#امام_حسن_ولادت
#امام_حسن_مدح
سبط اکبر! به پیمبر چه شباهت داری
نکند آمده ای قصد نبوت داری؟
بی سبب نیست که بر سجده می افتی هرشب
به روی شانه ی خود بار امامت داری
دست ما را تو گرفتی و رساندی به خدا
قمر چارمی و نور هدایت داری
عرض حاجت به کریمان سبب رشد گداست
ور نه آقا تو به این عرضه چه حاجت داری؟
قبل از آنی که بخواهیم به ما بخشیدی
صد برابر ز کریمان تو کرامت داری
حرف یک عمر بزرگیست نه یک بار و دو بار
سالیانیست به این سروری عادت داری
سروران مثل تو "ارباب" ندیدند حسن!
همه ماندند، چه لطفی به گدایت داری!
سور میلاد تو سی شب همه مان مهمانیم
چقدر پیش خدا ارزش و عزت داری
وجناتت سکناتت حرکاتت علوی
سهم ارث از پدرت، نور ولایت داری
تو که شاگرد علی بودی و هم رزم حسین
در همه فوت و فن رزم مهارت داری
با سرِ نیزه ی صلحت به دل کفر زدی
سپرِ صبر، و شمشیر شجاعت داری
ترس محشر به دلم راه ندارد آقا
چون تو از مادر خود اذن شفاعت داری
#داوود_رحیمی
#امام_حسن_ولادت
ای که از جانب معشوق نظر می طلبی
تو که از عشق علی، شاه نجف، جان به لبی
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
با «حسن» گفتنم از نار نجاتم دادند
با حسن، ماه خدا عطر کرامات گرفت
رمضانم به خودش رنگ مناجات گرفت
مادرش هم لقب مادر سادات گرفت
پسر فاطمه و باب نجات است حسن
هم دعا هست حسن، هم صلوات است حسن
اولین ماحصل وصل دو دریا حسن است
نوه ی ارشد پیغمبر طاها حسن است
پسر شیر خدا، زاده ی زهرا حسن
نسب اندر نسبش وصل به نور ثقلین
عشق زهرا و علی، زینب کبری و حسین
این حسن کیست که کرسی فلک منبر اوست
روزی خلق خداوند به زیر پر اوست
دست رزاق، همان دست کرم پرور اوست
او برای کرم عبدالَله و قاسم دارد
ابر جود است و سرِ شیعه ی خود می بارد
او که از لقمه ی خود بر فقرا بخشیده
بارها ثروت خود را به گدا بخشیده
ناسزا گفت به او خصم خدا، بخشیده
پس خدایش چقدر جرم و خطا می بخشد
شیعیان را - به حسن – روز جزا می بخشد
ما گداییم، دخیلان درِ خانه ی شاه
صاحب خانه – حسن- یوسف و ما چشم براه
کوچه بند آمده از حُسن جمالش والله
کور بادا ز رخش چشم همه شیطان ها
لَعَنَ اللهُ علی آل أبی سفیان ها
اسم مولام همانند عسل شیرین است
ذکر او حیّ علی خیرالعمل، شیرین است
یاد جنگ آوری اش روز جمل، شیرین است
در جمل تا پسر شیر خدا «یاهو» زد
فتنه تسلیم شد روبروی اش زانو زد
کوثر جان من اینست "حسن هرچه که گفت"
حرف قرآن من اینست"حسن هرچه که گفت"
دین و ایمان من اینست"حسن هرچه که گفت"
بنویسید حسن مکتب و آیین من است
حسنی مذهبم و حبّ حسن دین من است
او نیازی نه به یار و نه به لشگر دارد
تا که سردار چو عباس دلاور دارد
یک حسین بن علی، ماه برادر دارد
غربت او، به خدا اندکیِ یاور نیست
نه؛ غریبی حسن از طرف همسر نیست
غربت اینست: که با ضرب لگد در افتاد
کوچه ای ... نقشه ی صیاد... کبوتر افتاد
مادری بود حسن، دید که مادر افتاد
آه ... ای مرد ستگر برو از کوچه ی ما
مادرم را نزن آخر... برو از کوچه ی ما
#امیر_عظیمی
#امام_حسن_ولادت
كوچه ها عطر گل ياس گرفته امشب
شهر،تاب و تب احساس گرفته امشب
بال در بال ملك سوى زمين پل بسته
محمل نور به اجلال و تجمّل بسته
مقصد خيل ملك خانه ی زهرا و على است
شوق،شمع و گل و پروانه ی زهرا و على است
پيشتر از همه با هودج فيض و بركات
جبرئيل آمده بر عرض سلام و صلوات
گل لبخند به لبهاى پيمبر زيباست
اولين جوشش رؤيايى كوثر زيباست
پسر اول زهرا و على آمده است
مجتبى ، مظهر حسن ازلى آمده است
كيست او ؟ آينه در آينه وجه الله است
مشرق ديده ی او مطلع مهر و ماه است
در صدف گوهر ناب «مرج البحرين» است
به رسول و على و فاطمه نور عين است
شوق در باغ دل فاطمه گل كرده ببين
يا على ! فاطمه ات گلپسر آورده ببين
حسن است اين كه حسن در حسن آمد رويش
حسن است اين كه شكن در شكن آمد مويش
اين پسر در ادبستان خدا استاد است
اين پسر سينهاش از عشق و صفا آباد است
در سخاوت چه تشابه به پيمبر دارد
در شجاعت هنر و هيبت حيدر دارد
پيش زيبايى او آينه زانو زده است
نه فلك بوسه به خاك قدم او زده است
سجده ی شكر به جاى آور و لبخند بزن
نور را با نفس آينه پيوند بزن
گل بريزيد كه در باغ ، نسيم آمده است
شب ميلاد كريم ابن كريم آمده است
#کمیل_کاشانی
#امام_حسن_ولادت
#جمل
#تبری
همین که ماه به نیمه رسید و کامل شد
ستاره ای بدرخشید و ماه محفل شد
نزول مصحف حق در لیالی قدر است
ولی چه زودتر آیات نور نازل شد
حسن همیشه سراسر نماد تحسین است
به حُسن رحمت او پادشاه ، سائل شد
چگونه دست به دامان لطف او نشویم
کریم بیت کرم رافع المشاکل شد
کسی که قطره ای از بحر جود او را دید
ز هر چه هست به جز این نگار غافل شد
بدا به حال کسی که اسیر او نشود
خوشا به حال کسی که به یار مایل شد
چگونه در دلم از دشمنش نباشد کین ؟
بدون بغض عدو ، حبّ دوست باطل شد
تمام هستی خود را کنم فدای حسن
هزار شکر خدا را شدم گدای حسن
فدای نام نکویش که زینت غزل است
طواف ماه رخش کار زهره و زحل است
خدا برای خودش آفرید نور حسن
به عشق او گل ما را سرشت روز الست
حسن حسن تو بگو با شهید کرب و بلا
که نام این دوبرادر عسل تر از عسل است
هماره ذکر علی بهترین طاعت هاست
بگیر ذکر حسن را که افضل العمل است
شبیه حیدر کرار دل زند به نبرد
برای هیبت و جنگ آوری چه خوش مثل است
بنا به وحی الهیست صلح یا جنگش
ولی اگر که بجنگد دلیر و بی بدل است
ز حضرت اسدالله اذن میگیرد
حریف می طلبد ، یکه تاز و شیر و یل است
گرفت نیزه به دست و به قلب لشکر زد
ز هیبتش همه گفتند فاتح جمل است
طریق فاصله را مثل صاعقه طی کرد
رسید و ناقهٔ ملعونه را زد و پی کرد
محمد حنفیه خجل ز مولا شد
چگونه در دلش این بار ترس پیدا شد
علی صداش زد و گفت ای عزیز پدر
کنون که فتنه ملعونه خوار و رسوا شد
نکن قیاس خودت را به مجتبی پسرم
که تو ز نسل من و او ز نسل زهرا شد
به قلب سبط نبی هیچ ترس و واهمه نیست
به ضرب نیزهٔ این تکسوار غوغا شد
به روی ناقه زنی بود اهل مکر و دغل
زنی که قامت احمد ز فتنه اش تا شد
زنی که راضی از او نیست حضرت زهرا
زنی که باعث جنگ و نزاع و بلوا شد
زنی که اهل اطاعت نبود و بی دین بود
زنی که باعث سر در گمی دلها شد
مقابل ولی الله او صف آرایید
و این بزرگترین ظلم و ذنب و فحشا شد
چقدر غصه و غم ریخت او به جان علی
هزار لعنت حق بر مخالفان علی
#سید_احمد_هاشمی_شهیدی
#امام_حسن_ولادت
#دوبیتی
زهرا چه گلی برای حیدر آوُرد
کز بوی خوشش دل پیمبر را برد
بوسید نبی تا حسنش را ، دیدند...
که عایشه داشت از حسادت میمرد
#عبدالحسین
#امام_حسن_مدح
یکی شبیه من از راه دور آمده بود
به این شلوغ، به این سوت و کور آمده بود
امیدوار، پر از شوق و شور آمده بود
شبیه شب زده ای سوی نور آمده بود
غریبه بود و رفیقی در این دیار نداشت
میان کوفه پی آشیانه ای می گشت
قدم قدم به امید نشانه ای می گشت
گرسنه بود پی آب و دانه ای می گشت
و کوچه کوچه به دنبال خانه ای می گشت
قرار با چه کسی داشت که قرار نداشت
میان کوله ی او بود کوهی از مشکل
تمام شهر به او گفت از آن طرف سائل
و من روانه پی او به سوی آن منزل
نمانده راه زیادی صبور باش ای دل
به شوق دوست قدم هایم اختیار نداشت
در آن محل خبری بود راه بندان بود
هوای کوچه پراز عطر یاس و باران بود
بهار سردر بیت الکرم نمایان بود
کریم طایفه چشم انتظار مهمان بود
زمانه بهتر از این مرد سفره دار نداشت
رسید مژده که این خانه خانه ی حسن است
عزیز آل پیمبر کریم پنج تن است
خوش آمدید که او بیقرار آمدن است
غریبه گفت که این خانه بهتر از وطن است
چه خانه ای که برای کسی حصار نداشت
رسیده بود به مقصد چه حال خوبی بود
عجب معاشقه ی بی مثال خوبی بود
به اوج قصه رسیدم، وصال خوبی بود
خیال بود ولیکن خیال خوبی بود
برای نیم نگاهی دلم قرار نداشت
غریبه سیر شد و لحظه های پایانی
به یاد یک نفر افتاد بین مهمانی
میان کوله خود خواست تا که پنهانی...
کریم گفت کجا می روی نمی مانی
ببر هرآنچه که می خواهی اینکه عار نداشت
برای مرد فقیری که بین نخلستان
نداشت هیچ طعامی به غیر قرصی نان
همان که گفت بیایم به سوی خانه ی تان
اگر اجازه دهی می برم برای همان
غذا برای خود آن مرد شهریار نداشت
کریم آه کشید و دلش شکست و گریست
به گریه گفت بیا گوش کن حکایت چیست
تورا کسی که فرستاده است سائل نیست
اباالحسن پدرم دستگیر خلق، علیست
که بی عنایتش این سفره اعتبار نداشت
.
.
.
اگرچه بوده سر سفره با جذامی ها
نصیب او شده یک عمر تلخ کامی ها
دروغ و طعنه و دشنام و بی مرامی ها
غریب ماند میان تمام نامی ها
که بین لشکر خود وقت فتنه یار نداشت
کتاب غربت او خط به خط حدیث غم است
میان این همه شاعر بدون محتشم است
کجا دخیل ببندم که بغض، دم به دم است
که هرچه گشتم دیدم هنوز بی حرم است
و دربقیع ضریحی بجز غبار نداشت
#مجید_تال
#امام_حسن_ولادت
#دوبیتی
آمده آنکه شاهِ ذوالمِنَن است
به همه گفته ام که عشق من است
بنویسید دیگر از امروز
کنیهٔ مرتضی «اباالحسن»است
#قاسم_نعمتی
#امام_حسن_مدح
ای که فردوس به زیبائی بستان تو نیست
در همه باغ جنان لطف گلستان تو نیست
هرچه حُسن است همه جمع شده در تو حَسَن
یوسفی را نمک و شهد به میزان تو نیست
صاحب بازترین دست و دل و روی و دری
سفره ای نیست که در آن نمک و نان تو نیست
همه ی آنچه که گویند ز جود تو همه
قطره ای از یم بی ساحل احسان تو نیست
پشت در پشت کریم اید شما طایفه ، لیک
هفت پشت تو کسی صاحب عنوان تو نیست
تو کریم ابن کریمی و فلک ریزه خورت
همه افلاک به گسترده گی خوان تو نیست
سائلان تو همه حاتم مُلک خویش اند
حسرت شاهی و دربار به دربان تو نیست
میرسد فیض تو بر مسلم و کافر یکسان
کُـفر نعمت کند آنکس که مسلمان تو نیست
دین و دنیا همه دنیا به تو مدیون هستند
خاک بادا به دهانی که ثناخوان تو نیست
ننگ بر آن دل سنگی که نشد تنگ به تو
به چه ارزد سر و جانی که به قربان تو نیست
یا مرا اشک بده یا که بگیر از من چشم
به چه کار آیدم آن دیده که گریان تو نیست
قطره قطره شده دل آب و در این حسرت سوخت
که چرا شمع زیارتگه ویران تو نیست
آشنای همه هستی و غریب ابن غریب
داروی دردی و ای درد که درمان تو نیست
#حیدر_توکلی
#امام_حسن_مدح
روی تو آفتاب را ، زیر سؤال میبرد
عطر تنت گلاب را ، زیر سؤال میبرد
زلالی تو آب را ، زیر سؤال میبرد
تربت تو تراب را ، زیر سؤال میبرد
بهشت با حضور تو ، دم از که و چه میزند
که در برت بهشت هم ، چنگ به دل نمیزند
عجیب نیست گر فلک ، بوسه زند به محضرت
غریب نیست گر ملک ، سجده کند برابرت
حسن تمام انبیا ، عیان ز پای تا سرت
فخر کند به هر شهی ، هر که گداست بر درت
فرشته های آسمان ، غلام آستان تو
غلام آستانه ی ، بدون سایبان تو
جان جهان فدای تو ، یا حسن ابن فاطمه
کرده دلم هوای تو ، یا حسن ابن فاطمه
این دل مبتلای تو ، یا حسن ابن فاطمه
تنگ شده برای تو ، یا حسن ابن فاطمه
تو کیستی که صبر هم ، خجل بود ز صبر تو
قلب همه غریب ها ، آب شده ز قبر تو
شگفت کز علی بوُد ، حکایتت عجیب تر
حبیب عالمی ولی ، از همه بی حبیب تر
تو آشنای هر کس و ، از همه کس غریب تر
در غـُربای خونجگر ، از همه بی رقیب تر
ز دودمان کیستی ، که دود آه سینه را
اگر دمی رها کنی ، سیه کنی مدینه را
من اولین سلاله ی ، فاطمه ، پور حیدرم
امام دومینم و ، سوم گل پیمبرم
چهارمین ز پنج تن ، پاره تن به کوثرم
از پدرم غریب تر ، عصای دست مادرم
به هیچ کس نگفته ام ، راز نهان خویش را
باز نکرده بر کسی ، قفل زبان خویش را
به هیچ کس نگفته ام ، آنچه به کوچه دیده ام
نگفته و نگویم از ، دیده و از شنیده ام
نگفته ام چه گشته با ، مادر قد خمیده ام
که قول دادم آنزمان ، به مادر شهیده ام
تمام عمر داشتم ، مهر سکوت بر لبم
لحظه ی مرگ گفته ام ، بهر حسین و زینبم
#حیدر_توکلی
#امام_حسن_ولادت
#رباعی
ما مثل غزل بیت به بیتیم امشب
شاگرد فرزدق و کمیتیم امشب
ناگفته رواست حاجت ما...زیرا
مهمان کریم اهل بیتیم امشب
#سیدمجتبی_شجاع
#امام_حسن_ولادت
باید فقط نشست فقط با کریمها
تاکه شوی شبی تو هم از یا کریمها
بی وقت هم اگر بروی راه میدهند
دارند لحظه لحظه کرمها کریمها
بد میکنیم گرچه ، ولی رد نمیکنند
یک طورِ دیگرند خدایا کریمها
دیدیم صبح و شام که هرگز نداشتند
در بیتِ خویش سفرهی بی ما کریمها
وقتی درِ تمامیِ این شهر بسته است
بستند خانه را همه الا کریمها
حیران سفرهدارِ کریمم که تا ابد
حیران او شدند سرا پا کریمها
حیدر شدهاست جلوهی زهراییِ حسن
باید فقط نوشت از آقاییِ حسن
دادند روزِ قبل عطایای بیشتر
دارند روزِ بعد گداهای بیشتر
مهلت نمیدهند که حرفی اَدا شود
دادند قبلِ عرضِ تمنای بیشتر
هرچه گدا رسید در این خانه جا گرفت
این خانه دارد از دو جهان جای بیشتر
از خویش میزنند برای گدایِ خوایش
دارند این قبلیه تقاضای بیشتر
این خانواده هرچه شنیدند ناسزا
کردند جای طعنه دعاهای بیشتر
هرقدر در کمالِ حسن فکر میکنیم
هی میشویم غرقِ معمای بیشتر
شد قبلهام قبیلهی دریایی حسن
باید فقط نوشت از آقایی حسن
وقتی که چشمهات کمانگیر میشوند
اهل نفاق با تو زمین گیر میشوند
دیدند گرد ناقهی فتنه که با حسن
کابوسهایشان همه تعبیر میشوند
فریاد میزنند سپاه جمل : امان
تا که اسیر حذبه ی تکبیر میشوند
رَم میکنند هر طرفی این وحوشها
وقتی شکارِ هیبت این شیر میشوند
یک ضربه میزنی و دوصد زَهره میدری
انگار ضربههای تو تکثیر میشوند
در کربلا شبیه حسن جلوه میکنند
نسل حسن که صاحب شمشیر میشوند
جانم فدایِ ضربهی مولاییِ حسن
باید فقط نوشت از آقایی حسن
وقت شکست پشت ستمها یکی یکی
خَم میشوند قامت غمها یکی یکی
یک روز میرسد که مدینه برای ماست
تا که بنا شوند حرمها یکی یکی
باید کبوترانِ رضا را بیاوریم
تا پر زنند گرد عَلَمها یکی یکی
باید برای صبح ظهورش امید داشت
چون جمع میشوند قدمها یکی یکی
آنروز بر ضریح طلاکوب نقره کوب
جانمحسن زنند قلمها یکی یکی
قربان رجعتی که بیایند پیشِ ما
از هفت قبله اهل کرمها یکی یکی
جانم فدای روز پذیرایی حسن
باید فقط نوشت از آقایی حسن
ابری رسید و ماه تو را ناپدید کرد
داغی رسید و سروِ تو را مثل بید کرد
الماس ریزهها جگرت را بهم زدند
اما تو را مصیبت کوچه شهید کرد
حرفی بزن به موی سفیدت قسم بگو
با روزِ تو چه سایهی دستی پلید کرد
« یارب نصیب هیچ غریبی دگر مکن
دستی که گیسوانِ حسن را سفید کرد
با صد امید حامی مادر شدم ولی
آن نانجیب امید مرا ناامید کرد
آه ای حسینجان بفدای لبت که زهر
با من نکرد آنچه که باتو یزید کرد
باید گریست از غمِ تنهایی حسن
باید فقط نوشت از آقایی حسن
#حسن_لطفی
#امام_حسن_مدح
جز كريمان حاجتت را با كسي ديگر نگو
حاجت خود را به جز با آل پيغمبر نگو
دست خود بگذار تادر دست كريم اهلبيت
نام تو پرسيد اگر چيزي به جز نوكر نگو
چشم و دل سيريم ما از بس كرامت ديده ايم
از كرامت هاي حاتم روي اين منبر نگو
حاجت ما از گدائي بوسه بر دستان اوست
در ركوع اش آمديم اما از انگشتر نگو
چون حسن خيلي به نام مادرش حساس بود
هر چه ميخواهي بگو از روضه ي مادر نگو
روضه سنگين است،سنگين بود دست بي حيا
روضه هاي را كوچه را با گوش هاي كر نگو
خون دل خورد و نگفت اين راز را با هيچ كس
تا ابد راز حسن را محضر خواهر نگو...
#محسن_صرامی
#امام_حسن_مدح
زمین گدای عطای علی الدوام حسن
زمانه ریزه خور لطف مستدام حسن
بهشت مست کرامات ناتمام حسن
به نام باب نجات بشر به نام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
به نام او که به ما اعتبار بخشیده
به پای هر یک ما صدهزار بخشیده
تمام هستی خود را سه بار بخشیده
فدای جود و جوانمردی و مرام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
بهار لطف و عنایاتش از ازل جاریست
شکوه و هیبت او از رخ جَمل جاریست
ببین ز مکتبش اهلا من العسل جاری است
به غیر مهر و وفا نیست در کلام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
به لطف هُرم نفسهای او زمین زنده است
به لطف عزت او نام مومنین زنده است
به لطف صلح حسن راه و رسم دین زنده است
معامله نبُوَد با عدو پیام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
حسن کریم، حسن مهربان، حسن دلخواه
حسن معز الائمه، حسن عزیز الله
حسین شمس دل فاطمه، حسن هم ماه
پیمبران همه در حسرت مقام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
حسن حکیم، حسن دلربا، حسن والا
حسن حلیم، حسن دل نشین، حسن اعلا
به غیر او که نشسته ست با جذامی ها؟
فدای عاطفه و منطق و مرام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
فدای او که فراوان غم و بلا دیده
از آشنا و غریبه فقط جفا دیده
شنیده های مرا بین کوچه ها دیده
نگه نداشت کسی شأن و احترام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
فدای او که ندارد رواق و صحن و سرا
ضریح و گنبد و گلدسته ای به رنگ طلا
نه خادمی، نه غلامی، نه زائری حتی
خدا کند که بگیریم انتقام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
به وقتش ای گل زهرا به ظلم می تازیم
بقیع، صحن و سرا و ضریح میسازیم
فقط به آل علی صبح و شام مینازیم
تمام هستی ما نذر یک سلام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
#محمود_یوسفی
#امام_حسن_ولادت
جای اطاله نیست غزل فرصتش کم است
حرف نگفتنی همه جورش فراهم است
ای آنکه بر خدیجه حسادت کنی بسوز!
دنیا بسوز عاقبتت هم جهنم است
آن کس که پیش شیر خدا قد علم کند
گیرم زن رسول عذابش مسلم است
شکر خدا که مست سبوی حسن شدیم
ما با حسین، راهی کوی حسن شدیم
وقتی سخن ز جلوه ی آیات محکمه است
جای اطاله نیست سخن بی مقدمه است
برپا شده است پرچم فتنه گر جمل
شیطان زبان گشوده و گرم مکالمه است
یک سو زن رسول خدا هست و یک طرف
نفس نفیس ختم رسل گرم زمزمه است
مولا، محمد حنفی را روانه کرد
اما میان قلب علی شور و همهمه است
کار محمد حنفیه نبود نه!
این کار، کارِ غیرت اولاد فاطمه است
بابا حسن! بلند شو از جا قیام کن
کار شتر سوار جمل را تمام کن
نوبت رسیده بود به مولای ما حسن
دستی بلند کرد به شکر خدا حسن
دستار زرد حیدر کرار را که بست
پا زد به جای پای شه لافتی حسن
رخصت گرفت و ذکر رَجَز را شروع کرد
گفتا انابن فاطمه خیرالنساء ، حسن
می رفت سوی لشکر دشمن چه باشکوه
این حیدر است می رسد از راه یا حسن
او آمده است فتنه گران را کند هلاک
هرگز به دست و پا نکند اکتفا حسن
با هر سری که پرت شد از تن روی زمین
گفتند عرشیان همگی مرحبا حسن
مامور قبض روح خدا مات مانده بود
بس پُشته ها که ساخته از کشته ها حسن
دستی که با رضای خدا برد روی سر
پایین نبُرد جز به رضای خدا حسن
پِیْ کرد عاقبت شتر اهل فتنه را
با دست تو شکسته شد این کودتا حسن
جنگ جمل به لطف تو ختم به خیر شد
کوتاه از کتاب خدا دست غیر شد
جنگش امید فتنه گران نا امید کرد
صلحش علی و فاطمه را رو سفید کرد
جریان گرفت روح شهادت به صلح او
او را اگر چه زهر هلاهل شهید کرد
حتی پس از شهادت او دشمن عنود
او را رها نکرده و ظلمی جدید کرد
هفتاد چوبه تیر به تابوت او زدند
اینگونه خصم کینه خود را پدید کرد
(یارب نصیب هیچ غریب دگر مکن
داغی که گیسوان حسن را سفید کرد)
(با صد امید حامی مادر شدم ولی
دست عدو امید مرا نا امید کرد)
آن روز قلب سوخته اش پر شراره بود
یک نوجوان به جستجوی گوشواره بود
#سید_روح_الله_مؤید
#امام_حسن_مدح
#امام_حسن_ولادت
شیرین تر از شکر که بر لب می نشیند
بر روی لب یا رب و یا رب می نشیند
الحمدلله بر لبان دائم الذکر
اسماء حسنایش مرتب می نشیند
توحید را باید بیاموزد به خوبی
هر دانش آموزی به مکتب می نشیند
باب الحسن باب الی الله است بی شک
طالب برای درک مطلب می نشیند
تنها به شوق فتح بابی سالک شهر
پشت در این خانه هر شب می نشیند
عبدم همان عبدی که با دستی به سینه
در نزد مولایش مودب می نشیند
اِنّی اُحِبُّک های من از دل بر آمد
پس خوب بر جان مخاطب می نشیند
وقت توسل نام آقایم به جای
اوراد و اذکار مجرب می نشیند
پس می نویسم " یا الهی" را "حسن جان"
اِنّی تَوَسَلتُ بِکُم مولا حسن جان
قال نبی المؤتمن اهلا و سهلا
قال امام الممتحن اهلا و سهلا
گرم خوش امد گویی ات هستند اقا
فرمود زهرا سوما اهلا و سهلا
جمع کسا با تو یقینا جمع تر شد
ای چارمین پنج تن اهلا و سهلا
عین الرسولی و به عشق تو بلند است
اوایی از سوی قرن اهلا و سهلا
کعبه نشسته در سر راهت بخواند
دوم علی بت شکن اهلا و سهلا
زهرا بپوشاند تو را و دم بگیرد
با دکمه های پیرهن اهلا و سهلا
هم حیدر و هم فاطمه هم مصطفایی
جمع همه در یک بدن اهلا و سهلا
شیرینی عمر بتول و مرتضایی
ای خسرو شیرین دهن اهلا و سهلا
یک زن تمام کفر مطلق بود دیروز
ای خار چشم بیوه زن اهلا و سهلا
اوازه ات پیچیده در جان طبیعت
سر میدهد مرغ چمن اهلا و سهلا
از محضرت دارم تمنایی ولیکن
پیش از شروع هر سخن اهلا و سهلا
من رعیتی هستم که اربابم رسیده
ای حضرت ارباب من اهلا و سهلا
از عالم زر عاشق روی تو هستم
ای حضرت عشق کهن اهلا و سهلا
روزی می ایی دیدن قربانی خود
پس مینویسم بر کفن اهلا و سهلا
لبهای من از ذکر تو سیری ندارد
یا نور عینی یاحسن اهلا و سهلا
اهلا و سهلا یابن زهرا یابن حیدر
اهلا و سهلا مجتبی یا سبط الاکبر
با نور تو نور سحر از سکه افتاد
تا آمدی شمس و قمر از سکه افتاد
افتاده بود از سکه یوسف بعد حیدر
تو آمدی و بیشتر از سکه افتاد
وقتی که هستی قبله ی سیار عالم
پس کعبه حق دارد اگر از سکه افتاد
بوسیدن روی تو احلی من عسل بود
شیرین زبان پیشت شکر از سکه افتاد
بیش از طلا خاک قدمهایت می ارزد
با گرد راهت سیم و زر از سکه افتاد
بس بود اگر تنها تو بودی مرد خلقت
بعد از هبوط تو بشر از سکه افتاد
سر هم اگر نذرت کنم بی آبرویی ست
ای سرورم اینگونه سر از سکه افتاد
جز قبر خاکی تو من جایی ندارم
در چشم من کوه و کمر از سکه افتاد
خیلی حسن آمد به دنیا بعد تو لیک
حسن تو اقاجان مگر از سکه افتاد ؟
بین تمامی حسن ها شاهکاری
ای مجتبای حیدری همتا نداری
روح زلال شبنمستان مدینه
خورده گره با نبض تو جان مدینه
انوار تو دنیای ما را کرده روشن
ممنونتیم ای ماه تابان مدینه
دیگر فراز ماذنه بر خود نبیند
مثل تو داوود خوش الحان مدینه
خدمتگزاران تو اهل اسمانند
جبرییل و میکائیل دربان مدینه
روی کرم روی سخاوت استوار است
در سایه ی مهر تو بنیان مدینه
بعد از امیرالمومنین سوی تو باشد
چشمان پر اشک یتیمان مدینه
در شهر عمری خانه ات را میشناسند
بیت الکرامت بیت الاحسان مدینه
از ابروی خویش حتی ابرویی
دادی به مسکین پریشان مدینه
دیروز در دولت سرایت سائلی بود
امروز شد یکباره سلطان مدینه
از برکتت هرشب تنور شهر گرم است
عطر تو را دارد فقط نان مدینه
پی میبرد دل کندن از خاکت چه سخت است
هر کس که شد یک دفعه مهمان مدینه
ما را شهید تربت پاکت نوشتند
پس جان ما بادا به قربان مدینه
قطعا خبرهای خوشی دارد به دنبال
بیداری فردای وجدان مدینه
جای قلم تیغ دو دم باید بگوید
در شرحی از ان روی پنهان مدینه
روزی رسد بر گوش وراث سقیفه
امواج فریاد خروشان مدینه
صبح فرج ال خلیفه تار و مار است
با ضربه شصتی از گروهان مدینه
باشد قرار منتقم با فاطمیون
بعد از ظهورش دور میدان مدینه
پر میشود از دودمان لات و عزی
سلول به سلول زندان مدینه
نام علی و بچه هایش را گذاریم
بر هر ورودی اتوبان مدینه
عالم رسد بر خانه ی زهرا اطهر
وقت عبور از هر خیابان مدینه
دنیا به جز اولاد زهرا شهروندی
فردا نمی بیند در استان مدینه
شیرین کند مانند سوهان قم اینبار
کام جهان را طعم سوهان مدینه
از طرح ایوان نجف الگو بگیریم
در نقشه ی احداث ایوان مدینه
پر میشود صحن بقیع از عطر مهدی
این است فردای درخشان مدینه
چشم انتظار انتقامی آتشینیم
صبح فرج ای کاش باشیم و ببینیم...
#علیرضا_خاکساری
#امام_حسن_ولادت
#امام_حسن_مدح
اگر ربنا ربنا کرده ام..
سحرها خدا را صدا کرده ام..
خودم را بر این سفره جا کرده ام..
دراین پانزده شب دعا کرده ام..
خدایا به عهد الست حسن...
بده دست من را بدست حسن
من امشب برآنم که مثل قدیم
دلم را ببندم به راه نسیم
دراین ماه با یاعلی، یا عظیم
بیوفتم بدست و به پای کریم
کریم کریمان عالم حسن!
دمت گرم! دردت به جانم حسن!
تو سبحان ربّی الاعلای من
تو والتین و یاسین و طاهای من
تو دیروز و امروز و فردای من
تو یاربّ و یاربّ شبهای من
به کوری آن دو زن فتنه گر
بگو یا حسن یا حسن تا سحر
درآن شب که عالم قمردار شد
درخت نبوت ثمردار شد
علی نذر کرد و پسردار شد
زمین پیش پایش خبردار شد
چه بهتر ازینکه به هر انجمن..
به زهرا بگویند ام الحسن!
حسن اسم اعظم حسن کل دین
حسن حق مطلق حسن بی قرین
حسن کیست ایاکِ هر نستعین
حسن کیست گردن زن ناکثین
به حلم حسن دشمن اقرار کرد
معاویه را صلح او خوار کرد
منی که شدم مبتلای حسین
زمین خورده ام پیش پای حسین
شدم وقف دولت سرای حسین
چه بهتر که محض رضای حسین...
بپا خیزم و باز طوفان کنم
دوباره حسن جان حسن جان کنم
حسین است مست وقار حسن
حسین است هرجا کنار حسن
حسین است دنبال کار حسن
حسین است در اختیار حسن
حسینی که سرها کف پای اوست
امیری حسن روی لبهای اوست!
برو طوس صحن رضا را ببین
نجف باش و ایوان طلا را ببین
شلوغی کرببلا را ببین
خودت غربت مجتبی را ببین...
دم گنبد شاه عبدلعظیم...
بگو یا حسن ای غریب کریم
بزودی همه چشمه ها جاری است...
بقیع حسن پر ز معماری است
و هرنوکری گرم یک کاری است
تمام ضریحش طلاکاری است
براین غصه با عشق حاکم شویم
همه وارد صحن قاسم شویم..
به این فکر کردی چرا شد سپید؟!..
مویی که بر آن شانه زهرا کشید
غمی که حسن دید را کس ندید
حسن درهمان کوچه هاشد شهید
اگر صبر او حرف هر منبریست!
بدانید مردم! حسن مادریست..
#سیدپوریا_هاشمی
#امام_حسن_مدح
"بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من...
که گرد عقل بشوییم از دل و از جان
غبار هوش فشانیم از سر و از تن
خوشا شراب تماشا که جام جامش را
ز راه دیده توان خورد، نه ز راه دهن
کسی که مستی دیدار دیده میداند
که باده بادۀ عشق است و غیر آن همه فن...
حدیث باده به قول و غزل کشید آخر
مقرر است که خیزد سخن همی ز سخن...
بیان قدر تو مستغنی است از تقریر
صفای ذات تو بالاتر است از گفتن
ز خط حکم تو حکم قضا نپیچد سر
ز طوق امر تو گردون نمیکشد گردن...
شکستِ شیشه درستی نمیپذیرد لیک
دل شکسته ز لطف تو میتوان بستن...
به سنگریزۀ شهر جلال و شوکت تو
هزار رشک برد لؤلوی دیار عدن
ز ضبط عدل جهانپرور تو خوبان را
ستیزه از مژه دور است و تلخی از گفتن
به عهد عدل تو از بیم قهر نتواند
که بیاجازت دربان رود صبا به چمن...
اگر تصور لطفت کند عجب نبود
که همچو کوه ببالد به خویشتن ارزن
نسیم لطف تو بر دوزخ ار وزد شاید
که دوزخی ز عذاب ابد شود ایمن...
اگر به دشمن خود صلح کردهای چه عجب
که عادت است به لقمه دهان سگ بستن...
مرا چو لطف تو باشد شکایت از که کنم؟
مرا چو کوی تو باشد کجا کنم مسکن؟...
مرا که مهر تو آواره دارد از دو جهان
چه شکوهام دگر از غربت است یا که وطن...
رسید وقت دعا ختم کن سخن «فیاض»!
که نیست شیوۀ اخلاص درد دل کردن...
معاندان تو را باد تیر در دیده
ملازمان تو را در بر از دعا جوشن"
#فیاض_لاهیجی
#امام_حسن_ولادت
#رباعی
شد جشن ولادت تو نزدیک حسن
گویند ملائک به تو تبریک حسن
از یمن قدومت همه جا نورانی است
افسوس که قبر توست تاریک حسن
#بهروز_مرادی
#امام_حسن_ولادت
#رباعی
چون خلق جهان کرد خدای ذوالمن
خّلق حسنی خواسته به وجه احسن
از روی حسن، حُسن امامت افزود
پس گفت به لفظ قدرت احسن احسن
#اشراق_آصفی
#امام_حسن_مدح
باغ دل بتول و علی را ثمر حسن
دُر زینب است و لعل حسین و گهر حسن
شاه جهان علیست چه شاهی که بهر او
شد عرش حق اریکه و شد تاج سر حسن
در مدح مرتضی چه بگویم کزان تبار
دختر شدهست زینب کبرا، پسر حسن!
گردون طواف خانهی زهرا کند که گشت
ماه شبش حسین و به شامش سحر حسن
بر منتجب چه نام نهم غیر مجتبی
آن شاه حسن را چه بخوانم مگر حسن
ورد زبان عالمیان نام احمد است
ورد زبان حضرت خیرالبشر حسن
جانم به اهل بیت نبی! هر چهارده
اهل کرامتاند ولی بیشتر حسن
صحرا به یک اشاره شود حجرهی طلا!
باری کند ز لطف به خاک ار نظر حسن
هر روز کوچه کوچه پی سائلان روان
هر شب به کوچه های فلک رهگذر حسن
اندوهگین ماتم فرق علی حسین
اندوهگین روضهی دیوار و در حسن
آید صدای فاطمه بر گوش قدسیان
ای بی کفن حسین...الا خون جگر حسن!
لعنت به هرکه خوار و ذلیلت شمرده است
کوری چشمشان به توام مفتخر حسن
یا ایهاالعزیز! تو عزت عطا کنی!
هرکس که شد گدای تو شد معتبر حسن
جان مرا خدای کند خشت صحن تو
لطفی! که این دعا بشود "کارگر" حسن
از من سلام سوی خداوندگار حُسن
من کیستم؟؟ سلام خداوند بر حسن
#علیرضا_نورعلی_پور
#امام_حسن_مدح
فقیر آمد سراغش سیر برگشت
سفیه ساده، با تدبیر برگشت
کرامت خواست سر بالا بگیرد
حسن را دید و شد تحقیر ،برگشت
هزاران حیله آل امیه
برای جنگ ،بی تاثیر برگشت
خدا تنها خبر دارد که دستش
کجاها رفت تا شمشیر، برگشت
چه آمد بر سرش در کوچه آن روز
که کودک رفت اما پیر برگشت
مسیر خانه تا مسجد ،کم، اما
حسن با مادر خود دیر برگشت
نوشتند او میان کوچه دق کرد
فقط با معجزه ،تقدیر برگشت
برای زینب عاشورا شد آغاز
چو تابوت حسن با تیر برگشت
#نفیسه_سادات_موسوی
#امام_حسن_مدح
عجیب نیست که دائم سر زبان من است
حسن قشنگترین واژه درجهان من است
اگر به گفتن ذکرش همیشه مشغولم
زبان برای همین کار در دهان من است
همیشه أشهَدُ أَنّ حسن کریم الله
پس از علی ولی الله در اذان من است
گدای سفره ی او بوده اند اجدادم
همین بزرگترین فخر خاندان من است
به تیره روزی شب های خویش مفتخرم
برای اینکه حسن ماه آسمان من است
غم نداری خود را نمیخورم هرگز
چرا که مُهر حسن پای آب و نان من است
مرا به شاعر درگاه او شناخته اند
هزار شکر که در شهر این نشان من است
قبول اگر غزلم در خور مقامش نیست
ولی محبت او برتر از توان من است
اگر چه جان جهان شد برای ما اما
همیشه گفته حسن جان حسین جان من است
#سجاد_روانمرد
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
ای از بَهار، باغ نگاهت بَهارتر
از فرش، عرش در قدمت خاکسارتر
شبنم ز پاکی تو، به گلبرگها نوشت
گل پیش روی توست ز هر خار، خوارتر
باران کرَم نمود و ترنّمکنان سرود
کز هر چه ابر، دست تو گوهر نثارتر...
شهر مدینه با فقرا جمله واقفاند
آن شهر کس نداشت ز تو سفرهدارتر
ایّوب دید صبر تو، بیصبر گشت و گفت
چشم فلک ندیده ز تو بردبارتر
نامت حَسن، و لیک به هر حُسن، اَحسَنی
ناورده دست صُنع، ز تو شاهکارتر
بودی لبالب از غم و درد نهان، و لیک
آیینهای نبود ز تو بیغبارتر
باشد یکی، قیام حسین و قعود تو
گشتی پیاده تا که شود او سوارتر...
#علی_انسانی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
هرکه دیدست تو را گفته که ماشاالله
قامتت قامت سرو است و رُخت همچون ماه
نه فقط اهل زمین بلکه رسید از ملکوت
بانگ "لا حول و لا قوة الا باالله"
حافظ از روي تو گفتهست جهانگیر شود
هر که شد حُسن جمالش به ملاحت همراه
مادرت خیرِ نسا و پدرت خیرِ بشر
جز خدا نیست کسی از درجاتت آگاه
زور بازوی علی داری و شاهد دارم
بردهای جنگ جمل را تو به یک گوشه نگاه
تو کریمی و کرامت شده نازل از تو
دست از دامن لطف تو نگردد کوتاه
قلم و شاعر و دفتر همه حاجت دارند
این غزل نذر غریبی تو إنشاءالله
#سیدحسن_رستگار
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
گستردهاند سفرهی دارالنعیم را
سوزاندهاند شعلهی داغ جحیم را
کوثر به جوش آمد و دریا خروش کرد
با خویش بُرد طعنهی تلخ عقیم را...!
با هر حسن حسن، حسناتم زیاد شد
طوری که محو کرده تمام بدیم را
از «من» الی «تو» در رمضان الکریمها
بگشودهاند صَد طرق مستقیم را
گویی برای بودن هم آفریدهاند
دست من و عبای امام کریم را
بر روی شانههای پیمبر کشیدهای
...تصویر شاعرانۀ سیب دو نیم را
شیعه بدون لطف امامش شکستنیست
آقای مهربان...! پدری کن یتیم را
ما با توأیم... با تو... وَ سوگند میخوریم
در روز حشر هم به تو پیوند میخوریم...
#یاسر_حوتی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_ولادت
گلخندهای که مهر به ماه خدا کند
از پای روز، حلقهی شب را جدا کند
بر شانهی سپیدهترین صبح بیغروب
خورشید، آبشارِ طلایی رها کند
میلاد مجتبیست که اعجاز مقدمش
با باغ، آن کند که نسیم صبا کند
آمد که با فروغ شبافروز روی خویش
هر سو دری به خانهی خورشید وا کند
شب را به یُمن مقدم او صبح کرده است
هر کس چو ماه، در دل شبها دعا کند
امشب که باغ خاطرهات را به یک نسیم
غرق شکوفه، لعلِ لب مجتبی کند
چون آسمان عاطفه، باران اشک باش!
تا گلشنِ ضمیرِ تو را با صفا کند
چشم ستاره باش و به دامان شب ببار!
تا دردِ سینهسوزِ غمت را دوا کند
بیگانه با تبسّمی! این فصل را بخند!
تا باغ را به خنده، لبت آشنا کند
گلواژهی نگاهِ تو در روح زردِ باغ
جشن بهارگونهشدن را به پا کند
#غلامرضا_شکوهی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_ولادت
حس خوبیست که امشب به زبان آمده است
در تن عاطفهام باز توان آمده است
چه مبارک سحری هست و چه فرخنده شبی
كه صدای ملكوتی اذان آمده است
چه نشستید! درِ میکدهها باز شده
آی مستان خدا! پیر مغان آمده است
حرف از کوثر و از ساقی کوثر بزنید
حال که صحبت مستی به میان آمده است
تا كه از راه رسيدهست مسيحاي حرم
به تن مُردهی طبعم ضربان آمده است
روزهداران شب پانزدهم! مژده دهید
نمک سفرهی ماه رمضان آمده است
سفره تکمیل شد و ماه خدا کامل شد
سورهی قدرِ شبِ پانزدهم نازل شد
کوچهباغ از نفس یاس، معطر شده است
شب شهر از قدم ماه، منور شده است
زودتر از همه مژده به پیمبر دادند
نوهات آمده و فاطمه مادر شده است
نمک از روی تو میریزد و خرمای لبت
رطب سفرهی افطار پیمبر شده است
طعم چشمان بهاری تو ای روح بهار
میوۀ نوبر هر روزۀ حیدر شده است
سفرهی ماه مبارک برکت دارد، لیک
با قدمهای شما با برکتتر شده است
چه اسیر و چه فقیر و چه یتیم، آمدهایم
بر در خانهی ارباب کریم آمدهایم
پادشاهی تو و من نیز همان مسکینی،
که به جز عشق تو در سینه ندارد دینی
قدمت بر سر چشمم اگر ای مرد کریم!
سحری هم به کنار دل من بنشینی
مستجاب است دعای دل آلودهی من
اگر از صحن لبانت برسد آمینی
به صف مشتریانت نظر اندازی گر
تهِ صف یوسف دلباخته را میبینی
کوهکن میشوم از شوق شکر خندهٔ تو
آب افتاده دهانم چقدَر شیرینی!
بیشتر از همه نام تو حلاوت دارد
باز هم قاری تو شوق تلاوت دارد
حسنی، چون که از احسان خدا بودی تو
میوۀ عرشی پیغمبر ما بودی تو
«کُلُکُم نورُ واحد» ولی ای نور خدا
روشنی بخش دل آل عبا بودی تو
چند باری همه دارایی خود بخشیدی
از ازل در کرم انگشتنما بودی تو
شبی افطار بیا خانهی ما مهمان باش
ای که همسفرۀ بزم فقرا بودی تو
اهل این خاک نبودی و نگفتی آخر
مرد خاکی زمین! اهل کجا بودی تو؟
ماورای همه افکار نگاهت بوده
آخر عرش خدا، اول راهت بوده
گاه سوگند خدا گشتی و انجیر شدی
گاه با آیۀ کِفلَین، تو تفسیر شدی
گاه با صلح زدی در دل دشمن، تنها
گاه در جنگ جمل دست به شمشیر شدی
زانو از غم به بغل داری و سر بر زانو
به گمانم دگر از زندگیات سیر شدی
آه، آقای غریبم چه به روزت آمد
چه شد آخر که تو در کودکیات پیر شدی؟
آسمان در وسط كوچه چرا خورد زمين
از چه يک عمر در آن راه زمينگير شدي
خبري آمد و كوه از كمر انگار شكست
"شيشهی عطر خدا، خورد به ديوار شكست"
#محسن_عرب_خالقی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_ولادت
درماه رحمت جلوهی توحید آمد
نومیدی از دل رفته و اُمید آمد
ماهِ فَلک نقرهفشانی کرد از شوق
در نیمهی ماه خدا، خورشید آمد
خورشید بر دستان مولا دیدنی بود
از این کرامت، شوق زهرا دیدنی بود
این گلشن توحید چشمانداز دارد
چون باغ جنت جلوهای ممتاز دارد
از عرشِ اعلا تا همین باغ بهشتی
جبریل چون پروانهای پرواز دارد
کروبیان در آسمان، آئینه بستند
یک گل به یاد مجتبی بر سینه بستند
آمد به دنیا و سپس یا ربنا گفت
با لهجهی شیرین خود، نام خدا گفت
او بر خدای خود گواهی داد و دیدند
او اشهدش را زبتدا تا انتها گفت
آری امام است و زخود اعجاز دارد
بر کل خلقت افتخار و ناز دارد
وقتی علی با فاطمه در گفتگو بود
وقتی پیمبر غرق در انوار او بود
جبریل از سوی خداوند جلی گفت
نام حسن زیبندهی این ماهرو بود
آری حسن او را خداوند مبین گفت
باید براین حُسنآفرین، صدآفرین گفت
گفتم حسن، عشق تو در دل شعلهور شد
گفتم حسن، حُسن پیمبر جلوهگر شد
گفتم حسن، دل میل سائل بودنش کرد
گفتم حسن، دل تا مدینه رهسپر شد
تو جلوهای از رحمت ربّ رحیمی
من سائلم؛ اما تو مولای کریمی
در راه دین، امر تو قانون است مولا
دل برشما شیدا و مفتون است مولا
صُلحت زمینهساز عاشورای عشق است
اسلام بر صلح تو مدیون است مولا
فرمان تو، جلوهگر از آیات نور است
این صلح، سازش نیست، تدبیر امور است
پیوسته در حُسن عمل، تو جلوه کردی
صدبار در جنگ جمل، تو جلوه کردی
در کربلا گرچه نبودی، قاسمت بود
در بانگِ احلی من عسل، تو جلوه کردی
گلهای باغت را که خیراندیش کردی
دو شیر را نائب مناب خویش کردی
بر لوح هستی خط زرینی به عالَم
احیاگر این مکتب و دینی به عالَم
کلک «وفایی» با خط زر مینویسد
تو افتخار آل یاسینی به عالَم
نیکو شده با مدحت تو حالم امشب
مُهری بزن بر نامهی اعمالم امشب
#سیدهاشم_وفایی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_ولادت
اگرچه عاشق ناقابل شماست دلم
بیا به خانهی خود، منزل شماست دلم
اگر که شیعه شدم از دل شماست دلم
که از اضافهی آب و گِل شماست دلم
من آفریده شدم تو دل مرا ببری
طفیل هستی عشقاند آدمی و پری
تو آمدی، رمضان سفرهی ضیافت شد
شب تولد تو، تازه ماه رؤیت شد
همین که در دو جهان کار تو کرامت شد
خیال من دگر از روز حشر راحت شد
به شکر آنکه برای خدا حسن شدهای
چهار رکعت یومیههای من شدهای
سه بار زندگیات را به این و آن دادی
جذامی آمده و روی خوش نشان دادی
به آنکه گفت به تو ناسزا، امان دادی
گرسنه بود و به او قرصهای نان دادی
هزار سفره اگر هم فراهم آورده
کَرَم کنار کریمی تو کم آورده
ازل ندیده دگر تا ابد همانندت
غزل چه هست به جز بندهای دربندت
جمل شکسته شده فتنهاش ز ترفندت
عسل شدهست چه شیرین ز کام فرزندت
برای روز مبادا دوتا پسر داری
دوتا پسر که نه، یک جفت شیر نر داری
سفید نیست که سرخ است پرچم صلحت
و نیست صحبت سازش در عالم صلحت
نبود تیغ برندهتر از دم صلحت
بپاست کرب و بلا از مُحرم صلحت
سکوت تو ثمرش میشود قیام حسین
شما امامْ حسن هستی و امامِ حسین
تو اعتبار زمین، افتخار زهرایی
قرار فاطمهای، بیقرار زهرایی
توئی که تا به ابد رازدار زهرایی
میان کوچه فقط تو کنار زهرایی
دوباره حرف تو شد، نام مادرت بردم
مرا ببخش اگر خاطر تو آزردم
#محمد_رسولی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_مناجات
#قبرستان_بقیع
من تو را در حُسنِ روزافزون، سرآمد میکشم
آیتی از آیههای ذاتِ سرمد میکشم
تا جمالت را به زیبایی ببینم، بارها
در ضمیرم نقش سیمای «محمد» میکشم
از حریم پاک تو، تا «قُبّه الخَضرا»ی عشق
با نگاهِ عاشق خود، خطِّ ممتد میکشم
خسرو خوبان عالم! ای کریم اهل بیت
شرمساری پیش تو، از کردهی بد میکشم
گرچه از ذوق عبادت، سالها بی بهرهام
با بلور اشک خود، تصویر معبد میکشم
آه، ای سردار مظلومی که تنها ماندهای!
خجلت از رخسار آن نفسِ مجرّد میکشم
چون شنیدم از دهانت، سودهی الماس ریخت
دامن از یاقوت و مرجان و زِبَرجد میکشم
آب شد سنگ صبور، از آن همه صبر و شکیب
وسعت صبر تو را، بی مرز و بی حد میکشم
روضهات با خاک، یکسان است، ای روح نماز
من به نام نامیات، طرح مجددّ میکشم
تا نسوزد، تربت پاکت ز هُرم آفتاب
در خیالم، سایبانی، مثل گنبد میکشم
تا ببوسم گلشنات را مثل یاس و اطلسی
پشت «دیوار بقیع»ات، بارها قد میکشم
تا بشویم، گردِ غربت را، از آن تربت به اشک
منّت از مژگان خود، هر قدر باید، میکشم
میروم از این حرم، اما دلم پیش شماست
گاهِ رفتن، نیّت خود را مرددّ میکشم
میروم با بی قراری، باز میگردم به شوق
جلوهی عشق تو را، در رفت و آمد میکشم
من به یادِ این کبوترها، که مهمان توأند
بعد از این نازِ کبوترهای «مشهد» میکشم
تا زیارتگاه دلها، لالهزار مجتبیست
سرمهی چشم «شفق»، خاکِ مزار مجتبیست
#محمدجواد_غفورزاده