eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.3هزار دنبال‌کننده
539 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کاش که در باغ اضطراب نیفتد روی زمین شیشه‌ی گلاب نیفتد چشم‌‌ ابوالفضل در حرم نگران است پای علی اکبر از رکاب نیفتد می‌رود ارباب مثل باز شکاری شیر حرم از روی عقاب نیفتد کرده کمین نیزه‌ای به قصد تقرب نقشه کشیده‌ست از ثواب نیفتد! آمده شیطان ز صحنه‌ عکس بگیرد حرمله نزدیک‌ شد ز قاب نیفتد فاطمه‌ی کربلاست حضرت زینب آمده تا باز ابو تراب نیفتد خیمه‌ی لیلا غریق اشک حرم شد خانه‌ی کس اینچنین در آب نیفتد گفت که از ما‌ گذشت؛ کاش خدایا ولوله در خیمه‌‌ی رباب نیفتد @raziolhossein
گویا که نگینِ روی انگشترم افتاد وقتی به روی خاک، علی اکبرم افتاد با ضربه‌ی نیزه، وسط معرکه دیدم از پشت فرس، جلوه‌ی پیغمبرم افتاد هم میوه‌ی دل بود مرا، هم پر پرواز هم میوه‌ی دل چیده شد و هم پرم افتاد دیدم که شده خُرد عصایم سر پیری در هر قدمی تا بدنش پیکرم افتاد بر صورت خونیِ علی بر سر زانو با حالت حیرت زده، چشم ترم افتاد آن قدر که با کینه بر او تیغ کشیدند هر گوشه‌ای از دشت، گل پرپرم افتاد شد گریه‌ی من باعث خندیدن دشمن عمامه، کنار بدنش از سرم افتاد دلشوره‌ی جان دادنم از خس خس اکبر بر سینه‌ی پر عاطفه‌ی خواهرم افتاد در خیمه بنی فاطمه با گریه به لیلا گفتند که پیغمبر اهل حرم افتاد @raziolhossein
از دیده تا رفتی و ناپِیدا شُدی تو... در لابِلای جَمعیَّت تَنها شُدی تو... ...یک نِیزه اَوَّل بی هَوا روی سَرَت خورد چون لَحظه های آخَرِ مولا شُدی تو جاری به چَشمانِ عُقابَت گَشت خونَت راهی به قَلبِ لَشکَرِ اَعدا شُدی تو یک کوچه وا کردند مانندِ مَدینه تا خوب زیرِ دستِ آنها جا شُدی تو دَردَست هَرکَس داشت هَرچه، بَر تَنَت زَد زَخمی و صَد تِکِّه دَر آن بَلوا شُدی تو با سینه ی زَخمی و پَهلوی شِکَسته خیلی شَبیهِ مادَرَم زَهرا شُدی تو روی زَمین هَرجا که دیدَم، پِیکَرَت بود پیشِ نِگاهم پَخش دَر صَحرا شُدی تو چَسبیده رویِ خاک هَر عُضوِ تو اَکبَر مِثلِ گُلی اُفتاده زیرِ پا شُدی تو @raziolhossein
برای روضه‌ی اکبر، بیار امشب دل زارو باید حتماً پدر باشی، بفهمی حال آقارو نخ تسبیح و بازش کن‌، میون‌ِ جمعیت بنداز صدا کن پیرمردی رو، بگو جمعش کن اینارو نمی‌شه جمع و جورش کرد، تنی که ارباً اربا شه باید سرهم‌ کنیش آروم‌، بذاری پیش سر، پارو! شکاف پهلوشو تا دید، به یاد میخ در اُفتاد حسین بالاسرِ اکبر، دوباره دید زهرارو پاشو تا معجرم باشه، نذار موهام پریشون شه داره زینب با این حرفا، به هم می‌ریزه دنیارو جوونای بنی‌هاشم، کمک‌کارِ حسین بودن چجوری یه جَوون مُرده، بگرده کل صحرارو؟! یکی روی عبا می‌رفت، یکی زیر عبا می‌رفت پسر تشییع شد حالا، ببین تشییع بابارو تمام صورتش زخمه، تمام صورتش کنده‌ست یکی پاشه توی خیمه، بگیره دست لیلارو @raziolhossein
نجف به مضجع پاک تو باسلام رسیده به پایبوسی تو مسجد الحرام رسیده عجب نباشد اگر عرش هم زده زانو چنین به حائر قدسی تو امام رسیده بلند مرتبه شد هر که بر تو اشکی ریخت بلند گریه نموده به این مقام رسیده کسی کنار تنت داد می کشد که خودش به داد مردم عالم عَلَی الدوام رسیده تن تو بند دل زینب است، پاره شده پس از تو جان به لب شاه تشنه کام رسیده تنت شبیه اذان پخش شد، جگر گوشه! اذان تو سر نیزه به شهر شام رسیده کنار پیکر تو زینب آمده اما شمیم حضرت صدیقه بر مشام رسیده بگو که تیزی مِقراض یا نوک مسمار بگو به پهلوی زخمیِ تو کدام رسیده چقدر دشنه تشنه! چقدر زخم عمیق! صدای هلهله ها هم به بار عام رسیده برای بردن جسم تو ده نفر کم بود عبای مصطفوی نیز از خیام رسیده @raziolhossein
شیشه ی عمر پدر خُرد شدی در نظرم سر پیری چه بلایی‌ست که آمد به سرم خواستم پر بکشم سمت تو..،خوردم به زمین طرزِ درهم شدنت چیده همه بال و پرم لخته‌خون! خواهشاً از حنجره اش دست بکش تا اگر شد فقط این بار بگوید:پدرم شمر با هر ولدی‌گفتنِ من می خندد پسرم ای پسرم ای پسرم ای پسرم تا به حالا نشده پیش پدر پا نشوی حیف باشد دم آخر نکنی مفتخرم نیزه مسمار شد و چنگ به پهلویِ تو زد داغ زهراییِ تو شعله زده بر جگرم تیغ‌ها! از بدنِ ریخته پا بردارید بگذارید که از معرکه او را ببرم می شمارم همه اعضای تو را..،باز کَم است تکّه ای از تو کجا مانده؟!..،خودم بی خبرم آنقَدَر بند به بند بدنت وا شده است می شود در دل قنداقه تو را بُرد حرم کار تشییع تو یک روز زمان خواهد بُرد همه از خیمه بیایید که من یک نفرم @raziolhossein
از من بجز کبود شده پیکری نماند از تو برام غیر شکسته سری نماند از من حسین چادر مادر نمانده است از تو حسین پیرهن مادری نماند تا کوفه که سر تو روی نیزه بند بود اما به سنگ شام تو را حنجری نماند این کوچه های شام کمال جهنم است جز جای دست ها به رخ دختری نماند میدان شهر پر شده از کینه های بدر در شهر شام سنگزن دیگری نماند از بس که سنگ خورد به پیشانی ات حسین دیگر نشان بوسه ی پیغمبری نماند انگشترت به دست سنان برق می زند دیگر مپرس از چه مرا معجری نماند سوغات مکه ای که خریدی ربوده شد اینجا به گوش دختر تو زیوری نماند @raziolhossein
دروازه شام ، واویلا گشته ازدحام ، واویلا آماده برای میهمانی خصم بد مرام، واویلا یک قافله بی کس و عزادار خنده مدام ، واویلا دشنام و کف و سرور و شادی شد عرض سلام، واویلا رقص و دف و نی به دور سرها جای احترام ، واویلا زین العابدین و غل و زنجیر آتش روی بام ، واویلا از بس که زدند جسم زینب شد بنفشه فام ، واویلا خاکستر بام بهر زینب گشته التیام ،واویلا دختر علی و کوچه گردی در محضر عام ، واویلا شد محله یهود غوغا ظلم ناتمام ، واویلا آماده شدند مرد و زنها بهر انتقام ، واویلا بر نیزه سر علی اصغر سنگ لب بام ، واویلا زد پیرزنی ز بام با سنگ بر رأس امام ، واویلا افتاد سر حسین از نی آن عرش مقام ، واویلا @raziolhossein
دریا به دیدهء تر من گریه می کند آتش به سوز حنجر من گریه می کند تا روز حشر هر که به گُل می کند نگاه بر لاله های پرپر من گریه می کند سنگی که می زنند به فرقم ز روی بام بر زخم تازۀ سر من گریه می کند از حلقه های سلسله خون می چکد چو اشک زنجیر هم به پیکر من گریه می کند ریزد سرشک دیدهء اکبر به نوک نی اینجا به من برادر من گریه می کند وقتی زدند خنده به اشکم زنان شام دیدم سه ساله خواهر من گریه می کند رأس حسین بر همه سر می زند ولی چون می رسد برابر من گریه می کند زنهای شام هلهله و خنده می کنند جایی که جدّ اطهر من گریه می کند...   @raziolhossein
بفرمایید روضه، آدرس: دروازه ی ساعات بعد از کوچه ی تنگِ یهودی ها تَهِ بازارِ شامِ سابق و امروز بازارِ حمیدیّه گرفته مجلسی ارباب در کاخ یزیدیّه بفرمایید روضه با حضور قاتلان،شمر و سنان و حرمله امشب بفرمایید روضه با حضور ذاکران این بار چوب خیزران با لب... بفرمایید روضه ،شام،بعدش هم به صرف شام بفرمایید روضه شامیان،بعد از نماز مغرب و عشاء بفرمائید روضه شامیان با خطبه خوانی هایِ زین العابدین و زینب کبری ندیدم مجلسی کامل تر از این مجلس روضه نه بی خود نیست اربابم در آورده سر از این مجلس روضه که در آن قاسم و عباس و اکبر بر روی نیزه،میان دارند و در هر گوشه ی مجلس شبیه عمّه ی سادات و طفلان،کربلایی های بسیارند به نوبت راویان،شمر و سنان و حرمله از کربلا گفتند تمام قصّه را از ابتدا تا انتها گفتند ولی هر یک جدا از روضه ی سرهای از پیکر جدا گفتند سپس بر منبرِ تشت طلایی آن لب کرب و بلایی آیه ای از کهف را آن شب تلاوت کرد تمام نکته ها را مو به مو در خواندن آیه رعایت کرد حسین بن علی لب وا نکرده،ناگهان مجلس دگرگون شد از این سو چشمِ زین العابدین از آن طرف، زینب دلش خون شد پس از لب خیزران برخواست آهسته ولی با شدّت از دست یزید افتاد رقیّه دید بالا رفت چوب خیزران، امّا خدا را شکر بر صورت ندید افتاد همین که خیزران، این ذاکر معروف بالا صدای جمع از این روضه ی مکشوف بالا رفت زمینه ، نوبت جُندَب شد و از داستان بوسه ی سرخ پیمبر خواند زمینه ، نوبت جُندَب شد و او هم دوباره روضه را از قسمت ِ سر خواند ولیکن ، واحدِ سنگین آن مداح رومی ، چیزِ دیگر شد خدا خیرش دهد او خواند و حال عمّه ی سادات بهتر شد بکوب ای سینه زن در واحد شلاقیِ امشب تو می کوبی به سینه ظاهرا، امّا فقط شلاق ها را می خورد زینب برای لطمه ی آخر ، فضا جور است در مجلس سر زینب  سلامت ، نوبت شوراست در مجلس به شدّت خطبه خواندن های زینب، شور می بخشد به این مجلس خصوصاً موقعِ طرز ادای اسمِ ارباب جهان، از بس حسین بن علی را می کشد با حس دل سنگ آب می گردد رقیّه بیشتر بی تاب می گردد دل سنگ آب می گردد دل سنگ آب شد امّا، دل آب فرات آن روز ، سنگ و سنگ تر می شد سَرِ ظهر عطش از شدت گرما و تیر و نیزه ها، خون در رگ خون خدا پُر رنگ تر می شد دل سنگ آب شد روزی ، دل سنگ آب می گردد، دل سنگ آب خواهد گشت زمان دیروز یا امروز یا فردا برای کربلا بی تاب خواهد گشت شما حالا بفرمایید روضه ، اهل بیت امّا به زور تازیانه ، راهیِ مجلس شدند آن شب شما حالا بفرمایید روضه ، بچّه ها ، از بس که  تازیانه خوردند از عدو، بی حس شدند آن شب بفرمایید روضه ، روضه ی ناگفتنی در مجلس از آغاز بسیار است از این بسیار ها تنها ، یکیّ اش این که زین العابدین  بسیار بیمار است یکی دیگر از این بسیار ها این که ، کمان حرمله ، بسیار در چشم همه مشغول ِآزار است بفرمایید روضه تا که شام زینب کبری سحر گردد بفرمایید روضه تا مگر تعدادمان از دعوتی های یزید بی مروّت بیشتر گردد بفرمایید روضه تا که بازوهایمان امشب  برای بچّه ها در وقت تازیانه مانند سپر گردد بفرمایید روضه ، آدرس دروازه ی ساعات بفرمایید روضه بچه ها ، تنها برای شادیه قلب حسین و عمّه ی سادات @raziolhossein
به روی نیزه دلواپس؛ میایی پا به پایِ من فدایِ چشم های تو! نکن گریه برایِ من برای اولین بار است بی تو میروم جایی اگر منزل به منزل میشود غم آشنایِ من نشسته بر دلم داغت، شده از آهِ پی در پی؛ شبیه خیمه های سوخته، حال و هوایِ من به دستِ ساربان هر لحظه می بینم عقیقت را همان که بارها با آن اجابت شد دعایِ من نمی گوید کسی در قافله پیش ِ رباب از آب ولیکن حرمله(لع) لاجرعه می نوشد! خدایِ من... دلم خون است امّا خنجرش را شمر(لع) آورده تمام ِ راه را با خنده، پیش چشم هایِ من سپر بودم برای او، زمین خوردم! به جبرانش... رقیه(س) آمد و با گریه فوراً شد عصایِ من بیا دورم کن از اینجا، میان خیلِ نامحرم؛ سرِ بازار، در أنظار، هرگز نیست جایِ من دعایم کن! بلایای جدیدی پیش ِ رو دارم دعایم کن که این «شام»است؛ اصلِ کربلایِ من! @raziolhossein
میبرندم بر سر بازار چشمت را ببند نور چشم حیدر کرار چشمت را ببند کربلا تا شام می گفتم که چشمت را نبند یا اخا اما به شام تار چشمت را ببند* شد نقاب صورت من آستین پاره ام بی تو شد کار حرم دشوار چشمت را ببند پایکوبی و کف و دشنام و سوت و هلهله من کجا و این همه آزار چشمت را ببند تاب سیلی خوردن دختر نداری روی نی دخترت را دست من بسپار چشمت را ببند کاری از دست سر ببریده می آید مگر تو فقط یک کار کن یک کار چشمت را ببند من که می‌دانم تو از زینب خجالت می‌کشی در میان این همه انظار چشمت را ببند چشم عباس تو را بستند با تیر جفا تا نخورده سنگ این کفار چشمت را ببند کوچه ها را یک به یک گشتم به همراه سرت می‌روم در مجلس اغیار چشمت را ببند من کجا و این همه نامحرمان بی حیا من کجا و این همه خمار چشمت را ببند رفت انگشت اشاره سمت دخترهای تو ای برادر می‌کنم اصرار چشمت را ببند خیزران تا رفت بالا قلب من آتش گرفت تو بگو با خواهرت اینبار چشمت را ببند *مرحوم ذهنی در کتاب مدینه تا مدینه: حضرت زینب فرمودند بین کوفه تا شام سر برادرم بر نیزه چشمش باز بود و به اطفال و اهل و عیالش نگاه میکرد اما در شهر شام نگاه به سر برادرم کردم  دیدم چشمهای مبارکش  بسته شده یعنی دیگر طاقت ندارم این همه رقاص و شراب خوار و..... دور اهلبیتم ببینم @raziolhossein
  گاهی زِ روی نی سرِ تو می خورد زمین گاهی سرِ برادرِ تو می خورد زمین فریادِ "یا حسینِ" دلم می رود به عرش تا صورتِ مطهّرِ تو می خورد زمین خوشحال می شوند که از خستگیِ راه در شهرِ شام خواهرِ تو می خورد زمین مَحرم نمانده تا که بلندش کند زِ خاک وقتی زِ ناقه دخترِ تو می خورد زمین با دستِ خویش بر دهنش مُشت می زند پیش سه ساله تا سرِ تو می خورد زمین با ناله ی رُباب، شود هر دلی کباب هر بار راسِ اصغرِ تو می خورد زمین اینجا دوباره دستِ علی بسته می شود اینجا دوباره مادرِ تو می خورد زمین @raziolhossein
بی تو شب و روزم همه سردند عمو گل های دل باغ چه زردند عمو تا رأس تو دیدم زخودت پرسیدم چشمان تو را چه کار کردند عمو ؟ @raziolhossein
کوفه که شهر علی بود چنان کرد به من! وای از شام که بغض پدرم را دارند.‌. سرهرکوچه معطل شده ام،خسته شدم! چشمشان کور! همه قصد تماشا دارند! سر بازار که رفتیم سرم داد زدند... ای ابالفضل بیا! نیت دعوا دارند! جگرم سوخت زمانیکه رقیه میگفت عمه جان!اینهمه دختر همه بابا دارند دخترانی که پس پرده عصمت بودند.. بعد تو در وسط مجلس می جا دارند! @raziolhossein
شام خاکت به سر،ای کاش که گردی تو خراب ده نفر را همه بستی به سر و دست طناب فاطمه چشم تو روشن،وسط بزم شراب خنده کردند به لیلا و عروس تو رباب جای دارد که بمیرد ز همین غم آدم که بوَد گرد نوامیس خدا نامحرم چشم ها از همه سو،تا که به زنها افتاد زین محن ولوله در عرش معلی افتاد بین آن بزم دگر، زینب کبرا افتاد مادرش فاطمه در پای سر از پا افتاد تا به لبهای حسین چوب به شدت می خورد دستها رفته به بالا و به صورت می خورد خواهرش دید و صدا زد که حرامی زاده بزن آهسته،نبی بوسه بر این لب داده بزن آهسته که آن سوی علی استاده بزن آهسته،سکینه به زمین افتاده به لب خشک حسین خنجر تیزی می زد وای من سرخ مویی حرف کنیزی می زد @raziolhossein1
ای دل! مگر نه خاتمه ماه محرّم است؟ «باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟» گر ماجرای کوفه و کرببلا گذشت «باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟» گویا طلوع کرده به شام، آفتاب عشق «کآشوب در تمامی ذرّات عالم است» صبح ورود شام چنان تیره بُد کز آن «کار جهان و خلق جهان، جمله درهم است» سرهای کشتگان همه بر دوش نیزه‌ها «سرهای قدسیان‌همه بر زانوی غم است» آن محشری که کرد به پا چوب خیزران «بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است» رشک مَلَک خرابه‌نشین شد که «محتشم» گفتا: «عزای اشرف اولاد آدم است» ▫️▫️▫️ ویرانه و دل شب و دردانه و پدر آری؛ بساط عشق به‌خوبی فراهم است فردا سپیده، چشم در آن بزم تا گشود بر گِرد شمع دید که پروانه‌ای کم است @raziolhossein
وای از شام اسیران غم بی حد دیدند خاک از بام به فرق سرشان پاشیدند بر غم و غصه ی اولاد علی خندیدند پای سرهای بریده همگی رقصیدند بغض دیرینه ی خود را به علی نو کردند بی حیاها همه ی قافله را هو کردند پیش چشم اسرا چنگ و دف و تار زدند کعب نی بر بدن عابد بیمار زدند دختران را به سر کوچه و بازار زدند سخت تر از همه در پیش علمدار زدند دختر فاطمه را جا ملاعام دهند دسته دسته به اسیران همه دشنام دهند شامیان ظلم به ذریه ی زهرا کردند خنده بر بی کسی زینب کبرا کردند خون به قلب علی و احمد و زهرا کردند اسرا را سر هر کوچه تماشا کردند خون عباس سر نیزه بجوش آمده بود دور ناموس خدا برده فروش آمده بود @raziolhossein
رسیده روضه به بازار شام واویلا تمام مرثیه در یک کلام واویلا شدند پرده نشینان آیه ی تطهیر شکنجه در ملأ بار عام واویلا ز کوچه ها همه بوی شراب می آید رسیده قافله در ازدحام واویلا در ازدحام نظرها،سلاله های علی اسیر و خسته و بی احترام واویلا به کوچه های یهودی خبر رسانده کسی رسیده مرحله ی انتقام واویلا به هر اشاره ی سنگی سری زمین می خورد سری به نیزه ندارد دوام واویلا مقابل دل زینب چگونه می شکنند به سنگ کینه جبین امام واویلا @raziolhossein
بس احترام دیدیم آنهم چه احترامی در حال انتقامند آن هم چه انتقامی بغض گلو گرفته فریاد داد و بیداد یک قافله سکوت و غوغای بی کلامی اطرافمان به شادی سرگرم رفت و آمد دلشادمان نکردند...حتی به یک سلامی از کوچه هاو بازار در بین چشم انظار ما را عبور دادند این مردم حرامی دلخسته از اسارت مجروح از جسارت من اینچنینم و تو زخمی سنگ بامی من کشته ی نگاه  یک مشت لا ابالی تو کشته ی مرام یک مشت بی مرامی پا تا سرم کبودی ؛ دور و برم یهودی در بین ازدحامم آن هم چه ازدحامی کنج تنور و نیزه روی درخت و در طشت یا سنگ خورده یا چوب بر آن لب گرامی با اینکه من صبورم خورده ترک غرورم لعنت به مرد شامی...لعنت به مرد شامی لعنت به مرد شامی...لعنت به مرد شامی لعنت به مرد شامی...لعنت به مرد شامی @raziolhossein
سلام ای سر خونین، سر برادر من سرت چه‌ها که نیامد عزیز مادر من لبی که بوسه بر آن می‌زده‌ست پیغمبر یزید می‌زندش چوب، خاک بر سر من صدای شیون و افغان به گوش می‌آید صدای وا‌ابتا، ناله‌ی برادر من چه خوب شد سر عباس‌ِ من نبود اینجا ندید وضعِ سر‌ِ تو، لباس و معجر من یزید مست شد الباقیِ شرابش را نریخت بر سر تو، بلکه ریخت بر سر من! همین که حرف کنیزی ما وسط آمد نشست دختر تو، رو گرفت خواهر من زنی به طفل خودش شیر می‌دهد، ای وای رباب زمزمه دارد، بخواب اصغر من @raziolhossein
کسی  چون روز من  دیگر نبیند بلای  شام  غم پرور نبیند خبر داری یهودیها چه کردند ؟ مسلمان نشنود ، کافر نبیند @raziolhossein
تو نیستیّ و فراق مدام را چه کنم؟ جفای این همه صیاد و دام را چه کنم؟ فراق و گریه و زخم و غم عزیزانم بگو که گریه کنم من کدام را؟ چه کنم؟ به من گذشت هر آنچه میان کوفه گذشت ولی عزیز دلم شهر شام را چه کنم؟ اگر مرا ببرند از میان جمعیت غیور من تو بگو ازدحام را چه کنم؟ به کودکان تو با جان و دل حواسم هست بگو جسارتِ از روی بام را چه کنم؟ به سنگ کینه گل از روی شاخه اش افتاد زنان بی ادب و بی مرام را چه کنم؟ حریم اهل حرم را شکست اهریمن دلِ شکسته زِ بزم حرام را چه کنم؟ خدا کند که میان خرابه جان بدهم ولی رسالت نیمه تمام را چه کنم؟ @raziolhossein
ای ماه سرخ نیزه ها،سالار زینب قرآن بخوان ای کعبه ی سیار زینب ابروی تو از سنگ باران در امان نیست شیب الخضیبی همچنان دلدار زینب تا چشم در چشمت شدم تو چشم بستی از شرم حال کوچه و بازار زینب این روزها دور و برم پر از حرامی ست دیدی کجا افتاده آخر کار زینب من رمیِ شیطان می کنم با دست بسته تکرار زهرا می شود پیکار زینب شرط مواسات است اینجا سرشکستن @raziolhossein
دورشان هلهله بود و خودشان غرق سکوت «ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت» شام ای شام! چه کردی که شد انگشت‌نما کاروانی که فقط دیده جلال و جبروت نیزه‌ای رفته به قد قامت سرها برسد دست‌ها بسته به زنجیر ولی گرم قنوت شهرِ رسوا، به تماشای زنان آمده است آه! یک مرد ندیده‌ست به خود این برهوت؟! «آسمان بار امانت نتوانست کشید» کاش باران برسد، یَومَ وُلِد، یَومَ یَمُوت... @raziolhossein
میان شام می آید سری پشت سری دیگر به زنجیر آمده همراه سر ها لشکری دیگر گذشته کاروان تا از شلوغی های این کوچه رسیده باز هم در ازدحام مَعبری دیگر عقیله خاک را تا می تکاند از تن طفلی به روی خاک می افتد دوباره دختری دیگر به غیر از آستین ناموس حق در بین این مردم ندارد خاک عالم بر سر من معجری دیگر به یاد خاتم بابا سکینه با خودش میگفت: ندارد ساربان ما مگر انگشتری دیگر میان سنگ باران ها به جز آغوش عمه نیست برای دختران داغ دیده سنگری دیگر ندارد زجر جز زجر سه ساله در غل و زنجیر میان کوچه ها تفریح از این بهتری دیگر شبیه مرتضی ، زینب به روی ناقه ی عریان دوباره خطبه میخواند ولی بر منبری دیگر سر دشمن به زیر افتاد با تیغ کلام او میان شام زینب کرده فتح خیبری دیگر نوشته در دل تاریخ تا روز قیامت هم نمی آید به قرآن مثل زینب خواهری دیگر @raziolhossein
پشتِ دروازه غرق ابهام است ازدحامی عجیب در شام است کاروان را مُعطّلش کردند این چه جور احترام و اکرام است به کدامین بیان کنم تشریح فخرِ عالم به شام، گمنام است سَبِّ حیدر ز بس شده مرسوم همۀ شهر پُر ز دشنام است جای گُل، بر سر و روی زینب بارشِ سنگ و آتش از بام است بهرِ تهمت زدن به آل علی پیرِزن هم به عرضِ اندام است اصلاً انگار این ولایتِ کفر بی خبر از ظهور اسلام است شامیان را حیا و عفت نیست آل عصمت به شام بَد نام است! بر یتیم و اسیر بَد اَخمند از صغیر و کبیر بی رحمند کاروان شد به پیشِ منظرها همه دیدند پاره معجرها آستین های پارۀ زنها شد حجابی برای دخترها دور از چشم حضرت عباس ریختند آبروی خواهرها میهمانان خارج حتی      همه دیدند بغضِ کوثرها سرِ شب تا سحر حرامی ها سنگ میریختند بر سرها این مصیبات را همان بهتر که ندیدند چشمِ مادرها حرف بَد میزدند نامردان پیش چشم و سر برادرها گریۀ آسمان درآمده بود داشت میریخت اشکِ اخترها هر طرف غرق در فسادی بود پایکوبی و رقص و شادی بود وای بر شامیانِ لاکردار بدتر از کوفیانِ بَدرفتار اهل بیتِ حسین را بردند از محلِ یهود تا بازار رأسها با کجاوه ها نزدیک تا ببینند مردمِ بَدکار از غرورِ شکستۀ زینب تارسیدن به کاخِ استکبار نان و خرما تعارفش کردند صدقه دادنِ حقارت بار نازسزا گفتنِ حرامیِ پست گریۀ طفل و خندۀ حضّار ریسمان ها به دستِ اهل حرم کعبِ نی ها به پنجۀ  کفار همه اینها به یک طرف اما وای از چشم های پُر آزار اُسرا را به شهر گرداندند شهدا را چه سخت گریاندند @raziolhossein
آهم زصحن سینه اگر پرکشیده است اشکم به شوق دیدن رویت دویده است بغضی گرفته سخت ره حنجر مرا پیش سر بریده صدایم بریده است مانند پیکرت که طپیده به خاک وخون این دل میان داغ وغم وخون طپیده است جز من که دیده ام سرخورشید را به نی خورشید سربریده به نیزه که دیده است زان حنجری که بوسه گه زینب تو بود خون از رگ بریده به نیزه چکیده است خواهم که بوسه ای بستانم ز روی تو نیزه بلند و قامت زینب خمیده است بایک نگاه خویش به طفلان توان ببخش جان های کودکان تو بر لب رسیده است یادآوری کند به من از عمر مادرم هجده سری که بر روی نی خصم چیده است آید صدای گریه ی زهرا به گوش من هرجا رویم ناله ای از آن شهیده است همچون «وفایی » است سفیر پیام ما هرکس حدیث غربت مارا شنیده است @raziolhossein
فتنه و بیداد و بلا بود شام سخت تر از کرب و بلا بود شام شام بلا تیره تر از شام بود آل علی در ملأ عام بود قافله تا وارد دروازه شد داغ جگر سوختگان تازه شد خلق به دور اسرا صف زدند کوچه به کوچه همگی کف زدند ساز و نی و نغمه و آهنگ بود دسته گل سنگدلان سنگ بود خنده به رأس شهدا می زدند طعنه به ناموس خدا می زدند سنگ دل روسیهی جارچی ست جار زند این سر یک خارجی ست شهـر پـر از جلوۀ قرآن شده سنـگ نثـار سرِ مهمـان شده سکینه و فاطمه را می زدند فاش بگویم، همه را می زدند ماه سر نیزه پدیدار بود ؟ یا سر عباس علمدار بود ؟ هیچ شنیدید که از گَرد راه پرده کشد باد به رخسار ماه ؟ سنگ بر آن قرص قمر می زدند بر دل اختران شرر می زدند دیدهء اطفال به سیمای او  چشم سکینه شده سقای او  دوخته چشم از سر نی بر حسین اشك فشان، غرق شده در حسین مانده سر نیزه به حال سجود مهر جبینش شده محو از عمود دیدهء اکبر سر نی نیم باز بر لب او مانده اذان نماز رأس امام شهدا روى نی کرده چهل مرحله معراج، طی هیچ شنیدید که در موج خون صورت خورشید شود لاله گون ؟ ماه، خجل از رخ نورانیش سنگ، زده بوسه به پیشانیش چون تن پاکش که ز زین اوفتاد سـر ز سـر نـی بـه زمین اوفتاد وای ندانم که چه تقدیر بود دست خدا در غل و زنجیر بود وای مـن و وای من و وای من هلهله و گریۀ مولای من چنگ و دف و دیدۀ گریان کجا؟ بـزم مـی و آیـۀ قرآن کجا؟ ایـن سخن سید اهل ولاست شام بلا سخت تر از کربلاست @raziolhossein
وارد شام بلا شد دُختِ ختم الانبیا یا اباصالح بیا روبروی محمل زینب سر خون خدا یا اباصالح بیا @raziolhossein