eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
رسول الله فرمودند «انّی رزقتُ حُبّها» خدا عشق او (حضرت خدیجه) را رزق من قرار داده است... چه فرقی میکند در عرش یا روی زمین هستی توهرجایی که‌باشی باخدایت همنشین هستی چه‌جای بُهت وقتی‌که شکوه بی‌نظیرت را نمی‌فهمند خاکی‌ها ز بس بالانشین هستی نمی‌رنجی اگر از طعنه‌ها و بی محلی‌ها که‌در تنهایی‌ات‌ هم‌صحبت‌ روح‌الامین‌ هستی تودر آن ظلمت تاریخ و برآن طعنه‌ی کفار شگفتا آشکارا پاسخی در آستین هستی تمام ثروت خود را به‌او بخشیده‌ای‌جایش به‌دست خاتم پیغمبری نقش نگین هستی میان‌همسرانش‌افتخاری‌برتر ازاین‌چیست؟ که هستی مادر زهرا و امّ المومنین هستی در ایثار و فداکاری - در آیین وفاداری نخواهد دید مانند تورا روی زمین"هستی"
شعب ابى طالب چه سخت و جانگزا بود زندان طاقت سوز مردان خدا بود بيش از سه سال آنجا چه غربتها كشيدند در راه دين بر خود مرارتها خريدند مرد و زن تازه مسلمان در تب و تاب در تنگناى قحطى نان ، كمّى آب دشمن كه با اين كار قصد سركشى داشت پيروزى خود را در اول سهل پنداشت مى‏خواست تا از دين نشان ديگر نماند حتى اثر از نام پيغمبر نماند او را نداد اين كار شرم آور نتيجه با اين كه شد بيمار و دلخسته خديجه هر روز حالش بدتر از روز دگر بود زخم زبانها بر دل او نيشتر بود تا عاقبت از اين جهان بار سفر بست از انزواى غربت دنيا نظر بست آن زن كه در اسلام شأنش هست والا همپاى زنهاى بهشتى مثل حوّا آن زن كه هست خويش را در پاى دين داد دارائي اش را در پى احياى دين داد بنت خويلد افتخار دين توحيد جاويد شد از جود او آئين توحيد در روزهاى آخر عمر از تب درد شمع وجودش آب مى‏شد گريه مى‏كرد بنت عميس اسما كنار بسترش بود در لحظه های سخت بالای سرش بود پرسيد بى‏بى جان چرا در التهابى از مرگ مى‏ترسى و يا فكر حسابى تو شوهرى چون مصطفى دارى خديجه در پيشگاه حق جزا دارى خديجه با اينكه مى‏دانى به محشر ياورت كيست در گريه و بى‏تابي ات ديگر سبب چيست؟ فرمود با اسما خديجه غرق ناله بي تاب زهرايم كه باشد چارساله آئينه جان من است اين روح پرور سخت است بر آن چارساله داغ مادر اندوه و اشک من بر آن روح عفاف است بى مادرى جان سوز در شام زفاف است اسما تو بر ریحانه ی من یاوری کن آن شب به جاى من برایش مادری كن شام زفاف فاطمه اسما وفا كرد پيغمبر اكرم براى او دعا كرد بگذشت چندين سال تا يك شام ديگر آن شام يلداى غم و اندوه حيدر اشك غم از چشم شب و مهتاب مى‏ريخت اسما به روى جسم زهرا آب مى‏ريخت
عرش تا فرش زیر پای‌ِ شماست لامکان وُسعت سَـرایِ شماست به خدایی که می‌پرستیم‌اَش هـرچه داریم از عطایِ شماست با دعـای قنـوت نیمه شبت رِزقِ ما حُبِّ بچّه‌هایِ شماست بی‌نیاز است از کرامت خَلق هرکسی مثل‌ما گدایِ شماست آنچه مارا رهانده از ظُلمت نور پیراهن عزای شماست امشب از اشک چهره می‌شوئیم تا سحر یا خدیجه می‌گوئیم فاتح قُـلّـه‌‌ی یقین هستی یکی از پنج رُکن دین هستی همکلام خدای خود شده‌ای با رسولش که‌همنشین هستی بین زنهای برتر عالم بعد زهرا تو بهترین هستی کوری چشم ابتران حسود تو‌ فقط کوثرآفرین هستی آن‌دوخائن‌اُجاقشان‌کور است تو فقط أُمِّ مؤمنین هستی بچّه‌های توأیم شکر خدا مادر فاطمه ؛ أغیثـینا دین اسلام را قوام تویی جـدّه‌ی یازده امام تویی شاهبانوی مکّه ؛ آنکس که دائماً داشت بار عام تویی آنکه روح‌الامین ز جانب حق می‌رساند به او سلام تویی آنکه از او چهارده معصوم با اَدب بُرده‌اند نام تویی آنکه‌ تا اخرین نفس احمد یادِ او کرد عَلی‌َالدَّوام تویی از توسّـل نتیجه می‌گیریم نور از اسم خدیجه می‌گیریم رفتنت سال حُزن طاها شد از غمت پُشت آسمان تا شد در دنیای غُربت و اندوه به‌روی ختم‌الانبیا وا شد اشک حیدر به‌خاک قبرت ریخت خونجگر در غَمِ تو زهرا شد یک‌کفن‌هم‌نداشتی‌دم مرگ دو کفن در عوض مهیّا شد یک‌کفن‌را خدا تَقَبـُّل کرد یک‌کفن هم عبای آقا شد نوه‌ی‌ تو کفن نشد بدنش من بمیرم حصیر شد کفنش
او مادر زهراست، پس طُهر طهورا است او ترجمان نور بین اهل معناست سوغاتی معراج سهم دامن اوست آغوش او گهواره عرش معلاست عنقای مغرب عاجز از درک عفافش قاف مقاماتش ز بس عالی و والاست قدرش نهان باشد شبیه لیله ی قدر در چشمهایش عالم لاهوت پیداست او مادر انسیه حوری سرشت است او مادر آیات نور و قدر و طاها ست ح‍ُسن تمامی که سراپایش حَسن بود آیینه ای که مادر اسماء حُسنا است آن مریم مکه که بانوی عفاف است فخر تمام دختران نسل حوا است الله اکبر از جلال و از وقارش او باطنا اذکار تسبیحات زهرا است او تاجر عشق است بعد بذل مالش هر چه بلا آید سرش با جان پذیراست آنکس به واقع شخص ام المومنین است که در حقیقت مادر ام ابیهاست او از ازل دلداده شهر نجف بود او از ازل سرمست صهبای تولاست هر روز را دلواپس در بود و کوچه آری بساط گریه اش هرشب مهیاست شد سوگوار رفتنش چشمان زهرا پس سوگوارش از ثری تا به ثریاست بین مزارش روضه‌دار کربلا شد بین عبا گریان جسمی اربا ارباست مرثیه خوان یک کفن از خاک و خون شد مرثیه خوان پیکری در زیر گرماست مادربزرگ ماه های روی نیزه دلواپس حوریه های بین صحراست
بی اضطراب، جان بده بانو، کفن رسید غیر از حسین... سهمیه پنج تن رسید احمد. علی و فاطمه با تو چهارتا این پنجمی به حکم خدا بر حسن رسید مادربزرگ ِکرببلا،جان تو قسم باهر فراز ِ روضه به لب جانِ من رسید گودال قتلگاه کجایی دمِ غروب کارِ کبوترِ تو به پرپر زدن رسید بیش از هزار و نهصد و پنجاه ضربه خورد بر تک تکِ سپاه کمی از بدن رسید تا نیزه دارها زِرِهِ او در آوَرَند صدها شکافِ نیزه به اعضای تن رسید از دور پیکرش همه بادست پُر روند بریک نفر عبا و یکی پیرهن رسید دنبال ِ شال ِ دور ِ کمر بود ساربان اما نگاه او به عقیق یمن رسید
پس از احمد اگر نازل شود پیغمبری دیگر نمی‌آید شبیه همسرِ او همسری دیگر زنی از جنسِ «اَعطَیناک» بین نازَنان تنهاست که محشور است آنجا ابتری با ابتری دیگر کنار هم‌رکابش «یاعلی» گفت و به جنگ جهل نرفت از سنگرِ هم‌سنگرش در سنگری دیگر علی با ذوالفقارش زور بازوی پیمبر شد و این زن با وفا و مِکنتش شد حیدری دیگر به دور شمع پیغمبر نمی‌بینیم تا محشر به جز بال و پرِ پروانه‌اش خاکستری دیگر به جز دامانِ پاک او که رحلِ نور اعطیناست نجوشیده‌ست در عرش برین هم کوثری دیگر به غیر از دفترِ مدح طلاکوبش که قرآن است نخورده مُهرِ «اُمُّ‌الْمُؤمِنین» بر دفتری دیگر اگر جا می‌شود دریا میان کاسه‌ای لب‌پَر بگو داریم غیر از اُمّ‌زهرا مادری دیگر زنی که می‌فروشد نور عقبی را به دنیایش نخواهد داشت جز شیطان و آلش مشتری دیگر زنی که جای «اُمُّ‌الْمُؤمِنین» اُمُّ‌الحَسَد شد رفت نخواهد رفت بغض بچه‌هایش از سری دیگر
گرفته بود هوای دل پریشانش نشسته بود غبار اجل به دامانش صبور بود و شکایت ز روزگار نکرد ولی هزار محن بود بین چشمانش کنار بستر او فاطمه به سر میزد خدیجه بود و تب و گریه های پنهانش چقدر پیر شده بانوی رسول الله زنی که بود زمین و زمان بفرمانش قرار شد کفن مصطفی تنش باشد شکست پشت رسول خدا ز هجرانش کفن شد و بدنش خاک شد خداراشکر حسین بود غم سینه سوز پایانش گذشت دور فلک، عصر روز عاشورا درآن میانه حسین بود و جسم عریانش حسین بود و سنان بود و نیزه ای بی رحم کشید پنجه روی گیسوی پریشانش هوا ز جور مخالف چون قیرگون گردید کسی برید سرش را میان طوفانش هزاربار صدا زد که تشنه آبم بغیر چکمه نیامد به کام عطشانش همانکه برد سر شاه را روی نیزه کشیده زد به رخ خواهر پریشانش
دلِ عالم بود غم‌پرور امشب که می‌گرید زغم پیغمبر امشب زمین و آسمان نالند با هم که زهرا می‌شود بی مادر امشب
کوچه ی عشق رهگذر دارد هر سری میزبان سنگش نیست آن سری سنگ می‌خورد اینجا که گرفتار آب و رنگش نیست سر فراز است مادر زهرا که در این کوچه زخم ها خورده است هر که دیده است حجم انفاقش متعجب شده است جا خورده است مال دنیا زیاد داشت ولی ذره ای دل نبسته بود به آن غیر مال و منال بسیارش خرج دین کرده بود عمر گران پیش او هر چه بود غیر نبی پای هم در نتیجه کم بودند آبرو ، اعتبار ، جان ، اموال در نگاه خدیجه کم بودند در زمین ولا برای خودش هیچ چیزی نکاشت آخر کار هر چه را داشت خرج کرد و خودش یک کفن هم نداشت آخر کار ارث مادر بزرگ چندین سال بعد دفنش دوباره احیا شد نوه اش بی سر و بدون کفن تشنه لب دفن پای دریا شد
سلام برهمه اعضای کانال اشعارمجمع الذاکرین دعايی زیبا از بابا طاهر : ابرها به آسمان تكيه می كنند، درختان به زمين و انسانها به مهربانی يكديگر گاهی دلگرمی يك دوست چنان معجزه ميكند كه انگار خدا در زمين كنار توست. جاودان باد سايه دوستاني كه شادی را علتند نه شريك، و غم را شريكند نه دليل. امیداورم ساعات پایانی سال را به خیر وخوشی سپری کنید و با دلی خوش به استقبال بهار بروید. عیدنوروزوسال خوبی داشته باشیدبه احترام شهادت حضرت خدیجه تبریک نگفتم غذرخواهی میکنم باکمال تشکرواحترامات سگ سرای حضرت زهراخاک پای همه یاحسین گویان عالم غلام وارادتمندهمگیتون محب الذاکرین مهدی مظفری ازاصفهان
بهار آمده  اما   بهار  من  تو  کجایی؟ نمانده  لطف و صفایی  به سال نو چو  نیایی تمام  آرزوی من  خلاصه   شد  به  دعایی پُر از  صفا  شود عالم  اگر  که  جمعه بیایی بیا که خُرم  و خوبی فقط ز سوی  تو باشد بیا که صوت ملیحم  به عشق  روی تو باشد بیا  که  با  قدم  تو  شود  دلِ  همه  راحت به یُمن  بردن نامت  به دل  نشسته حلاوت بیا و یک  قدمی زن  به روی چشم حقیرم نشسته ام  سر  راهت  عنایتی  که  فقیرم به لب رسیده دل و جان از این جدایی و دوری بگو چه چاره کنم  من  از  این فراق و صبوری ؟ @mortaza110shahmandi. ایتا
ای مادر زهرای اطهر یا خدیجه ای همسر خوب پیمبر یا خدیجه آموزگارِ بخشش و ایمان تو هستی آئینه دارِ حضرت یزدان تو هستی دین خدای مصطفی را یاوری تو با ثروت خود ذوالفقار حیدری تو تو اولین همراه ختم المرسلینی تو بهترین مصداق اُم المومنینی در مهربانی و وفا هستی تو غوغا در علم و احسان و ادب اُلگوی زهرا اما تو همپای نبی محنت کشیدی بار غم ختم رسل را هم چشیدی با رفتن تو می شود زهرا یتیمت قلب نبی شد پیر از داغ عظیمت پیغمبر از داغ تو بانو بر زمین خورد رفتی ندیدی فاطمه سیلی ز کین خورد انگار بی بی ، بی کفن بوده ، فدایش جانم به قربان حسین و کربلایش @mortaza110shahmandi. ایتا
میسوزی و میسازی      آماده ی پروازی        مرو تو ای صبر و قرار احمد              مرو تو ای باغ و بهار احمد مرو تو ای دار و ندار احمد مرو خدیجه اِی قرار   زهرا (۳) بعد تو اِی مونسم     من غریب و بی کسم بمان تو اِی بانوی دلدار من    ای خدیجه مهربان یار من بی تو غریبم ای تو غمخوار من مرو خدیجه اِی قرار    زهرا مونس غمهای من      مادر زهرای من خانه شده اسیر موج غمها                 می سوزم از داغ تو روز و شبها می شوم بی تو خدیجه تنها مرو خدیجه اِی قرار    زهرا من ماندم و مصیبت       زهرا و غم و غربت بعد تو می شود دل و جان مضطر        مقتل فاطمه شود پشت در ز کینه ی عدو شود او پرپر مرو خدیجه اِی قرار   زهرا @mortaza110shahmandi. ایتا
••• ┄┅═══✼🌹✼═══┅┄ آمده نور دل و جان رسول عزیز حیدر گل ناز بتول در شب میلاد حسن ای خدا از کرمت توبه ی ما کن قبول ••• ┄┅═══✼🌹✼═══┅┄ ••• گل به گلستان ولا وا شده جهان ز نور او هویدا شده خانه ی حیدر شده غرق سُرور فاطمه مادر ,, علی بابا شده ••• ┄┅═══✼🌹✼═══┅┄ ••• آمده در نیمه ی ماه خدا کریم اهل بیت گل مرتضی أرض و سما همه به شور و شعف ز یُمن پر فیض ِ رُخِ مجتبی @mortaza110shahmandi. ایتا
فصل بهاره ، جلوه نموده ، لاله وسنبل پیچیده امشب ، تو باغ جنت ، صدای بلبل عطا نموده ، خدای سبحان ، یه دسته ی گل هر مَلَکی با ، ذکر حسن جان ، کرده توسل اومد حسن عشق پیمبر گل پسر ارشد حیدر لبخند روی لبای زهراست آخه شده فاطمه مادر خوش اومدی آقام حسن جان (۳) تو نیمه ی ماه ، اومده ماهی ، ماهِ دل آرا از قدم او ، ماه خدا شد ، چه خوب و زیبا همه ببینید ، شادیِ زهرا ، خنده ی مولا ارض و سما شد ، ولوله برپا ، شادی و غوغا حُسن خدا یعنی حسن جان لطف خدا یعنی حسن جان گل پسرِ حضرت زهرا دلبر ما یعنی حسن جان خوش اومدی آقام حسن جان (۳) غرق سُروره ، شادی و شوره ، خونه ی زهرا راه سعادت ، نور ولایت ، اومده دنیا از مَقدم او ، لاله فشان شد ، زمین و صحرا برق نگاهش , کرده مُنور ، عالم بالا اومده نور حیِّ سَرمَد حسن گل گلزار احمد آی عاشقا شادی کنیم که کریم اهلبیت خوش آمد خوش آمدی آفام حسن جان (۳) @mortaza110shahmandi. ایتا
ای بود و نبود (آقام آقام) ذکر سجود ( آقام آقام ) نور وجود ( آقام آقام )     کریم طاها ای تو مقتدا ( آقام آقام )       امام ما ( آقام آقام ) اصل عطا ( آقام آقام)       کریم طاها از راه اومده امام حسن عزیز حیدر از یُمن تولدش زمین شده چه محشر به به چه گلی داده خدا الله اکبر حسن ای گل حیدر(3) تکیه گاه من (آقام آقام )       پناه من ( آقام آقام )        تو شاه من ( آقام آقام )        کریم طاها شهریار من ( آقام آقام )       بهار من ( آقام آقام )          قرار من ( آقام آقام )            کریم طاها دنیا شده روشن ز جمال حسن امشب            اومد به جهان یوسف گل پیرهن امشب داره دل من شوقِ شکوفا شدن امشب حسن ای گل حیدر (3) دستای من و عطای تو     آقا منم گدای تو     گل می ریزم بپای تو        کریم طاها کوی تو شده بهشت من     تمام سرنوشت من       مِهر تو در سرشت من        کریم طاها عالم همگی فدای خوی تو حسن جان          بر مشام جان رسیده بوی تو حسن جان امید دل شیعه به سوی تو حسن جان حسن ای گل حیدر (3) @mortaza110shahmandi. ایتا
تو شب نیمه ی ماهِ رمضون یه ماه اومد برای زمین و آسمون یه پادشاه اومد شهر و آذین بزنید گل پسر زهرا اومد همگی کف بزنید امید مرتضی اومد از عشق روی تو مستم عاشق نام تو هستم کریم آل عبا یا حسن مجتبی (۲) بزم شور و عاشقی تو شهر ما بر پا شده چون که زهرا مادر و آقام علی بابا شده اومده اون کسی که شُهره به جود و کَرَمه اومده امامی که غریبه و بی حَرَمه دِلا همه مست حَسَن شد همه پا بَست حَسَن شد کریم آل عبا یا حسن مجتبی گدای کوی تو هستم ای امام مجتبی سَر سُفرتون نشستم کریمِ آل عبا گدای تو هستم و کریم شدی برای من سرِ شب تا به سحر میگم الهی بِالحَسَن تویی همه باغ و بهارم حسن تویی دار و ندارم کریم آل عبا یا حسن مجتبی @mortaza110shahmandi. ایتا
. السلام علیک یا حسن بن علی علیهماالسلام او آمده تا الگوی جود و کرم باشد ایمان به یُمن بودنش دور از عدم باشد در سطر اول از ستایش های او مانده هر کس به راه مدح او صاحب قلم باشد در مدح یک خط از فضیلت های او الحق باید به تعداد خلایق محتشم باشد ثابت نموده در جمل او می شود حیدر وقتی که یک لحظه به دوش او علم  باشد گردد دم هر پهلوان بی بازدم وقتی یک دم میان دست او تیغ دو دم باشد با دشمنانش دشمنم با دوستانش دوست فرقی ندارد از عرب یا از عجم باشد او بارگاهی گر ندارد حکمتش این است تا در دل شیعه برای او حرم باشد آن کس که از تابوت او بیرون کشیده تیر حق داشته گر قامتش از غصه خم باشد علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. السلام علیک یا کریم اهل بیت یا امام حسن علیه السلام قالب شعر:مخمّس ترکیب(مسبّع) نیمه ی ماه صیام است وبهار شیعه ها شد مصفّا عرش با نور کریم هل أتی' آمده اول رئوف حضرت خیرالنسا شد گل خنده شکوفا بر لبان مرتضی' هر ملک دارد به لب یا سیّدی یامجتبی' خانه ی حیدر شده لبریز از دلداده ها آمده دنیا امام ِ کلّ حیدر زاده ها آمده با دسته گل هر حور از عرش برین تا بگیرد عیدی از دستان ختم المرسلین نغمه خوانی می کند درآن میان روح الامین می زند فریاد بین آسمان ها و زمین: صاحب فرزند شد مولا امیرالمؤمنین از تلاقیّ دو دریا دُرّ سرمد آمده جانشین مرتضی'، جان ِمحمّد آمده یک به یک اوصاف رب را چارمین مظهر رسید بعد احمد بحر رب را سوّمین گوهر رسید دین اسلام نبی را دوّمین صفدر رسید آسمان فاطمه را اوّلین اختر رسید شیعیان تبریک!بر ما بهترین سرور رسید آمده سرچشمه ی نور کرامت بر همه وارث اوصاف احمد،مرتضی' و فاطمه آمد و یمن قدومش شد اجابت هر دعا آمد و درد دوعالم با نگاهش شد دوا آمده تا که شود بر جاده ی حق رهنما اوست در حق آینه بر رأفت و جود خدا حجّت باری تعالی بر امام کربلا اوست نور دیده و دردانه ی شاه اَنام بر حسین بن علی بن ابیطالب، امام در شب تیره رخش چون ماه ِتابان می شود روز هم خورشید عالم تاب و رخشان می شود بس که از حُسن جمالش خَلق،حیران می شود چون بیاید بین کوچه راه بندان می شود کافری بیند اگر او را مسلمان می شود مِهر او حتّی دهد بر دشمنانش آبرو دشمنش شیعه شود چون که ببیند فضل او یک نگاهش بر گناه شیعیان باران شود بس که او در بین مردم اسوه ی احسان شود دشمنش هم بر عطای سفره اش مهمان شود او اگر میدان بیاید خالق طوفان شود تیع ابروی کجش خود فاتح میدان شود وقت رزم حیدری اش می شود هر پهلوان از رجزهای أنَا بْنُ الْمرتضایش نیمه جان وای از آن دم که او گردد علمدار جمل می رود او سوی میدان با شکوهی بی مَثَل می رسد سر بر تمام دشمنان وقت اجل می کند فرشی به پا از کشته ها در هر محل گوئیا از تن جدا بودند سرها از ازل می شود دشمن فراری از یسار واز یمین می خورد آن فتنه انگیز ِجمل روی زمین ما گدا هستیم بر ما سرور و آقا حسن پس حساب ماست در دنیا و عقبا با حسن گر گنهکاریم ما ،شد شافع عقبا حسن می رسد بر داد کلّ شیعیان فردا حسن می شود وا درب جنت با ندای یا حسن شد دمادم ذکر ما روحی فداک یا کریم شد برائت از عدوی او صراط المستقیم وای از روزی که یار خانه اش دشمن شود همسر نامهربانش یار ِ اهریمن شود حاجتش از بس ندیده روز خوش، مُردن شود حامی او یک زره در زیر پیراهن شود آخرش هم قسمتش با زهر،جان کندن شود می شود وقت شهادت یار وغمخوارش حسین در کنار طشتی از خونش عزادارش حسین سال ها او بوده از غم های مادر خون جگر سال ها با رفتنش در کوچه ای شد محتضر هم خمیده زیر بار غُصّه ی مسمار در هم چشیده تلخی بشکستن رأس پدر آخرش با زهر کین شد شام درد او سحر سخت باشد دیدن هفتاد تیر پیکرش در میان صد جفا تشییع جسم اطهرش علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
. در مدار فاطمه مشکل گشایی می کند او تمام قفل های بسته را وا می کند گرچه هست او بی حرم، اما به یُمن برکتش روزی کرببلای جمع امضا می کند .
° وسط معرکه‌ی جنگ که غوغا شده صد گرد و غبار از پی هر اسب چنان پا شده هر گوش پر از بانگ چکاچک شده یک سو طرف لشکر مشرک شده سوی دگرش لشکر حلت بفنائک شده یک مرتبه فرمانده‌ی‌شان حضرت حیدر دل و دلبر سر و سرور وَ همان کس که ز جا کند در قلعه‌ی خیبر به جلو خواند محمد حنفیه پسرش را و به او نیزه‌ی خود داد ° داد دستور محمد حنفیه پسرش را که برو سمت جلو محمل آن زن ، زن فتان که شده الگوی شیطان بزن و کار شتر را به دمی یکسره کن ° رفت تا معرکه شمشیر زد و بر دل سرباز مسلمان به کج رفته به تکفیر زد و ضربه پس از شیهه‌ی تکبیر زد و یک نفس خسته کشید آه حوالی شتر تا که رسید آل بنی‌ضَبّه‌ جان بر کف زن دور شتر یکسره حائل شده بودند چنان حامی محمل شده‌بودند که او قافیه را باخت و سر را به گریبان ز روی خجلتش انداخت و برگشت عقب پیش پدر ° او که نامش حسن‌ست و صف دشمن شکن‌ست و پسر ارشد مرحب فکن‌ست و یل یل‌ها ، به دمی نیزه ز دستان برادر چو گرفت از ته دل جمله‌ی لاحول و لاقوه الا به زبان گفت ، سپس مرکب خود طاویه را با مدد از مادر خود فاطمه هی کرد ره معرکه طی کرد به میدان زد و یک نعره چو طوفان زد و در روبروی شیر چنان شیر شد و میمنه را میسره را از دم تیغش گذراند و رجز حیدری‌اش را ز ته حنجره‌‌اش خواند و پس از آن صف اول صف دوم همه را راند و چو شمشیر برای عدم آورد همانجا ملک‌الموت کم آورد ؛ حوالی جمل رفت چه مِثل و مَثَل رفت وَ تقدیر عدو سوی اجل رفت ، که از ترس ، بنی ضبّهِ جان‌برکف آن زن ، که روا نیست بیارم وسط شعر نشان و لقبش را به عقب رفت ، چو انگشت تحیر به دهان‌ها به عجب رفت ، به خون همه‌شان نیزه‌‌اش آلوده شد و ذره‌ای آسوده شد و رفت و ره معرکه را آن‌همه طی کرد ، شتر را که به یک ثانیه پی کرد ، زن فتنه‌جوی لشکر اعدا به زمین خورد ، نگون بخت شد و کار عدو سخت شد و حیدر کرار دلش تخت شد و قائله‌ هم ختم به تکبیر سپاهش وَ نبودیم ببینیم علی را و نگاهش ، و نوشتند که شهزاده رسیده‌ست به خشنودی شاهش ، پس از آن هم حسنِ شکر گذار از وسط معرکه برگشت عقب پیش پدر ° و پدر دید محمد پسرش را که عرق از سپرش ریخت که شرم از نظرش ریخت ملال از کمرش ریخت به دلداری او رفت و چنین حضرت حیدر به پسر گفت که سرخوردگی‌ات چیست و دلمردگی‌ات چیست؟ تو تنها پسر حیدری امّا حسن از آل عبا و پسر تاج نبوت ، پسر ختم رسالت وَ چنین شان ، تو را نیست ، پس اینگونه روا نیست که با خویش قیاسش بکنی
هدیه به پیشگاهِ علیه السلام جشن برپا شده در عرش معلی امشب غرق شور است و شعف سید بطحا امشب هدیه ای داده خداوند به زهرا امشب بنویسید که حیدر شده بابا امشب آمد از ره پسر ارشد مولا امشب شعفی در دل سُکّانِ سَماوات بپاست آمده آنکه تجلیِ کراماتِ خداست معدن رحمت و جود و کرم و لطف و سخاست به لب حضرت جبریل چنین شور و نواست اهل عالم کرم از او شده معنا امشب این حسن کیست که عالم همه دیوانه اوست (این چه شمعی است که دلها همه پروانه اوست) همه جا صحبت از الطاف کریمانه اوست فاش گویم به هرآنکس که درِ خانه اوست که بساطِ کرمش هست مهیا امشب به فدایش همه زندگی و جان و تنم به جز از وصفِ کرامات حسن دم نزنم (روزها ذکر من این است و همه شب سخنم) که غلامی ز غلامانِ امامِ حسنم کاش پرونده من را کند امضا امشب اهلِ عالم همگی ریزه خورِ خوانِ حسن ملکِ وحی بود قُمری بستانِ حسن هست ذکرِ لبِ عشاق و محبانِ حسن (تا ابد هرچه کریم است به قربانِ حسن) حُسنِ بی حد و عدد آمده دنیا امشب امشب از یار عقیق یمنی میخوام عشق ، مانند اُوِیسِ قَرَنی میخواهم نَفْسِ دور از فِتَنِ اَهرِمَنی میخواهم سائلم ، لطف و عطای حسنی میخواهم گوید ای کاش که آمین دعا را امشب سروده : (یونس)
خدا به حیدر و زهرا چه گوهری داده به آسمانِ ولایت چه اختری داده به خاندانِ رسالت چه دلبری داده به کامِ شیعه چه قندِ مکرری داده ندا رسیده بیایید سائلان از راه که جلوه کرده به عالم کریم آل الله ملائکه همه مشغولِ طوفِ قامت او کریم ها همه مبهوت از کرامتِ او زبانزد است میان همه شهامتِ او جمل نشانه ی خوبی است از قیامتِ او شتر سوارِ جمل را به خاک میمالد به او امیرِ دوعالم عجیب میبالد برای رفعِ نیازِ همه شتاب کند به این پسر به خدا فخر ، بوتراب کند به نام مادرش او را کسی خطاب کند دعاش را به خدا زود مستجاب کند به عشق فاطمه مشغولِ ذره پروری است عجیب این قدمِ نو رسیده مادری است ! رسیده او که پناهِ فقیر ها باشد امیدِ آخرِ جمعِ اسیر ها باشد و بارشی به دلِ ما کویر ها باشد که شاه راهِ تمامِ مسیر ها باشد به جز درِ کرمش هیچ در نباید زد (به سینه احدی دستِ رد نخواهد زد) به سر رسید شب ما و میدمد خورشید شبیه نور به شامِ سیاه ما تابید خدا کند که شود حب او به دل تشدید ‌کنار اوست که ما میرسیم بر توحید (دلِ رمیده ی ما را انیس و مونس شد) هزار شکر که حُبَّش نصیبِ (یونس) شد ! سروده : (یونس)
تعظیم میکنند کریمان به ساحتت حاتم گدا و ریزه خورِ خوانِ رحمتت تو کیستی که حضرت حق داده ات سلام هرلحظه میکنند ملائک زیارتت هر روز رو به سمت حریم تو میکنم بوی بهشت میوزد از سوی تربتت آدم گدای کوی تو شد ، نوح نوکرت عیسی و یوسف اند اسیرِ کرامتت هستند انبیا همه مشغول طوفِ تو هستند اولیا همه محو نجابتت فوراً گره ز کار من خسته باز شد در هر زمان که "جامعه" خواندم به نیتت بین من و خداست ذنوبی که یا حسن بخشیده میشوند فقط با رضایتت (یونس) سروده شعر به مدحت چرا که او دارد امید روز جزا بر شفاعتت سروده : (یونس) ۱۳ رمضان الکریم ۱۴۴۵ه.ق
ماه، گرم همزبانی با یتیمی دیرجوش سرو، آن سروی که دارد بار خرما روی دوش گوهر، آن گوهر که از شوق ظهور روی او رودها از روز اول گشته‌اند آئینه پوش نام او را می‌برم، نامی که بعد از بردنش می‌شود شیرین دهانِ میثم خرمافروش بند بند من گدای مدحت آن شاه شد کاسه پیش آورده چشم و مشت وا کرده‌ست گوش من دلم سنگ است اما کعبه یادم داده‌است گاه لب وا می‌کند از شوق، سنگ سخت کوش ای خوشا تیغی که در پیکار بردارد خراش یک دم اما در دفاع از او نیفتد از خروش آنکه جانش ذره ای گرم است از مهر علی شمع بیت المال را هرگز نمی‌خواهد خموش نام او را خوانده اما در مقامش مانده‌ام چشم نابینای من درکی ندارد از نقوش جای گل رویید چاه و رفت بالا نخل آه خون خاک از غربت او بارها آمد به جوش کاسۀ صبر یتیم آن‌شب سرآمد پشت در رفت او و در خیالم بارها رفتم ز هوش قرن‌ها بعد از علی دنیا بهارانی ندید عاقبت از راه می‌آید سواری سبز پوش
  فاعلن  باران گرفت و کوچۀ دنیا صفا گرفت             دریا به یُمن نورِ وجودش ضیاء گرفت روحِ کرم ز فیض قدومش جلا گرفت             سائل همیشه رزق خود از مجتبی گرفت زیـبـاتـرین تـرانـۀ لـب‌ها خوش آمدی اول امــام زادۀ دنــیــا خــوش آمــدی مـاهِ خـدا ز بـرکـت تو این چـنین شده             عـشـقت دلـیل هر نـفـس مـؤمنین شده زلف کمند توست که حبل المتـین شده             اصلا کـرم به نـام تـو آقا عـجـین شده عـمـری گـدایِ سـفـره و میخـانـۀ توأم عـمـری خـمـار بـاده و پـیـمـانـۀ تـوأم سنگ تو را به سینه زده جانم از ازل             ای آبروی شعر و ادب، قطعه و غزل احسانِ بی‌کـرانِ تو در هر زبـان مثل             شد قـاسـم تو وارث احـلی من العـسـل بی‌حب تو عسل به دهانم هلاهل است آخر به جز حسن چه کسی یار سائل است؟ ذکـرِ گـره‌گـشـا، حـسـن بن عـلی مـدد             فـرزند مـصطـفی، حسن بن عـلی مدد ای مروه و صـفـا، حسن بن علی مدد             ای نـورِ کـبـریـا، حـسـن بن علی مـدد هفت آسـمان به حیرتِ ذکرِ سجـود تو عزّت گـرفته‌ پـرچـم دین با وجـود تو تـنـهـا دلـیـل عــزّت مـن، آبـروی مـن             پُـر کن پیاله را که تهی شد سبوی من یک لقمه نان ز دست تو شد آرزوی من             یک بار هم نظر بنما سمت و سوی من نـورِ خـدا ز سوی تو شد منجلی حسن ای ذو الـفــقــار دوم آل عــلـی حـسـن سر تـا به پـایت آیـه به آیـه پیمبری              تـو اولـیـن ســلالــۀ آیــات کــوثـــری آقا میان معـرکه کـردی چه محشری             دیـدنـد در جـمـل کـه تـجـلّـیِ حـیدری جانم به ضربِ دستِ تو ای تیغِ صیقلی ای فـاتـح جـمـل پـسـر مـرتضی عـلی
           : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن           من کـویـرم آمـدم تا ابـر بـارانـم کـنـنـد            آتـشـم اما در این شب‌ها گـلسـتانـم کنند شب به شب این در زدن‌ها کار خود را می‌کند             هر چه باشم درد، در این ماه درمانم کنند من گناهم هرچه هست از نا امیدی کمتر است             غرق عصیانم، الهی غرق غفرانم کنند مست دنیایم ولی این شب‌نشیـنی‌ها مرا             مستِ مستِ مست از سبحانَ سبحانم کنند هرچه باشم از محالات است در این بارگاه             بی‌محـلی بر من و حال پـریـشانـم کـنند چهارده شب من در این خانه گدایی کرده‌ام             تا که امشب آستان بوسِ حسن جانم کنند ظلمت محضم ولیکن رو به ماه آورده‌ام بر خـدای دست و دلبازان پـناه آورده‌ام ریخت عالم را بهم، دست عطای مرتضی             هر که را دیدم شده امشب گدای مرتضی ثـانیه ثـانـیه امـشب به گـل روی حـسن             مرده زنده می‌کند دارالـشـفای مرتضی آی دنیا بعد از این ازفقردیگربیمه ای              آمده مشکـل‌گـشـای بـچـه‌های مـرتضی لشکر باطـل چه آید بر سرش، الفـاتحه             فاطمه آورده سرلشکـر برای مـرتضی آمـده تـا روزهای تـلـخ را شـیـرین کند             آمده غـوغـا نـمـایـد پـا به‌پـای مرتضی کار تزویر و نفاق و ظلم و فتنه زار شد عالمی مبهوت این شاه و سپه سالار شد ای مبارک ماهِ این ماه مبارک ، یا حسن             آمدی و با تو شد جود و کرم معنا حسن آشـنا و غـیر نـشـنـاسد مـرام فـاطمی‌ت             ای دلت دریاتر از دریاتر از دریا حسن ای که بر زهرا تواول بار مادرگفته ای              ای بزرگ و ای سرآغاز بنی‌الزهرا حسن شیر مرد معرکه، سردار صفین وجمل              هر کسی که با تو در افتاد شد رسوا حسن ای که زد صلح تو طعنه تا ابد بر هر چه جنگ             هرچه آید پیش، باشد پرچمت بالا حسن اولین شاگرد و شاگـرد اول مـولا تویی مرشد شیران بی‌تکـرار عـاشورا تویی ای همیشه چاره سازم دوستت دارم حسن             سـرور بـنده نـوازم دوسـتت دارم حسن همدمم، سنگ صبـورم، ای پـناه آخـرم             محرم هر درد و رازم دوستت دارم حسن مهربان آقای من یک بار هم در خانه‌ات             رد نشد دست نیازم دوستت دارم حسن بارها با نام تو در طـرفـة‌العـیـنی فـقـط             طی شده راه درازم، دوستت دارم حسن هرکه خواهد هر چه گوید من مسلمان توأم             ای نیازم، ای نمازم، دوستت دارم حسن من به مردم گفته‌ام دارم رفاقت با حسن آبـرویم را نـبـر روز قـیـامت یا حـسـن یا معـز الـمؤمنین ای خسته از کـفـارها             آمده جـانت به لب از ظاهـر دیـن‌دارها آی لعـنت تا قـیـامت برمرام روزگار              هیچ کس یـاور نـشد بر یـاور بی‌یـارها هم به مسجد، هم به خانه، هم میان کل شهر             خوب حقت را ادا کردند ای گل، خارها ای شهید مـاجـراهای مگـوی روزگـار             تا ابـد شـرمـنـدۀ تو کـوچـه‌هـا دیـوارها شاهِ افـلاکی من، حـتی مـزار خاکی‌ات             می‌زند طـعـنـه به کـل کـاخ‌ها دربـارها ای شهید کوچه‌ها، تنهاتر از مولا حسن چشم ماهی‌های دریا از غمت دریا حسن
شاعر :   شعر :   : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن  من به خوان کرمت سخت طمع کارشدم         لطف بی‌حد تو را دیدم و هوشیار شدم غافل از خود شدم و قافله را گم کردم           غرق شهوت شده و سخت گرفتارشدم آنقـدر تور تـنـیـدست به دورم ابلیس           غـافـل از رحمت آن خالق ستّـار شدم پیش چشم تو به هر کار بدی دست زدم             در گنه؛ وای به هر دفعه جگر دار شدم غرق مستی و جوانی و غرورم بودم            گـوئیا از در فـیض تو طـلـبکـار شدم ناگهان رحمت بی‌حـد تو بـاریدن کرد            رمـضان آمد و من طالـب دیـدار شدم با نـسیـم سحـری روح به پروازامد             خواب بودم من و از شوق تو بیدار شدم باده صوم و صلات تو مـریضم کرده             من شفا کی طلبم؟ شکر که بیمار شدم صاحب این دل من وارث شمشیرعلیست             خـاک پـای پـسـر حـیــدر کـرار شـدم ثـمـر غـمـزۀ پُـر مـهـر ابـاصالـح بود            که ز جان خـادم عـباس عـلمـدار شدم
شما که منجی عالَم ز رنج و عصیانید شما بهار طبیعت بهار قرآنید اگرچه گل به گلستان شکفت و شد نوروز ولی به ذات الهی شما بهارانید
گدای لطف و جودِ مجتبی باشد کرامت هم فقیر و ریزه خوار خوانِ او باشد سخاوت هم سراسر احمدی دیگر، سراپا مثل پیغمبر به خَلق و خُلق و گفتار و به کردار و به قامت هم حَسن صورت، حَسن سیرت، حَسن خَلق و حَسن خُلق است که معنا عاجز است از حدّ توصیفش عبارت هم چنان افتاده ام بر خاک پای مجتبی امروز "که فردا برنخیزم بلکه فردایِ قیامت هم"* کجا او دوستان را از دعا محروم می سازد محبّت کرد بهر آنکه بود اهل جسارت هم ضمانت می کند دنیا و عقبای محبان را که اینجا دستگیری میکند، آنجا شفاعت هم *مصراع از هلالی جغتایی