eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.6هزار دنبال‌کننده
587 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ما چه می فهمیم اندوه  در و دیوار را ما چه می فهمیم اشکِ  چشم های تار را ما چه می فهمیم وقتی مادری در آتش است پهلویش طاقت ندارد داغیِ مسمار را مانده ام امشب بگویم از غلاف و کوچه ها یا بگویم داستان میخ کج رفتار را پشت در غوغا شده، ای کاش زینب نشنود طعنه های مردکِ بی شرمِ بی مقدار را آتش  آورده ست پشت خانه ی وحی خدا با خودش همراه کرده بی حیا، اشرار را کینه هایی را که در دل داشت در پا جمع کرد.. زد ولی انداخت از پا حیدر کرار را ما چه می فهمیم از این داغ وقتی مجتبی دیده با چشم خود این داغ مصیبت بار را @raziolhossein
نفهمیدن مقام برترش رو طناب آوردن و بستن پرش رو همونا که به قرآن پی نبردن چه بی رحمانه کشتن کوثرش رو ..... تموم فکر و ذکرش زخم یاسه نگاش بارونیه مرد حماسه یل خیبر شکن رو بچه شیعه هنوز از روی صبرش می شناسه @raziolhossein
سکوت در شب تاریک خانه معنا بود طلایه دار خدا سر به چاه تنها بود نبود شاهد اشکش به غیر چهره ی ماه به سینه غصه ی زهرا و همدمشم هم آه کسی که وقت نمازش خدا سلامش کرد بگو که بعد پیمبر که احترامش کرد؟ چه کرده اند که حالا نشسته در خانه؟ چه کرده اند که اشکش شده غریبانه؟ کسی که قلعه ی خیبر گرفت با یک دست چه کرده اند که در کوچه ها ز پا بنشست چه کرده اند به کوچه؟کسی چه می داند چه کرده اند که زهرا دگر نمی ماند بلای جان علی تیغ ابن ملجم نیست بلای جان علی دل شکستگی هم نیست بلای جان علی داغ بودن میخ است علی غریب ترین مرد طول تاریخ است همان دمی که به خانه هجوم آوردند کسی ندید که با همسرش چه ها کردند همان جماعت پستی که نان او خوردند چقدر همیه و آتش به پشت در بردند جماعتی که‌ به دنیای خود گرفتارند همیشه از علی و آل او طلب کارند گذشت قصه ی کوچه به کربلا چو رسید کسی صدای حسین غریب را نشنید به دور قتله گهش هی برو بیا کردند به قتل صبر سرش را ز تن جدا کردند @raziolhossein
فاطمه بعد از پیمبر دائماً سردرد داشت دستمالی بر سرش می‌بَست دیگر؛ درد داشت غُصه‌ی اسلام را می‌خورد جای نان شب انحرافِ دین برایش خیلی آخر درد داشت شهر پیغمبر! چرا دُخت پیمبر را زدند؟ شهر پیغمبر! چرا دُخت پیمبر درد داشت؟ خاک عالم بر دهانم! در به پهلویش گرفت خاک عالم بر دهانم! ضربه‌ی در درد داشت بوسه بر دست علی زد تا دلش آرام شد دیدن آن دست بسته صد برابر درد داشت صبح تا شب زخم برمی‌داشت، شب تا صبح درد آه، سر تا پای زخم و پای تا سر درد داشت یک نفر از بچه‌ها هم سَمتِ آغوشش نرفت، بچه‌ها هر وقت می‌دیدند... مادر درد داشت @raziolhossein
آشفته من به کوچه و هر رهگذر شدم در کوچه جان به لب شدم و محتضر شدم گر چه نشد کسی سپر فاطمه ، ولی تا پاي جان ، پاي علی من سپر شدم هر لحظه می شدم به خدا من کبودتر مانند یک پرستوي بی بال و پر شدم دیدم به چشم خویش که چشمم ز دست رفت محتاج ، من ، به یاري دیوار و در شدم با پا مرا زدند همه تا به پاي مرگ زیر دري که سوخته ، من ، بی پسر شدم از بس شدم نحیف نشناسد مرا علی مانند عمر مختصرم ، مختصر شدم شکرِ خدا که جاي لگد را علی ندید شکرِ خدا ندید ، شکسته کمر شدم خود مانده ام که ماندنی ام یا که رفتنی جانم به لب رسید ولی جان به سر شدم چیزي ز من نمانده علی شستشو دهد خود در تعجبم که چرا اینقدر شدم ؟ دانم که غسل دادن من طول می کشد هر شب گذشت صاحب زخمی دگر شدم @raziolhossein
از داغ تو من تمام دردم زهرا ای کاش به خانه بر نگردم زهرا کردی تو نود زخمِ مرا چاره ولی یک زخم تو را چاره نکردم زهرا مرحوم @raziolhossein
ازروی بستر برنمی دارم سرم را آهسته می بندم دوچشمان ترم را تاآن كه پرپر گشتنم راكس نبيند کردم برون گُل های یاس و پرپرم را پوشانده ام رخسار نيلی را،كه شايد حيدر نبيند گوشه ی چشم ترم را چون روبرو گشتند با من غنچه هايم اسماتوخود درياب حال دخترم را هجده ورق از دفتر عمرم تمام است آماده ام بندد شهادت  دفترم را كردم وضو ازاشك وهنگام شهادت خواندم دراين بسترنماز آخرم را چيزی نمانده تا نهان ازچشم دشمن پنهان كند در شب علی خاكسترم را ترسم علی از پا بيفتد ای «وفایی» بردوش خود وقتی بگيردپيكرم را @raziolhossein
بانو! به محضرت همه دنیا کند سلام  چون مهر و ماه، زهره‌ی زیبا کند سلام  بر مادر تو، مادر عیسی کند سلام «ای دختری که پیش تو بابا کند سلام! تو کوثر استی و به تو طوبی کند سلام» ای آن كه گر نبود به ماه رخت نقاب! هرگز کسی به دیده نمی‌دید ماهتاب  ای مهربان! بتاب و ز ما ماه رخ متاب «زهرایی و به خانه‌ی تو هم‌چو آفتاب  هر صبح و شام، سیّد بطحا کند سلام» ای وام‌دار عطر گلت باغ سرنوشت! زیبا بُوَد به مهر تو گل ورنه زشت زشت  بر ساق عرش، کلک خدا فاطمه نوشت «بر فضّه‌ی تو مائده می‌آید از بهشت بر مادر تو حیّ تعالی کند سلام» ای اصل نور! نور اصیل تو نور رب! می‌چرخد از اشاره‌ی تو چرخ، روز و شب  آن را که نیست مهر تو حمالة الحطب «درگاه توست قبله‌ی دل‌ها و با ادب هر زنده دل به قبله‌ی دل‌ها کند سلام» بر سائل تو لطف و عطایش دهد جواب حور و مَلَک ز عرش علایش دهد جواب در شهر توس، شمس ضحایش دهد جواب «قدر تو این قَدَر که خدایش دهد جواب هر کس به حضرت تو ز هر جا کند سلام» هر کس گدای توست گدایش بُوَد بهشت  هر جاست یاد تو همه جایش بُوَد بهشت  دیوار و سقف و فرش و فضایش بُوَد بهشت «فرمود مصطفی که جزایش بُوَد بهشت هر کس که تا سه روز به زهرا کند سلام» ای رشته کوه لطف تو بر خلق، تکیه‌گاه! ما پیش کوه لطف شمايیم پرّ کاه تنها فقط تویی گل و عالم همه گیاه «ای قبر بی‌نشان تو بر غربتت گواه! مهدی کنار قبر تو تنها کند سلام» اي فرش آستان تو معراج عرشیان! مَهریّه‌ی تو خاک زمین، مِهر آسمان مِهر تو محور همه خلقت به هر زمان ای «واعظی»! سلام «مؤیّد» بر او چنان شرمنده بنده‌ای که به مولا کند سلام مرحوم @raziolhossein
زهرا همیشه عشق در جریان حیدر بود زهرا همیشه خون در شریان حیدر بود زهرا ستون خانه‌ی ایمان حیدر بود ایمان نه تنها بلکه زهرا جان حیدر بود زهرا اگر حوراست حورای علی بود و زهرا اگر انسیه بود انسان حیدر بود زهرا تنور خانه اش گرم از ولایت بود در سفره‌ی زهرا همیشه نان حیدر بود هر جا تبسم کرد علی زهرا دلیلش شد شیرینی خرمای نخلستان حیدر بود زهرا دعا کرد و علی هم فتح خیبر کرد آرامش قبل از دم طوفان حیدر بود از سوره‌ی زهرا سه آیه جلوه کرد اما زهرا تمام جلوه‌ی قرآن حیدر بود زهرا برای ماندن نام علی جان داد آن زخمهای پشت در درمان حیدر بود زهرا که باشد از علی درد و بلا دور است زهرا همه عمرش بلاگردان حیدر بود وقتی دم در رفت یعنی فاطمه اول اذن ورود خلق بر ایوان حیدر بود زهرا مواساتش میان دود و آتش شد پهلو شکست اما یل میدان حیدر بود زهرا اگر صد سال پشت در لگد میخورد از پا نمی افتاد چون در خانه حیدر بود باری اگر افتاد ارزش داشت که افتاد مردی که پایش کشته شد دردانه ، «حیدر» بود با چل غلاف از دور و بر هی میزدند او را دستش ولی پیوسته در دامان حیدر بود در بین دست و پای دشمن دست و پا میزد دلدار حیدر بین بدخواهان حیدر بود . . ‌‌‍‍زهرا حسینی داشت او هم زیر پا افتاد اما به فکر دختر گریان حیدر بود زینب کنار خیمه حیران برادر بود انگار زهرا پشت در حیران حیدر بود خلخال از پای یهودی هم نباید کند چشم حرامی ها پی طفلان حیدر بود @raziolhossein
غم بود و داغ بود و وداع سپیده بود خورشید هم زشهر به مغرب خزیده بود رد می شدند مادر و طفلی سیاه موی از کوچه ای که وقت غروبش رسیده بود حتی فرشته بال نمی زد به گردشان حتی نسیم هم رخشان را ندیده بود مثل همیشه بر سر این راه جبرئیل از رد پای خاکی شان بوسه چیده بود آئینه ای که طاقت آهی نداشت آه این چند روز زخم ترک را چشیده بود حالا غریبه ای سر راه عبور او یک دست را برای کشیده، کشیده بود نامحرمی که کینه این خانواده داشت حالا دوباره نام علی را شنیده بود کودک دوید تا نگذارد ولی نشد دستی حرام بر رخ محرم رسیده بود دیوارهای خاکی این کوچه شاهدند افتاده بود مادر و طفلی بریده بود ضربی ز روی و ضربه ای از پشت دست خورد در هر دو گونه جای کبودی کشیده بود رد می شدند مادر و طفلی سپید موی از کوچه ای که قامتشان را خمیده بود شاعر؟؟؟ @raziolhossein
ای رفیق روز تنهایی ، تو تنهایی چقدر تو کجا و ما کجا دلواپس مایی چقدر راه معلوم است و ما بیراهه گردی می کنیم خسته از بی دردی ما اهل دنیایی چقدر راه را اصلا نبستی بر رفیق نیمه راه من که از شرمندگی مُردم ، تو آقایی چقدر تو طلبکاری از این چشمان‌کور من چه قدر من بدهکارم بر آن چشم مسیحایی چه قدر من ندیده دیدمت در جای جای این جهان یوسف گمگشته ی زهرا تو پیدایی چقدر در زدی خانه به خانه ، هیچ کس یارت نشد آه آقای غریب ما تو زهرایی چقدر آخرش جان می دهم از غسل روز آخرت مادر بازو شکسته ! فکر مولایی چقدر @raziolhossein
⚫️ وَ صَارَتْ‏ كَالْخيال ... 🍂 از ماهِ تمامِ من هِلالی مانده از زندگی‌ام فرضِ محالی مانده در بیداری خوابِ تو را می‌بینم خوابیده‌ای و از تو خیالی مانده @raziolhossein