eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
ندای الهی... به غیر مهر و محبت چه دیده‌ای؟ برگرد کبوترانه چرا پَر کشیده‌ای؟ برگرد تمام عمر قدم در ره خطا زده‌ای به جز تباهی و ذلت چه دیده‌ای؟ برگرد اگر چه عبد من آلوده و سیه رویی کجا ز رحمت من دل بریده‌ای؟ برگرد چرا اسیر شب تیره‌ی گنه شده‌ای؟ اگر که چشم به راه سپیده‌ای برگرد هوای نفْس، تو را می‌بَرَد به سوی جهیم «ز برزخی که خودت آفریده‌ای برگرد» چقدر فاصله داری میان خود با من! نَفَس بُریده شدی بس دویده‌ای، برگرد دوباره تشنه‌ی لاتقنطوی من شده‌ای همیشه از میِ رحمت چشیده‌ای، برگرد ره انابه و توبه به روی تو باز است اگر که میوه‌ی ممنوعه چیده‌ای، برگرد خدای توبه پذیر توأم! کجا رفتی!؟ اگر به آخر خط هم رسیده‌ای برگرد «وفایی!» از چه ز درگاه من گریزانی صدای دعوت من را شنیده‌ای، برگرد
دلم حال دعا می خواست با خود ساغر آوردم سر از میخانه اهل مناجاتت درآوردم برایم باز کردی جا میان روسفیدانت به ستارالعیوبی چون تو امشب باور آوردم در این بازار بی سرمایه خالی مانده دستانم به من اشکی بده ، یوسف ببیند گوهر آوردم ببر با حلقه ای در گوش من را کربلا یا رب بگو : امشب حسین‌ من ! برایت نوکر آوردم شنیدم زیر خنجر در مناجاتش به تو می گفت : برای یاری دینت خدایا حنجر آوردم شنیدم خواهرش از روی تل جان دادنش را دید نشد یاری کنم او را فقط چشم تر آوردم شنیدم داخل گودال با او ساربان بد کرد من از این غصه هر وقت آمدم انگشتر آوردم الهی بشکند دست و عصایی که بر او می زد الهی دق کنم وقتی از این غم سر درآوردم
بازهم از معصیت‌هایم خودت کردی عبور یا غفور و یا غفور و یا غفور و یا غفور معصیت دیدی خطا دیدی جفا دیدی ولی صبر کردی صبر کردی صبر کردی یا صبور در ازای این همه نعمت که بخشیدی به ما غیر ناشکری ندیدی یا شکور و یا شکور باز هم مثل همیشه آبرو داری نما جان خوبانت مکن پرونده ما را مرور دلخوشم تنها به اشک روضه‌های فاطمه هست در آیین ما این اشک‌ها خیرالامور من دلم کرب و بلا می‌خواهد این شب‌ها حسین تا به کی هر صبح بفرستم سلام از راه دور کاش این ماه مبارک چشم ما روشن شود کاش ما را شادمان سازند با امر
عزیزی و به حضورت حقیر آمده ام امیری و سر کویت فقیر آمده ام نگاه کن که زمین خورده ام بلندم کن گناه کرده ام و سر به زیر آمده ام به غیر کوی تو ما را پناهگاهی نیست به درگه کرمت یا مجیر آمده ام دلم خوش است برای حسین سینه زدم به نام نامی نعم الامیر آمده ام بگو چه واسطه ای بهتر از علی اصغر شب ششم شد و از این مسیر آمده ام مرا به روی گل فاطمه حلالم کن ببخش گرچه به پیش تو دیر آمده ام...
بسم الله الرحمن الرحیم چنان‌که سر نزده هیچ جز گناه از من نمانده است به‌جز نامه‌ی سیاه از من اگرچه ظاهر شاد و خیال خوش دارم ولی ندیده کسی حال روبه‌راه از من به فکر این‌که زرنگم، جهان اهل فریب هزار مرتبه برداشته کلاه از من هزار توبه شکستم، خدای توبه‌پذیر همیشه بوده گذشت از تو، اشتباه از من خوشم که بنده‌ی تو بوده‌ام در اوج گناه که برنداشته‌ای لحظه‌ای نگاه از من هزارشکر که آغوش گرم تو باز است اگرچه سر بزند جرم گاه‌گاه از من اگرچه جاده پر از پیچ‌وخم شد اما تو محافظت کردی در تمام راه از من به خویش آمدم و هاتفی ندا آورد: به حکم آینه‌ی "سَلْ، تُعِطْ" بخواه از من کرامت تو چنان شد که یک عبادت را قبول کرده به جای هزارماه از من دوقطره اشک برای حسین ریخته‌ام... به روز حشر بخواهی اگر گواه از من من از حضور تو شرمنده‌ام امام‌زمان که برنیامده در این فراق آه از من
نوحه وفات حضرت خدیجه (س) روح ختم المرسلینه بی مثال و بی قرینه حضرت خدیجه تنها فقط ام المومنینه مادر عترت مصطفی همسنگر رسول خدا مولاتی ام خیرالنساء.واویلتا             واویلا آه و واویلتا میخونه باقلب مضطر فاطمه روضه ی مادر آسمون شده عزادار رفته یاوره پیمبر هستی حضرت مصطفی پرکشیده به سوی خدا فاطمه گشته صاحب عزا.واویلتا               واویلا آه و واویلتا حامی دین خدا بود عشق وجان مصطفی بود باتمام هستی خود یاور خیرالورا بود بر مادره گل یاسمن ازسوی حق رسیده کفن ازداغش فاطمه پرمحن.واویلتا            واویلا آه و واویلتا ابوذر رییس میرزایی (بهار)
زمینه وفات حضرت خدیجه (س) سیدتی.جلوه ی حق الیقین سیدتی.حامی قرآن ودین سیدتی.تویی ام المومنین.سیدتی بانوی من.میروی سوی جنان بانوی من.میشوم قامت کمان بانوی من.توکنار من بمان.بانوی من غریب وخسته.بدون من داری میری سفر دلم شکسته.برات نمونده دیگه بال وپر به غم نشستم.بدون تو دلم پراز شرر بمون کنارم.بدون تو دلم پرازغمه مرو زپیشم.بودن تو برام یه مرهمه همه امیدم.هرچی بگم زخوبیات کمه             سیدتی یاحضرت خدیجه بند دوم سیدتی.مادرآل عبا سیدتی.یاوره خیرالوری سیدتی.تکیه گاه مصطفی.سیدتی سیدتی.رفتی ای بانوی من قلبم شده.زغمت پراز محن از سوی حق.برتو اهدا شد کفن.بانوی من ولی یه روزی.نوه ی تو به روی نیزه ها توو کربلا وای.بدن اون به زیر دست وپا کفن نداره.حسین تو به غیر بوریا توو قتلگاه وای.میزننش با سنگ وباعصا توو قتلگاه وای.خواهر اون میون دشمنا توو قتلگاه وای.سکینه میخونه وا ابتا       حسین حسین غریب مادرحسین ابوذر رییس میرزایی (بهار)
نوحه حضرت خدیجه (س) عصمت داوری یاخدیجه یار پیغمبری یا خدیجه گشته ای جان فدا در ره دین چشمه ی کوثری یاخدیجه آه ام خیرالنساء آه رفتی ازاین دنیا آه شده گریان زهرا                یا حضرت خدیجه جلوه ی حق و نورالهدایی یاور وحامی مصطفایی مادر مومنانی خدیجه هستی و جان خیرالورایی آه داغ تو سنگین است آه مصطفی غمگین است آه دخترت حزین است             یا حضرت خدیجه مرثیه خوانده باقلب مضطر ازغمش ناله دارد پیمبر آسمان گریه کن زاین مصیبت فاطمه دیده است داغ مادر آه کعبه ی غمها رفت آه هستی طاها رفت آه مادر زهرا رفت             یا حضرت خدیجه ابوذر رییس میرزایی (بهار)
کوکبی در آسمان معرفت کرده بروز کز وجودش خلق عالم می برد بهره هنوز کیست این گوهر کز او دُربقا دارد نشان مادر ام ابیها مشعلی گیتی فروز داده حق بر او سلامی تا رساند جبرئیل بر خدیجه نزد احمد حامل رمز و رموز حامی اسلام و دین در روزهای بی کسی کرد روشن شام غمها را فروغش همچو روز بود همراه نبی در فصل سرد و زمهریر داد گرمی تا کز او سرما شود مهر تموز بسته بار خویش را اما ندارد یک کفن در دل پیغمبر آمد از غمش اندوه و سوز می رود اما بود دلواپس زهرای خویش کرد بر اسما وصیت نامه خود را به روز بذل و بخشش کرد او یک کاروان دل در جهان بوده دنیا در بر او خشک پستان عجوز وارث بذل و سخایش کیست جز سبط نبی داد هست و بود خود را کمتر از یک نیمروز هر که می دانست تا او پور زهرا و علیست سنگ می زد بر تنش چون کوفیان کینه توز کهنه پیراهن ندارد ارزشی شد پربها ارزش افزوده اش شد یادگاری دست دوز رفتی و دیگر ندیدی از حسینت سربرید بین مقتل شمردون پست و خار تیره روز رفتی و دیگر ندیدی بین دو نهر پر آب تشنه لب برخاست از آهش به گردون دود و سوز سر مگر آورده با خود این چنین کوبد به در داشت در خود اضطرابی خولی آتش فروز پارسایی در تنور خانه شد غمخوار او هودجی از نور دید و گشت بعد از آن نشوز ای مدینه می سزد تا بهر ام المومنین مهدی زهرا بگیرد بهر مادر سالروز شاعر : جواد کلهر حضرت خدیجه (س) روضه
از ماتم تو فاطمه جان گریه می کنم بی صبر می شوم و چنان گریه می کنم یا اینکه در مصیبتت از دست می روم یا اینکه با تمام توان گریه می کنم زهرا به یاد غربت تو زار می زنم با قلب خسته و نگران گریه می کنم در التهاب نالة تو آب می شوم مانند شمع از دل و جان گریه می کنم در پشت در به رنگ گل لاله می شوی پهلو شکسته ! ناله زنان گریه می کنم با روضه های پهلو و بازو و چهره ات با روضة بلال و اذان گریه می کنم اصلاً ببین که با همة روضه های تو اندازة زمین و زمان گریه می کنم بانوی بی حرم به خدا من به یاد آن .... ....قبر بدون نام و نشان گریه می کنم آه ای خدیجه مادر غم ! نه فقط شما من هم به یاد مادرمان گریه می کنم شاعر:یوسف رحیمی حضرت خدیجه (س) روضه
هنوز چهره مکه غبار ماتم داشت هنوز داغ ابوطالب آتش غم داشت دل لطیف پیمبر غمین زهرا بود به سینه درد و غم و غصه های عالم داشت سخن ز رحلت بانوی با کرامت بود سی که حسن کمال چهار مریم داشت چه بانویی که خدایش سلام می فرمود که نامه عملش مُهر مِهر خاتم داشت یگانه بانوی مردی که از عدالت خود تمام عالم و آدم به زیر پرچم داشت سخای حاتم طایی کجا و این سفره که درب خانه جودش هزار حاتم داشت برای حضرت ام الائمه این یک بس که نور فاطمه بر دامن مکرم داشت خدیجه مادر ما اولین مسلمانی است که با ولای علی عهد خویش محکم داشت در آخرین نفسش با اشاره می فرمود همیشه فاطمه ام غربتی دمادم داشت فدای دختر مظلومه ام که در آن شعب به روی گونه چو گلبرگ یاس شبنم داشت به اهل بیت بگو تا ملازمش باشند به هر زمان که به مادر نیاز مبرم داشت کسی به صورت او لطمه بعد من نزند شنیده ام که فلانی دو دست محکم داشت پس از وصیت ام الائمه پیغمبر خدیجه را به عبایش ز خود مقدم داشت در آن دمی که کفن از بهشت آوردند هوای رحلت او روضه محرم داشت شاعر:محمود زولیده حضرت خدیجه (س)
مادر مرو که فاطمه ات زار و مضطر است هجر تو قاتل من غمدیده دختر است غصه مخور به حال پدر چونکه بعد تو زهرای کوچک توبرایش چو مادر است در سرزمین شعب ابی طالب از محن اکنون ز اوج داغ و عزای تو محشر است گویا که سال حزن برای پدر بود این سال غم که با غم دنیا برابر است بار سفر تو بستی و رفتی ولی بدان کوتاه عمر دختر مثل کوثر است وای از دمی که فاطمه ات را تو از بهشت بینی میان شعله و در پشت یک در است جرم تو هست یاری پیغمبر خدا جرم من حزین به خدا عشق حیدر است آنکه فکنده لرزه به جانم نظاره بر چندین کفن بود که به دست پیمبر است بعد از شمارش کفن این روضه ام شده یک کودک بدون کفن داغ مادر است ----------------------------- شاعر : مجتبی صمدی شهاب حضرت خدیجه (س) روضه
می سوزم و چو شمع سحر آب می شوم از غصه ی فراق تو بی تاب می شوم دارم به پای پیکر تو گریه می کنم بر لحظه های آخر تو گریه می کنم اکنون که زخم رفتن تو بر جگر نشست این کوه درد بر سر دوش پدر نشست با دخترت تو این دم آخر سخن بگو مادر بیا و حرف دلت را به من بگو بابای من ز هجر تو دلگیر می شود قلب جوان او ز غمت پیر می شود مادر بیا به خاط زهرا بمان مرو حتی گرفته است دل آسمان مرو مادر بمان ز بیت نبوت صفا مبر آرامش و قرار دل مصطفی مبر مادر بمان و از دل این خانه پا مکش بر صورت شکسته ی خود این عبا مکش شاعر:رضا رسول زاده حضرت خدیجه (س) روضه
خدیجه بود همیشه قرار پیغمبر به روز های خزانی بهار پیغمبر همان مجلله بانوی روشن مکه که شد ستاره ی شبهای تار پیغمبر اگر چه بود به ثروت زبانزد این بانو تمام هستی او شد نثار پیغمبر به کوچه گر چه اهانت به مصطفی کردند درون خانه کسی بود یار پیغمبر دل رسول خدا با خدیجه محکم بود اگر چه بود علی ذوالفقار پیغمبر کجا مقام کسی میرسد به این حد که به او سلام کند کردگار پیغمبر سه سال سخت و نفسگیر شعب بو طالب کشید یک تنه بر دوش بار پیغمبر همین که رفت دل فاطمه شکست از غم همین که رفت گره خورد کار پیغمبر وصیتش شده جای کفن به پیراهن کفن نداشت خلاصه نگار پیغمبر دوباره طی زمان ، بوریا، تب مقتل دوباره گریه ربود اختیار پیغمبر رسید ناله انابن خدیجه الکبری دوباره خورد به مقتل گذار پیغمبر رسید و دید که شاهی ز صدر زین افتاد سر حسین جدا شد کنار پیغمبر شاعر : سید حجت بحرالعلومی طباطبایی حضرت خدیجه (س) روضه
ماه خدا رسیده، ماهی پر از کرامت ماهی که در درونش، بخشایش است و رحمت هر چند روزه سخت است، امّا برای عاشق؛ این تشنگی گواراست، این ضعف، عینِ قوّت ماهی که می‌دهد درس، درس رهایی از بند بندِ قساوت و خشم، بند غرور و شهوّت ماه نزول قرآن، ماه هبوط خیرات هر لحظه‌اش ثواب و، هر ساعتش سعادت‌ قطعاً خدا ببخشد، هر بنده را در این ماه می‌بیند او به لطفش، هر طاعت و عبادت دلها کویری و خشک، از کثرتِ گناهان باران رحمتش داد، بر هر دلی طراوت چون با علی‌ست این ماه، شد تا ابد مبارک با خون خویش داده، مولا بر آن شهادت شب‌های قدرْ یعنی، قدرِ علی بدانیم یا رب بخواه بر ما، حیدر کند عنایت غیر از خدا که داند، جاه و جلال حیدر « زنهار از این بیابان، وین راه بی‌نهایت »
🔹هرگاه دلت شکست...🔹 سرچشمۀ فیض، آرزو کن به دعا تحصیل امید و آبرو کن به دعا دل‌های شکسته چشمۀ رحمت اوست هرگاه دلت شکست رو کن به دعا
🔹یک گوشۀ نگاه🔹 آمد سحر دوباره و حال سَهَر(۱) کجاست؟ تا بلکه آبرو دهدم، چشم تَر کجاست؟ بیدار می‌نشینم و باشد دلم به خواب با این درختِ آب نداده، ثمر کجاست؟ ای داوری که دست مرا کرده‌ای بلند از من ز دستِ نفْس، زمین خورده‌تر کجاست؟ دارم دو دست سوی تو بالا و سر به زیر کو دست دیگری که گذارم به سر؟ کجاست؟ با آب می‌کنند سیاهی ز صفحه پاک پر گشته نامه‌ام ز گنه، چشم تر کجاست؟.. جز خانۀ تو، هر چه درِ خانه، بسته است یک در، که وا شود به منِ دربه در کجاست؟ یک گوشۀ نگاه، عوض می‌کند مرا در این میان، به گوشه‌نشین آن نظر کجاست؟
مرغ دلم، جلد آسمان خدیجه است دست دخیلم بر آستان خدیجه است لطف رسول خداست شامل حالش هرکه ز اقوام و دوستان خدیجه است رونق اسلام از تجارت او بود ثروت اسلام، کاروان خدیجه است آن‌همه ثروت که وقف دین خدا کرد قطره‌ای از لطف بی‌کران خدیجه است از برکاتش، همین بس است در اسلام هرچه نظر می‌کنم، نشان خدیجه است ملک بهشت و تمامی نعماتش أجر قبولی امتحان خدیجه است یاد خدا را نبرده لحظه‌ای از یاد ذکر خداوند بر زبان خدیجه است لب به دعا وا کند، سریع‌الاجابه است گوش خداوند بر دهان خدیجه است مرهم نیش و کنایه‌ها به پیمبر روی خوش و قلب مهربان خدیجه است مکّه، یتیمان بی‌‌پناه ندارد هرکه یتیم است در امان خدیجه است مادر زهرا شدن که کار کسی نیست قدرت این حمل در توان خدیجه است عطر خدیجه رسیده است به زهرا فاطمه چون یاس بوستان خدیجه است غصّه نخور ای رسول بعد وفاتش شخص خداوند میزبان خدیجه است مطمئناً در عزای خادمه‌ی وحی حضرت جبریل، روضه‌خوان خدیجه است داد به مادربزرگ خود کفنش را بی‌کفنی که عزیز جان خدیجه است
زن آن زنی که در اسلام، ثروتش همه رو به ذوالفقارِ یدلله می زند پهلو زن آن زنی که سلام آورَد بر او جبریل زن آن زنی که ملک نزد او زند زانو زنی که هست از القاب او بزرگ قریش نداشته ست پیمبر زنی به رتبه ی او زنی که معنی و مصداق صِبغةَ الله است بدون جلوه ی او دین نه رنگ داشت نه بو چه زن؟ زنی که تمام پیمبران خدا برای بردن نامش گرفته اند وضو خدیجه پشت نبی بسته بود قامت عشق در آن زمان که کسان داشتند با بت خو هر آنچه داشت شتر بذل کرد و داد، مکن شتر سوار جمل را قیاس با بانو خدیجه بود و علی پیشتاز در اسلام دوبار آمده السابقون خود از این رو خدیجه مادر شیعه ست، لفظ مادر را به آن زنی که سزاوار لعنت است نگو خدیجه مادر شیعه ست، مادر شیعه بگو بلند اگر چه کرست گوش عدو به سال رفتن او گفته است عام الحزن غم خدیجه و قلب نبی‌ست، سنگ و سبو خدیجه بود که در هجمه ی حسودان داشت چنان عبای علی بر دلش نشان رفو خدیجه بود کز آن ثروت عظیمِ نخست به قدر یک کفنی هم نداشت رویارو کفن مرا به کجاها نبرد در این شعر به یاد داغ عزیزی شکست بغض گلو...
بی تاب لقاییم الهی بخدیجه دنبال فناییم الهی بخدیجه ما را بِرَهان از قفس عُلقه به دنیا تا پَر بگشاییم الهی بخدیجه یک سوم مهمانی خوبت سپری شد محتاج عطاییم الهی به خدیجه شرمنده از اعمال خطاییم، مدد کن تا توبه نماییم الهی بخدیجه اذنی بده تا باز سوی مرقد سلطان با گریه بیاییم الهی بخدیجه محروم ز نوریم، خدا مرحمتی کن دلتنگ رضاییم الهی بخدیجه لطفی بکن امسال شب قدر ببینیم در کرب و بلاییم، الهی بخدیجه محتاج عطا و کرم مادر زهرا در هر دو سراییم الهی بخدیجه از اشک یتیمیِ غریبانه‌ی زهرا در حال بُکاییم الهی بخدیجه .... هر جا سخن از روضه و از داغ حسین‌ست با آل کساییم الهی بخدیجه با یاد غم غارت انگشترِ ارباب مشغول عزاییم الهی بخدیجه عمری‌ست که دل‌خون و پریشان شده از آن... انگشت جداییم الهی بخدیجه
رسول الله فرمودند «انّی رزقتُ حُبّها» خدا عشق او (حضرت خدیجه) را رزق من قرار داده است... چه فرقی میکند در عرش یا روی زمین هستی توهرجایی که‌باشی باخدایت همنشین هستی چه‌جای بُهت وقتی‌که شکوه بی‌نظیرت را نمی‌فهمند خاکی‌ها ز بس بالانشین هستی نمی‌رنجی اگر از طعنه‌ها و بی محلی‌ها که‌در تنهایی‌ات‌ هم‌صحبت‌ روح‌الامین‌ هستی تودر آن ظلمت تاریخ و برآن طعنه‌ی کفار شگفتا آشکارا پاسخی در آستین هستی تمام ثروت خود را به‌او بخشیده‌ای‌جایش به‌دست خاتم پیغمبری نقش نگین هستی میان‌همسرانش‌افتخاری‌برتر ازاین‌چیست؟ که هستی مادر زهرا و امّ المومنین هستی در ایثار و فداکاری - در آیین وفاداری نخواهد دید مانند تورا روی زمین"هستی"
شعب ابى طالب چه سخت و جانگزا بود زندان طاقت سوز مردان خدا بود بيش از سه سال آنجا چه غربتها كشيدند در راه دين بر خود مرارتها خريدند مرد و زن تازه مسلمان در تب و تاب در تنگناى قحطى نان ، كمّى آب دشمن كه با اين كار قصد سركشى داشت پيروزى خود را در اول سهل پنداشت مى‏خواست تا از دين نشان ديگر نماند حتى اثر از نام پيغمبر نماند او را نداد اين كار شرم آور نتيجه با اين كه شد بيمار و دلخسته خديجه هر روز حالش بدتر از روز دگر بود زخم زبانها بر دل او نيشتر بود تا عاقبت از اين جهان بار سفر بست از انزواى غربت دنيا نظر بست آن زن كه در اسلام شأنش هست والا همپاى زنهاى بهشتى مثل حوّا آن زن كه هست خويش را در پاى دين داد دارائي اش را در پى احياى دين داد بنت خويلد افتخار دين توحيد جاويد شد از جود او آئين توحيد در روزهاى آخر عمر از تب درد شمع وجودش آب مى‏شد گريه مى‏كرد بنت عميس اسما كنار بسترش بود در لحظه های سخت بالای سرش بود پرسيد بى‏بى جان چرا در التهابى از مرگ مى‏ترسى و يا فكر حسابى تو شوهرى چون مصطفى دارى خديجه در پيشگاه حق جزا دارى خديجه با اينكه مى‏دانى به محشر ياورت كيست در گريه و بى‏تابي ات ديگر سبب چيست؟ فرمود با اسما خديجه غرق ناله بي تاب زهرايم كه باشد چارساله آئينه جان من است اين روح پرور سخت است بر آن چارساله داغ مادر اندوه و اشک من بر آن روح عفاف است بى مادرى جان سوز در شام زفاف است اسما تو بر ریحانه ی من یاوری کن آن شب به جاى من برایش مادری كن شام زفاف فاطمه اسما وفا كرد پيغمبر اكرم براى او دعا كرد بگذشت چندين سال تا يك شام ديگر آن شام يلداى غم و اندوه حيدر اشك غم از چشم شب و مهتاب مى‏ريخت اسما به روى جسم زهرا آب مى‏ريخت
عرش تا فرش زیر پای‌ِ شماست لامکان وُسعت سَـرایِ شماست به خدایی که می‌پرستیم‌اَش هـرچه داریم از عطایِ شماست با دعـای قنـوت نیمه شبت رِزقِ ما حُبِّ بچّه‌هایِ شماست بی‌نیاز است از کرامت خَلق هرکسی مثل‌ما گدایِ شماست آنچه مارا رهانده از ظُلمت نور پیراهن عزای شماست امشب از اشک چهره می‌شوئیم تا سحر یا خدیجه می‌گوئیم فاتح قُـلّـه‌‌ی یقین هستی یکی از پنج رُکن دین هستی همکلام خدای خود شده‌ای با رسولش که‌همنشین هستی بین زنهای برتر عالم بعد زهرا تو بهترین هستی کوری چشم ابتران حسود تو‌ فقط کوثرآفرین هستی آن‌دوخائن‌اُجاقشان‌کور است تو فقط أُمِّ مؤمنین هستی بچّه‌های توأیم شکر خدا مادر فاطمه ؛ أغیثـینا دین اسلام را قوام تویی جـدّه‌ی یازده امام تویی شاهبانوی مکّه ؛ آنکس که دائماً داشت بار عام تویی آنکه روح‌الامین ز جانب حق می‌رساند به او سلام تویی آنکه از او چهارده معصوم با اَدب بُرده‌اند نام تویی آنکه‌ تا اخرین نفس احمد یادِ او کرد عَلی‌َالدَّوام تویی از توسّـل نتیجه می‌گیریم نور از اسم خدیجه می‌گیریم رفتنت سال حُزن طاها شد از غمت پُشت آسمان تا شد در دنیای غُربت و اندوه به‌روی ختم‌الانبیا وا شد اشک حیدر به‌خاک قبرت ریخت خونجگر در غَمِ تو زهرا شد یک‌کفن‌هم‌نداشتی‌دم مرگ دو کفن در عوض مهیّا شد یک‌کفن‌را خدا تَقَبـُّل کرد یک‌کفن هم عبای آقا شد نوه‌ی‌ تو کفن نشد بدنش من بمیرم حصیر شد کفنش
او مادر زهراست، پس طُهر طهورا است او ترجمان نور بین اهل معناست سوغاتی معراج سهم دامن اوست آغوش او گهواره عرش معلاست عنقای مغرب عاجز از درک عفافش قاف مقاماتش ز بس عالی و والاست قدرش نهان باشد شبیه لیله ی قدر در چشمهایش عالم لاهوت پیداست او مادر انسیه حوری سرشت است او مادر آیات نور و قدر و طاها ست ح‍ُسن تمامی که سراپایش حَسن بود آیینه ای که مادر اسماء حُسنا است آن مریم مکه که بانوی عفاف است فخر تمام دختران نسل حوا است الله اکبر از جلال و از وقارش او باطنا اذکار تسبیحات زهرا است او تاجر عشق است بعد بذل مالش هر چه بلا آید سرش با جان پذیراست آنکس به واقع شخص ام المومنین است که در حقیقت مادر ام ابیهاست او از ازل دلداده شهر نجف بود او از ازل سرمست صهبای تولاست هر روز را دلواپس در بود و کوچه آری بساط گریه اش هرشب مهیاست شد سوگوار رفتنش چشمان زهرا پس سوگوارش از ثری تا به ثریاست بین مزارش روضه‌دار کربلا شد بین عبا گریان جسمی اربا ارباست مرثیه خوان یک کفن از خاک و خون شد مرثیه خوان پیکری در زیر گرماست مادربزرگ ماه های روی نیزه دلواپس حوریه های بین صحراست
بی اضطراب، جان بده بانو، کفن رسید غیر از حسین... سهمیه پنج تن رسید احمد. علی و فاطمه با تو چهارتا این پنجمی به حکم خدا بر حسن رسید مادربزرگ ِکرببلا،جان تو قسم باهر فراز ِ روضه به لب جانِ من رسید گودال قتلگاه کجایی دمِ غروب کارِ کبوترِ تو به پرپر زدن رسید بیش از هزار و نهصد و پنجاه ضربه خورد بر تک تکِ سپاه کمی از بدن رسید تا نیزه دارها زِرِهِ او در آوَرَند صدها شکافِ نیزه به اعضای تن رسید از دور پیکرش همه بادست پُر روند بریک نفر عبا و یکی پیرهن رسید دنبال ِ شال ِ دور ِ کمر بود ساربان اما نگاه او به عقیق یمن رسید
پس از احمد اگر نازل شود پیغمبری دیگر نمی‌آید شبیه همسرِ او همسری دیگر زنی از جنسِ «اَعطَیناک» بین نازَنان تنهاست که محشور است آنجا ابتری با ابتری دیگر کنار هم‌رکابش «یاعلی» گفت و به جنگ جهل نرفت از سنگرِ هم‌سنگرش در سنگری دیگر علی با ذوالفقارش زور بازوی پیمبر شد و این زن با وفا و مِکنتش شد حیدری دیگر به دور شمع پیغمبر نمی‌بینیم تا محشر به جز بال و پرِ پروانه‌اش خاکستری دیگر به جز دامانِ پاک او که رحلِ نور اعطیناست نجوشیده‌ست در عرش برین هم کوثری دیگر به غیر از دفترِ مدح طلاکوبش که قرآن است نخورده مُهرِ «اُمُّ‌الْمُؤمِنین» بر دفتری دیگر اگر جا می‌شود دریا میان کاسه‌ای لب‌پَر بگو داریم غیر از اُمّ‌زهرا مادری دیگر زنی که می‌فروشد نور عقبی را به دنیایش نخواهد داشت جز شیطان و آلش مشتری دیگر زنی که جای «اُمُّ‌الْمُؤمِنین» اُمُّ‌الحَسَد شد رفت نخواهد رفت بغض بچه‌هایش از سری دیگر
گرفته بود هوای دل پریشانش نشسته بود غبار اجل به دامانش صبور بود و شکایت ز روزگار نکرد ولی هزار محن بود بین چشمانش کنار بستر او فاطمه به سر میزد خدیجه بود و تب و گریه های پنهانش چقدر پیر شده بانوی رسول الله زنی که بود زمین و زمان بفرمانش قرار شد کفن مصطفی تنش باشد شکست پشت رسول خدا ز هجرانش کفن شد و بدنش خاک شد خداراشکر حسین بود غم سینه سوز پایانش گذشت دور فلک، عصر روز عاشورا درآن میانه حسین بود و جسم عریانش حسین بود و سنان بود و نیزه ای بی رحم کشید پنجه روی گیسوی پریشانش هوا ز جور مخالف چون قیرگون گردید کسی برید سرش را میان طوفانش هزاربار صدا زد که تشنه آبم بغیر چکمه نیامد به کام عطشانش همانکه برد سر شاه را روی نیزه کشیده زد به رخ خواهر پریشانش
دلِ عالم بود غم‌پرور امشب که می‌گرید زغم پیغمبر امشب زمین و آسمان نالند با هم که زهرا می‌شود بی مادر امشب
کوچه ی عشق رهگذر دارد هر سری میزبان سنگش نیست آن سری سنگ می‌خورد اینجا که گرفتار آب و رنگش نیست سر فراز است مادر زهرا که در این کوچه زخم ها خورده است هر که دیده است حجم انفاقش متعجب شده است جا خورده است مال دنیا زیاد داشت ولی ذره ای دل نبسته بود به آن غیر مال و منال بسیارش خرج دین کرده بود عمر گران پیش او هر چه بود غیر نبی پای هم در نتیجه کم بودند آبرو ، اعتبار ، جان ، اموال در نگاه خدیجه کم بودند در زمین ولا برای خودش هیچ چیزی نکاشت آخر کار هر چه را داشت خرج کرد و خودش یک کفن هم نداشت آخر کار ارث مادر بزرگ چندین سال بعد دفنش دوباره احیا شد نوه اش بی سر و بدون کفن تشنه لب دفن پای دریا شد
سلام برهمه اعضای کانال اشعارمجمع الذاکرین دعايی زیبا از بابا طاهر : ابرها به آسمان تكيه می كنند، درختان به زمين و انسانها به مهربانی يكديگر گاهی دلگرمی يك دوست چنان معجزه ميكند كه انگار خدا در زمين كنار توست. جاودان باد سايه دوستاني كه شادی را علتند نه شريك، و غم را شريكند نه دليل. امیداورم ساعات پایانی سال را به خیر وخوشی سپری کنید و با دلی خوش به استقبال بهار بروید. عیدنوروزوسال خوبی داشته باشیدبه احترام شهادت حضرت خدیجه تبریک نگفتم غذرخواهی میکنم باکمال تشکرواحترامات سگ سرای حضرت زهراخاک پای همه یاحسین گویان عالم غلام وارادتمندهمگیتون محب الذاکرین مهدی مظفری ازاصفهان