eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
534 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سیرت شهزاده همچون شاه بود صورتش مانند قرص ماه بود عده ای احمد صدایش می زدند بسکه او شکل رسول الله بود تشنه ی بوسیدن رویش حسین یوسف یعقوب خاطرخواه بود این جوان ممسوس در ذات خدا از طریق بندگی آگاه بود لحظه لحظه با امام عصر خود هم عقیده همنفس همراه بود اولین قربانی آل رسول در دلش کی ذره ای اکراه بود ؟ خواهرانش را تک و تنها گذاشت در دلش غم ؛ بر لبانش آه بود هرچه گفت از غربت جدش علی پاسخش تنها بد و بیراه بود نیزه ای وقتی به پهلویش نشست ناله اش فریاد یا اُمّاه بود در جوان مرگی اکبر فکر کن مثل زهرا عمر او کوتاه بود پیر شد بابا سر تشییع او بسکه داغ رفتنش جانکاه بود                               ......... نقل بعضی حرف ها ممکن نبود گریه باید کرد با "ممکن نبود " از صحابه هیچ کس باقی نماند ماندنش در خیمه ها ممکن نبود کاروانی در وداعش گریه کرد فهم هجر مصطفی ممکن نبود صحبت از رسم و رسومات عرب در زمین کربلا ممکن نبود داغ پشت داغ دید آقای ما کندن رخت عزا ممکن نبود بر سر بالین اکبر ضجه زد گریه های بی صدا ممکن نبود فرق سر تا بین ابرو باز شد بستن فرق دو تا ممکن نبود پهن شد آنجا عبایی هم ولی بُردنشَ با یک عبا ممکن نبود قطعه قطعه ؛ ریز ریزش کرده اند حال فهمیدی چرا ممکن نبود ؟ خواهری آمد عصای دست شد راه رفتن بی عصا ممکن نبود @raziolhossein
آسمان تیره شد از بس قمرم ریخت به هم چقدر بسمل بی بال و پرم ریخت به هم قامتش بود قیامت، صف مژگان محشر چشم خورده پسرم ، چشم ترم ریخت به هم یا علی گفته ام از بسکه علی دیدم من تا نجف رفت صدایم، پدرم ریخت به هم به خدا هر که پسر داشت به من می خندید بین لبخند پسرها ، پسرم ریخت به هم بسکه من تیر کشیدم ، جگرم تیر کشید جگرم سوخت ، چو دیدم جگرم ریخت به هم کس ندیدست پسر را پدرش بشمارد دانه دانه شد و بر دور و برم ریخت به هم رو به قبله نشد از بسکه به هم ریخته بود قبله هم سوخت ز سوز جگرم ریخت به هم یک عبا دارم و صد تا علی اکبر، چه کنم؟ تا عبا دید که من در به درم ریخت به هم کرده ام جمع اذان گوی حرم را اما باز دیدم نرسیده به حرم ریخت به هم همه با کشتن اکبر ، پدرش را کشتند قبل گودال ، ز پا تا به سرم ریخت به هم از غم یوسف لیلا ، به چه روز افتادم پیش چشم همه شمع سحرم ریخت به هم @raziolhossein
برا من بعد اکبر حاصلی نیست جهان هیچه برام وقتی علی نیست شاید عیب از نگاهم باشه زینب همه صحرا رو می گردم ولی نیست همه سعی می کنن اما نمیشه میون هیچ عبایی جا نمیشه ندارم غم از این که تاره چشمام با چشم سالمم پیدا نمیشه شبیه من کسی تنها نمیشه قدش اندازه ی من تا نمیشه نکش بیهوده زحمت زینب من! علی بیشتر از این پیدا نمیشه از این لحظه کارم جز بیدلی نیست جوونم رفت و واسم حاصلی نیست علی از یک طرف خیلی زیاده ولی از یک سو حتی یک علی نیست @raziolhossein
تکانم داد عمه  تا بداند زنده‌ام یا نه چرا هِی وای می‌گویی ولی یک بار بابا نه کشیدم تیغه‌ای از حنجره تو با دو انگشتم دلم خوش بود حرفی می‌زنی این بار... اما نه محاسن داشتم بر دست ، دنبال تو اُفتادم به زخمی فکر می‌کردم  ولیکن اِرباًاربا نه مرا هَرسو ببر زینب ولی سمت رقیه نه مرا هَرسو ببر زینب  ولی در پیشِ لیلا نه چه راحت پخش می‌کردی به سختی جمع می‌کردی تو هَم ای کاش در گودال بودی ، بین صحرا نه عزیزم دست و پا زن  جان دهی شاید که راحت‌تر بکش پا را زمین پیشم ولی در پیش زهرا نه @raziolhossein
جوشن به خاک خورد، سپر تکه تکه شد بابا قدش خمید ، پسر تکه تکه شد هر ضربه که زدند به جان پدر زدند اولاد تیغ خورد پدر تکه تکه شد حکم پسر برای پدر دیده و دل است یعنی که چشم دید جگر تکه تکه شد از باغ ، میوه‌ را به درستی نچیده‌اند بلکه چنان زدند ثمر تکه تکه شد با احتساب این که علی در نماز بود طوری به سر زدند که سر تکه تکه شد طوری ز روی اسب به روی زمین فتاد گفتند زانوان پدر تکه تکه شد گریان گذاشت صورت خود را به صورتش دیگر به پا نخواست ، کمر تکه تکه شد تشییع او کسای یمانی نیاز داشت یک تن به قدر پنج نفر تکه تکه شد عمه رسید تا به پدر کم نظر کنند عمه که سر رسید نظر تکه تکه شد @raziolhossein
سنگها صورت او را عوضم بوسیدند  تیرها سخت به آغوش علی چسبیدند داشت می رفت به میدان قد و بالایی داشت عمه هایش همگی دور سرش گردیدند سرو من تشنه به میدان شهادت می رفت خواهرانش عوض ابر بر او باریدند پیرمردان همه گفتند رسول الله است جمعیت از نفس افتاد، همه ترسیدند نمک زندگی من پسرم بود ولی نمک زندگی ام را به زمین پاشیدندم جلس ختم گرفتیم کنار بدنش  عوض فاتحه خوانی همگی رقصیدند هفت بار از جگر سوخته ام ناله زدم  مرد و نامرد همه غربت من را دیدند آمدم جمع کنم زندگی ام را از خاک دسته جمعی به من و گشتن من خندیدند @raziolhossein
تو را در هر قدم دیدم ندانستم در این صحرا علی اینجاست یا اینجاست یا اینجاست یا اینجا صدا کردم علی اکبر علی اکبر علی اکبر کجا جویم تو را بابا که پیدایی و ناپیدا ‌ تو را خواندم مکرر لااقل یکبار پاسخ ده بگو بابا بگو بابا بگو بابا بگو بابا تورا  بر روی چشمانم بزرگت کرده بودم من مبادا خار بر پای تو بنشیند ولی حالا به روی پاره های پیکرت تا پای نگذارم به زانو می کشم خود را به زانو می‌کشم خود را تو دست و پا زدی و ناگهان افتاد سر یک سو تو جان دادی و جان دادم میان خنده اعدا کنار هم تو را چیدم تو را چیدم تو را چیدم تلاشم ته نشین چون شهد گل شد در عبا اما بیایید ای جوانان بنی هاشم که اکبر رفت پس از او اف بر این دنیا پس از او اف بر این  دنیا @raziolhossein
اربا اربا یعنی پا نشی دیگه عصای دست بابا نشی دیکه یه جوری بپاشه از هم بدنت که رو دست بابا جا نشی دیگه اربا اربا یعنی کینه رو بیاد شمشیراشون تا روی ابرو بیاد یه جوری داغتو رو دل بذارن که بابات سمت تو با زانو بیاد اربا اربا یعنی پرپرت کنن تیغا رو راهی پیکرت کنن اربا اربا یعنی اکبر باشی و دشمنا هزار تا اصغرت کنن اربا اربا یعنی پاییزت کنن کشته‌ی شمشیرای تیزت کنن بعد از این که تیکه تیکه کردنت بشینن دوباره ریزریزت کنن اربا اربا یعنی زیر جوشنت پاره پاره بشه حتی پیرهنت وقتی نیزه ها میکوبن بشینه روی هرکدوم یه تیکه از تنت اربا اربا یعنی اونقد بزنن که زنا ناله‌ی ممتد بزنن پسرت رو جلوی چشمای تو بزنن بد بزنن بد بزنن اربا اربا یعنی نزدیک فرات پسرت رو بکشن جلو چشات بشینی گریه کنی گریه کنی دشمنات هو بکشن به گریه هات @raziolhossein
دلدار و دل آرام و دلاور علی اکبر جمع اند همه آل کسا در علی اکبر آن چیز که خوبان همه دارند در عالم دارد همه را یک تنه در بر علی اکبر فهم احدی نیست به یک ذره‌ی علمش کم رفته اگر بر روی منبر علی اکبر مضمون چه شعری است برازنده اش آخر از مدح و ثنا هست فراتر علی اکبر با گردش شمشیر به دستش همه گفتند در کرب و بلا ثانی حیدر علی اکبر حتی نرسیده ملک الموت به گردش از میمنه زد تا که به مِیسر علی اکبر در منطق و درخلقت و در خلق شبیه است بیش از همه بر شخص پیمبر علی اکبر معصیت آن را که محب است خداوند بخشد به سخا روز جزا بر علی اکبر از اسب زمین خورد و پدر گریه کنان گفت دردا ؛ علی اکبر ...علی اکبر .... علی اکبر می خواست صد و ده پسر ارباب و به یک روز این خواسته بنمود مُیسّر علی اکبر از خوردن سر نیزه ای از پشت به پهلو شد بانیّ مرثیه‌ی مادر علی اکبر برخیز و اذانی بده هنگام نماز است یک مرتبه ، یک دفعه‌ی دیگر علی اکبر برخیز و در این دشت به فکر پدرت باش خیره است به او دیده‌ی لشکر علی اکبر از عهده‌ی جمع بدنت بر نمی آید گشته است همه دشت سراسر علی اکبر ای روشنی چشم پدر، چشم تو روشن صحبت شده از غارت معجر علی اکبر از روضه همین قدر که گردید مزارش هم قد مزار علی اصغر علی اکبر @raziolhossein
در شباهت به نظر نفسِ پیمبر شده است بی جهت نیست که اسمش علی اکبر شده است چه بگویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست اکبر است و صفت اکبر، مخصوصِ خداست حرکات و سکنات و وجناتش طاها مادرش آمنه بوده‌ست مگر یا لیلا؟ با همه، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد این پیمبر چه‌قدَر تازه مسلمان دارد ماه عالم شده از دیدن رویش سرمست "پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست" سنگ در دستش از اعجاز، قمر می‌گردد گر به خورشید بگوید نرو، برمی‌گردد جان علی، جسم نبی، جلوه‌ی کوثر بوده سرّ لولاک، از اوّل علی اکبر بوده هر زمان عطر حضورش به هوا برمی‌خاست نفس پنج تن آل عبا بر می‌خاست ذاتش آئینه در آئینه پیمبر گشته بارها از شب معراجِ خودش برگشته قاب قوسینِ خداوند خمِ ابرویش زد قدم زینب کبری به سر زانویش بی نقاب آمدنش پیش عمو دیدنی است به ابالفضل قسم! قامت او دیدنی است چه بگویم من از آن سروِ خرامانِ بهشت حرف حق را قلم خواجه‌ی شیراز نوشت:‌ "شاه شمشاد قدان، خسرو شیرین دهنان که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان" زلفش آن‌روز که در دست نسیم افتاده سمت و سو داده به تحریر مؤذن زاده کربلا هم عطشش چندبرابر شده بود تشنۀ صوت اذانِ علی اکبر شده بود أشهدُ أنّ به این مرد ولی باید گفت اشهدُ أنّ علی بعدِ علی باید گفت جلوی چشم پدر، رد شدنش را عشق است أشهدُ أنّ محمّد شدنش را عشق است باد آورده به همراه، شمیم صلوات می‌وزد بر سر کوی تو نسیم صلوات ابر رحمت تویی و تشنه‌ی الطافِ تو دشت مشک از چشمه‌ی چشمان تو پُر برمی‌گشت کیستی ای که پیمبر شدی از کل جهات باز هم بر گل روی علی اکبر صلوات چشم دنیا به تنت جامه‌ی احسان دیده‌ست حسنی بودن تو بر چه کسی پوشیده‌ست؟ رحمت واسعه‌ای، اسب تو از روی کرم وسط لشکر دشمن زده ناگاه قدم می‌روی پشت سرت باد شده پا به رکاب نام اسب تو عقاب است، عقاب است عقاب می‌شود صید نگاهت دل میدان حتی باز شد روی تو آغوش بیابان حتی رفتی آنگونه که شد دشت پر از عطر تنت کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت ذات تو گرچه خلاصه شده‌ی پنج تن است بعد تو دشت پر از عطر حسین و حسن است بیشتر ریخت بهم رفتن تو قاسم را کشت داغ تو جوانان بنی هاشم را @raziolhossein
رسید روضه ی هشتم..علی پراکنده حسین آمده تا قتلگاه پر کنده صدای حرمله آمد به گوش با خنده زدیم برگ گلت را حسین..شرمنده صدای هلهله آمد…بیا..بیا..کشتیم زدیم اکبر اورا،حسین را کشتیم چگونه جمع کند او علیِ اکبر را که گم نموده به خاک پاره پیکر را خدا بخیر کند ناله های مادر را چگونه تاب بیارد نگاه مضطر را علی اکبر ارباب اربااربا شد خداست شاهد من سخت در عبا جا شد همین که خورد زمین لشکری تبسم کرد عقاب در وسط معرکه تلاطم کرد حسین دید علی را و دست و پا گم کرد رسید در بر او ناله زد..تکلم کرد که پا مکش به زمین اینچنین عزیزدلم ببین که عمه رسیده،بیا رویم به حرم به پای نعش تو افتاده ام دل آزرده که شمر قهقهه زد بر منِ جوان مرده چقدر بر بدنت تیغ و کعب نی خورده و لشکر از تن تو هرچه خواست را برده علیِ اکبر من شد علیِ اکبر ها و بعد کشتن تو خاک بر سر دنیا.. @raziolhossein
رجز بخوان ، رجز بخوان ، شبیه مرتضی علی که حیدری دگر شود دوباره سهم ما علی برو که اولین شهید این قبیله می‌شوی برو برو عزیز خانواده مرحبا علی سوارشو به سمت خیمه‌گاه دشمنان برو عقیق خون خویش را ببخش بر گدا علی برو به فتح خیبری دوباره و تو هم بده جواب ظلم قوم بدتر از یهود را علی هزار بار خورده‌ام زمین و باز پاشدم خودت بیا به من بگو چقدر مانده تا علی جوان من بلند شو ، نخواب بین معرکه بلند شو ، بلند شو ، بگو دوباره یاعلی نه پیرهن که جوشنت شده‌است پاره یوسفم چگونه این چنین شدی اسیر گرگ‌ها علی هم این طرف ، هم آن طرف ، به هر طرف تو هستی و بیابمت کجا علی ؟ کجا علی ؟ کجا علی ؟ چقدر تکه تکه‌ای ، چقدر پاره پاره‌ای به قول شاعران شدی هجا هجا هجا علی @raziolhossein
ز نیزه ای که ز دشمن به پهلویش جا شد شکست پهلوی اکبر ، شبیه زهرا شد ز کوچه ای که به قتلش گشوده شد دیدند دوباره کوچۀ شهر مدینه پیداشد ز ضربتی که به فرقش فرود آمده بود سرش شکست و شبیه علی اعلا شد ز بس که نیزه و شمشیر بر تنش آمد تمام آن بدن پاک ،ارباً اربا شد رسید بانگ «علیک... السّلام»چون به حسین ز دود آه دلش،تیره آسمان ها شد کنار آن بدن پاره پاره تا که رسید زبان گریه ی او غرق واعلیا شد میان لشگر دشمن ز گریه های حسین ز فرط هلهله و خنده شور بر پا شد رسید زینب و دید او که محتضر گشته ز گریه در دل صحرا دوباره غوغا شد پدر که چهره ز رخسارۀ پسر بر داشت به پیش دیدۀ او تار کُل دنیا شد فقط تن پسرش را گذاشت روی عبا برای رفتن خیمه کمی مهیا شد زمین گریست «وفایی» ازاین غم عظما فلک به گریۀ اهل حرم هم آوا شد @raziolhossein
چه می شد هر دو گل پرپر نمی شد؟ یکی می شد یکی دیگر نمی شد علی اصغر علی اکبر نشد، کاش علی اکبر علی اصغر نمی شد @raziolhossein
پيش از اين اي يوسف ليلا نديده ديده اي اولين بار است كه پيش پدر خوابيده اي من كه از آغاز غصه خورده ام، غم ديده ام اولين بار است مرگم را به چشمم ديده ام من كه در هر سو روانه مرغ آمين كرده ام اولين بار است كه اينگونه نفرين كرده ام پيش چشمم پيكرت را تيرها بوسيده اند اولين بار است كه بر اشك من خنديده اند تيغ از بالا و پايين رفتن آخر خسته شد اولين بار است كه با نيزه پلكي بسته شد چند باري تا كنار پيكرت مردم علي اولين بار است با صورت زمين خوردم علي با نوك تير و سنان و نيزه و شمشير تيز اولين بار است اينگونه تني شد ريز ريز با تماشاي تنت چشمان من مبهوت شد اولين بار است در ميدان عبا تابوت شد من كه خود را روشناي راه مردم كرده ام اولين بار است راه خيمه را گم كرده ام بر لبان قاتلت ديدم تبسم آمده اولين بار است زينب بين مردم آمده @raziolhossein
تبر بر دوش می آمد به سوی لشکر بتها خلیل اللهی از نسل علی عالی اعلی که بود او کعبه‌ی‌ نور و امید آل پیغمبر که بود او زاده‌ی یاسین و طه،. سدره و طوبا تمامش مثل پیغمبر نگاهش حضرت حیدر ابهت چون ابوفاضل صلابت حضرت زهرا روان شد پشت پایش آل عمران آل ابراهیم به استقبال او رفتند ناس و قدر و اعطینا رسول الله دیگر بود یا پور ابیطالب که می‌جنگید آن سان در میان لشکر اعدا عطش آه از عطش آتش به جان پهلوان می‌زد به سوی خیمه ها برگشت زیر سایه‌ی بابا امام عمری امانت دار احمد بود و با بوسه به کام مصطفی پس داد آن شیر نخستین را چنان شمشیر ها در پیکر او‌ رفت ‌ آمد کرد که شد هر سوی صحرا تکه‌ای از پیکرش پیدا چه ماند از پیکر او در هجوم خیل جراحه علی اربا علی اربا علی اربا علی اربا به روی دست و پا پیری اشارت می‌کند هر سو علی اینجاست یا اینجاست یا اینجاست یا اینجا تمام اولین ها با علی اکبر به چشم آمد سرآخر دیده شد بین خلایق زینب کبری @raziolhossein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خواستم آبی رسانم در حرم اما نشد گفته بودم مشکها می آورم اما نشد خواستم پیش رباب این مشکِ پر آب آورم تا نگوید تشنه جان داد اصغرم اما نشد خواستم سیراب سازم تشنگان خیمه را تا مگر خشنود گردد خواهرم اما نشد خواستم بالاسر خواهر بمانم در حرم تا نگوید وای من از معجرم اما نشد جای دستانم سرِ راه تو ای مولای من... خواستم بر پای تو افتد سرم اما نشد چون دو دستم قطع شد، دستِ عالمگیری نماند خواستم گیرم بدستِ دیگرم اما نشد خواستم مانع شوم از غارت اهل خیام گفتم ایدل، من امیر لشکرم اما نشد اولین بار است، تو اِستاده، من افتاده ام خواستم خیزم بپای رهبرم اما نشد خواستم دستی نگیری بر کمر از داغ من تا نخندد کس به اشکِ سرورم اما نشد دست بر پهلو به بالینم رسیده مادرت کاش می‌شد انتقامِ، مادرم اما نشد کاش می‌شد از سرِ نیزه نبینم بارها تازیانه خوردنِ اهل حرم اما نشد تا قیامت از برایم شرم ماند و شرم ماند خواستم تسکین بر این چشمِ ترم اما نشد @raziolhossein
پشت هرکس حرف باشد پشت ما حرف دل است آن‌ دلی که نیست در تسخیر چشمانش گل است عشق او راه مرا سمت خدا انداخته بی تعارف مذهبی جز عشق باشد باطل است ماه اگر یک بار شام چهارده کامل شده ماه ما سی روز و سی شب ماه رویش کامل است تو بگو یک سکه! او صدکیسه ی زر میدهد باب العباس است اینجا،خوش بحال سائل است گر گدا کاهل بود عباس راهش میدهد! لطف دارد بر همه حتی کسی که کاهل است! هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو حاجت بگیر از در این باکرم‌ نومید رفتن مشکل است این مطب باز است صبح و ظهر و شب هرروز سال این طبیب محترم کارش شفای عاجل است از حسین عباس می‌خواهم از عباسش حسین قبله گاهی اینطرف گاهی به آن سو مایل است کاش جای دست او دستان ما را می‌زدند دستهای سینه زنها محضرش ناقابل است از کنار علقمه گودال پیدا میشود دور تا دورش صدای خنده های قاتل است @raziolhossein
ابر اندوهیم و چشمی غرقِ نَم داریم ما سالیان سال از داغ تو می باریم ما گریه..،تنها بر مصیبات عظیم‌ات جایز است غیر از این گریه ز هرچه گریه بیزاریم ما حاصل یک سال زحمت،در محرم می رسد میوه‌ی چشمان ما "اشک" است،پرباریم ما خرجیِ چشمان ما را فاطمه پرداخت کرد تا دم محشر به این مادر بدهکاریم ما هفت‌پُشتم کفشدار روضه‌هایَت بوده‌اند... آبرویِ خویش را مدیون این کاریم ما جاروی‌ِ دست مرا شاه خراسان داده است نسل اندر نسل از خُدّام درباریم ما دخترت هر شب مرا کُنج همین هیئت نشاند در شلوغی‌ها به‌لطفش باز جا داریم ما سقف هیئَت‌ها پناه بی پناهی های ماست سایه‌ات‌ را برندار آقا..،گرفتاریم ما روضه‌ات دارُالشَّفای دردِ بی درمانی است هر زمان هیئت نمی آییم بیماریم ما جان جُون‌ات با نگاهی روسیاهت را بخر!... برده‌های پاپتیِ بین بازاریم ما تک تک ما پرچم سبزِ اباالفضلِ توایم در حقیقت بیرقی در دست دلداریم ما آبروی ساقی اهل حرم با آب ریخت... در عزایِ شرمساری اش عزاداریم ما کاش یک جُرعه رباب از آب می نوشید..،آه... تا ابد در حسرت مشک علمداریم ما @raziolhossein
بی تو برگشتن به خیمه ای برادر مشکل است کار من با رفتنت چندین برابر مشکل است تا تو بودی در حرم پشتم به کوهی گرم بود زندگی کردن بدون تو برادر مشکل است بعد تو دیگر چگونه وعده ی آبی دهم؟ قول دادن بعداز این سقای لشگر مشکل است پس چه شد تکبیر سوم ؟ بچه ها دلواپس اند گرچه دیگر گفتن الله اکبر مشکل است نحوه ی افتادنت از اسب پشتم را شکست هضم داغت ای علمدار دلاور مشکل است تیر بیرون می کشم از چشم زیبایت ولی بستن زخم عمیق کاسه ی سر مشکل است ای رشید قطعه قطعه دست و پایت پس کجاست؟ با چنین وضعیتی تشییع پیکر مشکل است روی پای فاطمه چشمان خود را وا مکن دیدن خون مردگی روی مادر مشکل است ضجه ی اهل حرم دارد کبابم می کند بی گمان تسکین خواهر های مضطر مشکل است شمر بالای بلندی رفته می رقصد ببین! دیدن این صحنه های زجر آور مشکل است از تو دل کندم ولیکن قلبم از جا کنده شد هرچه باشد خب وداع بار آخر مشکل است روسری دخترانم را زدم محکم گره حق بده شام غریبان حفظ معجر مشکل است                                  @raziolhossein
بعدِ تو خیمه ی ما غرق عزا شد، بد شد کمر شاه که از داغ تو تا شد، بد شد لشکر نیزه و شمشیر و عصا ریخت سرت از تنت دست جدا... دست جدا شد، بد شد بین ابروی تو را فاصله انداخت عمود فرقت ای ماه بنی عشق دو تا شد، بد شد شاهِ تنها شده بعد از تو، زمین گیر شد و وسط گودی گودال چه ها شد... بد شد شمر فهمید که عباس ندارم... شر شد قائله دور و بر خیمه به پا شد، بد شد رفتی و بعد تو ای سرو دل آرا، به حرم پای شمر و شبث و حرمله وا شد، بد شد احترامم سر جا بود ولی بعد از تو این اسارت که چنین قسمت ما شد، بد شد سر تو رفت به نیزه، سر ما داد زدند به خدا خون به دل آل عبا شد... بد شد @raziolhossein
به زیر نیزه ها پنهان شدی ای ماه تابانم ببین ای شمع خیمه پیش تو چون شمع سوزانم خدا داند بعد از تو ، من هم رفتنی هستم کنار پیکر تو فاتحه بر خویش می خوانم بود پیدا ز چشم تو که با صورت زمین خوردی چسان بیرون کشم من تیر از چشم تو ؟ نتوانم تویی قربانی و با نوک نیزه قسمتت کردند نشد یک قسمت از تو قسمتم ، سر در گریبانم چسان با پیکر بی دست دست و پا زدی عباس چرا بر نیزه ها چسبیده ای سقای عطشانم خودم ماندم علمدار منی یا شیرخوار من تمام پیکر تو جا شده بر روی دامانم چرا ای ساقی بی دست از دستم تو می ریزی؟ چسان جمعت کنم من از زمین مبهوت وحیرانم تو گر در آفتابی ، لااقل یک پیرهن داری بدان پیراهن من، یک دو ساعت هست مهمانم مشو راضی که من در گودی گودال برگردم نمانی پیش من ، من زیر سم اسب می مانم مشو راضی به روی سینه ی من شمر بنشیند مشو راضی ببیند مادر من ، جسم عریانم بدان که شمر تا شب گیسویم را ول نخواهد کرد نشان مادر من می دهد ، موی پریشانم مشو راضی که من تنها به سوی خیمه برگردم چه آید بر سر هر خیمه ، بعد از تو ، نمی دانم ! تو برگردی، ز سیلی روی طفلم بر نمی گردد همه رفتند سوی دخترم ، ای ماه تابانم ! @raziolhossein
آب شد بی‌آبرو، اما تو سقایی هنوز رود شد مرداب و مُرد، اما تو دریایی هنوز دخترانم با خدای آب، فکرش را نکن غرقِ دریای عطش هم فکر آن‌هایی هنوز بی‌علَم، بی‌دست، بی‌سر هم علمدار منی گرچه افتادی، ستونِ خیمه‌ی مایی هنوز شیرِ زخمی باز هم شیر است، حتی در حصار غم مخور کرَارِ در خون، مثل بابایی هنوز هر کسی یک شاخه از سروِ تو را برداشت برد گرچه غارت شد تنت، خوش قدّ و بالایی هنوز چشم‌ها را خیره کردی با خسوفِ سرخِ خویش ماهِ در حالِ غروبم!، بسکه زیبایی هنوز جانِ بر لب را ببین، برگرد راهِ رفته را یک نفس خرجِ برادر کن، مسیحایی هنوز مادرم آمد تو را یک سر به داغِ کوچه برد اشک‌هایت روضه می‌خوانند، آنجایی هنوز ای مزارِ کوچکت صدها سوالِ بی‌جواب چارده قرن است در مقتل معمّایی هنوز @raziolhossein1
آن قمر که هرکسی تحت لوایش بیمه بود.. قدّ و بالایش کنار نهر نیمه نیمه بود عبد را با دوری از ارباب کشتن راحت است ساقی بی آب را با آب کشتن راحت است بخت آل الله با افتادنش برخواب رفت مشک آبش تا  به خاک افتاد جسمش آب رفت تیر و گرز آهنی.. ماندم کدامش قاتل است یک نفر بی دست از مرکب بیوفتد مشکل است چشم او را با هزاران تیر بستند و سپس تیر ها را در تنش یک یک شکستند و سپس روی جسمش نیزه ها کار زیادی میکنند لااُبالی های کوفه رقص شادی میکنند مادرش کو تا ببیند چشم عباسش تر است پیکر عباس حالا از علم کوچکتر است! علقمه! در ساحل تو برگ برگِ لاله است این قد و بالا برای کودک شش ساله است گریه ی آقا بلند و خنده ی لشکر بلند طبل کوفی ها بلند و ناله ی مادر بلند کاش زهرا زخم ابرو را ببندد زودتر با همان چادر سر اورا ببندد زودتر نه علی اکبر نه عباس و نه قاسم نه کسی یک حسین ماند و هزاران غصه و دلواپسی خیمه بی عباس شد حال عقیله مضطر است اولین بار است زینب غصه دار معجر است ساقی بی دست پاشو خواهرت آشفته است با رباب و ام لیلی از اسیری گفته است @raziolhossein
گفت غیر از ما نبین یاری دگر گفتم به چشم با خبر از ما و‌ز عالم بی خبر گفتم به چشم گفت من عشقته قتلته گفتم چه خوب گفت تو عشق منی خون کن جگر گفتم به چشم گفت عاشق هدیه بر معشوق خود می آورد گفتمش من چه بیارم  گفت سر گفتم به چشم گفت ای سرمست کارت چیست‌ گفتم ساقی ام گفت آبی بهر طفلانم ببر گفتم به چشم مادرم ام الوفا بوده‌ست ، این دانست و گفت مشک را پر کن خودت عطشان گذر گفتم به چشم دید دندان تیز کرده تیغ دشمن بهر مشک گفت دستت را برایش کن سپر گفتم به چشم دستم افتاد و گره از کار مشکم وا نشد گفت با دندان گره وا کن پسر گفتم به چشم گفت جای بچه های فاطمه ، گفتم به دل گفت جای رفتن تیر خطر ، گفتم به چشم گفتمش من پیشمرگ شیرخوارت گفت آه میخورد اول کجا تیر سه پر گفتم به چشم گفت از بس چشم گفتی چشمهایت چشم خورد چشمهایت را بپوشان از نظر گفتم به چشم گفتمش اعجاز از من بر می‌آید امر کن گفت خواهم از سرت شق القمر گفتم به چشم گفتمش من ساقی لب تشنگانم گفت پس نیزه های تشنه را بر جان بخر گفتم به چشم گفتمش من غیرت اللهم ، عزیز الله گفت گریه کن بر دختران در نظر گفتم به چشم آخرش هم گفت چشمت را به روی نی ببند تا که زینب را نبینی در گذر گفتم به چشم @raziolhossein
باب الحوائج است و مشکل‌گشا اباالفضل شد دستگیر ما با دست جدا اباالفضل در محضرش ندیدم شرمنده سائلی را خیرات می‌کند چون بی سرصدا اباالفضل گرچه مریض ما را دکتر جواب کرده دلواپسی نداریم، داریم تا اباالفضل بعد از شفا گرفتن تثلیث دین خود را یک ارمنی عوض کرد: قبله، خدا، اباالفضل بردار حاجتت را با خود حرم بیاور عرض توسل از تو باقیش با اباالفضل دارم به لب دوباره یاد تمام اموات دردآشنا ابالفضل، ای باوفا اباالفضل شمشیر و شیر و آیات سنگینی بلیات گنجانده در علامات یک کربلا اباالفضل از دشمنش زده سر، پیش حرم سرش خم رزمش بجا ابالفضل، شرمش بجا اباالفضل خالی شده‌ست اما در روضه می‌تواند صدبار پُر کند مشک از اشکها اباالفضل یک کوفه دست میزد در علقمه همینکه دست مبارکش شد از تن جدا اباالفضل داغش کمر شکست از آقای هر دو عالم آن لحظه که صدا زد «ادرک اخا» اباالفضل به صورتی که از آن غم میزدود غم داد با صورت از بلندی افتاد تا اباالفضل کو آن قد بلندش؟ پاشیده بند بندش با نیزه بسکه جسمش، شد جابجا اباالفضل هم دست داده از دست هم پا شده بریده در علقمه چگونه زد دست و پا اباالفضل؟ باید حسین میرفت چون خیمه در خطر بود میزد به سینه میگفت: آه آی خدا ! اباالفضل... چون‌ بود شاه تشنه، بعد از شهادتش آب از کوثر او ننوشید.. ای مرحبا اباالفضل در محضر عقیله، جز بر فراز نیزه بالا نبرد سر را، ای با حیا اباالفضل @raziolhossein