجم  است نام  تو نام  حضرت  پیغمبر خدا محو توام  تو بنده ی زیباتر خدا هستی برای خلق جهان با علوم خود بعد از پیام بر – تو  پیام آور خدا یک عالمه طراوت وسرسبزی و بهار آورده ای برای من از محضر خدا با آنهمه روایت سبزی که ازتو هست آسان تر است  آمدن ِ بر در ِ  خدا من از کنار خانه ی تو نه - نمی روم تا که رسانی ام تو به دور و بر خدا مستم اگر ز باده ی یک جرعه ازخم است جشنِ  ولادتِ  ولیُ اللهِ  پنجم  است ای یادگار ِ واقعه ی  کربلا  سلام با غصه و مصیبت و غم آشنا سلام بر آن دل شکسته ی دوران کودکیت از ما همیشه وهمه دم هرکجا سلام یادت نمی رود دم دروازه های شهر با سنگ داده اند به روی شما سلام جابر رسید و گفت که یا باقرالعلوم بر تو رسانده است رسول خدا سلام قبر بدون شمع و چراغت بهشت ماست ما زائر مزار تو  هستیم با ” سلام “ مستم اگر ز باده ی یک جرعه ازخم است جشنِ  ولادت ِ ولیُ اللهِ   پنجم است
پهن شد سفره ی رحمت ، ولی الله آمد آب و آیینه بیارید شهنشاه آمد خیره شد چشم فلک ، ماه تر از ماه آمد اولین مژده ماه رجب از راه آمد از حسد دشمن این قوم به جان آمده است پنجمین حیدر کرار جهان امده است ای دل و دلبر و آرام و قرار حسنین باقر آل عبا ، باغ و بهار حسنین ماه دو فاطمه و دار و ندار حسنین با تو سادات شدند ایل و تبار حسنین می رسد بوی دل انگیز پیمبر از تو ما ندیدیم حسینی حسنی تر از تو ای بزرگ همه ، یاس دو علی بر تو سلام شاه دین ، سرّ ِ خفی ، نور جلی بر تو سلام پنجمین سید و سالار و ولی بر تو سلام قبل میلاد تو داده است نبی بر تو سلام پیش علم تو زده دشمنت آقا زانو مدعی را نفس حق تو برده از رو عشق یعنی ز همه غیر تو آزاد شدن به فدای سر تو با همه اولاد شدن کار تو سروری عالم ایجاد شدن ای برازنده ی تو نایب سجاد شدن ما مسلمان احادیث توایم و پسرت مثل پروانه بگردیم فقط دور سرت چون حسن دست بگیری ز همه بی منت می دهی بر همه بی چون و چرا تو حاجت می کند از کرمت حاتم طائی حیرت همچو مهمان بگذاری سر سائل عزت سیدی کوه وفای تو چه غوغایی کرد هر که شد سائل تو تا ابد آقایی کرد ای به میخانه عشقت دو جهان حلقه به گوش موقع وصف تو شیرین سخنانند خموش خط به خط زندگی ات برده جهان را از هوش شاه دیده است کسی بیل بگیرد بر دوش داده ای یاد به هر رهرو توحید و کمال که بُوَد عین عبادت ، طلب رزق حلال حب تو خیر العمل ، نوکریت آقایی هیبتت حیدری و مرحمتت زهرایی طینتت کرببلایی ، دلت عاشورایی چون حسن قبلگه بی حرم دنیایی قبر خاکی تو از هر دو جهان سیرم کرد روضه کودکی تو به خدا پیرم کرد گرچه ناپاک ترین سائل بیت الکرمم گرچه نه سینه زن واقعی این علمم گرچه نه دعبل و عمانم و نه محتشمم نظری کن بشود مثل کُمِیتت قلمم نظری کن برود بی سر و سامانی ها کربلایی بشوم مثل سلیمانی ها
از دامن دو فاطمه و دو علی رسید جانها به لب رسید به شوقش، ولی رسید اصلا نه پنجمین که همان اولی رسید تا دومین محمدِ نوری جلی رسید در جام مجتبی شده پُر باده‌ی حسین قربانت نامت ای حسنی زاده‌ی حسین خوش آمدی شبیه ترین‌ها به مصطفی ای رفته در جمال سراپا به مصطفی ای بهترین هدیه‌ی زهرا به مصطفی ای خنده‌ی خدای تعالی به مصطفی شُکر خدا به خاک شما سر رسانده‌ام من جابرم سلام پیمبر رسانده‌ام در هر نظر محمد و از هر نظر حسین نیمی علی و فاطمه نیمی دگر حسین ای رفته بر امام حسن  رفته بر حسین یعنی رسیده است حسن ضربدر حسین نوری میان نور، نسب در نسب سلام حُسن شروعِ روشنِ ماهِ رجب سلام ای عین و لام و میم و الف لام میم‌ها حیرانِ موشکافی‌ات عبدالعظیم‌ها زانو زده به طور کلامت کلیم‌ها آفاق پُر شد از معارف تو از قدیم‌ها از آنچنان پدر پسری اینچنین خوش است از چهارده علی، علیِ پنجمین خوش است یک نقطه از معانیِ تو آفتاب شد یک نکته از مباحث تو بی حساب شد درسی نداده‌ای و هزاران کتاب شد تو جلوه کردی و همه جز تو سراب شد برهان تویی دلیل تویی مدعیٰ تویی احمد تویی حسین تویی مرتضی تویی جبریل را دوباره به حیرت کشانده‌ای اِدریس را برای کتابت کشانده‌ای ما را به پای درس محبت کشانده‌ای دل را برای فهم امامت کشانده‌ای زهرِ هلائل‌اند همه جز شما قسم بی راهه است غیر ره کربلا قسم فرموده‌اید غیر شما جمله باطل‌اند دریا فقط تویی همه شن‌های ساحل‌اند درسی بگو برای قلوبی که مایل‌اند تا عالمان شهر بفهمند  جاهل‌اند این چشم را برای تو ویرانه ساختیم ما را ببخش صحن شما را نساختیم
بیا به پای دل خود سفر کنیم امشب ز کوچه‌های مدینه گذر کنیم امشب خدا به زین عبادش عطیه‌ای بخشید بیا تمام جهان را خبر کنیم امشب بیا سلام و درود و تهیت خود را نثار این پدر و این پسر کنیم امشب در آسمان ولا مهر و مه، هم آغوشند بیا نظاره‌ی شمس و قمر کنیم امشب دگر به دیدن باغ بهشت حاجت نیست اگر به باغ ولایت نظر کنیم امشب برای این که بگیریم عیدی از زهرا سزد ارادت خود بیشتر کنیم امشب به پاس مقدم دریا شکاف علم و کمال ز اشک شوق نثارش گهر کنیم امشب شب ولادت او در مدینه جشنی نیست بیا ز غربت او دیده تَر کنیم امشب تمام فرصت ما وقف خدمت بر اوست چه حاجت است که کار دگر کنیم امشب اگر که چشمه‌ای از معرفت شود پیدا نهال مهر ورا بارور کنیم امشب کنار خرمنی از عشق او بیا بنشین که فکر توشه‌ی راه سفر کنیم امشب بگو به خلق (وفایی) ز جای برخیزد لباس خدمت بر او به بر کنیم امشب
یک لحظه هم از غیب، نگاه تو جدا نیست این دانش بی حد مگر از سوی خدا نیست در محضر تو پاسخ هر عالم و عارف جز آیه‌ی《سُبحانَکَ لا عِلمَ لَنا...》نیست از لطف احادیث و تفاسیر بلندت در دین خدا تا به ابد شبهه روا نیست تا اینکه سلامی برساند به تو از عشق جابر همه‌ی عمر دلش در نگرانی‌ست یک عمر گذشته‌ست ولی خاطر پاکت یک لحظه جدا از سفر کرب‌وبلا نیست هنگام اذان است و چه رؤیای قشنگی... در صحن تو اینقدر شلوغ است که جا نیست
آن قوم که معمار جنان خشت به خشتند از خاک تو هستند که پاکیزه سرشتند از نام تو پرسیدم و گفتند محمّد نامی که به دیباچه‌ی توحید نوشتند در عالم ذر مزرعه‌ای بود دل ما از مِهر تو یک بذر در این مزرعه کِشتند دیدند شکافنده‌ی دریای علومی شد پنبه علوم دگران هر چه که رِشتند حق دور تو می‌گردد و آنان که نگردند در کعبه اگر هم بروند اهل کِنِشتند از نسل حسین و حسنی، بهتر از این چیست اجداد تو آقای جوانان بهشتند
ای آسمان بخند که روز شکفتن است حرفی بزن که موقع اسرار گفتن است از روی ماه یار، خدا پرده باز کرد این ماه را به ماه رخش سرفراز کرد ماه رجب مبارک از این نورسیده شد قرص قمر در اول این ماه دیده شد این جلوه‌ی خداست که روشنگری کند از عاشقان، ماه رجب دلبری کند این گل که از بهار گلستان احمد است باشد ز نسل فاطمه، نامش محمد است این ماه از دو جلوه به خورشید می‌رسد این کعبه از دو قبله به توحید می‌رسد آیات صبح در رخ او جلوه‌گر شدند فرزندهای فاطمه او را پدر شدند مثل حسن، تجلی صبر و کرامت است مثل حسین، آیت عشق و شهامت است تا باقرالعلوم قدم روی خاک زد علم از کمال علمی او سینه چاک زد دریای بی کرانه‌ی علم است سینه‌اش دل بُرده از پیامبران هم مدینه‌اش هم‌نام احمد است و تجلالی حیدر است بابی دگر ز شهر علوم پیمبر است ... دانش غلام مکتب علمش به صبح و شام بینش گدای خرمن حلمش علی الدوام کرده است نقل او متحیر عقول را جابر به او رسانده سلام رسول را لبخند او حکایتی از صبح صادق است گفتار او تجلی قرآن ناطق است هر جا که بحث علمیِ اصحاب منبر است گلواژه ی روایت او حرف آخر است...
برما نظری اگر نمایی کافی‌ست از کارم اگر گره گشایی کافی‌ست عیدی ولادت امام باقر در مجلس ما اگر بیایی کافی‌ست
مدح حضرت امام محمد باقر (ع) آیات محکمات خدا باقرالعلوم نور زمین و نورسما باقرالعلوم استاد درس علم وسخا باقرالعلوم ای یادگار کرببلا باقرالعلوم ای سایه ات به روی سرشیعه مستدام ازانبیاء و خالق وخلقت تورا سلام ای مفتخرزمقدمتان اول رجب شیرین تراست بردن نام تو ازرطب داری زمجتبی و زخون خدا نسب هم نام مصطفایی وباقر تورا لقب مرآت حسن وجه خداوند سرمدی تو پنجمین امامی و دوم محمدی ((ای مدحتان بر اهل سخن خوشترین کلام))* علمت برای دشمن حق تیغ درنیام هرعالمی به پیش قدومت کند قیام داده تورا زسوی نبی جابرت سلام انوارحق به صورت ماه تو منجلی است خلق و خصال و هیبت تو همچنان علی است ماییم خاک پای تو آقای مهربان قربان قبر خاکی ات ای پادشاه جان شمع و چراغ قبرغریبت ستارگان روزی زند برای مزار تو سایبان مهدی فاطمه که همه افتخارماست روز ظهور منجی عالم (بهار) ماست ابوذر رییس میرزایی(بهار) *مصرع داخل پرانتز از استاد عزیزم حاج غلامرضا سازگار(میثم) می باشد
. تقدیم به مادر مکرمه بگرفت چه مادرانه آن والا زن گهواره ی علم را به روی دامن فرمود امام صادق : آن صدیقه مانند ، دگر نداشت ، در آل حسن ........... 374 _ ولادت امام باقر علیه السلام در باغ جهان نسیم سرمد آمد بر غنچه ی علم فیض بی حد آمد نوری زحسن در اوست ، نوری ز حسین آیینه ی سبطین محمد آمد .
. قدری ست در میان دم و بازدم شکاف بین من و تو نیست همین قدر هم شکاف آن روزی از شما به وجود آمدیم که انداختید در دل ملک عدم شکاف یا باقرالعلوم سوادی به ما بده ننداز بین ما و خود ای محترم شکاف از بس که وقت سجده‌ی خود نور می‌دمی پیشانی‌ات گرفته به خود لاجرم شکاف در قلب مردمان خودت خانه کرده‌ای تو آن گلی که زد به دل سنگ‌ هم شکاف یا می‌زنی به زمزم و یا می‌زنی به نیل عالم نخورده است به نام تو کم شکاف من کعبه‌ی تو می‌شوم و تو علی من روز ولادتت یقه را میزنم شکاف دوم محمدی بغل دومین علی یعنی حرم زده‌ست به شوق حرم شکاف علیه_السلام .
. ماه رجب است و ماه خیر و برکات شد باز به روی عاصیان باب نجات با توبه بگو برای درک حسنات بادا به علی و آل احمد صلوات ♦️♦️ ماه رجب و پیک سعادت آمد در روز نخست با ولادت آمد یعنی گل گلزار محمد باقر آن قافله سالار عبادت آمد ♦️♦️ تا روی به کشتی نجات آوردیم امید به ساحل نجات آوردیم در روز ولادت امام باقر ما هدیه برایش صلوات آوردیم ♦️♦️ مائیم و عنایت امام باقر الطاف و کرامت امام باقر یارب چه شود گناه ما را بخشی در شام ولادت امام باقر ♦️♦️ ای دل امشب شدی زغم آزاد خیز از جا پی مبارکباد شب میلاد حضرت باقر تهنیت گو به حضرت سجاد ♦️♦️ ای دیده ی اهل دل بسویت باقر وی آبرویم ز آبرویت باقر در سینه کشیده بال و پر مرغ دلم تا پر بزند بسوی کویت باقر بر ما نظری اگر نمایی کافیست ازکارم اگر گره گشایی کافیست عیدی ولادت امام باقر در مجلس ما اگر بیایی کافیست .
. میلاد محمد است و باقر(ع) لقبش دنیا شده مات علم و حلم و ادبش خوشبخت کسی که در نزول برکات ذکر صلوات است دمادم به لبش
. السلام علیک یا اباجعفر یا محمد بن علی الباقر هلال ماه رجب و ، ماهِ تمامِ روی تو این همه شور و طرب و ، چشم ملک به سوی تو زبان به عرض ادب و ، دل پی آرزوی تو نوای عشقت به لب و ، سجده به خاک کوی تو اگر چه در جهان فقط ، بنده ی حیّ قادرم به امر و فرمان خدا ، عبد امام باقرم ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ سر پی سودای تو و ، دل به تمنای تو و دیده به رؤیای تو و ، مست تماشای تو و بر قد و بالای تو و ، قامت رعنای تو و فتاده بر پای تو و ، به حسن سیمای تو و به چهره ی خدایی ات ، تا به همیشه ناظرم به امر و فرمان خدا ، عبد امام باقرم ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ مست نماز عشقم و ، در پی راز عشقم و غرق مناجاتم و باز ، تویی نیاز عشقم و به یاد تو شعله ور از ، سوز و گداز عشقم و خورده گره به کارم و ، تو چاره ساز عشقم و به سمت و سوی کوی تو ، تا به ابد مسافرم به امر و فرمان خدا ، عبد امام باقرم ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ به دانش پیمبران ، تویی شکافنده ی علم که داری از خدا نشان ، به قلب آکنده ی علم به کل مردم جهان ، شدی چه بخشنده ی علم از تو بتابیده به جان ، نور درخشنده ی علم در پی نور دانشت ، به باطن و به ظاهرم به امر و فرمان خدا ، عبد امام باقرم ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ تو مظهر کرامت و ، منشأ نور و حکمت و مبدأ هر هدایت و ، مقصد هر سعادت و چشمه ی پر سخاوت و ، بخشش و جود و رحمت و وصلِ به بی نهایت و ، قبله ی هر زیارت و به تربت پاک بقیع ، به رخصت تو زائرم به امر و فرمان خدا ، عبد امام باقرم ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ تو نور عالمینی و ، به عرش همچو قائمه روشنی دو عینی و ، به هر دلی چو زمزمه هم پسر حسینی و ، هم حسن ای عشق همه وارث علم نبی و ، نور علی و فاطمه مهر و ولای تو کند ، طیب و پاک و طاهرم به امر و فرمان خدا ، عبد امام باقرم ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ فخر کنم به نام تو ، جرعه زنم ز جام تو دین چه بوَد ؟ پیام تو ، مذهب من مرام تو نشسته ام به بام تو ، فتاده ام به دام تو روی لبم سلام تو ، ذکر علی الدّوام تو بهر فدا کردن جان ، اشاره کن که حاضرم به امر و فرمان خدا ، عبد امام باقرم ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤
ولادت امام باقر(ع) اومده جلوه ی علم پیغمبر و علیِ اَعلا باقرالعلومی زِ نسل کوثری ای گل زهرا مِهرت آقا٬ سرشت من مدینه شد ٬ بهشت من نور چشمان زین العابدینی از تبار امیر المؤ منینی ای گل نازنین امام باقر (۳) رسیده پنجمین گوهر ولایت ٬ امام باقر نورچشم سجاد ٬ مخزن کرامت ٬امام باقر ماه دنیا ٬ باز دمیده پنجم نور از ٬ره رسیده غرق شادی شده دلای عاشق گلشن ولا شد پُرِ شقایق ای گل نازنین امام باقر سلام ای مظهر و نور زیبای حق٬ امام باقر شدی قائمه بر لنگر عرش حق ٬ امام باقر هستی آقا ٬ نور دلم از وجودت ٬ آب و گِلم شده مست بویت دو عالم امشب گشته مات رویت حسین و زینب ای گل نازنین امام باقر @mortaza110shahmandi. ایتا
اول ماه رجب ، دلای ما شده شاد به یُمن مَقدم تو ، به یُمن این میلاد مادرت بنت الحَسَن بَه که بابایت حسین ای امید عالمین باقر آل علی (۴) شکر خدا شده حَک ، اسم تو روی سینم باقر علم نبی ، امیر مَه جبینم طیب و طاهر اومد باطن و ظاهر اومد حضرت باقر اومد باقر آل علی دوباره باغ نبی ، داده به ما ثمری شادی کنید عاشقا ، اومده گل پسری ماه دلها اومده نور والا اومده ذکر لبها اومده باقر آل علی @mortaza110shahmandi. ایتا
ولادت امام باقر (ع) ۱۴۰۱ دل غرق شعف شد و به تاب و تب شد روشن شده آسمان پُر از کُوکب شد یعنی که امام باقرِ ما آمد از سوی خدا صاحب این مذهب شد 🌸🌸🌸🌸🌸 آئینه ی حق ، طیب و طاهر آمد از نسل حسن ، فَخرِ مَفاخِر آمد در مَطلع و روز اول ماهِ رجب فرزند علی حضرت باقر آمد 🌸🌸🌸🌸🌸 در ماه رجب دُرِ یَمَن آمده است زیبا گلِ دنیا به چمن آمده است چون مادرِ او فاطمه بنت الحَسَن است باقر گلِ گلزار حسن آمده است @mortaza110shahmandi. ایتا
ماه رجب فضای دلم منجلی شده با هر تپش صدای دلم یا علی شده باز این دلم به کوی شما پرکشیده است بوی نجف گرفت و سراپا علی شده هر کس که زد گِرِه دل خود با ولایتان از لطفتان تمام وجودش جلی شده @mortaza110shahmandi. ایتا
۱۴۰۱ دل من تنگ شده حال و هوایی دارم غم مخور ای دل غم دیده خدایی دارم شکرلله که دلم ساکن این وادی شد پر زده سامره و مُعتکف هادی شد دل من شیفته ی صحن امام هادی است گوشه ای از حَرَمش مست کلام هادی است در حریم تو صفا می کنم و می مانم پای شش گوشه ی تو جامعه را میخوانم تا که آمد به نظر گوشه ای از ماتم تو با توسل به شما گریه کنم از غم تو پابرهنه دل شب ، دست تو را هم بستند موپریشان شدی و ، حُرمت تو بشکستند صاحب جامعه و این همه تحقیر اِی وای بُردن بزم شراب آیه تطهیر اِی وای من بمیرم که تو را بزم شراب آوردند با تعارف به شما قلب و دلت آزردند با همین روضه دلم باز هوایی شده است با غمت روضه ی ما کرببلایی شده است یادم افتاد دوباره به همان بزم شراب خیزران می زد و زینب دل او گشته کباب بی حیا چوب مزن بر لب و دندان حسین بِنِگر قلب من و گریه ی طفلان حسین @mortaza110shahmandi. ایتا