eitaa logo
نشر فضایل امیرالمؤمنین علی علیه السلام
438 دنبال‌کننده
129 عکس
94 ویدیو
2 فایل
کانال دوم ما ✳️اَحاديث ناب۱۴معصوم✳️ @Ahaadith_Ahlebait قال الامام صادق علیه السلام: کسی که احادیث ما را در دل شیعیان ما جای می دهد از هزار عابد برترست. 📚اصول کافی جلد۱صفحه۳۳ #کپی با ذکر #صلوات 💫 @ya_amiralmomenin110 💫 خادم کانال @Amirovisi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷 🔸💠  💠🔸 🔆 (از سال هفتم [ وقوع جنگ ] 🌺🌺🌺 جلگه وسيع حاصلخيزي را كه در شمال مدينه به فاصله سي دو فرسنگي (۱۴) آن قرار دارد «وادي خَيْبَر» مي‌نامند و پيش از بعثت پيامبر صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، ملت يهود براي سكونت و حفاظت خويش در آن نقطه، دژهاي هفتگانه محكمي ساخته بودند از آنجا كه آب و خاك اين منطقه براي كشاورزي آمادگي كاملي داشت، ساكنان آنجا در امور زراعت و جمع ثروت و تهيه سلاح و طرز دفاع، مهارت كاملي پيدا كرده بودند و آمار جمعيت آنها بالغ بر بيست هزار نفر بود، و ميان آنها مردان جنگاور و دلير فراوان به چشم مي‌خورد (۱۵). جرم بزرگي كه يهوديان خَيْبَر داشتند، اين بود كه تمام قبائل عرب را براي كوبيدن حكومت اسلام تشويق كردند و سپاه شرك با كمك مالي يهوديان خَيْبَر، در يك روز از نقاط مختلف عربستان حركت كرده خود را به پشت مدينه رسانيدند. در نتيجه، جنگ احزاب (خندق) رخ داد و سپاه مهاجم با تدابير پيامبر صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم و جانفشاني ياران او پس از يك ماه توقف در پشت خندق، متفرق شدند و به وطن خود از آن جمله يهوديان خَيْبَر به خَيْبَر باز گشتند و مركز اسلام آرامش خود را باز يافت. نا جوانمردي يهوديان خَيْبَر، پيامبر صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم را بر آن داشت كه اين كانون خطر را برچيند، و همه آنها را خلع سلاح كند. زيرا بيم آن مي‌رفت كه اين ملت لجوج و ماجراجو، بار ديگر با صرف هزينه‌هاي سنگين، بت پرستان عرب را بر ضد مسلمانان برانگيزند، و صحنه نبرد احزاب بار ديگر تكرار شود. بخصوص تعصب يهود نسبت به آئين خود، بيش از علاقه مردم قريش به بت پرستي بود، و براي همين تعصب كور بود كه هزار مشرك اسلام مي‌آورد، ولي يك يهودي حاضر نبود دست از كيش خود بردارد. خلاصه پيامبر صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فرمان داد كه مسلمانان براي تسخير آخرين مراكز يهود در سرزمين عربستان آماده شوند و پرچم سفيدي به دست حضرت علي عليه السلام داد و فرمان حركت را صادر نمود و رهبر بزرگ اسلام با هزار و شش صد سرباز كه دويست سواره نظام در ميان آنها بود به سوي خَيْبَر پيشروي كرد (۱۶). 📚منابع:   ۱۴) فاصله مدينه تا خَيْبَر كه در استان حائل قرار دارد از مسير‌ فعلي ۱۸۰ كيلومتر است. ۱۵) سيره حلبي، جلد ۳، صفحه ۳۶ تاريخ يعقوبي، جلد ۲، صفحه ۴۶. ۱۶) البته پيامبر صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، به خاطر مسائل نظامي علاقه مند بود كسي از مقصد وي آگاه نشود تا زماني كه لشكر به بيابان «رجيع» رسيد، حركت لشكر را به سوي خَيْبَر قرار داد. ❌ فقط با ذکر کانال ❌ ~~~~~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 226 ✨🍂 حدیث در جنگ ، در شأن چه بود؟ ◾️✨ مسلمانان به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله قلعه خیبر را محاصره کردند؛ ولی سه بار با وجود فرماندهی ابوبکر و عمر شکست خورده و فرار کردند. این شکستها باعث ناراحتی اصحاب شد. پیامبر صلی الله علیه و آله برای قوّت قلب آنها فرمودند: «والله لاعطینّ الرایة غداً رجلاً کرّاراً غیر فرّار، یفتح الله علی یدیه یحبّ الله و رسوله و یحبّه الله و رسوله» به خدا قسم فردا پرچم را به کسی می‌دهم که حمله کننده بر دشمنان باشد، نه گریزنده و فرار کننده. بر دست او خدا فتح کند و او کسی است که خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله او را دوست دارند و او هم خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله را دوست می‌دارد. فردای آن روز سپاهیان لباس رزم پوشیده، در مقابل پیامبر صلی الله علیه و آله قرار گرفتند و هر کسی در فکر بود که این فضل و شرف نصیب چه کسی خواهد شد؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: برادر و پسر عمّم کجاست؟ گفتند: ایشان مبتلا به چشم درد شده اند و قادر به آمدن به اینجا نیستند. به سلمان امر کردند و او رفت و امیرالمؤمنین علیه السلام را آورد، در حالی که چشمان ایشان بسته بود. خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند و سلام کردند. رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از جواب سلام فرمودند: یا اباالحسن! حالت چطور است؟ فرمودند: به حمدالله خیر است. سر و چشمم درد می‌کند و جایی را نمی بینم. حضرت فرمودند: «نزدیک من بیا. » وقتی آمدند، آب دهان مبارکشان را در چشمهای ایشان قرار دادند و برای ایشان دعا کردند. به سرعت چشم ایشان باز شد و بیماری برطرف گردید، به حدی که گویا دردی نداشته اند. سپس پرچم اسلام را از پیامبر صلی الله علیه و آله گرفتند و باعث پیروزی اسلام بر یهود شدند. » [۱] ---------- 📚منابع: [۱]: _ بخاری: صحیح: باب جهاد و السیر فی باب دعاء النبی ۴/۵، مسلم بن حجاج: صحیح ۵/۱۹۵، نسائی: خصائص العلوی ۴۹، ترمذی: سنن ۵/ ۳۰۲، عسقلانی: اصابه ۱/ ۳۸، راغب اصفهانی: محاضرات الادباء: ۲/ ۲۱۲ و ابن جوزی: تذکرة ۳۰، محدث شام: تاریخ ۱۳/ ۲۸۸ و احمد بن حنبل: مسند ۱/ ۱۸۵ و... ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 226 و نسخ 🍂🔸 اشاره ۱۹۵. آیا نسخ در فتح و یا فتح و یا در الوداع و یا در جنگ و یا در القضاء شده است؟ 🌸🌺 جواب خیر، همین اختلاف عقیده درباره زمان و مکان آن نشان می‌دهد که چنین چیزی اصلاً وجود نداشته است به علاوه در کتابهای جمع بین الصحیحین بخاری و مسلم و مسند و صحاح ستّه و جمع آن که از کتب اهل سنت هستند، نوشته شده که این حکم تا زمان خلافت عمر بوده و نسخ نشده است. با توجه به سخنان عمر که گفت: «دو متعه ای را که در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله حلال بود، من آنها را حرام می‌کنم»، اگر به فرض حکم ناسخ در این ایام آمده بود، صحابه پیغمبر صلی الله علیه و آله مانند: عبدالله بن عباس و عمران بن حصین و ابوذر و عبدالله بن مسعود و جابر بن عبدالله انصاری و... هیچ گاه دست به چنین کاری نمی زدند ولی گفته شده که آنها تا زمان خلافت عمر به این حکم عمل می‌کردند و می‌گفتند: ما چیزی درباره ردّ آیه متعه از رسول خدا صلی الله علیه و آله نشنیده ایم. زن ، زوجه 🍃🔹 اشاره ۱۹۶. آیا شرایط از جمله: و و و ، برای زن وجود دارد؟ و آیا او حقیقی مرد به می‌آید؟ 🌺🌸 جواب بله، زن متعه، زوجه حقیقی مرد است و تمام شرایط زوجیت برای زن متعه وجود دارد مگر در بعضی شرایط با دلایل خاص: معلوم نیست که ارث از شرایط ازدواج باشد چون بسیاری از زنها هستند که بعد از ازدواج از شوهرشان ارث نمی برند مانند: زن کتابیّه (مسیحی، یهودی، مجوسی)، و قاتل شوهر، که ارث برای همگی آنها ممنوع است. به طور صریح هم نمی توانیم بگوییم که زن متعه از ارث محروم است چون فتوای علمای شیعه هم گاهی اوقات متفاوت است به همان صورت که فتوای علمای اهل سنت درباره موضوعات مختلف فرق می‌کند. علمای شیعه امامیه عقیده دارند که زن متعه هم باید عده داشته باشد و اگر شوهرش بمیرد، باید عده وفات که چهار ماه و ده روز است را نگه دارد چه شرایط دخول انجام شده باشد یا نه و یائسه باشد یا نه. حق نفقه جزء شرایط لازم ازدواج نیست. گروهی از زنان هستند که از حق نفقه محروم هستند مانند: ناشزه و کتابیه و قاتل شوهر. تمام شدن مدت، البته طلاق او می‌باشد و همچنین بخشش مدت توسط زوج در بین مدت نیز طلاق او می‌باشد. نسخ ، سخن صلی الله علیه و آله نیست 🍂🔸 اشاره ۱۹۷. از اهل عقیده دارند که اگر موضوع حُرمت را از خدا صلی الله علیه و آله بود، آن را نمی کرد. جواب به این چیست؟ 🌺🌸 جواب اولاً: اگر او چنین نسخی را از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده بود، باید از زمان آن حضرت تا زمان حکومت خود آن را نهی می‌کرد و وقتی می‌دید که بزرگان صحابه به آن حکم عمل می‌کنند، آنها را از آن عمل نهی می‌کرد. ثانیاً: هر حکمی که آن حضرت بیان می‌فرمودند، باید ناسخ آن هم توسط خود آن حضرت بیان می‌شد و تأخیر در آن اصلاً جایز نبود و این کفر است که ما بگوییم رسول خدا صلی الله علیه و آله در بیان رد حکم متعه کوتاهی کردند و امت از روی نادانی دچار گناه شده باشند و آن حضرت حکم نسخ متعه را فقط به عمر گفته باشند و او هم تا آخر خلافتش آن را به کسی نگفته باشد. ثالثاً: اگر عمر حکم متعه را از آن حضرت شنیده باشد، باید زمانی که حکم نسخ را بیان می‌کند بگوید: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم...، اما هر بار که این حکم را بیان نموده گفته: «من آن را حرام کرده ام» و «من سنگسار می‌کنم در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله با وجود اینکه پیامبر مبعوث از طرف خداوند بودند هیچ گاه به این صورت و از جانب خود صحبت نمی کردند و همیشه می‌گفتند: خدای متعال به من امر فرموده که فلان حکم حلال یا حرام است. » ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹   علیه السلام🍃🌸🌸 گفتار (ع): هنگامى كه به فتح آمد 🌸🍃🍃 (۱) ۲۸۵- خبر داد بما ابو حسن على فرزند عبيد اللَّه فرزند قصاب بيع (خدا رحمت كند) كه نقل كرد بما ابو بكر محمد فرزند احمد فرزند يعقوب مفيد جرجرائى كه نقل نمود بما ابو حسن على فرزند سليمان فرزند يحيى كه حديث كرد بما عبد الكريم فرزند على كه نقل كرد بما جعفر فرزند محمد فرزند ربيعه بجلى كه نقل نمود بما حسن فرزند حسين عرنى كه حديث كرد بما كادح فرزند جعفر (از عبد اللَّه فرزند لهيعة از عبد الرحمن فرزند زياد) از مسلم فرزند يسار از جابر فرزند عبد اللَّه كه گفت: هنگامى كه على بن ابى طالب به فتح خيبر آمد، پيامبر (ص) باو فرمود: اى على اگر گروهى از امتم در باره تو نمى گفتند آنچه را كه نصارى در باره عيسى بن مريم گفته است، در باره تو سخنى مى گفتم: كه بر گروه مسلمانان نمى گذشتى مگر آنكه خاك را از زير پاهايت مى گرفتند و زياد مانده آب وضويت را اخذ مى نمودند، و با آنها شفا مى جستند، و ليكن برايت كافى است آنكه تو از من باشى (و من از تو، تو از من ارث ميبرى و من از تو ارث مى برم، و تو نسبت بمن) مانند هارون از موسى، هستى جز آنكه بعد از من پيامبرى نيست، و تو ذمه مرا برى مينمائى و عورتم را ميپوشانى، و با طريقه من جنگ مى كنى، و فردا در آخرت نسبت بمن نزديكترين خلق ميباشى و تو در كنار حوض جانشين منى، و بتحقيق شيعه تو بر منبرهائى از نور در اطراف من ميباشند، در حالى كه روهاى آنان ميدرخشد، و من بر آنها شفاعت مى كنم، و در بهشت همسايه هاى من هستند، و بتحقيق جنگ كردن با تو جنگيدن با من است، و آشتى با تو آشتى با من است، پنهان تو پنهان من، و آشكار تو آشكار من است، و بتحقيق فرزندان تو فرزندان من است، و تو دين مرا ادا مى كنى، و به وعده من وفا مينمائى و بتحقيق حق در زبانت و در قلبت و با تو و در پيشگاهت و پيش چشمانت ميباشد، 📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۲۰۱ و ايمان با گوشت و خون تو آميخته شده مانند آنكه با گوشت و خون من آميخته شده است، و كسى كه ترا دشمن بدارد در كنار حوض بر من وارد نمى شود، و دوستت از تو غايب نمى گردد (۱) پس على براى سجده بر زمين افتاد، و گفت: سپاس خدائى را كه به من با اسلام منت گذاشت، و قرآن را بمن آموخت، و خدا بسبب احسان و فضلش مرا بر بهترين بشر و گراميترين مخلوقات و عزيزترين اهل آسمانها و زمين نزد پروردگار، و بر خاتم پيامبران و سرور فرستادگان، و برگزيده خدا در ميان عالميان، دوست قرار داد. پيامبر (ص) به على (ع) فرمود: اى على اگر تو نبودى مؤمنها بعد از من شناخته نمى شدند، بتحقيق خداى توانا نسل هر پيامبرى را از پشت خود قرار داده، و نسل مرا از پشت تو قرار داده است، اى على تو نسبت بمن عزيزترين مخلوقات و گراميترين آنها هستى، و دوستدار تو گرامى ترين كسى است از ميان امتم كه بر من وارد مى شود. ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 اكرم صلّى اللّه عليه و آله در روز فرمود: به كه عليه السّلام و را مى دارد و و هم او را مى دارند 🌸🌺🌺 (۲) [📚صحيح بخارى] در «جهاد و سير» در باب «آنچه در رابطه پرچم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آمده است» به سند خود، از «سلمة بن اكوع» روايت كرده است كه على عليه السّلام در روز خيبر، بر اثر درد چشم از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دور افتاد و از اين نظر كمال ناراحتى را داشت و با خود مى گفت: چرا بايد از همراهى با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دور باشم. طولى نكشيد كه خود را بحضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله رسانيد. شبى كه فرداى آن قلعه خيبر مفتوح شد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: فردا پرچم اسلام را در اختيار مردى مى گذارم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند و خداست كه خيبر را بدست او فتح مى كند. بر خلاف انتظار طولى نكشيد، على را مشاهده كرديم. همگان گفتند: اين على عليه السّلام است! در اين هنگام بود كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پرچم اسلام را در اختيار آن حضرت گذاشت. و خداى تعالى خيبر را بدست او فتح نمود. مؤلف گويد: همين حديث را «بخارى» در كتاب «آغاز خلقت» در باب «مناقب على بن ابيطالب عليه السّلام» و در باب «غزوه خيبر»، آورده است و «مسلم» هم در «صحيح» خود، در كتاب «فضائل صحابه» در باب فضائل على بن ابيطالب عليه السّلام و «بيهقى» در [📚سنن ۶/ ۳۶۲] و «ابو نعيم» در [حلية ۱/ ۲۶] روايت كرده اند. (۱) [صحيح بخارى] در «جهاد و سير» در باب «فضيلت كسى كه مردى به دست او اسلام اختيار كند»، به سند خود، از «سهل بن سعد» روايت كرده است گفت كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در روز خيبر، فرمود: فردا پرچم اسلام را به مردى اعطا مى كنم كه خيبر به دست او فتح مى شود و خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند. مسلمانان آن شب را استراحت كردند در حالى كه در انديشه بودند كه فردا پرچمدار اسلام چه كسى خواهد بود؟ اينك فردا رسيده است، همه چشمها بدست پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله دوخته شده كه پرچم را بدست چه شخصى به اهتزاز در مى آورد. در اين حال پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: على كجاست؟ يكى از حاضران پاسخ داد: على عليه السّلام به درد چشم گرفتار است. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله حضرت على عليه السّلام را پيش خود طلبيد و آب دهان مبارك را در ميان ديدگان على عليه السّلام ريخت. و دعا كرد و بلافاصله درد چشم برطرف شد، آنچنان كه از آغاز دردى نداشته است! پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله پرچم پر افتخار اسلام را به حضرت على عليه السّلام داد «۱» و فرمود: با اين مردم نبرد مى كنم تا مانند خودمان از نعمت اسلام برخوردار شوند. سپس خطاب به على عليه السّلام، فرمود: اينك با كمال قدرت و توانائى و با آرامش خاطر به مسير خود ادامه بده همين كه به خيبر رسيدى، نخست آنان را به آئين اسلام دعوت كن و آنچه بر آنها واجب مى گردد به اطلاعشان برسان. به خدا _____ _ (۱) زان جا كه لواى حمد در روز جزاباشد بكف مقدس شير خدا شك نيست كه در خيبر و آن فتح عظيم پرچم به كف على است بى چون و چرا (مترجم) سوگند! اگر خدا بوسيله تو مردى را به اسلام هدايت كند، بهتر است از اينكه شترهاى سرخ مو براى تو ارزانى دارد. مؤلف گويد: «مسلم» اين روايت را در «صحيح» خود، در كتاب «فضائل صحابه» در باب بخشى از فضائل على عليه السّلام، و «امام احمد» در [📚مسند ۵/ ۳۲۲] و «نسائى» در [📚خصايص ص ۶] و ذيل حديث را، «على بن سلطان» در [مرقات ۵/ ۵۶۶] روايت كرده (۱) و مى گويد: «طبرانى» به طريق مرفوع «۱»، از «ابو رافع» نقل كرده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله خطاب به على عليه السّلام، فرمود: هر گاه خداى تعالى مردى را بوسيله تو هدايت كند، ارزش آن از هر چيزى كه خورشيد بر آن مى تابد، بهتر و ارزنده تر است. (۲) [صحيح مسلم] در كتاب «جهاد و سير» در باب غزوه «ذى قرد»، به چندين سند، از «عكرمة بن عمّار» از «اياس بن سلمة» از پدرش روايت كرده است (و حديث را ادامه مى دهد تا آنجا كه) هنگامى كه وارد خيبر شديم، بزرگ اهل خيبر (مرحب) در حالى كه به شمشير و زور و بازوى خود مى باليد به ميدان آمد و رجز خواند و گفت: ...... فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 اكرم صلّى اللّه عليه و آله در روز فرمود: به كه عليه السّلام و را مى دارد و و هم او را مى دارند 🌸🌺🌺 در حالى كه به شمشير و زور و بازوى خود مى باليد به ميدان آمد و رجز خواند و گفت: قد علمت خيبر انّى مرحب شاكى السّلاح بطل مجرّب اذ الحروب اقبلت تلهّب؛ خيبر مى داند كه من مرحبم، كسى هستم كه با شوكت هر چه تمامتر عليه دشمنان هر سلاحى را بكار مى گيرم. و دلاور با تجربه اى هستم كه در برابر آتش شعله ور جنگها، بيمى به خود راه نمى دهم و از هيچگونه پايمردى باز نمى ايستم. «سلمه» گويد: عموى من، «عامر»، براى مبارزه با او بيرون رفت. رجز خواند و گفت: قد علمت خيبر انّى عامرشاكى السّلاح بطل مغامر _________ _ (۱) حديث مرفوع حديثى است كه از گفتار و كردار پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله حكايت مى كند. (مترجم) ؛ خيبر مى داند كه من عامرم، كسى هستم كه با شوكت تمامتر با سلاح در دست، بر دشمن مى تازم و از مرگ هراسى ندارم. (۱) در اين هنگام دو ضربت شمشير، در ميانشان فرو آمد. مرحب پيشدستى كرد و شمشيرى بر كلاه خود او فرو آورد. و ضربت شمشير ديگرى هم بر او وارد آورد و رگ دستش را بريد و «عامر» به شهادت رسيد. (تا آنجا كه گفته است) پس از اين فاجعه، مرا به سوى على عليه السّلام فرستاد تا آن حضرت را بحضور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله بخوانم. حضرت على عليه السّلام در آن روز به درد چشم مبتلا بود. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در برابر اصحاب خطاب به آنان فرمود: فردا پرچم اسلام را در اختيار مردى قرار مى دهم كه خدا و رسول خدا را دوست مى دارد- يا فرمود خدا و رسول او را دوست مى دارند- «سلمة» گويد: بحضور حضرت على عليه السّلام شرفياب شدم و جريان مأموريتم را به عرض رسانيدم و دست او را كه به درد چشم سختى گرفتار بود گرفتم و پا به پا حضور مبارك رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آوردم. پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله آب دهان شريف خويش را در ميان دو چشم على عليه السّلام ريخت. بلافاصله ديدگانش بهبود يافت و همزمان پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله پرچم اسلام را در دست على عليه السّلام قرار داد. فردا كه «مرحب خيبرى» وارد ميدان نبرد شد، همان رجزى را كه در مقام معرفى خود براى «عامر» خوانده بود در برابر حضرت على عليه السّلام خواند. حضرت على عليه السّلام در مقام معرفى خويش، اين رجز را خواند: انا الذى سمّتنى امّى حيدرةكليث غابات كريه المنظرة اوقاهم بالصاع كيل السندرة ؛ [منم آنكه مادر مرا شير گفت چه شيرى كه طعنه به شمشير گفت] [دهم كيل هر كس به اندازه اش ز بن بركنم نام و آوازه اش] مؤلف گويد: اين حديث را «امام احمد» در [مسند ۴/ ۵۱] و «ابن سعد» در [طبقات ۲/ قسم ۱/ ۸۰] و «ابن عبد البر» در [📚استيعاب ۲/ ۴۵۰] و «متّقى» در [📚كنز العمال ۵/ ۲۸۴] روايت كرده و مى گويد: «ابن ابى شيبه» هم اين روايت را متذكر است و «محب طبرى» در [الرياض النضرة ۲/ ۱۸۵] آورده و گفته است كه «ابو حاتم» اين روايت را نقل كرده است. (۱) [همان كتاب] در كتاب «📚فضائل الصحابه» در باب بخشى از فضائل على عليه السّلام، به سند خود، از «ابو هريره» روايت كرده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در روز خيبر فرمود: البتّه پرچم اسلام را در اختيار مردى قرار مى دهم كه خدا و رسول را دوست مى دارد و خدا، خيبر را بدست او فتح مى كند. «عمر بن خطّاب» گفت: آن روز بود كه خواهان امارت بودم و در اين رابطه با همدستانم، آهسته سخن گفتم و آرزو مى كردم (كه اى كاش) رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مرا پرچمدار اسلام معرفى كند. (ولى بر خلاف انتظار) رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله، على عليه السّلام را بحضور طلبيد و پرچم اسلام را بدست او داد و توجه مكن تا خدا، خيبر را بدست تو فتح كند. راوى گفته است: پس از آنكه حضرت على عليه السّلام پرچم اسلام را بدست گرفت، آهسته آهسته به راه خود ادامه داد تا در مسير خود- با توجه به اينكه به جائى توجه نداشت- توقف كرده و فرياد زد: يا رسول اللّه! چگونه و با چه شرطى با مخالفان مقاتله كنم؟ فرمود: با آنها نبرد كن تا به يكتائى خدا و نبوت محمد، رسول الله صلّى اللّه عليه و آله اعتراف كنند و هر گاه به اين واقعيت اعتراف نمودند، خون و مالشان از ناحيه تو محفوظ خواهد ماند و اگر حق و حسابى جز اين دارند، به عهده حضرت پروردگار است....... فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 اكرم صلّى اللّه عليه و آله در روز فرمود: به كه عليه السّلام و را مى دارد و و هم او را مى دارند 🌸🌺🌺 مؤلف گويد:📚 اين روايت را «امام احمد» در [مسند ۲/ ۳۸۴] و «ابو داود طيالسى» در [مسند ۱۰/ ۳۲۰] و «ابن سعد» در [طبقات ۲/ قسم ۱/ ۸۰] و «متّقى» در [كنز العمال ۵/ ۲۸۵] و گفته است كه «ابن جرير» اين روايت را آورده است و در [۶/ ۳۹۳] مى گويد: «ابن منده» در «تاريخ اصفهان» به اين حديث اشاره كرده است و «نسائى» در [خصايص ص ۶] با چهار طريق و «خطيب بغدادى» در [تاريخ ۸/ ۵] به مختصرى از آن اكتفا كرده است. (۱) [همان كتاب] در كتاب «فضائل الصحابه» در باب بخشى از فضائل على بن ابيطالب عليه السّلام، به سند خود، از «عامر بن سعد بن ابى وقّاص» از پدرش روايت مى كند كه «معاوية» از «سعد»، پرسيد: چرا ابو تراب را سبّ نمى كنى؟ در پاسخ گفت: بخاطر سه خصلت پسنديده اى است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله براى او ذكر كرده است و براى همين است كه من هيچگاه به سبّ او نمى پردازم و اطمينان دارم كه هر گاه داراى يكى از آن خصال بودم، براى من ارزنده تر بود از شتران سرخ مو! هنگامى كه در يكى از جنگها، على عليه السّلام را بجاى خود گذاشت- على عليه السّلام كه چنان انتظارى نداشت- عرض كرد: يا رسول الله! مرا با زنان و كودكان باقى مى گذارى؟! پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: آيا خرسند نيستى از اينكه منزلت تو در پيشگاه من، برابر با منزلت هارون عليه السّلام در پيشگاه موسى عليه السّلام باشد؛ در روز خيبر از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم مى فرمود: بدون شك، پرچم را در اختيار پرچمدارى در مى آورم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند. ما همه خود را براى اين افتخار آماده كرده بوديم كه بر خلاف انتظار همه ما، دستور داد على عليه السّلام را بحضور بياورند. در آن روز على عليه السّلام به درد چشم مبتلا بود. آب دهان مباركش را در ديدگانش ريخت و پرچم را در اختيار او گذاشت. و خداى تعالى خيبر را به كف با كفايت على عليه السّلام مفتوح ساخت؛ هنگامى كه آيه مباهله نازل شد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله، على و فاطمه و حسن و حسين- عليهم السّلام- را بحضور طلبيد و همراه آنان به محل مباهله تشريف فرما شد و فرمود: پروردگارا! اينان اهل بيت من اند. مؤلف گويد: حديث مورد بحث را «ترمذى» در 📚[صحيح ۲/ ۳۰۰] در ضمن مناقب حضرت مولا على عليه السّلام، و «نسائى» هم در [خصائص ص ۴] نقل كرده و بجاى آيه مباهله، آيه تطهير را ذكر كرده و در صفحه ۱۶ تقديم و تأخيرى در الفاظ حديث نموده است و «📚امام احمد» در [۱/ ۱۸۵] با اندك اختلافى به ذكر آن پرداخته است (۱) و «متّقى» در [كنز العمال ۶/ ۴۰۵] و بار ديگر در همان مجلد و در همان صفحه، مختصرى از آنرا متذكر شده است و مى از «سعد» روايت مى كند كه هر گاه ارّه بر سرم بگذارند و مرا به سبّ على عليه السّلام وادارند، هرگز به سبّ آن حضرت اقدام نمى كنم!! و اين بدان جهت است كه ويژگيهاى على عليه السّلام را از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيده ام. اين روايت را «ابن ابى شيبه» و «ابن مخلد» نقل كرده اند. (۲) 📚[صحيح ترمذى ۱/ ۲۱۸] به سند خود، از «براء» روايت كرده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله براى از پاى در آوردن دشمنان دو لشكر آماده كرد، فرماندهى يكى از دو لشكر را به عهده على بن ابيطالب عليه السّلام و ديگرى را به عهده «خالد بن وليد» گذاشت و فرمود: هر گاه جنگى اتفاق افتاد، على عليه السّلام فرماندهى همگان را به عهده مى گيرد و هر دو لشكر تحت فرمانش خواهند بود. على عليه السّلام قلعه اى را فتح كرد و از ميان اسيران، كنيزى را براى خود برگزيد. «خالد» نامه شكوه آميزى به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نوشت و آن نامه را به من داد تا به عرض رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تقديم بدارم. نامه را گرفته از لشكرگاه به مدينه رفتم. پس از آنكه مضمون نامه به اطلاع رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله رسيد، رنگ از صورت مباركش پريد و فرمود: چه گمان مى برى به مردى كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند. در آن حال گفتم: از غضب خدا و رسول به حق تعالى پناه مى برم. آنگاه پوزش خواستم كه من بى تقصيرم (مأمور و معذورم) رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پاسخى نداد. «ترمذى» گفته كه در اين رابطه هم حديثى از پسر «عمر» روايت شده است...... فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 اكرم صلّى اللّه عليه و آله در روز فرمود: به كه عليه السّلام و را مى دارد و و هم او را مى دارند 🌸🌺🌺 مؤلف گويد:📚 «ترمذى» همين حديث را با توجه به سند و متن آن، در [۲/ ۳۰۰] آورده است و «متّقى» هم در [كنز العمال ۶/ ۳۹۷] آنرا ياد آورى كرده و مى گويد كه اين حديث را «ابن ابى شيبه» هم متذكر شده است. (۱) [📚صحيح ابن ماجه] در باب فضائل اصحاب رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله، صفحه ۱۲ به سند خود، از «عبد الرحمن ابى ليلى» روايت مى كند كه «ابو ليلى» همواره با على عليه السّلام بوده و كارش آن بود كه جامه هاى تابستانى را در زمستان، و لباسهاى زمستانى را در تابستان، مى دوخت. «۱» در يكى از اوقات، از «ابو ليلى» در خواست كرديم تا از حضرت على عليه السّلام سؤالى بنمايد. «ابو ليلى» تقاضاى ما را پذيرفت و حكايت خاطره اى را از على عليه السّلام تقاضا كرد. حضرت على عليه السّلام فرمود: در روز خيبر، پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مرا بحضور طلبيد و من در آن روز به درد چشم مبتلا بودم. عرض كردم: يا رسول اللّه! به درد چشم مبتلايم! پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آب دهان مباركش را در ميان ديدگانم ريخت، بلافاصله بهبود يافت. و دعا كرد و گفت: بار خدايا! اثر گرمى و سردى را از على برطرف كن! از آن روز تا به حال، به هيچ وجه احساس گرمى و سردى نمى كنم. و در ضمن آن فرمود: فردا پرچم اسلام را در اختيار مردى مى گذارم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند؛ او كسى است كه هيچگاه از دشمن نمى گريزد. اصحاب كه اين سخن را شنيدند همه خود را آماده كرده كه پرچمدار اسلام باشند. بر خلاف انتظار آنها، پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله، على عليه السّلام را بحضور طلبيد و پرچم را در اختيار او در آورد. (۲) مؤلف گويد: اين حديث را «امام احمد» در [📚مسند ۱/ ۹۹ و ۱۳۳] و «نسائى» در [خصايص ص ۵] با اختلاف لفظى آورده است و مى گويد: دريكى از روزها، «ابو ليلى» به عرض حضرت على عليه السّلام- كه پيوسته همراه آن حضرت بود- تقديم داشت: مردم بر شما ايراد مى كنند كه چرا و چگونه است على عليه السّلام بر خلاف معمول همه مردم لباس نازك را در زمستان، و لباس خشن و ضخيم را در تابستان، _________ _ (۱) از قرائن پيداست اين دو گونه لباس را براى حضرت على عليه السّلام دوخته و حضرت على عليه السّلام بر خلاف معمول همگان لباس زمستانى را در تابستان و لباس تابستانى را در زمستان مى پوشيده است. (مترجم) مى پوشد و هيچگونه احساس حرارت در تابستان و احساس برودت در زمستان نمى نمايد؟ حضرت على عليه السّلام در پاسخ فرمود: مگر نه اينست كه همواره با ما بوده اى؟ عرض كرد: آرى. فرمود: بخاطر دارى كه در جنگ خيبر، پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله پرچمى براى «ابو بكر» تهيه كرد و او را به جنگ فرستاد و «ابو بكر» بدون آنكه نبردى كند، بازگشت! براى «عمر» هم پرچمى ترتيب داد. او هم دست خالى بازگشت! فرمود: پرچم اسلام را به مردى خواهم داد كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند و هيچگاه از جنگ نمى گريزد و پشت به دشمن نمى كند (آندو پشت به دشمن كردند و گريختند) در اين هنگام، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مرا بحضور طلبيد و اين در حالى بود كه من به درد چشم مبتلا بودم. رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله آب دهان مباركش را در چشمهاى من ريخت و گفت: بار خدايا! آزار حرارتو سردى را از على عليه السّلام برطرف كن! اين است كه هيچگاه از سرما و گرما آسيبى نمى بينم و احساس گرمى و سردى نمى كنم. (۱) اين حديث را «متّقى» در [📚كنز العمال ۶/ ۳۹۴] آورده و مى گويد: «عبد الرحمن ابو ليلى» گفته است: معمول حضرت على عليه السّلام آن بود كه در زمستان يك پيراهن و عباى نازك مى پوشيد، و در تابستان از قبائى كه درون آن از پشم پر شده و لباس گرانى بود، استفاده مى كرد (تا آنجا حديث را ادامه داده است كه) رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله «ابو بكر» را به اتفاق تنى چند از مردم به جنگ فرستاد. «ابو بكر» شكست خورده و بازگشت! پس از او، «عمر» را همراه با گروهى به جنگ فرستاد، او هم طرفى نبسته دست خالى و مأيوسانه، بازگشت! رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اكنون كه كار بدينجا كشيد، پرچم اسلام را به مردى خواهم داد (تا آخر حديث) و اظهار مى كند كه اين حديث را «ابن ابى شيبه»، «امام احمد»، «ابن ماجه»، «بزّاز» و «ابن جرير» نقل كرده اند...... فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 اكرم صلّى اللّه عليه و آله در روز فرمود: به كه عليه السّلام و را مى دارد و و هم او را مى دارند 🌸🌺🌺 حديث را «ابن ابى شيبه»، «امام احمد»، «ابن ماجه»، «بزّاز» و «ابن جرير» نقل كرده اند و صحت حديث را پذيرفته اند و «طبرانى» هم در «الاوسط» و «حاكم» در «الدلائل»، و «ضياء مقدسى» متذكر شده اند. (۱) [هيثمى در مجمع ۹/ ۱۲۴] به نقل حديث پرداخته و گفته است: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در جنگ خيبر، «ابو بكر» را بحضور طلبيد و پرچمى براى او ترتيب داد و او را همراه با جمعى به ميدان فرستاد. او منهزم شده و دست خالى از جنگ بازگشت! پس از او، «عمر» را بحضور طلبيد و پرچمى براى او ترتيب داد و همراه جمعى او را به ميدان فرستاد. او هم تاب نياورده منهزم گرديده و بازگشت. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: پرچم را به كسى مى دهم (تا آخر حديث). 📚«هيثمى» گفته است كه اين حديث را «بزّاز» متذكر است و در [۹/ ۱۲۳] حديث مزبور را بطور اختصار بيان كرده است و مى گويد: «طبرانى» در «الاوسط» و «الكبير» به نقل آن پرداخته است. (۲) [صحيح ابن ماجه] در باب فضائل اصحاب رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله، صفحه ۲۰ به سند خود، از «ابن سابط» (عبد الرحمن) از «سعد بن ابى وقاص» روايت كرده است كه «معاوية» در يكى از سفرهاى حج كه به مكه رفت. «سعد» به ديدارش رفت. حضّار از على عليه السّلام ناسزا مى گفتند! «سعد» خشمگين شده گفت: اينگونه ياوه گوئى را در حق مردى مى گوييد كه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم مى فرمود: «من كنت مولاه فعلىّ مولاه» ؛ شنيدم مى فرمود: «انت منّى بمنزلة هارون من موسى الّا انّه لا نبىّ بعدى» ؛ شنيدم مى فرمود: «لا عطينّ الراية اليوم رجلا يحبّ الله و رسوله» . مؤلف گويد:📚 اين حديث را «نسائى» در [خصايص ص ۴] با تقديم و تأخير، و «متقى» در [كنز العمال ۶/ ۴۰۵] روايت كرده است و اظهار مى دارد كه «ابن جرير» هم آن را آورده است. (۳) [مستدرك حاكم ۳/ ۳۸] به سند خود، از «جابر بن عبد الله» روايت مى كند. روز خيبر كه فرا رسيد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مردى را به كارزار با دشمن فرستاد و او از مقابله با دشمنان ترسيد! در اين حال «محمد بن مسلمه» بحضور رسيد و عرض كرد: يا رسول الله! هيچگاه مانند امروز نبينم، براى اينكه «محمود بن مسلمه» كشته شد. (۱) رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: هيچگاه در انتظار ديدار دشمن نباشيد، بلكه از خداى تعالى درخواست عافيت نمائيد، براى اينكه نمى دانيد چه گرفتاريهائى در حالت روبرو شدن با دشمنان خواهيد داشت. اينك، هرگاه با دشمنان روياروى شديد، به خدا عرض كنيد: خداوندا! تو پروردگار ما و آنها هستى. اختيار ما و آنها در دست توست و تو هستى كه آنان را از پاى در مى آورى. سپس روى زمين بنشينيد و به مجرديكه شب هنگام فرا رسيد، از محل خود حركت كنيد و تكبير بگوئيد و به آنها حمله بياوريد. آنگاه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: فردا پرچم اسلام را در اختيار مردى قرار مى دهم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند. او مردى است كه از دشمن هراسى ندارد و پشت به دشمن نمى كند و خدا بدست او فتح و پيروزى را نصيب اسلام مى فرمايد. از شنيدن اين سخن مردمى كه خواهان سرورى بودند، خود را آماده كردند تا ببينند پرچم اسلام در دست كداميك از آنان قرار خواهد گرفت. على عليه السّلام در آن روز به درد چشم گرفتار بود. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله خطاب به او فرمود: اينكه بسوى دشمنان حركت كن. معروض داشت: يا رسول اللّه! چشمم به اندازه اى درد مى كند كه چيزى و جائى را نمى بينم. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آب دهان مبارك را در ديدگانش ريخت و پرچم اسلام را به دست او داد. على عليه السّلام پرسيد: با چه شرطى با آنان نبرد كنم؟ فرمود: تا زمانى كه به يكتائى خدا و نبوت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله اقرار نمايند و در اين هنگام مال و خون آنان در پناه من است، و حق و حساب ديگر آنها به عهده خداست. على عليه السّلام به فرمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله عازم ميدان نبرد شد و با آنها نبرد كرد تا خداى تعالى بدست او دين اسلام را يارى كرد. مؤلف گويد: اين حديث را «هيثمى» در📚 [مجمع ۶/ ۱۵۱] روايت كرده است و اظهار مى دارد كه «طبرانى» هم در «الصغير» به روايت آن پرداخته است........ فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 اكرم صلّى اللّه عليه و آله در روز فرمود: به كه عليه السّلام و را مى دارد و و هم او را مى دارند 🌸🌺🌺 (۱) [📚همان كتاب ۳/ ۴۳۷] به سند خود، از «عبد اللّه بن بريدة اسلمى» روايت كرده است، هنگامى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و همراهان، در پشت قلعه خيبر قرار گرفتند. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: فردا پرچم اسلام را در اختيار مردى قرار مى دهم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند. فردا كه فرا رسيد گروهى از صحابه كه خود را سزاوار آن موهبت مى پنداشتند سرها كشيده و دستها از آستين بيرون آوردند تا پرچم اسلام در دست كداميك از آنها در مى آيد. بر خلاف انتظار آنها، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله على عليه السّلام را بحضور طلبيد. على عليه السّلام در آن موقعيت دچار درد چشم بود. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله براى بهبودى ديدگان او آب دهان مباركش را در چشمهاى آن حضرت ريخت و على عليه السّلام بهبودى يافته، پرچم اسلام را به او اعطا كرد. حضرت على عليه السّلام با همراهان عازم خيبر شد. در نخستين برخورد، با «مرحب خيبرى» رويارو شد. «مرحب» كه از هر جهت خود را براى مبارزه آماده كرده بود، رجز خواند و گفت: قد علمت خيبر انّى مرحب شاكى السّلاح بطل مجرّب اذا السّيوف اقبلت تلهّب اطعن احيانا و حينا يضرب ؛ خيبر مى داند كه من مرحبم، كسى هستم كه با شوكت و جرأت هر چه تمامتر تيغ بر دشمن مى كشم و دلاور با تجربه اى هستم كه در هنگام شعله ور شدن آتش شمشيرها، با مهارت ويژه اى نيزه مى زنم و شمشير بر گردن مبارزان فرو مى آورم. (على عليه السّلام در برابر يلى قرار گرفت كه سران و دلاوران عرب تاب برابرى با او را نداشتند) در اين هنگام، دو ضربت فيمابين ايشان اتفاق افتاد، آخر الامر حضرت على عليه السّلام ضربتى بر سر او فرود آورد كه «كلاه خود» را شكافت و به سرش اصابت كرد و در سر او تا آنجا فرو رفت كه تيزى شمشير به دندانهاى او رسيد و به اندازه اى محكم بر فرق او فرو آمد كه صداى ضربت شمشير حضرت على عليه السّلام لشكر را به خود متوجه ساخت! هنوز عقب ماندگان از لشكريان نرسيده بودند كه فتح و گشايش نصيب اسلام شد و قلعه خيبر به تصرّف مسلمانان در آمد. (۱) مؤلف گويد: اين حديث را «امام احمد» در [۵/ ۳۵۹] نقل كرده و مى گويد: پرچم اسلام را رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نخست در اختيار «عمر» در آورد. پس از آن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فرمود: فردا لواى اسلام را (تا آخر حديث) و لواى اسلام را به حضرت على عليه السّلام اعطا فرمود. (۲) [📚متّقى در كنز العمال ۵/ ۲۸۴] مى نويسد: در جنگ خيبر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله، «عمر» و گروهى از اصحاب را به جنگ با خيبرى‌ها گسيل داشت. خيبرى‌ها در نخستين مبارزه، او و اصحابش را منهزم ساختند و آنان در حالى كه يكديگر را از بيم خيبرى‌ها مى ترسانيدند، شكست خورده بازگشتند! رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله كه اين وضعيت را بر خلاف انتظار خود مشاهده كرد، فرمود: پرچم اسلام را فردا در اختيار مردى در مى آورم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند. فرداى آن شب كه فرا رسيد «ابو بكر» و «عمر» خود را براى پرچمدارى آماده كرده بودند. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله على عليه السّلام را بحضور طلبيد. (حديث را تا به آخر ادامه داده است). اين حديث را «ابن جرير طبرى» در [تاريخ ۲/ ۳۰۰] به دو طريق، و «هيثمى» در [مجمع ۶/ ۱۵۰] آورده و گفته است كه «امام احمد» و «بزّاز» روايت كرده اند و «نسائى» در [📚خصايص ص ۵] و «محب طبرى» در [الرياض النضرة ۲/ ۱۸۷] روايت كرده و مى گويد: «غيبانى» و «حافظ دمشقى» در «الموافقات» نقل كرده اند. (۳) [📚مسند امام احمد حنبل ۵/ ۳۵۳] به سند خود، از «بريدة» روايت كرده است كه مى گويد: خيبر را محاصره كرديم. لواء اسلام را «ابو بكر» بدوش گرفت و به ميدان رفت، ليكن دست خالى بازگشت، روز ديگر به ميدان رفت، آن روز هم طرفى نبسته بازگشت. دست خالى برگشتن او، مسلمانان را دچار اندوه فراوان ساخت. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله براى آرامش دلهاى مسلمانان، فرمود: فردا پرچم اسلام را در دست مردى قرار مى دهم كه خدا و رسول او را دوست مى دارند، و او هم خدا و رسول را دوست مى دارد. آرى، او از ميدان باز نمى گردد، مگر اينكه بر دشمن چيره مى شود و فتح و پيروزى را همراه مى آورد. آن شب را با آرامش به خواب رفتيم و اطمينان داشتيم كه فردا فتح و پيروزى نصيب ما خواهد شد..... ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 اكرم صلّى اللّه عليه و آله در روز فرمود: به كه عليه السّلام و را مى دارد و و هم او را مى دارند 🌸🌺🌺 بامداد فردا رسيد و خورشيد چهره نورانى خود را نمايان كرد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پيش از طلوع آفتاب همين كه نماز بامدادى بجاى آورد، از جاى برخاست و پرچم اسلام را بدست گرفت. در حالى كه مردم در قرارگاههاى خود آماده باش بودند و على عليه السّلام را كه به درد چشم گرفتار بود بحضور طلبيد. آب دهان مباركش را در چشم او ريخت و پرچم اسلام را بدست آن حضرت سپرد. على عليه السّلام عازم ميدان شد، از ميدان نبرد بازنگشت، مگر آنكه فاتحانه حضور رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله رسيد. «بريدة» گفت: من هم يكى از آنها بودم كه گردن مى كشيدم به اين اميد كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پرچم اسلام را در اختيار من قرار بدهد! (۱) مؤلف گويد:📚 اين روايت را «نسائى» در [خصايص ص ۵] نقل كرده و مى نويسد: «ابو بكر» پرچم اسلام را بدوش گرفت و وارد ميدان شد ولى فتح و پيروزى نصيبش نشد. فرداى آن روز، «عمر» پيش قدم شد او هم بدون پيروزى بازگشت. پس از او، حضرت على عليه السّلام پرچم را بدست گرفت (تا آخر حديث). «محب طبرى» هم در 📚[الرياض النضرة ۲/ ۱۸۷] و «على بن سلطان» در [مرقات ۵/ ۵۶۶] اظهار مى دارند كه اين حديث را «امام احمد» در «المناقب» آورده است و «هيثمى» هم در [مجمع ۶/ ۱۵۰] ذكر كرده و گفته است: صاحب «مناقب» هم آنرا روايت كرده است و رجال آن صحيح است. و «متّقى» هم در [كنوز العمال ۵/ ۲۸۳] گفته است: «ابن جرير» هم نقل كرده است و مضامين همه روايات مذكور، مساوى با مضمون روايت «نسائى» است. (۱) [📚همان كتاب ۱/ ۳۲۰] به سند خود، از «عمرو بن مسعود» روايت كرده است كه گفت: در كنار «ابن عباس» نشسته بودم، در اين حال نه نفر وارد شدند و خطاب به «ابن عباس» گفتند: يكى از اين دو پيشنهاد را بپذير؛ يا با ما بيا تا خاطره اى كه در نظر داريم به اطلاع تو برسانيم، و يا از ايشان كه در كنار تو نشسته اند درخواست كن تا ما را با تو تنها بگذارند. «ابن عباس» در پاسخ گفت: چنان نيست كه من يارانم را از كنار خود برانم و با شما تنها باشم، بلكه من با شما مى آيم تا ببينم چه مى كنيد و چه مى گوييد. در آن روز «ابن عباس» بينا بود و مى توانست با آنان همراهى كند. در اين رابطه بود كه با آنها در محلى دور از ما قرار گرفت و سخنانى بين آنها ردّ و بدل شد كه ما از چگونگى آنها اطلاعى بدست نياورديم. همين قدر مى دانيم كه «ابن عباس» هنگام بازگشت به اندازه اى ناراحت بود كه گوشه جامه اش به زمين كشيده مى شد و مى گفت: اف بر اين مردم و تف بر آنها! درباره مردى لب به ناسزا مى گشايند كه از ده ويژگى ارزنده برخوردار بود، از مردى ياوه گوئى مى كنند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در حق او فرمود: مردى را بسوى دشمنان مى فرستم كه خدا هيچگاه او را خوار نمى سازد، و خدا و رسول را دوست مى دارد. بازتاب اين سخن تا آنجا بود كه همگان خود را براى اين مقام آماده كرده بودند در عين حال پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به هيچكدام از ياران خود توجهى نكرد و فرمود: على عليه السّلام كجاست؟ در پاسخ گفتند: او در آسياب مشغول آرد كردن گندم است. فرمود: مگر در ميان شما ديگرى نيست كه بتواند سرگرم اين مهم باشد. اينك او را بحضور من دعوت كنيد. خبر احضار پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را به اطلاع حضرت على عليه السّلام رساندند. حضرت على عليه السّلام در عين حالى كه به درد چشم گرفتار بود تا آنجا كه چيزى و جائى را نمى ديد، دعوت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله را اجابت كرد و بحضورش شرفياب شد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آب دهان مباركش را در چشمان على عليه السّلام توتيا كرد و پرچم اسلام را سه بار به اهتزاز در آورد و به حضرت على عليه السّلام اعطا نمود. پس از آن، «صفيّه» دختر «حىّ» (تا آخر حديث) كه همگى آنرا در جلد اوّل در باب «آيه تطهير»آورده ايم. مؤلف گويد: اين حديث را «نسائى» در [📚خصايص ص ۸] و «محب طبرى» در [الرياض النضرة ۲/ ۲۰۳] نقل كرده و گفته است كه حديث را «امام احمد» و «حافظ ابو القاسم دمشقى» در «الموافقات» در «الاربعين الطوال» نقل كرده و مى گويد: «نسائى» برخى از آنرا آورده است. و «هيثمى» در [مجمع ۹/ ۱۱۹] روايت كرده و مى گويد: «امام احمد» و «طبرانى» مختصرى از آنرا در «الكبير» و «الاوسط» متعرض مى باشد....... فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 اكرم صلّى اللّه عليه و آله در روز فرمود: به كه عليه السّلام و را مى دارد و و هم او را مى دارند 🌸🌺🌺 (۱) [📚حلية الاولياء ۱/ ۶۲] از «سلمة بن اكوع» نقل كرده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پرچم نبرد را به «ابو بكر» داد و او را بسوى قلعه هاى خيبر گسيل داشت تا نبرد كند و خيبر را تصرف كند او با آن كه جديت نمود بازگشت و فتحى نصيبش نشد. همينطور «عمر» را فرستاد، او هم با كوششى كه كرد، طرفى از جنگ نبست و بازگشت. پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: فردا لواى اسلام را در اختيار مردى قرار مى دهم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و از جنگ با كفّار روگردان نمى باشد و حق تعالى، دژهاى خيبر را بدست او فتح مى كند. «سلمة» گويد: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله على عليه السّلام را بحضور طلبيد. على عليه السّلام در آن روز به درد چشم مبتلا بود. به مجرديكه فرمان پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را دريافت كرد، با شتاب هر چه تمامتر بحضور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله شرفياب شد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آب دهان مباركش را در ديدگان على عليه السّلام ريخت و فرمود: اينك، لواى اسلام را در اختيار بگير، و عازم دژهاى خيبر شو، تا خداى تعالى آنها را بدست تو مفتوح فرمايد. «سلمة» گويد: على عليه السّلام عازم خيبر شد و من پشت سر آن حضرت حركت مى كردم، على عليه السّلام هروله كنان به پاى حصار خيبر رسيد و پرچم خود را در ميان سنگى فرو برد. در آن هنگام يكى از يهوديان كه در ميان برجى در بالاى حصارقرار داشت و ناظر جريان بود، پرسيد: تو كيستى؟ فرمود: من على بن ابيطالبم! يهودى كه نام على عليه السّلام را شنيد، گفت: (سوگند) به توراتى كه خدا به حضرت موسى عليه السّلام نازل فرمود، اينك پيروزى با شماست. «سلمة» گويد: حضرت على عليه السّلام بازنگشت، مگر آنكه خداى تعالى، دژهاى خيبر را به دست او مفتوح ساخت. مؤلف گويد: اين روايت را «محب طبرى» در [📚الرياض النضرة ۲/ ۱۸۷] روايت كرده و گفته كه اين حديث را «ابن اسحاق» هم نقل نموده است. (۱) [📚خصائص نسائى ص ۴] از «عبد الواحد بن ايمن» از پدرش روايت كرده است كه «سعد» گفت: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: براستى كه پرچم اسلام را در اختيار مردى قرار مى دهم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند و خدا دژهاى خيبر را به دست او فتح مى كند. اصحاب خود را براى انجام خواسته پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله آماده كردند و بر خلاف انتظار آنان، پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله پرچم را بدست على عليه السّلام داد. (۲)📚 [همان كتاب ص ۸] از «هبيرة بن هديم» روايت كرده است، هنگامى كه حضرت على عليه السّلام شهيد شد، امام حسن مجتبى عليه السّلام در حالى كه عمامه سياه رنگى بر سر بسته بود مردم را گرد آورد و به ايراد خطابه اى پرداخت و در طى آن، فرمود: ديروز مردى را شهيد كرديد كه پيشينيان در ويژگيهائى كه داشت بر او پيشى نگرفتند و آيندگان هم مقام و موقعيت او را درك نخواهند نمود و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در حق او، فرمود: فردا لواى اسلام را در اختيار مردى قرار مى دهم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند و «جبرئيل» از طرف راست، و «ميكائيل» از طرف چپ، او حركت مى كنند و به اين ترتيب با دشمنان مبارزه مى كند، تا اينكه خدا دژهاى خيبر را بدست او فتح مى كند. و پرچم اسلام را بدون فتح و نصرت باز نمى گرداند. آرى كسى را بدست بى اعتبار خود از پاى در آورديد كه درهم و دينارى از خود باقى نگذاشت، تنها نهصد دينار از عطائى كه به او شده بود از وى باقى است كه تصميم داشت به وسيله آن مبلغ، خدمتكارى براى رفاه حال خانواده اش استخدام نمايد. (۱)📚 [همان كتاب ص ۳۲] از «عبد الله بن ابى نحج» از پدرش، او هم از «معاوية» روايت كرده است كه در يكى از روزها، «معاوية» از على عليه السّلام صحبت مى كرد و همان زمان «سعد بن ابى وقاص» حضور داشت، گفت: اگر يكى از سه ويژگى كه على عليه السّلام داشت، دارا بودم براى من بهتر و ارزنده تر بود از هر چيزى كه خورشيد بر آن مى تابد! از جمله: هنگامى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به على عليه السّلام اجازه نداد تا در جنگ تبوك شركت كند، خطاب به على عليه السّلام فرمود: آيا از اين راضى نيستى كه منزلت تو نسبت به من، برابر با منزلت هارون عليه السّلام نسبت به موسى عليه السّلام باشد؛ با اين تفاوت كه پس از من پيغمبرى نمى باشد. آرى!....... فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 اكرم صلّى اللّه عليه و آله در روز فرمود: به كه عليه السّلام و را مى دارد و و هم او را مى دارند 🌸🌺 هرگاه اين جملات را رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به من فرموده بود، از نظر من ارزنده تر از هر چيزى بود كه خورشيد بر آن مى تابد! ديگر اينكه، در روز خيبر فرموده بود كه فردا پرچم را به مردى مى دهم كه خدا و رسول را دوست مى دارد و خدا هم، خيبر را به دست او فتح مى كند و او هرگز از جنگ نمى گريزد. هرگاه اين جملات را رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در حق من گفته بود، بهتر بود از هر چيزى كه خورشيد بر آن مى تابد! ويژگى سوم اينكه، هرگاه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله دختر ارجمندش را به همسرى من در آورده بود و فرزندانى از آن حضرت روزى من مى شد، براى من ارزنده تر از هر چيزى بود كه خورشيد بر آن مى تابد! (۲)📚 [كنز العمال ۵/ ۲۸۵] رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در روز خيبر، فرمود: اطمينان داشته باشيد مردى را بسوى اين قوم مى فرستم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند و خداى تعالى بدست او قلعه هاى خيبر را فتح مى كند. طولى نكشيد، فرمود: على عليه السّلام را بحضورم بخوانيد. حضرت على عليه السّلام در آن روز به درد چشم سختى مبتلا بود چنانكه چيزى را مشاهده نمى كرد. در عين حال على عليه السّلام را گرفته و او را بحضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آوردند. پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله آب دهان مباركش را در ميان ديدگان آن حضرت ريخت و شفاى آنرا از خداى تعالى خواستار شد و پرچم اسلام را در اختيار او در آورد و فرمود: به نام خدا به راه خود ادامه بده. على عليه السّلام وارد ميدان نبرد شد، هنوز عقب ماندگان به همراهان على عليه السّلام نپيوسته بودند كه خيبر را فتح كرد! «متّقى» گفته است كه اين حديث را «ابو نعيم» در كتاب «المعرفه» آورده است. (۱) 📚[همان كتاب ۵/ ۲۸۳] از حضرت على عليه السّلام روايت كرده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله از مدينه عازم خيبر شد، به مجرديكه در آنجا پياده شدند، «عمر» را به اتفاق تنى چند از اصحاب به قلعه‌ها و كاخهاى خيبر گسيل داشت. مسلمانان به نبرد پرداختند و طولى نكشيد كه «عمر» و همراهانش منهزم گرديدند. بيم جنگ چنان آنها را متحير ساخته بود كه او به همراهانش بيم مى داد و همراهان هم او را بيمناك مى ساختند. بحضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شرفياب شدند. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله كه از شكست آنها اطلاع يافت، ناراحت شده و فرمود: كسى را براى نبرد با خيبرى‌ها انتخاب مى كنم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند. او از دشمن نمى گريزد و با آنان مى جنگد، تا خدا خيبر را بدست او فتح كند. مسلمانان كه اين سخن را شنيدند، همگى گردن مى كشيدند و براى اثبات اينكه كداميك از آنها لايق پرچم اسلام است، براى يكديگر ايجاد مزاحمت مى كردند. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله اندكى درنگ نمود و پس از آن، فرمود: على كجاست؟ گفتند: او به درد چشم مبتلا است. فرمود: او را بحضورم بخوانيد. حضرت على عليه السّلام فرموده است: هنگامى كه حضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شرفياب شدم، دو چشم مرا گشود و آب دهان مبارك كه داروى شفابخش همه دردهاست، در ميان ديدگانم ريخت و لواى اسلام را در اختيار من در آورد. با سرعت هر چه تمامتر به طرف خيبر رفتم. (بيم آن داشتم كه هرگاه اندك درنگى بنمايم، پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نظرش را از من برگردد و اين مأموريت را از من باز پس بگيرد و به عهده ديگران بگذارد (! ) ) و به راه خود ادامه دادم تا آنجا كه كاملا براى نبرد با آنان آماده گشتم. در اين هنگام «مرحب خيبرى» به مبارزه آمد. او رجز خواند و من پاسخ او را دادم. درگيرى شروع شد. سرانجام، خداى تعالى او را بدست من از پاى در آورد. و همدستان او منهزم گرديده و در قلعه متحصن گرديدند و در قلعه را مسدود كردند. بسوى در قلعه حركت كردم و بدون توقف به نبرد پرداختم تا خداى تعالى در قلعه را به رويم گشود. «متّقى» گويد: اين روايت را «ابن ابى شيبه» و «بزّاز» نقل كرده اند و سندش حسن است. مؤلف گويد: «هيثمى» هم در [مجمع ۶/ ۱۵۱] روايت مزبور را نقل كرده و گفته است كه «بزّاز» هم به روايت مزبور اشاره نموده است. (۱)📚 [همان كتاب ۶/ ۳۹۵] از «عمر بن خطّاب» روايت مى كند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: لواى اسلام را در اختيار مردى قرار مى دهم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند...... ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 اكرم صلّى اللّه عليه و آله در روز فرمود: به كه عليه السّلام و را مى دارد و و هم او را مى دارند 🌸🌺 او همواره به دشمن حمله مى كند و از دشمن نمى گريزد و قلعه هاى خيبر را فتح مى كند در حالى كه «جبرئيل» از جانب راست، و «ميكائيل» از جانب چپ، او را مدد مى كنند. مردم آن شب را به اين اميد خوابيدند كه لواى اسلام در دست يكى از آنها قرار خواهد گرفت. فردا صبح بر خلاف انتظار همگان، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پرسيد: على كجاست؟ در پاسخ گفتند: على به درد چشم مبتلا شده است آنچنان كه چيزى را نمى بيند. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: او را نزد من بياوريد. به محضى كه على عليه السّلام بحضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شرفياب شد، پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: نزديك من بيا. على عليه السّلام نزديك آن حضرت رفت. پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آب دهان مبارك را در چشم ايشان ريخت و با دست خود چشم او را مسح كرد. حضرت على عليه السّلام در حالى كه از مكان خويش برخاست كه گويا هرگز به درد چشم مبتلا نبوده است! «خطيب» و «ابن عساكر» اين حديث را روايت كرده اند. (۱) [📚هيثمى در مجمع ۹/ ۱۲۳] از پسر «عمر» نقل كرده است كه گفت: يكى از انصار حضور مبارك رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شرفياب شد و به عرض رسانيد: يا رسول اللّه! يهوديان برادر مرا كشتند. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اندوهناك مباش كه فردا پرچم اسلام را در اختيار مردى قرار مى دهم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند و خداى تعالى بدست او خيبر را فتح مى كند و در نتيجه اين امكان را به تو مى دهد كه بتوانى از قاتل برادرت انتقام بگيرى. در اين رابطه اصحاب آماده شدند كه ببينند كداميك از آنها افتخار پرچمدارى اسلام را بدست مى آورد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مأمورى را فرستاد تا على عليه السّلام را بحضور بياورد و پيش از آمدن على عليه السّلام، پرچم اسلام را براى او تهيه كرد و منعقد ساخت. على عليه السّلام بنا به فرمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بحضور مبارك شرفياب شد و عرض كرد: همانطور كه ملاحظه مى فرماييد به درد چشم مبتلا مى باشم. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله براى بهبود درد چشم آن حضرت، آب دهان مبارك در چشم او ريخت، و تا آخر عمر از هرگونه درد چشمى در امان بود. «طبرانى» اين حديث را روايت كرده است. (۲) 📚[همان كتاب ۹/ ۱۲۳] از «جميع بن عمير» روايت كرده است كه به «عبد الله عمر» گفتم: سخنى از على عليه السّلام برايم بيان كن. گفت: در روز خيبر، پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: پرچم اسلام را در اختيار مردى قرار مى دهم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند. هم اكنون كه با تو سخن مى گويم گويا پرچمى را كه فردا بايد در اختيار آن شخص قرار بگيرد مشاهده مى كنم و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آنرا آماده كرده بود تا به صاحبش برساند. در آن هنگام،على عليه السّلام بر اثر دودى كه از قلعه به اطراف پخش مى شد، به درد چشم گرفتار شده بود. در عين حال پرچم اسلام را در اختيار على عليه السّلام در آورد. پيش از آنكه لشكر به خواب بروند، خداى تعالى خيبر را به دست على عليه السّلام فتح كرد. «طبرانى» اين حديث را نقل كرده است. (۱) 📚[همان كتاب ۹/ ۱۲۴] از «عمران بن حصين» روايت كرده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: پرچم اسلام را به بزرگى مى دهم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند. به دنبال اين ابلاغيّه، پرچم اسلام را در اختيار على عليه السّلام در آورد. «طبرانى» اين حديث را به سندهاى خود روايت كرده است. مؤلف گويد: «نسائى» هم در 📚[خصايص ص ۷] با اندك اختلاف لفظى آورده است. (۲) [📚همان كتاب ۹/ ۱۲۴] از «ابن عباس» روايت كرده است كه در جنگ خيبر، پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله شخصى را كه گمان مى كنم «ابو بكر» بود، همراه گروهى از صحابه به نبرد فرستاد. او و همراهانش در حالى كه شكست خورده بودند بازگشتند. فرداى آن روز، «عمر» را به مبارزه با خيبرى‌ها گسيل داشت. او هم شكست خورده بازگشت. در حالى كه همدستانش را از رويارو شدن با خيبرى‌ها هراس مى داد و آنها هم او را مى ترسانيدند. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله كه از انهزام آنان ناراحت شده بود، فرمود: فردا پرچم اسلام را در اختيار شخصى در مى آورم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند..... ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 اكرم صلّى اللّه عليه و آله در روز فرمود: به كه عليه السّلام و را مى دارد و و هم او را مى دارند 🌸🌺 از ميدان باز نمى گردد، مگر اينكه خداى تعالى فتح و پيروزى را بدست او برقرار مى سازد. مردم كه خواهان چنان مقامى بودند، آمادگى خود را براى بدست آوردن پرچم اسلام اعلام كردند. بر خلاف انتظار آنان، پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله پرسيد: على كجاست؟ همزمان على عليه السّلام از درد چشم شكوه مى كرد. در ملاقاتى كه با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله داشت، پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نخست آب دهان در چشمهاى حضرت على عليه السّلام ريخت. سپس پرچم اسلام را در اختيار او قرار داد. على عليه السّلام پرچم اسلام را به اهتزاز در آورد و خدا فتح و پيروزى را نصيب او فرمود. «طبرانى» اين روايت را نقل كرده است. (۱)📚 [تهذيب التهذيب ابن حجر عسقلانى ۷/ ۳۳۷] «سعد بن ابى وقّاص»، «ابو هريره»، «سهل بن سعد»، «بريدة»، «ابو سعيد»، «ابو عمر»، «عمران بن حصين» و «سلمة بن اكوع»، «ابن حجر» از همه اين راويان- با توجه به اينكه روايت همه اينها از يك معنى برخوردار است- نقل مى كند. در روز خيبر، پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: فردا پرچم اسلام را در اختيار مردى قرار مى دهم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند و خدا بدست او خيبر را فتح مى كند. در اين رابطه، پرچم اسلام را به على عليه السّلام اعطا كرد. و در [۷/ ۳۳۹] اظهار مى دارد كه روايت پرچم در روز خيبر، از احاديثى است كه از على عليه السّلام، حسين عليه السّلام، «زبير بن عوّام»، «ابو ليلاى انصارى»، «عبد الله بن عمرو بن عاص»، «جابر» و ديگران، روايت شده است. در باب مزبور بخشى از اخبار رسيده است كه مناسب است آنها را در پايان اين باب متذكر شويم. (۲) از آن جمله: «زمخشرى» در «كشّاف» در تفسير آيه نجوا در سوره مجادله، از «ابن عمر» روايت كرده است كه على عليه السّلام سه خصلت داشت كه اگر يكى از آنها را من داشتم، بهتر بود برايم از شتران سرخ مو و آن سه ويژگى عبارتند از: ۱- همسرى با فاطمه عليها السّلام؛ ۲- پرچم اسلام در روز خيبر به او اعطا شد؛ ۳- عمل كردن به آيه نجوا. (۳) از آن جمله:📚 «ابن اثير جزرى» در [اسد الغابة ۳/ ۳۴] از «ضحّاك انصارى» روايت كرده است، هنگامى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله عازم خيبر شد، على عليه السّلام را در جلو لشكر قرار داد و فرمود: كسى كه وارد نخلستان بشود در امان است. هنگامى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله اين مطلب را اعلام كرد، حضرت على عليه السّلام ابلاغ رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را به اطلاع مردم رساند. پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله توجهى به «جبرئيل» كرد: مشاهده كرد كه «جبرئيل» لبخند مى زند! پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله پرسيد: چرا مى خندى؟ در پاسخ گفت: همانا من على عليه السّلام را دوست مى دارم. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله، على عليه السّلام را از اين جريان آگاه ساخت كه «جبرئيل» اظهار مى دارد تو را دوست مى دارد. على عليه السّلام گفت: به راستى به عرض شما رسانيده است كه مرا دوست مى دارد؟ فرمود: آرى، او و كسى كه بهتر از «جبرئيل» است يعنى خدا، تو را دوست مى دارند. (۱)📚 مؤلف گويد: اين حديث را «ابن اثير» بار ديگر در [اسد الغابة ۵/ ۲۳۱] آورده است و «ابن حجر عسقلانى» هم در [الاصابة ۷/ قسم ۱/ ۱۰۸] و «متّقى» در [كنز العمال ۶/ ۱۵۸] و «هيثمى» در [مجمع ۹/ ۱۲۶] ياد كرده و مى گويد كه «طبرانى» هم آنرا نقل نموده است. (۲) از آن جمله: «ابن اثير جزرى» در [اسد الغابة ۴/ ۳۰] به سند خود، از «حسن بصرى» روايت كرده كه مى گويد: از «انس بن مالك» شنيدم مى گفت: پرنده اى را به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله هديه كردند. پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: پروردگارا! از تو مى خواهم، مردى را بفرستى، كه خدا و رسول را دوست مى دارد. «انس» گفته است كه همان زمان على عليه السّلام پشت در آمد و كوبه در را به حركت در آورد. در را گشودم و به او گفتم كه هم اكنون پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله سرگرم كارى است. و دوست داشتم بدين وسيله مردى از انصار بحضور پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله شرفياب شود! اين بود كه على عليه السّلام را اجازه ورود ندادم! بار دوم، على عليه السّلام كوبه در را به حركت در آورد، در را گشودم و همان مطلب را گفتم. بار سوم، على عليه السّلام كوبه در را به حركت در آورد. در اين هنگام رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اى انس!،..... ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 اكرم صلّى اللّه عليه و آله در روز فرمود: به كه عليه السّلام و را مى دارد و و هم او را مى دارند 🌸🌺 اى انس! بگذار تا على عليه السّلام وارد شود كه مطلوب من، على است! هنگامى كه على عليه السّلام وارد شد و بحضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله رسيد، رسول الله صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «اللّهمّ وال اللهمّ وال... » «۱»؛ «خدايا على عليه السّلام را دوست بدار». «ابن اثير» گفته است كه اين روايت را تنى چند از محدّثان، از «انس» نقل كرده اند. از جمله آنها «حميد الطويل»، «ابو الهندى» و «يغنم بن سالم» را مى توان نام برد. (۱) از آن جمله: «متّقى» در [📚كنز العمال ۶/ ۴۰۶] از «عبد الله قشيرى» روايت مى كند كه «انس بن مالك» به من گفت: دربانى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را به عهده داشتم، شنيدم مى فرمود: پروردگارا! طعام بهشت را روزى ما گردان. طولى نكشيد مرغ بريان شده اى در برابر حضرتش قرار گرفت! فرمود: پروردگارا! اكنون كه اين مرغ را روزى ما قرار دادى كسى را بفرست كه تو او را دوست مى دارى، و او هم تو را دوست مى دارد؛ كسى را بر سر اين سفره حاضر كن كه پيغمبرت را دوست مى دارد، و پيغمبرت او را دوست مى دارد. «انس» گفته است: به دنبال آنچه كه شنيدم از خانه بيرون رفتم. على عليه السّلام را در كنار در خانه مشاهده كردم. از من اجازه خواست تا بحضور مبارك رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شرفياب شود، به او اجازه ندادم! بازگشتم و شنيدم كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله باز همان درخواست را دارد. از خانه بيرون رفتم و اين بار هم على عليه السّلام را در كنار در خانه ديدم. باز هم از من اجازه ملاقات با پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله را خواست و من اجازه ندادم. بار سوّم، على عليه السّلام بدون آنكه اجازه ملاقات بخواهد، با كمال بى اعتنائى به من، وارد خانه شد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله از وى پرسيد: علت تأخير چه بود؟ در پاسخ گفت: يا رسول الله! علت آن بود كه «انس» مانع مى شد و اجازه ملاقات نمى داد! رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پرسيد: اى انس! چرا اجازه نمى دادى؟ گفتم: يا رسول الله! هنگامى كه دعاى شما را شنيدم، دوست مى داشتم كه مردى از بستگانم به در خانه بيايد و او را بحضور شما معرّفى كنم تا با شما در _____________ _ (۱) در «اسد الغابة» در دو موضع كه به نقل روايت پرداخته است، كلمه «وال» بدون «ياء» آورده شده است و در بعضى از روايات «اللهم والى» با «ياء» مشدّد، ذكر شده و ممكن است صحيح باشد. (مؤلف) تناول اين مرغ شركت نمايد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: كسى كه علاقه مند به بستگانش باشد، زيانى نبرده مادامى كه كينه ديگرى را در دل نداشته باشد، «ابن عساكر» اين حديث را نقل كرده است. (۱) از آن جمله: 📚«خطيب بغدادى» در [تاريخ بغداد ۱/ ۲۵۹] از «ابن عباس» روايت مى كند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: شب معراج كنار در بهشت رسيدم. بر در بهشت نوشته بود: «لا اله الّا اللّه، محمّد رسول اللّه، علىّ حبّ اللّه، و الحسن و الحسين صفوة اللّه، فاطمة خيرة اللّه، على باغضهم لعنة اللّه» ؛ «خدائى جز خداى يكتا نيست، محمد رسول خداست، على محبوب خداست، حسن و حسين برگزيدگان خدايند، فاطمه برگزيده حق تعالى است. و لعنت خدا بر كينه توزان آنان باد! ». (۲) مؤلف مى نويسد: «حبّ»- به كسر حاى بى نقطه و باء نقطه دار مشدّد- به معنى «محبوب» است. (۳) از آن جمله: در آن 📚كتاب [۷/ ۴۰۱] از «ابى عبد الله جدلى» از «امّ سلمه» روايت مى كند كه «ام سلمه» خطاب به من گفت: اى ابا عبد الله! آيا مردم، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را ناسزا مى گويند؟ و آيا بر فراز منبرها از آن حضرت نكوهش مى كنند؟ از شنيدن اين سخن به شگفت آمدم؛ سبحان الله! چگونه ممكن است كه مردم از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نكوهش كنند؟ «امّ سلمه» گفت: مگر نه اينست كه مردم على عليه السّلام و كسى را كه دوستدار على عليه السّلام است، سبّ مى كنند؟! و اضافه كرد: من از آنهائى هستم كه گواهى مى دهم پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله على عليه السّلام را دوست مى داشت؛ بنا بر اين كسى كه از على عليه السّلام نكوهش نمايد، از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله هم نكوهش كرده است! (۴) از آن جمله: [📚كنز العمال ۶/ ۴۰۴] از على عليه السّلام روايت مى كند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله هنگام بازگشتن از خيبر، مطلبى فرمود كه براى من از همه دنيا محبوبتر بود!«ابو يعلى» اين حديث را نقل كرده است ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫