#خاطره 1
#حاج_قربی
#دروغ_ممنوع
♻️ تازه راه کربلا باز شده بود، حدود 20 سال پیش. پدر جزو اولین کسانی بود که به کربلا مشرف شده بودند. یک روز از بعد نماز ظهر کوچه های دور تا دور منزل را با #حاج_قربی قدم زدیم تا برنامه ریزی استقبال را انجام دهیم.
🔹🔹 حاجی میگفت: زائر #سیدالشهدا عظمت دارد. باید طوری استقبال کنیم و محله را پرچم و پلاکارد بزنیم که همه بدانند زائر حسین علیه السلام آمده است.
🔻🔻 من نوجوان بودم و کم تجربه! دوست داشتم این وسط بهترین استقبال از پدرم را انجام دهم.
درهمدان رسمی بود به نام پول خون، کسانیکه امکان خرید و قربانی گوسفند نداشتند، به یک قصاب پول میدادند تا یکی از ذبح های آن روزش را زیر پای زائر قربانی کند و فقط یک حق الزحمه از خانواده زائر بگیرد.
🔸🔸 به #حاج_قربی گفتم حاجی جان میشه با ی قصاب هماهنگ کنید بیاد گوسفند رو اینجا زیر پای بابا سر ببره پول خون بدیم.
❎ حاجی نگاه عمیقی به من کرد و گفت: حسین، پول خون یعنی #دروغ... شما در واقع گوسفند ذبح نکردی ولی بااین کار در ظاهر به مردم می گویی من قربانی کردم و این خلاف واقع است.
🔰 این حرف حاجی از چند زاویه اهمیت داشت:
_ به من درس داد که گاهی یک فعل می تواند مصداق دروغ باشد.
_ این رسم در همدان خیلی رایج بود ولی حاجی مغلوب رسوم زمانه نشده بود.
_ حاجی با همه وجود پای اعتقادش ایستاده بود. حاجی در زندگی سعی کرد دین را واقعا اجرا کند.
@taalighat
#خاطره 2
#حاج_قربی
#شوک_ولایت
🔰 هر بار به یکی از حرم های اهل بیت علیهم السلام و اماکن مقدسه مشرف میشدم، حتما به #حاج_قربی یک زنگ میزدم و میگفتم الان اینجا به یاد شما هستم.
♻️ پای تلفن آنقدر #گریه می کرد و با امام علیه السلام صحبت و درد و دل می کرد که نگو...
🔰 اما از همه زیباتر اینجای قصه است: خیلی وقت ها نیمه شب در حرم یا جمکران یا بین الحرمین بودم و همان لحظه زنگ میزدم چون میدانستم خوشحال میشه ولی درعین حال معلوم بود پیرمرد را از خواب بیدار کردم. هربار عذرخواهی کردم که حاجی جان ببخشید بیدارتان کردم می فرمود:
نه حسین جان، این #شوک_ولایت بود منو بیدار کرد. خواستن حتی نیمه شب هم به یادشان باشم...
🔸🔸 قلبی که مملو از #عشق ناب است، خواب و بیدار ندارد و همه لحظات را برای عاشقی و یاد معشوق می خواهد...
@taalighat
#خاطره 3
#حاج_قربی
#ایمان_به_امام
♻️ صبح جمعه بود. تو خیابان حاجی رو دیدم. گفت میای بریم #روضه؟ گفتم: بریم.
رفتیم منزل یکی از رفقای مداح. حدود ده تا مداح دور هم جمع بودن، جلسه بزم مادحین بود نه روضه عمومی.
🔹🔹 هر کی چند بیت خوند و خیلی حال خوشی بود تا نوبت رسید به یکی از رفقای جوان که صدای خوبی هم داره. ذکر علی یا علی گرفت جلسه خیلی زیبا شد و همه رفتن تو حس و حال خاصی...
🔻🔻 یکدفعه #حاج_قربی میکروفون رو گرفت و خوندن مداح رو بهم زد و گفت به این چیزی که میگید (ذکر علی یاعلی) چقدر #ایمان دارید؟ چقدر از ته دل باور دارید که علی همه کاره است؟ امام معصوم همه کاره است؟
⛔️ همه سکوت کردند، کسی جوابی نداشت. از یک حال گذرا به یک سوال عمیق رسیده بودند...
✅ حاجی ادامه داد و گفت: فلانی شاهد بود (به یکی از پیرغلام هایی که تو جلسه بود اشاره کرد) 18 سال پیش گفتند فلانی تو بستر احتضار افتاده بریم بالا سرش. سرطان داشت و در حال جان دادن بود. نشستیم کنارش و #روضه خواندیم و #توسل کردیم.
همون کسی که تو بستر مرگ افتاده بود، بلند شد و 18 سال بعد ازاون روز زندگی کرد.
🔹🔸 بعد رو کرد به ما و گفت: تا حالا چندبار اینطوری #توسل کردید⁉️⁉️
🔆 حاجی به ما یاد داد توسل اگر فقط تفريح و #حال باشه به درد نمی خوره‼️ عمق نداره، توسل باید بر پایه #ایمان_به_امام بنا شده باشه.
🔆 حاجی به ما درس #امام_شناسی داد که بچه ها امام معصوم واقعا قادر و و حی و همه کاره عالم است فقط باید #باور داشت. وگرنه توسل های ما سطحی و تو خالی میشه.
باید با #ایمان_به_امام زندگی کرد...
@taalighat
#توصیف
#دکتر_آقاتهرانی
♻️ مرتضی آقاتهرانی (متولد ۱۳۳۶ در اصفهان)، #استاد_اخلاق، مجتهد و دبیرکل جبهه پایداری انقلاب اسلامی است. او هماکنون به عنوان نماینده در یازدهمین دورهٔ مجلس شورای اسلامی مشغول به کار است. او در دورهٔ هشتم و نهم مجلس نیز نماینده بود. همچنین در دههٔ ۷۰ و ۸۰ امامت جمعهٔ مسجد امام علی #نیویورک را بر عهده داشتهاست.
♻️ استاد #آقاتهرانی سابقه شاگردی محضر حضرات آیات: قدوسی، بهشتی، مظاهری، مصباح یزدی و... را دارد. بعد برجسته شخصیت ایشان جنبه اخلاقی است که نتیجه سال ها تلمذ در محضر اساتید برجسته عرفان از جمله مرحوم آیت الله بهجت بوده است.
🔹🔹 استاد #آقاتهرانی چندین سال در مدرسه #معصومیه قم اقامه جماعت و درس اخلاق داشتند و آنجا بستر آشنایی ما با ایشان فراهم آمد. انشالله در ادامه بخشی از خاطراتم درباره ایشان را تقدیم تان خواهم کرد.
https://eitaa.com/taalighat
#توصیف
#دکتر_آقاتهرانی
♻️ بین بچه های #معصومیه به حاج آقا تهرانی معروف بود. رابطه طلبه ها با حاج آقا رابطه پدر و پسری بود. بچه ها با همه وجود حاج آقا را دوست داشتند.
♻️ زمان حضور حاج آقا در مدرسه خیلی کوتاه بود. نماز مغرب و عشا و بعدهم چند دقیقه صحبت کوتاه... همین. ولی همین چند دقیقه کوتاه همه را #شیفته کرده بود.
🔆 من دوران #معصومیه را به دو مقطع قبل و بعد حاج آقا تهرانی تقسیم میکنم. بچه ها در دوران حضورش خیلی #مراقبت داشتند. احساس #مراقبه بین طلبه ها محسوس بود. همین که فقط وقت نماز حاج آقا را می دیدند انگار تا فردا شارژ بودند و حس معنویت در دل ها فوران می کرد.
🔹🔸 کسی که اهل توجه و مراقبه است، وجودش اثرگذار می شود، حتی اگر حرف خاصی هم بر زبان جاری نکند. متاسفانه برخی تنها ایشان را با بعد سیاسی می شناسند و جنبه اخلاقی و عرفانی ایشان #مغفول مانده است.
@taalighat
#خاطره 1
#دکتر_آقاتهرانی
#درس_اخلاق_با_نماز
♻️ زمان حضور حاج آقا در مدرسه خیلی کوتاه بود ولی همین مقدار کم کافی بود تا بچه ها به لحاظ معنوی شارژ شوند. حاج آقا از لحظه ورود به مسجد اذان و اقامه گفتن را شروع می کرد، به سجاده که می رسید تحت الحنک رو باز می کرد و می گفت: الله اکبر...
💢 الله اکبر که می گفت انگار واقعا #وارد_نماز می شدیم... همه...
♻️ #نماز_حاج_آقا_درس_اخلاق_بود. همه انتظار می کشیدیم تا مغرب شود و وقت نماز. حاج آقا آنچنان نماز را با همه وجود و حضور می خواندند که #لذت_نماز را در کام خود حس می کردیم و با آیه آیه ای که می خواندند اوج می گرفتیم.
🔻🔻 بسیاری از مواقع در نماز سوره "اذا زلزلت" و "القارعه" می خواندند، وقتی به این آیات می رسیدند که:
"و من یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره"
"و اما من خفت موازینه فأمه هاویه"
⛈🌨 همه وجودمان را #انکسار فرامیگرفت و گویی خود را در محضر حقیقت آیات می دیدیم، #بغض حاج آقا هنگام قرائت این آیات و مکث ممتد ایشان در این لحظات همه را به تنبه وا میداشت و #بغض را در گلوی همه می نشاند.
♻️ ما با نمازهای حاج آقا بود که این آیات را تازه درک کردیم و معنای آن ها را با همه وجود لمس کردیم.
واقعا #نماز_حاج_آقا_درس_اخلاق_بود. بعد نماز احساس می کردیم چقدر آرامش گرفته ایم، چقدر خدا را و گفتگو با او را دوست داریم..
@taalighat
#خاطره 2
#دکتر_آقاتهرانی
#نماز_عاشقانه
♻️ گفتم نماز های حاج آقا مرتضی مثل درس اخلاق بود. اصلا خودش اثر تربیتی و روحی بر روح بچه ها داشت. وقتی داخل مسجد می شد، عمامه را از کناری باز می کرد و تحت الحنک می انداخت و زیر لب اذان و اقامه می گفت، سر سجاده که می رسید، تکبیر گفته بود.
♻️شب هایی که در نماز سوره (إذا زلزلت) می خواند، حال و هوای همه تغییر می کرد. با #بغض گلوگیری می گفت: (فمن یعمل مثقل ذره خیرا یره، و من یعمل مثقال ذره شرا یره) همه احساس می کردند، #قیامت در پیش است...
♻️ بعد از نماز ها بچه ها دور سجاده #حاج_آقا_مرتضی حلقه می زدند. تا یک ربع بعد از نماز سر سجاده جواب سوالات بچه ها را می داد. بچه هایی که سوال داشتند، زودتر سلام نماز را می گفتند و با سرعت خود را کنار سجاده می رساندند. #اولین_صحنه ای که بعد نماز می دیدی، دو دستی بود که از بالای چشم های حاج آقا به پهنای صورت کشیده می شد تا #اشک هایش را پاک و پنهان کند، ولی سرخی چشم ها گواه شیدایی او بود.
♻️ نماز ها را متناسب با حالش می خواند. شاید دو نماز شبیه هم به سختی بین نماز هایش پیدا می شد. گاهی طولانی و گاهی کوتاه. اما در همه یک وجه مشترک وجود داشت:
🔻🔻 انگار با خدا #عاشقانه صحبت می کرد... این عشق را همه حس می کردند...همه....
@taalighat
#خاطره 3
#دکتر_آقاتهرانی
#پدر_معنوی_معصومیه
♻️ من دوران #معصومیه را به دو مقطع معنوی تقسیم می کنم. معصومیه زمان حاج آقا مرتضی و معصومیه بعد از حاج آقا مرتضی. احساس من و خیلی هایی که مثل من این دو مقطع را درک کرده اند، همین است.
#دوران_طلایی
♻️ دورانی که حاج آقا مدرسه می آمدند، معنویت را در زندگی بچه ها لمس می کردیم. اصلا بچه ها در #مراقبه بودند. حواسشان بود. شور و نشاط معنوی بچه ها دیدنی بود. هر شب دیدن حاج آقا این نشاط را بیشتر می کرد.
♻️ زمانی که حاج آقا معصومیه می آمدند، آن قدر بچه ها احساس محبت و عطوفت و #شیدایی نسبت به ایشان داشتند که با شوق برای نماز به مسجد می آمدند. حاج آقا بچه ها را واقعا دوست داشت. این محبت را کتمان نمی کرد. بچه ها هم حاج آقا را #پدر خود می دانستند. مشکلات زندگی و ابهام های معنوی و سوالات تحصیلی و همه چیز خود را از حاج آقا می پرسیدند. حاج آقا #همه_کاره_بچه_ها بود.
♻️ معمولا بیشتر شب ها بعد از نماز چند دقیقه ای صحبت می کردند. گاهی از مسائل سیاسی، گاهی یک خاطره از آیت الله بهجت، گاهی یک روایت کوتاه، گاهی یک توصیه ی طلبگی، گاهی هم یکی از اتفاقات معنوی شخصی....هر صحبت مثل شعله ای در دل بچه ها روشن می ماند تا دوباره فردا شب بیاید و در دل این شعله بدمد.
♻️ بعد از نماز از مدرسه تا موسسه امام (ره) پیاده می رفت، ولی نه تنها... بچه هایی که نوبت سوال کردن به آن ها نرسیده بود تا دم موسسه با او می رفتند. بین راه شاید گاهی ده نفر دور حاج آقا حلقه زده بودند و مردم با تعجب نگاه می کردند که این فرد کیست که طلبه ها #مثل_پروانه دور او می چرخند؟
@taalighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ #اختصاصی
♻️ شعرخوانی پیرغلام سیدالشهدا مرحوم #حاج_قربی
🔅 #اصغر که در صف شهدا ماه پاره است
🔅خونش به روز حشر به هردرد چاره است...
🔆 محکم بگیر رشته قنداقه اش به دست
🔆 #باب_الحوائج است اگر شیرخواره است
✅ یک توصیه کاربردی: هر روز #سفره_سیدالشهدا بیاندازید...
@taalighat
#خاطره 4
#حاج_قربی
#دیدن_سیدالشهدا
♻️ یکی از رفقا از قم اومده بود. باهم رفتیم دیدن #حاج_قربی. خیلی گفتگو شد.
تا اینکه رفیق ما سوالی از حاجی پرسید که عجیب بود. گفت حاج آقا شما تا حالا #امام_حسین علیه السلام رو #دیدید ⁉️⁉️
🔆 من تو دلم گفتم آخه این چه سوالی بود. خوب چی جواب بده حاجی.
♻️ هنوز تو بهت از این سوال بودم که یکدفعه حاجی گفت: آره دیدم، مگه شما ندیدید؟
🔆 بهت من چندبرابر شد. حاجی چی داره میگه؟
بعد ادامه داد: همه زندگی من حسینه، من تو همه لحظات عمرم وجود امام رو حس کردم. دیدن با چشم ظاهر که مهم نیست. برکت زندگی من، راه حل مشکلات، نعمت هدایت، و... همه از امام حسین بوده... این یعنی #حسین تو همه ی زندگی من بوده و من همه جا حسین را دیدم.
🔻🔻 حاجی با همه وجود نقش و حضور #امام رو توی زندگی حس می کرد و به اون ایمان داشت. حاجی همیشه به ما درس #امام_شناسی می داد.
🆔 @taalighat
#خاطره 4
#دکتر_آقاتهرانی
#امام_زمان_عج
🔻🔻 هوای آقای ما را داشته باشید...
♻️ یک شب بعد از نماز عشاء یکی از بچه های زنجان برای #عمامه_گذاری آمد پیش حاج آقا مرتضی... عمامه را داد به دست حاج آقا
🔹🔹 حاج آقا عمامه را گرفت و دعایی خواند و عمامه رو بر سرش گذاشت و #اشک در چشمانش حلقه زد، با گریه رو به اون طلبه کرد و با لهجه شیرین اصفهانی گفت:
🔆 هوای آقای ما رو داشته باشید، #آقا_تنهاست، کمکش کنید...
@taalighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 #اختصاصی
♻️شعرخوانی دلسوخته آستان اباعبدالله مرحوم #حاج_قربی
🔆 رفتم به لب دریا، چشمم ز غمش تر بود
🔆 از داغ غمش پیدا، عکس علی اصغر بود
@yadhaa
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
https://eitaa.com/joinchat/4003725374Ce60d538cb7
#حاج_مهدی_مطلبی
#توصیف
♻️ مهدی مطلبی کربکندی، سال 1364 در تهران به دنیا آمد. در مدرسه علم و فرهنگ دکتر حدادعادل تحصیل کرد و 1382 وارد حوزه علمیه قم و مدرسه معصومیه س شد.
♻️ بین بچه های معصومیه معروف بود به #حاج_مهدی. برای بچه ها نقش داداش بزرگتر را داشت. مهربان بود و خوش اخلاق، مودب بود و اهل مزاح، درس خوان بود و پرتلاش، #مداح بود و روضه خوان. همه این ها باعث شده بود بشود #محبوب_دلها.
♻️ در معصومیه مسئول #واحد_شهدا بود. اصلا از اول جنس شهدایی داشت، یادواره برای شهدا، احیای خاطرات شهدا، ترویج شهدا... دغدغه اش بود.
♻️ سال 92 با شروع #مذاکرات_هسته_ای و خسارت های متعددی که نصیب کشور شد پا در عرصه روشنگری گذاشت، چند جلد کتاب نوشت و ده ها سخنرانی کرد و در نهایت 24 خرداد 94 در مسیر سفر به کردستان برای سخنرانی، در سانحه ای #آسمانی شد.
🔻🔻 بزودی خاطراتی از ایشان منتشر خواهیم کرد.
🆔 @taalighat
#خاطره 1
#حاج_مهدی_مطلبی
#نیت_خالص
🔸🔹 یک روز خیلی کلافه بودم باید در مورد موضوع مهمی #تصمیم می گرفتم ولی تردید اجازه نمی داد. نیاز به کمک داشتم.
🔻🔻 گوشی رو برداشتم زنگ زدم به #حاج_مهدی، گفتم مهدی ببین من نیاز دارم تو بهم بگی حسین برو این کار رو انجام بده، تردید نکن، محکم قدم بردار...
🔆 تو پرانتز بگم، مهدی اینقدر برای ما مهم و نفسش اثرگذار بود که چنین خواسته ای میشد ازش داشت.
🔹🔸 منتظر بودم مهدی شروع کنه به نصیحت و تلنگر زدن، ولی گفت: حسین گوشی رو قطع کن من خودم تا چند دقیقه دیگه زنگ میزنم.
🔻🔻 چند دقیقه بعد زنگ زد، حرفی که باید میزد رو زد. منم آروم شدم. ولی برام سوال بود چرا همون موقع این را نگفت!!!
🔸🔹 گفتم مهدی چرا همون موقع نگفتی و قطع کردی؟ گفت: اون موقع نمی تونستم طوری بگم که اثر داشته باشه، رفتم دو رکعت نماز خوندم از خدا خواستم بتونم با #نیت_خالص بهت بگم...
🆔 @taalighat
#خاطره 2
#حاج_مهدی_مطلبی
#تکیه_گاه
🔻🔻 از سال 84 با مهدی هم درس و هم کلاس بودیم. رفته رفته رفاقت مان بیشتر شد تا جایی که مهدی از یک جا به بعد شده بود واقعا برادر بزرگ تر و یک #تکیه_گاه.
🔸🔹 خیلی ها در مشکلات سراغ #حاج_مهدی می آمدند. طوری با همه وجود، با مهربانی، بدون منت و توقع دنبال حل مشکلات بچه ها بود که همه با خیال راحت سراغش می آمدند. مهدی هم از هیچ کمکی دریغ نمی کرد.
🔻🔻 یکبار گرفتار مشکل پیچیده ای شده بودم و تنها چاره را توسل به #امام_رضا ع دیدم. مهدی از مشکل خبر داشت، چهارشنبه عصر ساکش را بست گفت: پاشو بریم #مشهد.
🔸🔹 چهارشنبه عصر حرکت کردیم و جمعه عصر برگشتیم که شنبه صبح سر کلاس باشیم. اما مهدی وقتی دید رفیقش گرفتار مشکل است و نیاز به #زیارت دارد همراه او شد تا با همراهی اش کمک کند مشکلی حل شود.
🔻🔻 مهدی واقعا #تکیه_گاه بود. از وقتی که رفته خیلی ها با همه وجود #نبودنش را حس می کنند.
🔹 حال بدی است وقتی تکیه گاهت را از دست میدی...
🆔 @taalighat
#خاطره 5
#حاج_قربی
#کربلا
♻️ اولین باری بود که میخواستم به #کربلا مشرف بشم. خیلی سخت بود. سفر به جایی که هم عاشقش هستی و هم خودت رو لایقش نمیدونی. با افراد مختلفی از اساتید و بزرگان صحبت کردم و راهنمایی خواستم که #ادب_زیارت رو یاد بگیرم.
♻️ در این بین یاد #حاج_قربی افتادم. زنگ زدم گفتم حاجی میخوام برم کربلا چی کنم. حاجی اسم کربلا میشنید گریه می کرد.
خیلی چیزها گفت و حال من رو منقلب کرد تا اینکه فرمود: رسیدی اونجا بگو:
#ارادة_ربی_فی_مقادیر_أمورها_تهبط_إلیکم_و_تصدر_من_بیوتکم.
💢 ترجمه: خواست و مشیت الهی در مقدرات امور بر شما نازل می شود و از خانه های (به واسطه ی) شما صادر می شود. ( شما مجرای فیوضات الهی هستید)
🔹🔸 حاجی باور داشت امام #همه_کاره_عالم است و با این نگاه بود که میشد #زیارت_بامعرفت رفت.
🔻🔻 احساس کردم نگاهم رو تغییر داد. ارتقا داد. حالا بهتر میفهمم کجا دارم میرم. چون این عبارت رو با همه ایمانش گفت، وجودم و قلبم رو متأثر کرد. حس کردم هیچ کسی اینطور #کربلا رفتن رو بهم یاد نداد که حاجی یاد داد.
@taalighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 #اختصاصی
♻️ کلیپ شعرخوانی دلسوخته سیدالشهدا مرحوم #حاج_قربی
🔆 حرم آب ندارد...
🔆 علی خواب ندارد
🔆 روم خیمه بگویم...
🔆 که شد کشته عمویم
#شادی_روحش_صلوات
@yadhaa
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
https://eitaa.com/joinchat/4003725374Ce60d538cb7
💢 #اطلاعیه
🔹🔸 بنابر پیشنهاد برخی عزیزان ازاین پس #خاطراتی را که از نزدیکان و اطرافیان مان درباره بزرگان، علما، صلحا، شهدای بزرگواری که کمتر یادی از آن ها می شود و در اطراف مان زندگی می کردند را نیز خواهیم نوشت.
🔹🔸 اولین خاطره جدید را با یاد #شهدا آغاز می کنیم که حسن مطلع باشد.
🔻🔻 برخی خاطرات که #ساده از کنار آن ها می گذریم گاه نکته ای ظریف دارد و اگر آن را ثبت نکنیم از دست می رود پس وظیفه داریم به ثبت آن ها بپردازیم.
@yadhaa
#خاطره1
#شهید_سیداحمد_برقعی
♻️ سیداحمد، جوانی که در خانواده ای مذهبی، اصیل و متمکن بزرگ شده بود. شیخ حسین #انصاریان هر وقت همدان می آمد، مهمان این خانه بود. شیخ حسین درباره وصیت نامه اش گفته بود انگار یک عارف به مقصد رسیده این متن را نوشته...
🔸🔹یک روز که سید احمد مریض شده بود، یکی از رفقایش او را دید. گفت: سید #خدا_بد_نده...
♻️ سید اینقدر بهم ریخت و ناراحت شد، گفت اخوی مگه خدا بد میده؟؟؟
🔻🔻 شهدا در نگاه به خدا، در سخن گفتن و در همه جملاتی که برای ما عادی شده، دقیق بودند. همین دقت ها است که کم کم به انسان #رشد می دهد.
(به نقل از حاج حمید ایزدی)
@taalighat