📚 در #بحارالأنوار، ج ۲۶، ص ۲۳۸ آمده است، که #قنبر در میان یاران #امیرالمؤمنین(ع) از حرمت و منزلتی بسزا برخوردار بود و همواره مورد عزت و احترام مردم بود.
👥 نقل است روزی یکی از یاران #حضرت_علی (ع) با یکی از دشمنان آن حضرت در کنار هم نشسته بودند که ناگهان قنبر از دور پیدا شد، آن شخص شیعه با مشاهده قنبر قیام کرد و به احترام او سر پا ایستاد.
👤آن مرد بدخواه گفت: «مگر قنبر کیست که تو اینگونه او را احترام کردی؟»
👳🏻 گفت: «آیا به کسی که ملائکه بال خود را زیر پای او میگسترانند، احترام نگذارم؟»
👊 شخص مخالف از روی عصبانیت قنبر را فراخواند و با ذکر بهانهای به وی دشنام داد و چند ضربهای به او زد!
🏇 خبر این ماجرا به امیرالمؤمنین(ع) رسید.
🐍 از قضا ماری آن شخص را که به قنبر احترام کرده بود، گزید.
🌴 حضرت علی (ع) جهت عیادت وی به منزلش رفت و دید که آن مرد از شدت درد مینالد و به خود میپیچد.
⚜ حضرت با مشاهده حال او فرمود:
❓«آیا میدانی تو خود باعث این مصیبت شدهای؟!»
👳🏻 عرض کرد: «برای چه؟»
⚜ حضرت فرمود: «تو خوب میدانستی فلانی دشمن و مخالف ماست، با این حال پیش او به قنبر احترام زیاد گذاشتی که حساسیت و حسادت او را برانگیختی و او را ناخودآگاه تحریک نمودی که به قنبر اهانت کند و او را اذیت نماید و به این ترتیب تو موجب آزار قنبر شدی و خداوند هم با این مار تو را کیفر نمود؛ بنابراین اگر میخواهی خداوند تو را عافیت و سلامت عطا کند، عهد کن دیگر در برابر دشمنانمان با ما و دوستان ما بهگونهای رفتار نکنی که بیم گزندی بر ما باشد».
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#روایت
#پندها
#داستان_کوتاه
🌹در سرزمین #وادی_السلام
🌴 روزی #امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) از #کوفه حرکت کرد و به سرزمین #نجف آمد و از آن هم گذشت.
👨 #قنبر گفت: یا امیرالمؤمنین! اجازه می دهی عبایم را زیر شما پهن کنم؟
🌷 حضرت فرمود: نه، اینجا محلی است که خاکهای #مؤمنان در آن قرار دارد و پهن کردن عبا مزاحمتی برای آنهاست!
👳 #اصبغ_بن_نباته می گوید؛ عرض کردم: یا امیرالمؤمنین! خاک مؤمنان را دانستم چیست، ولی مزاحمت آنها چگونه است؟
🌷 فرمود: ای اصبغ! اگر پرده از مقابل چشمانت برداشته شود، #ارواح_مؤمنان را می بینید که در اینجا حلقه حلقه دور هم نشسته اند و یکدیگر را ملاقات می کنند و با هم مشغول صحبت هستند، اینجا جایگاه ارواح مؤمنان است و ارواح کافران در #برهوت قرار گرفته اند!
📚 داستانهای بحارالأنوار، جلد ۴، محمود ناصری.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#روایت
#پندها
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
🌷 عاقبت «قنبر» غلام #امیرالمومنین علی (علیه السلام) چه شد؟
⚜️ پیشگویی مولا علی درباره #شهادت ایشان!
🗡️ #قنبر غلام اميرالمؤمنين (علیه السلام) توسط #حجاج_بن_يوسف لعين به شهادت رسید؛ در نحوه به شهادت رسیدن ایشان دو نقل وجود دارد:
⚫ #نقل_اول:
🏰 ابوالحسن علی بن محمد #امام_هادى (علیه السلام) نقل کرده است که قنبر #غلام امیرالمؤمنين (علیه السلام) نزد حجاج بن یوسف آمد، حجاج از او پرسید:
❓در خدمت #علی (علیه السلام) چه می کردی؟
👳🏼♂️ قنبر گفت: آب وضو برایش فراهم می ساختم.
❓حجاج گفت: پس از وضو چه می گفت؟
👳🏼♂️ قنبر گفت: این آیه شریفه را می خواند:
🔅«فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْ ءٍ حَتَّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَهً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»؛
🔅پس چون آنچه را که بدان پند داده شده بودند فراموش کردند، درهای هر چیزی [از نعمتها] را بر آنان گشودیم تا هنگامی که به آنچه داده شده بودند شاد گردیدند، ناگهان [گریبان] آنان را گرفتیم و یکباره نومید شدند».
📖 سوره انعام، آیه ۴۴.
❓حجاج گفت: این آیه را به ما تأویل می کرد؟
👳🏼♂️ قنبر گفت: آری.
❓حجاج گفت: چه می کنی اگر گردنت را بزنم؟
👳🏼♂️ قنبر گفت: در این صورت من #خوشبخت، و تو بدبخت خواهی شد.
🗡️ پس دستور داد تا گردنش را بزنند.
📚 تفسير العياشي، جلد ۱، صفحه ۳۵۹.
📚 إختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، جلد ۱، صفحه ۷۴ - ۷۵.
📕 جلاءالعيون، صفحه ۸۴۴ - ۸۴۵.
🌷🔅🌷🔅🌷🔅🌷🔅🌷
⚫ #نقل_دوم:
🏰 سيره نويسان با طريق هاى گوناگون روايت كرده اند كه روزى حَجّاج بن يوسف ثَقَفى گفت:
🗡️ دوست دارم مردى از ياران #ابوتراب (على) را بكشم تا با آن، به خدا تقرّب بجويم!!!
👥 به او گفته شد: ما كسى را نمیشناسيم كه از قنبر، غلامش، مصاحبت بيشترى با ابوتراب داشته باشد!
🏇 بدين ترتيب، حَجاج در پى او فرستاد و او را آوردند!
❓ به او گفت: تو قنبرى؟
👳🏼♂️ گفت: آرى!
❓ گفت: ابو هَمْدان؟
👳🏼♂️ گفت: آری!
❓گفت: #على_بن_ابى_طالب، مولاى توست؟
☝🏻گفت: مولاى من، خداوند است و اميرمؤمنان، على، ولىّ نعمت من است.
👈🏻 گفت: از دين او بيزارى بجوى!
👳🏼♂️ گفت: چون از دين او بيزارى جُستم، مرا به دينى بهتر از آن، راهنمايى مى كنى؟
🗡️گفت: من تو را مى كشم!
👳🏼♂️ هرگونه كه دوست دارى، برگزين، آن را به تو وا نهادم!
❓گفت: چرا؟
👳🏼♂️ گفت: چون به هرگونه كه مرا بكشى، همان گونه تو را مى كشم و اميرمؤمنان به من خبر داد كه مرگ من از سرِ ستم و نابه حق است و سرم بُريده مى شود.
🗡️ پس حجّاج، فرمان داد تا سرش را ببُرند.
⚜️ #شيخ_مفيد در ادامه مي گويد:
🔅و این پیش آمد نیز از اخبار غیبی علی (ع) است و از #معجزات آن جناب و از جمله علوم پیمبران و رسولان بشمار می رود و در ردیف آثار گذشته است.
📚 الإرشاد، جلد ۱، صفحه ۳۲۸ - ۳۲۹.
📕جلاءالعيون، صفحه ۸۴۵.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#روایت
#کرامات
#داستان_کوتاه
پرتو اشراق
👿 خشم شیطان در برابر سکوت!!
⚜️ جابر بن عبداللّه انصارى آن مرد صحابى و يار باوفا حكايت كند:
🌤️ روزى مولاى متّقيان اميرالمومنين، امام علىّ بن ابى طالب (صلوات اللّه عليه) از محلّى عبور مى نمود، ناگهان متوجّه شد كه شخصى مشغول فحش دادن و ناسزاگوئى، به #قنبر غلام آن حضرت است؛ و قنبر مى خواست تلافى كند و پاسخ آن مردبى ادب و تحريك شده شيطان و هواى نفس را بدهد.
🌹 ناگهان اميرالمؤمنين علىّ (عليه السلام) بر قنبر بانگ زد كه:
🔅«آى قنبر! آرام باش و سكوت خود را حفظ كن و دشمن خود را به حال خود رها ساز تا خوار و زبون گردد».
🌹سپس افزود: «ساكت باش و با سكوت خود، خداى مهربان را خوشنود گردان و شيطان را خشمناك ساز و دشمن خويش را به كيفر خود واگذارش نما».
🌹 #امام_على (عليه السلام) پس از آن فرمود:
🔅«اى قنبر! توجّه داشته باش كه هيچ مؤ منى نتواند خداوند متعال را، جز با صبر و بردبارى خشنود سازد».
🔅«و همچنين هيچ حركت و عملى همچون خاموشى و سكوت ، شيطان را خشمگين و زبون نمى گرداند».
🔅«و بدان كه بهترين كيفر براى احمق، سكوت در مقابل ياوه ها و گفتار بى خردانه او است». (۱)
✍🏻 حقير گويد: تأ ييد و مصداق بارز آن، نيز كلام خداوند متعال است كه فرمود:
🔅«اِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» (۲)؛
🔅وقتى با افراد نادان و بى خرد مواجه گشتيد، او را بدون پاسخ رها سازيد.
📚 پی نوشت ها:
۱. الكنى و الا لقاب، ج ۲، ص ۲۹۴.
۲- سوره فرقان، آيه ۶۳.
📗 چهل داستان و چهل حدیث از امام علی (علیه السلام)، حجت الاسلام والمسلمین عبدالله صالحی.
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#روایت
#داستان_کوتاه
#سیـره_اهـل_بیـٺ
پرتو اشراق
🦋 قنبر؛ غلامی که عاشق بود!
🌌 سکوتی مرگبار کوچه پس کوچههای کوفه را در برگرفت. آرام ایستاد و از پشت دیوار کاهگلی سرک کشید. ناگهان چشمان سیاهش از تعجب گرد شد. وقتی دید مولایش روبهرویش ایستاده، سرش را پایین انداخت. آرام عبایش را روی دستهی شمشیری کشید که به کمرش بسته بود.
💧قطرههای سرد و ریز عرق پهنای پیشانیاش را نوازش کرد.
👤 مولا کیسهی نان و خرما را روی زمین گذاشت و با صدایی آرام گفت: «چرا دنبالم میکنی قنبر؟...چه میخواهی؟»
👳🏽♂️ #قنبر که حسابی جا خورده بود، آب دهانش را قورت داد و با مِن مِن گفت: «میترسم. میترسم به شما آسیبی برسد.»
🌷 لبخند کمرنگی چهرهی نورانی #امام_علی (ع) را زیباتر کرد. سری تکان داد و با صدایی آرام گفت: «از چه میترسی؟ از زمینیها یا آسمانیها؟»
👁️ قنبر نیم نگاهی به زمین و آسمان انداخت و گفت: «از زمینیها»
🌷 مولا علی کیسهی نان را برداشت و با مهربانی به او گفت: «ای قنبر، نگران نباش! اهل زمین بدون اراده و خواست خداوند هیچ کاری نمیتوانند انجام دهند، برگرد».
🌖 قنبر بغضِ مانده در گلویش را به زحمت قورت داد. چشمهایش را ریز کرد و در نور مهتاب عاشقانه به مولایش چشم دوخت که آرام و ناشناس به سمت محلهی فقیرنشین کوفه میرفت...(۱)
🦋🕯🦋🕯🦋🕯🦋🕯🦋🕯🦋🕯🦋🕯🦋
🔺 داستانی که در بالای صفحه خواندید. نمونهای از عشق است. عشقی واقعی و پرحرارت که تا آخرین لحظهی زندگی عاشقش را رها نمیکند و همیشه، حتی پس از مرگ همراه اوست؛ و عاشق کسی نیست جز غلام امیرالمؤمنین، «قنبر».
✋🏽 غلام گوش به فرمان امیرالمؤمنین از قبیلهی همدان بود و لقب او را «ابوهمدان» گفتهاند.
🏳️ در کوفه زندگی میکرد و از سالهای قبل، علی(ع) را به خوبی میشناخت. در مواقع حساس و ضروری، امام علی(ع)، او را صدا میکرد و مأموریتهای مهم را به او میسپرد.
🌟 برای قنبر همین بس که امام علی(ع) فرمودهاند:
🔅«هرگاه کاری سخت و ناخوشآیند پیش میآید، آتشم را میافروزم و قنبر را فرامیخوانم.»
🏴 او بعد از شهادت امام علی(ع) در خدمت اهلبیت و خاندان آن حضرت بود و لحظهای از یاد مولایش علی و فرزندانش غافل نمیشد. پس از شهادت اميرالمؤمنين(ع) همراه و یاور امام حسن مجتبي(ع) شد و این همراهی حدود ده سال به طول انجاميد.
🦋 قنبر، امامت نورانی امام حسین و امام سجاد را نیز درک کرده است؛ اما از آنجا که مقصد عشقهای واقعی رسیدن به خداست، خدا نیز شهادت را برای او مبارک کرد و عامل این ظلم بزرگ، کسی نبود جز «حجاج بن یوسف ثقفی».
🏰 وقتى كه عبدالملك، پنجمين خليفهی اموى، در سال ۶۵ هجرى به خلافت نشست، حجاج بن يوسف ثقفى را حاكم و فرماندار عراق كرد.
🔥 روزی حجاج حاکم ظالم و وحشی بنیامیه به زیردستانش گفت: «دوست دارم یکی از یاران ابوتراب (علی بن ابیطالب) را دستگیر کنم و به قتل برسانم تا با ریختن خونش به خداوند نزدیکی پیدا کنم!!!»
👥👥 به او گفتند: «ما کسی را سراغ نداریم که بیشتر از قنبر با او سابقهی دوستی داشته باشد.»
🔥 حجاج فوری دستور داد قنبر را دستگیر کنند و بیاورند.
👳🏼♂️ وقتی قنبر وارد قصر شد و روبهروی تخت منبتکاری شده ایستاد، حجاج با عصبانیت گفت:
❓«قنبر تویی؟»
👳🏼♂️ قنبر گفت: «آری!»
🔥گفت: «ابوهمدان، از قبیلهی همدانی؟» (همدان از قبایل مشهور یمن بود)
👳🏼♂️ قنبر گفت: «بله.»
🔥حجاج با ابروهایی درهم به قنبر چشم دوخت و با صدایی بلند فریاد کشید: «مولای تو کیست؟»
👳🏼♂️ قنبر به یاد مولای نازنینش علی لبخند معنیداری زد. احساس دلتنگی برای مولایش دوباره دلش را هوایی کرد. با لحنی محکم جواب داد:
✋🏽 «مولای من خدا و علی(ع) ولینعمت من بود.»
❓حجاج گفت: «از دین او بیزاری میجویی و دوری میکنی؟»
☝🏽قنبر پاسخ داد: «در این صورت تو مرا به دین دیگری که از دین علی(ع) برتر باشد راهنمایی میکنی؟»
🗡️ حجاج گفت: «من تو را خواهم کشت؛ دوست داری چگونه تو را بکشم؟»
👳🏼♂️ قنبر گفت: «خود دانی! مولایم علی(ع) به من خبر داد كه در راه محبت او، چون گوسفند مرا ذبح مىكنند.»
🔥 حجاج با تعجب گفت: «مولایت على براى تو چه خبر خوبى داده است، همانطور تو را خواهم كشت.»
🦋 لحظهی پرواز روح قنبر به آسمانها و دیدار دوبارهاش با مولا علی(ع) چه زیبا بود. جلّادان به فرمان حجاج، سر از گردن قنبر جدا كردند و او را به عشق ابدیاش رساندند. (۲)
📚 پی نوشت ها:
۱. ریشهری، موسوعةالامام علي بن ابيطالب، ج ۱۲، ص ۲۵۱ و بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۱۲۲.
۲ بحارالانوار، ج ۸، ص ۲۴۳ و ارشادالقلوب ديلمي، ترجمهی سلگي، ج ۱، ص ۴۲۲.
🗞️ مجله سلام بچه ها تیر ماه سال ۱۳۹۳ شماره ۲۹۲، نویسنده: سیده اعظم سادات
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#روایت
#داستان_کوتاه