eitaa logo
سیدالعلماء
1.5هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
692 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی ایشان شاگرد بزرگانی مثل حضرات آیات شیخ عباس تهرانی، امام خمینی، علامه طباطبایی، بروجردی و... بودند. مرحوم امام در نامه‌های خود، از ایشان با عبارت "سیدالعلماء" یاد می‌کردند. ارتباط با ادمین @seydololama_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
📆 سال‌روز درگذشت مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی؛ ( ۱۸  ۶۷۲ ق) 🔺 بیان مراتب معرفت و شناخت از کلام محقق طوسی رحمه الله (قسمت اول) 🔹 درباره‌ی اگر در ببینید، در ذیل ماده‌ی "عَرَف" - که و معرفت باشد- درباره‌ی معرفت خدا از (رحمه الله) که شخص بسیار کم‌یابی در هست، مطلبی درباره‌ی نقل کرده: «قال سلطان المحققین»؛ خیلی حرف است این عنوانِ که برای مرحوم خواجه‌ی طوسی است. «قال سلطان المحققين: إن مراتب المعرفة مثل مراتب النار مثلاً»؛ چون برای غیر اگر بخواهند معرفت را بیان کنند، مثل این است که برای بخواهند مسائل بین مرد و زن و این چیزها را بیان کنند؛ فلذا نمی‌شود. باید طوری با مثال برایش حرف بزنند. برای ماها اگر بخواهند مراتب معرفة اللهی را بیان کنند، با مثالی مثل آتش می‌توانند بیان کنند. آتش دانستن به چند صورت است: «و إنَّ أدناها مَن سَمِعَ أنَّ فی الوجود شيئاً يَعدِمُ كُلَّ شی‏ءٍ يُلاقِيهِ و يَظهَرُ أثَرَه فی كُلِّ شی‏ءٍ يُحاذيهِ و يُسَمّى ذلك الموجودَ ناراً»؛ وقتی می‌خواهند به بچه نشان بدهند و بفهمانند که ما چیزی به نام آتش داریم، می‌گویند: اگر دیدی دست به آن نزن، چون هر چیزی را که با آن تماس پیدا کند از بین می‌برد و در برابر هر چیزی قرار بگیرد، ظاهرش می‌کند، پیدایش می‌کند، تاریکی باشد، نشانش می‌دهد. اسمش نار و آتش است. 🔺 مرتبه‌ی معرفت مقلدین 🔹 «و نظير هذه المرتبة فی معرفة الله تعالى‏ مَعْرِفَةُ المقلّدين الّذين صدّقوا بالدين من غير وقوف على الحجة»؛ خیلی‌ها هستند در مسلمین یا مسیحیت یا ، به دنیا که آمدند همین‌طور کم‌کم که بزرگ شدند، آداب و رسومِ و را که نگاه کردند، پیرو آن‌ها شدند و اگر از آن‌ها بپرسی چرا این‌طور می‌کنی و معنای این و کارهایت چیست؟، می‌گوید: من نمی‌دانم! این دینش است، من هم هستم!. آن دیگری می‌گوید: من هستم. هم می‌خوانم. هم می‌گیرم. امّا چرا و به چه علت و به چه معنا؟ این‌ها را دیگر نمی‌دانم! این درجه‌ی اولِ نشان دادن آتش به کسی که ندانسته و نمی‌داند به این‌که چیزی داریم که وقتی هر چه بیندازی در آن می‌سوزاند و از بین می‌برد و هر جا باشد روشنی می‌دهد. او هم آتش را ندیده ولی می‌شناسد و اگر به او بگویند: آتش را معنا کن، می‌گوید. مثل این‌که مسلمان شنیده که این خدا دارد، دارد و او هم این‌ها را قبول کرده. ادامه دارد ... ( ۱۴ ۱۴۲۶ = ۸۴/۴/۳۰) ✅ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی @seyedololama
سیدالعلماء
🔺 بیان مراتب معرفت و شناخت از کلام #محقق_طوسی رحمه الله (قسمت سوم) 🔹 مرتبه‌ی معرفت #مؤمن مخلص «و أ
🔺 بیان مراتب معرفت و شناخت از کلام رحمه الله (قسمت چهارم و پایانی) 🔹 مرتبه‌ی معرفت اهل «و أعلى منها: مرتبةُ مَن احتَرَقَ بالنّار»؛ اما کسی را در آتش انداختند آن دیگر نه از دود می‌کند نه از حرارت استدلال می‌کند. اصلاً آتش را می‌کند و خود آتش را می‌شناسد. «بِكُلّيَّتِه و تلاشا فيها بجُملَتِه»؛ و علاوه بر آن خودش هم درب و داغان می‌شود! «و نظير هذه المرتبة فی معرفة الله، مَعْرِفَةُ أهلِ الشهود و الفناء فی الله و هی الدرجة العليا و المرتبة القُصوى، رزقنا الله الوصول إليها و الوقوف عليها بمنّه و كرمه - انتهى كلامه.» تا همین‌جا عبارت ( رحمه الله) است. پس معلوم می‌شود که یک مقامی است در که متلاشی می‌شود!. یعنی دیگر از خودش چیزی باقی نمی‌ماند. هر چه هست معنای است و قائم به معنای . مثل ما نسبت به خودشان که از خودشان هیچ‌اند. هیچی‌اند. هر چه هست از ماست درباره‌ی آن‌ها [که آن‌ها را تصور می‌کنیم]. 🔺 ارزش معرفة الله 🔹 این‌جاست که حدیث دارد که « و فی الحدیث لو یعلموا الناس ما فی فضل معرفة الله تعالی»؛ اگر مردم می‌دانستند که چه خبر می‌شود در این‌که انسان خدا را بشناسد به ؛ « ما مُدُّو اَعیُنَهُم اِلی ما مُتَّعَ بهِ الاَعداءُ مِن زَهرةِ الحیاةِ الدّنیا»؛ اصلاً نگاه نمی‌کردند به آن چیزهایی که خدانشناس‌ها به آن‌ها افتخار می‌کنند و به آن‌ها هستند از ساختمان‌ها و از باغ‌ها، از هواپیماها و از کشتی‌ها و از نیروها و هر چه بگویی از کسانی که در غیر از این معرفت قرار دارند، آن‌ها اصلاً به این‌ها نگاه نمی‌کنند. مثل کسی که چند پرِ کاه در دستش گرفته و دارد راه می‌رود؛ هیچ‌کس نگاه نمی‌کند که ببیند این چه چیزی دارد. اصلاً آن را چیز نمی‌داند. مثل مقداری گرد و غبار است که به سر و رویش نشسته، به لباسش نشسته، کسی اصلاً آن را نگاه نمی‌کند که مثلاً بگوید: آقا به چی داری نگاه می‌کنی؟ دارم به این گرد و غباری که به کت و شلوار این نشسته نگاه می‌کنم!. خوب که چی مثلاً؟! هیچی!. اصلاً در نزد اهل معرفت این‌طوری می‌شود ؛ و نقره‌اش، و ، و ، و حیثیتش، و و شهنشاهی‌اش، همه‌شان از نظر می‌افتند و هیچ می‌شوند نزد کسی که خدا را بشناسد. «کأنّ المراد المعرفة الثقة به تعالی»؛ چون وقتی آدم به چنین مقامی دل‌گرم شد، «والانقطاع الیه» از همه چیز بُرید و به او پیدا کرد و به او پیدا کرد، دیگر این چیزی برایش باقی نمی‌ماند که اهمیتی برایش داشته باشد و در آن برود و فکری درباره‌اش داشته باشد. همه‌اش می‌شود یک‌پارچه؛ «الهی هب لی الکمال الانقطاع الیک» [ ، ] این " انقطاع الیک" چنین چیزی است. « ما مُدُّو اَعیُنَهُم اِلی ما مُتَّعَ بهِ الاَعداءُ مِن زَهرةِ الحیاةِ الدّنیا» [ ج۵ صص ۹۶-۹۷] " زهرة" یعنی زیور. زیورهای دنیا پیش این‌ها لجن می‌شود و اصلاً قیمتی ندارد که نگاه بکند. وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین ( ۱۴ ۱۴۲۶ = ۸۴/۴/۳۰) ✅ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی @seyedololama
📆 روز بزرگداشت مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی؛ (۵ ) 🔺 بیان مراتب معرفت و شناخت از کلام محقق طوسی رحمه الله 🔹 درباره‌ی اگر در ببینید، در ذیل ماده‌ی "عَرَف" - که و باشد- درباره‌ی معرفت خدا از (رحمه الله) که شخص بسیار کم‌یابی در هست، مطلبی درباره‌ی نقل کرده: «قال سلطان المحققین»؛ خیلی حرف است این عنوانِ که برای مرحوم خواجه‌ی طوسی است. «قال سلطان المحققين: إن مراتب المعرفة مثل مراتب النار مثلاً»؛ چون برای غیر اگر بخواهند معرفت را بیان کنند، مثل این است که برای بخواهند مسائل بین مرد و زن و این چیزها را بیان کنند؛ فلذا نمی‌شود. باید طوری با مثال برایش حرف بزنند. برای ماها اگر بخواهند مراتب معرفت‌اللهی را بیان کنند، با مثالی مثل آتش می‌توانند بیان کنند. آتش دانستن به چند صورت است: «و إنَّ أدناها مَن سَمِعَ أنَّ فی الوجود شيئاً يَعدِمُ كُلَّ شیءٍ يُلاقِيهِ و يَظهَرُ أثَرَه فی كُلِّ شیءٍ يُحاذيهِ و يُسَمّى ذلك الموجودَ ناراً»؛ وقتی می‌خواهند به بچه نشان بدهند و بفهمانند که ما چیزی به نام آتش داریم، می‌گویند: اگر دیدی دست به آن نزن، چون هر چیزی را که با آن تماس پیدا کند از بین می‌برد و در برابر هر چیزی قرار بگیرد، ظاهرش می‌کند، پیدایش می‌کند، تاریکی باشد، نشانش می‌دهد. اسمش نار و آتش است. 🔺 مرتبه‌ی معرفت مقلدین 🔹 «و نظير هذه المرتبة فی معرفة الله تعالى مَعْرِفَةُ المقلّدين الّذين صدّقوا بالدين من غير وقوف على الحجة»؛ خیلی‌ها هستند در مسلمین یا مسیحیت یا ، به دنیا که آمدند همین‌طور کم‌کم که بزرگ شدند، آداب و رسومِ و را که نگاه کردند، پیرو آن‌ها شدند و اگر از آن‌ها بپرسی چرا این‌طور می‌کنی و معنای این و کارهایت چیست؟، می‌گوید: من نمی‌دانم! این دینش است، من هم هستم!. آن دیگری می‌گوید: من هستم. هم می‌خوانم. هم می‌گیرم. امّا چرا و به چه علت و به چه معنا؟ این‌ها را دیگر نمی‌دانم! این درجه‌ی اولِ نشان دادن آتش به کسی که ندانسته و نمی‌داند به این‌که چیزی داریم که وقتی هر چه بیندازی در آن می‌سوزاند و از بین می‌برد و هر جا باشد روشنی می‌دهد. او هم آتش را ندیده ولی می‌شناسد و اگر به او بگویند: آتش را معنا کن، می‌گوید. مثل این‌که مسلمان شنیده که این خدا دارد، دارد و او هم این‌ها را قبول کرده. 🔹 مرتبه‌ی معرفت اهل «و أعلى منها: مرتبةُ مَن وَصلَ إليه دخانُ النّار و عَلِمَ أَنّهُ لابُدَّ له مِن مُؤثّرٍ فحَكمَ بذاتٍ لها أثرٌ هو الدّخانُ»؛ از این درجه‌ی یک درجه بالاتر این است که هر جا این سیاهی‌هایی که رو به آسمان می‌رود، پیدا شد، این‌ها اثر یک چیزی است که اسمش آتش است. او هم هر وقت دید که مثلاً صدای سوت قطار شنید و دید که در آسمان دودی دارد حرکت می‌کند، می‌گوید: آهان! آن‌جا ظرفی همراه این دستگاه قرار داده‌اند و درونش آتش روشن کرده‌اند. چون به من گفته‌اند: هر جا این دود پیدا شد، آتش هم آن‌جا هست. از می‌فهمد، اما خود آن را ندیده. از علامت آن را می‌شناسد. «و نظير هذه المرتبة فی معرفة الله مَعْرِفَةُ أهل النظر و الاستدلال الذين حكموا بالبراهين القاطعة على وجود الصانع»؛ آن‌قدر حالی‌اش شده که این جهانی که خودش هم یکی از آن است و پدر و مادر و زمین و آسمان و آتش و آب و کره‌ی زمین و کره‌ی ماه، این‌ها مثل دود می‌ماند. یک چیزی این‌ها را ایجاد و درست می‌کند. اما آن چیز چیست، نمی‌داند. این‌جا از روی آمده و شده. مثل ماها که می‌گوییم: خوب چون من هستم؛ پس من را کسی درست کرده. پدر و مادر هم کاره‌ای نیستند. پدر و مادر هم خودشان مثل منند. پس این زمینی هم که زیر پای ماست و می‌چرخد و ماه و خورشیدی هم که به ما نور و حرارت می‌دهند، جاذبه به ما می‌دهند، زمین ما را می‌چرخاند، ماه ما را می‌چرخانند، این‌ها همه دست‌آورد قدرتی است. آن خداست. «حكَموا بالبراهين القاطعة على وجود الصانع.» @seyedololama ⬇️
سیدالعلماء
📆 روز بزرگداشت مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی؛ (۵ #اسفند ) 🔺 بیان مراتب معرفت و شناخت از کلام محقق طوسی
⬆️ 🔹 مرتبه‌ی معرفت مخلص «و أعلى منها: مرتبةُ مَن أَحسَّ بحرارةِ النّار بسببِ مُجاورتِها، و شاهَدَ الموجوداتِ بنورها»؛ کسی‌که قبول دارد که آتش هست و دود هم اثر آن هست، ولی یک اثری هم در خود می‌بیند؛ من سردم بود، حالا گرم شدم. این چیزی است که مرا گرم کرده. و این اشیاء همه آثار او هستند مثل خود من و این‌ها. «و شاهد الموجودات بنورها و انتفع بذلك الأثرَ، و نظيرُ هذه المرتبةِ فی معرفة الله مَعْرِفَةُ المؤمنينَ المخلصينَ الّذينَ اطمَأَنَّت قلوبُهُم بالله و تَيقَّنُوا أنَّ اللهَ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كما وصفَ به نفسَه.» آن دیگر مقام خیلی خوبی است که آسمان و زمین و بنده و شما و این‌ها قدرت‌مندی خداست و خداست که الآن بنده را سخن‌گو می‌کند که بتوانم حرف بزنم و باشم و جان داشته باشم و شما جان داشته باشید و بشنوید و با هم حرف بزنیم. این‌ها همه خودسرانه که نیست. ما بی‌صاحب و بی‌منبع و بی‌کارخانه و موتور که نیستیم. ما هم مثل سایر چیزهای متحرک به موتورها و نیروها، آثار الهی هستیم. 🔹 مرتبه‌ی معرفت اهل «و أعلى منها: مرتبةُ مَن احتَرَقَ بالنّار»؛ اما کسی را در آتش انداختند آن دیگر نه از دود می‌کند نه از حرارت استدلال می‌کند. اصلاً آتش را می‌کند و خود آتش را می‌شناسد. «بِكُلّيَّتِه و تلاشا فيها بجُملَتِه»؛ و علاوه بر آن خودش هم درب و داغان می‌شود! «و نظير هذه المرتبة فی معرفة الله، مَعْرِفَةُ أهلِ الشهود و الفناء فی الله و هی الدرجة العليا و المرتبة القُصوى، رزقنا الله الوصول إليها و الوقوف عليها بمنّه و كرمه - انتهى كلامه.» تا همین‌جا عبارت ( رحمه الله) است. پس معلوم می‌شود که یک مقامی است در که متلاشی می‌شود!. یعنی دیگر از خودش چیزی باقی نمی‌ماند. هر چه هست معنای است و قائم به معنای . مثل ما نسبت به خودشان که از خودشان هیچ‌اند. هیچی‌اند. هر چه هست از ماست درباره‌ی آن‌ها [که آن‌ها را تصور می‌کنیم]. 🔺 ارزش معرفة الله 🔹 این‌جاست که حدیث دارد که «و فی الحدیث لؤ یعلموا الناس ما فی فضل معرفة الله تعالی»؛ اگر مردم می‌دانستند که چه خبر می‌شود در این‌که خدا را بشناسد به ؛ «ما مُدُّو اَعیُنَهُم اِلی ما مُتَّعَ بهِ الاَعداءُ مِن زَهرةِ الحیاةِ الدّنیا»؛ اصلاً نگاه نمی‌کردند به آن چیزهایی که خدانشناس‌ها به آن‌ها افتخار می‌کنند و به آن‌ها هستند از ساختمان‌ها و از باغ‌ها، از هواپیماها و از کشتی‌ها و از نیروها و هر چه بگویی از کسانی که در غیر از این معرفت قرار دارند، آن‌ها اصلاً به این‌ها نگاه نمی‌کنند. مثل کسی‌که چند پرِ کاه در دستش گرفته و دارد راه می‌رود؛ هیچ‌کس نگاه نمی‌کند که ببیند این چه چیزی دارد. اصلاً آن را چیز نمی‌داند. مثل مقداری گرد و غبار است که به سر و رویش نشسته، به لباسش نشسته، کسی اصلاً آن را نگاه نمی‌کند که مثلاً بگوید: آقا به چی داری نگاه می‌کنی؟ دارم به این گرد و غباری که به کت و شلوار این نشسته نگاه می‌کنم!. خوب که چی مثلاً؟! هیچی!. اصلاً در نزد اهل معرفت این‌طوری می‌شود ؛ و نقره‌اش، و ، و ، و حیثیتش، و و شهنشاهی‌اش، همه‌شان از نظر می‌افتند و هیچ می‌شوند نزد کسی که خدا را بشناسد. «کأنّ المراد المعرفة الثقة به تعالی»؛ چون وقتی آدم به چنین مقامی دل‌گرم شد، «والانقطاع الیه» از همه چیز بُرید و به او پیدا کرد و به او پیدا کرد، دیگر این چیزی برایش باقی نمی‌ماند که اهمیتی برایش داشته باشد و در آن برود و فکری درباره‌اش داشته باشد. همه‌اش می‌شود یک‌پارچه؛ «الهی هب لی الکمال الانقطاع الیک» [ ، ] این " انقطاع الیک" چنین چیزی است. «ما مُدُّو اَعیُنَهُم اِلی ما مُتَّعَ بهِ الاَعداءُ مِن زَهرةِ الحیاةِ الدّنیا» [ ج۵ صص ۹۶-۹۷] "زهرة" یعنی زیور. زیورهای دنیا پیش این‌ها لجن می‌شود و اصلاً قیمتی ندارد که نگاه بکند. وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین ( ۱۴ ۱۴۲۶ = ۸۴/۴/۳۰) ✅ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی @seyedololama
📆 سال‌روز درگذشت مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی؛ ( ۱۸  ۶۷۲ ق) 🔺 بیان مراتب معرفت و شناخت از کلام محقق طوسی رحمه‌الله 🔹 درباره‌ی اگر در ببینید، در ذیل ماده‌ی "عَرَف" - که و معرفت باشد- درباره‌ی معرفت خدا از (رحمه‌الله) که شخص بسیار کم‌یابی در هست، مطلبی درباره‌ی نقل کرده: «قال سلطان المحققین»؛ خیلی حرف است این عنوانِ که برای مرحوم خواجه‌ی طوسی است. «قال سلطان المحققين: إن مراتب المعرفة مثل مراتب النار مثلاً»؛ چون برای غیر اگر بخواهند معرفت را بیان کنند، مثل این است که برای بخواهند مسائل بین مرد و زن و این چیزها را بیان کنند؛ فلذا نمی‌شود. باید طوری با مثال برایش حرف بزنند. برای ماها اگر بخواهند مراتب معرفة‌اللهی را بیان کنند، با مثالی مثل آتش می‌توانند بیان کنند. آتش دانستن به چند صورت است: «و إنَّ أدناها مَن سَمِعَ أنَّ فی الوجود شيئاً يَعدِمُ كُلَّ شیءٍ يُلاقِيهِ و يَظهَرُ أثَرَه فی كُلِّ شیءٍ يُحاذيهِ و يُسَمّى ذلك الموجودَ ناراً»؛ وقتی می‌خواهند به بچه نشان بدهند و بفهمانند که ما چیزی به نام آتش داریم، می‌گویند: اگر دیدی دست به آن نزن، چون هر چیزی را که با آن تماس پیدا کند از بین می‌برد و در برابر هر چیزی قرار بگیرد، ظاهرش می‌کند، پیدایش می‌کند، تاریکی باشد، نشانش می‌دهد. اسمش نار و آتش است. 🔺 مرتبه‌ی معرفت مقلدین 🔹 «و نظير هذه المرتبة فی معرفة الله تعالى مَعْرِفَةُ المقلّدين الّذين صدّقوا بالدين من غير وقوف على الحجة»؛ خیلی‌ها هستند در های مسلمین یا یا ، به دنیا که آمدند همین‌طور کم‌کم که بزرگ شدند، آداب و رسومِ و را که نگاه کردند، پیرو آن‌ها شدند و اگر از آن‌ها بپرسی چرا این‌طور می‌کنی و معنای این و کارهایت چیست؟، می‌گوید: من نمی‌دانم! این دینش مسیحیت است، من هم هستم!. آن دیگری می‌گوید: من هستم. هم می‌خوانم. هم می‌گیرم. امّا چرا و به چه علت و به چه معنا؟ این‌ها را دیگر نمی‌دانم! این درجه‌ی اولِ نشان دادن آتش به کسی که ندانسته و نمی‌داند به این‌که چیزی داریم که وقتی هر چه بیندازی در آن می‌سوزاند و از بین می‌برد و هر جا باشد روشنی می‌دهد. او هم آتش را ندیده ولی می‌شناسد و اگر به او بگویند: آتش را معنا کن، می‌گوید. مثل این‌که مسلمان شنیده که این خدا دارد، دارد و او هم این‌ها را قبول کرده. 🔹 مرتبه‌ی معرفت اهل «و أعلى منها: مرتبةُ مَن وَصلَ إليه دخانُ النّار و عَلِمَ أَنّهُ لابُدَّ له مِن مُؤثّرٍ فحَكمَ بذاتٍ لها أثرٌ هو الدّخانُ»؛ از این درجه‌ی یک درجه بالاتر این است که هر جا این سیاهی‌هایی که رو به آسمان می‌رود، پیدا شد، این‌ها اثر یک چیزی است که اسمش آتش است. او هم هر وقت دید که مثلاً صدای سوت قطار شنید و دید که در آسمان دودی دارد حرکت می‌کند، می‌گوید: آهان! آن‌جا ظرفی همراه این دستگاه قرار داده‌اند و درونش آتش روشن کرده‌اند. چون به من گفته‌اند: هر جا این دود پیدا شد، آتش هم آن‌جا هست. از می‌فهمد، اما خود آن را ندیده. از علامت آن را می‌شناسد. «و نظير هذه المرتبة فی معرفة الله مَعْرِفَةُ أهل النظر و الاستدلال الذين حكموا بالبراهين القاطعة على وجود الصانع»؛ آن‌قدر حالی‌اش شده که این جهانی که خودش هم یکی از آن است و پدر و مادر و زمین و آسمان و آتش و آب و کره‌ی زمین و کره‌ی ماه، این‌ها مثل دود می‌ماند. یک چیزی این‌ها را و درست می‌کند. اما آن چیز چیست، نمی‌داند. این‌جا از روی آمده و شده. مثل ماها که می‌گوییم: خوب چون من هستم؛ پس من را کسی درست کرده. پدر و مادر هم کاره‌ای نیستند. پدر و مادر هم خودشان مثل منند. پس این زمینی هم که زیر پای ماست و می‌چرخد و ماه و خورشیدی هم که به ما نور و حرارت می‌دهند، جاذبه به ما می‌دهند، زمین ما را می‌چرخاند، ماه ما را می‌چرخانند، این‌ها همه دست‌آورد قدرتی است. آن خداست. «حكَموا بالبراهين القاطعة على وجود الصانع.» @seyedololama ⬇️
سیدالعلماء
📆 سال‌روز درگذشت مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی؛ ( ۱۸ #ذی_القعدة ۶۷۲ ق) 🔺 بیان مراتب معرفت و شناخت از ک
⬇️ 🔹 مرتبه‌ی معرفت مخلص «و أعلى منها: مرتبةُ مَن أَحسَّ بحرارةِ النّار بسببِ مُجاورتِها، و شاهَدَ الموجوداتِ بنورها»؛ کسی‌که قبول دارد که آتش هست و دود هم اثر آن هست، ولی یک اثری هم در خود می‌بیند؛ من سردم بود، حالا گرم شدم. این چیزی است که مرا گرم کرده. و این اشیاء همه آثار او هستند مثل خود من و این‌ها.«و شاهد الموجودات بنورها و انتفع بذلك الأثرَ، و نظيرُ هذه المرتبةِ فی معرفة الله مَعْرِفَةُ المؤمنينَ المخلصينَ الّذينَ اطمَأَنَّت قلوبُهُم بالله و تَيقَّنُوا أنَّ اللهَ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كما وصفَ به نفسَه.» آن دیگر مقام خیلی خوبی است که آسمان و زمین و بنده و شما و این‌ها قدرت‌مندی خداست و خداست که الآن بنده را سخن‌گو می‌کند که بتوانم حرف بزنم و باشم و جان داشته باشم و شما جان داشته باشید و بشنوید و با هم حرف بزنیم. این‌ها همه خودسرانه که نیست. ما بی‌صاحب و بی‌منبع و بی‌کارخانه و موتور که نیستیم. ما هم مثل سایر چیزهای متحرک به موتورها و نیروها، آثار الهی هستیم. 🔹 مرتبه‌ی معرفت اهل «و أعلى منها: مرتبةُ مَن احتَرَقَ بالنّار»؛ اما کسی را در آتش انداختند آن دیگر نه از دود می‌کند نه از حرارت استدلال می‌کند. اصلاً آتش را می‌کند و خود آتش را می‌شناسد. «بِكُلّيَّتِه و تلاشا فيها بجُملَتِه»؛ و علاوه بر آن، خودش هم درب و داغان می‌شود!. «و نظير هذه المرتبة فی معرفة الله، مَعْرِفَةُ أهلِ الشهود و الفناء فی الله و هی الدرجة العليا و المرتبة القُصوى، رزقنا الله الوصول إليها و الوقوف عليها بمنّه و كرمه - انتهى كلامه.» تا همین‌جا عبارت ( رحمه الله) است. پس معلوم می‌شود که یک مقامی است در که متلاشی می‌شود!. یعنی دیگر از خودش چیزی باقی نمی‌ماند. هر چه هست معنای است و قائم به معنای . مثل ما نسبت به خودشان که از خودشان هیچ‌اند. هیچی‌اند. هر چه هست از ماست درباره‌ی آن‌ها [که آن‌ها را تصور می‌کنیم]. 🔺 ارزش معرفة الله 🔹 این‌جاست که حدیث دارد که « و فی الحدیث لؤ یعلموا الناس ما فی فضل معرفة الله تعالی»؛ اگر می‌دانستند که چه خبر می‌شود در این‌که انسان خدا را بشناسد به ؛ « ما مُدُّو اَعیُنَهُم اِلی ما مُتَّعَ بهِ الاَعداءُ مِن زَهرةِ الحیاةِ الدّنیا»؛ اصلاً نگاه نمی‌کردند به آن چیزهایی که خدانشناس‌ها به آن‌ها افتخار می‌کنند و به آن‌ها هستند از ساختمان‌ها و از باغ‌ها، از هواپیماها و از کشتی‌ها و از نیروها و هر چه بگویی از کسانی‌که در غیر از این معرفت قرار دارند، آن‌ها اصلاً به این‌ها نگاه نمی‌کنند. مثل کسی‌که چند پرِ کاه در دستش گرفته و دارد راه می‌رود؛ هیچ‌کس نگاه نمی‌کند که ببیند این چه چیزی دارد. اصلاً آن را چیز نمی‌داند. مثل مقداری گرد و غبار است که به سر و رویش نشسته، به لباسش نشسته، کسی اصلاً آن را نگاه نمی‌کند که مثلاً بگوید: آقا به چی داری نگاه می‌کنی؟ دارم به این گرد و غباری که به کت و شلوار این شخص نشسته نگاه می‌کنم!. خوب که چی مثلاً؟! هیچی!. اصلاً در نزد اهل معرفت این‌طوری می‌شود ؛ طلا و نقره‌اش، و آن، و آن، و حیثیت آن، و و شهنشاهی‌اش، همه‌شان از نظر می‌افتند و هیچ می‌شوند نزد کسی که خدا را بشناسد. «کأنّ المراد المعرفة الثقة به تعالی»؛ چون وقتی آدم به چنین مقامی دل‌گرم شد، «والانقطاع الیه» از همه چیز بُرید و به او پیدا کرد و به او پیدا کرد، دیگر این چیزی برایش باقی نمی‌ماند که اهمیتی برایش داشته باشد و در آن برود و فکری درباره‌اش داشته باشد. همه‌اش می‌شود یک‌پارچه؛ «الهی هب لی الکمال الانقطاع الیک»¹ این " انقطاع الیک" چنین چیزی است. « ما مُدُّو اَعیُنَهُم اِلی ما مُتَّعَ بهِ الاَعداءُ مِن زَهرةِ الحیاةِ الدّنیا»²؛ "زهرة" یعنی زیور. زیورهای دنیا پیش این‌ها لجن می‌شود و اصلاً قیمتی ندارد که نگاه بکند. وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین ( ۱۴ ۱۴۲۶ = ۸۴/۴/۳۰) ✅ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی ______ ۱) [ ، ] ۲) [ ج۵صص۹۶-۹۷] @seyedololama
📆 سال‌روز درگذشت مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی؛ ( ۱۸  ۶۷۲ ق) 🔺 بیان مراتب معرفت و شناخت از کلام محقق طوسی رحمه‌الله 🔹 درباره‌ی اگر در ببینید، در ذیل ماده‌ی "عَرَف" - که و معرفت باشد- درباره‌ی معرفت خدا از (رحمه‌الله) که شخص بسیار کم‌یابی در هست، مطلبی درباره‌ی نقل کرده: «قال سلطان المحققین»؛ خیلی حرف است این عنوانِ که برای مرحوم خواجه‌ی طوسی است. «قال سلطان المحققين: إن مراتب المعرفة مثل مراتب النار مثلاً»؛ چون برای غیر اگر بخواهند معرفت را بیان کنند، مثل این است که برای بخواهند مسائل بین مرد و زن و این چیزها را بیان کنند؛ فلذا نمی‌شود. باید طوری با مثال برایش حرف بزنند. برای ماها اگر بخواهند مراتب معرفة‌اللهی را بیان کنند، با مثالی مثل آتش می‌توانند بیان کنند. آتش دانستن به چند صورت است: «و إنَّ أدناها مَن سَمِعَ أنَّ فی الوجود شيئاً يَعدِمُ كُلَّ شیءٍ يُلاقِيهِ و يَظهَرُ أثَرَه فی كُلِّ شیءٍ يُحاذيهِ و يُسَمّى ذلك الموجودَ ناراً»؛ وقتی می‌خواهند به بچه نشان بدهند و بفهمانند که ما چیزی به نام آتش داریم، می‌گویند: اگر دیدی دست به آن نزن، چون هر چیزی را که با آن تماس پیدا کند از بین می‌برد و در برابر هر چیزی قرار بگیرد، ظاهرش می‌کند، پیدایش می‌کند، تاریکی باشد، نشانش می‌دهد. اسمش نار و آتش است. 🔺 مرتبه‌ی معرفت مقلدین 🔹 «و نظير هذه المرتبة فی معرفة الله تعالى مَعْرِفَةُ المقلّدين الّذين صدّقوا بالدين من غير وقوف على الحجة»؛ خیلی‌ها هستند در های مسلمین یا یا ، به دنیا که آمدند همین‌طور کم‌کم که بزرگ شدند، آداب و رسومِ و را که نگاه کردند، پیرو آن‌ها شدند و اگر از آن‌ها بپرسی چرا این‌طور می‌کنی و معنای این و کارهایت چیست؟، می‌گوید: من نمی‌دانم! این دینش مسیحیت است، من هم هستم!. آن دیگری می‌گوید: من هستم. هم می‌خوانم. هم می‌گیرم. امّا چرا و به چه علت و به چه معنا؟ این‌ها را دیگر نمی‌دانم! این درجه‌ی اولِ نشان دادن آتش به کسی که ندانسته و نمی‌داند به این‌که چیزی داریم که وقتی هر چه بیندازی در آن می‌سوزاند و از بین می‌برد و هر جا باشد روشنی می‌دهد. او هم آتش را ندیده ولی می‌شناسد و اگر به او بگویند: آتش را معنا کن، می‌گوید. مثل این‌که مسلمان شنیده که این خدا دارد، دارد و او هم این‌ها را قبول کرده. 🔹 مرتبه‌ی معرفت اهل «و أعلى منها: مرتبةُ مَن وَصلَ إليه دخانُ النّار و عَلِمَ أَنّهُ لابُدَّ له مِن مُؤثّرٍ فحَكمَ بذاتٍ لها أثرٌ هو الدّخانُ»؛ از این درجه‌ی یک درجه بالاتر این است که هر جا این سیاهی‌هایی که رو به آسمان می‌رود، پیدا شد، این‌ها اثر یک چیزی است که اسمش آتش است. او هم هر وقت دید که مثلاً صدای سوت قطار شنید و دید که در آسمان دودی دارد حرکت می‌کند، می‌گوید: آهان! آن‌جا ظرفی همراه این دستگاه قرار داده‌اند و درونش آتش روشن کرده‌اند. چون به من گفته‌اند: هر جا این دود پیدا شد، آتش هم آن‌جا هست. از می‌فهمد، اما خود آن را ندیده. از علامت آن را می‌شناسد. «و نظير هذه المرتبة فی معرفة الله مَعْرِفَةُ أهل النظر و الاستدلال الذين حكموا بالبراهين القاطعة على وجود الصانع»؛ آن‌قدر حالی‌اش شده که این جهانی که خودش هم یکی از آن است و پدر و مادر و زمین و آسمان و آتش و آب و کره‌ی زمین و کره‌ی ماه، این‌ها مثل دود می‌ماند. یک چیزی این‌ها را و درست می‌کند. اما آن چیز چیست، نمی‌داند. این‌جا از روی آمده و شده. مثل ماها که می‌گوییم: خوب چون من هستم؛ پس من را کسی درست کرده. پدر و مادر هم کاره‌ای نیستند. پدر و مادر هم خودشان مثل منند. پس این زمینی هم که زیر پای ماست و می‌چرخد و ماه و خورشیدی هم که به ما نور و حرارت می‌دهند، جاذبه به ما می‌دهند، زمین ما را می‌چرخاند، ماه ما را می‌چرخانند، این‌ها همه دست‌آورد قدرتی است. آن خداست. «حكَموا بالبراهين القاطعة على وجود الصانع.» @seyedololama ⬇️
سیدالعلماء
📆 سال‌روز درگذشت مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی؛ ( ۱۸ #ذی_القعدة ۶۷۲ ق) 🔺 بیان مراتب معرفت و شناخت از ک
⬇️ 🔹 مرتبه‌ی معرفت مخلص «و أعلى منها: مرتبةُ مَن أَحسَّ بحرارةِ النّار بسببِ مُجاورتِها، و شاهَدَ الموجوداتِ بنورها»؛ کسی‌که قبول دارد که آتش هست و دود هم اثر آن هست، ولی یک اثری هم در خود می‌بیند؛ من سردم بود، حالا گرم شدم. این چیزی است که مرا گرم کرده. و این اشیاء همه آثار او هستند مثل خود من و این‌ها.«و شاهد الموجودات بنورها و انتفع بذلك الأثرَ، و نظيرُ هذه المرتبةِ فی معرفة الله مَعْرِفَةُ المؤمنينَ المخلصينَ الّذينَ اطمَأَنَّت قلوبُهُم بالله و تَيقَّنُوا أنَّ اللهَ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كما وصفَ به نفسَه.» آن دیگر مقام خیلی خوبی است که آسمان و زمین و بنده و شما و این‌ها قدرت‌مندی خداست و خداست که الآن بنده را سخن‌گو می‌کند که بتوانم حرف بزنم و باشم و جان داشته باشم و شما جان داشته باشید و بشنوید و با هم حرف بزنیم. این‌ها همه خودسرانه که نیست. ما بی‌صاحب و بی‌منبع و بی‌کارخانه و موتور که نیستیم. ما هم مثل سایر چیزهای متحرک به موتورها و نیروها، آثار الهی هستیم. 🔹 مرتبه‌ی معرفت اهل «و أعلى منها: مرتبةُ مَن احتَرَقَ بالنّار»؛ اما کسی را در آتش انداختند آن دیگر نه از دود می‌کند نه از حرارت استدلال می‌کند. اصلاً آتش را می‌کند و خود آتش را می‌شناسد. «بِكُلّيَّتِه و تلاشا فيها بجُملَتِه»؛ و علاوه بر آن، خودش هم درب و داغان می‌شود!. «و نظير هذه المرتبة فی معرفة الله، مَعْرِفَةُ أهلِ الشهود و الفناء فی الله و هی الدرجة العليا و المرتبة القُصوى، رزقنا الله الوصول إليها و الوقوف عليها بمنّه و كرمه - انتهى كلامه.» تا همین‌جا عبارت ( رحمه الله) است. پس معلوم می‌شود که یک مقامی است در که متلاشی می‌شود!. یعنی دیگر از خودش چیزی باقی نمی‌ماند. هر چه هست معنای است و قائم به معنای . مثل ما نسبت به خودشان که از خودشان هیچ‌اند. هیچی‌اند. هر چه هست از ماست درباره‌ی آن‌ها [که آن‌ها را تصور می‌کنیم]. 🔺 ارزش معرفة الله 🔹 این‌جاست که حدیث دارد که « و فی الحدیث لؤ یعلموا الناس ما فی فضل معرفة الله تعالی»؛ اگر می‌دانستند که چه خبر می‌شود در این‌که انسان خدا را بشناسد به ؛ « ما مُدُّو اَعیُنَهُم اِلی ما مُتَّعَ بهِ الاَعداءُ مِن زَهرةِ الحیاةِ الدّنیا»؛ اصلاً نگاه نمی‌کردند به آن چیزهایی که خدانشناس‌ها به آن‌ها افتخار می‌کنند و به آن‌ها هستند از ساختمان‌ها و از باغ‌ها، از هواپیماها و از کشتی‌ها و از نیروها و هر چه بگویی از کسانی‌که در غیر از این معرفت قرار دارند، آن‌ها اصلاً به این‌ها نگاه نمی‌کنند. مثل کسی‌که چند پرِ کاه در دستش گرفته و دارد راه می‌رود؛ هیچ‌کس نگاه نمی‌کند که ببیند این چه چیزی دارد. اصلاً آن را چیز نمی‌داند. مثل مقداری گرد و غبار است که به سر و رویش نشسته، به لباسش نشسته، کسی اصلاً آن را نگاه نمی‌کند که مثلاً بگوید: آقا به چی داری نگاه می‌کنی؟ دارم به این گرد و غباری که به کت و شلوار این شخص نشسته نگاه می‌کنم!. خوب که چی مثلاً؟! هیچی!. اصلاً در نزد اهل معرفت این‌طوری می‌شود ؛ طلا و نقره‌اش، و آن، و آن، و حیثیت آن، و و شهنشاهی‌اش، همه‌شان از نظر می‌افتند و هیچ می‌شوند نزد کسی که خدا را بشناسد. «کأنّ المراد المعرفة الثقة به تعالی»؛ چون وقتی آدم به چنین مقامی دل‌گرم شد، «والانقطاع الیه» از همه چیز بُرید و به او پیدا کرد و به او پیدا کرد، دیگر این چیزی برایش باقی نمی‌ماند که اهمیتی برایش داشته باشد و در آن برود و فکری درباره‌اش داشته باشد. همه‌اش می‌شود یک‌پارچه؛ «الهی هب لی الکمال الانقطاع الیک»¹ این " انقطاع الیک" چنین چیزی است. « ما مُدُّو اَعیُنَهُم اِلی ما مُتَّعَ بهِ الاَعداءُ مِن زَهرةِ الحیاةِ الدّنیا»²؛ "زهرة" یعنی زیور. زیورهای دنیا پیش این‌ها لجن می‌شود و اصلاً قیمتی ندارد که نگاه بکند. وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین ( ۱۴ ۱۴۲۶ = ۸۴/۴/۳۰) ✅ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی __ ۱) [ ، ] ۲) [ ج۵صص۹۶-۹۷] @seyedololama
📆 سال‌روز درگذشت مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی؛ ( ۵ اسفند) 🔺 بیان مراتب معرفت و شناخت از کلام محقق طوسی رحمه‌الله 🔹 درباره‌ی اگر در ببینید، در ذیل ماده‌ی "عَرَف" - که و معرفت باشد- درباره‌ی معرفت خدا از (رحمه‌الله) که شخص بسیار کم‌یابی در هست، مطلبی درباره‌ی نقل کرده: «قال سلطان المحققین»؛ خیلی حرف است این عنوانِ که برای مرحوم خواجه‌ی طوسی است. «قال سلطان المحققين: إن مراتب المعرفة مثل مراتب النار مثلاً»؛ چون برای غیر اگر بخواهند معرفت را بیان کنند، مثل این است که برای بخواهند مسائل بین مرد و زن و این چیزها را بیان کنند؛ فلذا نمی‌شود. باید طوری با مثال برایش حرف بزنند. برای ماها اگر بخواهند مراتب معرفة‌اللهی را بیان کنند، با مثالی مثل آتش می‌توانند بیان کنند. آتش دانستن به چند صورت است: «و إنَّ أدناها مَن سَمِعَ أنَّ فی الوجود شيئاً يَعدِمُ كُلَّ شیءٍ يُلاقِيهِ و يَظهَرُ أثَرَه فی كُلِّ شیءٍ يُحاذيهِ و يُسَمّى ذلك الموجودَ ناراً»؛ وقتی می‌خواهند به بچه نشان بدهند و بفهمانند که ما چیزی به نام آتش داریم، می‌گویند: اگر دیدی دست به آن نزن، چون هر چیزی را که با آن تماس پیدا کند از بین می‌برد و در برابر هر چیزی قرار بگیرد، ظاهرش می‌کند، پیدایش می‌کند، تاریکی باشد، نشانش می‌دهد. اسمش نار و آتش است. 🔺 مرتبه‌ی معرفت مقلدین 🔹 «و نظير هذه المرتبة فی معرفة الله تعالى مَعْرِفَةُ المقلّدين الّذين صدّقوا بالدين من غير وقوف على الحجة»؛ خیلی‌ها هستند در های مسلمین یا یا ، به دنیا که آمدند همین‌طور کم‌کم که بزرگ شدند، آداب و رسومِ و را که نگاه کردند، پیرو آن‌ها شدند و اگر از آن‌ها بپرسی چرا این‌طور می‌کنی و معنای این و کارهایت چیست؟، می‌گوید: من نمی‌دانم! این دینش مسیحیت است، من هم هستم!. آن دیگری می‌گوید: من هستم. هم می‌خوانم. هم می‌گیرم. امّا چرا و به چه علت و به چه معنا؟ این‌ها را دیگر نمی‌دانم! این درجه‌ی اولِ نشان دادن آتش به کسی که ندانسته و نمی‌داند به این‌که چیزی داریم که وقتی هر چه بیندازی در آن می‌سوزاند و از بین می‌برد و هر جا باشد روشنی می‌دهد. او هم آتش را ندیده ولی می‌شناسد و اگر به او بگویند: آتش را معنا کن، می‌گوید. مثل این‌که مسلمان شنیده که این خدا دارد، دارد و او هم این‌ها را قبول کرده. 🔹 مرتبه‌ی معرفت اهل «و أعلى منها: مرتبةُ مَن وَصلَ إليه دخانُ النّار و عَلِمَ أَنّهُ لابُدَّ له مِن مُؤثّرٍ فحَكمَ بذاتٍ لها أثرٌ هو الدّخانُ»؛ از این درجه‌ی یک درجه بالاتر این است که هر جا این سیاهی‌هایی که رو به آسمان می‌رود، پیدا شد، این‌ها اثر یک چیزی است که اسمش آتش است. او هم هر وقت دید که مثلاً صدای سوت قطار شنید و دید که در آسمان دودی دارد حرکت می‌کند، می‌گوید: آهان! آن‌جا ظرفی همراه این دستگاه قرار داده‌اند و درونش آتش روشن کرده‌اند. چون به من گفته‌اند: هر جا این دود پیدا شد، آتش هم آن‌جا هست. از می‌فهمد، اما خود آن را ندیده. از علامت آن را می‌شناسد. «و نظير هذه المرتبة فی معرفة الله مَعْرِفَةُ أهل النظر و الاستدلال الذين حكموا بالبراهين القاطعة على وجود الصانع»؛ آن‌قدر حالی‌اش شده که این جهانی که خودش هم یکی از آن است و پدر و مادر و زمین و آسمان و آتش و آب و کره‌ی زمین و کره‌ی ماه، این‌ها مثل دود می‌ماند. یک چیزی این‌ها را و درست می‌کند. اما آن چیز چیست، نمی‌داند. این‌جا از روی آمده و شده. مثل ماها که می‌گوییم: خوب چون من هستم؛ پس من را کسی درست کرده. پدر و مادر هم کاره‌ای نیستند. پدر و مادر هم خودشان مثل منند. پس این زمینی هم که زیر پای ماست و می‌چرخد و ماه و خورشیدی هم که به ما نور و حرارت می‌دهند، جاذبه به ما می‌دهند، زمین ما را می‌چرخاند، ماه ما را می‌چرخانند، این‌ها همه دست‌آورد قدرتی است. آن خداست. «حكَموا بالبراهين القاطعة على وجود الصانع.» @seyedololama ⬇️
سیدالعلماء
📆 سال‌روز درگذشت مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی؛ ( ۵ اسفند) 🔺 بیان مراتب معرفت و شناخت از کلام محقق طوس
⬇️ 🔹 مرتبه‌ی معرفت مخلص «و أعلى منها: مرتبةُ مَن أَحسَّ بحرارةِ النّار بسببِ مُجاورتِها، و شاهَدَ الموجوداتِ بنورها»؛ کسی‌که قبول دارد که آتش هست و دود هم اثر آن هست، ولی یک اثری هم در خود می‌بیند؛ من سردم بود، حالا گرم شدم. این چیزی است که مرا گرم کرده. و این اشیاء همه آثار او هستند مثل خود من و این‌ها.«و شاهد الموجودات بنورها و انتفع بذلك الأثرَ، و نظيرُ هذه المرتبةِ فی معرفة الله مَعْرِفَةُ المؤمنينَ المخلصينَ الّذينَ اطمَأَنَّت قلوبُهُم بالله و تَيقَّنُوا أنَّ اللهَ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كما وصفَ به نفسَه.» آن دیگر مقام خیلی خوبی است که آسمان و زمین و بنده و شما و این‌ها قدرت‌مندی خداست و خداست که الآن بنده را سخن‌گو می‌کند که بتوانم حرف بزنم و باشم و جان داشته باشم و شما جان داشته باشید و بشنوید و با هم حرف بزنیم. این‌ها همه خودسرانه که نیست. ما بی‌صاحب و بی‌منبع و بی‌کارخانه و موتور که نیستیم. ما هم مثل سایر چیزهای متحرک به موتورها و نیروها، آثار الهی هستیم. 🔹 مرتبه‌ی معرفت اهل «و أعلى منها: مرتبةُ مَن احتَرَقَ بالنّار»؛ اما کسی را در آتش انداختند آن دیگر نه از دود می‌کند نه از حرارت استدلال می‌کند. اصلاً آتش را می‌کند و خود آتش را می‌شناسد. «بِكُلّيَّتِه و تلاشا فيها بجُملَتِه»؛ و علاوه بر آن، خودش هم درب و داغان می‌شود!. «و نظير هذه المرتبة فی معرفة الله، مَعْرِفَةُ أهلِ الشهود و الفناء فی الله و هی الدرجة العليا و المرتبة القُصوى، رزقنا الله الوصول إليها و الوقوف عليها بمنّه و كرمه - انتهى كلامه.» تا همین‌جا عبارت ( رحمه الله) است. پس معلوم می‌شود که یک مقامی است در که متلاشی می‌شود!. یعنی دیگر از خودش چیزی باقی نمی‌ماند. هر چه هست معنای است و قائم به معنای . مثل ما نسبت به خودشان که از خودشان هیچ‌اند. هیچی‌اند. هر چه هست از ماست درباره‌ی آن‌ها [که آن‌ها را تصور می‌کنیم]. 🔺 ارزش معرفة الله 🔹 این‌جاست که حدیث دارد که « و فی الحدیث لؤ یعلموا الناس ما فی فضل معرفة الله تعالی»؛ اگر می‌دانستند که چه خبر می‌شود در این‌که انسان خدا را بشناسد به ؛ « ما مُدُّو اَعیُنَهُم اِلی ما مُتَّعَ بهِ الاَعداءُ مِن زَهرةِ الحیاةِ الدّنیا»؛ اصلاً نگاه نمی‌کردند به آن چیزهایی که خدانشناس‌ها به آن‌ها افتخار می‌کنند و به آن‌ها هستند از ساختمان‌ها و از باغ‌ها، از هواپیماها و از کشتی‌ها و از نیروها و هر چه بگویی از کسانی‌که در غیر از این معرفت قرار دارند، آن‌ها اصلاً به این‌ها نگاه نمی‌کنند. مثل کسی‌که چند پرِ کاه در دستش گرفته و دارد راه می‌رود؛ هیچ‌کس نگاه نمی‌کند که ببیند این چه چیزی دارد. اصلاً آن را چیز نمی‌داند. مثل مقداری گرد و غبار است که به سر و رویش نشسته، به لباسش نشسته، کسی اصلاً آن را نگاه نمی‌کند که مثلاً بگوید: آقا به چی داری نگاه می‌کنی؟ دارم به این گرد و غباری که به کت و شلوار این شخص نشسته نگاه می‌کنم!. خوب که چی مثلاً؟! هیچی!. اصلاً در نزد اهل معرفت این‌طوری می‌شود ؛ طلا و نقره‌اش، و آن، و آن، و حیثیت آن، و و شهنشاهی‌اش، همه‌شان از نظر می‌افتند و هیچ می‌شوند نزد کسی که خدا را بشناسد. «کأنّ المراد المعرفة الثقة به تعالی»؛ چون وقتی آدم به چنین مقامی دل‌گرم شد، «والانقطاع الیه» از همه چیز بُرید و به او پیدا کرد و به او پیدا کرد، دیگر این چیزی برایش باقی نمی‌ماند که اهمیتی برایش داشته باشد و در آن برود و فکری درباره‌اش داشته باشد. همه‌اش می‌شود یک‌پارچه؛ «الهی هب لی الکمال الانقطاع الیک»¹ این " انقطاع الیک" چنین چیزی است. « ما مُدُّو اَعیُنَهُم اِلی ما مُتَّعَ بهِ الاَعداءُ مِن زَهرةِ الحیاةِ الدّنیا»²؛ "زهرة" یعنی زیور. زیورهای دنیا پیش این‌ها لجن می‌شود و اصلاً قیمتی ندارد که نگاه بکند. وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین ( ۱۴ ۱۴۲۶ = ۸۴/۴/۳۰) ✅ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی __ ۱) [ ، ] ۲) [ ج۵صص۹۶-۹۷] @seyedololama