eitaa logo
رو نوشت های « یک مامانِ معمولی »
43 دنبال‌کننده
79 عکس
5 ویدیو
1 فایل
اینجا جاییه برای رونوشت های یه مامان معمولی که دغدغه ی رشد و آگاهی داره... فقه و اصول خوانده ی متمایل به مشاوره مامانِ نازدونه و دردونه ❤️ من اینجام👇 @nurolhoda74
مشاهده در ایتا
دانلود
مرد شای ابوعلی گویان خیره ی چادر ایرانی ام شد و گفت شای ایرانی موجود... مردنمی‌دانست همان سفرِاولی که آمده بودم، معتاد شای ابوعلی شان شده بودم و کلی تمرین تمرین که مثل آن ها تلفظش کنم... مرد نمی دانست حسرت شنیدنِ همان شای بوعلی ها حناق می شود بیخ گلویم و حالا که بچه را روی پاهایم گذاشته ام همه ی حواسم را میدهم که هق هق گریه نشود بلکه بخوابد و من آرام صدای هلبیکم یا زواریِ نزارالقطری را بگذارم و قلبم ذوب شود و اشک آرام آرام بچکد از گوشه ی چشم هایم به یاد همان سفراولی که مرد میخواست از مهمان نوازی اش شای ایرانی بدهد دستم و نمی‌دانست که معتاد شای بوعلی شده ام... مرد چای ایرانی را شای ایرانی خواند و من یه یاد کلاس های عربی دوران مدرسه سریع در ذهنم مرور کردم که گچ پژ ندارند و به جایش چقدر روح وسیعی دارند که هرچه دارند و ندارند میگذارند در طبق اخلاص و بفرما میزنند... مرد نمی دانست هر اربعین از آن سفر اول به بعد دلم طاقت ماندن ندارد و میخواهد پرواز کند به زمانی ورای زمان ها و بماند پیش مردمانی که بوی ظهور میدهند و عطر صاحب الزمان پخش میکنند... https://eitaa.com/mamanemamooli
🔹 آیت الله حائری شیرازی 🔹 🔸 نگران خودتان باشید نه ! 🔸 در تربیت اولاد، آنچه را که در حد قدرتتان است، انجام بدهید و برای آن قسمتی که خارج از قدرتتان است، اصلاً و کار را به خداوند بسپارید. گاهی مثلاً شما با برادرتان سر را می‌گیرید و در تابستان آن را در حیاط می‌گذارید. اگر او آدم سالم و قوی و فعالی باشد، شما نگران آن سرِ تخت که او گرفته، نیستید؛ چون می‌دانید که او چاپک است و قشنگ می‌تواند ببرد؛ بلکه نگران این طرفی هستید که خودتان گرفته‌اید که مبادا پایتان بلغزد و به زمین بخورید. آن سرِ تربیت را خدا گرفته و هر قسمتی که شما نمی‌توانید و از عهده‌تان خارج است، سهم خداست. شورِ آن قسمتی را نزنید که خدا گرفته؛ بلکه شورِ آن قسمتی را بزنید که خودتان گرفته‌اید. نگران خودتان نباشید؛ بلکه نگران خودتان باشید. آن چیزی که می‌توانید و برایتان ممکن است را اگر نکنید، برایتان خطرناک است؛ اما آن چیزی که نمی‌توانید، جزء وظایف شما نیست. اینکه خدای تعالی جزء وظایف شما نگذاشته یعنی چی؟ یعنی آن را جزء وظایف خودش گرفته و خودش عمل می‌کند: ((لا يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها)) @haerishirazi
ساعت دوازده شب را رد کرده دراز کشیدم توی تاریکی اتاق ... تصویر مردمِ روی کوه مانند جلوی هتل در ذهنم نقش می‌بندد و مردی کمی دورتر شاید خیلی دورتر شاید با لباس عربی و چفیه ی سبزی که عقال آن را روی سرش نگه داشته شاید هم با یک لباس معمولی مثل مرد های خودمان اما دور است شاید خیلی دور اما همه را میبیند دیدش وسیع است حتی به وسعت همه ی دل ها گفتم که همه را میبیند اما افسوس کسی او را و دل مهربانش را نمی بیند... آه میکشد اما دور است کسی نمی شنود خیلی دور است که حتی اشک هایش هم دیده نمی شود شاید اگر همه می خواستند و این چنین برای دیدنش تلاش می کردند وشاید... وشاید.... https://eitaa.com/mamanemamooli
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸 و الگوگیری جوانان🔸 بیکار نشسته بود. یک سوزن جوال‌دوز دستش بود. این سوزن جوال‌دوز را زد به پای خودش. گفت خدایاااا ! این چه دردی بود به من دادی؟! ما هم همینطوریم. تو هنرمند درست نمیکنی، آنها درست میکنند و [دل] بچۀ تو را می‌برند! بعد میگویی خدایا این چه دردی بود به من دادی؟! خب، خدا داد؟! خودت کردی! الان تمام عالَم با شبکۀ اینترنت، تولیدات هنریشان را نشان میدهند و روی و رفتار و منش و گفتار و همه چیز مردم اثر میگذارد. شما نگاه کنید، پیراهن‌های که مردم تنشان میکنند، عکس هنرپیشه‌ها روی آن است، عکس فوتبالیستها روی آن است. خب، شما هم باید هنرمند داشته باشید، شما هم باید فوتبالیست داشته باشید. یک گلزنِ [درجه یک] درست کن که عکسش روی پیراهن آمریکاییها بیفتد. لازم است تو یک برای جوانها داشته باشی که به جای اینکه عکس را در سینه‌شان بزنند، عکس بچه‌های خودمان را بزنند. به جای اینکه از یک بی‌نمازی تعریف کنند، از یک نمازخوانی تعریف کنند و بگویند آقا! این گل زن، نماز اول وقتش ترک نمیشود. میدانید چه تعداد میشوند بواسطۀ اینکه یک نمازخوان، گلزن خوبی بشود؟ @haerishirazi
امروز هفتصد و سیمین روزی بود که من با دیدن تو گفتم «معجزه ها حتما لازم نیست که طی یک اتفاق خارق العاده مثل شکافتن آسمان و باز شدن زمین به وجود بیایند ، معجزه می تواند در یکی از صبح های آخرین روزهای شهریور تو را غافلگیر کند و رخ بنماید درست مثل تو ، دردونه ی من» https://eitaa.com/mamanemamooli
نیت کرده بودم شبی که قرار است فردایش کیف و کوله بردارد و برای کلاس دوم به مدرسه برود ، بروم کنارش دراز بکشم و این کتاب را بخوانم و بعد از دوستت دارم و هرجا باشی قلبم برایت می تپد از ذوق چشمانش لبریز شوم، اما مریضی و ضعف طولانی بعدش اجازه نداد تا امروزی که به بهانه ی تکلیفی که معلم برایشان گفته بود ، آورد و با صدای نازدار کودکانه اش کلمه به کلمه، جمله به جمله خودش برایم خواند... چقدر دلنشین بود این کتاب با مکث های کوتاه تو، چقدر عشق می بارید از لحن نازک تو مادرجان! پ.ن:اگر یه کتاب در مورد عشق بی قید و شرط به بچه ها خواستید «طناب نامرئی» می‌تونه کتاب خوبی باشه و عدم تطابق فرهنگی_دینی اش بخاطر ترجمه بودنش و تعهد مترجم به متن اصلی قابل اغماضه... به علاوه ی اینکه تصویرگری خوبی داره https://eitaa.com/mamanemamooli
رو نوشت های « یک مامانِ معمولی »
نیت کرده بودم شبی که قرار است فردایش کیف و کوله بردارد و برای کلاس دوم به مدرسه برود ، بروم کنارش در
جرمی گفت:«من که طنابی نمی بینم!» «لازم نیست طناب نامرئی را ببینی . نامرئی یعنی چیزی که دیده نمی شود. آدم هایی که همدیگر را دوست دارند ، همیشه با یک طناب مخصوص که از عشق درست شده به هم وصل اند.» لیزا پرسید:«خب اگر نمی شود آن را دید ، از کجا باید بفهمیم که هست؟» «حتی اگر آن ها جلوی چشم هایتان نیستید ، می توانید با قلبتان احساسش کنید و بدانید همیشه به کسی که دوستش دارید وصل هستید https://eitaa.com/mamanemamooli
هدایت شده از  محمدامین نخعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔔🔔🔔 در این تراکم خبرها و تحلیل ها و حوادث ارض مقدس و آنتن تمدن، حواستان از کودکان پرت نشود. مخصوصا مامان ها و معلم های عزیز. خط انتقال معارف یعنی بتوانی یک روایت جذاب و کودکانه برای بچه ها تعریف کنی، روایتی که برایش رویا بسازد. رویای جهان بدون اسرائیل، رویای طهارت ارض مقدس و پیش به سوی مقدمه سازی برای حضرت مهدی. این فطرت های پاک انبارهای باروتی است که فقط یک جرقه می خواهد... از من می‌شنوید علیکم به دهه ی نودیها از فرم های قصه گویی، نقاشی، نمایش های خانگی، سرود و‌‌... استفاده کنید. دنبال کپی کردن از این و آن هم نباشید. به خلاقیت خودتان اعتماد کنید. اگر کار میدانی خوبی هم انجام دادید، عکس‌هایش را برایم بفرستید. خوشحالم می کنید https://eitaa.com/joinchat/995557609Cbefd88e171
بین تصاویر پشت سرهم تلویزیون از فلسطین و غزه با چشم های تیز بینش یک چیز را نشانه میگیرد دخترک هفت سال و نیمه ام و میگوید:«شلوار خونگی پاش بود مرده!!!!» همین را می گیرم و می گویم:« خب تو خونه هاشون نشسته بودن که اسرائیل اومد و بیرونشون کرد» با خودم فکر میکنم برای آدمی که بخواهد ببیند و بداند همین قدر ساده است:«شلوار خانگی پای مردی ست که در غزه و فلسطین راه می رود....» https://eitaa.com/mamanemamooli
دست هایش کوچک است اما دل و روحش به وسعتِ ارزش های اسلامی جا دارد... پ.ن:با پرچمی که آبجی بزرگه کشیده که تو دستش بگیره...😍🇸🇩 https://eitaa.com/mamanemamooli
👧 مامان خونه های ضد بمب وجود دارن؟! دخترک هفت سال و نیمه ی مهربان من https://eitaa.com/mamanemamooli
کاکائو خیلی دوست دارد،دخترک کلاس دومی من حتی کیک دوقلوهایی که وسطش کاکائو دارد را طوری می خورد که مزه ی دهانش با طعم کاکائو بماند... ظرف غذا را گذاشت روی کابینت و رفت خورده کیک ها را که دیدم ، فهمیدم کاکائو های وسط کیک است که جدا کرده برای آخر کار تعجب کردم که مانده گفتم نازدونه چرا کیک ها را نخوردی؟ با لحن بی تفاوتی توضیح داد کاکائو ی وسط کیک ام بود گذاشته بودم آخر بخورم یادم رفت... گفت و رفت... من ماندم و فکر اینکه چقدر از کاکائو های وسط کیک زندگی ام را گذاشته ام برای آخر کار اما یادم رفته و مانده ... یادم رفته و من در بی تفاوت ترین حالت ممکن از کنارش گذشته ام... پ.ن:قدر کاکائو های زندگی مان را بدانیم ، به وقت و به اندازه ی واقعی... https://eitaa.com/mamanemamooli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرد طول و عرض اتاق را آرام آرام می‌پیماید و با صدای یکنواختی سعی در آرام نمودن نوزادی دارد که کل وجودش اندازه ی دست اوست مرد تلاش دارد از نوزاد صدایی در نیاید تا همسرش که تازه طعم مادری به جانش نشسته و خستگی همراه جدایی ناپذیر این روز هایش شده کمی استراحت کند مرد رویا می بافد صورت مثل ماه همسرش را نگاه می کند و تلائلو نگاهش را در میان چشمان ِ به بار نشسته ی نوزادش جستجو میکند مرد رویا میسازد برای روز های راه رفتن و دویدن نوزادش و خنده های همسرش که تپش های قلبش را به راه می اندازد مرد می خندد و عمرش را میبیند که دوست دارد بریزد به پای همسر و نوزادش یکبار دیگر از اول بخوانید و بجای همه ی فعل های دارد و است ، ندارد و نیست ، بگذارید جز آرام خوابیدن تسنیم ... همه ی نیست ها و ندارد ها به جرم فلسطینی بودن و حب وطن هست که ریخته به جانش!باورتان می شود؟ یک جایی از عاشقانه های آرام نادر ابراهیمی نوشته بود که: عشق به دیگری ضرورت نیست، حادثه است. عشق به وطن ، ضرورت است ، نه حادثه. عشق به خدا ترکیبی است از ضرورت و حادثه. ومن همه اش را در این مرد مسلمان فلسطینی دیدم.... پ.ن:پس فردا روزی اگر کسی دم از ولنتاین و عشق زد این فیلم را برایش بگذارید... https://eitaa.com/mamanemamooli
هدایت شده از روضه فکر
یه روزی دغدغه‌ات این بود کی شناسنامه‌ت عکسدار میشه.. شد.. کی کارت ملی میگیری؟ گرفتی.. ینی کی میشه کارت دانشجویی‌ت بیاد؟ اومد.. ینی کی میشه کارت پایان خدمتت بیاد؟ رسید.. کی میشه کارت کارمندی‌ت بیاد؟ شد.. ولی دغدغه‌ت نبود که آخرش، وقتی کاغذ گواهی فوت اومد، یه جور رشد کردی که ملائک به حالت غبطه بخورن یا مث بقیه بگن: خب اینم مث بقیه حیف و میل شد رفت.. بریم سراغ بعدی.. 🤷‍♂ [ @ruzefekr ±∞ ] روضه‌فکر 🌱
🔸برای سری دوم رویداد "جنگ روایت‌ها" سراغ یکی از حیاتی‌ترین و مهم‌ترین‌ موضوعات رفتیم یعنی "روایت مادری". ▫️اگه یه ذره فکر کنیم، می‌بینیم مادر اولین روایت کننده دنیا و اتفاقاتش برای ما بوده و بیشتر تفکرات توی ذهن ما ساخته روایت‌هایی هست که مادر برامون انجام داده. 🔹سعی کردیم توی این رویداد مباحث متنوع باشن و سراغ افرادی بریم که توی این حیطه استخون ترکونده و با تجربه هستن. ⏰پس از همین حالا ساعت‌هاتون رو از روز ۲۳ تا ۲۸ دی ماه روی ساعت ۸ شب تنظیم کنید که قراره اتفاق ‌های جدیدی رو تجربه کنید. 🔻راستی اگه براتون مقدوره توی انتشار این پوستر کمک‌حال ما باشید... | @mabnaschoole |
هدایت شده از دیمزن
آنجای زندگی ام که پرچم ایران است .... عنوان چالشی است که بدجنسانه به هنرجوهای ناداستان داده ام تا برایش یک روایت بنویسند. بی آنکه خودم بدانم چه می شود با این عنوان مبهم نوشت! اما هرچقدر هم که بدجنس باشم، نامرد نیستم! بالاخره خودم هم باید بیفتم توی چالشی که برایشان تدارک دیده ام و آن قدر دست و پا بزنم که تهش چیزی دربیاورم. اما اولش همان سرها را می گردم. همان جایی که پرچم ها را نصب می کنند. روی بلندی های مرزی. بالای میله های کنار اتوبان ها و سردر خانه ها و ادارات. چیزی ندارد. چندتا رنگ و آرم است روی پارچه‌. این رنگ ها می توانستند روی چادر نماز من باشند یا سایبان برزنتی سر مغازه ای یا پرده ای که دیگر استفاده نمی شود. اما اگر با چینشی قراردادی کنار هم قرار بگیرند، می شوند علامت یک کشور. این سبز و سفید و قرمزِ از بالا به پایین و آرم الله توی دلش، همه جای دنیا نشان دهنده جایی است به نام جمهوری اسلامی ایران!‌ و فقط جمهوری اسلامی ایران. نه هیچ کشور و جای دیگری در جهان. یک نماد اختصاصی و یک نشان منحصر به فرد. کمی بروم زیرتر دست و پا بزنم. مثلا توی زندگی خودم. کجای زندگی من نشاندهنده ی جایی است به نام جمهوری اسلامی ایران؟‌ نمادی است از این مختصات جغرافیایی و مذهبی و اجتماعی؟ این همان چیزی است که باید توی این نوشته بهش فکر کنم. برای کسی که سلولهای مغزی اش توی سر انگشتانش تعبیه شده، اتصالات بین نورون هایش در سایش دکمه های کیبورد، زودتر برقرار می شود و فکرش به کار می افتد!‌ در باقی موارد اندازه جلبک دریایی هم بازدهی فکری ندارد!‌ باید همه جای زندگی ام را بگردم. انگشت هایم را تند تند روی کیبود بکوبم و همین طور که دارم وراجی می کنم، فکر کنم. کجای من جمهوری اسلامی ایران است؟ یادم می افتد به مراسمی که آن روز به مناسبت دهه فجر تشکیل شده بود. هر کس که میکروفون را می گرفت بخشی از دستاوردهای ایران بعد از انقلاب اسلامی را با آمار و ارقام نام می برد. تا اینکه میکروفون رسید به یکی که گفت: «همه اینها که گفتید هست. اما من می خواهم بزرگترین دستاورد انقلاب اسلامی را نام ببرم و آن مشخصا «انسانِ جمهوری اسلامی» است. یعنی انسانی مقاوم و پرتلاش و عاشق که یک چشم به آینده دارد و برای راحتی زندگی، تن به هر ذلتی نمی دهد و برای رسیدن به آرمان های اسلامی در یک بستر اجتماعی و برادرانه می کوشد. انسانی که به گفته حاج قاسم سلیمانی شهیدانه زندگی می کند و از پایان با شهادت گریز و خوفی ندارد.» چقدر حرفش به دلم نشست. یعنی اگر کسی اینطوری شد، می شود یک پرچم متحرک که هرجای دنیا که برود همه را یاد جمهوری اسلامی ایران می اندازد؟ دوباره دست و پا می زنم. به نظر می رسد دارم دکمه های کیبورد را مورد ضرب و شتم قرار می دهم. من چقدر پرچم ایرانم؟ اصلا کجای زندگی ام را می توانم پرچم بدانم؟ اگر از یک روز زندگی ام مستندی ساخته شود و در دنیا پخش شود چند نفر بدون دیدن تیتراژ حدس می زنند اهل کجایم؟ ممکن است ویژگی هایی هم داشته باشم اما چقدر چینش رفتارهایم و اندازه و ترتیب اعمالم درست است؟ چقدر شبیهم به یک سبز و سفید و قرمز از بالا به پایینی که الله را در قلب خودش نگه داشته؟... نمی دانم چرا سرانگشتانم یک هو به ذق ذق افتاده اند. دیگر برای امروز تایپ بس است. اصلا به من چه! مشکل هنرجوهاست که بالاخره خودشان یک جوری مشکلشان را حل می کنند . من بروم به بدجنسی و نامردی ام برسم! دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
لقد کنا أمواتا فأحیانا الإمام الخمینی https://eitaa.com/mamanemamooli
هدایت شده از بامامان💚
مادری فقط اون‌جاش که لیوان چایت رو می‌گیری دستت، به خونه آروم و تمیزت خیره می‌شی و با لبخند صدای نفس‌های بچه‌هات رو که خوابن می‌شماری.
آرامش و نشاطی که بعد از رای دادن میشینه تو دلت...😌✌️ https://eitaa.com/mamanemamooli
👧می‌فرماد: مگه مهمون داریم که میخواییم خونه رو تزیین کنیم؟ 🧕میگم:بله دخترم!ماه رمضون مهمون خونه مونه دیگه... باهم ریسه رو درست کردیم و در مورد ماه رمضون و روزه گرفتن صحبت کردیم پ.ن:حاصل همکاری مامانِ خونه و نازدونه با حضور افتخاری دردونه مون😍 https://eitaa.com/mamanemamooli
این فایل هم برای عزیزانی که دوست دارن یه قشنگی از ماه رمضون تو خونه شون داشته باشند آماده و مرتب شده فقط یه همت پرینت میخواد و رنگ آمیزی بچه ها😍👇
هدایت شده از Islam_for_my_kids
44.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رمضان دیگه رسیده دم در خونه‌هامون. خواستیم یه کاری بکنیم که تموم بچه‌ها بتونن ازش استفاده بکنن، ازش چیز یاد بگیرن و باهاش از اومدن ماه رمضان شاد باشن. نتیجه شد بسته‌ی ویژه‌ی استقبال از رمضان. این بسته، در سه مرحله‌ی من و خانه، من و دعا و من ودوستام، دست بچه‌ها رو می‌گیره و می‌بره تا خونه رو با اسامی خدا تزیین کنن و در مورد اسم‌های زیبای خدا بدونن؛ دعاهای خوب بکنن و در نهایت با یک نامه‌ی جذاب، ماه رمضان رو به دوستاشون تبریک بگن. این بسته را می‌توانید بصورت فایل پی دی اف و رایگان، از سایت، کانال‌های بله، تلگرام و ایتای اسلام برای کودکانم دریافت کنید. @islam_for_my_kids حتما حتما از فعالیت‌های کودکانتون با محتویات این بسته برای ما عکس بفرستید. برای ارسال عکس‌ فرزندانتون از لینک زیر استفاده کنید: https://survey.porsline.ir/s/fiZuPz9 -------------------------- هرگونه فروش این فایل و نسخه‌ی چاپ شده‌ی آن، شرعا مجاز نمی‌باشد. انتشار بصورت رایگان، بدون حذف لوگو و با ذکر منبع بلامانع است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از سارا‌ ایمنی| آبرنگ
نگاهش به سبزه عید که افتاد رفت توی فکر لحظاتی گذشت وقتی سرشو بالا آورد و فهمید که دارم با تعجب نگاه میکنم، لبخند تلخی زد. گفتم: گیله مرد! توی سبزه ها چی دیدی که رفتی تو فکر؟ کمی سکوت کرد و گفت: به این دونه های سبز شده نگاه کن. چند روز آب و غذا و نور خورشید خوردند و رشد کردند. گفتم: خب! گفت: سیصد و شصت و پنج روز از خدا عمر گرفتیم و آب و غذا و فلک در اختیارمون بود؛ می ترسم رشد که نکرده باشم هیچ؛ افت هم کرده باشم! دونه ای که نخواد رشد کنه، هرچقدر آب و آفتاب بهش بدی فقط بیشتر می گنده..
بیایید این افطار را با اضطرار و استغاثه بخوانیم: 🤲 اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنَا صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ غَیْبَةَ وَلِیِّنَا وَ کَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا، وَ شِدَّةَ الْفِتَنِ بِنَا وَ تَظَاهُرَ الزَّمَانِ عَلَیْنَا فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعِنَّا عَلَی ذَلِکَ بِفَتْحٍ مِنْکَ تُعَجِّلُهُ وَ بِضُرٍّ تَکْشِفُهُ وَ نَصْرٍ تُعِزُّهُ وَ سُلْطَانِ حَقٍّ تُظْهِرُهُ وَ رَحْمَةٍ مِنْکَ تُجَلِّلُنَاهَا وَ عَافِیَةٍ مِنْکَ تُلْبِسُنَاهَا https://eitaa.com/mamanemamooli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نشسته بود از نگاه های افتاده اش چکار کنم چکار کنم می‌چکید... حالِ نزار سرماخورده ام را جمع و جور کردم و به وقفه ی بین جوشن کبیرم دل دادم که برو کتاب اسم های شکلاتی ات را بیاور... از مشهد خریده بودمش و مشغله ی روزهای پایان نامه نوشتن نگذاشته بود که بنشینیم و باهم بخ‌وانیمش ، جزیکی دو داستان و انگار قسمتش بود بماند برای شب قدر... آورد و نشست کنارم، نگاه به چشمانش که حالا پرسش ازشان می‌بارید کردم و گفتم:«میدونی نازدونه ام، ما تو دعای جوشن کبیر هزارتاااااا از اسم های خدا رو می‌خونیم و صدا می‌زنیم ، چند تا از اون هزارتا اسم تو این کتاب اومده و در موردش داستان نوشته شده و امشب اگر دوست داشتی شما هم مثل ما اسم های خدا رو بخونی میتونی این کتاب رو بخونی و از بین داستان ها یکی رو انتخاب کنی و برای من و بابا بخونی...» اولش با یک نمیخواهم رفت که برود اما به دقیقه نکشیده برگشت و نشست به خواندن داستان های نخوانده ، شیرینی اش که در جانش نشست گفت :« خب حالا برم از اول بخونم...» و من میان «یا نور ‏النور، یا منوِّر النور، یا خالق النور...» دعاهایم را روانه کردم سمت آسمان ها که خدای قشنگم لذت خواندن تک تک نام هایت را در دل و روحش بنشان.... پ.ن:یه کتاب خوب با تصویرگری قشنگ و دلنشین از یک نویسنده ی خوب لینک کانال نویسنده، خانم«فائضه غفارحدادی»👈https://eitaa.com/dimzan https://eitaa.com/mamanemamooli
بسم الله الرحمن الرحیم برای شیما، آیه، امینه و رفعت ✍🏼پرستو علی‌عسگرنجاد https://t.me/takooch ble.ir/join/NjY3ZWIyMm برای شیما، نفر اول کنکور فلسطین که با کل خانواده‌اش زیر آوار خانه‌شان شهید شد، برای آیه که دوستان کوچکش، اسمش را روی دست ظریفش نوشته بودند تا اگر شهید شد، شناسایی شود و پیکرش با همان اسم شناسایی شد، برای نبیله که یک متر پارچه برای کفن‌کردنش اضافی می‌آمد و در بطن مادرش شهید شد، همراه مادرش، برای امینه که چشم‌های هف‌هشت‌ساله‌اش خون گریه می‌کرد و سفیدی چشمش زیر خون پیدا نبود برای ریم، روح‌الروح، که پدربزرگش در حسرت دیدن دوبارهٔ برق چشم‌های سه‌ساله‌اش سوخت برای رفعت العریری، استاد دانشگاهی که مردم سرزمینش را می‌سرود و روایت می‌کرد و آرزو داشت پارچهٔ کفنش بند بادبادکی شود در آسمان غزه تا بچه‌ها تماشایش کنند و می‌خواست کسی داستان او را فراموش نکند برای دختری که با قابلمهٔ خالی و شکم گرسنه به دوربین معتز لبخند می‌زد و می‌گفت حسبنا الله و نعم الوکیل برای سفره‌های غزه که غذاشان نخورده ماند و بشقاب‌هایشان زیر آوار از سنگ پر شد برای خواهر و برادر دوساله‌ای که تمام خانواده و خاندانشان را از دست دادند و به آغوش خستهٔ پرستارهای بیمارستان شفا پناه بردند برای آخرین بوسهٔ پدری که رفته بود برای دخترش بیسکوییت پیدا کند و دیر به جگرگوشه‌اش رسید برای دختر گوشواره قلبی با کاپشن صورتی برای لباس خونی دختر امدادگر کرمانی برای تنهایی‌های دختر سیدرضی برای لحظهٔ رویارویی محمدرضا زاهدی با مو)شک‌های اسرائیلی برای مردی که آرزو داشت اسرائیل را نابود کند برای جان‌فدایی که دست‌نشانده‌های اسرائیل را تارومار کرد و کسی جرئت نبرد تن‌به‌تن با او را نداشت برای آرمیتا که با چشم‌های کودکی‌اش شاهد شهادت پدرش بود برای تمام مردان و زنانی که پای حفظ ایران، جان و دل وسط گذاشتند و برای بزرگ‌مردی که با انقلاب اسلامی امتش، داغ به دل صهیون‌های زیاده‌خواه حریص گذاشت من چفیهٔ فلسطینی‌ام را می‌پوشم، دست همسر و بچه‌هایم را می‌گیرم، با زبان روزه به خیابان می‌آیم و با تمام وجود در روز قدس همراه هم‌وطنانم فریاد می‌کشم: مرگ بر اسرائیل. https://eitaa.com/mamanemamooli