eitaa logo
ققنوس
1.4هزار دنبال‌کننده
262 عکس
98 ویدیو
4 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از هیئت فقه ‌و شهادت
⭕️ السلام علیک یا غریب الغرباء ▫️ به خیال خود درهای حرم را از کربلا تا قم و مشهد به روی اهل بیت بسته‌اند؛ روزگاری دراز؛ خصوصاً از شروع نهضت خمینی اعلام کرده‌اند که اجازه نخواهند داد ائمه؛ وارد جامعه و جهان امروز بشوند. اجازه نخواهند داد خدای ناکرده فریاد استکبار ستیزی ائمه و شیعیان واقعی‌شان لرزه به جان طواغیت و یزیدیان زمان از لندن تا واشنگتن تا تل‌آویو بیندازد؛ ▫️حالا همان‌ها که قرن‌هاست ائمه را و مکتب را محصور می‌خواهند، با فحش‌های رکیک، حصارهای حرم رضوی را می‌شکنند که امام را از محاصره دربیاورند! 🔴یا اشباه الرجال و لارجال... حلوم الاطفال و عقول ربات الحجال... ▫️این شمایید که همچون سلف فاسدتان امام را محاصره کرده‌اید و مکتب اهل بیت را در چنبر کاخ‌ها و کافه‌هایتان اسیر می‌خواهید. و این جمهوری اسلامی است که درهای حرم را به جهان معاصر گشوده و پرچم‌های اهل بیت را در سراسر جهان به اهتزاز درآورده‌است. ▫️وحشت امروز شما و اربابانتان از بسته شدن چند در چوبی و فلزی نیست. از باز شدن درهای جهان به روی مکتبی است که هفتصد سال سعی رنسانسی‌های لائیک‌ در القای تقابل "علم و دین" و "معنویت و عقلانیت" را نقش بر آب کرده‌است. مکتب اهل بیتی که کهف الوری هستند چون ذوی‌النهی و اولی‌الحجایند. ▫️همانان که در حوادث واقعه شیعیان خویش را نه به جماعت اشرا و بطرا یا کاسه لیسان ملکه الیزابت، که به فقهای حافظ دین، توصیه کرده‌اند. بی بی شما همان است که صبح و شام، در لندن عربده‌هایتان را اکو می‌کند. ▫️به بی بی سی‌تان خوش باشید؛ شما را چه به بی بی دو عالم که غبار مرقد پنهانش سرمه چشم خواجه نصیرها و احمدی روشن‌هاست. ▫️عالم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم در حلقه جهل شما و مکر اربابانتان؛ غریب الغربا خواهد بود و جرم جمهوری اسلامی آن است که این حلقه را شکسته است. ▫️اگر مالک اشتر شیعه است؛ ربیع بن خثیم کیست و اگر قاسم سلیمانی؛ حیدری است شما کیستید قاذورات! ▫️ملالی نیست. در کرونای جهل و سرنای غیظتان بدمید! ▫️حیدرحیدرتان که طنینی شیرین در گوش اهل نکراء دارد؛ همان قرآن‌های بر سرنیزه است که خاطره تلخش قرن‌هاست شیعه را سوگوار مظلومیت علی کرده است. ▫️خواب دیده‌اید اما حضرات! این شیعه صفین و نهروان دیده را؛ عربده‌های جاهلانِ عمروعاص فریفته؛ خواب نتواند کرد. ▫️مشهدی‌ها هم، شما را خوب به یاد دارند؛ روزی که در کنار مأمون به تشییع علی بن موسی آمده بودید و از همه بیشتر جزع و فزع می‌کردید تا مگر تفکر جاهلی"مسمومتان" را پنهان توانید کرد و ما اگر آن روز فریب شما را می‌خوردیم، امروز نام این شهر "مشهد" نبود که قرن‌هاست به قامت ایستاده تا فریبکاران و فریب خوردگان را رسوا کند؛ آن‌ها که می‌خواستند ثامن الحجج را نه شهید و شاهدی برای تمام جهان و تاریخ، که مرده‌ای معرفی کنند که هارون، نزدیک‌ترین مسلمانان به اوست چون به کناره‌های ضریحش چسبیده است! ▫️به حمایت بی بی لندنی‌تان دل خوش نکنید؛ شیعیان عالم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم نخواهند گذاشت، مامونیان دیگر بار پرچم عزا بلند کنند. "وحید جلیلی" 🚩 @feghhoshahadat
هدایت شده از بر پا
منطقه قرمز ۱۶ 🔺سلام خانم! چطور حاضر شدی همسر یک طلبه باشی؟ اون هم توی یک شهر غریب. چطور حاضر شدی با نداشته های همسرت بسازی. با فقرش که پشت چهره عزت پنهانش میکند. چطور حاضر شدی تهمتها و توهین ها و نیشخندها را تحمل کنی؟ 🔺شنیدم هنوز سالگرد ازدواجتان را ندیده بودید. همسرت میگوید عاشق امیرالمومنین است. از او یاد گرفته مثل پروانه دورت باشد کمکت کند. همسرت میگوید اسم فرزندتان را محسن گذاشته بودید به یاد محسن شهید امیرالمومنین. راستی از محسنت چه خبر. 🔺امروز مظلومانه و غریبانه گوشه بیمارستانی که شوهر طلبه ات درش مجاهدت میکرد پر کشیدی. شنیده ام مرگ زن باردار حکم شهادت را دارد. شوهرت هم رو سفیدت کرد. جلوی بیمارها و پرستارها گریه نکرد. رفت گوشه ای آرام اشک ریخت. با عمامه ای بر سر. با دستهایی که برای جهاد آستین بالا زده بود. 🔺خوش به حالتان. ولی من نگران مادرت هستم و پدرت. هوایشان را داری از بهشت؟ پدرت به بچه ها گفته بود جنگ ما با آمریکا است. نمیدانم چه کرده با جان این مردم شرابی که روح الله نوشانده به آنها. نمیدانم به خدا الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها 🔺دلم گرفته. برای همسران طلبه ها. که گمنامند خیلی گمنام. علامه طباطبایی میگفت ثواب المیزان را با همسرم شریکم. چرا؟ شاید چون همه وجودشان اخلاص است. وجودشان را خرج دین خدا میکنند و کسی هم نمیفهمد چطور همه تلاشهای یک طلبه به پشتیبانی آنها است. 🔺اما سلام خانم. خوش به حالت کنار حضرت معصومه سر به دامنش گذاشتی . و خوش به حال همسرت که امروز مزه روضه های امیرالمومنین را طور دیگری میچشید. 🔺خانم! امروز با پر کشیدنت خیلی ها از خجالت آب شدند. به خاطر همه تهمتهایی که به طلاب مظلوم و همسران گمنام آنها میزنند. 🔺خوش به حالتان خانم. بهشت گوارایتان. @ali_mahdiyan
هدایت شده از بر پا
منطقه قرمز ۱۷ 🔺از روز اول که وارد کار شدیم، محمد هم باهامون وارد شد. محمد از دار دنیا یه مادر داره که همه زندگیشه. عاشق مادرشه. پدر محمد شهید شده. از رزمنده های بدون مرز قدس که چون از قبل شیمیایی هم بوده یک سال قبل شهید میشه. 🔺خیلی موافق نبودم بیاد. تازه مادرش براش آستین بالا زده و داره داماد میشه. خدای نکرده چیزیش بشه سخت خوب. یک بار عزمم رو جزم کردم که بهش بگم محمد تو نیا. رفتم که بگم یه دفعه بی مقدمه گفت حاج آقا من احساس میکنم امروز ماموریتی غیر از این ندارم. انقدر محکم این حرف رو زد که جا خوردم. 🔺میگفت دوست دارم همه بدونن چیزهایی که دیدم و شنیدم. جانبازی رو دیدم که سالها است به خاطر ریه هاش به قول خودش میره اون دنیا و بر میگرده کرونا گرفته بود و تو بخش کرونایی ها بستری بود اما همین جانباز با همین حالش از شر کرونا هم خلاص شد و مرخص شد و برگشت خونه. به خدا عمر دست خدا است بخواد میبره بخواد نگه میداره. 🔺میگفت سیزده رجب، توی بخش با یکی از طلبه ها شروع کردیم مناجات و ذکر مداحی برای بیمارها. اینو میخوندیم که؛ یا علی یا علی دل به عشقت منجلی روی قلبم از ازل حک نمودم یا علی.... 🔺وسط خوندنمون یک دفعه یه گوشه دیگه بخش حال بیماری بد شد و پرستارها همه بدو بدو در تکاپوی احیا و رسیدگی به بیمار، همه میخواستن ما ذکرمون رو ادامه بدیم . پرستارها کار میکردند و گریه میکردند بیمارها حال دیگه ای داشتند، کل اون بخش ذکر علی علی گرفته بود کنار بیماری که معلوم نبود میمونه یا میره. کنار پرستارهایی که با همه وجود داشتند تلاش میکردند و دلهاشون غرق محبت به بیمار و ذکر آقا بود. 🔺بعد محکم گفت میایستم پای کار. توی دلم گفتم فدای خودت و پدر شهیدت. فدای خودت و چشمهای تو که حکمت و معنویت رو رصد میکنه. فدای خودت و خمینی روح الله که نسل بعد نسل رو با نفسش تربیت میکنه. فدای تو و مردمی که بالاتر از همه پزشکی ها و مراقبتها و محبتها، اما همه عشقشون ذکر و توسل به امیرالمومنیه. مردترین مرد در سهمگین ترین طوفان بلایا. مدد ز غیر تو ننگ است یا علی مددی @ali_mahdiyan
هدایت شده از بر پا
منطقه قرمز ۱۸ 🔺دو تا آقا را دیدم که داشتند از کنار رفقای طلبه ام جدا میشدند. نگاهم که بهشان افتاد سلام کردم. یکی با لبخند و محبت جواب سلامم را داد اما دیگری هیچی نگفت. قیافه شان شبیه هم بود ولی آنکه جواب سلام نداد عینک داشت و قیافه اش بیشتر شبیه خارجی ها بود. 🔺واقعیتش با دیدنشان احساس کردم ازشان بدم میاید، حالم بد شد اصلا. شیطان را لعنت کردم گفتم بی خیال بابا. چته چند وقته میری بیمارستان کمک کرونایی ها مراقب باش بیخودی از این و اون بدت نیاد. خراب میکنی همه چیز رو با بد دلی. ولی چه کنم دله دیگه دست خودم که نیست. فقط یک نظر نگاه کردم سلام کردم و جواب شنیدم اما عجیب احساس تنفری ازشان در وجودم شکل گرفت. 🔺رفتم پیش بقیه طلاب. بعد از سلام و احوال پرسی گفتم کی بودند اینها؟ عبدالله گفت اون خارجیه خبرنگار رویترز و کانال چهار تلویزیون انگلیس بود. این یکی ایرانیه هم خبرنگار رکنا بود. همون جایی که اولین بار خبر دروغ تجاوز به زن فقیر در قبرستان برای چند قرص فلافل رو همه جا پخش کرده بود. این آقای خبرنگار رکنا داشت تلاش میکرد نه برای خودش بلکه بیشتر برای آن خبرنگار رویترز که اجازه بگیره از ما که باهاشون مصاحبه کنیم. 🔺پرسیدم شما چه گفتید؟ گفت هیچی محترمانه بهشون گفتیم برید گم شید. با خنده گفتم بابا خارجیها اومدن ازتون مصاحبه بگیرن چرا دکشون کردید؟ علی اخباری یعنی یکی دیگه از طلبه ها یک دفعه یه حرفی زد که از شوخی خودم هم خجالت کشیدم. اونقدر سفت و پر اعتقاد گفت که به جانم نشست گفت اینها بازوی طاغوتند بازوی رسانه ای شیطانند. با اینها در جنگیم این جنگ شوخی نداره. 🔺بچه ها گفتند باید به بقیه طلبه ها و مسوولین اطلاع بدیم که با این ها مصاحبه نکنن. به یکی از مسوولین هم تماس گرفتیم گفتند بله خبر داریم اینها تیمهای مختلف رو فرستادن قم قاطی کار طلبه ها میخوان کار اینها رو حاشیه دار کنن. 🔺نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت. خوشحال از اینکه توی کاری شرکت کردم که دشمن رو به تکاپو انداخته و برای ضربه زدن به ما نزدیکش کرده. ناراحت از اینکه چقدر غافل بودم از اینکه رفتارهای ما را این دشمنان خبیث این قدر از نزدیک رصد میکنند. @ali_mahdiyan
هدایت شده از بر پا
منطقه قرمز ۱۹ 🔻موقع سال تحویل یاد جریانی افتادم که شیخ علی اصغر محمدی رفیقم که با هم وارد بیمارستان شدیم، برام تعریف کرد. میگفت یه جوونی رو دیدم که آنقدر حالش بد بود که گفتم بعیده زنده بمونه. خیلی حرف نمیزد روحیه اش هم داغون بود. 🔻همه تلاشم رو کردم که لااقل روحیه اش رو عوض کنم. میگفت من میمیرم اما بمیرم زنم چی میشه پسر یک ساله ام چی میشه؟ اون روز بیشتر از هر بیماری کنار تخت او نشستم با او صحبت کردم. میخواستم آرومش کنم و روحیه اش رو عوض کنم. 🔻دیگه باهاش رفیق شده بودم. میگفت یه شب یکی دیگه از طلبه ها هم اومد کنارم. اون شب حالم خیلی بد بود. اون طلبه اومد قرصم رو بهم بده تا بخورم. گفتم نمیتونم بخورم. توان ندارم. من میمیرم. طلبه با محبت و با آرامش خاصی قرصم رو داد و گفت نترس آرزو کن خدا آرزوهات رو میشنوه. قرصم رو خوردم. 🔻این بار با خدا طور دیگه ای مناجات کردم گفتم من کسی نیستم، برای بچه ام هم نمیترسم ، تو خدای بچه من هم هستی. اگر میخواهی منو ببری ببر خانواده ام رو به چه کسی بسپارم بهتر از تو. آماده ام برای مرگ. میگفت احساس کردم کوهی از تکبر و غرور در درونم شکست و فرو ریخت. 🔻احساس میکردم از همیشه به خدا نزدیکترم. حال خوشی داشتم. همیشه از این همه تکبر و غرور خودم بدم میامد به نظرم قبلا رابطه ام با همه بد بود با همسرم با برادرم با همه. ولی بعد از آن احساس کردم دیگه مانع همیشگی در وجودم خرد شد. اون شب احساس کردم حالم خوب شد... 🔻اون جوون مرخص شد. حالش هم خوب شد. رفیقم میگه هنوز باهاش در تماسم بهم میگه کرونا اگر برای همه بد بود ولی برای من سوغاتی های زیادی داشت. با شما طلبه ها رفیق شدم نمیدونم چرا ولی دوست دارم با خدا حرف بزنم. رابطه ام با همه خوب شده. احساس میکنم سبک شدم از همه غرورها و تکبرها. 🔻از وقتی این ماجرا رو شنیدم تا امروز دائم یاد این داستانم. ای خدایی که پیش چشمان موسی تجلی بر کوه کردی و نابودش کردی. بر کوه غرور و تکبر ما هم تجلی کن. ای خدای مقلب القلوب به حق باب الحوائجت، حول حالنا الی احسن الحال.... @ali_mahdiyan
هدایت شده از بر پا
منطقه قرمز ۲۰ 🔻توی بیمارستان به جز رسیدگی به بیمارها، به نیروهای خدماتی هم کمک میکردم. اولین بار یکی صدایم زد و گفت حاج آقا میتونی کمک کنی؟ گفتم چه کار؟ گفت هیچی ملحفه ها رو باید عوض کنیم. هر ملحفه رو باید بر میداشتیم بعد کل تخت رو با مواد ضد عفونی تمیز میکردیم، بعد هم ملحفه جدید روی تخت و متکا و بقیه کارها. اولش بلد نبودم نگاه میکردم. او هم انگار از اینکه هیچی بلد نیستم تعجب کرده بود. گفت صبر کن یک بار انجام میدم تا یاد بگیری. 🔻موقع ضدعفونی و تغییر ملحفه ها دو تا حس متناقض داشتم که خیلی برام جالب بود. احساس خوش اینکه یکی مرخص شده و احساس نگرانی و ناراحتی از اینکه یک نفر جدید داره میاد. قبلا همچین احساسی رو تجربه نکرده بودم. 🔻یک بار یک نفر دیگر گفت این مواد ضد عفونی رو بگیر و کف همه اتاقها رو تی بکش. فکر کنم آب و وایتکس بود. بویی نمیفهمیدم بوی خاصی نداشت از روی نوشته روی ظرفش متوجه شدم. کف اتاقها رو تی میکشیدم. یک بار هم زیر یک تخت را جارو کردم که یک نفر چند دقیقه قبل رویش جان داده بود. نمیدانم چرا به من بدبخت گفتند زیر تخت را تمیز کنم. کلی هم روی تخت و زمین را مواد ضدعفونی ریخته بودند. داخل اتاق شدم روی تخت کناری هم یک نفر دیگر بود که فکر کنم او هم نفسهای آخرش بود. اتاق را جارو کردم. خیلی چیزها روی زمین ریخته بود. که باید جمع میشد. با خودم گفتم مگر من کی هستم؟ هیچ کس؟ بیش از ده سال است زن و مرد کوچه و خیابان به خاطر لباس سربازیم احترامم کرده اند. نکند خیال میکنم کسی هستم؟ 🔻بیهوده نیست حضرت مسیح پای حواریون را شست و به آنها یاد داد پای مردم را باید بشویید. این معنای اخلاقی است که امام خمینی یادمان داد. باید خاکسار باشی. خاکسار و نوکر این مردم. مخصوصا بیش از همه ما طلبه ها. 🔻بعضی خیال میکنند طلبگی یعنی فقط پژوهش و کتاب نوشتن و منبر رفتن و مشاوره دادن. خدمت عملی را خلاف زی طلبگی میدانند. اما من طلبگی را از سید علی یاد گرفتم از امام روح الله. از که امام نوشت وقتی امام میگفت طلبه های رزمنده رساله عملیه نوشتند به مجاهدتشان. با لباس جنگ و عمامه شان. 🔻خمینی یادم داد که طلبه فقط مساله گو نیست او دنبال علمش میدود تا پیاده شدن علم را در جامعه ببیند. اگر میخواهی دین در جامعه پیاده شود باید مردم بخواهند. و این معنای مردمسالاری است. و اگر میخواهی مردم حرکت کنند باید خادم آنها باشی خاکسارشان باشی. تواضع جلوه عبودیت است. باید پیشرو باشی. باید آستین بالا بزنی. باید به جز تحقیق اهل تحقق باشی. 🔻اتاقها را تی میکشیدیم و این باعث شده بود گارد اولیه پرستارها و دکترها نسبت به ما شکسته شود. دوستمان داشتند. یک بار یک پرستار اعتراض کرد که شستن دستگاه تنفس بیماری که تازه از دنیا رفته را به اینها نسپارید. خطرناک است. نمیدانم چرا اما احساس میکردم فضای بخش با ما همراه بود و رفیق. 🔻هنگام تی کشیدن دستورهای بیماران را انجام میدادم. یکی میگفت پنجره را ببند. یکی میگفت دم در دستشویی را بیشتر بکش. یکی میگفت این زیر تخت مرا نکشیدی. خدایا تو هم گناهان مرا همینطور پاک میکنی؟ ای خدای عیسای نبی و حواریینش. ای خدای پیامبر اکرم و اهل بیتش. ما را مبعوث میکنی؟ دلهای ما را زلال میکنی به نام خودت . ای خدای اقرا و ربک الاکرم @ali_mahdiyan
هدایت شده از بر پا
منطقه قرمز ۲۱ 🔻طلبه نیجریه ای زبان فارسی هم خوب بلد نبود ولی التماس میکرد اجازه دهیم بیاید خدمتگزاری بیمارها کند. ما طلبه ها وقتی خودمان یا خانواده مان کم میآوریم میرویم سراغ زندگی این طلبه های خارجی. طرف چند سال است در غربت است و نمیتوانسته به پدر و مادرش سر بزند بمیرم برای خانواده اش. اگر بپرسی چرا ایران چرا قم چرا طلبگی چرا حتی دین؟ فقط یک پاسخ میدهد؛ انقلاب. 🔻طلبه هفده هجده ساله دیشب شیفت شب بوده تا صبح. پریشب هم شیفت شب بوده تا صبح. امروز هم التماس میکند. میگوییم استراحت کن. چته ؟ چی دیدی؟ برو شب تلویزیون ببین. استراحت کن. پیش خانواده باش. نمیدانم چرا اینطور مصر است. چرا واقعا؟ 🔻شب پیر مرد خوابش نمیبرد. طلبه چند بار به او سر زد. آخرش یک راهی به ذهنش رسید. گفت حاجی میخواهی برات قصه بگویم. پیر مرد لبخند زد و گفت آره پسرم. طلبه کنارش نشست و قصه گفت. بسم الله الرحمن الرحیم یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود..... 🔻بیمار، تنگی نفس داشت. نمیخوابید. میگفت میترسم بخوابم و توی خواب نتوانم نفس بکشم. چه ترسیه آخه این ترس. طلبه گفت تا صبح کنارت مینشینم. بخواب. من بیدارم. 🔻جانباز شیمیایی با ترکشی در ریه اش. کرونا هم اضافه شده بود. طلبه کنار او مینشیند آهسته آهسته غذا در دهانش میگذارد. ناگهان با دو تا سرفه، بیمار همه را بالا میآورد. طلبه میگوید به دلم رجوع کردم دیدم احساس اذیت نمیکنم چندشم نشد با افتخار تمیز کردم. امروز من نوکر نوکران توام حسین جان.... 🔻 باور میکنید یا نه مهم نیست. اما من به چشم دیده ام و بشکند این قلم اگر ننویسد این زیباییها را تا ویروس منحوس خودحقیر پنداری ارتقا یافته که خطرناک تر از کرونا است عده ای را در ایران این خاک زرخیز مقاومت نابود نکند. @ali_mahdiyan
خیلی حرف است... خیلی حرف است، در این زمانه که خیلی‌ها ترس دارند دخترشان با طلبه ازدواج کند، شرط کنی که هر سه دامادت باید روحانی باشند، آن هم سید! شرط که نه، فضای خانه‌ات را جوری مدیریت کنی و دخترانت را طوری تربیت کنی که نتیجه‌اش بشود این... بعد هم هر سه دختر را راهی دیار غربت کنی... سه دختر داشته‌باشی و هیچ‌کدام را نخواهی کنارت بمانند، خواه به تیمار یا که لذت دیدار... بعد هم مانند کوه پشت دخترهایت که نه، پشت دامادهایت بایستی.. خانه‌ات بشود حسینیه و دامادها منبری حسینیه... حسینیه‌ات بشود، ملجأ جوانان و نوجوانان جویای حقیقت در حلقه درس اخلاق و تزکیه و تقوا... . خیلی حرف است، برادر داده باشی، رزمنده بوده باشی، جانباز شده باشی... بازهم احساس کنی در حق انقلاب کم گذاشته‌ای! خیلی حرف است، یک روز برای زلزله، روزی برای اربعین، روز دیگر سیل، روزی هم سوار بر از شهری به شهر دیگر دنبال تکلیفت بگردی... خیلی حرف است، سال‌ها سجاده نماز شبت بر زمین گسترده باشد و حتی یک شب قضا نکرده‌باشی! خیلی حرف است، در این زمانه نامردی‌ها، مردانه زندگی‌کردن... . خداوند رحمت کند را... خداوند رحمت کند برادر شهیدش را... . @qoqnoos2
هدایت شده از کاروان دل
🇮🇷 نوسروده‌ای تقدیم به ایران اسلامی عزیز با دردهای تازه‌ای سر در گریبانم اما پر از عطر امید و بوی بارانم هربار غم‌ها بیشتر سویم هجوم آورد دیدم درخشان‌تر شده آیینۀ جانم آیینۀ صبر و وقار و مهر و لبخندم این روزها سرتابه‌پا، آیینه‌بندانم در من درخشیده شکوهی تازه از ایمان «اینجا چراغی روشن است» آری چراغانم هر کوچه‌ای اینجا چراغانی شده با عشق من زنده‌ام از عشق، از این عشق تابانم تابنده‌تر شد خاک من با گوهر ایثار این خاکِ گوهربار ایران است، ایرانم در دست دارم خاتم سرخ شهادت را با این نگین، روی زمین، مُلک سلیمانم خورشیدباران است خاک روشنم هر صبح هشت آسمان پیداست از خاک خراسانم در سایه‌سار بانوی آیینه و آبم از عطر یاسش پر شده هر صبح ایوانم از جلوۀ شاهچراغ اینجا چراغان است من در پناه سایۀ دروازه قرآنم گاهی غباری هم اگر در آسمان پیداست... باران که می‌آید پر از عطر بهارانم عطر بهاری تازه در راه است، می‌دانی؟ عطر بهاری تازه در راه است، می‌دانم چشم‌انتظار رؤیت ماهم در این شب‌ها کی می‌دمد خورشید از شرق شبستانم؟ ☑️ @karavanedel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رسم جوانمردی نقل است از امام صادق(ع) که فرمودند: مردى را نزد على(ع) آوردند، كه در ماه رمضان بدون جهت، روزه خورده بود! على(ع)، فقط براى شكستن احترام ماه رمضان، به او سى و نه تازيانه زدند. @qoqnoos2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بِسْمِ الله الرَّحْمَٰنِ الرَّحيمِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ ۗ وَاللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ كيفر شديدى دارند؛ و خداوند توانا و صاحب انتقام است. ﴿ سوره آل‌عمران، آيه‌ی ٤ ﴾ السَّلامُ عَلَيْكَ يا عَبّاس، بال جبريل امين فرش می‌کند شر را از این جهان کم می‌کند دست سردار حسین، دست سردار حسین 's commander will obliterate is to blame for all these The Regime won't last 25 years @qoqnoos2
تا فتح قدس مانده... حاج مهدی رسولی .mp3
4.46M
هر طرفی به پا شده غرش و طوفانی شور قیامت است در ملک سلیمانی اُمَّت ما قسم به جسم پاکت ای سردار نگذرد از خون عزیز تو به آسانی ما به احترام تو شهادت طلبیم شهادت طلبیم بهر انتقام تو شهادت طلبیم شهادت طلبیم رها شده نعره ی طوفانی ما آمده نوبت رجز خوانی ما ای لشگر حسینی تا کربلا رسیدن یک یا حسین دیگر تا فتح قدس مانده تحت لوای رهبر یک یاحسین دیگر ........................... لشگر صاحب الزمان آمده خونخواهی به سمت معرکه شد از هر طرفی راهی به برکت خون شما ریشه ی آمریکا بریده می شود به شمشیر یداللهی عالم از خون شهید شود زیر و زبر ، شود زیر و زبر عاقبت کاخ سپید شود زیر و زبر ، شود زیر و زبر عاقبت آن لحظه ی شیرین برسد بگو صدات تا فلسطین برسد ای لشگر حسینی تا کربلا رسیدن یک یاحسین دیگر تا فتح قدس مانده تحت لوای رهبر یک یاحسین دیگر ........................... حماسه لر یولا سالان خون شهیدان دی بو عرصه دَ حضوریمیز مثال طوفان دی چون اقتدا ایلمیشوخ جهان دا عباسه غیرتیمیز جهانیان اوچون نمایان دی بو شکوه و اقتدار جهانه اُت سالار ، جهانه اُت سالار شیعه انتقام آلار جهانه اُت سالار ، جهانه اُت سالار کاخ ارزانی نی ایلروخ خراب اَسَر افق دا بیرق ابوتراب ای لشگر حسینی تا کربلا رسیدن یک یاحسین دیگر تا فتح قدس مانده تحت لوای رهبر یک یاحسین دیگر @qoqnoos2
هر روز و در هرکجا درحال است... بیش از چهارماه بود که به‌واسطه این قزوین نیامده بودم... نمی‌دانم، باعث شد این قرنطینه طولانی پایان یابد یا اخبار حاکی از مهار نسبی ویروس یا لبریزشدن کاسه صبر خانواده یا... در چندروزی که قزوین بودیم، طبیعتاً پی‌گیری بعضی کارهای زمین مانده جزو اولویت‌ها بود... . چند سالی هست که باید مصرف کند و از همان اولین روزی که دکتر تشخیص داد تا امروز، مشکلات ریزودرشت زیادی را سپری کرده‌است... اما این روزهای کرونایی کار سخت‌تر شده بود، ترس و واهمه فراگیر و در نتیجه خانه‌نشینی از یک‌سو، مشغول‌شدن نظام درمانی به و کم‌توجهی به سایر معضلات ، از سویی و سوءتدبیر و عدم‌نظارت لازم در این حوزه، از سوی دیگر... همه و همه باعث شده بود تا پیرزن برای یافتن چند قلم سرنگ انسولین، سرگردان شود... . برای تهیه سرنگ موردنیاز، باید هرماه به پزشک متخصص مراجعه نماید تا نسخه جدیدی دریافت کند، مبلغ ویزیت پزشک متخصص را احتمالاً اطلاع دارید... . بعد باید به اداره کل مراجعه نماید تا نسخه پزشک را تأیید کنند... . بعد باید کفش پولادین به پا کند و داروخانه به داروخانه، دربه‌در شود تا شاید یکی جوابش را بدهد... . پیرزن تا این مرحله را رفته‌بود... یک‌روز ماشین دربست کرده بود و چندساعت در شهر گشته بود، از تا هر هلال رنگین دیگری... اما موفق نشده بود... وای به حال آنانی که همین پول یا جان ماشین‌گرفتن را ندارند... . اعتبار نسخه‌اش تمام شده‌بود، شبانه دکتر متخصصی از آشنایان را یافتیم و درب منزل نسخه را تجدید کردیم، صبح اول‌وقت بیمه سلامت و بعد هم در به در دنبال داروها... . داروخانه‌های متعددی سرک کشیدیم و هرچه بیش‌تر گشتیم، کم‌تر یافتیم، یکی‌دوجا انسولین Noromix# که با رنگ سرمه‌ای شناخته می‌شود را داشتند، آن هم نه به تعداد لازم، اما هیچ‌کدام انسولین Nororapid# که نارنجی‌رنگ هست را نداشتند... غالب داروخانه‌ها هم ظاهراً ازبس مردم را جواب کرده‌بودند، حال و حوصله پاسخ‌گویی درست‌وحسابی و کم‌ترین راهنمایی نداشتند، عاقبت از زیرزبان یکی از داروخانه‌ها که احتمالاً کمی حالش به دل‌مان سوخته‌بود، فهمیدیم ممکن است داروخانه داشته باشد... وقتی مسؤول داروخانه گفت منتظر باشید تا تأییدیه بیمه را بگیرم، برق شادی در چشمان‌مان درخشید... اما طولی نیانجامید که گفت متأسفانه با قراداد نداریم، عرضه آزاد هم نداریم! خواهش و تمنا که کجا می‌توانیم پیدا کنیم و جواب گرفتیم شاید داروخانه بیمارستان ولایت یا هلال احمر ... بازهم نشد که نشد... . هرچه تلاش کردم از روال معمول به نتیجه برسیم، موفق نشدم، تماس گرفتم با یکی از بزرگ‌ترهایی که هم بهتر از من قزوین را می‌شناخت و هم قزوین او را... کمی درددل کردم و کمی هم گلایه و برای این‌که این تلاش، شخصی نشود، چند خواهش و پیشنهاد و... قرارشد پی‌گیری کند و خبر بدهد... الآن که بیش از بیست‌وچهار ساعت از آن تماس می‌گذرد هنوز نتیجه‌ای حاصل نشده‌است... در راه به یکی از بچه‌های قدیمی هیأت که در کار تجهیزات پزشکی بود زنگ زدم، گفت پی‌گیر می‌شود که ظاهراً او هم موفق نشد... . بعد از کلی چرخ و فلک، خسته و درمانده، دست‌ازپادرازتر راهی منزل بودیم که یاد داروخانه‌ای افتادیم که قبل‌تر توانسته بودیم اسپری‌های آسم را که در شهر پیدا نمی‌شد، از آنجا تهیه کنیم... با ناامیدی سری به آنجا زدیم، از قضا داشت، اما نصف تعداد موردنیاز... چاره‌ای نبود، گفتیم همان‌ها را بدهد، هرچند با این کار نسخه باطل می‌شد و دیگر امیدی برای تهیه باقی انسولین‌ها نبود... . باید از طریق سایت نسخه تأیید می‌شد، بیش از یک‌ساعت منتظر شدیم، اما گفتند اینترنت ضعیف هست و طول می‌کشد! دفترچه را گرفتند، درب داروخانه را بستند و گفتند بروید و عصر سر بزنید! دعایی بدرقه کردیم و برگشتیم منزل... . این داستان ملال‌آور و طولانی، شرح‌حال عادی و جاری بیماران دیابتی است... بیمارانی که نسبت به بیماران‌هپاتیتی وضعیت بسیار بهتری دارند و آنان هم نسبت به بیماران سرطانی وضعیت شاهانه‌ای دارند... . هر روز و در هرکجا درحال است... وقتی و با هم پیوند بخورند، میوه شومی جز این نخواهد داشت... کرونا خر کی باشد تا زمانی که این نودولتان ناز از غلام ترک و استر می‌کنند! سر به‌سلامت که اگر قرار است رگ غیرتی بجنبد، همین‌جا باید دنبالش بگردی و اگر قرار است ابوذری فریاد کشد باز از همین قبیله است... بازهم بچه‌های باید بیایند وسط... بازهم ... کرونا بهانه بود، غیزانیه نیزهم... برای رفع دردهای مردم، نباید منتظر کسی ماند، باید دست بر زانو گذاشت و یاعلی گفت... @qoqnoos2
برای برادرم جواد سلام سلام بر سلام بر سلام بر سلام بر سلام بر ، امتداد خمینی... سلام بر و یاران جوانش... سلام بر سلامی که امیدوارم وداعی باشد با ، با ، با تبلیغات‌اسلامی، وداع با ، وداع با کارمندی ، با اداری‌شدن ، با ساعت‌زدن ، با سستی و خستگی... . هرچند آنانی که پیش از تو بر این کرسی تکیه زده‌اند، دل‌سوزانه و با صدق‌نیت به دنبال انجام وظیفه بوده‌اند، اما عزیزم جواد! بدان و آگاه باش که راه سخت و صعب و پرپیچ‌وخمی در پیش داری... در آستانه دهه پنجم انقلاب، بسیاری از نگاه‌ها به جایگاهی دوخته شده است که تو بر آن تکیه زده‌ای... از نگاه‌های خسته و کم‌رمقی که آخرین کورسوی امیدشان را آن‌جا دنبال می‌کنند تا چشم‌هایی که از حقد و کینه، از حدقه بیرون آمده‌اند و باید در جوابشان وان‌یکادی حواله کنی... یاران حق هم این‌ روزها زخم بر جبهه دارند، خسته‌اند و درد در سینه دارند، یکی را مثل من، نفْس زمین‌گیر کرده و دیگری نفَسش یاری نمی‌کند، یکی را دنیا بازی داده و دیگری را بر زمین زده، مانند همیشه تاریخ دو لبه افراط و تفریط، ریسمان حق را رشته کرده‌اند... دوران سلطه رجاله‌های بی‌هنر بی‌تدبیر هم کار را بر جمع یاران سخت‌تر کرده‌است... فراق غم‌انگیز برادرانی، چون ، ، و... از سویی و افتراق ملال‌انگیز جمع دیگری از یاران جانی، از سوی دیگر، بیش از هر زمانی ضرورت اجتماع اصحاب حق را گوشزد می‌کند... . برادرجان! از طرفی مراقب سهم‌خواهی انقلابی‌هایی مثل من باش، نهضتی را که امروز خادمش شده‌ای، متعلق به جناح خاصی نیست، چپ و راست سیاسی، و ی اصطلاحی، مبنای هیچ سهم و سهامی نباید قرار بگیرد، اگر بهره‌ای دارد، نباید بی‌بهره باشد، ملاک در این میانه نسبت مجموعه‌ها با انقلاب اسلامی که همان امتداد اسلام ناب است، می‌باشد و لاغیر... . برادر جواد! تو در امتداد امامتی قرار گرفته‌ای که امامت امت است، امام ناس، امام همه مردم، خوب یا بد، حتی آن دخترک شُل‌حجاب یا آن پسر موقشنگ‌دم‌اسبی باید به نهاد تبلیغات اسلام، راه داشته باشند و پاسخ دردهای خود را آن‌جا جست‌وجو کنند... و البته مجاهدت‌های غریبانه بچه‌های مظلوم و گمنام این جبهه که خود شما برآمده از این جماعت هستید، نباید مورد غفلت و بی‌توجهی قرار بگیرد و دفتر و مقر شما، باید محل قرار و ملجأ و پناه آنان باشد، آن‌هنگام که سینه‌ها تنگ می‌شود و هوای شهر نفس‌گیر... . جواد جان! باید مردی از خود برون آید و کاری بکند و شهر منتظر نفس‌های تازهٔ مردانی است که دوباره بر مدار تقوا گرد پرچم حق، هم‌عهد و هم‌نفس شوند و تا آخرین نفس، دست از مجاهدت برندارند... پس یاعلی بگو، مرد! یاعلی بگو و برای این مسیر سخت و نفس‌گیر، نفس عمیقی درکش و مردانه به‌پاخیز... . این‌ها را برای تو می‌نوشتم که خبر خوش هم از بندر رسید... فرقی نمی‌کند، تو و تمام مدیران جوان جناب قمی جوان، مورد خطاب این دل‌گویه‌اید... . جواد جوان زهرایی! «آرمان‌خواهی انسان، مستلزم صبر بر رنج‌ها است، پس برادر خوبم! برای جان‌بازی در راه آرمان‌ها، یاد بگیر که در این سیاره رنج، صبورترین انسان‌ها باشی...» ۴شنبه ۱۴خردادماه ۱۳۹۹ @qoqnoos2
26.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نباشیم چرا باید کارمند نباشیم... حجت‌الاسلام @qoqnoos2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ تعقیب تعقیب یک کارگر ساختمانی... گوشتی که سر سفره خیلی‌ها نیست... @qoqnoos2
را از زمانی می‌شناسم که خالصانه و مخلصانه، در مجتمع با دستان خالی، خارج از وظایف کارمندی، نمایشگاهی برای ظهور و مهدویت به‌پاکرد که هنوز هم محل رجوع بسیاری از کارشناسان و مدعیان کار فرهنگی است... نه، او را از زمانی شناختم که دستان هنرمندش وقف پرده‌نگاره‌های جایگاه هیأت‌های بزرگ و کوچک قم می‌شد و طرحی متفاوت از بنرهای تکراری رقم می‌زد... نه، نه، او را در دالان‌های زیرزمینی بیمارستان‌های صحرایی یافتم، وقتی دیواره‌های سرد و سیمانی آن‌جا را نقش‌آذین می‌کرد و با تکرار دست‌خط جان تازه می‌بخشید... و... . جوان هنرمند، بااستعداد، هیأتی و باصفا... امروز حاصل تجربیات و مشق‌های این سال‌ها را در کمانش گذاشته و مجموعه تمیز و مرتبی را با حسن‌سلیقه در مهیا کرده‌است... اگر می‌خواهید گلچینی از هدایا، محصولات و صنایع فرهنگی را یک‌جا ببینید، حتما به سربزنید... @qoqnoos2
... . برادرم سرت را بلند کن! به افق بنگر... به انتهای افق... آن‌جا که قرار معهود ماست با بردار احمد... همان‌جا که نشان گذاشت برای تمام سربازان ... همان نقطه که عهد بستیم تا پرچم لااله‌الاالله را در آن‌جا به اهتزاز درنیاوریم از پا ننشینیم... سرت را بلند کن و نگاهت را به افق بسپار... . سرت را بلند کن برای تمام پرچم‌هایی که در افق به اهتزاز درآوردی... برای پرچم تک‌تک هیأت‌هایی که قاب تلویزیون را فرش حسینیه‌شان کردی... سرت را بلند کن و پرچم‌های سرخ و سیاه خون‌خواهی ثارالله را در افق نظاره کن، پرچم‌های سبز بشارت منجی... پرچم‌های مواج ... افق را نظاره کن... . حاج جلال! نفس‌های هنوز غوغا می‌کند، کار می‌کند و کار راه می‌اندازد... هرچند آن‌سوی خط بیش‌تر... هنوز اثر کلمات کارها را پیش می‌برد... هنوز هیأت‌ها شفاخانه اند و شفا در همین خانه است، پای منبر و محراب... و ممنونیم که درب‌های افق را باز کردی تا عطر این شفاخانه را از قاب تلویزیون به خانه‌ها ببریم... . آقا جلال! ممنونیم که گرفتار قواعد حاکم بر رسانه نبودی، ممنونیم که گول بازی‌های رسانه را نخوردی، ممنونیم که در هزارتوی پرپیچ‌وخم سازمانی رسانه ملی گم نشدی، نه رفتارت عوض شد نه اطوارت، نه افکارت نه حرف‌هایت... ممنونیم که را پای ها ذبح نکردی، را به ها نفروختی، ممنونیم که ما را به‌جای گرفتارشدن در ها تا بردی و به نظاره نشاندی... از باز پرس که دنیا از آن بالا چه‌قدر زیباتر است... . دکتر جلال! آنان که تو را می‌شناسند، خوب می‌دانند از تا ، از آن‌جا تا نه دنبال دکترای مدیریت رسانه بودی، نه ریاست دانشکده و نه ریاست شبکه و اصلا همه این‌ها برای همین به دست آمدند که تو دنبال‌شان نبودی... و البته این خاصیت دنیا است... . دکتر جلال غفاری قدیر! ما را ببخش اگر قوم خوش‌استقبال بدبدرقه شده‌ایم! این عادت ایمانی و سنت اخلاقی ما نبوده و نیست، ما یاد گرفته‌ایم شاکر خوبی‌ها باشیم و سپاس‌گزار خدمت‌ها، حتی اگر با هم اختلاف‌نظر و به هم نقدهای جدی داشته باشیم. این حرف را می‌گویم و می‌دانم به مذاق بسیاری خوش نخواهد آمد، اما بگذارند به حساب همان بچه‌ای که بر شاخه درخت نشسته بود و فریاد لختی پادشاه را سر می‌داد... با تمام اختلاف سلیقه و گاه بحث و دعواهایی که باهم داشته‌ایم، این سبک از آمدن و رفتن، یا بهتر بگویم آوردن و بردن را بر مدار تقوا و در راستای نگاه تمدنی انقلاب اسلامی نمی‌دانم، رفتار اشتباهی که درباره هم رخ داد و شاید فردا برای دیگری... . اما از این سو، آن‌چه باعث التیام و دل‌گرمی است آمدن برادری دلسوز و دلسوخته، کاربلد و کارکشته است، مدیری دردمند و باتجربه از اهالی جبهه فرهنگی انقلاب که این سال‌ها تجربه موفق مدیریت را هم به کارنامه‌اش اضافه کرده... را از سال‌ها پیش می‌شناسم، از روزهای غربت بچه‌های انقلاب، از ساختمان زیر ، از تخت‌های صف‌کشیده جانبازان شیمیایی، مقابل سفارت آلمان، از اولین تشییع سراسری شهدای تفحص... امید دارم دعای تمام شهیدان راه عشق بدرقه راه سخت و پرپیچ‌وخم پیش‌روی‌مان باشد... به امید آن‌که پرچم توحید را در افق‌های دور به اهتزاز درآوریم... @qoqnoos2
د فارغ التحصیلی، جشن سالروز ورود به ارتش صهیونیستی، جشن اولین پرواز موفقیت آمیز! و انواع و اقسام مراسم‌ها می‌گیرند. ده‌ها صفحه از مطبوعات اسرائیلی و غربی در هر یک از این مناسبت‌های ادواری، در رثای آدمکش مفقود شده اسرائیلی سیاه می‌شوند. رسانه‌های گلوبال و شبکه‌های ریز و درشت ماهواره‌ای و شبکه‌های اجتماعیِ فضای مجازی را به صف می‌کنند و همچون ترجیع بندی تکراری و مسلسل، افکار عمومیِ مردم پنج قاره را با وِرد «ران آراد، ران آراد» خودشان بمباران می‌کنند و در عوض عملکرد ما و رسانه‌های آزاده و مستقل ما، دربارۀ روشن شدن سرنوشت ۴ گروگان یا شهیدِ ایرانی‌مان توسط تروریست‌های آدم ربای حاکم بر تل آویو … تقریباً هیچ! شک ندارم به یاری پروردگار، و دعای مردم و همت والای اهالی رسانه، - نه بصورت پراکنده و مقطعی- که هماهنگ و ریشه‌ای، برای آغاز یک جهاد رسانه‌ای، تا قبل از شمارش معکوس و از راه رسیدن چهاردهم تیرماه ۱۴۰۰، این پروندۀ قطور و بلند بالا، به صفحۀ آخر خود خواهد رسید. پس با توکل به حضرت مقلب القلوب؛ شروع می‌کنیم... @qoqnoos2
یادداشت برادر بازگشت حاج احمد! رؤیا و تصّور بازگشت و سه همرزم کهف نشین و فراموش شده او پس از ۳۸ سال دوری و بی خبریِ مطلق، در همین روزها و روزگارِ پرحادثه به میهن عزیزمان، الحق که شیرین و گواراست. مجسم کنیم حاج احمد با سر و رویی که گرد پیری بر آن نشسته، به شهر خودش تهران بازگشته و پس از قریب به چهار دهه، برای ملاقات با مادری که در گمنامی و چشم انتظاری، چراغ عمرش خاموش شده، به خانۀ کوچک و قدیمی‌اش در کوچۀ علوی خیابان مولوی تهران سری می‌زند و با مردم و خیابان­‌ها و محله‌­های این شهر شلوغ مواجه می‌شود «بازگشتِ احمد» به تنهایی پتانسیلِ تبدیل شدن به جذاب‌ترین و شگفت انگیزترین فیلم سینمایی و یا سریال تلویزیونی پرمخاطب را پیرامون فرجام قصۀ این شیرِ در زنجیر داراست. همان انگیزه‌ای که سال‌ها قبل ما را بر آن داشت تا رایحه‌ای از زندگی و زمانۀ احمد را در قالب فیلم سینمایی «ایستاده در غبار» راهیِ نمایش بر پرده‌های عریضِ سالن‌های سینما کنیم. امروز هم می‌تواند، شوق تخیّل و تصوّرِ بازگشتِ حیدر رزمندگان و سه جوانمرد سلحشور و همراهِ او، به این دیارِ غبارِ غم گرفتۀ بعد از شهادتِ حاج قاسم و سربرآوردن بلای کرونا، سوژۀ بکرِ دیگری برای پرداختِ روایت این مواجهۀ حیرت انگیز باشد. آری؛ قصه‌ای شکوهمند که قهرمانان واقعیِ آن، به تأسی از امام و مقتدایشان، شریک غمِ مظلومان جهان شدند و برای اثبات این مدعا، در فردای پیروزمند نبرد اِلی بیت‌المقدس و نماز فتح در مسجد جامع خرمشهر، در ژوئن ۱۹۸۲، زیر بیرق فخر آفرینِ «قوای محّمد رسول‌الله»، عازم کرانه‌های مه گرفتۀ خطۀ خونرگ «لبنانِ» مظلوم شدند. قصه‌ای بی نظیر و تکرار ناشدنی از ورودِ باشکوه لشکر اسلام به دمشق و اقامۀ عزای شهیدان کربلای حسینی و کربلای خمینی در حرم اُمُّ‌المصائب، حضرت زینب کبری سلام‌الله‌علیها، از استقبال گرم و مهمان نوازی صمیمانۀ مردم مسلمان سوریه، شیعیان آوارۀ لبنان و مظلومان بی پناه فلسطینی از «جُند محمَّدﷺ»، تا آغاز عملیات فشرده شناسایی در «درّۀ بقاع» و «بلندی‌های جولان»، از پادگان نیمه متروکۀ «زبدانی» و عملیات لغو شدۀ تیپ در «بُقاع» تا … و سرانجام از پُست ایست و بازرسی «برباره» در جادۀ ساحلی «طرابلس - بیروت» که داغی التیام ناپذیر برقلب‌های سلحشوران ایران زمین و مستضعفان جهان گذاشت. و حالاپس از ۳۸ سال از واقعۀ تلخ ربوده شدن چهار دیپلمات ایرانی، به جای تجسّم و تصّور و تخیّل، خبر آورده‌اند که فاتح راستین خونین شهر، حاج احمد متوسلیان و سه همرزم او ، و پس از ربوده شدن و سپری کردن ایّام کوتاهی در اسارت نیروهای مزدور شبه نظامی فالانژ وابسته به رژیم صهیونیستی، در ساحل مدیترانه تیرباران شده‌اند و محل دفن ایشان هم مشخص است. این خبر، یا واقعیت دارد و یا صرفاً یک ادعاست! هر چه که هست سال‌های سال، اساتید، محققین، مستندسازان، نویسندگان و پژوهشگران توانا و به نامِ وادیِ ادبیات پایداریِ این دیار، بر مبنای اسناد و شواهد و قرائنِ متقن و شهادتِ شاهدان زنده و حاضر در اسارتگاه و محل تیرباران و دفن این چهار ایرانیِ مظلوم، گواهی می‌دهند که حاج احمد متوسّلیان و همراهان غریبش به طرز وحشیانه‌ای به شهادت رسیده‌اند و پیکر نیمه جانشان نیز در نقطه‌ای مشخص در زیر خرواری از خاک و بُتن قرار گرفته و تا امروز مدفون مانده‌اند. صحّت و سقم این مُدعا موقعی روشن و عیان می‌شود که سلحشوران نیروی قدس سپاه با همکاری وزارت امور خارجه و دریادلان حزب‌الله لبنان، نقطۀ مورد نظر را با دقّت و سرعت، تفحص و کاوش نموده و چنانچه بقایای پیکرهای مطهرشان کشف گردید، با آزمایش DNA، طی بیانیه‌ای حقیقت را با مردم، یاران و خانواده‌های چشم انتظارشان در میان بگذارند. اکنون می‌توانیم مجسم کنیم که در همین نزدیکی‌ها و ماه‌های آینده و تا قبل از فرارسیدن چهاردهم تیرماهِ سال ۱۴۰۰، به جای جسم خسته و نحیف حاج احمد، پیکر مطهر او پس از سال‌ها غربت، به دامانِ میهن بازگردد و چشم و چراغ ملّت گردد و پس از استقبال و تشییع طوفانیِ جوانانِ این سرزمین، در کنار مقتدای روح‌اللهی‌اش و در جوار مزار یاران شهیدش، تا ابد آرام بگیرد. اگر منافعی در «زنده نمایی» و نیامدن این پیکرهای دور افتاده از وطن برای عده‌ای خاص نباشد، حتماً آن جریان مصلحت اندیش و منفعت طلب هم در برابر مطالبۀ عمومیِ مردم و اصحاب رسانه، مقاومت نخواهند کرد و تسلیم اراده و پیگیری منسجم و یکپارچه خواهند شد. دست به نقد؛ عملکرد مسئولین ذیربط و رسانه‌های وطنیِ خودمان را در ماجرای ۳۸ سالۀ ربوده شدن ۴ فرزند رشید این آب و خاک، مقایسه کنید با عملکرد بوق‌های تبلیغاتی نظام جهانی سلطۀ صهیونیستی دربارۀ «ران آراد» - خلبان مفقود شده نیروی هوایی ارتش اسراییل -، تا ببینید کجای کاریم! حکّام تل آویو هر سال برای صهیونیستِ مذکور، جشن تولد، جشن سالگر