#امام_حسین_علیه_السلام
#تنور_خولی
ای در تنور افتاده تنها یا بُنَیَّ
دورت بگردد مادرت زهرا بُنَیَّ
من که وصیت کرده بودم با تو باشد
هر جا که رفتی زینب کبری بُنَیَّ
باور نمیکردم تو را اینجا ببینم
کنج تنور خانهٔ اینها بُنَیَّ
هر قدر هم خاکستری باشد دوباره
من میشناسم گیسوانت را بُنَیَّ
با گوشهٔ این چادر خاکی بشویم
خون لبت را با نوای یا بُنَیّ
آخر چرا از پشت سر ذبحت نمودند
ای کشتهٔ افتاده در صحرا بُنَیَّ
شیب الخضیبت را بنازم ای عزیزم
با این حنا شد صورتت زیبا بُنَیَّ
آبت ندادند و به حرفت خنده کردند
گفتی که باشد مادرت زهرا بُنَیَّ؟
گفتی زن خولی برایت گریه کرده
حتی به او هم می کنم اعطا بُنَیَّ
#جواد_حیدری
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#تنور_خولی
سجده گاه ملائک است اینجا
یاکه گردیده قبله گاه نور
در سکوت سحر به گوش دلم
صوت قرآن رسد ز کنج تنور
ای عجب مطبخ همین عصرم
طور موسی شده در این دل شب
بین داغی خاک وخاکستر
شد لبی گرم نالة یارب
کیستی ای سر بدون بدن
خیره خیره شده نگاه تو
در مناجات امشبت آمد
بوی بی مادری ز آه تو
قحط آغوشِ مِهر بوده مگر
سر به خاک سیه گذاری تو
تو یتیمی قبول ، مادر نه
دختری خواهری نداری تو
#قاسم_نعمتی
@raziolhossein
#حضرت_زینب_اسارت
#اسارت
با احترام آمد و بیاحترام رفت
با صدسلام آمد و با والسلام رفت
آتش دوباره پا روی کاشانهاش گذاشت
با روضهی شکستنِ در از خیام رفت
بعد از عطش فرات به پابوسیاش رسید
در اشکِ شرم، غرق شد و تشنهکام رفت
خلوتنشینِ پردهی ناموسِ کبریا
همراه شمر و حرمله در ازدحام رفت
دَه روز پیش کعبهی در انحصار بود
با آن مقام آمد و با این مقام رفت
مبعوث شد به گریه برای برادرش
پیغمبری که با سرِ سرخِ امام رفت
پایش رمق نداشت، نمازش نشسته بود
در حالت رکوع، به قصدِ قیام رفت
داغ حسین، روضهی یک خانواده بود
این داغدار، با تبِ چند انتقام رفت
زینب عقیلةالعرب آمد به کربلا
آیینهدار فاطمه، حیدر به شام رفت
خونگریههای ناحیه از این مصیبت است
سرچشمهی حلال، به بزم حرام رفت
#رضا_قاسمی
@raziolhossein
#حضرت_زینب_اسارت
#اسارت #کوفه #نیزه
"ای یکشبه هلال! چه زیبا نشستهای!"
ماه منیّ و انجمنآرا نشستهای
طوبی و سدره بر قد تو رشک میبرند
از بس که سروقامت و رعنا نشستهای
پژمردگی به گلشن تو ره نمیبرد
بر چوب خشک نیز شکوفا نشستهای
با دیدن سر تو شکیبم ز دست رفت
تو روی پا هنوز و شکیبا نشستهای؟!
چشمان خیس ما عطش دیدن تو داشت
در پیش تشنگان چه گوارا نشستهای!
دستان کودکانهی طفلت نمیرسد
افسوس میخورد که چه بالا نشستهای
موسای نخل نیزه! مسیح دیار دیر!
آخر برای تشت که یحیی نشستهای؟
بر صفحهی جبین تو کوفی چه خط نوشت؟
کاینسان شکستهایّ و معلّا نشستهای
دیگر مگیر از سر ما سایه را، حسین!
اکنون که نزد زینب کبری نشستهای
#جواد_هاشمی_تربت
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#نیزه #رباعی
ای ذبح عظیم! یااباعبدالله!
مولای کریم! یااباعبدالله!
الحق که عجیبتر بُوَد، قصّهی تو
از کهف و رقیم، یااباعبدالله!
#جواد_هاشمی_تربت
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#شعائر_حسینی #حسینیه
بیا که اشک بریزیم در حسینیه
که خیمهگاه حسینست هر حسینیه
به احتضار که افتادم آن دم آخر
به هیچ جا نبریدم مگر حسینیه
اگر سوال بپرسند که کجا رفتی؟
دهم جواب چنین ، بیشتر حسینیه
به کربلا که نرفتم ولی تمامی سال
شدم مقیم شب و روز در حسینیه
هنوز خاطر من هست آن شبی را که
گرفت دستم و بردم پدر حسینیه
اگر به ماست تمام اراضی کشور
خدا کند که شود سر به سر حسینیه
دلم گرفته دلم باز روضه میخواهد
بگو کجاست در این دور و بر حسینیه
#محمدحسن_بیات_لو
@raziolhossein
#امام_حسین_شهادت
#عاشورا #قتلگاه #گودال
من زینب صبور تو بودم ولی حسین
هنگام قتل صبر تو صبرم تمام شد
دیدم که جای آب لبت نیزه میخورد
ازآن به بعد آب به لب ها حرام شد
ای احترام واجب زینب ، دم غروب
عریان شدی و جسم تو بی احترام شد
بعد از عبور چکمه ی شمر از تنت حسین
صحبت ز نعلهای سواره نظام شد
خیلی نگاهشان به من اذیت کننده بود
دور و بر تو ، دور و برم ازدحام شد
کارم کجا کشیده که پرده نشین شهر
با شمر بد دهن سر تو همکلام شد
#یامظلوم
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#نیزه #اسارت
سری به دست عدو روی نیزه ها میرفت
هزار بغض گلو روی نیزه ها میرفت
مگر که مصحف نوری ورق ورق شده بود...؟!!
که آیه آیه او روی نیزه ها میرفت
.
(هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست:)*
"خضاب بسته به مو روی نیزه ها،میرفت"
مگر به شوق کدامین نماز خواندن بود؟
ز خون گرفته وضو روی نیزه ها،میرفت
.
زبان زبان نگاهست بین شمس و قمر
چقدر راز مگو روی نیزه ها، میرفت...
.
نگاه دخترکی سمت نیزه برمیگشت
نگاه خیره به او روی نیزه ها ،میرفت
ربابماند و سوالی که مشک آب چه شد؟؟!
سکوت تلخ عمو روی نیزه ها،میرفت....!!
#عباس_جواهری_رفیع
@raziolhossein
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#کوفه
یا بنت امیرالمومنین
لب ملائکه ساکت نبوده از تسبیح
جز آن زمان که تو دستور اُسْكُتوا دادی
#سیدمیلاد_حسنی
@raziolhossein
#دیر_راهب
همین که کرد تجلی رخ منور تو.
به سجده آمدم ای شاه من به محضر تو
خوش آمدید.. قدم رنجه کرده اید امشب..
تو میزبانی و من تا به صبح نوکر تو
آهای بی کسِ بر نیزه رفته نامت چیست؟
کجاست اهل و عیالت کجاست خواهر تو؟!
سر تو سوخته اما چراغ دِیر شده
گمان کنم که مسیح است نام دیگر تو
ببخش خون سرت با گلاب پاک نشد
عمیق وا شده پیشانی مطهر تو
بگو چرا عوض خانه ی مسلمانان
رسیده است به آغوش راهب این سر تو؟!
بگو چرا بروی نیزه گریه میکردی
مگر چه منظره ای بود در برابر تو؟!
سر بریده زبان باز کرد ای راهب..
بس است..سوختم از این سوال اخر تو
شده مقابل تو دختری کتک بخورد؟
شده غریبه بیاید به سمت خواهر تو؟
#سیدپوریا_هاشمی
@raziolhossein
#حضرت_رباب
افتد اگر به حشر نقاب از دل رباب
خورشید میرود به حجاب از دل رباب
بعد از خدا که با خبر از داغ هر دل است
دارد خبر به دهر رباب از دل رباب
در بزم می یزید به روی لب حسین
ساغر گرفت و خواست کباب از دل رباب
دندان به دل فشردن آن خسته جان که دید
با خیزران گرفت جواب از دل رباب
زینب که بود سنگ صبور دل همه
افتاده بود در تب و تاب از دل رباب
آتش شنیده ای که چه با موم میکند
دلهای اهلبیت شد آب از دل رباب
بعد از حسین شاد نشد خاطرش "یتیم"
شادی شده است خانه خراب از دل رباب
#مرتضی_جام_آبادی_یتیم
@raziolhossein
#رباعی_حسینی
ايـن اشـك عـزا کز جگر سوزان است
این گوهر تر که رشته اش مژگان است
هر چند بهشت است بهایش اما
چون بهر حسین است عجب ارزان است
#سیدنعمتالله_نیاکی
@raziolhossein1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تک_بیتی_حسینی
هرچند با خدا نَبُوَد کس شریک،لیک
جای خداست در دل و جای تو، یاحسین
#طرب_اصفهانی
@raziolhossein
#امام_حسین
#دیر_راهب
#دوبیتی
دست راهب که سمت آن لب رفت
سوز آهش به ساحت رب رفت
گریه اش عاقبت به خیرش کرد
"راه صد ساله را به یک شب رفت"
#محمد_حسن_بیات_لو
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#دیر_راهب
در آغوشش کشید و خوب او را بوسه باران کرد
جفای مسلمین را یک مسیحی خوب جبران کرد
فدای راهبی که شانه بر گیسوش زد اول
سپس از ماتم او گیسوی خود را پریشان کرد
سزد اینکه مشایخ شرمسار از راهبان باشند
به پاس آن پذیرایی که انجیلی ز قرآن کرد
چه باک ار مأذنه خاموش از بانگ عزای اوست
که حکم حکمتش ناقوس ها را مرثیه خوان کرد
#مرتضی_روستایی
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#دیر_راهب
گذار قافله یک شب کنار دیر افتاد
شبی که عاقبت آن اتفاق خیر افتاد
رسید قافله از گرد ره شتاب زده
به عیش و نوش نشسته همه شراب زده
حرامیان همه شرب مدام میکردند
به نام فتح و ظفر می به جام میکردند
اگرچه شب، شبسنگین و تلخوتاری بود
سر مقدّس خورشید در کناری بود
سری که جلوۀ والشمس بود در رویش
سری که معنی والیل بود گیسویش
سری که با نفسقدسیان مصاحب بود
کنار سایۀ دیوار دیر راهب بود
سری که از همۀ کائنات دل میبرد
شعاعنوری از آن سر بهچشمراهب خورد
سکوت بود وسیاهی و نیمۀ شب بود
صدای روشن تسبیح و ذکر یارب بود
صدای بال زدن از فرشته میآمد
به خط نور ز بالا نوشته میآمد
شگفت منظرهای دید دیده چون وا کرد
برون ز دیر شد و زیر لب خدایا کرد
میان راه نگهبان بر او چو راه گرفت
از او نشانی فرمانده سپاه گرفت
رسید و گفت مرا در دل آرزویی هست
اگر تو را ز محبت نشان و بویی هست
دلم به عشق جمالی جمیل پابند است
دلم به جلوهٔ خورشید آرزومند است
یک امشبی سر خورشید را به من بدهید
به من اجازۀ از خود رها شدن بدهید
دلم هوایی دیدار این سر پاک است
سری که شاهد او آسمان و افلاک است
بگو که این سر دور از بدن ز پیکر کیست؟
سر بریدۀ یحیی کهنیست پسسر کیست؟
جوابداد که اینسر سریاست شهرآشوب
به خون نشستهتر از آفتاب وقت غروب
سر کسیست که شوریده بر امیر ای مرد!
خیال دولت پرورده در ضمیر ای مرد!
تو بر زیارت این سر اگر نظر داری
بیار آنچه پس انداز سیم و زر داری
جواب داد که این زر در آستین من است
بده امانت ما را که عشق دین من است
بهچشمهمچوتوئیگرچهسیموزر عشقاست
هزار سکۀ زر نذر یک نظر عشق است
بگو کهصاحب اینسر چهنام داشته است
چه قدر نزد شما احترام داشته است
جوابداد که اینسر که آفتابجلی است
گلاب گلشن زهرا و یادگار علی است
سر بریدۀ فرزند حیدر است این سر
سر حسین عزیز پیمبر است این سر
بهار عترت یاسین که سوخت از پاییز
عصارۀ همه گلهای پرپر است این سر
شمیم این گل اگر دل ربوده از دستت
گلاب عصمت زهرای اطهر است این سر
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
@raziolhossein
#امام_حسین
#دیر_راهب
بیا ببین دلِ غمگینِ بی شکیبا را
بیا و گرم کن از چهرهات شبِ ما را
"من و جُدا شدن از کویِ تو خدا نکند"
که بی حرم چه کُنَم غصههای فردا را
خیالِ کربُبلایت مرا هوایی کرد
بگیر بالِ مرا تا ببینیم آنجا را
به موجِ سینه زنانت قسم به نامِ توام
که بُرده گریهیِ ما آبرویِ دریا را
گدایِ هر شبم و کاسه گردم و ندهم
به یک نگاهِ کریمانهات دو دنیا را
مرا بِبَر بِچِشَم زیرِ پا مغیلان را
مرا بِبَر که ببینم به نیزه سرها را
خدا کند که بیایی شبی به روضهیِ ما
شنیده ام که به سر سر زدی کلیسا را
خوشا به پنجهی راهب که شانهات میزد
به آنکه بُرد دلِ راهبان ترسا را
به پیرمرد غریبی که شُست گیسویت
گرفت از سر و رویِ تو خاکِ صحرا را
خوشا به بزم عزاخانهاش که تا دَمِ صبح
شنید پیشِ سرَت روضههایِ زهرا را
***
چرا بُرید سرت را به رویِ دامنِ من
چرا نشاند به خون این دو چشمِ زیبا را
چگونه سنگ شکسته جبین و دندانت
چگونه زخم تَرَک داده رویِ لبها را
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#امام_حسین
#دیر_راهب
...ترک دنیا گفته ای، در کنج دیر
مثل عیسی آسمان را کرده سیر
لحظه لحظه سال ها در انتظار
تا شود دیرش زیارتگاه یار
بی خبر خود رازها در پرده داشت
در تمام عمر یک گم کرده داشت
دید در پایین دیر خود شبی
هر طرف تابیده ماه و کوکبی
گفت الله کس ندیده این چنین
هیجده خورشید، یک شب بر زمین
آمده از طور، موسای دگر
در غل و زنجیر، عیسای دگر
سر به نوک نیزه می گوید سخن
یا سر یحیی است پیش روی من
لاله ی حمرا کجا و آبله
بازوی حورا کجا و سلسله
گشته نیلی ماهِ روی کودکی
بسته دست نونهال کوچکی
طفل دیگر بسته با معبود عهد
یا سر عیسی جدا گشته به مهد
کرد نصرانی نزول از بام دیر
گرد سرها روح او سرگرم سیر
دیده بر شمع ولایت دوخته
چون پر پروانه جانش سوخته
راهب پیر و سر خونین شاه
رازها گفتند با هم با نگاه
شد فراق عاشق و معشوق طی
این به پای نیزه او بالای نی
ناگهان زد بانگ بر فوج سپاه
کای جنایت پیشگان رو سیاه
کیست این سر؟ کاین چنین خواند فصیح
وای من داوود باشد یا مسیح؟!
یا شده ایجاد صفین دگر؟!
گشته قرآن بر سر نی جلوه گر
پاسخش گفتند مقصود تو چیست؟
این سر خونین، سر یک خارجیست
بود هفتاد و دو داغش بر جگر
تشنه لب از او جدا کردیم سر
لرزه بر هفت آسمان انداختیم
اسب ها بر پیکر او تاختیم
شعله ها از هر طرف افروختیم
خیمه هایش را سراسر سوختیم
هر یتیمش از درون خیمه گاه
برد زیر بوتهء خاری پناه
ریخت نصرانی به دامن خون دل
گشت سر تا پا وجودش مشتعل
برکشید از سینه چون دریا خروش
گفت ای دون فطرتان دین فروش
ثروت من هست چندین بدره زر
در جوانی ارث بردم از پدر
در بهای این همه سیم و زرم
امشب این سر را امانت می برم
می کنم تا صبح با او گفتگو
کز دهانش بشنوم سری مگو...
برد سوی دیر سر را با شتاب
کرد ناگه هاتفی او را خطاب
راهب از اسرار، آگه نیستی
هیچ دانی میزبان کیستی؟
این که لب هایش چنین خشکیده است
بحر رحمت از دمش جوشیده است
اینکه زخمش را شمردن مشکل است
زخم هفتاد و دو داغش بر دل است
گوش شو کآوای جانان بشنوی
از دهانش صوت قرآن بشنوی
گرد ره با اشک، از این سر بشوی
با گلاب و مشک، خاکستر بشوی
برد راهب عاقبت سر را به دیر
تا خدا در دیر خود می کرد سیر
شد چراغ دیر آن سر تا سحر
دیگر این جا دیر راهب بود و سر
خشت خشت دیر را بود این کلام
کای چراغ دیر و مطبخ السلام
ناگهان آمد صدای یا حسین
واحسینا واحسینا واحسین
آن یکی می گفت حوا آمده
دیگری می گفت سارا آمده
هاجر از یک سو پریشان کرده مو
مریم از یک سو زند سیلی به رو
آسیه رخت سیه کرده به بر
گه به صورت می زند گاهی به سر
ناگهان راهب شنید این زمزمه
ادخلی یا فاطمه یا فاطمه
آه راهب دیده بربند از نگاه
مادر سادات می آید ز راه
بست راهب دیده اما با دو گوش
ناله ای بشنید با سوز و خروش
کای قتیل نیزه و خنجر حسین
ای فروغ دیدۀ مادر حسین
بر فراز نی کنم گرد تو سیر
یا به مطبخ یا به مقتل یا به دیر؟
امشب ای سر چون گل از هم واشدی
بیشتر از پیشتر زیبا شدی
ای نصاری مرحبا بر یاری ات
فاطمه ممنون مهمان داری ات
هر کجا این سر دم از محبوب زد
دشمنش یا سنگ زد یا چوب زد
تو نبودی، گِرد این سر صف زدند
پیش چشم دخترانش کف زدند
پیش از آن کافتد در این دیرش عبور
من زیارت کردم او را در تنور
راهب اول پای تا سر گوش شد
ناله ای از دل زد و بی هوش شد
چون به هوش آمد به سوی سر شتافت
سینۀ تنگش به تیر غم شکافت
گفت ای سر، تو محمّد نیستی؟
گر محمّد نیستی پس کیستی؟
ناگهان سر، غنچۀ لب باز کرد
با نصاری درد دل ابراز کرد
گفت کای داده ز کف صبر و شکیب
من غریبم من غریبم من غریب
گفت: می دانم غریب و بی کسی
غربتت ثابت شده بر من بسى
تو غریبی که به همراه سرت
همره آید دست بسته خواهرت
باز اعجازی کن ای شیرین سخن
لب گشا و نام خود را گو به من
آن امیرالمؤمنین را نور عین
گفت: راهب! من حسینم من حسین
من که با تو همسخن گشته سرم
نجل زهرا زادۀ پیغمبرم
دیده این سر از عدو آزارها
خوانده قرآن بر سر بازارها
اشک راهب گشت جاری از بصر
گفت ای ریحانۀ خیرالبشر
از تو خواهم ای عزیز مرتضی
شافع راهب شوی روز جزا
گفت آئین نصاری واگذار
مذهب اسلام را کن اختیار
راهب از جام ولایت کام یافت
تا تشرف در خط اسلام یافت
یوسف زهرا بدو داد این برات
گفت ای راهب شدی اهل نجات
عاشق و معشوق بود و بزم شب
صبحدم کردند از او سر را طلب
راهب آن سر را چون جان در بر گرفت
باز با سر گفتگو از سر گرفت
گفت چون بر این مصیبت تن دهم؟
میهمان خویش بر دشمن دهم...
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#امام_حسین
#دیر_راهب
#دوبیتی
به خانه شمر، ده ها خنجر آورد
غنیمت، مرد کوفی معجر آورد
تن تو زیر سم اسبها رفت
سرت از دیر راهب سر در آورد
#ایوب_پرنداور
@raziolhossein
#امام_حسین
#دیر_راهب
چه آقایی ، چه مولایی ، چه شاهی
تو ای سر ! کیستی اینقدر ماهی ؟
به تو می آید از ابرار باشی
ز نسل عترتِ اطهار باشی
تو شاید ای سر ! عیسای مسیحی
مُشبَّک از چه مانند ضریحی ؟!
چرا پیشانیِ تو سنگ خورده
چرا این روی ماهت چنگ خورده
چرا دندان و لبهایت شکسته
مگر بر صورتت نیزه نشسته
بیا ای سر ، ترا چون گُل ببویم
گلاب آرَم ، ز خون رویت بشویم
بگو ای سر ، مگر مادر نداری
بمیرم من ، مگر خواهر نداری
بگو یکبارِ دیگر یک کلامی
جوابم را بده ، گفتم سلامی
*
سلام ای راهبِ دل خستهٔ ما
سلام ای از ازل دل بستهٔ ما
نه عیسایم، نه موسایم، نه نوحم
نه خورشیدم، نه مهتابم، نه روحم
حسینم من، شهید کربلایم
گلِ پیغبر و خیرالنسایم
هزاران عیسیٖ و موسیٰ غلامم
مسلمانانِ عالم را امامم
مسلمانان مرا دعوت نمودند
به رویم نیزه و خنجر گشودند
مرا از اسب ، پائینم کشاندند
بروی پیکرم ، مرکب دواندند
بسی بر حنجرم ، خنجر کشیدند
مرا لب تشنه آخر سر بریدند
سرم بازیچه شد در دستِ اعدا
تنور و نیزه و حالا در اینجا
#محمود_ژولیده
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#دیر_راهب
در کـرب و بلا ناجیِ امثـــالِ زُهیـــر است
در راه ، هـدایتـگــر نـصـــرانیِ دِیْـر اســت
یک روز وهب روز دگر راهب،عجب نیست
آقـای جـوانان جنـان دسـت به خیــر است
#محمدعلی_انصاری
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#دیر_راهب
گمشده داشت و از دِیر تماشایش کرد
او نه دراصل که آن گمشده پیدایش کرد
سالها معتکفِ گوشهی تاریکش بود
تا سَری آمد و یک باره مسیحایش کرد
راهِ صدسال عبات همه را یک شبه رفت
آن شبِ قدر که مهمانِ کلیسایش کرد
دید جمعاند به گِرد سر و هِی مینوشند
جگرش سوخت از آن جمع تمنایش کرد
هرچه در خانهی خود داشت به آنها بخشید
جایِ نیزه به رویِ دامن خود جایش کرد
یوسف آورده ولی وای به حال یعقوب...
یوسفی که ته گودال معمایش کرد
ضجهی مادری انگار به گوشش آمد
اولین گریه کنِ روضهی زهرایش کرد
دید زخم است لب و گونه و پیشانیِ او
آنقدر زار زد از گریه مداوایش کرد
مویِ خاکستریاش شُست ولی با ناله
پاک از لختهی خون از رَدّ صحرایش کرد
- - -
گفت ای کاش از این بیش تبسم نکنی
با لبی که به زمین خورده تکلم نکنی
از چه بدجور گلوی تو بهم ریخته است
چه شده اینهمه رویِ تو بهم ریخته است
مگر ای سر بدنت روی صلیبی مانده
آه بر حنجرِ تو زخمِ عجییبی مانده
از جراحات مرا کُشت لبالب شدنت
تا سحر طول کشد وای مرتب شدنت
بوی سیبِ تو مرا بُرد به پای نیزه
جگرم سوخت برای تو بجای نیزه
نیزهدارِ تو کنارِ لبت آبش را خورد
شمر بود اسم همانی که شرابش را خورد
خوب پیداست که از منزلِ دور آمدهای
رازِ تو چیست که با بویِ تنور آمدهای
- - -
حرف زد از دل وَ زُنّار و چَلیپا وا کرد*
قبلهی صومعه و کعبهی تَرسایش کرد
جانِ بابا که شنید از لبِ زخمی فهمید
دختری باز هوایِ رُخِ بابایش کرد
گشت در دِیر و کمی مرهَم و معجر برداشت
نذر آشفتگیِ دخترِ نوپایش کرد
دختری که دو سه سال است قلمدوش شده
ناله تا صبحدَم از آبلهی پایش کرد
پیرمردی به کنارِ سر و آنسو اما
عمه حسرت زده از دور تماشایش کرد
صبح آورد سر و داد به دست نیزه
بازهم همسفرّ خواهرِ تنهایش کرد
*
زُنّار=کمربند راهب
چَلیپا=مویی که راهبها میبندند
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#امام_حسین
#دیر_راهب
#رباعی
آن کار که در مرامشان واجب بود
آزار به اولاد ابوطالب بود
جایی اگر اهل بیت راحت بودند
انگار فقط صومعۀ راهب بود
#سید_علی_احمدی
@raziolhossein