eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.5هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
ببینید گیسوی پُر تابِ ما را ببینید جوش مِی ناب ما را ببینید ماه جهانتاب ما را ببینید لبخند ارباب ما را ندارد ظهورش در عالم نظیری امیری حسینُ و نعم الامیری جنون چاک کرده گریبان ما را قیامت ندیده است طوفان ما را چه می خواهد از جان ما،جان ما را ببینید این عید قربان ما را سر آورده ام تا سرم را بگیری امیری حسینُ و نعم الامیری پرم کرده ای با سبوی دو چشمم که شش گوشه شد آرزوی دو چشمم به سوی شما می رود سوی دو چشمم تو و جانِ من ای به روی دو چشمم کنارت ندارم بجز سر به زیری امیری حسینُ و نعم الامیری خدا با تو وا کرده درهای خود را به گِردت دوانده قمرهای خود را علی دیده جمع پسرهای خود را خدا رو نموده هنرهای خود را چه نور عظیمی چه شاه و وزیری امیری حسینُ و نعم الامیری زمانی که میدان نفس گیر می شد زمانی که لشگر سرازیر می شد زمانی که دشمن کمی شیر می شد فقط ضربه های تو تکثیر می شد تو سلطان میدان در آن دار و گیری امیری حسینُ و نعم الامیری به میدان رسیدی و عالم به پا شد که با تو خدایِ مجسم به پا شد به پیش تو محشر دمادم به پا شد که با ذوالفقارت جهنم به پا شد تو مانند مولایی و در غدیری امیری حسینُ و نعم الامیری اگر بار دیگر قدم را بکوبی بهم دستگاه ستم را بکوبی سر کافران کاخ غم را بکوبی اگر زینبیه عَلَم را بکوبی الا نور عینی و بدرالمنیری امیری حسینُ و نعم الامیری اگر ما به یادت اگر یادِ مایی تو آرامش حیدر آبادِ مایی توو شهربانو تو سجادِ مایی تو همشهری ما تو دامادِ مایی تو ایرانی وقبله ی این مسیری امیری حسینُ و نعم الامیری خدا آرزویِ علی را برآورد حسن بوسه زد از لبت شکر آورد حسین امشب از خنده ات پَر در آورد علی را برای علی اکبر آورد تو حسن قدیمی و خیر کثیری امیری حسینُ و نعم الامیری
جبریل آمده خبر داده به همه مژده سحر داده خبر از فیض مستمر داده نغمه ای عاشقانه سر داده که خدا رزق بیشتر داده (نخل ام البنین ثمر داده) نسل عشق است و پا به پای ادب مادرش هم شده خدای ادب روشنی بخش کوچه های ادب (پسر کعبه) نا خدای ادب ماه شب های عشق آمده است پاسدار دمشق آمده است هر کسی بوسه از لبش می چید در نگاهش حسین را می دید بغل شاه لافتی که رسید دست و بازوش را علی بوسید مادرش گفت او فدای حسین پسرم نذر بچه های حسین عبد صالح شد و خدایی شد بس که مشغول دلربایی شد روی خورشید از او طلایی شد سبک جنگش که مجتبایی شد با حسن گشت و عاقبت یل شد کسب بازار عشق مختل شد خطبه ای خوانده در سفر با عشق از کلامش رسیده ام تا عشق پای وعظش نشسته حالا عشق عشق هم داد میزند: یا... عشق! باب نه، نه، نه، که بیت حاجاتی تو مفاتیحی از مناجاتی بیکرانی شبیه دریایی خوش قد و قامتی و بالایی قبله گاه هزار لیلایی در نمازت عجیب شیدایی درس غیرت به آب میدادی آب را پیچ و تاب میدادی جرعه جرعه حیات می ریزد یک نظر... کائنات می ریزد پای مشکت فرات می ریزد از نگاهت صفات می ریزد باد و باران مسخّرت هستند جمله سرباز لشگرت هستند تو که بازوی حیدری داری وای اگر تیغ و نیزه برداری نیزه را توی خال می کاری تو تگرگی که سخت میباری دشمنان از تو سخت میترسند پیش تو مثل بید میلرزند یاعلی یاعلی رجز خواندی جای شمشیر چشم چرخاندی خیل سگ های کوفه را راندی برنگشتی و علقمه ماندی خواستی از همه جدا بشوی منشی صحن کربلا بشوی روز آخر رسیده... بیماری حال عشق و تب سفر داری توی خیمه نگاه تر داری می روی تا که مشک برداری جای دستت دو بال میخواهی رخصت اتصال میخواهی بر تن تو برو بیا شده است جای شمشیر و نیزه ها شده است دشمن تو چه بی حیا شده است قصد اصلیش خیمه ها شده است فصل عشق و جنون سرازیر است از نگاه تو خون سرازیر است
گر بشود موقع عطای ابالفضل اهل کرم می شود گدای ابالفضل جذب خودش کرده و ربوده دلم را چهره جذاب و دلربای ابالفضل حاجت خود را گرفته است یقینا نذرکند هرکسی برای ابالفضل زندگی او همه فدای حسین است زندگی ما همه فدای ابالفضل جمله به جمله فقط حسین حسین است متن تمامی خطبه های ابالفضل روی زمین هرچه رد پای حسین است پشت سرش  هست رد پای ابالفضل مطمئنم که شریک داغ حسین است گریه کند هر که در عزای ابالفضل روح مناجات ماست حضرت عباس قبله حاجات ماست حضرت عباس مانده ام آخر چه بوده ارزش جانش؟ خواست فدایش شود امام زمانش هیچ زمانی نشد "یکش" بشود "دو" شرک خفی هم نیامده به زبانش رزق ابالفضل نیز رزق حسین است نیست جدا از حسین سفره نانش چهار برادر فدائیان حسین اند پشت حسین است با تمام توانش حرف بدی هر که زد به بچه زهرا(س) بچه ام‌البنین(س) نداد امانش تا که ابالفضل در کنار حسین است زینب کبری(س) نمی‌شود نگرانش سایه عباس هست بر سر زینب هست مدافع برای معجر زینب در همه عمر بی قرار حسین است زندگی‌اش تحت اختیار حسین است ماه بنی‌هاشم است اگر چه ابالفضل جذب حسین است و در مدار حسین است بهر دفاع از حسین سینه سپر کرد سینه عباس پاسدار حسین است جان حسین از کسی گزند نبیند تا که ابالفضل در کنار حسین است تیغ حسین است هر دو دست ابالفضل دست ابالفضل ذوالفقار حسین است لحظه جان دادنش کنار شریعه دل نگران، چشم انتظار حسین است آه! ابالفضل بین علقمه افتاد بر روی دامان پاک فاطمه(س) افتاد
مشک بر دوش سوی علقمه رفت، تا که شق‌القمر نشان بدهد      تا که چشمش هزار معجزه را، بین خوف و خطر نشان بدهد شیهه در شیهه اسب و گرد  وسوار، آسمان مکث کرده تا چه کند؟   خیمه در خیمه گریه می‌شنود، آب را شعله ور نشان بدهد؟! مشک لب‌تشنه گرم زمزمه شد، گریه‌های رقیه در گوشش  تا که یک دشت لاله‌عباسی، غرق خون جگر نشان بدهد قبضه‌ی ذوالفقار در مشتش، خشم دریاست در سر انگشتش کربلا قلعه قلعه خیبر شد، رفت مثل پدر نشان بدهد با خودش فکر می‌کند که فرات، عطش باغ را نمی‌فهمد    می‌رود معنی شکفتن را، فوق درک بشر نشان بدهد همه‌ی خشم خونفشان علی، در صدایش وزیده، می‌خواهد    خطبه شقشیقه‌ای دیگر،‌ با رجزها مگر نشان بدهد     ساعتی بعد آفتاب گرفت، لحظه بعثتی شگفت آمد    سوره‌ای قطعه قطعه در دستش، رفت شق‌القمر نشان بدهد
مشق رزم قمر بنی هاشم، در محضر پدر و استادش امیرالمومنین علیه السلام: یا علی! این کیست می‌آید شتابان سوی تو؟ با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟ او که می‌آید، تو احساس جوانی می‌کنی باز یادِ رزم و شور پهلوانی می‌کنی آمده پیش تو تا مشق سپه‌داری کند تا به سبک حیدری تمرینِ کرّاری کند می‌زند زانو که رسمت را بیاموزد، علی! با چه شوقی، بر لبانت چشم می‌دوزد، علی! مانده‌ام در بهت شاگردی که استادش تو‌یی هم چراغ رفتن و هم نور ایجادش تو‌یی من شنیدم بارها آن اسم زیبا را، ولی چیز دیگر بود، عباسی که تو گفتی، علی! با صدایی مهربان، گفتی: بیا عباس من! تیغ را بردار، با نام خدا عباس من! نورِ چشمان علی! پیش پدر چرخی بزن شیرِ من! شمشیر را بالا ببر، چرخی بزن این چنین با هر دو دستت تیغ را حرکت بده دست چپ را هم به وزن تیغ خود عادت بده فکر کن، هر حالتی بر جنگ حاکم می‌شود دستِ چپ، عباس من! یک وقت لازم می‌شود الامان از چشم شور و تیر پنهانی، پسر! کاش می‌شد چشمهایت را بپوشانی، پسر! بی نقاب، ای جلوه حسن خدادادی، نجنگ سعی کن تا می‌شود بی خـودِ فولادی، نجنگ تشنه‌ای، فهمیدم از آنجا که شیداتر شدی تا لبانت خشک شد عباس! زیباتر شدی خوب می‌دانم به فکر ذوالفقار افتاده‌ای بی قراری می‌کنی، حقّا که حیدر زاده‌ای رمز از جا کندنش یادت بماند «یا علی»‌ ست آخر این «لا سَیف» وقفِ «لا فتی الا علی» ‌ست حالت «عین» علی دارد سرِ تیغ دو دم من خودم هم «یا علی» می‌گفتم، آن را می‌زدم رزم عباس و علی، به به! چه رزمی می‌شود! ساقی و سقا کنار هم، چه بزمی می‌شود! مثل اینکه باز دستی آشنا، در می‌زند سرخوشی با من؛ ولی این دست خوشتر می‌زند خواهشت را از نگاهت خوانده‌ام؛ باشد! برو درس اینجا ختم شد؛ دیگر حسین آمد، برو
امشب از بخت خوشم شانه ز سر می افتد‌‌ بس که در آینه ام عکس قمر می افتد چرخه ی عشق علی چرخ زد و فهمیدیم قرعه ی ام بنین است،پسر می افتد این پسر کیست که دل می برد از اهل ولا با خم ابرویش از خصم  جگر می افتد ذکر تکبیر علی و حسنین است بلند به قد و قامت او تا که نظر می افتد مدعی دور شو این معرکه جای پشه نیست چون ز سیمرغ در این معرکه پر می افتد آتش خشم اباالفضل بسی سوزان است هر که با شعله در افتد به سقر می افتد پرچم زینب کبراست به دست عباس علم از دست علمدار مگر می افتد
نگذشت هر كه وقت سخن راحت از ادب بي شك گرفت صُحـبت او بركـت از ادب بايد كُنند اهل ادب ، صحبت از ادب تا واژه واژه ، جـان بِبَـرد لذّت از ادب روزي كه ما سفـيرِ صدايِ ادب شـديم مست از سبويِ نام خُداي ادب شديم ديديم بس به تجربه دنيا وفا نداشت حتّي جنان به آدم و حوّا وفا نداشت عبّاس جُز به زاده ي زهرا وفا نداشت يك تن شبيه حضرت سقّا وفا نداشت عبّاس ربّ عشق و ادب خالق وفاست عبّاس ذكر مـستيِ عُشّاقِ كـربلاست با اينكه مـثلِ قـطره ي ناقابليــم ما وصليم تا به علقـمه، دريا دليم ما از حُسنِ ماه مصر اگر غافلـيم ما محوِ جَـمال ماه ابوفاضليم ما شرمنده ايم چون كه قياس است نابجا مابين حُسنِ يوسف و زيبا نگارِ ما ؟ جُز موي او كه زُلفِ سياهي نديده ايم جُز زيرِ سايه اش كه پناهي نديده ايم جُز او وزيـر، در خُورِ شاهي نديده ايم جُز روي او كه چهره ي ماهي نديده ايم مثل هوا كه دور سـرش تاب مي خُورد از جام چشمهاش جنون آب مي خورد از هر نظر نگاه كُني فوق العاده است يك لحظه هم مَجال به نَفْسش نداده است پشت و پناهِ مرد و زنِ خانـواده است مانند كوه پاي حُـسين ايسـتاده است عباس بي نظيرترين ماه طايفه ست عباس روح سـبزِ تمـامِ مَعارف است ما قُـمـريِ تـرانه ي بابُ الحوائـجــيم مُحتاج آب و دانه ي بابُ الحوائجيم رندانِ بي نـشـانه ي بابُ الحوائجيم كَلبيم و دورِ خانه ي بابُ الحوائجيم با خاك بوسي حرمش عشق مي كنيم ديوانـه وار با عَلَـمـش عشـق مي كنيم كارش هميشه و همه جا ذرّه پروري ست مَهرش شبيه فاطمه ، قهرش پيمبري ست دلداده است اگرچه ، خودْاُستاد دلبري ست اللهُ اكبـر از وَجـَنـاتش كه حيدري ست طفـلي كه فنّ رزم پـدر را بَلَـد شود شايسته است شُهره به شِبلُ الأَسَد شود در عرصه ي نبرد چو تكبير مي كِـشد دشمـن ز خُـوف ، آهِ نَـفَس گير مي كِشد با ترس و لرز مغز سرش تـير مي كِشد انگار اين علي ست كه شمشير مي كِشد صِفّين شاهد است كه در نوجواني اش خوشحال شد چقدْر علي از قهرماني اش او عـبد صالح است به امضاي اهل بيت او غرق رحمت اسـت به فـتواي اهل بيت او دل بُـريده از هـمه ، منهـاي اهل بـيت سَـلمان به لطف اوشده ،مِـنّاي اهل بيت آن جا كه افـتخار به سـادات مي كنند با او به اهل عرش ، مباهات مي كنند وقتي كه بود اهل حـرم غـم نداشتند بر رُخ نشـان ز سيليِ مُحكم نداشتند لبهاي خُشك و چشمِ چو زمزم نداشتند دستان بسته يا كه قَـدِ خم نداشتند ... او مانده بود ،،، داغ كمر را نمي شكست در شامْ سـنگ ، حُرمتِ سر را نمي شكست
روزی شعر من امشب دو برابر شده است چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است چون که بانوی کلابیه پسر آورده چشم وا کن، پدر خاک قمر آورده هر که از قافلۀ فطرسیان جا مانده نظرش خیره به گهوارۀ سقا مانده زور بازوی تو بی حد وَ عدد خواهد شد بعد از این ام بنین، ام اسد خواهد شد با وجود تو زمین حیدر دیگر دارد کعبه جا دارد اگر باز ترک بردارد از در خانۀ او پا نکشیدم هرگز چون حسینی تر از عباس ندیدم هرگز ماه ذی‌الحجه که عباس به حج عازم شد همه بر کعبه ولی کعبه بر او محرم شد در طوافش سخن از عقل فراتر می گفت در حقیقت «لک لبیک برادر» می گفت! این اباالفضل که از قبله فراتر می رفت مرتضی بود که بر دوش پیمبر می رفت علی اکبر به ثنا گویی او می آید: چقدر منبر کعبه به عمو می آید خطبه خواند و همه را محو صدای خود کرد در حقیقت همه را قبله نمای خود کرد گفت این خانه که حق آمد و ایجادش کرد مسجدی بود که بابای من آبادش کرد از در خانۀ او پا نکشیدم هرگز چون حسینی تر از عباس ندیدم هرگز «کاشف الکرب» تویی؛ خندۀ ارباب تویی «پدر خاک» علی و «پدر آب» تویی! روی چشم تو بُوَد جای حسن جای حسین هستِ ما بین دو ابروی تو؛ بین الحرمین پیش خورشید و قمر سایۀ تو سنگین است و فقط محضر زینب سر تو پایین است ساقی ما چه شرابی چه سبویی دارد بنویسید رقیه چه عمویی دارد صحبت از مردی تو کار بنی هاشم بود نام تو در دل میدان رجز قاسم بود زور بازوی علی ریخته در بازویت ذوالفقاری نبود تیزتر از ابرویت تیغ چرخانده ای و پیش تو طوفان هیچ است لشگری پیشت اگر آمده میدان، هیچ است وسط جنگ زمین را به زمان دوخته ای فن شمشیر زنی را ز که آموخته ای؟! ای جوان! پیر رهت کیست از آن شاه بگو؟ «أشهد أن علیاً ولی الله» بگو او علمدار حسین است ببخشید مرا مدح او کار حسین است ببخشید مرا
صد گره بر هر گره در کار اگر داری کم است یا که صدهاحاجتِ دشوار اگر داری کم است یا که قدَّ آسمان آوار  اگر داری کم است یا که در قلبت غمی بسیار اگر داری کم است غم جگر دارد بیاید  گفته‌ام در هر غمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی حالِ ما را تا که دوریِ حرم بد می‌کند کربلا را قسمت ما راهِ مشهد می‌کند یک دوراهی هست ما را هِی مُردد می‌کند در میانِ دو حرم دل رفت آمد می‌کند مثل اینکه شهریار آنجاست می‌خواند : هَمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی این حسن یا این حسین این یا که تکرارِ علیست؟ حیرت آئینه یعنی وقت دیدار علیست تیغ او تیغ علی و کار او کار علیست جان عزائیل در دست علمدار علیست بیرقی دارد که نقشش شد شعارِ عالمی یِل یاتارطوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی تا زره را می‌کشد بر شانه مُحکم می‌کند تا که اَبرو را زمان رزم در هم می‌کند چیست لشکر کوه از هولش کمر خم می‌کند یا که عزرائیل را پیشش مجسم می‌کند آمده تا جابجا گردند هر زیر و بَمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی یک قدم کوبیدی و هفت آسمان‌ها ریختند یک علم کوبیدی و هِی کهکشان‌ها ریختند ضرب شصت توست یا آتشفشان‌ها ریختند مصرعی خواندی رجز ، سیف و سنان‌ها ریختند این به مولارفته دارد ضربه های محکمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی جذب تو جبریل تا شد شهپرش بر باد رفت خواست نزدیکت شود خاکسترش بر باد رفت هر سلحشوری که آمد یا سرش بر باد رفت... یاکه تیغت چرخ خورد و لشکرش بر باد رفت شاهباز کربلایی شهریار علقمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی تاکه گیسو را کمی در پیچ و تاب انداختی شام را گویا به جانِ آفتاب انداختی بِرکه‌ای رفتی و عکست را به آب انداختی یا که عکس مرتضا را بِینِ قاب انداختی ماه بی تکرار ما تکرار اسم اعظمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی شانه‌ات نازم که جایِ دستهای زینب است تا تویی ، بالاترین مَحمل برای زینب است روی زانوی تو ، تنها ردِّ پایِ زینب است هر دلی که گفت یاعباس جایِ زینب است کور می‌سازد نگاهت چشم هر نامحرمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی هرکه شد مستِ حسن بدجور بد مستِ تو شد کوچه بُن بست حسن شد کوچه بن بست تو شد بعد غوغای جمل دست حسن دست تو شد فاطمه هست حسن  شد فاطمه هست تو شد از کریمیِ حسن داریم با هم عالمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی قبله وقتی رو به تو هر صبح راهی میشود قبله‌ی ما چشم تو خواهی نخواهی میشود گاه گاهی هم نمازم اشتباهی میشود قلبِ ما بِین حرم انگار ماهی میشود تو شراب کوثری و موج موجِ زمزمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی ناز مجنون را اگر در کوی لیلا می‌کِشند ناز دستان تو را دستان زهرا می‌کِشند آش نذری تو را هم ارمنی‌ها می‌کِشند در جوارت منتِ بیچاره‌ها را می‌کِشند دل ، ابالفضلی نمی‌ماند برایش ماتمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی مَشک وقتی می‌چکد تقدیر می‌ریزد بِهم دست وقتی نیست در تَن شیر می‌ریزد بِهم حق بده این چشها را تیر می‌ریزد بِهَم دختران را بعدِ تو زنجیر می‌ریزد بِهَم بر زمین اُفتاده‌ای بد جور آقا درهَمی... یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
مولا که دو چشم حیـدری  وا  می کـرد یک لحظه نظـر به هـر دو دنیا می کـرد اما  گـهِ سـِیـر قامتت یـا عبـاس با گـردش سـر تـو را تمـاشـا می کـرد ___ او بـا تـو که تمـرین منظم می کـرد تصـویـر جوانـی اش مجسم می کـرد اما عـجـبـا که ذوالـفـقـار حیـدر در پیش غضب های تـو سـر خـم میکـرد
پاداش ادب،قدر و کمالش بخشید در چشم فرشتگان،جلالش بخشید پابوس حسین،چون جدا شد دستش در باغ جنان،خدا دو بالش بخشید
گريه كردم مُطَهّرم كردند پاكْ مانند ساغرم كردند اسم تو آمد و دلم پَر زد به گمانم كبوترم كردند با نگاهي  ز چشم شهلايت .خاكْ بودم ولي زرم كردند پدر و مادرم همان اول نذرِ اولاد حيدرم كردند تا كه گفتم مُحبِّ عباسم دلِ آلوده را حرم كردند شخص بي آبرو چنان من را پيشِ مردم چه محترم كردند شك ندارم كه اين محبت را به دعاهاي مادرم كردند سالياني است آبرو دارم ساليانيست نوكرم كردند يَابْنَ امُّ البنين دعايم كن باز در علقمه صدايم كن دست بر سينه رو به كرب و بلا السلام عليك يا سقا قمر خانوادة خورشيد صدقه دارد اين قد و بالا پسر چهارمِ امير حُنين دست بر سينة بني الزهرا چشم و ابروي تو سپاه حسين كاشف الكرب سيد الشهدا سيزده ساله فاتح صفين سومين بچهْ شيرِ ، شيرِ خدا ارمني ها مُريد نام تواند شاهدم سفره هاي تاسوعا نامِ تو هم رديف يا فَتّاح چشمهايت مُفَرِّجُ الغَمّاء تو كه هستي ، حسين هم آخر شد پناهنده بر تو عاشورا سايبانِ مُخَدّراتِ حرم پشتْ گرميِّ زينب كُبري إعطِني يا كريم ، انا سائل مستجيرٌ  بِكَ ابوفاضل دست گيرِ همه خدايِ ادب دست پروردة امير عرب نسلْ در نسلْ خاك پايِ توايم به تو داديم دلْ نَسَبْ به نسبْ سفره ات بهر سائلان پهن است صورتت شير و خالِ تو ، چو رطب مي كند زنده ياد حيدر را چين پيشاني ات به وقت غضب اسدالله كربلا ، عباس بِنِشين با وقار بر مركب قد كشيدي همينكه روي اسب لشكر كوفيان كشيد عقب مي شود روضه را تجسم كرد با كمي فكر ، رويِ اين مطلب تا تو بودي سفر به خير گذشت اي نگهبان محمل زينب تا تو بودي رباب اصغر داشت غرق بوسه سپيدي غب غب تا تو بودي نديد يك مادر طفلش از تشنگي كند لب لب تا تو بودي رقيه معجر داشت روي دوش تو خواب بود هر شب تا تو بودي كسي اجازه نداشت بزند چوب خيزران بر لب رفتي بر غرورها برخورد دست نامحرمان به معجر خورد واي از لحظه اي كه غوغا شد رفتي و در خيام بلوا شد دختري مشك آب دستت داد بر دعا دست عمه بالا شد سايه ات بين نخلها گم شد پسر فاطمه چه تنها شد تا رسيدي كنار نهر فرات علقمه در مقابلت پا شد تا قيامت خجل ز لبهايت خنكي هاي آب دريا شد جانب خيمه راه افتادي فكر و ذكرت لبان آقا شد در كمينت چهار هزار نفر تيرها در كمان مهيّا شد قدُّ و بالات كار دستت داد چند صد تير در تنت جا شد بي هوا دستِ راستت افتاد دست چپ هم شكارِ اعدا شد حرمله در شكارِ چشم آمد هدفش چشم هاي شهلا شد نوكِ تير از سرِ  تو بيرون زد تا پرش بين ديده ات جا شد خواستي تير را برون بكِشي گردنت خم به سوي پاها شد از سرِ تو كلاه خود افتاد يك نفر با عمود پيدا شد آنچنان ضربه زد به فرقِ سرت تا سر چينِ ابرويت وا شد واي بي دست بر زمين خوردي سجده گاه تو خاكِ صحرا شد تيرهايِ كمي فرو رفته خوب بر جسمِ اطهرت جا شد بعدِ سي سال يا اخا گفتي عاقبت مادر تو زهرا شد دورتر از تنت حسين افتاد همه ديدند قامتش تا شد گفت عباس خيز و كاري كن رويِ لشگر به خواهرم وا شد دَمِ خيمه زمان غارت ها سرِ يك گوشواره دعوا شد سند ارث بُردن از زهرا با كف پا به چادر امضا شد پاسخ اَيْنَ عمّيَ العباس سيلي چند بي سر و پا شد...
حیدری در خانه ی حیدر به دنیا آمده یا که امشب حمزه ای دیگر به دنیا آمده لرزه افتاده به جان دشمنان اهل بیت حامی اولاد پیغمبر به دنیا آمده ای فدائیان دربار حسین و مجتبی چشمتان روشن که سر لشکر به دنیا آمده رفت دوران سراب و عالمی سیراب شد تشنگان سقای آب آور به دنیا آمده درد بی درمان ندارد جا به عالم بعد ازین سر پناه سائل این در به دنیا آمده ای پریشان ، ای گرسنه ، ای گرفتار ، ای فقیر آمده باب الحوائج ، هر چه می خواهی بگیر السلام ای زاده ی آزاده ام البنین ای مسیح سفره های ساده ی ام البنین چشم وا کردی به دنیا عاقبت شد مستجاب آن دعاهای سر سجاده های ام البنین روز میلادت علی آن قدر از تو گفت که شد زمین و آسمان دلداه ام البنین عالمی را مست کردی ساقی مشکل گشا بس که گشتی مست مست از باده ام البنین مستجاب الدعوه بودن روزی ما نیز شد تا به تو گفتیم ، آقازاده ام البنین دشمنت هم دست خالی برنگشته از درت هر چه خوبی می رسد لطف تو هست و مادرت تو که هستی ؟ که علی زد بوسه بر دستان تو تا ابد هم اولیا هم انبیا حیران تو ما چه باید وقت ابراز ارادت رو کنیم گفته وقتی که امامت ، 《جان من قربان تو》 تو چه کردی مرزها را عالم عشقت شکست تو چه کردی ارمنی شد بی سر و سامان تو می زند تا روز محشر هر فرشته بوسه بر دست هر کس که گره خورده است بر دامان تو بین عالم هر کسی را بهر کاری ساختند تو بلاگردان زینب من بلا گردان تو ای ابالغوث ، ای ابالقربه ، امیر علقمه من تو را دارم فقط ، پس بی نیازم از همه ای ستون کربلا ، ای قرص مهتاب حسین حضرت صاحب علم ، ای یار نایاب حسین آن قدَر نزد امامت تو ادب کردی شدی از همه محبوب تر در بین اصحاب حسین ای کسی که کاشف الکرب امامت می شوی نام زیبای تو گشته نقش محراب حسین با نگاهی هر که را خواهی حسینی می کنی بعد زینب نیست کس مثل تو بی تاب حسین ای خداوند کرم با تو رفاقت کرده است هر که نوشیده در عالم از می ناب حسین اعتقادم این بُوَد فردا که روز محشر است غم ندارد در دلش هر کس ابالفضلی تر است ای که لب تشنه ترین سقای این دنیا شدی با همه نیروت حامی بنی الزهرا شدی تا قیامت داده ای درس ادب بر شیعیان تو سپهسالار لشکر بودی و سقا شدی ای حلالت شیر مادر ! پهلوان با وفا آخرین ساعات هم گریه کن آقا شدی بشکند دستی که پاره پاره کرده مشک را از همه شرمنده تر در روز عاشورا شدی فکر فرداهای زینب عاقبت جانت گرفت تو همانی که کفیل زینب کبری شدی تا خبر پیچید افتاده عموی خیمه ها حرمله با لشکرش آمد به سوی خیمه ها
همیشه روی لبم  ذکر یا اباالفضل است چراکه حضرت مشکل گشا اباالفضل است دو دست داده به راه خدا و پس چه عجب اگر که معنی دست خدا اباالفضل است به جمله جمله ی یا کاشف الکروب قسم که استجابت صدها دعا اباالفضل است نمونه است اباالفضل و در مسیر حسین کسی که شدهمه چیزش فدا اباالفضل است از ابتدا به من آموخت مادرم تنها دوای درد گرفتارها اباالفضل است چه ترس دارد از آتش,چه ترس از دوزخ اگر شفاعت هر شیعه با اباالفضل است خود امام زمان گفته است می آید به مجلسی که در آن ذکر یااباالفضل است بگیر ذکر اباالفضل با امام زمان ببین که بر لب آقای ما اباالفضل است
. درهم است ابروش یا تیغ دو دم برداشته بس که چشمش وا شده ابروش خم برداشته این صدا اصلاً صدای گریه ی یک طفل نیست در حسینیه کسی انگار دم برداشته من که باور می کنم این طفل وقت بازی اش ماه را از آسمان ها دست کم برداشته من که باور می کنم این طفل از روز نخست گفته یا مولا و در خانه قدم بر داشته حلقه های اشک در چشمان بی تاب علی پرده ها از راز دستان قلم برداشته دست از قنداق وا کرده ست یعنی یا حسین از همین امشب ابالفضلت علم بر داشته تا حسین بن علی برداشته قنداقه را نعره ی «آقا فدایت می شوم» برداشته از همین امشب به یاد سوز لب های حسین مشک چشمان ابالفضلیش نم برداشته تازه امشب هر کسی کرب و بلا را خواسته از سر خوان ابالفضلیش کم بر داشته این یل بی دست وقت نوکری در کربلا دست بر سینه شدن را از حرم برداشته
  امروز صدف چشم گهر میبوسد خورشید ولا روی قمر میبوسد مولا،که فلک بوسه به پایش میزد امروز ببین دست پسر میبوسد ...... از سوره "والشمس" دلم شد آگـاه كه از پی خورشید ز راه آید مــاه یك روز پس از حسین عباس آمد لاحـــــول ولاقـــــــوه الا باللـــــه
به نام پسر حیدر کرار یل صف شکن عرصه پیکار سپهدار و وفادار همان دلبر و دلدار که اسمش همه جا گرمی بازار  اگر اذن دهد اول دفتر بنویسم که ابالفضل علمدار قلم در قدم مدحت او مانده و مات است شب عشق و برات است نثار قدم او صلوات است بریزید به پایش گهر ناب که آمد پسر حضرت ارباب همان ماه که مهتاب زند بوسه به پایش علم نور  لوايش نفس غيرت و ايثار ، صدایش به هوایش دل ما پر زند و مرحله در مرحله ساغر زند و نعره ی حیدر زند و مست شود مست که امشب شب شوق است دلم در تب شوق است درخشنده عجب کوکب شوق است لبالب دو سه پیمانه کن ای ساقی میخانه که مستانه کشم نعره به تکرار ، ابالفضل ... ٭٭٭ کنون رخصت از او می طلبم تا بنویسم ز مقامش ، ز مرامش ، ز قیامش که همه عاشق و شیدایی اویند و در حیرت والایی اویند و محتاج دم گرم و مسیحایی اویند که او نور امید است و نوید است و زمین در ادب و عشق ندیده است مثالش به جلالش به خصالش صلوات همه تقدیم کمالش نرسد زخم ز چشمی به جمالش غضبش تیغ ید الله نگاهش اسد الله به غیرت ولی الله تمام است به او حسن و ملاحت ، حسن دیگر حیدر ، پسر سوم زهراست چه زیباست ، چه رعناست گل ام بنین روح یقین شاخه ی طوباست گدای کرمش حاتم طایی چه عطایی ، چه سخایی که کند بر در او هر چه شهنشاه ، گدایی ، چه بگویم چه بخوانم ، نتوانم که نمی از یم او نیست  اگر عالم و آدم بنویسند برایش ز صفایش ، ز وفایش و از آن معرکه ی کرببلایش که چها کرد ، وفا کرد به عهد ازلی ، شیر علی بسکه سر و دست جدا کرد ز اشرار ، چنان حیدر کرار ، ابالفضل ... ٭٭٭ علمدار وفادار کسی مثل ابالفضل ندیده نشنیده ،  علمش پرچم اسلام و غم او غم اسلام ، یل محکم اسلام ، خدا سکه ی ایثار به نامش زده و  پرچم اخلاص به بامش که مرامش هم عشق و ادب و غیرت و شور است و شعور است که تا روز قیامت به بلندای کمالش و به آفاق جلالش نرسد توسن اندیشه و اوهام ، به اتمام رسانده است در او حضرت حق حد کمالات ، جمالش به چه تشبیه کنم ماه تمام است ؟  نه والله غلام است بر او ماه ، اسد الله ید الله خلاصه شده در غیرت و در همت و در صولت و در شوکت و در عزت عباس که روحش ز بزرگی شده سرشار ، ابالفضل ...
زنده شود جان ز نام حضرت عباس توسنِ چرخ است رام حضرت عباس از شهدا بعد سیدالشهداء است پیش حق افزون مقام حضرت عباس روز ازل چون زدند قرعۀ مردی قرعه درآمد بنام حضرت عباس حامل وحی خدا که روح الامین است هست کمینه غلام حضرت عباس زآب حیات است زنده خضر و به معناست تشنه لبِ آبِ جام حضرت عباس گام چو بر خاک می‌نهاد، زمین داشت فخر به گردون ز گام حضرت عباس گیسوی حورای خلد بافته رضوان از پی بند خیام حضرت عباس جسمِ شهِ کربلا که جان جهان است زنده بُدی از کلام حضرت عباس   
شب میلادِ تو، میلاد به هم می ریزد این جهان علی آباد به هم می ریزد خیره بر بازویِ شاگردِ خودش با بوسه اشک می ریزد استاد، به هم می ریزد شب قبل از تو حسینِ تو، شب بعد از تو سرِ بازوی تو سجاد، به هم می ریزد چه نیازی ست بپوشید زره و جنگ کنی به تماشای تو صیاد به هم می ریزد مثل این رود که از دست تو موجی شده است کار هر کس به تو افتاد، به هم می ریزد چون که بُرقَع بگشاید، دلِ آب، آب شود زلف آشفته کند، باد به هم می ریزد سین، که شد حرف نهایی حروف عباس از حسودیش به سین، صاد به هم می ریزد
میلاد ابوالفضل دلاور آمد از بهر حسین امیر لشکر آمد فرط ادبش همین که در چهارم ماه از بعد ولادت برادر آمد
امشب خبر ز عالم بالا رسیده است روشن ترین ستاره ی دنیا رسیده است این بار دوم است که شاعر نوشته است خورشید خانواده ی زهرا رسیده است دیروز نور شبّر و امروز هم به خاک نور شبیرحضرت مولا رسیده است در نیل غصه مانده بیا،مرده دل بیا موسی رسیده است،مسیحا رسیده است بیراهه رفته اید اگر اي رودهای اشک راهی شوید،حضرت دریا رسیده است دنبال کاروان ملائک پریده بود جا مانده بین راه دلم یا رسیده است؟ شوق دلم نه شوق شفا مثل فطرس است ميلش در آن هوا دو سه جرعه تنفس است در آن هوا که بوی خدا میرسد از آن در خانه ای که نور دعا میرسد از آن اطراف گاهواره ی طفلی که نیمه شب لالای جبرئیل خدا میرسد از آن در آن هوا که فاطمه در آن نفس کشید آنجا که عطر آل عبا میرسد از آن ما را دخیل بر پر قنداقه اش کنید قنداقه ای که شوق شفا میرسد از آن در پشت درب خانه ی زهرا نشسته ایم نجوای چند مرد گدا میرسد از آن این خانه ی علی ست پسردار گشته است آخر صدای گریه چرا میرسد از آن شاید صدای گریه ی...نه کودکانه نیست جز یا حسین زمزمه ی اهل خانه نیست دنیا به دام نام شريفش فتاده است دل نیست آن دلی که به او دل نداده است روشن شده است طبق روايات اهل بيت کار خداست؛ عشق به او بی اراده است هرکس سوار کشتی عشقش نمیشود سوگند میخورم که قیامت پیاده است ما رعیتیم رعیت باغ ولایتیم امشب شب تولد ارباب زاده است شیرین شده ست با قدمش کام اهل بیت هرچند این پسر نمک خانواده است معراج جبرئیل شبی بوده است که در پای گاهواره ی او سر نهاده است یک شب مرا مجاور گهواره اش کنید چون جبرئیل زائر گهواره اش کنید جز آب چشم آب حیاتی نخواستم جز شور اشک شهد نباتی نخواستم جز معرفت به ساحت خاک قدوم او من از خدای خود عرفاتی نخواستم تنها کرامت قفس عشق اوست او كه من از کسی مسیر نجاتی نخواستم یک شب که سخت تشنه شدم از خدا به جز گریه کنار نهر فراتی نخواستم بی حسّ عطر سیب شب جمعه ی حرم هرگز زیارت عتباتی نخواستم امشب مدینه آمده پا بوس کربلا امشب حسین آمده"حی علی العزا" آمد حسین و اوج تألّم شروع شد باران گریه جای تبسم شروع شد آمد حسین و از شب میلاد، روضه اش با گریه ی زنانه ی مردم شروع شد آمد حسین و در سر هر کمتر از جوئی عشق ری و حکومت گندم شروع شد آمد حسین و در دل دریایی علی با موج غصه هاش تلاطم شروع شد در ذهن مادرانه ی زهرا که از پدر از کربلا شنیده تجسم شروع شد در قتلگاه، دردل نیزه شکسته ها از حنجری بریده تکلم شروع شد از زیر نیزه ها بدنم را در آورید یک بوریا برای تن بی سر آورید
بر ختم رسل نور دوعین است حسین والله  پناه عالمین است حسین امضاء برات کربلا می خواهی ذکر صلوات بر حسین است حسین
پا نهادی بر زمین و عرش اعظم گریه کرد آسمان لبخند زد ، بارانِ نم نم گریه کرد عطر گیسویت رسید و صبحگاهان ، تواَمان غنچه لب وا کرد با لبخند و شبنم گریه کرد جمع اضدادی و پیغمبر شب میلاد تو تا به رویت بوسه زد هم شاد شد، هم گریه کرد پیش از اینها بوده ای ورد زبانها ، جبرئیل... نام زیبای تو را آورد و آدم  گریه کرد یک سر شوریده یحیی داشت، بر پایت گذاشت دم به دم با یاد تو عیسی ابن مریم گریه کرد آمدی، شد روز و ماه و سال بی تابت حسین ماه شعبان شاد شد ، ماه محرم گریه کرد
سائل امروز ؛ عطا چند برابر دارد دیده بر دستِ نبی؛فاطمه؛حیدر دارد حسنی ها به خدا روزیشان بیشتر است چون کریم حرم ؛ امروز برادر دارد  
عالم آراست چو از پرتو انوار حسین‌ هرکجا بود دلی گشت هوادار حسین ای خوشا سوّم شعبان که در این روز عزیز هستی آرایش نو یافت ز انوار حسین عقل سرگشته از آن است که چون در عالم‌ رسم شد دایره‌ٔ عشق ز پرگار حسین نور حق بود که خاموش نگردد هرگز هست در هر دو سرا گرمی بازار حسین نامش آتش به دل عارف و عامی زد و باز با خبر کس نشد از حرمت بسیار حسین از سر صدق قدم چون به ره دوست نهاد محو تا حشر نخواهد شدن آثار حسین پرتو ذات خدا هست حسین بن علی‌ منکر حقّ شود آن کو کند انکار حسین تا نمودار شود جلوه‌ٔ یزدان خوشتر اهرمن صحنه بیاراست به پیکار حسین او حیات ابدی داشت توان گفت آری‌ کرد با خویش ستم خصم ستمکار حسین فاتح هر دو سرا کشته‌ٔ عاشورا بود گشت مغلوب ابد دشمن خونخوار حسین زنده از نهضت خونین حسین است اسلام‌ عقل و عشقند ستایشگر کردار حسین چشم گردون که بود خیره‌ٔ جانبازی‌ها کس نبیند به وفاداری انصار حسین اشک مهلت ندهد تا به لب آرم سخنی‌ از جوانمردی جانسوزِ علمدار حسین ای ابا الفضل که فضل از تو فضیلت‌ها یافت‌ نخل آراسته بودی تو به گلزار حسین دو علی را پسر فاطمه در راه خدای‌ داد و سجّاد بشد قافله سالار حسین دشمن رذل، ستم هرچه فزونتر می‌کرد غافل از دوست نمی‌شد دل بیدار حسین من که شرمنده‌ٔ بی‌حاصلی خویشتنم‌ کی توانم سخنی گفت سزاوار حسین فخرم این است که بدانند که «ناظر زاده» چاکری هست کمر بسته به دربار حسین «ره»
زیباترین ستاره ی خلقت رسیده است سجده کنید ، روح عبادت رسیده است نور خدا، چراغ هدایت رسیده است باید قیام کرد ، قیامت رسیده است امشب که مست می شوم از بوی کربلا فطرس! ببر سلام مرا سوی کربلا تاج سر ملائکه ی آسمان حسین تنها دلیل خلق زمین و زمان حسین ذکر زمان سختی پیغمبران حسین زهرا سپرده است بگوییم: جان حسین گفتم حسین و ولوله افتاد در جهان گفتم حسین و فاطمه با خنده گفت جان در مشکلات پشت و پناهم حسین شد بیراهه رفته بودم و راهم حسین شد تنها دلیل گریه و آهم حسین شد زهرا اجازه داد که شاهم حسین شد فهمیده ایم طبق روایات معتبر از کشتی حسین نباشد بزرگتر از کودکی "حسین" مسیحای زینب است یعنی تمام لذت دنیای زینب است غیر از حسین کیست که مولای زینب است کنج دل حسین فقط جای زینب است زینب... همان که سیطره دارد به عالمین زینب نگو، بگو همه ی هستی حسین ما تشنه ایم تشنه ی باران کربلا ما سائل ایم سائل سلطان کربلا دل برده از ملائکه ایوان کربلا دست تمام عالم و دامان کربلا... بی صبح کربلا شب عالم سحر نداشت دنیا چه داشت؟ کرب و بلا را اگر نداشت افلاک زیر سایه ی گنبد طلای اوست جبریل معتکف شده کربلای اوست دنیا و هر چه هست درآن خاک پای اوست اصلا بهشت گوشه صحن و سرای توست عشق "حسین" در دل ذرات عالم است دنیای بی حسین شبیه جهنم است از اشک روضه، چشم مگر سیر می‌شود؟ بی کربلا زمانه زمین گیر میشود خوشبخت آن که پای علم پیر میشود عالم به آب علقمه تطهیر می شود امشب بساط گریه برایت فراهم است "باز این چه شورش است که در خلق عالم است"
ای نفس حضرت زهرا حسین ای نمک خانه مولا حسین ای سبب خلقت دنیا حسین نوشته بر عرش معلی حسین (رَحِمَ‌الله مَن نادىٰ یاحسین) نام خوشت نغمه شیرین من باعث آرامش و تسکین من مذهب من دین من آیین من بود همین عشق و تولا حسین (رَحِمَ‌الله مَن نادىٰ یاحسین) چون که پِیِ چرخ و فلک ریختند آب و گل جن و ملک ریختند به نام تو فقط نمک ریختند که میدهد شور به دلها حسین (رَحِمَ‌الله مَن نادىٰ یاحسین) عبد تو بوده اند اجداد من نوکریت داده پدر یاد من کاش زِ من رسد به اولاد من که این بود ارثیه ما حسین (رَحِمَ‌الله مَن نادىٰ یاحسین) خوش آنکه نام توست ورد لبش وقف عزای توست تاب و تبش شنیده ام که در نماز شبش کرده دعا حضرت زهرا حسین (رَحِمَ‌الله مَن نادىٰ یاحسین) کرببلایت حرم کبریاست کرببلای دوّمت قلب ماست کرببلای دگرت در کجاست؟ برده شود نام تو هرجا حسین (رَحِمَ‌الله مَن نادىٰ یاحسین) تا که توسل به تو آدم گرفت نام تو را برد و دلش غم گرفت برات عفو را همان دم گرفت قبول شد توبه او با حسین (رَحِمَ‌الله مَن نادىٰ یاحسین) نوح نبی پیرغلام تو بود کلیم عاشق کلام تو بود ذکر لب مسیح نام تو بود کز نفسش مرده شد احیا حسین (رَحِمَ‌الله مَن نادىٰ یاحسین) در این جهانی که بلا خانه است مامن ما همین عزا خانه است که هر عزا خانه شفا خانه است به برکت نام تو مولا حسین (رَحِمَ‌الله مَن نادىٰ یاحسین) زائر توست ایمن از هر عذاب خداست ضامنش به یوم الحساب دعاست تحت قبه ات مستجاب شفاست در تربت اعلا حسین (رَحِمَ‌الله مَن نادىٰ یاحسین) فلک نجات اند بنی فاطمه کشتی تو وسیع تر از همه رحمت تو رحمت بی خاتمه دریاب از کرم تو مارا حسین (رَحِمَ‌الله مَن نادىٰ یاحسین) ای دو جهان عاشق و دیوانه ات شمع تویی و همه پروانه ات تمام خیر است درِ خانه ات گدای تو شاه دو دنیا حسین (رَحِمَ‌الله مَن نادىٰ یاحسین) بهای خون تو فقط با خداست حساب تو از همه عالم جداست عرصه جولان تو روز جزاست ندا رسد زعرش اعلا حسین (رَحِمَ‌الله مَن نادىٰ یاحسین) روز قیامت همه در واهمه سوی پیمبر است چشم همه ذکر پیمبر است یا فاطمه ذکر لب حضرت زهرا حسین (رَحِمَ‌الله مَن نادىٰ یاحسین) پناه و مامن گرفتارها یار همه بی کس و  بی یارها امیدِ آخرِ گنهکارها هیچ کسی نباشد الّا حسین (رَحِمَ‌الله مَن نادىٰ یاحسین) زندگیت با کرم آغاز شد فطرس با لطف تو ممتاز شد همینکه بال بسته اش باز شد فریاد زد در آسمانها حسین رحم الله من نادی یاحسین فطرس بعد از آن ، از آنِ تو شد محو نگاه مهربان تو شد کبوتر نامه رسان تو شد تا ببرد سلام مارا حسین (رَحِمَ‌الله مَن نادىٰ یاحسین) در غم تو ارض و سما گریه کرد هر که رسید کربلا گریه کرد شنید تا نام تو را ، گریه کرد نوح و خلیل و خضر و یحیی حسین (رَحِمَ‌الله مَن نادىٰ واحسین) همیشه در قلب منی یاحسین اگر چه دور از وطنی یاحسین که گفته تو بی کفنی یاحسین شد کفن تو خاک صحرا حسین (رَحِمَ‌الله مَن نادىٰ واحسین) ای به فدای لب عطشان تو فدای آن پیکر عریان تو فاطمه در شام غریبان تو پیش تنت گرفت احیا حسین (رَحِمَ‌الله مَن نادىٰ واحسین) گریه کنم در غم تو زار زار یک تن خسته این همه نیزه دار گودی قتلگاه شد نیزه زار شد بدن تو اربااربا حسین (رَحِمَ‌الله مَن نادىٰ واحسین) آه چه آمد به سر پیکرت که دید و نشناخت تو را خواهرت همینکه بوسید رگ حنجرت سوخت دل زینب کبری حسین (رَحِمَ‌الله مَن نادىٰ واحسین) هرآنچه آمد به سرت یک طرف داغ علی اکبرت یک طرف داغ علی اصغرت یک طرف که سوخت حتی دل اعدا حسین (رَحِمَ‌الله مَن نادىٰ واحسین) سه شعبه بی هوا رسید آه آه گلوی طفل تو درید آه آه (مِنَ الوَرید اِلَی الوَرید)آه آه داد خدا بر تو تسلا حسین (رَحِمَ‌الله مَن نادىٰ واحسین) ....... حک شده روی سینه ما علی ما همه بنده ایم و مولا علی (غَفَرَالله مَن نادىٰ یاعلی) (رَحِمَ‌الله مَن نادىٰ یاحسین) (رَحِمَ‌الله مَن نادىٰ یاحسین)
حق برگ برات میفرستد امشب کشتی نجات میفرستد امشب فطرس دم گهواره ی ثار الله‌است دارد صلوات میفرستد امشب
  خورشید در آسمان زهرا آمد کشتی نجات سوی دریا آمد هر کس پیِ دنیای خودش هست ولی دنیای من امروز به دنیا آمد
فرشته آمده تا دورت ازدحام کند بگو مسیح به قنداقه ات سلام کند به شاعرت بده اذن غزل که بعد از این دوات تیره بپوشد، قلم قیام کند بیا و خال لبت را نشان بده به خلیل بگو براین حجر الاسود استلام کند شده ست زائر تو زائر خدا در عرش به جبرئیل بگو وصف این مقام کند برو به دوش رسول خدا که میخواهد از این طریق تو را باز احترام کند تو نور چشم خدایی، علیست عین الله خدا بناست که نسل تو را امام کند به نص لحمک لحمی پیمبر آمده است به شوق روی تو خورشید با سر آمده است بعید نیست نگاهت به مرده جان بدهد و یا به دست سلیمانِ عصر، نان بدهد بعید نیست ز نامت بلال مست شود به عشقت از سر شب تا سحر اذان بدهد بعید نیست که روزی سه بار قبله نما به جای کعبه ضریح تو را نشان بدهد طلای اصل بریزد به جای گرد و غبار اگر عبای تو را یکنفر تکان بدهد اجل اسیر غم توست، کشته مرده ی توست بگو که ابرویت اینبار را امان بدهد تو کیستی که جهان مست شد از آمدنت رسول اکرم ما خورد از می دهنت بکش در آینه ای روی دلربایت را برای آنکه ببینیم ما خدایت را گذاشته ست از این شانه روی آن شانه نبی به فخر عوض کرده باز جایت را تو را زمین بگذارد دلش نمی آید به دست باد دهد گرد رد پایت را! گرفته ای سر یک دوش کیسه ی اطعام و روی دوش دگر عشق مرتضایت را به کوری همه ی دشمنان دین، تک تک علی گذاشته ای اسم بچه هایت را دل من این دل سرمست باز حیران شد ز نام نامی او شعر من پریشان شد علی امام ابوذر، علی معلم سلمان علیست اسم خدا طبق نقل های فراوان علیست مظهر توحید و قلب سوره ی انسان کتاب مدح علی هم خلاصه اش شده قرآن علیست مالک یوم الجزا و معنی میزان و نام عشق علی را خدا گذاشته ایمان علی امیر علی شیر حق علی یل میدان دوباره معرکه و شاه و ذوالفقار پریشان شده ست با رجزش بین جنگ هجمه ی طوفان نگاه با جبروتش شده ست معرکه گردان نداشته زرهش پشت و لشکری شده حیران شنیده اند که سربند زرد گشته رجزخوان نظر به تیغ دو دم هم نبوده ساده و آسان به سادگی نرسد کار کارزار به پایان شده ست لذت توصیف این نبرد دوچندان که بعد کشتن کفار آمد و همه دیدند علی گرفته ابالفضل را دوباره به دامان! که خورده است گره جان او به جان ابالفضل چقدر بوسه علی زد به بازوان ابالفضل