eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.3هزار دنبال‌کننده
537 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
من آفریده شدم تا شوم گدای کریم عبادتم شده افتادنِ به پای کریم همیشه داشت محبت به ظرف خالی من همیشه شامل حالم شده وفای کریم نوشته اند مرا خاک پای آل علی همیشه بر لب آیات هل اتای کریم شنیده ام که تمام فرشتگان خدا زدند بوسه به دست گره گشای کریم چه نعمتی، چه عطایی ، چه خوب توفیقی سپرده اند مرا دست مجتبای کریم چه افتخار بزرگی نوشته اند مرا فداییِ سر فرزند اول زهرا منم کسی که فقط زیر منت حسن است تمام زندگی ام از عنایت حسن است به من خدای دو عالم چه ثروتی داده است تمام دار و ندارم محبت حسن است هزار شکر خدا را ، که کار و بار من گداییِ کرمِ بی نهایتِ حسن است هزار شکر شدم من غلام اربابی که گفته اند مطیع ولایت حسن است شنیده ام رفع الله رایت العباس ولی روی سر عباس رایت حسن است حسن امام و حسن اول و حسن آخر حسن قیامت کبری ، حسن ، خود ِ حیدر چه دست های کریمی ، چه لطف بسیاری بگو به جای حسن ، قبله وفاداری رسیده وقت تلافی آن همه ایثار خدا به شاه نجف داد عجب علمداری فرای روزی آن بنده ای که ذکر لبش حسن حسن شده در شادی و گرفتاری بدان که ختمِ به خیر است آخر ، عاقبتت اگر میان دلت ، حب مجتبی داری شبیه فاطمه دارد هوای دشمن و دوست همیشه چشمه ی الطاف او بُوَد جاری رسیده بر همگان بخشش و عنایت او سه بار خرج خدا شد تمام ثروت او پیمبران همه هستند بی قرار حسن فراتر است ز ادراک اعتبار حسن حساب دشمن او با حسین و عباس است جهنمی است کسی که نبود یار حسن شبیه کعبه شده قبله گاه این عالم دلی که هست همیشه در اختیار حسن میان عرش، ملقب شده به مرغ بهشت کبوتری که نشسته است در جوار حسن خدا کند که فدای سرش شوم روزی خدا کند که بیاید سرم به کار حسن نوشته اند مرا بنده ی مرام حسن غلام همت آنم که شد غلام حسن دوباره در دل من زنده گشته یاد بقیع چه گریه ها که در آورده بی اراده بقیع شب ولادت آقا کسی کنارش نیست دوباره گشت بلند، آه از نهاد بقیع گذشت عمر من و چار امام بی حرمند همه غمم شده در هر امامزاده بقیع میان صحن عتیق رضا زدم فریاد امام غائب عالم ! برس به داد بقیع به گل نشستن آل سعود دیدنی است زمان آمدن قبله ی مراد بقیع بقیع می زند از دل صدا ، بیا آقا قسم به بی کسی مجتبی ، بیا آقا @raziolhossein
امشب که ز شادی شده سرشار علی در آینه دیده روی دادار علی چیده ست گلِ بوسه ز لب های حسن یعنی به رُطب نموده افطار علی ..... بر نامِ کریمِ آلِ طاها صلوات یکبار نه ده بار نه ، صدها صلوات غم رفت و فراق رفت و بی تابی رفت آمد پسر ارشد زهرا ، صلوات @raziolhossein
مادر شده ای اهل جهان مادر دنیا از شوق ببین سبز شده ساغر دنیا این شاه کرم کیست که از عرش گذشت و آمد به زمین تا که شود سرور دنیا گفتند به ماه رمضان ، ماه مبارک بگذاشت قدم تا که حسن بر سر دنیا ای اهل جهان دوره یوسف به سر آمد ماه علی و فاطمه شد دلبر دنیا هم شادتر از شاد شده ، هم متحیر انگار ظهورش نشده باور دنیا تبریک به عشاق که بدجور فرو رفت در لاک حسادت زن فتنه گر دنیا یک بار ِ دگر رفت ز رو دشمن ابتر امشب که خدا داد ولیعهد به حیدر من از کرم حضرت زهرا حسنی ام هر روز کنم شکر خدا را حسنی ام انگار که پاداش حسینی شدن این است مانند علی اکبر و سقا حسنی ام او با کرمش داد به من جان دوباره تا هست نفس مردم دنیا حسنی ام دیدم همه ی ناشدنی ها شدنی شد غم نیست میان دل من تا حسنی ام اصلا به دلم نیست غم و غصه فردا حتما شده خوشبختی ام امضا حسنی ام یک عمر گناهم حسنه گشت همین که گفتم به مناجات : خدایا  حسنی ام ! آقا نبری آبرویم را به قیامت گفتم به همه مردم دنیا حسنی ام یک عمر عطا و کرمت داد نجاتم ای شاه قدم رنجه نما وقت حیاتم از هرچه که آید به خیالم سری آقا از هر چه که آرم به زبان بهتری آقا هر کس به تو دل داد در این دوره زمانه هرگز نشود بسته به رویش دری آقا سادات همه مادری هستند ولیکن اندازه تو نیست کسی مادری آقا بر دوش حسینت بدرخشد عَلَم تو داری چه علمدار و عجب لشکری آقا در پاسخ دشنام فقط لطف نمودی والله ِ که آئینه پیغمبری آقا کوچک تر از آنم که تو را مدح نمایم تو معجزه ای ، بی بدلی ، محشری آقا باید که تو را مدح کند حضرت حیدر خوب است دهد قیمت زر را خود زرگر لرزید ز پا تا به سر ِ لشکر کفار هر وقت بنا شد که بگردی تو علمدار در جنگ جمل بود که ماندند خلایق هستی تو حسن یا که علی حیدر کرار همراه ابالفضل و حسینت که بیایی کار سپه کفر شود زار تر از زار از بی کسیت غم نخور ای مرد حماسه کس نیست حریف تو چه بی یار ، چه با یار عالم به علی نازد و مولا با ابالفضل چون یاد گرفته ز حسن شیوه پیکار افسوس که گفتیم کم از قدرت بازوت از ما بگذر جان حسین ، حضرت سردار وقتی چنین گشته پر آوازه سکوتت دیگر چه کند خشم و جلال و جبروتت قربان تو و قصه جانسوز غم تو حتی به غم و غصه رسیده کرم تو حالا که دل سنگ شده آب ز داغت من آمده ام تا که شوم محتشم تو ای حیدر بی چاه ، چه آمد به سرت که گشته است چهل سال سکوت هم و غم تو مربوط به آن نعره سیلی است به کوچه این آه ، به لب داشتن ِ دم به دم تو گردد ز همه سینه زنان پیر تر از چه هر کس که شود سینه زن پا علم تو ما سوختگانیم مُردّد که بمیریم از غصه بی یاری تو یا حرم تو هر چند شدی کشته تو در خانه ات آقا لبریز به کوچه شده پیمانه ات آقا @raziolhossein
ای چارطاق عرش خدا خیمۀ غمت وی کهکشان ستاره ای از خاک مقدمت قدوسیان تراوش انفاس قدسی ات فرمانده گی ارض و سماء رتبۀ کمت هفت آسمان به گرد مزار تو در طواف آمد پدید نه فلک از فیض یک دمت لاهوتیان دریده گریبان روضه ات آید صدای فاطمه از بزم ماتمت صدها هزار حاتم طائی نشسته اند کاسه بدست، سائل دینار و درهمت جانا حساب چشم تو از دیگران جداست زمزم کجا و قطره ای از اشک نم غمت یا سید الکریم سیادت غلام توست ارثیه ایست هدیه ز جد مکرمت ای امتداد مرتبت مرتضی حسن! کرده خدا به شاه شهیدان مقدمت آتش گرفته ای وسط کوچۀ فدک شد فاطمیه اول ماه محرمت صلح تو شد زمینۀ تصویر نینوا کرببلاست سینه زن پای پرچمت من بینوای عشق توام سیدالغریب دردی بریز دردل من جان قاسمت @raziolhossein
نشنیده است از او احدی از قدیم، نه در پاسخ فقیر و اسیر و یتیم، نه فرزند اصل جاذبه و دافعه است او نیمی برای خلق بلی هست و نیم نه هربار رفته گرم پذیرای او شده نشنیده است از سر زلفش نسیم نه با ابروان خویش گره باز می کند حتی اگر به چشم بگوید کریم نه قهر کریم نیز به معنای آری است معناش می شود بله در این حریم نه ما را حواله کرده به دست برادرش ما را نگاه کرده ولی مستقیم نه هرکس عطا نکرد مهم نیست پیش ما سخت است از کریم ولی بشنویم نه @raziolhossein
سبط اکبر! به پیمبر چه شباهت داری نکند آمده ای قصد نبوت داری؟ بی سبب نیست که بر سجده می افتی هرشب به روی شانه ی خود بار امامت داری دست ما را تو گرفتی و رساندی به خدا قمر چارمی و نور هدایت داری عرض حاجت به کریمان سبب رشد گداست ور نه آقا تو به این عرضه چه حاجت داری؟ قبل از آنی که بخواهیم به ما بخشیدی صد برابر ز کریمان تو کرامت داری حرف یک عمر بزرگیست نه یک بار و دو بار سالیانیست به این سروری عادت داری سروران مثل تو "ارباب" ندیدند حسن! همه ماندند، چه لطفی به گدایت داری! سور میلاد تو سی شب همه مان مهمانیم چقدر پیش خدا ارزش و عزت داری وجناتت سکناتت حرکاتت علوی سهم ارث از پدرت، نور ولایت داری تو که شاگرد علی بودی و هم رزم حسین در همه فوت و فن رزم مهارت داری با سرِ نیزه ی صلحت به دل کفر زدی سپرِ صبر، و شمشیر شجاعت داری ترس محشر به دلم راه ندارد آقا چون تو از مادر خود اذن شفاعت داری @raziolhossein
ای که از جانب معشوق نظر می طلبی تو که از عشق علی، شاه نجف، جان به لبی چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند با «حسن» گفتنم از نار نجاتم دادند با حسن، ماه خدا عطر کرامات گرفت رمضانم به خودش رنگ مناجات گرفت مادرش هم لقب مادر سادات گرفت پسر فاطمه و باب نجات است حسن هم دعا هست حسن، هم صلوات است حسن اولین ماحصل وصل دو دریا حسن است نوه ی ارشد پیغمبر طاها حسن است پسر شیر خدا، زاده ی زهرا حسن نسب اندر نسبش وصل به نور ثقلین عشق زهرا و علی، زینب کبری و حسین این حسن کیست که کرسی فلک منبر اوست روزی خلق خداوند به زیر پر اوست دست رزاق، همان دست کرم پرور اوست او برای کرم عبدالَله و قاسم دارد ابر جود است و سرِ شیعه ی خود می بارد او که از لقمه ی خود بر فقرا بخشیده بارها ثروت خود را به گدا بخشیده ناسزا گفت به او خصم خدا، بخشیده پس خدایش چقدر جرم و خطا می بخشد شیعیان را - به حسن – روز جزا می بخشد ما گداییم، دخیلان درِ خانه ی شاه صاحب خانه – حسن- یوسف و ما چشم براه کوچه بند آمده از حُسن جمالش والله کور بادا ز رخش چشم همه شیطان ها لَعَنَ اللهُ علی آل أبی سفیان ها اسم مولام همانند عسل شیرین است ذکر او حیّ علی خیرالعمل، شیرین است یاد جنگ آوری اش روز جمل، شیرین است در جمل تا پسر شیر خدا «یاهو» زد فتنه تسلیم شد  روبروی اش زانو زد کوثر جان من اینست "حسن هرچه که گفت" حرف قرآن من اینست"حسن هرچه که گفت" دین و ایمان من اینست"حسن هرچه که گفت" بنویسید حسن مکتب و آیین من است حسنی مذهبم و حبّ حسن دین من است او نیازی نه به یار و نه به لشگر دارد تا که سردار چو عباس دلاور دارد یک حسین بن علی، ماه برادر دارد غربت او، به خدا اندکیِ یاور نیست نه؛ غریبی حسن از طرف همسر نیست غربت اینست: که با ضرب لگد در افتاد کوچه ای ... نقشه ی صیاد... کبوتر افتاد مادری بود حسن، دید که مادر افتاد آه ... ای مرد ستگر برو از کوچه ی ما مادرم را نزن آخر... برو از کوچه ی ما @raziolhossein
كوچه‏ ها عطر گل ياس گرفته امشب شهر،تاب و تب احساس گرفته امشب بال در بال ملك سوى زمين پل بسته محمل نور به اجلال و تجمّل بسته مقصد خيل ملك خانه ی زهرا و على است شوق،شمع و گل و پروانه ی زهرا و على است پيشتر از همه با هودج فيض و بركات جبرئيل آمده بر عرض سلام و صلوات گل لبخند به لبهاى پيمبر زيباست اولين جوشش رؤيايى كوثر زيباست پسر اول زهرا و على آمده است مجتبى ، مظهر حسن ازلى آمده است كيست او ؟ آينه در آينه وجه الله است مشرق ديده ی او مطلع مهر و ماه است در صدف گوهر ناب «مرج البحرين» است به رسول و على و فاطمه نور عين است شوق در باغ دل فاطمه گل كرده ببين يا على !  فاطمه ات گلپسر آورده ببين حسن است اين كه حسن در حسن آمد رويش حسن است اين كه شكن در شكن آمد مويش اين پسر در ادبستان خدا استاد است اين پسر سينه‏اش از عشق و صفا آباد است در سخاوت چه تشابه به پيمبر دارد در شجاعت هنر و هيبت حيدر دارد پيش زيبايى او آينه زانو زده است نه فلك بوسه به خاك قدم او زده است سجده ی شكر به جاى آور و لبخند بزن نور را با نفس آينه پيوند بزن گل بريزيد كه در باغ ، نسيم آمده است شب ميلاد كريم ابن كريم آمده است @raziolhossein
قوّت بال و پرم، یا حسن بن علی با تو شدم محترم، یا حسن بن علی باز هم از جانِبت آمده یک یاکریم- پَر زده دور و برم، یا حسن بن علی خورده به کارم گره، ذکر لبانم شده مثل پدر-مادرم، یا حسن بن علی رزقِ سجودِ مرا بیشتر از پیش کن از همه سائل ترم، یا حسن بن علی کاش به روی سرم دست تو را حس کنم در نفس ِ آخرم، یا حسن بن علی زمزمۂ برزَخم یا علي موسی الرضا زمزمۂ محشرم، یا حسن بن علی تا بپذیرد مرا محض ِ غلامی؛ حسین... نام تو را میبرم، یا حسن بن علی این بدِ بی آبرو کنج خیالات خود ساخت برایت حرم، یا حسن بن علی حک شده روی نگین شرف الشّمس ِ من حضرتِ صاحب کرم، یا حسن بن علی! @raziolhossein
مرا که بی قرار می کند حسن به جرعه ای خمار می کند حسن مرا اگر شده است محض دلخوشی گدای خود شمار می کند حسن خدا ! تو خالق کرامتی ولی بیا ببین چه کار می کند حسن! رسول، جز حسین پاره تنش به کیست افتخار می کند، حسن. ضریح سینه را اگر طلا ، حسین ولی پر از عیار می کند حسن مرا به کشتی نجات کربلا به لطف خود سوار می کند ، حسن دل مرا حسین می برد ولی شکار را شکار می کند حسن حسین ، کربلا - نه اینکه مادری است - بقیع اختیار می کند حسن @raziolhossein
کسی که  باادب و باوقار می بخشد فقط به خاطر پرودگار می بخشد کریم فکر حساب و کتاب بخشش نیست به رسم اهل کرم بی شمار می بخشد به اسم و رسم توجه نمی کند هرگز به آشنا و غریب دیار می بخشد برای اینکه شود حفظ آبروی گدا بدون منّت و بی ننگ و عار می بخشد تمام زندگی من فدای مردی که تمام زندگی اش را سه بار می بخشد مقابل بدی و طعنه پاسخش خنده است سکوت کرده و  آیینه وار می بخشد به این دلیل غلام حسن خودش آقاست که گل همیشه به خار اعتبار می بخشد ازآن که عادتش احسان، سجیه اش کرم است عجیب نیست که بی اختیار می بخشد چرا که او پسر ارشد همان مردی ست که بین معرکه ی کارزار می بخشد که بین معرکه ی کارزار از سر لطف به دشمن سر خود ذوالفقار می بخشد بجز علی که به هنگام جنگ بخشیده است کدام شیر به وقت شکار می بخشد؟ همیشه موقع بخشش که می شود این مرد به رسم فاطمه اول به "جار" می بخشد برادرش هم از او ارث برده بخشش را اگر به راه خدا شیرخوار می بخشد نمی دهم به دو عالم غلامی او را گرفتم اینکه به من اختیار می بخشد @raziolhossein
آنکه سنجیده دل تنگ حرم را با تو به سر انجام رساندست کرم را با تو شاد از آنیم که در پیچش گیسوی غزل میشناسیم پریشانی غم را با تو قبل ازآغاز گرفتار نگاهت بودیم یاد داریم خوشیهای عدم را با تو کودک طبع که از شوق تو برخاسته بود اولین مرتبه برداشت قدم را با تو حسبی الله نوشتی که گدای کرمت برده از خاطر خودکثرت کم را با تو یا حسن گفت‌‌ودل‌ازخیل‌علی‌گویان برد هرکه‌برداشت در این‌دسته،علم را با تو شتر فتنه زمین گیر شد از هیبت تو در جمل دیده جهان اصل جنم را با تو نا امیدش نکند فاطمه آنکس را که آبرو داده هر آیینه قسم را با تو @raziolhossein
رمضان بهشت خدا شده ز گل جمال تو یا حسن مه نیمه اختر کوچک و مه نو هلال تو یا حسن یم علم و حکمت و معرفت نمی از کمال تو یا حسن دل دشمنان تو را برد نبوی خصال تو یا حسن صفحات و متن کتاب حق رخ و خطّ و خال تو یا حسن به خدا رسیده ز بندگی طیران بال تو یا حسن تو چراغ بزم وصال حق تو بهار خلد مخلّدی تو خدای حسن و ملاحتی تو یگانه عبد مؤیّدی تو به جسم، جان کتاب حق تو به روح، روح مجرّدی تو کمال کلّ کمال ها تو جمال خالق سرمدی تو علی تو فاطمه تو حسن تو حسین یا که محمّدی که عیان جلالت پنج تن بود از جلال تو یا حسن تو محیط عالم حکمتی تو مه سپهر امامتی تو زمامدار مشیّتی تو امام صببر و شهامتی تو مه سپهر ولایتی تو تمام جود و کرامتی تو خدای را رخ و جلوه ای تو رسول را قد و قامتی تو پناه خلق دو عالمی تو شفیع روز قیامتی نه عجب که عفو کند خدا، همه را به خال تو یا حسن نه عجب که فخر کند خدا، به مَلَک ز شوق عبادتت نه عجب که غنچه به صبحدم، شکفد به عرض ارادتت همه انبیا شده معترف به جلال و مجد و سیادتت زطلوع صبح خجسته تر، شب جانفزای ولادتت من و لطف وجود و عطای تو، که کَرَم بود همه عادتت به عطا و حلم و کرم کسی، نبود مثال تو یا حسن به تمام دین خدا قسم، که تمام دین خدا تویی به بهشت و ارض و سما قسم، که بهشت و ارض و سما تویی به مقام و سعی و صفا قسم، که مقام  و سعی و صفا تویی به قیام و صبر و روح و رضا قسم، که قیام و صبرو رضا تویی به دعا و روح دعا قسم که دعا و روح دعا تویی شده اقتدار ستمگران، همه پایمال تو یا حسن ولی خدا ثمر نبی، گهر علی دُرّ فاطمه نگهت مسیح و مسیح جان، نفست شفای دل همه دهن تو چشمۀ معرفت، سخن تو آیت محکمه همه را به عشق تو های و هوی، همه را به ذکر تو زمزمه به محبّت تو مرا بود، ز شرار نار چه واهمه که بهشت لطف خدا شده، دلم از خصال تو یا حسن تو سجود من تو رکوع من، تو سلام من تو نماز من تو مطاف من تو طواف من، تو عراق من تو حجاز من تو شرار سوز و گداز من، تو بهار گلبن راز من تو سرور من تو نوای من چه به سوز من چه به ساز من نبود قسم به ولایتت، به گل بهشت نیاز من اگرم به دست، جوانه ای رسد از نهال تو یا حسن هله ای تکلّم قدسیان، شب و روز نُقل روایتت صفحات مصحف جان پر از، سُوَر لطیف حکایتت به محبّتت به مودّتت، به کرامتت به عنایتت که بود نگاه توسّلم، به چراغ راه هدایتت به خدا قسم خجلم ز تو، که به ادّعای ولایتت به زبان محّب تو بوده ام، به عمل ملال تو یا حسن منم آنکه با همه زشتیم، سر خود به خاک تو سوده ام چو دو چشم خویش گشوده ام، به محبّت تو گشوده ام دل خلق را به فضائل و به مناقب تو ربوده ام به علی قسم به نبی قسم، به خدا محبّ تو بوده ام به ولای تو به ثنای تو، غزل و قصیده سروده ام ز تو گفته ام ز تو خوانده ام به زبان حال تو یا حسن @raziolhossein
همین که ماه به نیمه رسید و کامل شد ستاره ای بدرخشید و ماه محفل شد نزول مصحف حق در لیالی قدر است ولی چه زودتر آیات نور نازل شد حسن همیشه سراسر نماد تحسین است به حُسن رحمت او پادشاه ، سائل شد چگونه دست به دامان لطف او نشویم کریم بیت کرم رافع المشاکل شد کسی که قطره ای از بحر جود او را دید ز هر چه هست به جز این نگار غافل شد بدا به حال کسی که اسیر او نشود خوشا به حال کسی که به یار مایل شد چگونه در دلم از دشمنش نباشد کین ؟ بدون بغض عدو ، حبّ دوست باطل شد تمام هستی خود را کنم فدای حسن هزار شکر خدا را شدم گدای حسن فدای نام نکویش که زینت غزل است طواف ماه رخش کار زهره و زحل است خدا برای خودش آفرید نور حسن به عشق او گل ما را سرشت روز الست حسن حسن تو بگو با شهید کرب و بلا که نام این دوبرادر عسل تر از عسل است هماره ذکر علی بهترین طاعت هاست بگیر ذکر حسن را که افضل العمل است شبیه حیدر کرار دل زند به نبرد برای هیبت و جنگ آوری چه خوش مثل است بنا به وحی الهیست صلح یا جنگش ولی اگر که بجنگد دلیر و بی بدل است ز حضرت اسدالله اذن میگیرد حریف می طلبد ، یکه تاز و شیر و یل است گرفت نیزه به دست و به قلب لشکر زد ز هیبتش همه گفتند فاتح جمل است طریق فاصله را مثل صاعقه طی کرد رسید و ناقهٔ ملعونه را زد و پی کرد محمد حنفیه خجل ز مولا شد چگونه در دلش این بار ترس پیدا شد علی صداش زد و گفت ای عزیز پدر کنون که فتنه ملعونه خوار و رسوا شد نکن قیاس خودت را به مجتبی پسرم که تو ز نسل من و او ز نسل زهرا شد به قلب سبط نبی هیچ‌ ترس و واهمه نیست به ضرب نیزهٔ این تکسوار غوغا شد به روی ناقه زنی بود اهل مکر و دغل زنی که قامت احمد ز فتنه اش تا شد زنی که راضی از او نیست حضرت زهرا زنی که باعث جنگ و نزاع و بلوا شد زنی که اهل اطاعت نبود و بی دین بود زنی که باعث سر در گمی دلها شد مقابل ولی الله او صف آرایید و این بزرگترین ظلم و ذنب و فحشا شد چقدر غصه و غم ریخت او به جان علی هزار لعنت حق بر مخالفان علی @raziolhossein
مرا آفریده خدای حسن برای خودش نه، برای حسن میفتم از امشب به پای حسن گدایم گدایم گدای حسن حسن اسم رحمان و اسم رحیم بخوان یاحسن، یاعلی یاعظیم هوالله روی دهن ریخته چه شوری در این جان و تن ریخته شراب مرا بوالحسن ریخته روی لب، حسن جان من ریخته خمارم خرابم در این میکده شب مستی ام با حسن آمده همه برکت فصل کشتم حسن از اول فقط می سرشتم حسن بهشتم حسن، سرنوشتم حسن نوشتم کریم و نوشتم حسن حسن پیش حق بود، تنزیل داشت هوای مرا مثل فامیل داشت به سوز و به تب های ماه خدا به خشکی لب های ماه خدا به قند رطب های ماه خدا به العفو شب های ماه خدا من عمریست که هرچه را خواستم فقط با حسن از خدا خواستم ابد بود از اول، ازل را شکست شب خلوت این محل را شکست به والله، لات و هبل را شکست حسن، پشت جنگ جمل را شکست علی گر درِ خیبر آورده است حسن چشم فتنه در آورده است اگر جلوه ای از خدا شد حسین اگر آبرو دار ما شد حسین اگر هم دوا هم شفا شد حسین اگر شاه کرببلا شد حسین... درست است کار ربش بوده است ولی یاحسن بر لبش بوده است نشستم زمین، دلبرم خاکی است چه گنجی است او، گوهرم خاکی است اگرچه پریدم، پرم خاکی است نپرسیدم از چه حرم خاکی است فدای غم هر دو چشم ترش که خاکی شده چادر مادرش برای دفاع فدک دیر شد و آن بزدل بی حیا شیر شد ته کوچه مادر زمینگیر شد بمیرم همانجا حسن پیر شد امان از مسیری که بسته شده دوتا گوشواره شکسته شده @raziolhossein
آمدی و نور در عرش معلّی پهن شد جذر و مد؛ بیتاب بر امواجِ دریا پهن شد بر تنِ گهواره ات غیر از دو بالِ جبرئیل چادرِ گلدار؛ با دستانِ زهرا  پهن شد لذّت ذکر خدا را داشت و شب تا سحر پیش تو سجّادۂ زیبایِ بابا پهن شد حضرت موسی عصایش را گرفت از دست تو روبرویِ تو بساطِ ذکر عیسی پهن شد مجتبی بودی و دورت گشت! پس رفعت گرفت تابش ِ خورشید از بالایِ بالا پهن شد نیمۂ ماهِ مبارک؛ شد دو چندان نورِ ماه رفت زیرِ خیمۂ لطف و کرم!... تا پهن شد تا خدا «مشکل گشایی» را به نامت زد، سریع... کنج قران آیۂ «إنّا فتحنا» پهن شد شد اجابت یک به یک، بی منّت و بی واسطه تا پرِ قنداقه ات بر حاجتِ ما پهن شد دعوتیم افطار! چون در خانۂ مولاعلی سفرۂ اطعام ِ سائل ها، گداها پهن شد! @raziolhossein
سنگی که به راه اوست زر می‌گردد از نور زبرجدش قمر می‌گردد مسکین برود به خانه اش بی تردید از محضر او کریم بر می‌گردد @raziolhossein
نفس میکشم در هوای حسن شدم از ازل مبتلای حسن چراغ شبستان دینداری ام شده اشک در روضه های حسن نداری نبیند به عمرش کسی که شد یک شبی را گدای حسن بزرگی برازنده ی ان کسی ست که باشد فقط خاک پای حسن چه صف ها که بستند جبریل ها ورودی ی مهمان سرای حسن دل از دست داوود ها برده است طنین خوش ربنای حسن یقینا تبارک به خود گفته است پس از خلقت او خدای حسن چه حبل المتینی شود روز حشر به شیعه نخی از عبای حسن نویسند ای کاش بر لوح دل مرا نوکر جان فدای حسن ندیدیم مدیون نباشد کسی به دستان مشگل گشای حسن "خدا را بران بنده بخشایش است" که گریه کند در عزای حسن نگاهی به ما کرد و انگاه ما حسینی شدیم از دعای حسن @raziolhossein
زهرا چه گلی برای حیدر آوُرد کز بوی خوشش دل پیمبر را برد بوسید نبی تا حسنش را ، دیدند... که عایشه داشت از حسادت میمرد @raziolhossein
یکی شبیه من از راه دور آمده بود به این شلوغ، به این سوت و کور آمده بود امیدوار، پر از شوق و شور آمده بود شبیه شب زده ای سوی نور آمده بود غریبه بود و رفیقی در این دیار نداشت میان کوفه پی آشیانه ای می گشت قدم قدم به امید نشانه ای می گشت گرسنه بود  پی آب و دانه ای می گشت و کوچه کوچه به دنبال خانه ای می گشت قرار با چه کسی داشت که قرار نداشت میان کوله ی او بود کوهی از مشکل تمام شهر به او گفت از آن طرف سائل و من روانه پی او به سوی آن منزل نمانده راه زیادی صبور باش ای دل به شوق دوست قدم هایم اختیار نداشت در آن محل خبری بود راه بندان بود هوای کوچه پراز عطر یاس و باران بود بهار سردر بیت الکرم نمایان بود کریم طایفه چشم انتظار مهمان بود زمانه بهتر از این مرد سفره دار نداشت رسید مژده که این خانه خانه ی حسن است عزیز آل پیمبر کریم پنج تن است خوش آمدید که او بیقرار آمدن است غریبه گفت که این خانه بهتر از وطن است چه خانه ای که برای کسی حصار نداشت رسیده بود به مقصد چه حال خوبی بود عجب معاشقه ی بی مثال خوبی بود به اوج قصه رسیدم، وصال خوبی بود خیال بود ولیکن خیال خوبی بود برای نیم نگاهی دلم قرار نداشت غریبه سیر شد و لحظه های پایانی به یاد یک نفر افتاد بین مهمانی میان کوله خود خواست تا که پنهانی... کریم گفت کجا می روی نمی مانی ببر هرآنچه که می خواهی اینکه عار نداشت برای مرد فقیری که بین نخلستان نداشت هیچ طعامی به غیر قرصی نان همان که گفت بیایم به سوی خانه ی تان اگر اجازه دهی می برم برای همان غذا برای خود آن مرد شهریار نداشت کریم آه کشید و دلش شکست و گریست به گریه گفت بیا گوش کن حکایت چیست تورا کسی که فرستاده است سائل نیست اباالحسن پدرم  دستگیر خلق، علیست که بی عنایتش این سفره اعتبار نداشت . . . اگرچه بوده سر سفره با جذامی ها نصیب او شده یک عمر تلخ کامی ها دروغ و طعنه و دشنام و بی مرامی ها غریب ماند میان تمام نامی ها که بین لشکر خود وقت فتنه یار نداشت کتاب غربت او خط به خط حدیث غم است میان این همه شاعر بدون محتشم است کجا دخیل ببندم که بغض، دم به دم است که هرچه گشتم دیدم هنوز بی حرم است و دربقیع ضریحی بجز غبار نداشت @raziolhossein
آمده آنکه شاهِ ذوالمِنَن است به همه گفته ام که عشق من است بنویسید دیگر از امروز کنیهٔ مرتضی «اباالحسن»است @raziolhossein
هوای خواندن جنگ جمل به سر دارم به شوق روی کسی قصد این سفردارم نبرد مردم باطل مقابل حق بود همان حقیقتِ حقی که حق مطلق بود تمام لشکر حق تحت امر حیدر بود و در مقابل حق جمع قوم کافر بود میان لشکر دشمن تمام کافرها میان لشکر حیدر همه دلاورها ببین که لشکر حیدر چقدر پُر بار است حسن بود همه کاره حسن علمدار است حسن،حسین و ابالفضل پشت سردارد علی چه چشم امیدی به این پسردارد میان معرکه ها باور علی حسن است گمان کنم که همه لشکر علی حسن است همیشه در همه جا بوده در رکابِ علی درود بر علی و حُسن انتخابِ علی دل تمامی لشکر به مرتضی گرم است دل صبور علی هم به مجتبی گرم است دلاورانِ علی تشنه ی عمل بودند تمام در پیِ  پی کردن جمل بودند محمد حنفیه روانه شد در دشت نشد که حمله کند باز هم عقب برگشت علی که شاهد برگشتن محمد بود به سمت لشکر اسلام اینچنین فرمود: کسی به دست بگیرد مهار صحرا را که بسته بر کمر خویش شال زهرا را صدا زد ای حسنم ای فروغ هر دیده خدا برای رشادت تو را پسندیده بیا جوان غیورم بیا حسن جانم بیا که حل جمل دست توست می دانم تو اوج جلوه ی زهرای مرتضی هستی تویی که راه نفسهای کفر را بستی بیا که خانه نشینی تمام شد بابا بیا که روز نبرد و قیام شد بابا بیا که بعد فدک اولین مجال اینجاست پس از رسول خدا اولین قتال اینجاست بیا بجنگ که سنگ تمام بگذاری به زخم کودکی ات التیام بگذاری نرفته از نظرم گریه های کودکی ات غم نهان تو و های های کودکی ات به آن غمی که دلت را شکسته آگاهم به هر چه در دل تو نقش بسته آگاهم من از گرفتگی روی ماه باخبرم من از جسارت دستی سیاه باخبرم منی که یک کلمه از لب تونشنیدم در آخرین شب زهرا خسوف را دیدم خسوف ماه دلم را تو خوبتر دیدی تو روضه خوان دلم شو که بیشتر دیدی در آن زمان که صدای شما به گوش آمد به جان تو پسرم غیرتم به جوش آمد ولی بگو چه کنم گفته بود پیغمبر میان اوج مصائب تو صبر کن حیدر بیا بگو پسرم هر چه در دلت باشد بیا که دشمن زهرا مقابلت باشد برو به قدرت مردانه ات جدالی کن برو زمین خدا را  زِ کفر خالی کن برو که خشم تو بر کافران اثر دارد خدا به ضربه ی شمشیر تو نظر دارد برو که خشم خدا را کمی نشان بدهی فقط کرم نکنی کفر را امان بدهی برو به نیت زهرا بزن تو شمشیری ببینمت که چطور انتقام می گیری برو به هر که نداند بگو شجاعت چیست برو نشان بده جنگ آوری و غیرت چیست شنید امر پدر را و گفت: بابا چشم ای آسمان ولایت امیر دنیا چشم گرفت رخصتی از حیدر و به لشکر زد چه اشتیاق عجیبی گمان کنم پَر زد به سوی لشکر دشمن کمی نگاه انداخت کشید تیغ خودش را و خون به راه انداخت میان معرکه گویی عذاب نازل شد به دشت یکسره تیغ مذاب نازل شد ببین که آتش قهر خداست گُر دارد ببین که نیّت پِی کردنِ شتر دارد به زیر پایِ شتر تیغ بی هوا برده چنان که فتنه نفهمیده از کجا خورده یکی به اهل جمل گفت: خشمِ رَب این است سزای دشمن هتّاک و بی ادب این است شکست پرچم کفر و به دشت غوغا شد علی به وقت تماشا گل از گلش وا شد ز معرکه پسر شاه لافتی برگشت عصای دست علی، بیرق خدا برگشت علی گرفت حسن را میان آغوشش و فی البداهه چنین خواند و گفت در گوشش: خدا کند که بماند حدیثِ من یادت که این شجاعت تو می رسد به اولادت حسن چه عزت و جاهی به آل هاشم داد تمام قدرت خود را به دستِ قاسم داد چه قاسمی که ز لعلِ لبش عسل بارد چه قاسمی که حسن گونه تیغ بردارد چه قاسمی نه زره داشت نه کُلَه خودی میان معرکه می رفت غرقِ خشنودی چه قاسمی که وقار و شکوه و عزت داشت چه قاسمی که به شاه شهید غیرت داشت چه قاسمی که شرف دارد و هدف دارد چه قاسمی که تبار از شه نجف دارد چه قاسمی که جهان خاک راه نعلینش فلک ندید و نیامد در این جهان عِینَش میان صحنه ی حمله به اَزرقِ شامی در اقتدار و صلابت در اوج آرامی چنان به سمت عدو تیغِ پُر شرر انداخت که جسم دشمن خود را زِ  پشت سر انداخت میان دشتِ بلا زنده کرد نامِ حسن به غیرت و ادب و رزم او سلامِ حسن @raziolhossein
  همراه نسیم کز جنــان می آید عطر علوی به باغ جان می آید با آمــدن کــریم آل یـاسین بانگ صلوات از آسمان می آید ....... دیدم رخ تو ز حق تجلّی گاه است خورشید برابر رخت چون ماه است یوسف نه به دستان برادرهایش بلکه ز خجالت تو در آن چاه است ...... مـیـلادِ کـریمِ آل طـاهـا آمـد اوّل پـسـر حـضرت زهـرا آمـد تبریڪ بگو به فاتح بَدر و اُحد چون صف شکن جمل به دنیا آمد @raziolhossein
روشن کن ای همیشه ی من چشم تار را تلکیف بی قراری این بی قرار را آهوی وحشی دل من مرد از انتظار تیری بزن که زنده کنی این شکار را تیغ علی تویی دو دمت جنگ و صلح توست تحریف کرده اند ولی ذوالفقار را اهل جمل به برکت توصیف تیغ تو توضیح می دهند دلیل فرار را توضیح می دهند چه کردی تو با شتر توضیح می دهند چه کردی سوار را کمتر ببخش بعد تو در قصه ی کرم باید چه کرد حاتم بی اعتبار را ای شوق زندگی تو بخندو بهم بزن بین دل شکسته و این چوب دار را یادش نمانده است که صحنت چگونه بود باید چه کرد حافظه ی روزگار را باران اشک های تو می گیرد عاقبت از ذهن خاک خورده ی دنیا غبار را @raziolhossein
ای ماه آسمانیِ ماه خدا حسن! خورشید، مستمند تو از ابتدا حسن! روز نخست نقش جمال تو را كشید نقّاش حُسن با قلم ابتدا حسن! از شرم آفتاب رخت خفت آفتاب در پشت كوه‌ها و پس ابرها حسن! ترسم از این كه عقل، خدا خوانَدَت به جهل از بس كه دیده در تو جمال خدا حسن! از كائنات نغمۀ آمین شود بلند دست تو تا بلند شود بر دعا حسن! افكنده گل صحیفۀ حسنت چو باغ گل از بوسه‌های پشت هم مصطفی حسن! روح نبی، روان علی، قلب فاطمه گیرد به یك اشارۀ چشمت صفا حسن! از صد هزار فیض مسیحا نكوتر است دردی كه با دعای تو گردد دوا حسن! باب تو باب حاجت ارباب حاجت است ای عالمی به كوی تو حاجت روا حسن! جسم مسیح نه كه روان مسیح هم می‌گیرد از تبسّم گرمت شفا، حسن! گویی كه از لب تو عسل خورده مصطفی از بس كه داده بوسه دهان تو را حسن! وقتی كه جای دست خدا می‌شوی سوار حیف است پا نهی به سر چشم ما حسن! باید رسول و حیدر و زهرا شوند گوش تا ذات حق برای تو گوید ثنا حسن! زوار توست جان و رواقت بهشت دل بالله بوَد مدینۀ تو قلب‌ها حسن! گنجد چگونه عرش به یك گوشۀ بقیع؟ ای گوشه‌ای ز خاك تو عرش عُلا حسن! روزی كه نیست روز تو باشد كدام روز؟ جایی كه نیست خاك تو باشد كجا؟ حسن! صلح تو كرد روز معاویه را سیاه صبر تو داد دین خدا را بقا حسن! از بامداد اول خلقت تو بوده‌ای بنیانگذار نهضت كرب و بلا حسن! آل نبی تمام كریمند و تو شدی مشهور در كرامت و لطف و عطا حسن! خلقند میهمان و تویی میزبان خلق ملك وجود آمده مهمان سرا حسن! عمری اگر كه بند ز بندم جدا كنند حاشا كه لحظه‌ای ز تو گردم جدا حسن! دشمن چودید خُلق‌خوشت را به‌خنده گفت: غیر از تو كیست صاحب خلق خدا؟ حسن! سوگند می‌خورم به خدا نیست نا امید هر كس كه آورد به تو روی رجا حسن! گر قاسمت به عرصۀ محشر قدم نهد بهر نجات خلق كند اكتفا حسن! هر گوشه روز حشر، دراز است سوی تو دست هزار «میثم» بی‌دست و پا حسن! @raziolhossein
ای که فردوس به زیبائی بستان تو نیست در همه باغ جنان لطف گلستان تو نیست هرچه حُسن است همه جمع شده در تو حَسَن یوسفی را نمک و شهد به میزان تو نیست صاحب بازترین دست و دل و روی و دری سفره ای نیست که در آن نمک و نان تو نیست همه ی آنچه که گویند ز جود تو همه قطره ای از یم بی ساحل احسان تو نیست پشت در پشت کریم اید شما طایفه ، لیک هفت پشت تو کسی صاحب عنوان تو نیست تو کریم ابن کریمی و فلک ریزه خورت همه افلاک به گسترده گی خوان تو نیست سائلان تو همه حاتم مُلک خویش اند حسرت شاهی و دربار به دربان تو نیست میرسد فیض تو بر مسلم و کافر یکسان کُـفر نعمت کند آنکس که مسلمان تو نیست دین و دنیا همه دنیا به تو مدیون هستند خاک بادا به دهانی که ثناخوان تو نیست ننگ بر آن دل سنگی که نشد تنگ به تو به چه ارزد سر و جانی که به قربان تو نیست یا مرا اشک بده یا که بگیر از من چشم به چه کار آیدم آن دیده که گریان تو نیست قطره قطره شده دل آب و در این حسرت سوخت که چرا شمع زیارتگه ویران تو نیست آشنای همه هستی و غریب ابن غریب داروی دردی و ای درد که درمان تو نیست @raziolhossein
جز کِیل کریمانه بضاعت که ندارم این شاه عزیز است، خجالت که ندارم در نیمۀ ماه رمضان غیر حسن جان در لحظۀ افطار عبادت که ندارم قصدم فقط این است: جمال تو ببینم گر رد شدم از کوی تو، حاجت که ندارم آرامش دل هستی و آسایش روحی خوف از خطر روز قیامت که ندارم اثبات شده زندگی من همه منفی است جز معرفتت نقطۀ مثبت که ندارم با دشمن تو گرچه زن جَدّ تو باشد مادر هم اگر هست محبت که ندارم جز راه تو راه همه تاریکی محض است در نورم و با ظلمت وحدت که ندارم @raziolhossein
روی تو آفتاب را ، زیر سؤال میبرد عطر تنت گلاب را ، زیر سؤال میبرد زلالی تو آب را ، زیر سؤال میبرد تربت تو تراب را ، زیر سؤال میبرد بهشت با حضور تو ، دم از که و چه میزند که در برت بهشت هم ، چنگ به دل نمی‌زند عجیب نیست گر فلک ، بوسه زند به محضرت غریب نیست گر ملک ، سجده کند برابرت حسن تمام انبیا ، عیان ز پای تا سرت فخر کند به هر شهی ، هر که گداست بر درت فرشته های آسمان ، غلام آستان تو غلام آستانه ی ، بدون سایبان تو جان جهان فدای تو ، یا حسن ابن فاطمه کرده دلم هوای تو ، یا حسن ابن فاطمه این دل مبتلای تو ، یا حسن ابن فاطمه تنگ شده برای تو ، یا حسن ابن فاطمه تو کیستی که صبر هم ، خجل بود ز صبر تو قلب همه غریب ها ، آب شده ز قبر تو شگفت کز علی بوُد ، حکایتت عجیب تر حبیب عالمی ولی ، از همه بی حبیب تر تو آشنای هر کس و ، از همه کس غریب تر در غـُربای خونجگر ، از همه بی رقیب تر ز دودمان کیستی ، که دود آه سینه را اگر دمی رها کنی ، سیه کنی مدینه را من اولین سلاله ی ، فاطمه ، پور حیدرم امام دومینم و ، سوم گل پیمبرم چهارمین ز پنج تن ، پاره تن به کوثرم از پدرم غریب تر ، عصای دست مادرم به هیچ کس نگفته ام ، راز نهان خویش را باز نکرده بر کسی ، قفل زبان خویش را به هیچ کس نگفته ام ، آنچه به کوچه دیده ام نگفته و نگویم از ، دیده و از شنیده ام نگفته ام چه گشته با ، مادر قد خمیده ام که قول دادم آنزمان ، به مادر شهیده ام تمام عمر داشتم ، مهر سکوت بر لبم لحظه ی مرگ گفته ام ، بهر حسین و زینبم @raziolhossein
ریسه بندان کن، علیِ مرتضی بابا شده نیمۂ ماهِ خدا شیرخدا بابا شده میرسد امشب رطب از دستهای جبرییل روزه دارن! حیدرِ آل کسا، بابا شده حُسنِ مطلق رونمایی شد؛ حسن لبخند زد چون أمیرالمؤمنینِ شیعه ها بابا شده گفت امشب قلعۂ خیبر به تیغِ ذوالفقار باخبر هستی که شاهِ لافتی بابا شده؟! سفرۂ افطار با ذکر«حسن جان» پهن شد جانِ عالم؛ حضرت مشکل گشا بابا شده در فضیلت نیست امشب کمتر از شبهای قدر چون به یُمنِ مجتبی بابایِ ما بابا شده هست ذکر «یاعلیُ و یاعظیم ِ» اهل بیت سائلان خواندند او را «یاکریم اهل بیت» کوثر امشب صاحب دردانۂ أطهر شده حضرت أم أبیها حضرتِ مادر شده عرشیان و خاکیان و سائلان و عاصیان در کنار دست های کوچکش محشر شده چشم و ابرویش به حیدر رفته و دل می برَد قلبِ زهرا بیقرارِ دومین حیدر شده شد نبی غرق سرور و شادمانی پدر- باعث آرامش ِ روز و شبِ دختر شده قوم و خویشیِ پیمبر  باعلی شد بیشتر حالِ اصحابِ سقیفه بیشتر مضطر شده جاهلی هم سنگ آورده برای امتحان دید اما وقت رفتن صاحبِ گوهر شده هست آقایم کریم إبن کریم و تا ابد از تمام دست و دل بازانِ عالم سر شده دید دستِ خالی ام را داد عیدیِ مرا از میانِ جمعیت؛ زهرا صدایم زد بیا... آمدم! نوکر شدم از برکت نام ِ حسن دام را انداخت؛ دل افتاد در دام حسن ابر و باد و ماه و خورشیدش تماشایی تر است فرق دارد آسمانِ آبیِ بام حسن با جزامی هیچکس دمخور نشد جز مجتبی همنشینی با ضعیفان هست پیغام حسن مرد شامی را به جای ناسزا لبخند گفت عاشقم! دیوانه ام کرده ست اسلام حسن نام او کام مرا طعم عسل داده ست و کاش... لحظه ای شیرین شود از نام من کام حسن در خیالاتم صدایش را تصور میکنم نسخۂ آرامشم شد لحن آرام حسن میشود صحن و سرایش بازسازی با ظهور میشوم در آستانش جزء خدام حسن شک نکن یکروز میگیرم برات کربلا از کنار پنجره فولادِ باب المجتبی @raziolhossein
  ما مثل غزل بیت به بیتیم امشب شاگرد فرزدق و کمیتیم امشب ناگفته رواست حاجت ما...زیرا مهمان کریم اهل بیتیم امشب @raziolhossein