eitaa logo
ارشيو ،زندگينامه شهداي نيرو ويژه صابرين
75 دنبال‌کننده
204 عکس
38 ویدیو
10 فایل
ارتباط @Hamadani_52
مشاهده در ایتا
دانلود
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ️⃣ ⏬بعدش گفت: باعث بنده است كه با شهيد وصلت كردم. گاهي از اوقات وقتي با هم حرف مي زديم مي گفتم: از فشار قبر و تنهايي و تاريكي قبر مي ترسم. با مي گفت: وقتي شهيد🕊 شدم جايگاه من پيش خدا با مي شود. آن وقت خودم مي آيم و مي كنم. خيلي به آينده اميدوار بود. سعي مي‌كرد اين روحيه را به بنده منتقل كند. از شهادت🕊 ايشان يك روز خيلي گرفته بود و با درد و دل كردم. باز هم از آن حرفاي قديمي زدم، از قبر و قيامت گفتم. شب خواب ديدم در يك جاي تاريكي قراردارم، به سمت جلو شروع به حركت كردم، به داخل يك چاه بزرگ افتادم و تنه يك هم به سمت من پرتاب شد. همان ديدم محمدآقا با كه به لب داشت دستم را گرفت و من را از چاه بيرون كشيد. محمد آقا به اخلاقي، فردي صبور، مهربان و با اخلاق بود. بنده را شرمنده اخلاق و رفتارش مي كرد. در طول مدتي كه با هم زندگي كرديم يك بار هم خشم و عصبانيتش را نديدم، يك بار، وقتي يكي از اقوام مطلب نادرستي را در مقام معظم رهبري عنوان كردند ديدم خيلي شد و همان لحظه يك جواب محكم، درست و دندان شكن به ايشان داد و خيلي خوب و به جا از رهبري كرد.✌️✊️ ◀️ادامه دارد،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ۳ رزمنده ای پرخروش✌️ قاسم غریب متولد سیدمیران گرگان بود . می گفتند دوم و سوم پای انقلاب نیستند اما قاسم غریب سال 61 بود که امام خمینی (ره) را هرگز ندید و هفت سال داشت که از بین ما پر کشید اما افکار امام در روح این شجاع نفوذ کرد . این موجود پرخروش را و قراری جز آرزوی نبود ،🕊🌹 او بعد از شدن به لباس مقدس پاسداران بارها بدون واهمه و با جسارت تمام به با گروهک های منافق جنوب شرق و غرب کشور پرداخت که از ناحیه ثمره این مجاهدت ها بود. امار چشم و پزشکان برای حضور در زادگاهش هم فیلتر عطش با پلیدی ها را دراین علوی و عاشق امام حسین (ع) پایین بکشد . او دو بار به سوریه رفت و در حالیکه بار دوم برای با همسر و دو فرزندش کرد✋️✌️ در از حرم عقیله بنی هاشم آسمانی شد .🕊 قاسم غریب شجاع بود که نام وی بعد از بر زبانها افتاد ، تا لحظه شهادتش خیلی ها از و سابقه این و رنجر ایرانی چیزی نمی دانستند . ◀️ ادامه دارد،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ۸ شهید از شهادتش🕊🌹 شهید نقل می کرد: ↪️ در حیاط منزل ما درخت بود که بچه های منزل بارها برای چیدن انجیر بالای آن رفته و گاها بر اثر افتادن از آن آسیب می دیدند که تصمیم به قطع درخت می گیرد . اما هر وقت که می خواهند درخت را کنند قاسم مانع می شد و می گفت هر وقت من بشوم این درخت هم می افتد . شهید ادامه داد چند روز بعد از در حیاط بودیم که درخت انجیر و من آنجا یاد حرفهای قاسم افتادم .✨ غریب با شهید حسین میردوستی چهارمین شهید مدافع حرم استان که اصالتا اهل روستای مینودشت می باشد نیز دیرینه داشت . این دو شهید در تهران و در سوریه با هم بودند و بسیار خوبی از یکدیگر دارند که شاید این در سینه این دو شهید برای بایگانی شده است .😔 🚩تدمر آزاد شد✌️ "تدمر" یا "پالمیرا" یکی از شهرهای مهم و استان حمص بوده که در فاصله 160 کیلومتری پایتخت (دمشق) قرار دارد و یک شهر به حساب می‌آید. "پالمیرا" در طول تاریخ یکی از شهرهای سوریه مرکزی بوده است و یک شهر اساسی برای مسافران صحرای سوریه محسوب می‌شده است و آن را با نام "عروس صحرا" می‌شناختند. شهر دو ماه بعد از قاسم غریب بدست داعش افتاد و فجیعی علیه و در کنار آن صدمات شدیدی به آثار باستانی و وارد شد . با حضور روسیه در جبهه علیه تکفیری های داعش صدمات سختی به داعش در پالمیرا وارد آمد تا اینکه این شهر تاریخی از دست داعش شد . نیروهای روسی برای اینکه مردم شهر را برگردانند در این شهر کنسرت برگزار کردند و برای این شهر و آن ادای احترام کردند اما تدمر یا پالمیرا از روس ها امثال هستند که با ایجاد وقفه و در عملیات داعش در این شهر باعث از آسیب های بیشتر به این شهر و مردم آن شد. شاد راهش پر رهرو باد🕊🌹 روحمان با یادشان شاد🌹 پایان⏹
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ۵ 💠او صابرین را انتخاب کرد🔅 بدجور گرفته بود، روح الله خیلی داشت خیلی سخت کوش بود دوست داشت همه چیز را یاد بگیرد دوره رزمی را رفته بود. بدنش به قدری بود که تنه های درخت که نهال بودند را وقتی میزدی پشتش می‌شکست. اسکیت را هم گذرانده بود را هم که وارد بود و با آن می‌کرد بعد از آموزش در نیروی وقتی قرار شد تقسیم شویم، رفت گردان و این هم از شجاعت و بود. سخت ترین جا را برای خدمت کرد چندین سال بود که تهران بود و از خانواده اش دور بود. هر وقت خیلی ساده و بی ادعا با همه می‌کرد به پدر و مادرش احترام می‌گذاشت، خب ما شمالی هستیم و شالیکاری می‌کنیم کار شالیکاری هم می‌دانید است ما کار خودمان را به سختی می‌دادیم اما پس از کمک به خانواده‌اش به زمینهای دیگر هم می‌رفت و به کمک می‌کرد و برای همین در روستای (پاشا کلا سوادکوه) خیلی در بین مردم بود.💞 ✨✨✨🕊🕊🌹🌹 که در لحظه شهادت لباس تنش بوده🇮🇷 که برای ثبت نام به سپاه مراجعه کردیم یک دیگر به نام سید نیز با ما بود که با هم بودیم آن دوتا رفیق 🕊🕊 و من تنها ماندم من که شهادت نداشتم اما امیدوارم شهادت همان که به روح الله عزیز دادم به بوده باشد.😭 ⏹ در کوی نیک نامان مارا گذر ندادند،،،،، التماس دعای شهادت🌹 روحمان بایادشان شاد🍃
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ۳ به اول وقت خیلی تاکید داشتند، همه به او علاقه ای قابل تأمل داشتند 💞 و احترام ویژه براش قائل بودند ، با او زیاد درد دل میکردند و او اسرار خیلی ها بود.بسیار راز دار و قابل بود اگر هم در پیشش غیــــــــــبت میکردی در چهره اش نمایان میشد ،😔 کلیه خانواده او را دوست داشتند و بسیار به آنها محبت میکرد ویک خاصی به ای داشتند، به محرمات دقت میکرد دائما از شدن به فریضه امربه معروف ونهی ازمنکر ناراحتی میکرد، به کمک میکرد و بسیار بودند،مشکلات دیگران را بر مشکلات خود ترجیح میداد و در حل آن مشکل میکرد. احترام ای به سادات میگذاشت وقتی تو مسیر تهران قم با عمامه مشکی میدید بلافاصله میگفت بزن کنار سوارش کنیم... که ماشین توقف میکرد سریع از ماشین پیاده میشد و روحانی رو با اصرار صندلی جلو سوار میکرد و عقب مینشست.... این احترام به خاطر عشق به حضرت (سلام الله علیها) بود ،که از آقا نشأت میگرفت شب عملیات ش که متن زیر شده بود همراه داشت: «میروم تا انتقام سیلی مادر بگیرم»😭 آقا سجاد علاقه زیادی به داشت آخر هفته ها توفیق داشت پای درس استاد شود و خیلی مواقع همراه استاد میشد تا تهران و بردن استاد تا جلسه تهران رو به درخواست خودش قبول کرده بود هر چند یکبار استاد مبلغی به ایشان میداد که ایاب و ذهاب این مسیر باشد و ایشان این مبالغ رو در گوشه ای نگه داشته تا ایام میرسید و همه مبالغ جمع شده را به دفتر استاد و از استاد میخواست این مبالغ را برای بی بی که هر ساله در دفتر برپا میشد هزینه بی بی کند . ادامه دارد،،⏮
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ۵ صیادی اوایل هر شب ، یعنی به شما بگم 2 سال مرتب به می اومد. کاملا می دیدمش ، احساسش می کردم ، سایه اش رو می دیدم . اما دوری ایشون برام خیلی سسخت بود و ازشون خواستم کمتر بیان به خوابم . 💢از اخلاق و رفتارهای شهید در زندگیتون : من می گفتم : خدایا میگن زن و شوهر با هم دعوا می کنن . خدایا چرا این یکبار هم تو زندگی ما اتفاق نیفتاده ؟⁉️ یعنی هر زمان هم عصبانی می شد میماند !❗️ اصلا حرف نمی زد !❗️ صبور بود😔 می گفتم علی آقا بالاخره عصبانی میشی یه جور خودتو بریز بیرون دیگه . اینطوری من داغون میشم .😭 می گفت خدای ناکرده یه حرفی بزنم ، اطرافیان ناراحت بشن . همون بهتر اختیار کنم ، بهتره دیگه ، چی بگم ؟.❓ همین !❗️ تمام !❗️ کافیه اون لحظه فقط می دیدش که فقط آدم چشم بزنه می فهمه آدم اون طرف چی گفته . الان مامانم چند تا بچه داره ، واقعا میگه ما رو خدا برد ، خدا گلچین کرده ، راست میگه .🕊🕊 الان مادرشوهرم ، 9 تا بچه داره . می گفت یه چیز دیگه بوده من اینو صبح تا شب پشت کولم می ذاشتم تو باغ مزرعه این ور اون ور کارامو می رسیدم این جیک نمی زد نه می گفت غذا می خوام یا چیزی می خوام ...🌴 خدا همه بنده های رو می بره پیش خودش و بازماندگان را با امتحان میکنه🍃🍃 ⏮ادامه دارد،،،