#امام_حسین_علیه_السلام
#رباعی
احساس خوشی به قلب بیتاب دهد
این عشق به عاشقانت آداب دهد
پایش برسد به "کربلا" زود به زود
هرکس که به دست سینهزن آب دهد
#محمدحسن_بیات_لو
@raziolhossein
#وداع
میروی پشت سرت این دل من جا مانده
قدری آهسته که فرمایش زهرا مانده
بسکه سرگرم تماشای تو بودم دیدی؟
همه دشت به من گرم تماشا مانده
خوب شد نیست اباالفضل،وگرنه میدید
خواهرش در وسط معرکه تنها مانده
بوسهی زیر گلویت عوض مادر بود
نوبت بوسهی من بر روی رگ ها مانده
#محمدحسن_بیات_لو
@raziolhossein
#امام_حسین_شهادت
از این نسوختم ای گل! کفن نداشتهای
شنیدهام که به تن پیرهن نداشتهای
چنان غریب تو را دوره کردهاند ای دوست
که از قدیم تو گویی وطن نداشتهای
تو را عقیله از انگشترت شناخته است
به قتلگاه که سر در بدن نداشتهای
به جز سهشعبه که از حلق ماهپاره گذشت
به هیچ رهگذری سوءظن نداشتهای
قتیل تشنه! مگر بر گلوی خود حرزی
برای ایمنی از اهرمن نداشتهای؟
نزول تیر نه از وحی کمتر است حسین!
مگر علاقه به احمدشدن نداشتهای؟
عروج بر سر نی همتراز معراج است
مگر رجای محمدشدن نداشتهای؟
تو یک نشانه از اویی تو یک اشاره به او
تو واقعا همه اویی تو «من» نداشتهای
«حیات» از نفس افتاد زیر آب فرات
در آن غروب که نایی به تن نداشتهای
#سعید_مبشر
@raziolhossein
#امام_حسین_شهادت
#عاشورا
آمد به گودال ابتدا بال و پرت را بست
نیزه شکسته دور تو دور و برت را بست
با خنجر کندش سرت را تند می برّید
ای کاش میشد چشم های مادرت را بست
تا شهر کوفه چند باری شد زمین خوردی
این نیزه دارت آنقدر که بد سرت را بست
سر نیزه ای پیدا نشد کوچکتر از اینها
روی همین سر نیزه رأس اصغرت را بست
آنقدر بابا گفت بابا گفت بابا گفت
با ضربه ی سیلی دهان دخترت را بست
آب آور خیمه کجایی چشم تو روشن
نا محرم آمد دست های خواهرت را بست
هر کار میکردند از نیزه زمین میریخت
که دست آخر آمد از پهلو سرت را بست
#یامظلوم
@raziolhossein
#امام_حسین_شهادت
#عاشورا
روضه خوانِ ناب و خیلِ سینه زن حاضر کنید
یک حسینیه برایِ حالِ من حاضر کنید
زینتِ دوش ِ نبی افتاده بینِ قتلگاه
نیزه را بد ميزنند و لطمه-زن حاضر کنید
پاره کردند عاقبت آن یادگارِ کهنه را
تا بسوزد عالمی؛ داغِ کهن حاضر کنید
با نوک شمشیرِ زهرآلوده کَندند از تنش
پیرهن رفته به غارت! پیرهن حاضر کنید
پشتِ هم؛ از جای جای پیکرش خون میچکد
مرهمی فوراً برای زخم ِ تن حاضر کنید
مرهم ِ زخم ِ تنش اشکِ مدام است و سریع-
گریه کُن هایی برایِ این بدن حاضر کنید
تا بر این جسم ِ به خون آغشته برگردد نفس
از مدینه! مُشتی از خاکِ وطن حاضر کنید
زودتر تابوتِ اربابِ مرا کنجِ بقیع
نیمه شب، آهسته؛ با ذکرِ حسن(ع) حاضر کنید
جسم عریانِ حسینش(ع) را نبیند غرقِ خون
مادرش دارد می آید! یک کفن حاضر کنید!
#م_عاطفی
@raziolhossein
#امام_حسین_شهادت
#عاشورا
#قتلگاه
زوال ظهر، تن خسته و لب عطشان
بدون لشگر و یار و بدون پشتیبان
میان حلقۀ خولیّ و شمر و زجر و سنان
" روایت است که چون تنگ شد بر او میدان
فتاده از حرکت ذوالجناح وز جولان " .....
نه آل فاطمه عادت به این جسارت داشت
نه شیرخواره به گهواره خواب راحت داشت
نه پای دخترکانش به خار عادت داشت
" نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سید الشهدا بر جدال طاقت داشت "
نه بود دست علمدار تا کند امداد
نه حُرّ و عابس و مسلم برای استمداد
نه اکبریّ و نه قاسم، ز بی کسی فریاد
" کشید پا ز رکاب آن خلاصۀ ایجاد
به رنگ پرتو خورشید بر زمین افتاد "
همین که خیمۀ عباس بی ستون گردید
دو چشم اهل حرم رنگِ اشک و خون گردید
به گریه زینبش از خیمهها برون گردید
" هوا ز بادِ مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید "
هزار و یک ورق از مصحف مبین افتاد
عزیز فاطمه بی یار و بی معین افتاد
غروبِ حادثه بر خاک با جبین افتاد
" بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد "
#مهدی_مقیمی
@raziolhossein
#امام_حسین_شهادت
#قتلگاه
#عاشورا
خنجر نمیبُرَد!
هر چه دوباره میزند آخر نمیبُرَد!
این بار سوم است
سر را به روی زانوی مادر نمیبرد؟!
انگار چشم تیغ
افتاده در نگاه پیمبر نمیبرد!
از شرم مجتبیست؟
یا این که پیش دیدهی حیدر نمی برد؟!
حتماً به حرمتِ
آن بوسههای آخر خواهر نمیبرد
آبش نمیدهید؟
شاید برای خشکی حنجر نمیبرد!
والشّمسُ کُوِّرَت
خنجر در این هیاهوی محشر نمیبرد
شاید که تیز نیست!
این خنجر شکسته از این ور نمیبرد؟
شد ضربهی دهم
هر چه تلاش میکند آخر نمیبرد
قبله کدام سوست؟
این گونه از شکار کسی سر نمیبرد
این بار آخر است
این آخرین تلاشِ لبِ کُندِ خنجر است
ضربه دمادم است
«سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است»
این بار آخر است
از بین قتلگاه نگاهش به خواهر است
ضربه دمادم است
سر پنجههای شمر در این زلفِ درهم است
این بار آخر است
این آخرین صدای لب خشک خنجر است
ضربه دمادم است
پیوسته و مداوم و پشت سر هم است
اصرار میکند
هی میزند به حنجر و تکرار میکند
از دورتر سنان
یک نیزه را سریع فرو کرد در دهان
این بار میبُرد
این خنجر شکسته به اصرار میبُرد
از پشت میبُرد
با تیغ کُندِ خود نه که با ..... میبُرد
این شمر لعنتی
مشغول کشتن تو شده چند ساعتی
تیغ از قفا برید
مشغول ذکر بودی و او بی هوا برید
مادر نداشتی
«ای تشنه لب تو طاقت خنجر نداشتی»
بر طبل میزدند
بر پای اسبها همگی نعل میزدند
خولی ز راه دور
هی فکر میکند به سر و سرخی تنور
پیچید در جهان
فریاد واحسین حسینا حسین جان....
#رضا_جوان_بخت
@raziolhossein
#امام_حسین_شهادت
#روز_یازدهم
در کربلا صبور رسید و دچار رفت
زینب عزیز آمد و با حال زار رفت
آنکس که روزگار به گردش نمیرسید..
آخر به سایه ستم روزگار رفت
روزی کنار اکبر و روزی کنار شمر
آن سان سوار آمد و این سان سوار رفت!
بانوی باحیای حرم بعد نیم قرن..
بین غریبه آمد و با نیزه دار رفت
زینب اگر چه وقت بلا پس نمیکشید
هرجا صدای حرمله آمد کنار رفت!
میخواست تا وداع کند با تن حسین
اورا چنان زدند ز قلبش قرار رفت
خلخال دختران همه سوغات کوفه شد
از آن به بعد پای همه روی خار رفت
احمد عمامه را به زمین زد میان عرش
وقتی بروی معجر زینب غبار رفت
#سیدپوریا_هاشمی
@raziolhossein
#امام_حسین_شهادت
#شام_غریبان
هر شب ماه محرم اشک میریزم ولی
اشک چشمم میشود شام غریبان بیشتر
غارت اموال تو هر چند گریهآور است
گریه دارد غارت طفلانِ گریان بیشتر
بعد از آنی که سرت را بر سر نیزه زدند
خیمههایت سوخت؛ اما موی طفلان بیشتر
بر لب هرکس که نامت بود، او را میزدند
خواهرت در آن هیاهو داد تاوان بیشتر
غیر زین العابدین در خیمهها مَحرم نبود
بود آن شب، خیمه محتاج نگهبان بیشتر
داشت مادر شیر، اما کودکی دیگر نداشت
آب وا شد، مادر اما شد پریشان بیشتر
#یامظلوم
@raziolhossein
#امام_حسین_شهادت
#عاشورا
#محاوره
مادرو صدا نکن با ناله هات
اینقدَر رو خاکا دست وپا نزن
خواهرت بمیره! اینجوری حسین...
سرتُ به خاک قتلگا نزن
یجوری دارن به صبر میکشنت
راضِیَم که اجلت سر برسه
برو زودتر پیش مادرم حسین
قبل از اینکه قاتلت سر برسه
گم شده تنت تو این گرد و غبار
چقدر شلوغ شده دور و برت
نمیتونم دیگه من ببینمت...
آخه شمر نشسته روی پیکرت
قاتلت داره یکاری میکنه...
که دل خواهر تو بسوزونه!
داره از رو پیکرت بلند میشه!
بدنت رو چرا برمیگردونه؟!
نمیتونم بخدا ببینمت...
چشممو بستم و فریاد میزنم
پاهاتو که میکشی روی زمین
موهامو از زیر چادر میکَنَم
این همه ساله یه بار نشد که من
پیش تو رو خاکا زانو بزنم
غیر این راهی نداره خواهرت
مجبورم به قاتلت رو بزنم...
ابن سعد! خدا ازت شاکی باشه
صورتت سِیاه باشه در عالَمِیْن!
من به تو میگم دارن میکشنش...
تو میگی که «إحْمِلُوا عَلَی الحُسین»!؟
این جماعتی که دارم میبینم
رحم و عاطفه تو سینه ندارن
کشتنت ولی رهات نمیکنن
تا که پیراهنتو در نیارن!
بی حیا سنان! رها کُنِش دیگه
آخه چیزی که نمونده از تنش
به عذاب ابدی دچار بشی!
بس کن اینقَدَر با نیزه نزنِش...
آبرو داره لباسش رو نَبَر
پیرهنش رو در نیار...بزرگِ ماست!...
سر شو که روی نیزه ها زدین
بدنش برهنه رو خاکا رهاست
#محمدعلی_انصاری
@raziolhossein
#امام_حسین_شهادت
#عاشورا
#قتلگاه
وقتی که ارباب از عطش میرفت از حال
از دور زینب دید، شمر آمد به گودال
چشم پلیدش را درشت و ریز میکرد
ای کاش قاتل خنجرش را تیز میکرد
با پنجههای شمر، موی سر به هم ریخت
اعصاب او را کُندی خنجر به هم ریخت
با تیزی چکمه به اطراف تنش زد
بالای ده ضربه فقط بر گردنش زد
ای کاش روی سینهاش با پا نمیرفت
با زانویش بر گردن آقا نمیرفت
هی مشت بر روی گُلی پژمرده میخورد
هی ضربه بر آن حلقِ نیزه خورده میخورد
بدجور دنیا را به کامش زهر کردند
نامردها ارباب ما را نحر کردند
او را به آه غربتش وابسته کردند
آقای ما را بین مقتل خسته کردند
لبهای خشکش، عطر باران دعا داشت
آنجا فقط دلواپسی خیمه را داشت
خیلی جسارت، شمر بر اربابمان کرد
با چکمه پشتش را به سمت آسمان کرد
با نیزه و خورجین دوباره سر به هم ریخت
ما را صدای نالهی مادر به هم ریخت
#رضا_دین_پرور
@raziolhossein
#حضرت_زینب_اسارت
با احترام آمد و بیاحترام رفت
با صدسلام آمد و با والسلام رفت
آتش دوباره پا روی کاشانهاش گذاشت
با روضهی شکستنِ در از خیام رفت
بعد از عطش فرات به پابوسیاش رسید
در اشکِ شرم، غرق شد و تشنهکام رفت
خلوتنشینِ پردهی ناموسِ کبریا
همراه شمر و حرمله در ازدحام رفت
دَه روز پیش کعبهی در انحصار بود
با آن مقام آمد و با این مقام رفت
مبعوث شد به گریه برای برادرش
پیغمبری که با سرِ سرخِ امام رفت
پایش رمق نداشت، نمازش نشسته بود
در حالت رکوع، به قصدِ قیام رفت
داغ حسین، روضهی یک خانواده بود
این داغدار، با تبِ چند انتقام رفت
زینب عقیلةالعرب آمد به کربلا
آیینهدار فاطمه، حیدر به شام رفت
خونگریههای ناحیه از این مصیبت است
سرچشمهی حلال، به بزم حرام رفت
#رضا_قاسمی
@raziolhossein
#امام_سجاد_مدح
#امام_سجاد_شهادت
بیرون زده از خیمه چه نوری، چه امامی
بیرون زده در روز، عجب ماه تمامی
میآید و در راه قیاماً و قعودا
گامی به زمین خورده و برخاسته گامی
میآید و پیشانی او صبح، چه صبحی
میآید و پیش نظرش شام... چه شامی
شمشیر به دست آمده لبیک بگوید
بیآنکه بگوید پدر از جنگ، کلامی
او تشنۀ سیب است، چه سیبی، چه نصیبی
این بوی حبیب است، چه عطری، چه مشامی
یک مرد به جا مانده، چه آغاز غریبی
یک مرد به جا مانده، عجب حسن ختامی
دلها همه هستند اسیرش، چه اسیری
شاهان همه هستند فقیرش، چه امیری
با تشنه لبان دم زدن از آب، عذاب است
شرمندهام از رویت اگر قافیه آب است
شرمندهام از روی تو تنها نه فقط من
از شرم تو بر صورت خورشید، نقاب است
زینب سر بالین تو با گریه نشسته
تر کردن پیشانی بیمار، ثواب است
در خیمه برای عطشت نیست جوابی
از خیمه که بیرون بروی تیر جواب است
درد تو به تشریح، مضامین مقاتل
آه تو به تفسیر، خودش چند کتاب است
چشمان تو بستهست، عجب روضۀ بازی!
با تربت گودال که سرگرم نمازی
ای هر سخنت هر عملت آیۀ قرآن
ای کوثر جاری شده در سورۀ انسان...
هر سجدۀ تو یک شب یلدای خلایق
هر ذکر تو یک سنگ به پیشانی شیطان
در گودی و بر نیزه و در طشت چه دیدی؟
ای موی تو هر سال در این ماه پریشان؟
بر پشت شتر، در غل و زنجیر چه دیدی؟
ای بی سر و سامان شدۀ سر به گریبان!
در قصر چه کردند؟ چه دیدی؟ چه شنیدی؟
ای روضۀ سر بسته در این مصرع عریان!
افتادهای از پشت شتر از غم سرها؟
با نیزه رسیدهست به این شهر، خبرها
#محمد_حسین_ملکیان
@raziolhossein
#حضرت_زینب_اسارت
#کوفه
ای صبر تو چون کوه در انبوهی از اندوه
طوفان بر آشفته آرام وزیده
ای روضه ترین شعر غم انگیز حماسه
ای بغض ترین ابر به باران نرسیده
ای کوه شبیه دلت و چشم تو چون رود
هر روز زمانه به غمت غصه ای افزود
غم درپی غم درپی غم درپی غم بود
ای آنکه کسی شکوه ای از تو نشنیده
من تاب ندارم که بگویم چه کشیدی
تا بشنوم آن روضه و آن داغ که دیدی
تو در دل گودال چه دیدی چه شنیدی؟
که آمده ای با دل خون قد خمیده
نه دست خودم نیست که شعرم شده مقتل
شد شعر به یک روضه مکشوف مبدل
نه دست خودم نیست خدایا چه بگویم؟
این بیت رسیده ست به رگ های بریده
این کرب و بلا نیست مدینه ست در آتش
شد باز درون دل تو شعله ور آتش
در خیمه کسی هست ولی خیمه در آتش
ای آنکه شبیه تو کسی داغ ندیده
این قافله توست سوی کوفه روان است
برنیزه برای تو کسی دل نگران است
شکر است که تا شام فقط ورد زبان است
رفتید دعا گفته و دشنام شنیده
سخت است که بنویسم دستان تو بسته ست
مانند دلت قد تو چندی ست شکسته ست
قد تو شکسته ست نماز تو نشسته ست
من ماندم و این شعر و گریبان دریده
#محمدرضا_شرافت
@raziolhossein
مُردَم از تب بی تو خیلی سخت گذشت
جانِ زینب بی تو خیلی سخت گذشت
سیلی و آتیش و تازیانه ها...
اولین شب بی تو خیلی سخت گذشت
#عبدالزهرا
@raziolhossein
#حضرت_زینب_اسارت
#قتلگاه
تورا به رسم عرب های جاهلی کشتند
به آن طریق که دیگر گمان نمیکردم..
گمان به نیزه و شمشیر و سنگ میبردم
ولی به کندی خنجر! گمان نمیکردم!
همیشه عطر خوش سیب از تو می آمد
ولی ز چکمه ی لشکر گمان نمیکردم
تصورم ز اسارت طناب بود اما..
بدون چادر و معجر گمان نمیکردم
#سیدپوریا_هاشمی
@raziolhossein
#حضرت_زینب_اسارت
#کوفه
ای صبر تو چون کوه در انبوهی از اندوه
طوفان بر آشفته آرام وزیده
ای روضه ترین شعر غم انگیز حماسه
ای بغض ترین ابر به باران نرسیده
ای کوه شبیه دلت و چشم تو چون رود
هر روز زمانه به غمت غصه ای افزود
غم درپی غم درپی غم درپی غم بود
ای آنکه کسی شکوه ای از تو نشنیده
من تاب ندارم که بگویم چه کشیدی
تا بشنوم آن روضه و آن داغ که دیدی
تو در دل گودال چه دیدی چه شنیدی؟
که آمده ای با دل خون قد خمیده
نه دست خودم نیست که شعرم شده مقتل
شد شعر به یک روضه مکشوف مبدل
نه دست خودم نیست خدایا چه بگویم؟
این بیت رسیده ست به رگ های بریده
این کرب و بلا نیست مدینه ست در آتش
شد باز درون دل تو شعله ور آتش
در خیمه کسی هست ولی خیمه در آتش
ای آنکه شبیه تو کسی داغ ندیده
این قافله توست سوی کوفه روان است
برنیزه برای تو کسی دل نگران است
شکر است که تا شام فقط ورد زبان است
رفتید دعا گفته و دشنام شنیده
سخت است که بنویسم دستان تو بسته ست
مانند دلت قد تو چندی ست شکسته ست
قد تو شکسته ست نماز تو نشسته ست
من ماندم و این شعر و گریبان دریده
#محمدرضا_شرافت
@raziolhossein
#حضرت_زینب_اسارت
#کوفه
در ماتمی بی انتها با چند کودک
تنها رها کردی مرا با چند کودک
یک خیمه ماند و یک بغل دلواپسی و
من ماندم و این ماجرا با چند کودک
هی چهره ات را در سرم تکرار کردم
هی گریه کردم بی صدا با چند کودک
وقتی صدای داد و بوی دود آمد
دیدی چه کرد آن شعله ها با چند کودک؟!
تا پرده خیمه به یکسو رفت دیدم
خورشید روی نیزه را با چند کودک
می خواستم پنهان کنم اما رقیه
زل زد به سرهای جدا با چند کودک
یک باره سمت خیمه هامان حمله کردند
من مانده بودم زیر پا با چند کودک
سیلی زدند و معجر از سرها کشیدند
با من قبول اما چرا با چند کودک؟
وقتی سرت با من تنت از من جدا بود
راهی شدم از کربلا با چند کودک
ای کاش می دیدی که در کوفه چه کردند
مردم میان کوچه ها با چند کودک
در راه هم گویی هزاران حرف دارند
با صورت خونی بابا چند کودک
لب تشنه خواهر فقط لب تر کن امروز
باید بیایم تا کجا با چند کودک؟!
#حسن_اسحاقی
@raziolhossein
#حضرت_زینب_اسارت
#کوفه
یا قاهرَ العَدُوُّ وَ یا والیَ الوَلی
یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی
پایانِ باشکوه،به کابوس بد بده
زینب رسیده کوفه..،پدر جان مدد بده
چشمان شور،آینه ات را نظر زدند
در پیش خانه ی تو سرم را به در زدند
در کوفه سهم دختر تو آهِ سرد شد
پنجاه سال پردهنشین..،کوچهگَرد شد
تا پای ما به معرکهای نامراد رفت
خلخال دخترانِ حسینات به باد رفت
این کوفیان به نسل تو،گمراه گفته اند
خیلی به دخترت بد و بیراه گفته اند
بی حرمتی به آل تو وقت ورود شد
از بس که سنگ خورد حسینات..،کبود شد
نیزه نشین تو همه را پیر کرده است
شکل سرش دو مرتبه تغییر کرده است
این حرمله به کامِ همه،زهرِ ناب ریخت
این حرمله کنار رباب تو آب ریخت
از دست این مصیب جانکاه..،داد..،آه
زینب کجا و مجلسِ اِبن زیاد...،آه
در بزم او نمک به غمِ جاریام زدند
با چوبدست روی لب قاری ام زدند
کوفه که زیر پاش نهاد احترام را...
باید خدا بخیر کند شهر شام را
#بردیا_محمدی
@raziolhossein
#تنور_خولی
آنکه می بوسید جبریل امین خاک درش
سر درآورد از تنور خانه ی خولی سرش
خواهرش دنبال او میگشت در مقتل ولی
یافت او را در تنور نیمهروشن مادرش
هر تنوری که غروبی داخلش نان پخته اند
قدری آتش هست تا شب در دل خاکسترش
دود میشد خاطرات مادرش کنج تنور
روی مویش میچکید اشکِ دو چشمان ترش
همسر خولی دگرگون شد سرش را تا که دید
بی گمان جان میدهد سر را ببیند دخترش
صورتش زخمی و گیسویش تماماً سوخته
چیزی از رویش نمانده تا ببوسد خواهرش
بوی نان آورد با خود از برای اهل بیت
سیر شد قبل از همه از زندگانی همسرش
راه طوالنیِ این سر از تنور آغاز شد
اول راهی که این باشد امان از آخرش
آن درختی که سرش را ظهر بر شاخه گرفت
گریه می کرد از سر شب تا سحر برگ و برش
#یا_مظلوم
@raziolhossein
#حضرت_زینب_اسارت
#روز_یازدهم
شبِ این قافله بی تو سخت گذشت
جنگِ با حرمله بی تو سخت گذشت
بین دشمن سوار ناقه شدم
خیلی این مرحله بی تو سخت گذشت
مُردَم از تب بی تو خیلی سخت گذشت
جانِ زینب بی تو خیلی سخت گذشت
سیلی و آتیش و تازیانه ها...
اولین شب بی تو خیلی سخت گذشت
رو خاکه برهنه پیکرت حسین
الهی بمیره خواهرت حسین
سر تو که روی نیزه ها زدن
افتاد از رو ناقه دخترت حسین
میدونی که خیلی دلخونم حسین
میدونی به لب رسید جونم حسین
با اینا که کشتنت، برم سفر؟
من بدون تو نمیتونم حسین
بعد تو پشت و پناه ما کیه
سر و کار دختر تو با کیه
تو که شیرخواره اتو خاک کرده بودی
پس سرِ کوچیک، رو نی برا کیه
بی تو زینب تو بی پناه میره
با کتک از دلِ قتلگاه میره
چشماتو ببند رو نیزه نبینی
شمر کنار خواهر تو راه میره
#عبدالزهرا
@raziolhossein
#تنور_خولی
بالا گرفت شعله ی داغ تو با تنور
تاج سرم، سر تو کجا و کجا تنور
باید خدا بخیر کند انتهاش را
وقتی که هست سهم سرت ابتدا تنور
خولی امان نداد سرت را بغل کنم
حالا به جای من شده حاجت روا تنور
خولی نداد پاسخ این پرسش مرا
آخر میان این همه جا پس چرا تنور؟ !
زد روی صورتش زن خولی همین که دید
افتاده رد خون گلوی تو تا تنور
کاری که با تن تو سه روز آفتاب کرد
آورد یک شبه به سرت آن بلا تنور
در کربلا نبود اگر از غذا خبر
در کوفه بود منزل تو از قضا تنور
خاکستری که بر سر و رویت نشسته است
کار عجوزه ی سر بام است یا تنور؟!
حجم سر تو کم شده و داد میزنم
ای بی وفا زمانه و ای بی حیا تنور
نانی نخورده ایم به یاد سرت حسین
هر جا که دیده ایم من و بچه ها تنور
جز روی دامنم همه جا سر گذاشتی
نیزه... درخت... طشت طلا... زیر پا... تنور
#یا_مظلوم
@raziolhossein
#حضرت_زینب_اسارت
#روز_یازدهم
شبِ این قافله بی تو سخت گذشت
جنگِ با حرمله بی تو سخت گذشت
بین دشمن سوار ناقه شدم
خیلی این مرحله بی تو سخت گذشت
مُردَم از تب بی تو خیلی سخت گذشت
جانِ زینب بی تو خیلی سخت گذشت
سیلی و آتیش و تازیانه ها...
اولین شب بی تو خیلی سخت گذشت
رو خاکه برهنه پیکرت حسین
الهی بمیره خواهرت حسین
سر تو که روی نیزه ها زدن
افتاد از رو ناقه دخترت حسین
میدونی که خیلی دلخونم حسین
میدونی به لب رسید جونم حسین
با اینا که کشتنت، برم سفر؟
من بدون تو نمیتونم حسین
بعد تو پشت و پناه ما کیه
سر و کار دختر تو با کیه
تو که شیرخواره اتو خاک کرده بودی
پس سرِ کوچیک، رو نی برا کیه
بی تو زینب تو بی پناه میره
با کتک از دلِ قتلگاه میره
چشماتو ببند رو نیزه نبینی
شمر کنار خواهر تو راه میره
#عبدالزهرا
@raziolhossein
#تنور_خولی
بالا گرفت شعله ی داغ تو با تنور
تاج سرم، سر تو کجا و کجا تنور
باید خدا بخیر کند انتهاش را
وقتی که هست سهم سرت ابتدا تنور
خولی امان نداد سرت را بغل کنم
حالا به جای من شده حاجت روا تنور
خولی نداد پاسخ این پرسش مرا
آخر میان این همه جا پس چرا تنور؟ !
زد روی صورتش زن خولی همین که دید
افتاده رد خون گلوی تو تا تنور
کاری که با تن تو سه روز آفتاب کرد
آورد یک شبه به سرت آن بلا تنور
در کربلا نبود اگر از غذا خبر
در کوفه بود منزل تو از قضا تنور
خاکستری که بر سر و رویت نشسته است
کار عجوزه ی سر بام است یا تنور؟!
حجم سر تو کم شده و داد میزنم
ای بی وفا زمانه و ای بی حیا تنور
نانی نخورده ایم به یاد سرت حسین
هر جا که دیده ایم من و بچه ها تنور
جز روی دامنم همه جا سر گذاشتی
نیزه... درخت... طشت طلا... زیر پا... تنور
#یا_مظلوم
@raziolhossein
#امام_زمان_محرم
اشک غریب عاقبتش شرم آشناست
بدبخت آن کسیست که از صاحبش جداست
یک عمر از دعای فرج رزق خورده ایم
باید وبال گفت به دستی که بی دعاست
پایی که نیست در پی تو لنگ میزند
دنبال تو دویدن ما آبروی ماست
از دیگران دوا برسد درد مطلق است
دردی اگر ز تو برسد مرهم و دواست
هرجور هست پیش تو یکروز میرسیم
آقا بگو که خیمه زهراییات کجاست؟
حق میدهیم دل به دل ما نمیدهی
ما سالهاست عادتمان لاف و ادعاست
سجده بغیر تربت اعلی نمیکنیم
مهر قبول سجده ما مهر کربلاست
هرچه زدند باز ز جایش تکان نخورد
زینب کنار نیزه ی آقای سرجداست
#سیدپوریا_هاشمی
@raziolhossein
#حضرت_زینب_اسارت
ای سر که در مقابل چشمان زینبی
داغِ نشَسته بر دل سوزان زینبی
ای سر بریدهای که تنت روی خاکهاست
تو کشتهی غریب بیابان زینبی
ای سربریده! بیسروسامانیام ببین
میبینمت که بیسر وسامان زینبی
از چشم نیمهباز تو ای غیرتخدا
معلوم شد هنوز نگهبان زینبی
با اینکه نیزهای به گلویت نشسته است
اما هنوز قاری قرآن زینبی
گیسوی درهمت سر نی فاش میکند
آشفتهی رباب و پریشان زینبی
پایین نی، مراقب طفلان تو منم
بالای نی، مراقب طفلان زینبی
#امیر_عظیمی
#مرتضی_امیر_سلیمانی
@raziolhossein
#حضرت_زینب_اسارت
#اسارت #کوفه #نیزه
از روی نیزه بر من غمگین نظاره ای
حرفی کنایه ای سخنی یا اشاره ای
پلکی بزن که حال حرم روبه راه نیست
کافی است بزم سوختگان را شراره ای
سوسو بزن به سوی من ای سوی دیده ام
در آسمان به جز تو ندارم ستاره ای
دستم نمی رسد به سر نیزه ات اگر
در دست زینب است گریبان پاره ای
یک قتلگاه رفتی و صد قتلگاه من...
گشتم به هر دیار حسین دوباره ای
چشمم کبود گشت و جدا از سرت نشد
از بحر بر کنار نگردد کناره ای
با هر تکان نیزه تکان می خورد سرت
جانا به گوش نیزه مگر گوشواره ای
پیشانی ات شکست که پیشانی ام شکست
آیینه بی خبر نشود از نظاره ای
جایش به روی صورت من درد می گرفت
میخورد تا که بر رخ تو سنگ خاره ای
بی پوشیه به پیش نگاه حرامیان
جز آستین پاره نداریم چاره ای
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#حضرت_زینب_اسارت
#اسارت #کوفه
یا قاهرَ العَدُوُّ وَ یا والیَ الوَلی
یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی
پایانِ باشکوه،به کابوس بد بده
زینب رسیده کوفه..،پدر جان مدد بده
چشمان شور،آینه ات را نظر زدند
در پیش خانه ی تو سرم را به در زدند
در کوفه سهم دختر تو آهِ سرد شد
پنجاه سال پردهنشین..،کوچهگَرد شد
تا پای ما به معرکهای نامراد رفت
خلخال دخترانِ حسینات به باد رفت
این کوفیان به نسل تو،گمراه گفته اند
خیلی به دخترت بد و بیراه گفته اند
بی حرمتی به آل تو وقت ورود شد
از بس که سنگ خورد حسینات..،کبود شد
نیزه نشین تو همه را پیر کرده است
شکل سرش دو مرتبه تغییر کرده است
این حرمله به کامِ همه،زهرِ ناب ریخت
این حرمله کنار رباب تو آب ریخت
از دست این مصیب جانکاه..،داد..،آه
زینب کجا و مجلسِ اِبن زیاد...،آه
در بزم او نمک به غمِ جاریام زدند
با چوبدست روی لب قاری ام زدند
کوفه که زیر پاش نهاد احترام را...
باید خدا بخیر کند شهر شام را
#بردیا_محمدی
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#تنور_خولی
به تاخت میرود و از خزان خبر دارد
به تاخت میرود انگار بار سر دارد
گمان کنم که ز نعش پرنده آمده است
و پای مرکب او را ببین که پر دارد
تمام شادی دنیاست در دلش انگار
میان توبره اش تکه های زر دارد
چرا ز توبره اش خون تازه میریزد
و خون کیست که روی زمین اثر دارد
چرا به سمت تنور است مقصدش هیهات
تنور خانه چرا همچنان شرر دارد
به ساق عرش نگاه ملائک افتاده است
به آن تنور چرا مصطفی نظر دارد
دعا کنیم که زهرا ندیده باشد و بعد
کسی بیاید و در از تنور بردارد
#زخم_حسینی
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
خون تو مرز دائمی حق و باطل است
خاک تو بین خلق و خدا حدفاصل است
در اهدنا الصراط به این فکر میکنم
خوشبخت آن کسی که به سمت تو مایل است
مارا ببخش بر تو فقط گریه میکنیم
فهم کسی شبیه تو بسیار مشکل است
ما تشنه ایم چشمه و رودند تشنه ات
محبوب ما بزرگتر از این مسائل است
عشقت اثر گذار به دلهاست یا حسین
چیزی اگر شکست برای تو پس دل است
نام تو در دهان من قدر ناشناس
مثل جواهریست که در دست جاهل است
دفن تو ای کهن به عشایر رسیده بود
این نیز افتخار بزرگ قبایل است
شب در میان دشت هلالی به روی نی
هرچند تا کنار توام ماه کامل است
وقتی جهان مصالحه کردی به پیرهن
بعد از تو هرچه شاه به گیتیست سائل است
آیینه هر چه خرد شود باز آینه است
تکثیر تو بزرگترین خبط قاتل است
#زخم_حسینی
@raziolhossein