eitaa logo
نشر فضایل امیرالمؤمنین علی علیه السلام
437 دنبال‌کننده
129 عکس
94 ویدیو
2 فایل
کانال دوم ما ✳️اَحاديث ناب۱۴معصوم✳️ @Ahaadith_Ahlebait قال الامام صادق علیه السلام: کسی که احادیث ما را در دل شیعیان ما جای می دهد از هزار عابد برترست. 📚اصول کافی جلد۱صفحه۳۳ #کپی با ذکر #صلوات 💫 @ya_amiralmomenin110 💫 خادم کانال @Amirovisi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹   علیه السلام🍃🌸🌸 گفتار (ص) چهار تا از عالميان بر تو است؛... 🌸🍃 (۱) ۴۰۹- خبر داد بما ابو طالب محمد فرزند احمد فرزند عثمان كه خبر داد بما محمد فرزند اسماعيل وراق (اذنا) كه نقل كرد بما پدرم كه نقل نمود محمد فرزند عبد الملك فرزند زنجويه كه نقل كرد بما عبد الرزاق فرزند همام كه خبر داد بما معمر از قتاده از أنس گفت: رسول خدا (ص) فرمود: چهار نفر از زنان عالميان بر تو كافى است مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم وزن فرعون و خديجه دختر خويلد و فاطمه دختر محمد (ص). گفتار (ص): هر كه روز بر و سلام كند... 🌼🍂 (۲) ۴۱۰- خبر داد بما محمد فرزند احمد فرزند عثمان كه خبر داد بما محمد فرزند زيد فرزند مروان (اذنا) نقل كرد بما على فرزند احمد عجلى نقل كرد بما ابو طاهر محمد فرزند تسنيم وراق كه نقل كرد بما محمد فرزند حسين فرزند زيد همدانى از محمد فرزند اسماعيل قرشى از محمد فرزند ايوب از صالح فرزند عقبه از يزيد فرزند عبد الملك نوفلى از پدرش از جدش گفت: بر فاطمه (ع) دختر پيامبر (ص) وارد شدم گفت در سلام بمن پيش دستى كرد گفت: فاطمه فرمود: پدرم در حال حياتش بمن گفت هر كه سه روز بمن و تو سلام كند بهشت برايش واجب مى باشد. بفاطمه عرض كردم: آيا اين مطلب در حال حيات او و تو، است يا بعد از وفات او و تو؟ فرمود: در حال حيات و زندگى و بعد از فوت و مرگ ما. 📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۲۷۶ گفتار (ص): بفاطمه (ع) كه آيه لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً گرديد 🌸🍃 (۱) ۴۱۱- ابو منصور زيد فرزند طاهر فرزند سيار بصرى در واسط پيش ما آمد و بما خبر داد كه حسين فرزند محمد فرزند يعقوب شاطى حافظ نقل كرد بما ابو بكر محمد فرزند عدى نقل نمود بما كه محمد فرزند عدى أبلى نقل كرد بما كه احمد فرزند محمد فرزند سعيد نقل كرد بما كه عبد اللَّه فرزند محمد فرزند ابو مريم قبائى از اهل قبا نقل كرد بما كه قاسم فرزند محمد از پدرش از جعفر بن محمد از پدرش محمد بن على از پدرش على بن حسين از پدرش حسين بن على از مادرش فاطمه (ع) دختر رسول خدا (ص) كه گفت هنگامى كه آيه لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً بر پيامبر نازل شد (پيامبر را در ميان خود آن طورى صدا نكنيد كه بعضى از شما بعضى هايتان را صدا مى كنند). فاطمه گفت: از اينكه بر پيامبر اى پدر صدا كنم، ترسيدم، و او را يا رسول اللَّه صدا مى كردم، بمن روى كرده و فرمود: اى دختركم! اين آيه در باره تو و اهل تو نازل نشده، تو از من هستى و من از تو اين آيه در باره ستمكاران و متكبران و گردنكشان نازل شده بمن بگو! اى پدرم كه اين نوع صدا كردن بى پيرايه بر دل محبوبتر و خدا را خوشنودكننده تر است سپس پيامبر پيشانى مرا بوسيد و آب دهانش را بر بدنم ماليد كه بعد از آن نيازى بعطر پيدا نكردم. 📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۲۷۷ ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹   علیه السلام🍃🌸🌸 🔹🍃 و صاحب آن پيدا نشد راوى گفت على به نزد فاطمه برگشت فاطمه گفت آيا چيزى دارى كه اين دينار را بجاى او قرض بگيرى و با او بزندگى ما كمك كنى، پس على ببازار آمده و آنگاه با پيرمردى ملاقات نمود كه آرد داشت از او آرد را گرفت ولى دينار را بعلى پس داد و او گرفت و بفاطمه خبر داد فاطمه گفت: خدا بر اين پير مرد رحمت كند خويشى ترا با رسول خدا شناخته و بتو محبت كرده است، طعام را خوردند سپس فاطمه (ع) بعلى (ع) گفت: آيا ممكن است دينار را دين اخذ كنى، ببازار آمد كه آنگاه پير مرد را ديد ايستاده و آرد دارد، به آن دينار از او آرد خريد ولى باز دينار را بعلى باز گردانيد بفاطمه اطلاع داد و آگاه ساخت طعام را خوردند، سپس براى بار سوم ببازار برگشت و از آن مرد بآن دينار آرد را خريد و دينار را باو داد و قسم خورد كه باز نخواهد گرفت. ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۲۸۰ أبو هارون گفت: ابو سعيد خدرى آن را بمن نقل كرد، از پيش او در آمديم كه ناگاه با مردى از انصار برخورد كرديم و گفت: ابو سعيد بشما چه خبر مى داد؟ ما حديث را باو بيان كرديم، گفت آيا بشما گفت آن پير مرد كه بود؟ آن را از شما پنهان داشته است، آن جبرئيل بود. گفتار پيامبر (ص) فاطمه در صورت انسانيت حوريه آفريده شده است (۱) ۴۱۶- خبر داد بما حسن فرزند احمد فرزند موسى غندجانى كه خبر داد بما ابو احمد عبيد اللَّه فرزند محمد فرزند ابو مسلم فرضى قارى كه نقل كرد بما ابو بكر محمد فرزند يحيى صولى كه حديث كرد بما غلابى كه نقل نمود بما فرزند عايشه گفت: نقل كرد بما اسماعيل فرزند عمر بجلى از عمر فرزند موسى از زيد فرزند على از پدرش از زينب دختر على گفت: اسماء بنت عميس بمن نقل كرده گفت: پيامبر (ص) فرمود: بحقيقت فاطمه را مشاهده كرده‌ام بعضى از فرزندانش را وضع حمل نمود و خونى نديد و سپس پيامبر (ص) فرمود: اى اسماء! فاطمه در صورت انسان حوريه آفريده شده است. گرفتن (ص) دست (ع) و (ع) را... 🔸🍃 (۲) ۴۱۷- خبر داد بما احمد فرزند مظفر فرزند احمد نقل كرد بما ابو محمد عبد اللَّه فرزند محمد فرزند عثمان مزنى ملقب به (ابن سقا) كه نقل كرد بما زكريا فرزند يحيى ساجى و خالد فرزند نضر قرشى و محمد فرزند على صيرفى و محمد فرزند اميه بصريها و محمد فرزند ابو بكر باغندى و ابو لقاسم فرزند منيع و عبد اللَّه فرزند قحطبه در صلح واسط گفتند: نقل كرد بما نصر فرزند على كه خبر داد بما على فرزند جعفر فرزند 📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۲۸۱ محمد نقل كرد بما برادرم موسى بن جعفر كه بمن نقل كرد پدرم جعفر بمن نقل نمود پدرم محمد بن على بمن نقل كرد پدرم على بن الحسين نقل كرد بمن پدرم حسين بن على كه بمن نقل كرد پدرم على بن ابى طالب گفت: پيامبر (ص) دست حسن و حسين را گرفت و فرمود هر كه مرا و اين دو و پدر و مادر اينها را دوست بدارد در روز قيامت با من در يك مقام و درجه خواهد بود. گرفتن دست او را و او: بالا چشم پشه 🔹🍂 (۱) ۴۱۸- خبر داد بما ابو طالب محمد فرزند احمد فرزند عثمان كه خبر داد بما احمد فرزند ابراهيم فرزند شاذان (اذنا) نقل كرد بما حبشون خلال نقل كرد بما محمد فرزند عبد اللَّه انصارى نقل نمود بما جعفر فرزند عون نقل كرد بما معاويه فرزند ابو مزرد از پدرش از ابو هريره گفت: چشمم ديد و گوشم شنيد هنگامى كه رسول خدا (ص) با حسن يا حسين روبرو ميشد دستش را مى گرفت و مى گفت: اى كوچولو! بپر بالا چشم پشه پس كودك هر دو پاى خود را روى قدمهاى رسول خدا (ص) گذاشت و سپس پيامبر او را تا دهانش بلند كرد و فرمود: پروردگارا من او را دوست دارم تو نيز او را و كسى كه او را دوست دارد دوست بدار. ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹   علیه السلام🍃🌸🌸 گفتار (ص) بر : كه اين من است كه خدا او ميان دو گروه را خواهد داد. 🍂🍂 (۲) ۴۱۹- خبر داد بما محمد فرزند احمد فرزند عثمان گفت: خبر داد بما ابو حفص عمر فرزند محمد فرزند يحيى فرزند زيات كه خبر داد بما محمد فرزند عبد- الجبار صوفى ابو عبد اللَّه نقل كرد بما يحيى فرزند معين ابو زكريا كه نقل كرد بما 📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۲۸۲ يحيى فرزند سعيد اموى از اعمش از سفيان از جابر گفت: رسول خدا بر حسن (ع) فرمود: بحقيقت اين فرزند من بزرگوارى است كه خداوند بسبب او ميان دو گروه از مسلمانان را اصلاح مى كند. مكيدن (ص) آب دهان (ع) را🍃🍃 (۱) ۴۲۰- خبر داد بما محمد فرزند احمد فرزند عثمان كه خبر داد بما ابو بكر فرزند ابراهيم و ابو حسين محمد فرزند مظفر فرزند موسى فرزند عيسى حافظ گفتند: نقل كرد بما محمد فرزند هارون فرزند حميد فرزند مجدر كه نقل كرد بما حسن فرزند حماد نقل كرد بما يحيى فرزند يعلى از سفيان فرزند عيينه از ابو موسى از ابو حازم از ابو هريره گفت: ديدم رسول خدا (ص) آب دهان حسن (ع) و حسين (ع) را مى مكيد همان طور كه شخص خرما را مى مكد. گفتار (ص) من اين را دارم و تو هم دوست 🍂🍂 (۲) ۴۲۱- خبر داد بما محمد فرزند احمد فرزند عثمان كه خبر داد بما احمد فرزند ابراهيم فرزند حسن فرزند شاذان نقل كرد بما فرزند منيع نقل كرد به ما ابو بكر فرزند ابو شيبه نقل كرد بما خالد فرزند مخلد نقل كرد بما موسى فرزند يعقوب از عبد اللَّه فرزند ابو بكر فرزند زيد فرزند مهاجر گفت: خبر داد بمن مسلم فرزند ابو سهل نبال گفت: خبر داد بمن حسن فرزند اسامه خبر داد بمن اسامة فرزند زيد گفت: در يك شب براى تقاضاى حاجتى بحضور رسول خدا (ص) مى آمدم در آن هنگام او از منزل در آمده و بر چيزى احاطه داشت كه من نفهميدم آن چيست؟ هنگامى كه نيازم برطرف شد و از كار خود فارغ شدم گفتم اين چيست كه تو بر او احاطه دارى؟ ناگاه ديدم كه حسن و حسين بر روى رانهاى او بودند پيامبر فرمود اين دو فرزندان من و پسران 📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۲۸۳ دختر منند پروردگارا تو ميدانى كه من اينها را دوست ميدارم و تو هم اينها را دوست بدار و اين جمله را سه بار تكرار كرد. (۱) ۴۲۲- خبر داد بما محمد فرزند احمد فرزند عثمان كه خبر داد بما عبد العزيز فرزند ابو صابر جهبنه (اذنا) گفت: نقل كرد بما ابو يعقوب اسحاق فرزند ابراهيم فرزند هاشم ادرعى در دمشق كه نقل كرد بما عبد الرحمن فرزند معاوية عتبى در مصر كه نقل كرد بما حميد از مخلد گفت: نقل كرد بما نضر فرزند شميل كه نقل كرد بما شعبه از عدى فرزند ثابت گفت: شنيدم براء گفت: رسول خدا (ص) را ديدم حسن و حسين را بر دوش خود گرفته و ميفرمود پروردگارا من اين دو را دوست ميدارم و تو هم آنها را دوست بدار. ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹   علیه السلام🍃🌸🌸 گفتار (ص): چه نيكو شتر شما🍂🔸 (۲) ۴۲۳- خبر داد بما محمد فرزند احمد فرزند عثمان كه خبر داد بما ابو بكر احمد فرزند ابراهيم فرزند حسن فرزند شاذان بزاز (اذنا) نقل كرد بما احمد فرزند ابراهيم فرزند محمد فرزند جامع سكرى نقل كرد بما عمرو فرزند احمد فرزند عمرو نقل نمود بما يزيد فرزند خالد فرزند يزيد فرزند موهب رملى نقل كرد بما مسروح ابو شهاب از سفيان ثورى از ابو زبير از جابر گفت: بحضور پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم وارد شدم در حالى كه حسن و حسين به پشت اش شما سوار شده بودند و او ميفرمود چه نيكو شتريست شتر شما و چه نيكو لنگه باريد شما و در وزن مانند همديگر هستيد. 📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۲۸۴ گفتار (ص) هر كس مرا دارد بايد آن را دوست بدارد 🍃🔹 (۱) ۴۲۴- خبر داد بما محمد فرزند احمد فرزند عثمان كه خبر داد بما محمد فرزند مظفر فرزند موسى فرزند عيسى حافظ (اذنا) نقل كرد بما محمد فرزند محمد فرزند سليمان باغندى حديث كرد بما يوسف فرزند موسى قطان حديث كرد بما ابو بكر فرزند عياش از عاصم از زر از عبد اللَّه بن مسعود گفت: حسن و حسين در حالى كه پيامبر نماز مى خواند بر پشت او سوار شده بودند و مردم آن‌ها را دور مى كردند پيامبر فرمود: آن‌ها را بحال خود بگذاريد كه اينان از آن كسانى هستند كه دوستشان ميدارم پدر و مادرم فداى آن‌ها و پدرشان باد، هر كس مرا دوست دارد بايد آن‌ها را دوست بدارد. (۲) ۴۲۵- خبر داد بما محمد فرزند احمد فرزند عثمان كه خبر داد بما محمد فرزند مظفر (اذنا) كه نقل كرد بما محمد فرزند محمد فرزند سليمان باغندى حديث كرد بما شيبان فرزند فروخ كه نقل كرد بما عماره حديث نمود بما ثابت از انس گفت: فرشته باران از پيامبر (ص) اذن خواست پيامبر اذن فرمود و آن روز نوبت‌ام سلمه بود. پيامبر خدا (ص) فرمود مواظب در باش تا كسى بر ما وارد نشود، گفت: در آن هنگام كه او بر در خانه بود حسين بن على (ع) آمد و به در هجوم آورده و باز نمود و وارد شد و بر پشت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله مى پريد و پيامبر او را مى بوسيد. فرشته باو گفت: آيا دوستش دارى؟ فرمود بلى گفت امت تو در آينده نزديكى او را مى كشد و اگر بخواهى محلى كه در آن كشته مى شود نشانت مى دهم و به او نشان داد و مقدارى گل يا خاك سرخ آورد و‌ام سلمه او را گرفت و در ميان لباس خود قرار داد ثابت گفت كه ما مى گفتيم كه آن كربلا است. 📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۲۸۵ ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹   علیه السلام🍃🌸🌸 گفتار «ع» بر (ص): كه و 2حسين از پيش من رفته اند...🌸🍃 حديث (۱) ۴۲۶- خبر داد بما محمد فرزند احمد فرزند عثمان كه خبر داد بما محمد فرزند زيد فرزند مروان در كوفه كه خبر داد بما اسحق فرزند محمد فرزند مروان نقل كرد بما پدرم حديث كرد بما اسحق فرزند زيد از سهل فرزند سليمان از ابو هارون عبدى از ابو سعيد خدرى گفت: در حضور رسول خدا مشغول صحبت بوديم ديديم گاه بطرف راست و گاه بطرف چپ ميل مى كند وقتى كه آن حال را مشاهده كرديم از حضورش برخاستيم. وقتى كه از در بيرون آمديم ناگاه با فاطمه دختر رسول خدا روبرو شديم على (ع) بفاطمه (ع) فرمود اى فاطمه چه چيز ترا اين چنين مضطرب ساخته و از منزل خود باينجا آورده است؟ گفت حسن و حسين را از صبح تا بحال گم كرده‌ام و خبرى از آنها ندارم و گمانم بجائى نميرسيد مگر آنكه نزد رسول خدا باشند على (ع) فرمود آنها در حضور رسول خدا هستند برگرد و رسول خدا را اذيت مكن زيرا هنگام اذن گرفتن نيست. رسول خدا (ص) صداى گفتگوى على و فاطمه را شنيد فقط با زير جامه اى كه پوشيده بود بسوى آنها در آمد و فرمود: در اين ساعت چه چيز باعث شد كه با اضطراب از منزل خود بيرون آمدى؟ گفت: اى رسول خدا فرزندانت حسن و حسين از نزد من بيرون رفتند و تا حال آنها را نديده‌ام و خيال مى كردم در حضور شما هستند و ترس شديدى مرا احاطه كرده است گفت: رسول خدا (ص) فرمود اى فاطمه خداى بزرگ ولى و نگهدار آنها است اگر خدا بخواهد بر آنها گرفتارى نيست اى دختركم برگرد كه ما بر جستجوى آنها سزاوارتريم. 📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۲۸۶ (۱) فاطمه بخانه اش برگشت رسول خدا از طرفى و على از طرف ديگر بجستجوى پرداختند و آنها را در كنار ديوارى پيدا كردند و آفتاب آنها را سوزانده بود. كه يكى بوسيله ديگرى خودش را مى پوشاند. هنگامى كه على (ع) آنها را در آن حال ديد گريه گلوگيرش نموده و خود را بروى آنها انداخت و آنها را مى بوسيد و سپس حسن را بر دوش راست و حسين را بر دوش چپ گرفت و آنها را مى آورد و آنها را در حالى كه يك پا بر زمين مى گذاشت و پاى ديگر را بلند مى كرد پيش رسول خدا آورد و اين كار باين علت بود كه على از شدت گرما بى تاب مى گشت و دوست نداشت كه آنها راه بروند و آن مشقت و رنجى كه از گرما باو مى رسيد بآنها برسد و آن دو را با جان خود از آن رنج نگه داشت. گفتار (ص): هارون خود را و ناميد... حديث 🌼🍂 (۲) ۴۲۶- خبر داد بما ابو طالب محمد فرزند احمد فرزند عثمان كه خبر داد بما ابو بكر احمد فرزند ابراهيم فرزند حسن فرزند شاذان بزاز (اذنا) نقل كرد بما عمرو فرزند حريث از زرعه فرزند عبد الرحمن از ابو خليل از سلمان گفت: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود كه هارون فرزندان خود را شبر و شبير ناميد و من فرزندانم را حسن و حسين ناميدم بهمان مناسبت كه هارون پسرانش را شبر و شبير ناميد. 📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۲۸۷ ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹   علیه السلام🍃🌸🌸 گفتن (ع) بر (ص) كه هيچ در خانه (ع) نماند... حديث 🍃🍃 (۱) ۴۲۷- خبر داد بما محمد فرزند احمد فرزند عثمان كه خبر داد بما ابو عمر محمد فرزند عباس فرزند حيويه خزاز (اذنا) خبر داد بما ابو عبد اللَّه حسين فرزند على فرزند حسين اسدى دهان نقل كرد بما على فرزند حسين بزار، نقل كرد بما اسماعيل فرزند صبيح نقل كرد بما يحيى فرزند مسور از على فرزند حزور از اصبغ از پدرم سعيد خدرى كه حديث را باينجا مى رساند: كه فاطمه (ع) بحضور پيامبر (ص) آمد و گفت سلام بر تو اى رسول خدا فرمود سلام بر تو اى دختركم گفت: اى پيامبر خدا بخدا قسم- هرگز در خانه على طعامى بصبح نمانده و پنج روز است غذائى بر دهانم وارد نشده و نه گوسفندى و نه شترى داريم و در خانه على حتى يك مشت گندم پيدا نميشود، پيامبر بفاطمه فرمود: نزديكم بيا، نزديكش آمد و فرمود: دستت را ميان دو شانه‌ام بگذار دستش را بسوى او دراز كرد كه ناگاه تكه سنگى در ميان دو شانه پيامبر كه بوسيله عمامه اش تا سينه اش بسته شده بود پس فاطمه صيحه بلندى زد و گفت يك ماه است در خانه محمد آتشى روشن نشده است سپس بفاطمه فرمود آيا ميدانى موقعيت على نسبت بمن چيست؟ او در دوازده سالگى امور مرا كفايت مى كرد و در شانزده سالگى پيش من شمشير ميزد و آنگاه، كه به هفده سال رسيد پهلوانها را بخاك مذلت انداخت و هنگامى كه بيست دو ساله بود اندوه‌ها و غم هاى مرا بتنهائى از بين برد در حالى كه پنجاه مرد ديگر با او بودند. آنگاه چهره فاطمه شكفته و درخشان گرديد از آن مكان جاى ديگر نرفته تا بحضور على (ع) آمد و منزل بنور چهره فاطمه درخشنده گرديد و على بفاطمه (ع) فرمود؟ اى دختر محمد از پيش من كه در آمدى قيافه ات غير از اين بود؟ فاطمه گفت: چون پيامبر (ص) از مناقب تو بمن خبر داد. 📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۲۸۸ گفتار (ص): پاره من است 🍃🍃 (۱) ۴۲۸- خبر داد بما ابو حسن احمد فرزند مظفر فرزند احمد عطار كه خبر داد بما ابو محمد عبد اللَّه فرزند عثمان مزنى ملقب به «ابن سقا» حافظ كه خبر داد بما محمد فرزند محمد فرزند اشعث گفت: نقل كرد بمن موسى فرزند اسماعيل كه حديث كرد بما پدرم از پدرش از جدش جعفر بن محمد از پدرش از جدش على بن الحسين از پدرش از جدش على (ع): كه كورى از فاطمه دختر رسول خدا اذن خواست و فاطمه خود را از او پوشانيد پيامبر (ص) باو فرمود، چرا خود را از او پوشاندى او كه ترا نمى بيند؟ گفت: اى رسول خدا اگر او مرا نمى بيند من او را مى بينم و او عطر مرا استشمام ميكند پيامبر (ص) فرمود شهادت ميدهم كه تو پاره تن منى. (۲) ۴۲۹- با اسنادش از جعفر بن محمد از پدرش كه على (ع) در حالى كه اندوه عميقى در چهره اش نمايان بود بر فاطمه دختر رسول خدا وارد شد فاطمه گفت: اين اندوه عميق چيست گفت رسول خدا (ص) در باره مسأله اى از ما پرسيد كه جوابش را نداشتم فاطمه گفت آن مسأله چيست گفت از ما در باره زن پرسيد كه چيست؟ گفتيم عورت است، فرمود كى بخدايش نزديكتر است ما ندانستيم (چه بگوئيم) فاطمه گفت: بسوى رسول خدا برگرد و باو اعلام كن نزديكترين حالتى كه زن بخداى خود دارد هنگامى است كه در خانه اش بنشيند، على بحضور پيامبر (ص) رفت و باو خبر داد پيامبر فرمود اى على! اين از نزد خودت نيست به پيامبر خبر داد كه فاطمه باو گفته است پيامبر فرمود راست گفتى كه بحقيقت فاطمه پاره تن من است. (۳) ۴۳۰- خبر داد بما احمد فرزند محمد (اجازة) كه خبر داد بما عمر فرزند عبد اللَّه فرزند شوذب كه نقل كرد بما احمد فرزند عيسى نقل كرد بما ابراهيم فرزند هيثم نقل كرد بما ابو ازهر نقل نمود بما عبد الرزاق از معمر از زهرى از عبيد اللَّه فرزند عبد اللَّه از ابن عباس 📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۲۸۹ گفت: پيامبر (ص) نگاهى بعلى (ع) كرد و فرمود: تو در دنيا و آخرت، آقا و سرورى، دشمن تو دشمن من و دشمن من دشمن خدا است. آنكه بتو خشمناك است، بمن خشمناك است و آن كس كه به من خشمناك است بخدا خشمناك است واى بر كسى كه بعد از من ترا دشمن بدارد، (۱) ۴۳۱- خبر داد بما ابو بكر احمد فرزند محمد فرزند عبد الوهاب فرزند طاوان كه خبر داد بما قاضى ابو فرج احمد فرزند على فرزند جعفر فرزند محمد فرزند معلى خيوطى و خبر داد بما قاضى ابو على اسماعيل فرزند محمد فرزند احمد فرزند طيب فرزند كمارى فقيه غرافى كه نقل كرد بما ابو بكر احمد فرزند عبيد فرزند فضل فرزند سهل فرزند بيرى و خبر داد بما ابو غالب محمد فرزند احمد فرزند سهل نحوى نقل كرد بما ابو حسن على فرزند حسين جاذرى گفتند: ..... فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹   علیه السلام🍃🌸🌸 گفتار (ص): پاره من است 🍃🍃 بما ابو حسن على فرزند حسين جاذرى گفتند: نقل كرد بما ابو بكر محمد فرزند عثمان فرزند سمعان معدل (تعديل شده) نقل كرد بما اسلم فرزند سهل فرزند اسلم نقل نمود بما وهب فرزند بقية كه خبر داد بما خالد فرزند حصين از ابو جميله آنگاه كه على (ع) شهيد شد حسن بن على جانشين او شد و هنگامى كه با مردم بنماز ايستاده بود ناگهان مردى بطرف او هجوم آورده و نيزه اى باو پرتاب نمود كه در رانش قرار گرفت، يكماه در اثر اين ضربه مريض و بسترى بود و سپس به منبر رفته و گفت اى مردم عراق در باره ما از خدا بترسيد كه ما امراء و بزرگان و مهمانان شمائيم! ما اهل بيتى هستيم كه خداوند بزرگ در باره آنها فرموده إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً جز اين نيست كه خدا اراده كرده پليدى را از شما اهل بيت دور سازد و پاك كند شما را پاك كردنى همان طور صحبت مى كرد تا اينكه كسى را در مسجد نديديم مگر اينكه گريه ميكرد. (۲) ۴۳۲- گفت نقل كرد بما اسلم كه نقل كرد بما زكريا فرزند يحيى فرزند صبيح نقل كرد بما هشيم گفت: خبر داد بما زاذان ابو منصور گفت: حسين بن على را ديدم كه سر و لحيه اش با خونش آغشته بود. (۳) ۴۳۳- گفت: نقل كرد بما اسلم نقل كرد بما اسماعيل فرزند عيسى نقل كرد 📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۲۹۰ بما يزيد فرزند هارون كه مادرم از جدش بمن نقل كرد گفت: من شهادت حسين بن على را درك كردم آنگاه كه شهيد شد گروهى از مردم بسوى شترى كه با او بود رفتند و غارت كردند و آنگاه كه شب شد در آن چيزهائى كه غارت كرده بودند آتش هائى ديدم كه هر چيزى كه از لشكر او گرفته شده بود سوزاند. (۱) ۴۳۴- گفت: نقل كرد بما اسلم گفت: نقل كرد بما احمد فرزند اسماعيل فرزند عمر كه نقل كرد بما سليمان فرزند منصور نقل كرد بما على فرزند عاصم از حصين گفت: من در كوفه بودم خبر قتل حسين بن على بما رسيد سه روز معطل و منتظر مانديم گويا كه صورتهاى ما با خاكستر پوشيده شده بود على بن عاصم گفت به حصين گفتم: آن روز در چه حال بودى؟ گفت مردى داراى خانواده بودم. (۲) ۴۳۵- خبر داد بما قاضى ابو حسن على فرزند خضر ازدى (اجازة) كه ابو يعقوب يوسف فرزند يعقوب نجيرمى بآنها نقل كرده گفت: نقل كرد بما ابو يحيى ساجى نقل كرد بما اسماعيل نوه دخترى سدى كه بما نقل كرده دويد جعفى از پدرش گفت زمانى كه حسين (ع) شهيد شد بچه شترى از لشكر او غارت و گرديد هنگامى كه پخته شد همه اش خون بود او را بزمين ريختند. (۳) ۳۳۶- خبر داد بما ابو غالب محمد فرزند احمد فرزند سهل نحوى (اذنا) كه ابو القاسم على فرزند طلحه فرزند كردان بآنها خبر داده گفت: بما نقل كرد ابو بكر محمد فرزند قاسم انبارى خبر داد بما محمد فرزند ابو يعقوب دينورى كه نقل كرد بما على فرزند حسن سامى نقل كرد بما نصر فرزند منصور گفت: هنگامى كه بر امراء و حكام فرمان صادر شد كه على بن ابى طالب را در منابر سب و لعن كنند (كثير فرزند عبد الرحمن) آورده شد تا در ميان آنهائى كه در مكه سخن مى گفتند حرف بزند ببالاى منبر رفته و پرده كعبه را گرفت و گفت: خانه پاك بوده اى و اهل تو نيز پاك است، اهل تو اهل بيت پيامبر اسلام است. 📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۲۹۱ پرنده‌ها و كبوترها در حريم تو در امانند ولى اهل بيت پيامبر اسلام در امان نيستند. خدا لعنت كند بر كسى كه على و فرزندان او را سب كند، از بازارى و يا از پيشوا. آيا كسانى كه از پدر و جد پا كند و دائى و عموهاى پاك دارند سب مى شوند هر زمانى كه سلام كننده اى براى سلام بپا خيزد رحمت و درود خدا بر آنها باد. راوى گفت او را با دستها و كفشها آنقدر زدند كه زخمدار نمودند و شروع كرده و مى گفت. آيا مرديكه كارهاى ناشايست او دوستى پيامبر. و دوستى ابو حسن و فرزندان او و كسانى كه در رحم مادرها و پشت پدرهاى پاك و بى عيب باشد سرزنش مى شود. آيا دوستى مرا بر آنها گناه مى دانند، نه تنها گناه نيست بلكه دوستى و محبت آنها كفاره هر گناهى است. هر كه داراى گناه باشد من كه گنهكار نيستم زيرا قلب من با محبت آنها آميخته شده است. (۱) ۴۳۷- گفت: حديث كرد بما محمد فرزند قاسم گفت: پدرم برايم شعر خواند و گفت احمد فرزند عبيد اشعار خزيمه فرزند ثابت انصارى مشهور بذو الشهادتين كه مشتمل بر مدح على بن ابى طالب (ع) است بما انشاد كرد و چهره رسول خدا بشاش گرديد و آن اشعار اينست: واى بر شما كه على راهنماى بر خدا و امين او و دعوت كننده بهدايت است. و پسر عموى پيامبر و داماد و يار او بوده و اين چيزى است... فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹   علیه السلام🍃🌸🌸 گفتار (ص): پاره من است 🍃🍃 پسر عموى پيامبر و داماد و يار او بوده و اين چيزى است كه همه مردم بر آن آگاهند. 📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۲۹۲ هر نيكى كه مردم را زينت دهد در آن هست و سواى آنها اوصافى دارد كه او را مى آرايد. سپس واى بر كسى كه در ميدان جنگ هنگامى كه شمشير در دست راست بگيرد با او بكارزار بپردازد. سپس صدا زد من ابو حسن ضعيفى هستم پس بايد قرين او هلاك بشود. (۱) ۴۳۸- گفت: نقل كرد بما محمد فرزند قاسم كه نقل كرد بما محمد فرزند على فرزند وقار مدينى ابو على جهبذ نقل كرد بما ابو الفضل ربعى هاشمى نقل كرد بما محمد فرزند ابو سرى نقل كرد بما هشام فرزند كلبى از پدرش از ابو صالح از ابن عباس كه در پيش او يادى از على شده دستش را بر ران خود زده و بگريه افتاد تا اينكه لحيه اش خيس شد. سپس گفت بخدا قسم على امير المؤمنين مانند ماه درخشان و شير شكارى و نهرى خروشان و بهارى تازه بود، نور و درخشندگى او، او را بماه مانند كرده، شجاعت و اراده او به شير، بخشش و سخاوتش به نهر، و لطافت و فراوانى او را به بهار شبيه نموده است. (۲) ۴۳۹- گفت خبر داد بما محمد فرزند قاسم كه بما نقل كرد احمد فرزند سعيد فرزند عبد اللَّه نقل كرد بما زبير فرزند بكار گفت: هنگامى كه (مردم مدينه از شهادت حسين (ع) با خبر شدند) زينب دختر عقيل فرزند ابو طالب كه همان زينب صغرى است در آمد و بر اهل و خويشان خود و هر كه در كربلا كشته شده بود مرثيه مى گفت: اگر پيامبر بشما بگويد چه كرديد با اهل بيت من در حالى كه شما آخرين امت‌ها بوديد چه جواب ميگوئيد، بعضى از آنها اسير و بعضى را بخون آغشته نموديد، اين پاداش نصايح من بشما نبود كه با ارحام من بعد از من اين طور رفتار نمائيد. 📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۲۹۳ (۱) ۴۴۰- ابو منصور عبد العزيز را شنيدم كه با اسنادى مى گفت كه من او را حفظ نكرده ام، گفت از شبلى در باره على (ع) پرسيده شد شبلى گفت، دلال يگانه پرستى، و درخت پر گل حكمت، كه امت در باره آن امتحان شده ناچيز در آمدند و سائلى از او پرسيد، باو گفت: مرا در راه ملاقات مى كنى، سپس پرسيد گفت: براى هميشه دست از اين سؤال بردار و بيا. (۲) ۴۴۱- گفت: ابو نعيم طلحى در بغداد نشسته حديث املاء مى كرد، مردى بگمانم از اهل خراسان بود بپا خواست و گفت: اين شيخ شيعه گرى مى كند، صورت خود را از او برگردانيد و سپس او از جانب ديگر آمد، باز صورت خود را برگردانيد و بآن مرد گفت: كدام تندبادى است كه از تو بمن مى وزد؟ سپس شروع كرد بخواندن: همواره از تو پنهان داشتم گويا كه من براى برگرداندن جواب پرسش كننده عجمى هستم تا اينكه از شر گفته هاى سخن چينان سلامت بمانم و تو نيز سالم بمانى و آيا زنده اى از شر اين مردم سالم مى ماند؟ و او اين گفتار را تكرار مى كرد و گفت صالح فرزند حى گفت: شنيدم جعفر فرزند محمد مى گفت: دوستى على عبادت است و بهترين عبادت آن است كتمان شود. (۳) ۴۴۲- خبر داد بما ابو غالب محمد فرزند احمد فرزند سهل نحوى (رحمت خدا بر او باد) كه بر ما نقل كرد ابو الفضل عبد الواحد فرزند عبد العزيز تميمى نقل كرد بما قاضى ابو بكر محمد فرزند عمر جعابى بما نقل كرد سرى فرزند منصور فرزند عمار كه بما نقل كرد پدرم از ابو لهيعه از ابو قبيل گفت هنگامى كه حسين بن على شهيد شد سرش را از بدن جدا كرده و او را سير دادند، هنگامى كه شب فرا رسيد بزم شراب آراستند و بسر استهزاء ميكردند، دستى از ديوار درآمد كه قلمى آهنين در آن بود سطرى با خون بر ديوار نوشت. آيا امتى كه حسين را كشتند اميدوارند كه در روز حساب از شفاعت جدش بهره مند گردند. 📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۲۹۴ (۱) ۴۴۳- ابو منصور عبد العزيز بر من نقل كرد كه از شبلى در باره على بن ابى طالب پرسيده شد، در مجلس بسائل گفت: در راه مرا ملاقات كن جواب مسأله را خواهى شنيد: گفت من اينجا جواب مى خواهم، گفت: در دنيا صاحب علامت است و ما پرده را بر تو كشف كرديم و گفتيم بلى بلى او صاحب علم امت است در دنيا و آخرت، مرد گفت، روشنتر از اين مى خواهم گفت: بگذر بگذار و بيا. (۲) ۴۴۴- نقل كرد بما ابو حسن على فرزند عبد الصمد فرزند عبد اللَّه فرزند قاسم هاشمى در سال ۴۳۴ بما نقل كرد ابو عبد اللَّه حسين فرزند محمد معروف به (ابن كاتب بغدادى) گفت نقل كرد بما على فرزند محمد مصرى نقل كرد بما ابو علاثه قاضى مصر بما نقل كرد جدم كه نقل كرد بمن عبد اللَّه فرزند محمد مصرى كه نقل كرد بما پسر وهب گفت: شنيدم ليث فرزند سعد مى گويد:...... فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹   علیه السلام🍃🌸🌸 گفتار (ص): پاره من است 🍃🍃 ليث فرزند سعد مى گويد: در سال ۱۱۳ حج رفتم بيت را طواف كرده و بين صفا و مروه سعى نموده و بكوه ابو قبيس رفتم مردى را در آنجا پيدا كردم دعا مى كرد و مى گفت (اى خدا اى خدا): تا نفسش بند آمد. سپس گفت: «يا ذا الجلال و الاكرام» اى صاحب جلالت و بزرگى تا نفسش قطع شد سپس گفت: اى خدا اى خدا تا نفس او قطع گرديد سپس گفت: پروردگارا اين دو لباس من كهنه شده مرا بپوشان و من گرسنه هستم بمن طعام برسان پس آگاه نشدم مگر بسبدى از انگور كه بى دانه بود و دو برد يمانى كه در او بود بسوى آن شخص در آمده و نشستم تا با او بخورم بمن گفت: آرام باش، گفتم من در اين نيكى و احسان با تو شريكم گفت به چه دليل؟ گفتم: تو دعا مى كردى من هم آمين مى گفتم. بمن گفت بخور ولى چيزى ذخيره مكن، خورديم و آن زمان انگورى در شهر نبود سپس بعد از سير شدن دست كشيديم در حالى كه از سبد چيزى كم نشده بود و بعد بمن فرمود يكى از اين بردها را بردار گفتم من نيازى بآنها ندارم، بمن فرمود خودت را از من پنهان كن تا اينها را بپوشم، پنهان شدم و او پوشيد و آن لباسهاى كهنه اش را در دست گرفته و از كوه پائين آمد و من هم بدنبال او آمدم فقيرى او را ديد و گفت: خدا ترا بپوشاند اى پسر پيامبر خدا مرا بپوشان لباسهاى كهنه را باو داد بدنبال سائل آمدم و پرسيدم اين كيست؟ گفت: اين جعفر بن محمد الصادق است. 📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۲۹۵ (۱) ۴۴۵- خبر داد بما احمد فرزند محمد فرزند عبد الوهاب فرزند طاوان ابو بكر بما نقل كرد قاضى ابو فرج احمد فرزند على فرزند جعفر فرزند محمد فرزند معلى خيوطى حافظ و خبر داد بما قاضى ابو على اسماعيل فرزند محمد فرزند احمد فرزند طيب فرزند كمارى فقيه حنفى نقل كرد بما ابو بكر احمد فرزند عبيد فرزند فضل فرزند سهل فرزند بيرى و خبر داد بما ابو غالب محمد فرزند احمد فرزند سهل نحوى نقل كرد بما ابو حسن على فرزند حسن جاذرى طحان گفتند: خبر داد بما ابو بكر محمد فرزند عثمان فرزند سمعان معدل (كسى كه تعديل شده) حافظ كه نقل كرد بما ابو حسن اسلم فرزند سهل فرزند اسلم فرزند حبيب رزاز حافظ كه نقل كرد بما احمد فرزند زكريا فرزند سفيان نقل نمود بما سعيد فرزند طهمان فقرائى گفت: شنيدم كه هشيم كه همان ابو معاويه هشيم فرزند بشير واسطى است مى گفت خطباء شام را در واسط در زمان بنى اميه درك كردم هنگامى كه كسى از آنها مى مرد خطيب آنها بپا مى خواست و بر خدا شكر و ثنا مى گفت. سپس يادى از على بن ابى طالب مى كرد و او را سب مى نمود روزى كه كسى از آنها مرده بود در مجلسشان حاضر شدم خطيب آنها بلند شده خدا را شكر و ثنا گفت و از على ذكرى بميان آورد و او را سب نمود ناگاه گاوى آمد و دو شاخش را روى پستانهاى خطيب قرار داد و او را بديوار فشار داد تا بقتل رسانيد و سپس برگشت از ميان انبوه مردم راه خود را از راست و چپ باز كرد و رفت و احدى را سواى آن خطيب آزارى نرساند. اسلم گفت: و نقل كرد بما ابراهيم فرزند منصور فرزند قادم خباز خطيب اعور (كسى كه يكى را دو مى بيند) گفت: نقل كرد بما سعيد فرزند طهمان فقرائى گفت: شنيدم هشيم اين حديث را نقل مى كرد. خبر داد بما ابو على اسماعيل فرزند محمد فرزند احمد فرزند طيب فقيه ضفى خبر داد بما ابو بكر احمد فرزند عبيد فرزند فضل فرزند سهل فرزند بيرى، و خبر داد بما ابو بكر احمد فرزند محمد فرزند عبد الوهاب فرزند طاوان خبر داد بما قاضى ابو فرج احمد فرزند على فرزند جعفر فرزند محمد فرزند معلى خيوطى و خبر داد بما 📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۲۹۶ ابو غالب محمد فرزند احمد فرزند سهل نحوى خبر داد بما ابو حسن على فرزند حسن جاذرى طحان گفتند: بما نقل كرد ابو بكر محمد فرزند سمعان معدل نقل كرد بما اسلم نقل نمود بما حرمى فرزند يونس نقل كرد بما يحيى فرزند ايوب گفت: شنيدم نصر فرزند بسام گفت: بمعروف يعنى (كرخ) (محلى از بغداد است) آمدم شنيدم مى گفت: رسول خدا را در خواب ديدم مى فرمود خدا از امت من بهشيم جزاى خير بدهد. گفت: نقل كرد بما اسلم كه نقل كرد بما عبد اللَّه فرزند احمد فرزند ابو ميسرة گفت: شنيدم سعيد فرزند منصور مى گفت رسول خدا (ص) را در خواب ديدم و باو گفتم: ملازم هشيم باشم يا ابو يوسف؟ فرمود: ملازم هيثم باش. گفت نقل كرد بما اسلم كه نقل نمود بما زكريا فرزند يحيى فرزند صبيح گفت: از عمران فرزند آبان شنيدم مى گفت: شنيدم شعبه مى گفت اگر هشيم از عيسى بن مريم به شما حديث نقل كند تصديقش كنيد. اين مبالغه در راستگوئى و صحت حديث اوست. گفت بما نقل نمود اسلم كه نقل كرد...... فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹   علیه السلام🍃🌸🌸 گفتار (ص): پاره من است 🍃🍃 گفت بما نقل نمود اسلم كه نقل كرد بما يحيى فرزند اسحق واسطى گفت شنيدم عمرو فرزند عون مى گفت هشيم از بيست سال قبل از مرگش همواره نماز عشا و صبح را با يك وضوء بجا مى آورد. (۱) ۴۴۶- خبر داد بما ابو محمد حسن فرزند موسى غندجانى گفت: خبر داد بما ابو احمد عبيد اللَّه فرزند (محمد فرزند احمد فرزند ابو مسلم فرضى بما نقل كرد) محمد فرزند يحيى صولى نقل نمود بما محمد فرزند زكريا نقل كرد بما فرزند عائشه از پدرش گفت: هشام فرزند عبد الملك در زمان خلافت وليد بحج رفت و آنگاه كه مى خواست حجر الاسود را استلام كند ازدحام مردم مانع آن شد و على بن الحسين (ع) نيز در آن هنگام باعمال حج مشغول بود و زمانى كه بحجر الاسود نزديك شد مردم براى احترام از عظمت شخصيت او برايش راه باز مى كردند پس بهمان جهت هشام ترسيد و گفت اين كيست من او را نميشناسم؟ فرزدق ايستاده بود روى بر هشام كرده و گفت: اين همان است كه مكه و خانه خدا و حل و حرم او را مى شناسند 📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۲۹۷ اين فرزند بهترين بندگان خدا است اين پرهيزكار و پاك و منزه و نمونه است. هنگامى كه قريش او را به بيند گوينده اش مى گويد تمام بزرگوارى‌ها و خوبى‌ها باين منتهى مى شود. هنگامى كه مى آيد استلام كند «حجر الاسود» دست او را نگه ميداشت چون دست او به بذل و بخشش معروف بود. در دست او خيزرانى است كه عطر او نيكو است از آنكه در دست صاحب جمالى باشد كه بالاى دماغ او شمم «۱» باشد. از حيا و شرم خود را مى پوشد و از هيبت او مردم خود را پنهان مى كنند و تكلم نمى كند مگر با حالت لبخند. گفتار تو كه اين كيست باو ضرر نمى رساند عرب و عجم مى شناسد كسى را كه تو نميشناسى. (۱) ۴۴۷- خبر داد بما ابو حسن محمد فرزند محمد فرزند مخلد بزار و ابو فرج محمد فرزند هارون فرزند حسين فقيه مالكى (رحمت خدا بر آنها باد) گفتند: خبر داد بما قاضى ابو عمر قاسم فرزند جعفر فرزند عبد الواحد فرزند عباس فرزند عبد الواحد فرزند جعفر فرزند سليمان فرزند على فرزند عبد اللَّه فرزند عباس فرزند عبد المطلب كه نقل كرد بما پدرم و عموهايم ابو القاسم و ابو حسن و ابو عبد اللَّه جعفر و محمد و محمد گفتند: بر جد ما عباس فرزند عبد احد فرزند جعفر خوانده شد كه ما نيز حضور داشتيم و مى شنيديم گفت: خبر داد بمن عمويم يعقوب فرزند جعفر فرزند سليمان فرزند على گفت: بمن پدرم از پدرش (از پدرش) نقل كرد گفت: با عبد اللَّه بن عباس و سعيد بن جبير بودم كه عبد اللَّه را سعيد راهنمائى كرده و مى كشيد _ _ (۱) شمم باريكى بالاى استخوان بينى است كه نوع زيبائى است. 📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۲۹۸ پس عبور آنها بر كنار زمزم افتاد در آن هنگام گروهى از اهل شام على را سب ميكردند عبد اللَّه بسعيد گفت: مرا پيش آنها باز گردان و هنگامى كه نزد آنها ايستاد گفت: كدام يك از شما خدا را سب مى كرد؟ گفتند منزه است خدا در ميان ما كسى خدا را سب نمى كرد؟ گفت كدام يك از شما رسول خدا را سب مى كرد؟ گفتند منزه است خدا در ميان ما كسى رسول خدا را سب نمى نمود گفت: كدام يك از شما على بن ابى طالب را سب مى كرد؟ گفتند: اما اين بود. يعنى على را سب ميكرديم: گفت گواهى مى دهم كه با اين دو گوشم شنيدم و قلبم آن را حفظ كرد كه رسول خدا (ص) بعلى بن ابى طالب مى فرمود اى على هر كه ترا سب كند مرا سب كرده و هر كه مرا سب كند خدا را سب كرده و هر كه خدا را سب كند خدا او را بروى بآتش مى اندازد. سپس از آنها روى برگردانيد و بعد گفت اى فرزندم ديدى آنها چه كردند؟ گفتم باو اى پدر پدرم! با چشم هاى سرخ شده بسوى تو نگاه كردند همانند نگاه بزهاى نر به كارد قصاب. و بعد گفت: پدرت فدايت باد اضافه كن! گفتم: با گوشه چشمانشان نگاه كرده مانند نگاه كردن ذليل بشخص توانا و عزيز، گفت پدرت فداى تو باد اضافه كن! گفتم چيزى زياده از اين نزد من نيست گفت پدرت فدايت باد و لكن نزد من هست زنده هايشان باعث ننگ بر مرده هايشان هستند و مرده هايشان وسيله سب بازماندگان آنها هستند..... فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹   علیه السلام🍃🌸🌸 گفتار (ص): پاره من است 🍃🍃 (۱) ۴۴۸- خبر داد بما احمد فرزند محمد فرزند عبد الوهاب فرزند طاوان بزاز كه با زبان خود در مسجد جامع واسط در سال ۴۳۵ بر ما خواند كه نقل كرد بما ابو محمد عبد اللَّه فرزند يحيى فرزند موسى نصيبى كه نقل كرد بما حميد فرزند مسيح نقل كرد بما ابو طيب احمد فرزند عبيد اللَّه دارى در انطاكيه كه نقل نمود بما يمان فرزند سعيد نقل كرد بما خالد فرزند يزيد بجلى از محمد فرزند ابراهيم هاشمى از ابو جعفر از پدرش از ابن عباس گفت: رسول خدا (ص) فرمود: چگونه هلاك مى شود امتى كه من 📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۲۹۹ در اول آن و عيسى بن مريم در آخر آن و مهدى از فرزندان من در وسط آن، باشيم. (۱) ۴۴۹- و با همان اسناد از حسن گفت: شنيدم جابر مى گفت: رسول خدا (ص) على بن ابى طالب (ع) را بعنوان رئيس با لشكرى فرستاد و در آن لشكر زبير فرزند عوام هم بود، على در قلعه اى از قلعه هاى دشمن فرود آمده زبير كنيزى را بر على توصيف كرد كه در يكى از دو قلعه بود، نفس على بآن كنيز اشتياق پيدا كرد و بزبير فرمود، در اين قلعه باش تا من بروم و آن قلعه را فتح كرده و بر گردم و على (ع) رفت و زبير را جاى خود در آن قلعه گذاشت، زبير شتاب كرده و قبل از ورود على قلعه را فتح نمود و اهل قلعه كنيز را درآوردند و تحويل زبير دادند. زبير او را گرفته و بسوى على آمد ديد على قلعه را فتح كرده و بالاى ديوار آن قرار دارد، به سوى او بالا رفت و صدا زد سلام بر تو اى ابو حسن على نزد زبير صداى زنى را شنيده و بسوى او خارج شد در حالى كه مى خنديد زبير گفت، اين كنيزى است كه بتو توصيف كردم اى ابو حسن او را براى تو آوردم ناگاه گوينده اى مى گفت اى زبير ميخواهى ميان من و پسر عمويم جدائى بياندازى؟ زبير سخت متعجب شد زن گفت: بخدا قسم اگر من در مشرق بوده و على در مغرب باشد تا او مرا قصد كرده و يا من او را قصد كنم خداوند زودتر از بهم زدن پلك هاى چشم ما را بهم ديگر ميرساند پس ناگاه ديد فاطمه (ع) است. (۲) ۴۵۰- با همان سندها ربعى بما نقل كرد كه فضيل فرزند يسار بما نقل كرده گفت بر ابو عبد اللَّه (ع) گفته شد كدام يك از قبرهاى شهدا بهتر و برتر است فرمود: آيا برترين شهداء پيش تو حسين (ع) نيست؟ قسم بآن خدائى كه جان من در دست قدرت اوست در اطراف قبر او چهل هزار فرشته پژمرده و خاك آلود تا روز قيامت بر او گريه مى كنند. (۳) ۴۵۱- گفت: ابو عبد اللَّه محمد فرزند حسين زعفرانى از عبد اللَّه فرزند نجى 📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۳۰۰ از پدرش بما نقل كرد كه او با على (ع) بسوى صفين سفر مى كرد كه در اين سفر خدمتكار على (ع) بود هنگامى كه به نينوى آمد ناگاه على (ع) فرمود: اى ابو عبد اللَّه صبر كن اى ابو عبد اللَّه در كنار شط فرات صبر كن! گفتم: ابو عبد اللَّه كيست؟ على (ع) گفت: روزى بر حضور پيامبر (ص) وارد شدم در حالى كه ديدگانش اشك مى ريخت گفتم: اى پيامبر خدا (ص) كسى ترا خشمگين ساخته؟ چه شده كه چشمانت اشك ميريزند؟ گفت: جبرئيل الان از پيش من برخاست، بمن نقل كرد كه حسين در كنار شط فرات شهيد مى شود و گفت: آيا ميخواهى از خاك آن بدهم تو استشمام كنى؟ گفتم: آرى دستش را دراز كرد و مشتى از آن تربت برداشته و بمن عطا كرد نتوانستم بر چشمانم مالك شوم تا اينكه اشك ريختند. (۱) ۴۵۲- خبر داد بما ابو عبد اللَّه حسين فرزند حسين فرزند يعقوب واسطى كه خبر داد بما ابو حسن على فرزند عبد اللَّه فرزند حسين فرزند جهضم همدانى خبر داد بما ابو بكر محمد فرزند على فرزند خالد فرزند سعيد رقى بزاز نقل كرد بما ابو جعفر احمد فرزند يحيى حلوانى كه نقل كرد بما عبد اللَّه فرزند داهر از عمرو فرزند جميع از عروة فرزند عبيد از حسن فرزند ابو حسن از عمران فرزند حصين گفت: بحضور پيامبر (ص) آمده سلام كردم فرمود: اى عمران ترا پيش ما مقام و منزلتى است، آيا فاطمه را عيادت مى كنى؟ گفتم: بلى پدر و مادرم فداى تو باد اى پيامبر خدا! رسول خدا بپا خواست و من هم با او بپا خواسته آمديم تا در خانه فاطمه ايستاد و گفت سلام بر تو اى دختركم وارد شوم گفت: پدر و مادرم فداى تو باد اى رسول خدا وارد شو. فرمود: من و آنكه با منست وارد شويم؟ گفت: اى پيامبر خدا كه با تو است فرمود: عمران فرزند حصين خزاعى همراه منست، گفت: قسم بخدائى كه ترا به حق بنبوت مبعوث گردانيده بجز عبائى ساتر ديگر ندارم فرمود: اى دختركم با او اين چنين و آن چنان بكن و با دست اشاره كرد. 📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۳۰۱ (۱) گفت پدر و مادرم فداى تو باد اى پيامبر خدا با اين تنم را پوشيدم، سرم را چكار . ..... فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹   علیه السلام🍃🌸🌸 گفتار (ص): پاره من است 🍃🍃 ملافه اى كهنه بسوى او انداخت و فرمود: اين را بر سرت به بند. و سپس به او اذن داد و من هم با او وارد شدم، فرمود: دختركم شب را چگونه بصبح آوردى؟ گفت: بخدا قسم اى رسول خدا (ص) شب را با رنج و زحمت صبح كردم گرسنگى بر آن ناراحتيم افزون شده، و بر خوردن طعامى قدرت ندارم زيرا گرسنگى مرا از پا در آورده است. رسول خدا بگريه افتاد و فاطمه نيز با او گريه كرد و سپس فرمود اى فاطمه مژده باد بر تو و روشن باد چشم تو، اندوه مخور قسم بخدائى كه مرا بحق بپيامبرى برانگيخته سه روز است كه طعام نچشيده‌ام و من پيش خدا گرامى تر از تو هستم و اگر ميخواستم در پيشگاه خدا باشم كه او مرا از غذا و آب سير نمايد، مى كردم، و لكن من آخرت را بر دنيا ترجيح دادم، اى دختركم زارى مكن به خدائى كه مرا بحق به نبوت برانگيخته تو بانوى زنان عالميان هستى و فاطمه دستش را بر سرش گذاشت و گفت اى پدر! پس آسيه دختر مزاحم زن فرعون كجاست؟ و مريم دختر عمران كجاست؟ فرمود: آسيه بانوى زنان عالم خودش بود و مريم بانوى زنان عالم خودش و خديجه بانوى زنان عالم خودش بود و تو فاطمه جان بانوى زنان عالم خود هستى، و شما در خانه هائى از در كه نه آزارى در آنجا وجود دارد و نه رنج و مشقتى مى باشيد گفتم: اى پيامبر خدا خانه هائى از در چيست؟ فرمود: درى تو خالى از مرواريد كه نه آزارى در آنجا هست و نه صدائى گفت: سپس دستش را بر شانه فاطمه زد و فرمود اى دختركم قسم بخدائى كه مرا بحق براى پيامبرى برانگيخته بحقيقت ترا بكسى كه در دنيا و آخرت سرور است تزويج كردم. (۲) ۴۵۳- خبر داد بما ابو عبد اللَّه محمد فرزند ابو نصر نقل كرد بما ابو زكريا 📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۳۰۲ عبد الرحيم فرزند احمد فرزند نصر ازدى حافظ نقل كرد بما ابو محمد عبد الغنى فرزند سعيد ازدى حافظ نقل كرد بما يوسف فرزند قاسم ميانجى از على فرزند عباس مقانعى از محمد فرزند مروان از ابراهيم فرزند حكم از پدرش از ابو مالك از ابن عباس گفت: رسول خدا (ص) فرمود من و على از يك درخت هستيم و مردم از درختهاى متفرق و پراكنده مى باشند. (۱) ۴۵۴- گفت: و حديث كرد بما عبد الغنى نقل نمود بما حسين فرزند عبد اللَّه قرشى حديث كرد بما باهلى كه نقل كرد بما عبد الرحمن فرزند خالد حديث كرد بما معاوية فرزند هشام نقل كرد بما زياد فرزند منذر از عقيصا و او ابو سعيد دينار است گفت شنيدم از حسين (ع) كه مى فرمود: هر كه ما را دوست داشته باشد خدا بخاطر دوستى ما باو منفعت مى رساند اگر چه اسيرى در ديلم باشد، و بدرستى كه دوستى ما گناهان را ميريزد همان طور كه باد برگها را مى ريزد. (۲) ۴۵۵- خبر داد بما ابو اسحاق فرزند غسان دقاق بصرى در آن چه كه به من نوشته بود نقل كرد بما ابو على حسين فرزند احمد فرزند محمد نقل كرد به ما ابو القاسم عبد اللَّه فرزند احمد فرزند عامر طائى نقل كرد بما پدرم حديث نمود بمن ابو حسن على بن موسى الرضا (ع) فرمود حديث كرد بمن پدرم موسى بن جعفر گفت حديث كرد بمن پدرم جعفر بن محمد گفت نقل كرد بمن پدرم محمد بن على گفت حديث كرد بمن پدرم على بن الحسين گفت نقل كرد بمن پدرم حسين بن على گفت نقل كرد بمن پدرم على بن ابى طالب (ع) كه درود بر آنها باد گفت: رسول خدا (ص) فرمود: اى على بحقيقت خداى بزرگ ترا و اهل و شيعيان تو و دوستان شيعيان ترا بخشيده است بشارت باد بر تو زيرا تو (انزع البطين) هستى يعنى از شرك بريده و قطع شده و پر از علم هستى. (۳) ۴۵۶- با اسنادش گفت: رسول خدا (ص) فرمود: هنگامى كه مرا بمعراج بردند جبرئيل دست مرا گرفت و بر مخملى از مخملهاى بهشت نشانيد سپس يك گلابى 📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۳۰۳ بمن داد من او را مى بوسيدم كه ناگاه شكافته شد كنيزى حورى صفت كه زيباتر از او را نديده بودم در آمد و گفت: سلام بر تو اى محمد گفتم تو كيستى؟ گفت: من (راضيه و مرضيه) هستم خداى جبار مرا از سه قسمت آفريده است، پائين بدنم از مشك و ميانه آن از كافور و طرف بالاى تنم از عنبر مرا با آب حيات مخلوط كرد و خداى جبار بمن گفت: باش و من موجود شدم مرا براى برادر و پسر عموى تو على بن ابى طالب آفريده است. (۱) ۴۵۷- و على بن موسى الرضا از پدرش از پدرانش از على (ع) روايت كرده و گفت: رسول خدا (ص) فرمود دخترم فاطمه محشور مى شود در حالى كه زيورهاى كرامت را دارا است با آب حيات عجين و آميخته شده است بندگان بسوى او نگاه كرده و از او در تعجب و حيرت فرو مى روند سپس لباسى از لباسهاى بهشت مى پوشد در حالى كه او هزار لباس است و بهر لباس با خط سبزى نوشته شده است.... فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 🔶🔸🌺 صلی الله علیه و آله و با کارهای بی 🔹🌼 حلیمه خاتون، مادر شیری حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می‌کند: پیامبر صلی الله علیه و آله سه ساله بود روزی به من گفت: ای مادر! چرا دو برادرانم را (منظورش دو فرزندان حلیمه بود) روزها نمی بینم؟ گفتم: فرزندم! آن‌ها روزها گوسفندان را به بیابان برای چراندن می‌برند. گفت: چرا من همراه آن‌ها نمی روم؟ گفتم: آیا دوست داری همراه آنها به صحرا بروی؟ گفت: آری! صبح بعد روغن بر موی محمد صلی الله علیه و آله زدم و سرمه بر چشمش کشیدم و یک (مهره یمانی) برای حفاظت او بر گردنش آویختم. حضرت که از دوران کودکی با خرافات و کارهای بی منطق مبارزه می‌کرد، فورا آن مهره را از گردن بیرون آورد و به دور انداخت. آنگاه رو به من کرد و گفت: مادر جان! این چیست؟ من خدایی دارم که مرا حفظ می‌کند. [۱] شناسی صلی الله علیه و آله 🔸🌸 بیست و پنج سال از عمر مبارک پیامبر گذشته بود با حضرت خدیجه (ع) ازدواج کرد، در یکی از سال‌ها باران نیامد در اثر خشکسالی حیوانات مردند و قحطی شد. حلیمه خاتون در اثر نیازمندی به مکه آمد تا هزینه زندگی خود را تأمین کند، حضور رسول خدا رسید و شرح حال خود را بیان نمود، حضرت از مال خدیجه چهل گوسفند و شتر به حلیمه داد. [۱] بدین وسیله از مادر شیری خود قدردانی نمود. 🔹🌼 شخصی یکی از قوانین مذهبی را شکسته و خطا کار شده بود. خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله رسید و گفت: هلاک شدم! هلاک شدم! پیغمبر صلی الله علیه و آله پرسید: چه کار کرده ای؟ مرد گفت: در ماه رمضان با زنم همبستر شده ام. اکنون چاره چیست؟ حضرت فرمود: یک نفر غلام بخر و آزاد کن! مرد گفت: نمی توانم. پیامبر صلی الله علیه و آله: دو ماه روزه بگیر! مرد: توانای دو ماه روزه گرفتن ندارم. پیامبر صلی الله علیه و آله: برو شصت فقیر را غذا بده! مرد: برای خوراک دادن شصت نفر فقیر وسیله ای ندارم. پیامبر صلی الله علیه و آله کمی سکوت کرد. در این وقت شخص دیگری وارد شد و یک سبد خرما به پیغمبر تقدیم کرد. حضرت فرمود: این سبد خرما را ببر و در بین مردم فقیر تقسیم کن! مرد عرض کرد: ای پیامبر خدا! در سراسر این شهر هیچ کس از من فقیرتر نیست. حضرت خندید و گفت: بسیار خوب، برو این خرماها را میان زن و فرزندانت تقسیم کن. [۱] ---------- 📚منابع: [۱]: ب: ج ۱۵، ص ۳۹۲. [۱]: ب: ج ۱۵، ص ۴۰۱. [۱]: ب: ج ۹۴، ص ۲۷۹. ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیرالمؤمنین علی علیه السلام 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 🔶🔸🌺 🍂🌼 روزی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نزد عایشه بود. ناگاه مردی اجازه خواست خدمت حضرت برسد، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: این مرد بدترین فرد طایفه است، حضرت اجازه ورود داد. مرد وارد شد پیغمبر با کمال خوشرویی پذیرایی نمود و با او مشغول صحبت شد. پس از پایان صحبت، مرد از حضور پیامبر بیرون رفت. عایشه عرض کرد: یا رسول الله! هنوز آن مرد وارد نشده بود او را به بدی یاد کردی لکن پس از ورود با گشاده رویی احترامش نمودی؟ پیامبر فرمود: (ان من شرار عباد الله من تکره مجالسته لفحشه): بدترین مردم کسی است که برای بد زبانی و دشنام گویی او همنشینش را بد بدارد. [۱] (و من برای فحش و بد زبانی او احترامش کردم که به من توهین نکند. ) ورود درهای 🍃🌸 مرد مؤمنی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و عرض کرد: یا رسول الله! من پیر مرد سالخورده ام، از انجام نماز، روزه، حج و جهاد ناتوانم، دیگر نمی توانم از عهده عبادت هایم برآیم، به من کلام سودمندی بیاموز و وظیفه‌ام را سبک نما! حضرت فرمود: دوباره مطلبت را بگو! مرد سه بار تقاضای خود را تکرار نمود. رسول خدا فرمود: آنچه در اطراف تو از درخت و کلوخ بود بر ضعف و ناتوانی تو گریست. اینک برای جبران ناتوانیت بعد از نماز صبح، ده بار بگو: (سبحان الله العظیم و بحمده و لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم) براستی خداوند به وسیله آن تو را از کوری، دیوانگی، خوره، فقر و ورشکستگی نجات می‌بخشد. پیرمرد عرض کرد: یا رسول الله! این برای دنیا است، برای آخرت چه؟ فرمود: مدام بگو؛ (اللهم اهدنی من عندک وافض علی من فضلک و انشر علی من رحمتک و انزل علی من برکاتک): خدایا! مرا از جانب خود هدایت نما! و از فضل و احسانت بر من بیفشان! و از رحمت و برکاتت بر من به پراکن! سپس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اگر این پیرمرد - که سال‌ها عبادت کرده و اکنون ناتوان است - این ذکر را ادامه دهد و عمدا ترک نکند در هشت بهشت به روی وی باز می‌شود و از هر کدام خواست وارد بهشت می‌گردد. [۱] گروه امت صلی الله علیه و آله در 🍂🌼 جمعی از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله در منزل ابو ایوب انصاری بودند معاذبن جبل که در کنار رسول خدا نشسته بود. از حضرت معنای آیه (یوم ینفخ فی الصور فتأتون افواجا) را سؤال کرد. حضرت فرمود: ای معاذ! از مطلب بزرگی پرسش نمودی، آن گاه اشک از دیدگان پیامبر صلی الله علیه و آله جاری شد و فرمود: ده گروه از امت من در ده صفت گوناگون وارد صحرای محشر می‌شوند که از سایر مسلمانان جدا هستند: بعضی به صورت میمون، برخی به صورت خوک، بعضی پاها بالا و صورتشان پایین به سوی محشر کشیده می‌شوند، برخی کور و لال، بعضی زبانشان را می‌جوند در حالی که عفونت از دهانشان سرازیر است و اهل محشر از کثافت دهان آنان ناراحت می‌شوند، برخی دست و پا بریده، بعضی بر شاخه‌های آتش آویخته، برخی بدبوتر از مردار گندیده و بعضی در پوشش آتشین وارد محشر می‌شوند و آن‌ها عبارتند از: ۱. سخن چین، به صورت میمون. ۲. حرام خواران، به صورت خوک. ۳. ربا خواران، واژگون (پاها به طرف بالا و سرها به طرف زمین). ۴. ستمگران، کور. ۵. خود پسندها، کر و لال. ۶. عالم بی عمل و قاضی ناحق، در حال جویدن زبان خود... ۷. آزار دهندگان همسایه، دست و پا بریده. ۸. خبرگزاران سلطان ظالم، آویخته به شاخه‌های آتش. ۹. شهوت پرستان و عیاشان و آنان که حقوق الهی را پرداخت نمی کنند، بدبوتر از مردار گندیده. ۱۰. متکبران و مغروران، در پوششی از آتش در روز قیامت محشور خواهند شد. [۱] ---------- 📚منابع: [۱]: ب: ج ۱۹، ص ۲۸۱ و ج ۲۲ و ج ۱۳۱ و ج ۷۵، ص ۲۸۱. [۱]: ۹. ب: ج ۸۶، ص ۱۹. [۱]: ۱۰. ب: ج ۷، ص ۸۹. ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیرالمؤمنین علی علیه السلام 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 🔶🔸🌺 صلی الله علیه و آله با سخن ! 🍂🍂 جنگ بدر پایان یافت، دشمنان اسلام فرار کردند و جمعی از بزرگان قریش به هلاکت رسیدند. پیامبر صلی الله علیه و آله دستور داد جنازه‌های کفار را در چاهی ریختند. تنها جنازه امیة بن خلف روی زمین ماند زیرا وی از بس که چاق بود در همان روز جنگ گندیده و پاشیده شده بود. پیامبر فرمود: او را به حال خود بگذارید و سنگ و خاک آن قدر رویش بریزید که زیر سنگ و خاک پنهان شود. سپس حضرت بر سر آن چاه آمد و هر یک از آن‌ها را صدا زد و فرمود: آیا آنچه را که پروردگارتان وعده داده بود، درست یافتید؟ همچنان که من آنچه را که خداوند وعده داده بود حق یافتم. شما خویشان بدی برای پیغمبرتان بودید، شما تکذیب کردید، دیگران تصدیقم نمودند. شما از وطنم بیرون راندید، دیگران پناهم داد، شما با من جنگیدید دیگران به من کمک کردند. در این وقت بعضی از اصحاب گفتند: یا رسول الله! اینان پیکرهای مرده اند، چگونه با آنان سخن می‌گویی و چه فایده ای دارد؟ رسول اکرم فرمود: براستی فهمیدند آنچه را که خداوند به آن‌ها وعده داده بود حق است. و شما شنواتر از آنان نیستید، ولی آن‌ها قدرت جواب گفتن ندارند. [۱] درود 🍃🍃 روزی پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله با امیرالمؤمنین فرمود: یا علی! می‌خواهی تو را به چیزی مژده بدهم؟ علی علیه السلام عرض کردم: بلی، پدر و مادرم به قربانت! تو همیشه مژده دهنده هر چیزی بودی. فرمود: جبرئیل، نزد من آمد و از امر عجیبی مرا خبر داد. علی علیه السلام پرسید: امر عجیب چه بود؟ فرمود: جبرئیل خبر داد که هر کس از دوستان من، بر من توأم با خاندانم صلوات بفرستد، درهای آسمان به روی وی گشوده می‌شود و فرشتگان هفتاد صلوات به او می‌فرستند و اگر گناهکار است گناهانش می‌ریزد همچنان که برگ درختان می‌ریزد و خداوند متعال به او خطاب می‌کند: (لبیک یا عبدی و سعدیک). سپس به فرشتگان می‌فرماید: (ملائکان من! شما به او هفتاد صلوات فرستادید، اما من بر او هفتصد صلوات می‌فرستم. ) [۱] همسر از دیدگاه 🍂🍂 بانویی خدمت پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله رسید و عرض کرد: یا رسول الله! حق شوهر بر زن چیست؟ حضرت فرمود: ۱. زن باید از شوهرش اطاعت کند و از فرمان او خارج نشود. ۲. زن نباید بدون اجازه شوهر از مال او صدقه بدهد. ۳. زن نباید بدون اجازه شوهر روزه مستحبی بگیرد. ۴. زن باید در همه حال (جز در موارد ممنوع) خود را به شوهرش عرضه کند و در اختیارش قرار گیرد. ۵. زن نباید بدون اجازه شوهر از منزل خارج شود و اگر بدون اجازه از منزل شوهر خارج گردد، مورد لعن ملائکان آسمان، زمین و فرشتگان غضب و رحمت، قرار می‌گیرد تا به خانه اش برگردد. [۱] ---------- 📚منابع: [۱]: ۱۱. ب: ج ۶، ص ۲۵۴ و ج ۱۹، ص ۲۴۶. با کمی تفاوت. [۱]: ۱۲. ب: ج ۹۴، ص ۵۶. [۱]: ۱۳. ب: ج ۱۰۳، ص ۲۴۸. ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیرالمؤمنین علی علیه السلام 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 🔶🔸🌺 احترام صلی الله علیه و آله به 🍂🌼 رسول خدا صلی الله علیه و آله خواهر رضاعی (شیری) داشت، روزی خدمت حضرت آمد. پیامبر چون او را دید شادمان شد و عبای خود را برای او به زمین پهن کرد و او را روی آن نشانید، سپس به او رو کرد، با گرمی و لبخند با وی به گفتگو پرداخت، تا خواهرش برخاست و رفت. اتفاقا همان روز برادر رضاعی اش نیز آمد. ولی پیغمبر با او مثل خواهرش رفتار نکرد. شخصی پرسید: یا رسول الله! چرا به خواهر بیشتر از برادر احترام نمودید؟ با این که او مرد بود. (یعنی او سزاوار به احترام بیشتر بود). حضرت فرمود: چون خواهر نسبت به پدر و مادرش بهتر از برادر خدمت می‌کند. بدین جهت خواهر را بیشتر از برادر محبت کردم. [۱] به 🍃🌸 روزی رسول گرامی صلی الله علیه و آله نماز جماعت می‌گذارد، امام حسین علیه السلام نزدیک ایشان بود. هرگاه پیغمبر به سجده می‌رفت حسین بر پشت حضرت می‌نشست و هنگامی که حضرت سر از سجده بر می‌داشت، او را می‌گرفت و پهلوی خود می‌گذاشت. چند بار این کار تکرار شد و بدین گونه نمازش را به پایان رسانید. یک نفر یهودی که ناظر بر این جریان بود عرض کرد: شما با کودکان طوری رفتار می‌کنید که ما هرگز با کودکان چنین رفتار نکرده ایم! پیغمبر فرمود: شما هم اگر به خدا و پیغمبر او ایمان داشتید، نسبت به کودکان رحم و مدارا می‌نمودید. یهودی به واسطه رفتار پسندیده پیغمبر گرامی مسلمان شد. [۱] جامعه را کنیم 🍂🌼 وقتی که جعفر طیار در جنگ شهید شد، خبرش به مدینه رسید. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به منزل جعفر تشریف آورد، به همسر وی (اسماء بنت عمیس) فرمود: کودکان جعفر را بیاور! رسول گرامی کودکان را در آغوش گرفت و آن‌ها را بویید و گریست. عبدالله فرزند جعفر می‌گوید: خوب به خاطر دارم آن روز که پیغمبر نزد مادرم آمد، مادرم گفت: یا رسول الله! جعفر به شهادت رسید؟ فرمود: آری و خبر شهادت پدرم را به او داد، در آن لحظه که دست محبت بر سر من و برادرم می‌کشید اشک از دیدگانش می‌ریخت و درباره پدرم دعا می‌نمود. سپس به مادرم فرمود: ای اسماء! مایلی به تو مژده بدهم. عرض کرد: آری پدر و مادرم فدایت باد. فرمود: خدای بزرگ در عوض بازوان (قلم شده) جعفر دو بال به او عنایت فرمود تا در بهشت پرواز کند. [۱] ---------- 📚منابع: [۱]: ۱۴. ب: ج ۷۴، ص ۵۶. [۱]: ۱۵. ب: ج ۴۳، ص ۲۹۶. [۱]: ۱۶. ب: ج ۸۲، ص ۹۲. ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیرالمؤمنین علی علیه السلام 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 🔶🔸🌺 بیعت با 🔹🔸 پیامبر صلی الله علیه و آله به اصحاب خود فرمود: الا تبایعونی؟ آیا با من بیعت نمی کنید؟ اصحاب عرض کردند: یا رسول الله! با شما بیعت می‌کنیم. پیغمبر فرمود: با من چنین بیعت کنید که هرگز از مردم چیزی نخواهید. - بعد از این ماجرا، یاران آن حضرت به قدری مواظب بودند - اگر یکی از آنان سوار بر مرکب بود تازیانه از دستش می‌افتاد، خودش پیاده می‌شد، بر می‌داشت و به کسی نمی گفت آن را به من بده. امام صادق علیه السلام می‌فرماید: شیعیان ما از کسی چیزی درخواست نمی کنند. کسی که بدون نیاز گدایی می‌کند گویا شراب می‌خورد. (گناهش مانند شراب خوردن است). [۱] در لحظه 🔸🔹 هنگامی که جنگ احد به پایان رسید. سعد بن ربیع از یاران فداکار پیامبر اسلام در جنگ احد زخمی شد و به روی زمین افتاد. پس از آن که آتش جنگ فرو نشست، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: کدام یک از شما می‌تواند مرا از حال سعد آگاه سازد. مردی گفت: من به جستجوی او می‌روم. پیامبر صلی الله علیه و آله به محلی اشاره کرد و فرمود: آنجا را جستجو کن! مرد می‌گوید: من به آن محل رفتم. دیدم سعد در میان کشته شدگان افتاده است صدا زدم یا سعد! پاسخ نداد. بار دیگر صدا زدم و گفتم: سعد! پیامبر خدا از حال تو جویا است. وقتی که نام پیامبر را شنید مانند جوجه نیمه جان سر از زمین برداشت و گفت: راست می‌گویی هنوز پیامبر زنده است؟ [۱] گفتم: آری، به خدا سوگند! خود حضرت فرمود: سعد با دوازده زخم وی روی زمین افتاده است. سعد گفت: خدا را شکر که همین طور است. پیامبر راست می‌گوید دوازده زخم نیزه بر بدنم وارد شده است. اینک وقتی که برگشتی سلام مرا به پیامبر برسان و به یاران آن حضرت بگو: سعد گفت: به خدا سوگند! عذری در پیشگاه خداوند نخواهید داشت اگر خاری به پیکر پیامبر برسد در حالی که شما زنده هستید. سپس سعد نفس عمیقی کشید، مانند شتری که کشته باشند، خون از گلویش بیرون ریخت و چشم از جهان فرو بست. محضر پیامبر برگشتم و سخنان سعد را به حضرت رساندم. حضرت فرمود: خداوند سعد را رحمت کند در دوران زندگی اش مرا یاری کرد و اکنون نیز موقع مرگ مرا سفارش می‌کند. [۲] ---------- 📚منابع: [۱]: ب: ج ۹۶، ص ۱۵۸. در عده الداعی به جای یاکل الخمر، یاکل الجمر آمده که در این صورت معنای حدیث چنین می‌شود: کسی که بدون احتیاج گدایی می‌کند گویا آتش می‌خورد. [۱]: ۱۸. چون در میدان جنگ از طرف دشمن اعلان شده بود پیامبر کشته شده است. [۲]: ۱۹. ب: ج ۲۲، ص ۶۲. ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج ❌         ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیرالمؤمنین علی علیه السلام 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 🔶🔸🌺 اولین جماعت کنار 🌸🍃 عبدالله بن مسعود می‌گوید: اولین مرتبه ای که از جریان کار پیامبر اکرم آگاه شدم، هنگامی بود که به همراه عمویم، برای تجارت وارد مکه شدیم، و ما را به سوی عباس بن عبدالمطلب راهنمایی کردند. او در کنار خانه خدا نشسته بود، ما هم پهلوی او نشستیم، در این وقت، مردی از درب صفا، وارد مسجدالحرام شد، رنگ سفید... و صورتی زیبا داشت و در جانب راست او پسری نوجوان خوش سیما بود و در پشت سر آن، زنی با حجاب، آهسته قدم بر می‌داشت. اول حجرالاسود را دست مالیدند و بوسیدند، سپس، هفت مرتبه خانه کعبه را طواف کردند. آنگاه رو به کعبه ایستاده و شروع به نماز خواندن کردند، دست برای تکبیر بلند کردند و تکبیر گفتند و هر سه با هم رکوع کردند، سپس به سجده رفتند و باز ایستادند. ما از دیدن این منظره تعجب کردیم (زیرا در سرزمین مکه، که همه بت می‌پرستیدند این گونه عبادت سابقه نداشت). رو به عباس کرده و گفتیم: آیا این آیین جدیدی است که در میان شما پیدا شده، یا چیزی است که ما آن را نمی شناسیم؟ عباس اشاره به آنها کرد و گفت: آری، این مرد که جلوتر از آن دو نفر ایستاده، برادر زاده من، محمد بن عبدالله، و این پسر (برادر زاده دیگر من)، علی بن ابیطالب، و این زن، خدیجه دختر خویلد، و همسر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است، و اکنون در روی زمین کسی به جز این سه نفر پیدا نمی شود که این گونه، خداوند جهان را پرستش کند. [۱] از 🌼🍂 گروهی از یمن، به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند. در میان آنها یک نفر در برابر رسول خدا بسیار جسور بود و سخنان درشت و خلاف ادب میگفت، بطوری که رسول گرامی خشمگین شد و رگ پیشانی اش از شدت خشم آشکار گردید و سرش را پایین آورد. در این هنگام جبرئیل بر پیغمبر نازل گردید و عرض کرد: خداوند سلام می‌رساند و می‌فرماید: این مرد انسان سخاوتمندی است و به مردم غذا می‌دهد همان دم آرامش یافت و به مرد رو کرد و فرمود: اگر جبرئیل به من خبر نداده بود که تو سخاوتمند و غذا دهنده هستی، برخورد سختی با تو می‌کردم تا عبرت آیندگان گردد. آن مرد گفت: آیا پروردگارت مهمان نوازی را دوست می‌دارد؟ پیامبر فرمود: آری. آن مرد همان لحظه مسلمان شد و به پیامبر عرض کرد: سوگند به خداوندی که تو را به حق مبعوث کرد تاکنون هیچ کس را از مال خود بی بهره نکرده ام. [۱] و احترام 🌸🍃 عربی به محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و عرض کرد: یا رسول الله! من ابر به چه کسی نیکی کنم؟ رسول خدا (صلی الله علیه ئ آله و سلم) فرمود: امک: به مادرت. عرب عرض کرد: پس از آن به چه کسی نیکی کنم؟ فرمود: به مادرت. عرض کرد: پس از آن به چه کسی نیکی کنم؟ فرمود: به مادرت. عرب عرض کرد: پس از آن به چه کسی؟ رسول خدا فرمود: به پدرت. [۱] در حدیث دیگر آمده: شخصی به حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و عرض کرد: یا رسول الله! چه کسی برای هم صحبت شدن سزاوار است؟ حضرت فرمود: مادرت. مرد: پس از آن چه کسی سزاوارتر است؟ پیامبر (صلی الله علیه ئ آله و سلم): مادرت. مرد: سپس چه کسی سزاوارتر است؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم): مادرت. مرد: پس از آن چه کسی سزاوارتر است؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم): پدرت. [۱] ---------- 📚منابع: [۱]: ب: ج ۳۸، ص ۲۴۳ با اندکی اختلاف در ص ۲۸۰. [۱]: ب: ج ۲۲ ص ۸۳ [۱]: ب: ج ۷۴، ص ۴۹ و ص ۸۳. این حدیث ظاهرا به جنبه ادبی اشراف دارد، و از برخی روایات بر می‌آید که حق پدر مقدم است. [۱]: ب: ج ۷۵، ص ۴۹ ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج ❌      ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 🔶🔸🌺 ی از خاندان اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم 🌼🍃 روزی یک یهودی خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و در مقابل آن حضرت ایستاد و چشمان خود را به او دوخت. حضرت از او پرسید: حاجتت چیست؟ یهودی گفت: تو افضلی یا موسی بن عمران؟ پیغمبری که خداوند با او سخن گفت، تورات را بر او نازل نمود، عصا به او عنایت فرمود، دریا را برای او شکافت و ابرها بر او سایه افکند. پیامبر فرمود: خود را تعریف کردن زیبنده نیست ولی همین قدر می‌گویم: وقتی که حضرت آدم دچار خطا گردید سبب آمرزش او این بود که گفت: خداوندا! از تو می‌خواهم به حق محمد و آل محمد گناهانم را بیامرزی [۱] و خداوند او را بخشید. و هنگامی که نوح (علیه السلام) بر کشتی سوار شد و بیم آن داشت که غرق شود و گفت: خداوندا! از تو می‌خواهم به حق محمد و آل محمد مرا از غرق شدن نجات دهی. [۱] و خداوند او را از غرق شدن نجات داد. و هنگامی که ابراهیم خلیل در آتش افکنده شد، گفت: خداوندا از تو می‌خواهم به حق محمد و آل محمد مرا از این آتش نجات دهی [۲] و خداوند آتش را برای او سرد و بدون آسیب قرار داد. و هنگامی که حضرت موسی عصای خود را افکند و به صورت اژدها در آمد خودش ترسید و گفت: خداوندا از تو می‌خواهم به حق محمد و آل محمد مرا امان دهی و از ترس برهانی [۳] آنگاه خداوند فرمود: ولا تخف إنک أنت الأعلی [۴]: نترس که تو خود پیروزی». سپس حضرت فرمود: ای یهودی! اگر موسی در این زمان می‌بود به من و رسالتم ایمان نمی آورد، نه ایمانش برایش نفعی داشت و نه پیغمبری اش. ای یهودی! از نسل من است مهدی (آخرالزمان) هنگامی که ظاهر شود، عیسی بن مریم، برای یاری او از آسمان به زمین فرود خواهد آمد و او را بر خود مقدم می‌دارد و پشت سر او نماز خواهد خواند. [۱] به و فریب 🌸🍂 پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) در بازار مدینه از کنار مردم گندم فروشی می‌گذشت که ظاهر گندمش آراسته بودو نیکو به نظر می‌رسید. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به گندم نگریست و به فروشنده اش فرمود: گندمت را، گندم خیلی خوب می‌بینم. سپس، قیمت آن را پرسید. در همین وقت، خداوند به حضرت وحی فرمود: که دستت را زیر گندم فرو ببر و آن را زیر و رو کن. پیامبر دستش را زیر گندم برد و آن را زیر و رو کرد، دید رویش بهتر از زیر آن است. فرمود: تو خیانت را با فریب دادن مسلمانان یک جا جمع کرده ای، از یک طرف به دستور قرآن خیانت می‌کنی، و از طرف دیگر با آرایش دادن ظاهر گندم مسلمانان را گول می‌زنی. خیانت به اسلام و فریب دادن مسلمانان، هر دو از صفات زشت و هر دو از گناهان بزرگ است. [۱] به دولت 🌼🍃 پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، در روزهای آخر عمر مبارکش، از فرار منبر فرمود:... خداوند را به یاد فرمانروای پس از خود می‌آورم؛ که بر مسلمانان رحم کند. * بزرگانشان را احترام نماید. * بر ضعیفانشان ترحم کند. * علماء و دانشمندان را بزرگ بداند. * به مسلمانان آزار نرساند تا ذلیل شوند. * و آنان را به فقر و تنگدستی گرفتار نکند، تا از دین بیرون رفته و کافر شوند. * در اطاق خود را بر روی آنها نبندد، تا قدرتمندان، حق ضعیفان را پایمال کنند (حق آنها را از بین ببرند). * آنان را در مرزها زیاد نگه ندارد، تا نسل امت من قطع گردد. آنگاه فرمود: ای مردم! گواه باشید، که من وظیفه خود را ابلاغ نمودم، و نصیحت کردم. امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: این مطالب آخرین سخنان پیامبر بر بالای منبر بود. [۱] ---------- 📚منابع: [۱]: اللهم إنی أسألک بحق محمد و آل محمد لما قفرت لی [۱]: اللهم إنی أسألک بحق محمد و آل محمد لما أنجیتنی من الغرق. [۲]: اللهم إنی أسألک بحق محمد و آل محمد لما أنجینی منها. [۳]: اللهم إنی أسألک بحق محمد و آل محمد لما أمنتنی [۴]: طه: ۱۸. [۱]: ب: ج ۱۶، ص ۳۹۹ [۱]: ب: ج ۲۲، ص ۸۹ [۱]: ب: ج ۲۲، ص ۴۹۵. ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج ❌      ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 🔶🔸🌺 ازدواج در 🍂🍂 اشاره روزی جبرئیل امین، محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید، و گفت: یا محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)! پروردگارت سلام می‌رساند، و می‌فرماید: دختران جوان، همانند میوه هستند، بر درختان، همچنان که میوه درخت هرگاه رسید، جز چیدن چاره دیگر ندارد، وگرنه، آفتاب آن را تباه می‌سازد، و باد‌ها آن را دگرگون میکند. دختران نیز، وقتی به دوران ازدواج که رسیدند، تنها شوهر کردن چاره آنها است وگرنه، ممکن است گرفتار خطا شوند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به منبر رفت، مردم را جمع کرد، و فرمان خداوند را به آنان ابلاغ نمود. مردم گفتند: یا رسول الله! با چه کسانی ازدواج کنیم؟ فرمود: با همتای خود. پرسیدند: همتا چه کسانی هستند؟ فرمود: برخی از مؤمنان همتای برخی دیگرند. آنگاه پیش از آن که از منبر به زیر آید، ضباعه، (دختر عموی اش را به ازدواج مقداد بن اسود، (غلام) در آورد و فرمود: ای مردم! من دختر عمویم را به همسری مقداد در آوردم، تا در میان شما ازدواج آسان گردد. [۱] آری، در اسلام، شرط اول در همتا بودن دو نفر، ایمان و تقوا است. دنیا از دیدگاه (صلی الله علیه و آله و سلم) 🍃🍃 روزی پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) با جمعی از کنار محل زباله عبور می‌کرد، دید بزغاله گوش بریده مردار در آنجا افتاده است، به همراهان فرمود: این لاشه بزغاله چقر می‌ارزد؟ به همراهان فرمود: آگر زنده بود به اندازه یک درهم، ارزش نداشت. - پیامر: سوگند به خداوند که جانم در اختیار او ست: الدنیا أهون علی الله من هذا الجدی علی اهله: دنیا در نزد خدا، از این بزغاله نزد اهلش، پست تر است. [۲] به 🍂🍂 پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: چگونه خواهید بود آن وقت که زن هایتان فاسد، جوانانتان فاسق شوند و شما امر به معروف و نهی از منکر نکنید؟ [۱] اصحاب گفتند: یا رسول الله! چنین چیزی می‌شود؟! آیا چنین حالی ممکن است پیش بیاید؟ حضرت فرمود: آری، بدتر از این، چگونه خواهید بود، زمانی که مردم را به کارهای زشت امر کنید و از کارهای خوب باز دارید؟ یاران گفتند: یا رسول الله! مگر چنین چیزی می‌شود؟! فرمود: آری، از این هم بدتر، چگونه خواهد بود حال شما، در آن دوران که ببینید کار خوب، در نظر مردم زشت، و کار بد، خوب است؟! [۲] آری، بدترین حال آن وقتی است، که افکار مردم چنان دگرگون گردد، که نیکی‌ها را بد، و زشتی‌ها را خوب، بدانند. چه کسی را می‌پرستی؟ سوسمار پاسخ داد: آن کسی را که عرش او در آسمان، حکومت او در زمین، راه او در دریا، رحمت او در بهشت و عذاب او در دوزخ است. حضرت فرمود: من کیستم؟ سوسمار جواب داد: پیامبر خدای جهانیان و خاتم پیغمبران هستی، رستگار شد آن کسی که تو را تصدیق کرد و زیانکار گشت کسی که تو را تکذیب کرد. عرب چنان تحت تأثیر قرار گرفت، که فوری روی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کرد و گفت: من هنگامی که پیش تو آمدم، تو مبغوض ترین فرد در نظر من بودی، اکنون در سرتاسر روی زمین، تو در نظرم محبوب ترین انسان هستی، و عزیز تر از خودم و پدر و مادرم می‌باشی، شهادت می‌دهم که خدا یکتا و بی همتا است، و تو پیامبر خدا هستی. عرب بیابانی، با ایمان کامل به سوی طایفه خود رفت و ماجرا را برای آنها نقل کرد و همه آنها را به ایمان و اسلام دعوت نمود، و هزار نفر از طایفه او مسلمان شدند. [۱] ---------- 📚منابع: [۱]: ب: ج ۱۶، ص ۲۲۳ [۲]: ب: ج ۷۳، ص ۵۵ [۱]: کیف بکم إذ فسدت نسائکم و فسق شبابکم و لم تأمروا بالمعروف و لم تهو عن المنکر. [۲]: ب: ۱۰۰ ص ۷۴ و با کمی اختلاف در ۹۱ [۱]: ب: ج ۱۷، ص ۴۰۶ و با اندکی تفاوت در ج ۳۶، ص ۳۴۲ و ج ۱۵، ص ۲۳۵. ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج ❌      ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 🔶🔸🌺 از پیامبر 🍃🔹 روزی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از محلی می‌گذشت، دید مردی غلامش را می‌زند، در آن حال غلام می‌گوید: اعوذ بالله: پناه می‌برم به خدا. ولی او مرتب می‌زد. وقتی که غلام حضرت را دید گفت: اعوذ به محمد: پناه می‌برم به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم). آن مرد فوری دست از غلام بر داشت و دیگر به او کتک نزد. حضرت فرمود: ای مرد! این غلام به خدا پناه برد، او را پناه ندادی، هنگامی که به من پناه برد، دست از او برداشتی، در صورتی که سزاوار آن است که هر کس به خدا پناه برد، باید او را پناه داد. مرد گفت: یا رسول الله! برای جبران این تقصیرم، او را در راه خدا آزاد کردم. حضرت فرمود: سوگند به آن خداوندی که مرا به پیامبری فرستاده است، که اگر او را آزاد نمیکردی، به طور یقین حرارت آتش جهنم چهره ات را می‌سوزاند و با آتش شکنجه میشدی. [۱] رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با این گفتارش به ما آموخت که مسلمانان باید همه کارهایش را برای رضای خدا انجام دهد. نه برای رضای دیگران. در گرم 🍂🔸 پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به اسامة بن زید، صحابه وفادارش، فرمود: ای اسامة! راه بهشت را در پیش گیر و هرگز از پیمودن آن غفلت مکن، و در این امر شک و تردید نداشته باش. اسامة عرض کرد: یا رسول الله! آسانترین وسیله که می‌توان با آن راه بهشت را طی کنم؛ چیست؟ حضرت فرمود: تشنگی در هوای گرم تابستان و شکستن نفس سرکش از لذتهای دنیا سپس فرمود: ای اسامة! علیک بالصوم فانه جنه النار: بر تو باد روزه گرفتن، زیرا روزه سپر آتش جهنم است، هرگاه توان داشته باشی که هنگام فرا رسیدن مرگ، گرسنه باشی و شکمت خالی از طعام باشد، این کار را بکن. باز فرمود: ای اسامة! بر تو باد روزه داری، زیرا روزه تو را به خدا نزدیک می‌کند و به تو مقام و منزلت می‌بخشد. [۱] و روزه دار و بد (صلی الله علیه و آله و سلم) 🍃🔹 پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنید که زنی به کنیزش فحش و ناسزا می‌گوید، در حالی که روزه دار هم هست. حضرت دستور داد: طعامی آوردند و به آن زن فرمود: بخور! زن عرض کرد: یا رسول الله! من روزه دار هستم! حضرت فرمود: چگونه روزه داری، در صورتی که به کنیزت فحش میدهی. سپس فرمود: روزه فقط خودداری از خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها نیست، خداوند روزه را حجاب قرار داده از تمامی آنچه که روزه روزه داران را از بین می‌برد. آنگاه فرمود: ما قل الصوام و أکثر الجواع: چقدر روزه داران واقعی کم هستند، و گرسنگان زیاد. [۱] ---------- 📚منابع: [۱]: ب: ج ۱۶، ص ۲۸۲. [۱]: ب: ج ۹۶، ص ۲۵۸. [۱]: ب: ج ۹۶، ص ۲۹۳ ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج ❌      ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 🔶🔸🌺 بد 🍂🌼 در زمان پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مردی بد قیافه و زشت روی بود، بدین جهت او را ذوالنمرة (پلنگی) می‌گفتند. روزی محضر پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و عرض کرد: یا رسول الله! خداوند چه چیز‌ها را بر من واجب کرده؟ حضرت فرمود: خداوند در شبانه روز هفده رکعت نماز واجب کرده، و اگر ماه رمضان را درک کنی روزه؛ آن هم بر تو واجب است، و در صورت تمکن مالی حج نیز بر تو واجب است، و همچنین پرداخت زکات مال واجب است، و شرایط آن را بر او توضیح داد. ذوالنمره گفت: سوگند به آن خدایی که تو را به حق به پیامبری برانگیخته، من به جز این واجبات برای خدا عبادتی (مستحبات) انجام نخواهم داد. پیامبر فرمود: چرا؟ مرد: برای این که مرا زشت رو آفریده؟ پیغمبر ساکت ماند و چیزی نگفت. تا جبرئیل نازل شد و گفت: یا محمد! خداوند به تو سلام رساند و فرمود: به بنده‌ام فلانی سلام برسان و به او بگو: مایل نیستی با این قیافه زشت در پرتو عبادت و بندگی آن چنان لیاقت پیدا کنی که در روز قیامت در جمال جبرئیل و همانند او زیبا محشور شوی؟ رسول خدا فرمایش خداوند را به آن مرد رساند. ذو النمره گفت:. حالا که چنین است، سوگند به آفریدگاری که تو را به حق فرستاده از این پس تمام فرمانهای خداوند را با کمال میل و رغبت انجام خواهم داد. [۱] آری، ارزش واقعی در آرایش و زیبایی روح است، نه جسم. باید آرایش و زیبایی روحی پیدا کرد تا مورد رحمت الهی قرار گرفت. نقابدار و رو، در محضر 🍃🌸 پس از فتح مکه پیامبر در کوه صفا بود، هند زن ابوسفیان در حالی که نقاب بر چهره داشت تا شناخته نشود، برای بیعت با گروهی از زنان به محضر رسول الله رسیدند. پیامبر فرمود: من با شما زنان بیعت میکنم به شرط اینکه چیزی را شریک خدا قرار ندهید. هند گفت: تعهدی از ما می‌گیری که از مردها نگرفتی (چون از مردان فقط برای اسلام و جهاد بیعت گرفته شد). پیغمبر به سخن او اعتنا نکرد و فرمود: سرقت هم نکنید. هند گفت: ابوسفیان مرد بخیلی است و من بارها از اموال او برداشته‌ام نمیدانم مرا حلال میکند یا نه؟ ابوسفیان که آنجا بود گفت: آنچه تاکنون برداشته ای حلالت میکنم از این پس مواظب باش! پیامبر که هند را شناخت خندید و فرمود: تو هند دختر عتبه هستی؟ گفت: آری ای پیغمبر خدا! گذشته را ببخش خداوند تو را ببخشد! سپس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هرگز خویشتن را آلوده زنا نکنید. هند گفت: مگر زن آزاده چنین عملی انجام می‌دهد؟ بعضی از حاضران که سابقه او را میدانستند از سخن وی خندیدند، چون وضع دوران جاهلیت هند بر همگان روشن بود زن بد سابقه بود). باز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: و فرزندان خود را نکشید. هند گفت: ما، فرزندان را بزرگ کردیم شما آنها را کشتید. فرزندش حنظله در جنگ بدر به دست علی (علیه السلام) کشته شده بود). پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از سخن او تبسم کرد و فرمود: به هیچ کس بهتان نزنید. هند گفت: به خدا سوگند! بهتان عمل زشت است و شما ما را به سوی کمال و اخلاق پاک هدایت می‌کنید. پیامبر فرمود: هرگز در کارهای نیک با من مخالفت نکنید. هند گفت: ما امروز در این مجلس ننشسته ایم که در دل قصد نافرمانی تو را داشته باشیم. [۱] ---------- 📚منابع: [۱]: ب: ج ۵، ص ۲۸۰ و ج ۷۱، ص ۱۸۰. [۱]: ب: ج ۲۱، ص ۹۸. پناه بر خدا از اینگونه آدمهای پررو! این زن پررو، با آن همه سابقه آلوده، در جنگ احد شرکت کرد غلامش، (وحشی) را دستور داد که حضرت حمزه را به شهادت رسانده، جگرش را برای او بیاورد. سلام به دستور هو حضرت حمزه را کشت جگرش را برایش آورد هند جگر را به دندان کشید ولی جگر مانند سنگ سفت شد و او نتوانست بخورد دور افکند! با آن همه جنایات و با آن همه آلودگی حالا آمده در محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دم از حیا و عفت میزند! ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج ❌      ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌷بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷 ( )🍃🌸🍃 (۸) احادیث را می‌زد؟ 🍃🌸 متقی هندی [۱] جریان را این گونه نقل کرده است: عایشه می‌گوید: پدرم پانصد حدیث از پیامبر را جمع کرده بود. شبی دیدم پدرم منقلب است. غمگین شدم گمان کردم بیماری بر او عارض شده. صبح که شد به من دستور داد که دخترم! آن احادیث پیامبر را بیاور. سپس آتش خواست و همه احادیث را آتش زد. کسانی که این گونه در نابودی احادیث و سنت نبوی تلاش می‌کردند، آیا لیاقت دارند که سنت همین پیامبر را برای دیگران بازگو کنند و پیروان آن‌ها خود را اهل سنت بنامند؟ پیروان ابوبکر که خود را به دروغ اهل سنت نامیده اند، آیا پیرو همین سنتی هستند که او با کمال جسارت و بی شرمی به آتش کشید و حدود یک صد سال بعد از او نیز از نوشته شدن و نقل سنت جلوگیری می‌شد؟! ---------- [۱]: 📚كنز العمال، متقى هندى ۲۸۵/۱۰. ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌷بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷 ( )🍃🌸🍃 (۱۸) حکومت بن الخطاب از نقل اکرم بوده است؟🍃🌸🌸 کسانی که به دروغ خود را اهل سنت نامیده اند آیا خبر دارند که عمربن خطاب نیز مانند ابوبکر، یکی از مهم ترین کسانی بوده که از نقل سنت و حدیث پیامبر جلوگیری می‌کرده است؟! آیا خبر دارید به واسطه همین سیاست ابوبکر و عمر بود که سنت پیامبر و حدیث نبوی حدود یک صد سال، نه نقل شد و نه نوشته شد و بسیاری از صحابه نیز به خاطر نقل حدیث پیامبر، توسط خلفاء کشته شده و یا مورد ضرب و شتم قرار گرفته و زندانی شدند؟ گرچه در این زمینه کتاب‌های فراوان و مستدل نوشته شده ولی ما تنها به سه نمونه اشاره می‌کنیم: ابن سعد در طبقات [۱] چنین نقل کرده است: عبد الله بن علاء نقل می‌کند که از قاسم بن محمد بن ابی بکر درخواست کردم احادیثی از پیامبر برایم نقل کند و او چنین نکرد و گفت: در زمان عمر، احادیث بسیار شد عمر اعلام عمومی کرد که هر کس حدیثی دارد بیاورد. مردم احادیث را نزد عمر آوردند و او دستور داد همه احادیث پیامبر را آتش زدند. ذهبی در سیر اعلام النبلاء [۲] چنین نقل کرده است: عمر بن خطاب همواره چنین می‌گفت: از پیامبر کم تر روایت نقل کنید. بسیاری از صحابه را نیز به خاطر نقل حدیث پیامبر مجازات می‌کرد و زجر می‌داد. این شیوه عمر و غیر او بوده است. ذهبی در تذکره الحفاظ [۱] نیز چنین نقل کرده است: سعيد بن ابراهیم از پدرش نقل می‌کند که گفت: عمر بن خطاب، ابن مسعود و ابا الدرداء و أبا مسعود انصاری را زندانی کرد به جرم این که چرا از پیامبر زیاد حدیث نقل می‌کنید. حاکم نیشابوری در المستدرک [۲] این حدیث را نقل کرده است: قرظه بن کعب می‌گوید: به قصد عراق از مدینه خارج شدیم. عمر بن خطاب تا منطقه صرار ما را همراهی کرد. سپس گفت: آیا می‌دانید چرا شما را تا این جا همراهی کردم؟ گفتیم: چون ما اصحاب پیامبر بودیم خواستی احترام کنی. عمر گفت: شما به شهری می‌روید که هم چون زنبور مشغول تلاوت قرآن هستند مبادا آن‌ها را با نقل حدیث پیامبر مشغول کنید. قرآن را از احادیث پیامبر جدا کنید و حدیث پیامبر را کم تر نقل کنید که اگر چنین کردید من نیز از شما حمایت می‌کنم. وقتی که قرظه بن کعب به عراق رسید، مردم به او گفتند: حدیث پیامبر را برای ما نقل کن. قرظه گفت: عمر نقل حدیث را ممنوع کرده است. مگر پسر صهاک قرآن نخوانده است آن جا که خداوند می‌فرماید: ﴿ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ تُخَذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ ﴾ «آن چه پیامبر برای شما آورده است بگیرید و از آن چه نهی می‌کند پرهیز کنید تقوای الهی داشته باشید خداوند سخت مجازات می‌کند» و در آیه ای دیگر می‌فرماید: ﴿ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذَّكَرَ لِتَبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ ﴾ « (ای پیامبر) قرآن را بر تو نازل کردیم تا تو برای مردم بیان کنی آن چه را که برای آن‌ها نازل شده است شاید فکر کنند» این آیات شریفه و آیات فراوان دیگر اثبات می‌کند، سنت و احادیث پیامبر اکرم نیز باید مانند قرآن از آن محافظت شده و مسلمانان باید از حدیث و سنت پیامبر به عنوان مفسّر قرآن و مُبیّن احکام اسلامی بهره مند گردند. به زودی بیان خواهیم کرد که همین پسر صهاک که از نقل احادیث پیامبر جلوگیری می‌کند، خودش برای شنیدن حدیث به مدرسه یهودیان می‌رفت، تا آن جا که یهودیان با تعجب از عمر سوال می‌کردند که چگونه است تو بیش از سایر مسلمین نزد ما یهودیان رفت و آمد می‌کنی؟! ---------- 📚منابع: [۱]: طبقات الکبری، محمد بن سعد، ۱۴۳/۵، شرح حال قاسم بن محمد بن ابي بكر. [۲]: سیر اعالم النبالء، ذهبی،، ۶۱۱/۲ شرح حال ابوهریره [۱]: تذکره الحفاظ ۷/۱ [۲]: المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری ۱۰۲/۱. ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 🔶🔸🌺 اسلام در سفر 🍂◾️◾️ هنوز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به دنیا نیامده بود که پدرش، عبد الله از دنیا رفت و در سن شش سالگی مادرش نیز وفات نمود. پس از آن جد بزرگوار عبدالمطلب، یگانه پرستار او بود. حضرت عبدالمطلب هنگامی که در بستر بیماری بود، فرزند خوی ابو طالب، را وصی خود نمود و چشم از جهان فرو بست. از آن پس ابوطالب سرپرستی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به عهده گرفت و تا آخرین لحظات عمرش از آن حضرت نگهداری و مواظبت نمود. محمد دوازده ساله بود که در کاروانی تجاری همراه عموی ابوطالب، به سوی شام سفر کرد. کاروان به سرزمین بصری رسید، در آن محل راهبی به نام، بحیرا، بود ک سال‌ها در صومعه خود به عبادت مشغول بود و علماء و دانشمندان نصار از وی بهره می‌بردند. بحیرا بارها کاروان تجاری قریش و اهل مکه را که از کنار صومعه اش عبور می‌کردند دیده بود، لکن کوچکترین توجهی به آنها نداشت، ولی یک روز کاروان در حال عبوری را دید که لکه ابری بر سرشان سایه افکند است. کاروان در کنار درختی توقف کرد، و نوجوانی به زیر درخت رفت. ابر همچنان بر آن درخت سایه افکند و شاخه‌های درخت سر به سوی آن جوان پایین آوردند. بحیرا از راه بصیرت فهمید که این نوجوان مورد توجه خاص خداوند است، غذایی تهیه کرد و خود نیز از صومعه بیرون آمد و افراد کاروان را با احترام به صومعه دعوت نمود و گفت: «غذایی برای شما تهیه دیده‌ام و همه شما مهمان من هستید، دوس دارم برای صرف غذا همه بیایید». همه رفتند و تنها محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نرفت زیر درخت ماند. بحیرا نگاه می‌کرد ابر را بر سر هیچ کدام از آنها ندید، متوجه شد ابر هنوز بر درخت سایه افکنده، گفت: امروز همه شما مهمان من هستید کسی از مهمانی خودداری نکند. گفتند: همه آمده اند، تنها نوجوانی در کنار متاع تجاری مانده است. بحیرا گفت: آن نوجوان را نیز بیاورید، خوب نیست که همه بیایند و او تنها بماند. دعوت راهب را به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رساندند، حضرت پذیرفت و ب سوی راهب حرکت نمود. بحیرا حالات حضرت را به دقت زیر نظر داشت، دید هنگام حرکت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابر نیز بالای سر او در حرکت است. بحیرا با نظر پر معنایی، ب سیمای نورانی، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، می‌نگریست و نشانه رسالت را در او می‌دید لحظه به لحظه، محبت و احترامش نسبت به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) افزون می‌گشت. گفتگوی با (صلی الله علیه و آله و سلم) 🍃◾️◾️ بحیرا، پس از صرف غذا روی به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نمود و گفت: تو را به لات و عزی (دو بت معروف) سوگند می‌دهم! که پرسشهای مرا پاسخ بده! محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هرگز، به نام لات و عزی، با من سخن مگو، به خد سوگند! از هیچ چیز به اندازه آن دو بت، ناراحت نیستم. بحیرا: تو را به خدا سوگند می‌دهم که به سؤال‌های من جواب بده. محمد (صلی الله علیه و آله و سلم): اکنون آماده‌ام تا به پرسش‌های شما پاسخ دهم. بحیرا پاره ای از نشانه‌های رسالت را از آن حضرت پرسید و جواب‌های را شنید، دید آنچه در کتاب‌های آسمانی (انجیل، تورات و... ) خوانده، هم مطابق جواب‌های محمد است و در پایان، بحیرا مهر مخصوص نشانه نبوت را میان دو شانه حضرت دید و آن را بوسید. سپس، از ابوطالب پرسید: این جوان، با شما چه نسبتی دارد؟ ابوطالب: او فرزند من است.. بحیرا: نه، او فرزند تو نیست، پدر و مادر او از دنیا رفته اند. ابوطالب: آری، درست است. بحیرا از سرنوشت پدر و مادر او پرسش‌هایی کرد و جواب شنید. آنگاه به ابوطالب گفت: این برادر زاده ات را به وطن باز گردان و به طور کامل از او مراقبت کن بخصوص خیلی از خطر یهود مواظب باش! به خدا سوگند! آنچه را من از او فهمیدم، اگر آنها بفهمند حتما توطئه قتل او را می‌ریزند، او آینده بسیار درخشان دارد، حالات او را در کتاب‌های آسمانی خوانده‌ام و این وظیفه من است که به شما بگویم، هرچه زودتر او را به وطن باز گردانی. ابوطالب سخنان بحیرا را پذیرفت، با سرعت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به مکه باز گردانید و به شدت مراقبت نمود. [۱] ---------- [۱]: 📚ب: ج ۱۵، ص ۴۰۹. ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج❌    ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110💫