eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.6هزار دنبال‌کننده
587 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هر «دمِ» سینه زنانِ فاطمیه ، بی عدد یاعلی حیدر مدد «باز دم» لعنت به اصحاب سقیفه تا ابد یاعلی حیدر مدد @raziolhossein
استعانت گر کند ما را خدای فاطمه سر می اندازیم محشر زیر پای فاطمه یک گلوبندش سه تا بدبخت را خوشبخت کرد هر که عاقل بود رفت و شد گدای فاطمه گریه کن های حسینش را شفاعت میکند دست عباس است روی دست های فاطمه بر مقامش هر که سر خم کرد شد پیغامبر انبیا را پس بخوانید انبیای فاطمه تا رسول الله در شأنش فِداها گفته است کیست دیگر لایقش گردد فدای فاطمه؟ رو زد اما هيچ كس حاضر به همراهى نشد دارد از انصار پيغمبر گلايه فاطمه مستجاب الدعوه حالا مرگ خود را خواسته بی اجابت باشد ای کاش این دعای فاطمه میخ ِ در از سینه بیرون آمد و خون گریه کرد گشت آگاه از دل ِ درد آشنای فاطمه کار دنیا را ببین در سن هجده سالگی شانه های کودکانش شد عصای فاطمه آب می ریزد برای بچه هق هق می کند ای به قربان حسین سر جدای فاطمه @raziolhossein
روزی که شکستند غرور پدرش را در کوچه بریدند همه برگ‌وبرش را با خنده گذشتند از این مرد و ندیدند وقت گذر از کوچه، دو تا چشم ترش را می‌خواست نفس تازه کند؛ از نفس افتاد آورد به خانه، تن بی‌بال‌وپرش را هرچند که در کوچه، قدش حکم عصا داشت زآن‌ روز دگر راست نکرده کمرش را این روضه‌ی جان‌کندن امثال من و توست گفتند نمی‌دید دگر دوروبرش را تنها به حسن داد نشان، مادر سادات در راه رسیدن به حرم، زخم سرش را هرروز انیس نگرانی علی بود پر کرد غم فاطمه، شب تا سحرش را از خیمه‌ی غارت زده‌اش، آه! چه گویم بردند شبانه زرهش را؛ سپرش را عمری‌ست که دندان به جگر داشته این مرد حالا شده وقتش که ببیند اثرش را امروز که جای علی و فاطمه خالی‌ست بر دامن زینب بگذارید سرش را ای وای به من از جگر عمّه‌ی سادات او دید فقط لخته‌ی خون جگرش را سخت است به والله، به تصویرکشیدن سوز نفس آخر و وقت سفرش را یک‌روز شکستند سر مادر و یک‌روز با سنگ شکستند سر گل‌پسرش را @raziolhossein
فاطمه غش کرد با صدای اذانی دق کرد یار جوان من چه جوانی اشهد انّ علی غریب مدینه فاطمه در غربتم شده‌ست هزینه غصه به هم ریخت آشیانه‌ی من را دشمن من زد ستون خانه‌ی من را آه که اهل مدینه جای تسلی داغ نشاندند روی سینه‌ی زهرا فاطمه ام بی گناه بود و زدندش فاطمه ام پا به ماه بود و زدندش در زد و دیوار گریه کرد به حالش سرخی مسمار گریه کرد به حالش لشکری او را در این مصاف زدندش فاطمه ام را چهل غلاف زدندش زخم به دنبال زخم خورد ز دشمن یار من اما دمی جدا نشد از من دست علی را به این طریق ولش کرد بس که غلافش زدند فاطمه غش کرد @raziolhossein
سرّالاسرار خدا اینجاست، پس در بسته است راه در دنیای او چندین برابر بسته است فاطمه در عرش مهمان خداوند است و بس در مقام قُرب او جبریل هم پربسته است عصمت‌الله است این بانو که در عالم خدا راه کشف این معما را سراسر بسته است سوره‌ی کوثر نشان داده خدا در وصف او از تمام شاعران مضمون بهتر بسته است هرکسی را نیست اذن گریه بر ناموس حق روضه‌های او خصوصی شد، اگر در بسته است جز پریشانی ندارد حاصلی بی‌مادری چون تمام نظم هر خانه به مادر بسته است از همان روزی که زهرای علی سردرد داشت روضه‌های فاطمیه غالباً سربسته است . . . نیست بی‌علت اگر از او خجالت می‌کشید ذوالفقارش در غلاف و دست حیدر بسته است « یک‌نفر، یک‌روز می‌آید برای انتقام... » جان ما تنها به این مصراع آخر بسته است @raziolhossein
تصویرِ هجرِ تو که به ذهنم خطور کرد آهِ فراق،آینه ام را نَمور کرد جز "اشک" چیست چاره ی یوسف‌ندیده ها! یعقوبِ چشم هایِ مرا گریه کور کرد ‌ بین من و تو پرده ی عصیان حجاب شد ما را گناه‌کاریِ مان از تو دور کرد یک بار هم گناه مرا رویِ من بیار آخر خدا چِقَدر شما را صبور کرد در راه دوست هرچه هزینه دَهی..،کم است اصلاً به پای یار نباید قصور کرد تمرین "سوختن" به تماشا نمی شود باید میان شعله همین را مرور کرد گاهی صلاح طفل به تنبیهِ والد است باید به سر به راه شدن گاه زور کرد دست از "تَعَلُّقات" بِکش..،"وصل" را بگیر رودی به "بحر" ریخت که از "شِن" عبور کرد شرط ورود وادی حق..،پابرهنگی است باید کلیم‌وار عزیمت به طور کرد هجران بس است ای پسر فاطمه..،بیا شاید که مرگ جسم مرا سهم گور کرد! ما را به حق روضه ی "زهرا"..،درست کن حوریّه ای که در دل آتش ظهور کرد . . آئینه ی زلال نبی پشت در شکست این شیشه را چگونه علی جمع و جور کرد!؟ @raziolhossein
ای گُلِ زیر گِلم، یا زهرا به تو خوش بود دلم یا زهرا رفتی و ترک عزیزان کردی جمع ما را تو پریشان کردی محرم راز علی، باز بیا راز دل تا کنم ابراز بیا یاد باد آنکه به شب‌های دراز من و تو هر دو به خلوتگه راز تا سحرگاه خدا می‌گفتی تو به همسایه دعا می‌گفتی من هم از سینه نوا می‌کردم بر شفای تو دعا می‌کردم ماه محرابِ نماز شب من! بی‌خبر از من و از زینب من! یاد تو شمع من و محفل من غم تو عقدۀ لاینحل من مانده‌ام بی کس و تنها چه کنم؟ دور از فاطمه، آیا چه کنم؟ ای شده عمر تو ناکام به سر از فراق پدر و مرگ پسر هم سلامم برسان بر پدرت هم ببوس از عوض من پسرت @raziolhossein
بی اذن زهرا و علی، در هم نمی زد این خانه را جبریل با پر هم نمی زد محض تبرک پشت در می رفت ، حتی پر سمت در می بُرد ، آخر هم نمی زد این خانه حرمت داشت ، در این کوچه حتی در را به آرامی ، پیمبر هم نمی زد در با لگد وا شد ولی این ضربه را باد حتی به پهلوی صنوبر هم نمیزد این در فقط با دست زهرا باز می شد ایکاش در ، این اصل را بر هم نمی زد @raziolhossein
از این آتش زدن هرگز تن زهرا نمیسوزد که مادر جز برای غربت بابا نمیسوزد زدند آتش در این خانه را اما نفهمیدند که با آتش زدن هرگز تن دریا نمیسوزد خود آتش هم از این غصه دارد شعله میگیرد که دارد بالهای زخمی پروانه میسوزد همین آتش ولی از چشم تو دستور میگیرد اگر امروز می سوزد اگر فردا نمیسوزد کسی که سوخت از داغت در این دنیا بدون شک در آن دنیا نمیسوزد در آن دنیا نمیسوزد @raziolhossein
آشوب فتنه در مدینه قائله انداخت دیوار بیت وحی را از شاکله انداخت آتش زبانه می کشید از خانه ی مولا این شعله ها در آسمان ها ولوله انداخت دنیا به عاشق ها همیشه سخت می گیرد مابین زهرا س و علی ع هم فاصله انداخت جای غلاف تیغ بر بازوی مادر ماند یک دست او را از قنوت نافله انداخت آن دست که با ریسمان دست علی را بست در کوفه دور دست زینب سلسله انداخت ثانی ملعون در مدینه ظلم کرد اما در کربلا تیر جفا را حرمله انداخت @raziolhossein
با گوشه‌چشم یا نفسی یا اشاره ای بر جان خسته ام بده جان دوباره ای از چیست ای شکسته ترین کشتی نجات پهلو گرفته ای ز علی در کناره ای آرام هم که گریه کنی میشود بلند آه از نهاد زخمی هر سنگ خاره ای از تو نمانده غیر خيالي به بسترت از من نمانده غیر دل پاره پاره ای در ابتدای هجدهمین فصل دفترت باور نمی کنم که چنین در شماره ای آیات رفتن از چه بخوانی بمان که نیست در کار خیر حاجت هیچ استخاره ای وقت قنوت مرگ مرا از خدا بخواه جز مرگ اگر برابر تو نیست چاره ای در کوچه ها شکسته دل گوشوار عرش از ماجرای گم شدن گوشواره ای @raziolhossein
آمدم تا وا کنم از گردن مولا رَسَن هرچه میخواهی بزن ای مغیره این غلاف تیغ و این بازوی من هرچه میخواهی بزن @raziolhossein