🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_ششم
#بخش_صد_و_پنجم
#مرگ در چشم انداز امام #حسین علیه السلام🌺🍂🍂
روز عاشورا چون جنگ شدت گرفت و کار بر حسین علیه السلام بسیار سخت شد، بعضی از اصحاب آن حضرت دیدند برخی از یاران امام علیه السلام در اثر شدت جنگ و با مشاهده بدنهای قطعه قطعه شده دوستانشان و فرا رسیدن وقت شهادت و جانبازی آن ها، رنگ چهره شان دگرگون گشته است و لرزه بر اندام آنان افتاده و ترس دلهایشان فراگرفته است. اما خود سیدالشهدا و تعدادی از خواص یارانش برخلاف آنها هر چه فشار بیشتر، و مرحله شهادت نزدیکتر میشود رنگ صورتشان درخشنده تر گشته و سکون و آرامش بیشتر مییابند. بعضی از این شهامت فوق العاده تعجب کرده با امام حسین اشاره کرده، به یکدیگر میگفتند: به حسین نگاه کنید که ابدا از مرگ و شهادت باکی ندارد. امام حسین علیه السلام متوجه گفتارشان شده، فرمود: ای بزرگ زادگان قدری آرام بگیرید! صبر و شکیبایی پیشه کنید! چون مرگ پلی است که شما را از گرفتاریها و سختیها عبور داده و به بهشتهای پهناور و نعمتهای جاودانی میرساند. و اما برای دشمنانتان پلی است که از قصر به زندان میرساند. و کدامیک از شما نخواهد از یک زندان به قصر مجلل منتقل گردد. پدرم از پیامبر صلی الله علیه و آله برایم نقل کرد، که میفرمود: دنیا برای مؤمنان همانند زندان و برای کافران همانند بهشت است. و مرگ پلی است که مؤمنان را به بهشتشان، و کافران را به جهنمشان میرساند. آری، نه دروغ شنیده ایم و نه دروغ میگویم. [۱]
#سردار عاقبت به #خیر 🌸🍃🍃
عده ای از مردم کوفه نقل میکنند: ما در کاروان زهیر بن قین بودیم، همزمان با بیرون آمدن امام حسین علیه السلام از مکه، به سوی کوفه حرکت کردیم، از ترس بنی امیه، نمی خواستیم با کاروان حسین علیه السلام در یک منزل توقف کرده و با امام حسین علیه السلام ملاقات کنیم، هر وقت کاروان امام حسین علیه السلام حرکت میکرد ما میایستادیم و هنگامی که توقف میکرد، ما حرکت میکردیم. از قضا در یکی از منزلگاهها کاروان امام حسین علیه السلام توقف کرده بود، ما نیز ناچار در آنجا فرود آمدیم. در این میان نشسته بودیم و غذا میخوردیم ناگهان فرستاده امام حسین علیه السلام وارد شد و سلام کرد و گفت: زهیر! امام حسین علیه السلام تو را میخواهد. ما همگی از این پیش آمد مبهوت شدیم و زهیر اندکی به فکر فرو رفت، ناگاه همسرش به زهیر گفت: سبحان الله! ای زهیر! در مقابل دعوت فرزند پیغمبر درنگ میکنی؟ چه میشود که نزد او بروی و سخنانش را بشنوی و برگردی؟ زهیر پس از سخن شجاعانه همسرش تکانی خورد و برخاست و به خدمت امام حسین علیه السلام رفت، چیزی نگذشت شاد و خندان برگشت، به طوری که صورتش برافروخته شده بود. دستور داد خیمه او را برچینند و اسباب و وسایل او را به سوی کاروان امام حسین علیه السلام ببرند. سپس به همسرش گفت: تو را طلاق دادم و میتوانی نزد خویشان خود بروی، زیرا من دوست ندارم به خاطر من صدمه ببینی و من تصمیم دارم فدای امام حسین علیه السلام شوم. سپس اموال او را به عموزاده اش سپرد تا به خویشان وی تحویل دهد. در این وقت آن بانو اشک ریزان زهیر را وداع کرد و گفت: خداوند به تو خیر عنایت کند و تمنا دارم مرا روز قیامت نزد جد حسین علیه السلام یاد کنی. آنگاه به همراهان گفت: هر کس مایل است همراه من بیاید وگرنه اینجا آخرین دیدار من با شما است. اما داستانی برایتان بگویم: به جنگ رومیان که رفته بودیم، در جنگ دریایی به خواست خدا، ما پیروز شدیم و غنائم بسیار به دست ما آمد. سلمان که با ما بود پرسید: آیا از این غنیمتها که خداوند نصیبتان کرد خوشنودید؟ گفتیم: آری! البته که خوشنود هستیم. گفت: پس چقدر خوشحال خواهید بود هنگامی که سرور جوانان آل محمد - امام حسین - را درک کنید و در رکابش بجنگید؟ جهاد در رکاب او مایه سعادت دنیا و آخرت است. پس از آن با همه وداع کرد و در صف یاران حسین علیه السلام قرار گرفت. [۱]
----------
📚منابع:
[۱]: بحار: ج ۶، ص ۱۵۴ و ج ۴۴، ص ۲۹۷.
[۱]: بحار: ج ۴۴، ص ۳۷۱ و ۳۷۲
❌کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_ششم
#بخش_صد_و_یازدهم
#مرگ در بدترین #حال 🔸🍃
شخصی در محضر امام صادق علیه السلام عرض کرد:
پدر و مادرم فدایت باد! همسایگان من کنیزانی دارند که میخوانند و مینوازند.
گاهی به محل قضای حاجت میروم برای اینکه خوانندگی و نوازندگی آنان را بیشتر بشنوم نشستن خود را طولانی تر میکنم.
حضرت فرمود:
این کار را نکن! نشستن خود را طول مده و از شنیدن خوانندگی و نوازندگی بپرهیز!
آن مرد گفت:
- به خدا سوگند! من به خاطر شنیدن آواز آنان به آنجا نمی روم، بلکه گاهی که به آن محل میروم صدایشان بی اختیار به گوشم میرسد.
امام صادق علیه السلام فرمود:
- مگر نشنیده ای که خداوند میفرماید: ( (ان السمع و البصر و الفوائد کل اولئک کان عنه مسئولا) ) (گوش و چشم و دلها همه مسؤولند).
آن مرد گفت:
- آری! به خدا سوگند! مثل این است که تاکنون این آیه را نه از قرآن و نه از عرب و نه از عجم نشنیده بودم. از حالا این کار را ترک میکنم و از خداوند در خواست دارم که مرا ببخشد و از من درگذرد.
امام صادق علیه السلام به او فرمود:
- برخیز! غسل توبه کن و تا میتوانی نماز بخوان! چون به کار بسیار بدی معصیت بزرگی - عادت کرده ای که اگر در این حال بمیری در بدترین حالت از دنیا رفته ای و مسؤولیت بزرگی خواهی داشت. اینک به پیشگاه خداوند توبه کن و از درگاه او بخواه تا توبه ات را از کارهای زشتی که مرتکب شده ای بپذیرد. [۱]
#سه توصیه #مهم امام #صادق علیهالسلام🔹🍂
عبدالاعلی یکی از شیعیان بوده که در کوفه زندگی میکرد، میگوید:
بعضی از دوستان و پیروان امام صادق علیه السلام نامه ای به امام علیه السلام نوشتند و در آن نامه چند مسأله که مورد احتیاج بود سؤال کردند و به من نیز گفتند تا درباره حق مسلمان بر برادر مسلمانش شفاها از امام علیه السلام سؤال کنم.
وارد مدینه شده، به محضر امام علیه السلام رسیدم. نامه دوستان را به امام علیه السلام تقدیم کردم و نیز این سؤال را نیز مطرح کردم (حق مسلمان بر برادر مسلمانش چیست)؟
حضرت جواب نامه دوستان را داد، ولی به سؤال شفاهی من پاسخ نگفت.
هنگامی که خواستم به کوفه برگردم، برای خداحافظی محضر امام علیه السلام رسیدم.
عرض کردم:
- یابن رسول الله! من از شما مطلبی پرسیدم، پاسخم ندادی.
حضرت فرمود:
- من عمدا پاسخ نگفتم.
- برای چه؟
- زیرا میترسم حقیقت را بگویم و شما عمل نکنید و کافر شوید.
سپس امام علیه السلام فرمود:
- اکنون بدان که از سخت ترین و مهم ترین واجبات خدا بر خلقش سه چیز است:
۱. رعایت عدل و انصاف بین خود و دیگران تا حدی که آنچه برای خود نمی پسندد، برای برادر مؤمنش نپسندد.
۲. دیگر اینکه، مال خود را از برادران مسلمان مضایقه نکند و با آنان همکاری صمیمانه داشته باشد.
۳. یاد کردن خداست در همه حال. اما منظورم از یاد خدا پیوسته گفتن (سبحان الله و الحمدلله) نیست، بلکه مقصودم این است که مسلمان باید چنان باشد که هرگاه با کار حرامی مواجه شد، یاد خدا مانع گردد و او را از ارتکاب گناه باز دارد. [۱]
#کمک به #مستمندان🔸🌺
محمد پسر عجلان میگوید:
خدمت امام صادق علیه السلام بودم، که یکی از شیعیان وارد شد و سلام کرد، حضرت از او پرسید:
برادرانت در چه حالی بودند؟
او در پاسخ، آنان را ستود و گفت:
مردمان خوب و شایسته ای هستند.
امام علیه السلام فرمود:
رفت و آمد ثروتمندانشان با فقرا و احوال پرسی ایشان از همدیگر چگونه بود؟
مرد گفت:
ارتباطشان اندک است (روابط گرمی ندارند) و زیاد احوال یکدیگر را جویا نمی شوند.
امام علیه السلام پرسید:
انفاق و دستگیری ثروتمندان با تهیدستان چگونه بود؟
مرد جواب داد:
شما از اخلاق و صفاتی میپرسید که در میان مردم کمیاب است.
امام علیه السلام فرمودند:
بنابراین آنان چگونه خود را شیعه مینامند!
شیعه حقیقی کسی است که در راه کمک و یاری مستمندان گام بردارد و آنان را در مهر و محبت کردن فراموش نکند. [۱]
----------
📚منابع:
[۱]: بحار، ج ۶، ص ۳۴
[۱]: بحار: ج ۷۴، ص ۲۴۲
[۱]: بحار: ج ۷۴، ص ۳۵۳.
❌کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_هفتم
#بخش_صد_و_بیست_و_سوم
#چرا ترس از #مرگ؟ 🌸🔹
شخصی از اباذر (ره) پرسید:
چرا ما مرگ را خوش نداریم؟
فرمود:
برای اینکه شما دنیا را آباد کرده اید و آخرت را ویران ساخته اید و خوش ندارید از خانه آباد به خانه ویران بروید.
از او پرسیدند:
ما چگونه وارد محضر الهی میشویم؟
اباذر پاسخ داد:
- نیکوکاران همانند مسافری است که به خانواده خود بازگردد و بدکاران مثل بنده ای فراری است که او را نزد صاحبش برگردانند.
گفتند:
در پیشگاه خداوند حال ما چگونه است؟
اباذر فرمود:
اعمالتان را به قرآن عرضه کنید (رفتارتان را با قرآن بسنجید. )
خداوند میفرماید:
همانا نیکان در نعمتند (بهشتند) و گنهکاران در جهنم.
آن شخص گفت:
اگر چنین است رحمت خدا چه میشود؟
اباذر جواب داد:
رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است. [۱]
انسان باید برای رحمت الهی قابلیت داشته باشد، تا الطاف خداوند شامل حال او گردد.
#قوانین_طبی 🌺🔸
هارون الرشید دکتری متخصص نصرانی داشت. روزی به علی بن حسین واقدی گفت:
در کتاب شما مطلبی از علم پزشکی نیست! با اینکه علم دو دسته اند؛ علم ادیان و علم ابدان.
علی بن حسین - دانشمند اسلامی - در پاسخ گفت:
خداوند علم طب را در نصف آیه از قرآن جمع نموده است آنجا که میفرماید:
(کلوا و اشربوا و لا تسرفوا) بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنید.
و پیغمبر ما نیز در یک جمله بیان کرده که میفرماید:
( (المعده بیت الدأ والحمیه رأس کل دوأ... ) )
معده مرکز دردها و پرهیز (از خوردنی ها) بهترین داروها است ولی نباید نیازهای جسمی را فراموش کرد.
پزشک نصرانی گفت:
قرآن و پیغمبر شما چیزی از طب جالینوس - حکیم یونانی - باقی نگذاشته همه را بیان داشته اند! [۱]
#استقامت در راه #هدف 🌸🔹
معاویه چون میدانست بیشتر مردم عراق شیعیان علی علیه السلام هستند زیاد پدر عبیدالله را استاندار عراق نمود و دستور داد هواداران علی را در هر کجا یافتند دستگیر نموده نزد وی بفرستند تا آنها را با بدترین شکنجه به قتل برسانند.
روزی فرمان داد رشید هجری را - که از شاگردان برجسته و شیعه مخلص امیر المؤمنین علیه السلام بود - دستگیر کنند و به نزدش بفرستند.
رشید پس از این دستور پنهان شد.
روزی ابی ارا که با گروهی از دوستان خود در حیاط نشسته بود، رشید هجری آمد و وارد خانه وی شد. ابی اراکه بسیار ترسید، برخاست و به دنبال او وارد خانه شد و گفت:
وای بر تو! چرا مرا به کشتن دادی و فرزندانم را یتیم نمودی و همه ما را نابود کردی.
رشید پرسید:
برای چه؟
ابی اراکه گفت:
چون تو تحت تعقیب هستی و مأموران زیاد در جستجوی تو میباشند. اکنون تو وارد خانه من شدی، آنان که نزد من بودند تو را دیدند ممکن است گزارش بدهند.
رشید گفت:
نگران مباش! هیچ کدام از آنان مرا ندیدند.
ابی اراکه از شنیدن این پاسخ بسیار ناراحت شد و گفت:
مرا مسخره میکنی؟
فوری رشید را گرفت و دستهایش را از پشت بست و توی اطاق انداخت و درش را بست. سپس نزد دوستانش آمد و گفت:
گمان میکنم هم اکنون پیرمردی به خانهام وارد شد.
گفتند: ما کسی را ندیدیم.
ابی اراکه سؤالش را تکرار نمود، همگی گفتند:
ما کسی را ندیدیم به خانه شما وارد شود.
ابی اراکه ساکت شد دیگر چیزی نگفت.
اما میترسید از اینکه کسی او را ببیند و به دستگاه گزارش دهد.
برای اطمینان خاطر به سوی مجلس زیاد حرکت نمود تا بداند آیا متوجه شده اند، رشید در خانه وی است یا نه. چنانچه آگاه شده باشند خود رشید را به آنان تسلیم کند. وارد مجلس زیاد شد و سلام کرد و نشست و مشغول صحبت شد.
اندکی گذشته بود، دید رشید سوار استر او شده، به سوی مجلس زیاد میآید. تا چشمش به او افتاد رنگش پرید، سخت وحشت نمود، خود را باخت و مرگ را در نظرش مجسم نمود.
رشید از استر پیاده شد و به زیاد سلام کرد. زیاد به پاخاست، او را به آغوش گرفته بوسید و خیر مقدم گفت و با مهر و محبت حال او را پرسید که چگونه آمدی؟ آنان که در وطنند حالشان چگونه است؟ مسافرت برایتان چگونه گذشت؟ سپس با عطوفت دست بر ریش وی کشید و از محاسنش گرفت.
رشید اندکی نشست و برخاست و رفت.
ابی اراکه از زیاد پرسید:
این شخص که بود؟
زیاد پاسخ داد:
او یکی از برادران اهل شام ماست، که برای دیدارم آمده است.
ابی اراکه از مجلس زیاد بیرون آمد هنگامی که وارد خانه اش شد،
دید رشید در همان حال که او را گذاشته بود، دست بسته در خانه است با تعجب به رشید گفت:
من این علم و دانش را که از تو دیدم هر چه میخواهی انجام بده! و هر وقت خواستی به منزل ما بیا! [۱]
----------
📚منابع:
[۱]: بحار: ج ۶، ص ۱۳۷.
[۱]: بحار: ج ۶۵، ص ۱۲۳.
[۱]: بحار: ج ۴۲، ص ۱۴۰.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#گزیده_دایره_المعارف_تهاویل_الربیع🔹🌸
#بخش_صد_و_پنجم
از #عناوین سوء #استفاده نکنید 🔸🍃
از عبدالله بن عباس سؤال کردند، چرا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) علی (علیه السلام) را ابوتراب کنیه داد، گفت برای اینکه علی (علیه السلام) صاحب زمین است، و حجت خداست در روی آن بر مردم، و بقای زمین به برکت وجود اوست، و از طفیلی وجود او زمین اضطراب ندارد ۴۲۳ نگارنده گوید: این فرمایش عبار اخری بوجوده ثبتت الارض و السماء که، در زیارتنامههای حضرت بقیّه الله کراراً میخوانیم، ولو اینکه اغیار، چنین کنیه اهمیّت داری را، پیش خودشان وسیله تنقیص برای مولی الموحدین حساب میکنند، و خیال کرده اند که امیرمؤمنان در روی خاکها خوابیده بود، پیغمبر (صلی الله علیه و آله) مثلاً با پایش به او بزند، و بگوید قم
یا اباتراب، جبرئیل عرض کرد خدایا به فرعون آنقدر مهلت دادی انا ربکم الا علی هم گفت، رب العالمین فرمود این حرف را مثل تويی میگوید که، از فوت شدن فرصتها میترسد ۴۲۵.
۱
#چرا_نشناسیم 🔸🍃
به امام عرض کردند شب قدر را میشناسید، فرمود چطور نشناسم در حالی که آن شب ملائکه گرد ما طواف میکنند ۴۸۸.
گریه #پیغمبر (صلی الله علیه و آله) برای ممابعد#مرگ 🔹🍂
پیغمبر (صلی الله علیه و آله) پس از نزول سوره نصر، و اخبار از مرگ خویش، بلند گریه میکند، عرض میکنند یا رسول الله (صلی الله علیه و آله) شما که تضمین شده هستید، فرمود پس کجاست ناراحتیهای دم مرگ، و تنگی قبر، و ظلمت لحد، و کجاست قیامت و ترسهای آن ۵۱۷.
#کتاب سیمای #فرزانگان: با این همه #فضل از فتوا #دادن میترسد 🔸🍃
ملا صالح مازندرانی در صغر سن بر کتاب معالم حاشیه نوشت، او با آن همه فضل از شرح فروع کافی خودداری کرد که، نکند چیزی را به دین خدا نسبت دهد که در واقع نباشد، صفحه ۱۱۱ امام صادق (علیه السلام)
می فرماید: کسی که مردم را به فتوای خویش دعوت کند در حالی که از او عالم تر در آن زمان باشد، چنین شخصي بدعت گذار و گمراه کننده است ۱۳۲.
#انّ الناقد بصیر #بصیر 🔹🍂
مرحوم آقای بروجردی در آخر عمر، برای اینکه از فرصتها شاید استفاده کامل به دست نیاورده باشد، ناراحت بود، آقايی گفت الحمدلله شما این همه آثار از خودتان به یادگار گذاشته اید، ناراحتی ندارد، فرمود: اَخلِص العملَ فانّ الناقد بَصیرٌ بصیرٌ، یعنی در اخلاص عمل سعی کن که صاحب نظر مهارت تامّ و تمام دارد، و نباید تعریف دیگران انسان را از بندگی خدا وا بگذارد، خدایِ مطلع بر جمع شئونات بشری، عمل خالص ميخواهد ۱۲۳.
#الله اکبر از این #ورع 🍃🔸
سید مجاهد (آقای سیدمحمد آقازاده صاحب ریاض، نوه آقا باقر بهبهانی، و داماد سید بحرالعلوم، و استاد شیخ انصاری) وارد قم میشود، مرحوم میرزای قمی هم بحث، و رفیق
شفیق مرحوم صاحب ریاض و بحرالعلوم، مجلسی را فراهم میکند، و در حضور جمعی از علمای طراز اول، بحثی را عنوان میکند که هر صاحب نظری عقیده خویش را بیان
کند، پس از انقضاي بحث، مرحوم میرزا به سید مجاهد میفرماید: غرض از انعقاد مجلس این بود که چون من پیر شده ام، میترسم قوه استنباط از من سلب شود، خواستم بدانم که قوه اجتهاد را باز دارم یا نه، سید میگوید اگر ملکه اجتهاد آن است که شما دارید، آن برای من و امثال من نیست ۱۴۱.
کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_یازدهم
#بخش_صد_و_هشتاد_و_چهارم
#شرط بیعت با #پیامبر 🔹🔸
پیامبر صلی الله علیه و آله به اصحاب خود فرمود:
الا تبایعونی؟
آیا با من بیعت نمی کنید؟
اصحاب عرض کردند: یا رسول الله! با شما بیعت میکنیم.
پیغمبر فرمود:
با من چنین بیعت کنید که هرگز از مردم چیزی نخواهید.
- بعد از این ماجرا، یاران آن حضرت به قدری مواظب بودند - اگر یکی از آنان سوار بر مرکب بود تازیانه از دستش میافتاد، خودش پیاده میشد، بر میداشت و به کسی نمی گفت آن را به من بده.
امام صادق علیه السلام میفرماید:
شیعیان ما از کسی چیزی درخواست نمی کنند.
کسی که بدون نیاز گدایی میکند گویا شراب میخورد. (گناهش مانند شراب خوردن است). [۱]
#سفارشی در لحظه #مرگ 🔸🔹
هنگامی که جنگ احد به پایان رسید. سعد بن ربیع از یاران فداکار پیامبر اسلام در جنگ احد زخمی شد و به روی زمین افتاد.
پس از آن که آتش جنگ فرو نشست، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
کدام یک از شما میتواند مرا از حال سعد آگاه سازد.
مردی گفت:
من به جستجوی او میروم. پیامبر صلی الله علیه و آله به محلی اشاره کرد و فرمود:
آنجا را جستجو کن!
مرد میگوید:
من به آن محل رفتم. دیدم سعد در میان کشته شدگان افتاده است صدا زدم یا سعد! پاسخ نداد. بار دیگر صدا زدم و گفتم:
سعد! پیامبر خدا از حال تو جویا است.
وقتی که نام پیامبر را شنید مانند جوجه نیمه جان سر از زمین
برداشت و گفت: راست میگویی هنوز پیامبر زنده است؟ [۱]
گفتم: آری، به خدا سوگند! خود حضرت فرمود: سعد با دوازده زخم وی روی زمین افتاده است.
سعد گفت: خدا را شکر که همین طور است. پیامبر راست میگوید دوازده زخم نیزه بر بدنم وارد شده است.
اینک وقتی که برگشتی سلام مرا به پیامبر برسان و به یاران آن حضرت بگو: سعد گفت:
به خدا سوگند! عذری در پیشگاه خداوند نخواهید داشت اگر خاری به پیکر پیامبر برسد در حالی که شما زنده هستید.
سپس سعد نفس عمیقی کشید، مانند شتری که کشته باشند، خون از گلویش بیرون ریخت و چشم از جهان فرو بست.
محضر پیامبر برگشتم و سخنان سعد را به حضرت رساندم.
حضرت فرمود:
خداوند سعد را رحمت کند در دوران زندگی اش مرا یاری کرد و اکنون نیز موقع مرگ مرا سفارش میکند. [۲]
----------
📚منابع:
[۱]: ب: ج ۹۶، ص ۱۵۸. در عده الداعی به جای یاکل الخمر، یاکل الجمر آمده که در این صورت معنای حدیث چنین میشود: کسی که بدون احتیاج گدایی میکند گویا آتش میخورد.
[۱]: ۱۸. چون در میدان جنگ از طرف دشمن اعلان شده بود پیامبر کشته شده است.
[۲]: ۱۹. ب: ج ۲۲، ص ۶۲.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیرالمؤمنین علی علیه السلام
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_یازدهم
#بخش_صد_و_نود_دوم
هنگا می که #حسن علیه السلام به #دنیا آمد...◾️🔹
اسماء بنت عمیس میگوید:
وقتی ولادت حسن و حسین من قابله حضرت فاطمه علیهاالسلام بودم، وقتی که حسن به دنیا آمد، پیامبر صلی الله علیه و آله تشریف آورد و فرمود:
اسماء پسرم را نزد من بیاور!
من حسن علیه السلام را در میان پارچه زرد رنگی پیچیدم و نزد آن حضرت بردم، رسول خدا صلی الله علیه و آله آن پارچه زرد رنگ را به دور انداخت و فرمود:
اسماء! مگر من به شما نگفتم که نوزاد را به پارچه زرد نپیچید!
من همان لحظه حسن علیه السلام را در میان پارچه سفیدی پیچیدم و خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله بردم. پیامبر صلی الله علیه و آله در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت.
سپس به علی علیه السلام فرمود:
نام پسرم را چه گذاشته ای؟
علی علیه السلام عرض کرد:
یا رسول الله! من در نامگذاری او از شما سبقت نمی گیرم.
رسول خدا علیه السلام فرمود:
من نیز در نامگذاری او از پروردگارم پیشی نمی گیرم. هماندم جبرئیل نازل شد و گفت:
یا محمد! خداوند به تو سلام میرساند و میفرماید:
چون علی برای تو مانند هارون است برای موسی، ولی بعد از تو پیامبر نخواهد بود. بنابراین پسرت را با پسر هارون همنام کن!
رسول خدا علیه السلام فرمود: نام پسر هارون چه بود؟
جبرئیل گفت: نام او شبر بود.
پیامبر فرمود:
زبان من عربی است.
جبرئیل: نام او را حسن بگذار!
لذا پیامبر صلی الله علیه و آله او را حسن نامید.
روز هفتم تولد حسن علیه السلام پیامبر صلی الله علیه و آله دو قوچ ابلق (سیاه و سفید) عقیقه (قربانی) کرد، یک ران آن را با یک دینار طلا به قابله داد، و موی سر حسن را تراشید و به وزن آن صدقه داد و سپس سر نوزاد را با حلوق [۱] خوشبو نمود، آنگاه به اسماء فرمود: مالیدن خون از کارهای مردمان جاهلیت است. (در جاهلیت بر سر نوزاد اندکی خون میمالیدند). [۲]
زندان #مؤمن و بهشت #کافر ◾️🔸
روزی حسن مجتبی علیه السلام پس از شستشو، لباسهای نو و پاکیزه ای پوشید و عطر زد. در کمال عظمت و وقار از منزل خارج شد. به طوری که سیمای جذابش هر بیننده را به خود متوجه میساخت، در حالی که گروهی از یاران و غلامان آن حضرت در اطرافش بودند. از کوچههای مدینه میگذشت، ناگاه با پیرمرد یهودی که فقر او را از پای در آورده و پوست به استخوانش چسبیده، تابش خورشید چهره اش را سوزانده بود. مشک آبی به دوش داشت و ناتوانی اجازه راه رفتن به او نمی داد، فقر و نیازمندی شربت مرگ را در گامش گوارا نموده بود، حالش هر بیننده را دگرگون میساخت، حضرت را در آن جلال و جمال که دید گفت:
خواهش میکنم لحظه ای بایست و سخنم را بشنو!
امام علیه السلام ایستاد.
یهودی: یابن رسول الله! انصاف بده!
امام: در چه چیز؟
یهود: جدت رسول خدا میفرماید:
دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است. [۱]
اکنون میبینم که دنیا برای شما که در ناز و نعمت به سر میبری، بهشت است و برای من که در عذاب و شکنجه زندگی میکنم، جهنم است.
و حال آن که تو مؤمن و من کافر هستم.
امام فرمود:
ای پیرمرد! اگر پرده از مقابل چشمانت برداشته شود و ببینی خداوند در بهشت چه نعمتهایی برای من و برای همه مؤمنان آفریده، میفهمی که دنیا با این همه خوشی و آسایش برای من زندان است، و نیز اگر ببینی خداوند چه عذاب و شکنجههایی برای تو و برای تمام کافران مهیّا کرده، تصدیق میکنی که دنیا با این همه فقر و پریشانی برایت بهشت وسیع است. [۲] پس این است معنای سخن پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمود:
دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است.
#گریه امام #حسن علیه السلام در هنگام #مرگ ◾️🔹
هنگامی که وفات امام حسن علیه السلام فرا رسید، دیدند گریه میکند. گفتند: یابن رسول الله! گریه میکنی؟ با اینکه فرزند پیامبر خدا هستی و آن حضرت در شأن مقام تو سخن بسیار فرموده است، و بیست و پنج بار پیاده از مدینه تا مکه به زیارت خانه خدا رفته ای و سه مرتبه مال خود را در راه خدا بین فقرا تقسیم نموده ای، حتی کفشهای خود را به مستمندان داده ای در عین حال گریه میکنی. (تو باید خوشحال باشی که با آن همه مقام از دنیا میروی. )
فرمود: (انما ابکی لخصلتین: لهول المطلع و فراق الاحبه)
من برای دو موضوع؛ از ترس مطلع و جدایی از دوستان، گریه میکنم. علامه مجلسی (رحمة الله علیه) میفرماید:
منظور حضرت از هول مطلع، گرفتاریهای گوناگون پس از مرگ و ایستادن انسان، روز قیامت، در پیشگاه عدل الهی است. [۱]
آری سزاوار است ما نیز چنین باشیم.
----------
📚منابع:
[۱]: ۳۸. بوی خوش قرمز یا زرد رنگ که از زعفران و غیره میگیرند.
[۲]: ۳۹. ب: ج ۴۳، ص ۲۳۸.
[۱]: ۴۰. الدنیا سجن المؤمن و جنة الکافر.
[۲]: ۴۱. ب: ج ۴۳، ص ۳۴۶.
[۱]: ۴۲. ب: ج ۴۴، ص ۱۶۰.
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_یازدهم
#بخش_صد_و_نود_چهارم
#بخشش امام #حسین علیه السلام 🔹🍃
مردی از انصار محضر امام حسین علیه السلام رسید، خواست نیاز خود را مطرح کند، امام فرمود:
برادر انصاری آبرویت را از درخواست بخشش با زبانت نگهدار! هر چه میخواهی در نامه ای بنویس و بیاور که من به خواست خداوند بقدری به تو خواهم داد که تو را خوشحال کند.
آن مرد نوشت.
یا ابا عبدالله! فلان شخص پانصد دینار از من طلبکار است و به من فشار آورده و من اکنون امکان پرداخت ندارم. خواهش میکنم با او صحبت کن که به من مهلت دهد تا روزی که وضع مالیم بهتر شود.
امام علیه السلام پس از خواندن نامه داخل منزل شد و کیسه ای همراه خود آورد که هزار دینار در آن بود به او داد و فرمود:
پانصد دینار آن را به قرضت بده و پانصد دینار آن را خرج زندگیت کن!
سپس فرمود:
حاجت خود را جز به سه نفر مگو؛
۱) آدم دیندار. ۲) با مروت. ۳) آبرودار.
چون شخص دیندار به خاطر دینداریش به تو کمک خواهد کرد.
انسان با مروت از مروتش حیا کرده به تو کمک خواهد نمود.
و انسان آبرودار میفهمد که تو آبرویت را در راه این حاجتت گذارده ای و بدون جهت این کار را نکرده ای، حتما مشکلی برایت پیش آمده است از این رو آبرویت را حفظ نموده و حاجت تو را بر میآورد. [۱]
#پرداخت #قرض پیش از #مرگ 🔸🍂
روزی حسین علیه السلام به عیادت اسامة بن زید که در بستر بیماری افتاده بود، رفت. شنید اسامه میگوید:
وای از این غم که من دارم!
امام علیه السلام به او فرمود:
برادر چه غم داری؟
عرض کرد: قرضم، که شصت هزار درهم است.
حسین علیه السلام فرمود:
قرضت به عهده من، آن را ادا میکنم.
عرض کرد:
می ترسم پیش از ادا بمیرم.
فرمود:
نمی میری تا من آن را از جانب تو ادا کنم!
پیش از آن که اسامة وفات کند، امام علیه السلام وام او را پرداخت نمود. [۱]
#سخنرانی امام #حسین علیه السلام در میدان #جنگ 🍃🔹
امام حسین علیه السلام روز عاشورا برای اتمام حجت در برابر لشکر دشمن قرار گرفت و بر شمشیر خود تکیه داد و با صدای بلند فرمود:
شما را به خدا سوگند آیا مرا میشناسید؟
سپاه پاسخ دادند:
بلی، تو فرزند دختر پیامبر خدا و نوه آن حضرت هستی.
امام حسین علیه السلام: شما را به خدا آیا میدانید رسول الله پدر بزرگ من است؟
سپاه: بلی، میدانیم.
امام حسین علیه السلام شما را به خدا میدانید فاطمه دختر پیغمبر مادر من است؟
سپاه: بلی، میدانیم.
امام حسین علیه السلام: شما را به خدا آیا میدانید علی بن ابی طالب پدر من است؟
سپاه: بلی، میدانیم.
امام حسین علیه السلام: شما را به خدا آیا میدانید خدیجه دختر خویلد نخستین زنی که به اسلام گروید مادر بزرگ من است؟
سپاه: بلی، میدانیم.
امام علیه السلام: شما را به خدا آیا میدانید حمزه سید الشهدا عموی پدر من است؟
سپاه: بلی، میدانیم.
امام علیه السلام: شما را به خدا آیا میدانید این شمشیر که بر کمر بستهام شمشیر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است؟
سپاه: آری، میدانیم.
امام علیه السلام: شما را به خدا آیا میدانید این عمامه را که بر سرم بسته ام، عمامه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است؟
سپاه: بلی، میدانیم.
امام علیه السلام: شما را به خدا آیا میدانید پدرم علی اولین مردی بود که اسلام آورد و در علم از همه آگاه تر و در حلم و صبر از همه شکیباتر و او پیشوای همه مردها و زنها است؟
سپاه: بلی، میدانیم؛
فبم تستحلون دمی...
پس چرا ریختن خون مرا روا میدانید؟ در صورتی که فردای قیامت حوض کوثر در اختیار پدر من خواهد بود و او عده ای را از
آب کوثر باز میدارد، چنانچه که شتر تشنه را از آب باز دارند و در همان روز پرچم حمد نیز در دست او خواهد بود.
سپاه: ما همه اینها را میدانیم ولی هرگز از تو دست برنمی داریم تا بر اثر تشنگی جان بدهی. [۱]
----------
📚منابع:
[۱]: ۴۵. ب: ج ۷۸، ص ۱۱۸.
[۱]: ۴۶. ب: ج ۴۴، ص ۱۸۹.
[۱]: ۴۷. ب: ج ۴۴، ص ۳۱۸.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_یازدهم
#بخش_دویست
#مرگ #زودرس 🍃🌸
داود رقی میگوید:
در محضر امام صادق علیه السلام بودم بدون اینکه سخنی بگویم، فرمود: ای داود! روز پنج شنبه هنگامی که برنامه اعمالتان را پیش من آوردند، در آن دیدم که تو درباره پسر عمویت، فلانی، خوب کرده ای. از این کار تو خوشحال شدم و فهمیدم همین صله رحم تو با وی (و قطع صله رحم از جانب او) باعث مرگ زودرس پسر عمویت خواهد شد. داود میگوید:
پسر عمویی داشتم بسیار بدفطرت و دشمن سرسختم بود، هنگامی که شنیدم او و خانواده اش در فقر و ناداری شدید، روزگار بدی را به سر میبرند، برایش مقداری مخارج فرستادم، سپس به سوی مکه حرکت نمودم. - و او بعد از من فوت شده بود - موقعی که در مدینه خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم بدون اینکه حرفی بزنم امام علیه السلام آن جریان را به من خبر داد. [۱]
هم #کنیز و هم #منفعت 🍂🌼
زرعه پسر محمد میگوید:
مردی در مدینه بود کنیز زیبا و کم نظیری داشت، شخصی کنیز را دید و شدیدا عاشق او شد وی ماجرای عشقش را به امام صادق علیه السلام اظهار نمود حضرت فرمود:
هر وقت او را دیدی بگو: اسال الله من فضله: از فضل خداوند درخواست میکنم. او نیز دستور امام را انجام داد.
طولی نکشید که سفری برای صاحب کنیز پیش آمد. نزد همان شخص رفت و گفت: فلانی! تو همسایه من هستی و از همه افراد بیشتر مورد اطمینان من میباشی، برایم سفری پیش آمده مایلم کنیزم را پیش تو امانت بگذارم.
مرد گفت: من زن ندارم و در منزل من هم زنی دیگر نیست، چگونه ممکن است کنیز تو نزد من بماند؟
گفت: کنیز را به تو میفروشم کنیز پیش تو باشد در ضمن تعهد میکنی هرگاه برگشتم، او را به من بفروشی و اگر با او همبستر شدی حلالت باشد. این را گفت و کنیز را به قیمت گرانی به ایشان داد و رفت.
کنیز مدتی نزد آن شخص ماند تا خواسته آن مرد از وی انجام گرفت.
پس از گذشت مدتی، نماینده ای از جانب یکی از خلفای بنی امیه آمد تا تعدادی کنیز برای خلیفه بخرد این کنیز نیز در لیست خرید بود.
نماینده خلیفه پیش آن مرد آمد و گفت:
کنیز فلانی که پیش توست بفروش!
مرد پاسخ داد:
صاحب کنیز در سفر است. من اجازه فروش ندارم. نماینده خلیفه به زور کنیز را به بهای بیش از آنچه او خریده بود از وی خرید. همین که کنیز را از مدینه بیرون بردند، صاحب سابقش از سفر آمد. اول چیزی که سراغش را گرفت همان کنیز بود.
پرسید: او چطور است؟
مرد جریان را برای او بازگو کرد و سپس تمام پولها را که نماینده خلیفه پرداخته بود در اختیار او گذاشت و گفت:
این پولی است که من گرفته ام. صاحب کنیز قبول نکرد و گفت: من فقط مقدار بهای که با تو قرار گذاشته میپذیرم بقیه مال تو است، نوش جانت باد!
خداوند بواسطه نیت پاک او، هم کنیز و هم منفعت را نصیب وی نمود. [۱]
#سخن کوبنده در #برابر فرماندار #طاغوت 🍃🌸
عبدالله بن سلیمان میگوید:
منصور دوانیقی یکی از عمال خود به نام (شیبة بن غفال) را فرماندار مدینه ساخت. شیبه روز جمعه در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله بر فراز منبر رفت و خطبه خواند و گفت:
علی بن ابی طالب میان مسلمانان اختلاف انداخت و با مؤمنین جنگید و خواست حکومت را به دست گیرد و نگذارد به اهلش برسد. ولی خداوند او را از حکومت محروم ساخت و در آرزوی خلافت از دنیا رفت و پس از او فرزندانش در فتنه انگیزی دنباله روی او بوده و خواهان حکومتند، بدون آن که شایستگی داشته باشد، بدین جهت هر کدام در یک گوشه زمین کشته میشوند و در خون خود میغلطند.
سخنان شیبه بر مردم بسیار گران آمد، اما هیچ کس نتوانست چیزی بگوید، در این وقت مردی که پیراهن پشمین بر تن داشت از جا برخاست و گفت:
ما خدا را ستایش میکنیم و بر پیامبر او و همه انبیا درود
می فرستیم.
آنچه از خوبیها گفتی، ما سزاوار آنها هستیم و آنچه از زشتی بر زبان آوردی، تو و آنکس که تو را به اینجا فرماندار گمارده (منصور) به آن سزاوار ترید.
ولی آگاه باش! درست دقت کن! تو که بر مرکب دیگری سوار شده ای و نان دیگری را میخوری، سرافکندگی و شرمساری سزاوار توست.
سپس رو به مردم کرد و گفت:
آیا شما را آگاه نسازم چه کسی میزان اعمالش در قیامت سبکتر و از همه بیشتر زیانکار خواهد بود؟
آن کس که آخرتش را به دنیای دیگری بفروشد و این فرماندار فاسق چنین است. (او آخرت خود را به دنیای منصور فروخته است. )
مردم همه آرام شدند و فرماندار بدون آنکه چیزی بگوید، از مسجد خارج شد.
آن گاه پرسیدم: این شخص که در برابر فرماندار چنین کوبنده سخن گفت، کیست؟
گفتند: امام جعفربن محمد صادق است. [۱]
----------
📚منابع:
[۱]: ۵۹. ب: ج ۷۴، ص ۹۳.
[۱]: ۶۰. ب: ج ۴۷، ص ۳۵۹ و ج ۱۰۴، ص ۳۹.
[۱]: ۶۱. ب: ج ۴۷، ص ۱۶۵.
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_دوازدهم
#بخش_دویست_و_شانزدهم
#مرگ ابولهب آیینه #عبرت 🍂🌼
پس از شکست کفار در جنگ بدر، ابو سفیان به مکه برگشته بود، ابولهب از او پرسید:
علت شکست لشکر، در جنگ بدر چه بود؟
ابو سفیان گفت:
مردان سفید پوش را بین زمین و آسمان دیدم که هیچ کس توان مقاومت در برابر آنها را نداشت.
ابو رافع (غلام عباس) گفت:
آنها ملائکه بودند که از جانب خداوند آمدند پیامبر را یاری کنند.
ابولهب از شنیدن این سخن بر آشفت ابو رافع را محکم زد که چرا این حرفی را گفتی تا مردم به محمد بگروند.
ام الفضل همسر عباس عمود خیمه را برداشت و بر سر ابولهب کوبید که سرش شکست.
ابولهب پس از آن هفت شب زنده ماند و خداوند او را به مرض طاعون مبتلا نمود برای این که مرضش مسری بود همه مردم، تا
حتی فرزندانش از ترس او را ترک نمودند، در خانه تنها مرد و سه روز دفنش نکردند پس از سه روز او را کشیده در بیرون مکه انداختند، آن قدر سنگ بر او ریختند تا زیر سنگها پنهان شد. [۱] بدین گونه حتی دفن معمولی نیز بر او قسمت نشد.
#رمز سقوط #ملت ها 🍃🌸
پس از شکست خاندان بنی امیه، بنی عباس روی کار آمدند و زمام خلافت را به دست گرفتند.
در زمان منصور دوانیقی، محمد بن مروان (پسر مروان حمار) ولیعهد پدرش بود به زندان افتاد.
روزی به منصور گفتند:
محمد بن مروان در زندان تو است، خوب است او را احضار کنی و از جریانی که بین او و پادشاه نوبه پیش آمده، بپرسی.
دستور داد احضارش کردند.
منصور گفت: محمد! گفتگویی که بین تو و پادشاه نوبه اتفاق افتاده میخواهم از خودت بشنوم.
محمد گفت:
هنگامی که در آخر حکومتمان شکست خوردیم، از اینجا فرار کرده به جریره نوبه پناهنده شدیم. وقتی که خبر ما به پادشاه نوبه رسید دستور داد خیمههای شاهانه برای ما زدند و وسایل زندگی از هر لحاظ آماده کردند، به طوری که مردم نوبه از دیدن آنها
تعجب میکردند. روزی پادشاه نوبه که مردی بلند قد، کم مو و پابرهنه بود، به دیدار ما آمد و سلام کرد و بر روی زمین نشست.
از او پرسیدم: چرا روی فرش نمی نشینی؟
پاسخ داد:
من پادشاهم و سزاوار است کسی که خداوند مقام او را بالا برده، تواضع کند، به این جهت روی خاک نشستم.
سپس به من گفت:
شما چرا با چهارپایان خود زراعت مردم را پایمال میکنید با اینکه فساد و تبه کاری در دین شما حرام است. مسلمان نباید در روی زمین فساد کند.
گفتم:
اطرافیان ما از روی جهالت این گونه کارها را میکنند.
گفت:
چرا شراب میخورید خوردن شراب برای شما حرام است و نباید مسلمان شراب بخورد.
گفتم: گروهی از جوانان ما از روی نادانی مرتکب چنین کاری میشوند.
گفت: چرا لباسهای حریر میپوشید و با طلا زینت میکنید با اینکه اینها طبق گفته پیغمبرتان برای شما حرام است، مسلمان باید از اینها پرهیز کند.
گفتم: خدمتگزاران غیر عرب ما این کارها را میکنند و ما نمی خواهیم بر خلاف خواسته آنها رفتار کنیم.
دیدم خیره خیره به من نگاه کرد و گفت:
آری، خدمتگزاران ما، جوانان ما چنین میکنند، سپس از روی استهزا سخنان مرا تکرار کرد.
آنگاه گفت:
محمد! چنین نیست که تو میگویی. بلکه حقیقت مطلب این است که شما ملتی بودید وقتی به ریاست رسیدید به زیردستان ستم کردید و دستورات دینی خود را زیر پا گذاشتید به آنها عمل نکردید. خداوند هم طعم کیفر کردار شما را چشاند، لباس عزت را از تن شما کند و جامه ذلت بر شما پوشانید.
هنوز غضب خداوند درباره شما به آخر نرسیده، دنباله دارد که وقت آن خواهد رسید.
ولی من میترسم در سرزمین ما عذاب الهی به شما نازل شود و کیفر تو دامن ما را نیز بگیرد. زودتر از اینجا کوچ کنید و از خاک من بیرون روید و ما نیز از کشور نوبه خارج شدیم. [۱]
آری بزرگترین رمز سقوط یک ملت فساد و تبه کاری است، به خصوص فساد فرمانروایشان.
----------
📚منابع:
[۱]: ۱۰۵. ب: ج ۱۸، ص ۶۳.
[۱]: ۱۰۶. ب: ج ۴۷، ص ۱۸۶.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_پانزدهم
#بخش_دویست_و_سی_و_هشتم
#آزمایش #انسان 🌸🍃
امیر مؤمنان علی (علیه السلام) مریض شده بود، روزی عده ای برای عیادت به محضرش رفتند، هنگام احوال پرسی عرض کردند:
یا امیرالمؤمنین! کیف أصبحت؟: چگونه صبح کردی؟ حالتان چگونه است؟
حضرت بر خلاف آنچه متعارف است فرمود:
أصبحت بشر: همراه با شر و بدی شب را به صبح آوردم.
مردم که انتظار چنین جواب را از حضرت نداشتند با تعجب گفتند:
سبحان الله! همانند شما، اینگونه پاسخ میدهد؟
فرمود: خداوند میفرماید:
ولنبلونکم بالشر و الخیره «ما شما را با شر و خیر امتحان میکنیم».
منظور از خیر سلامتی و ثروتمندی و منظور از شر بیماری و نیازمندی است و این هر دو برای آزمایش انسان است. [۱]
سخنان #علی علیه السلام در #بازار 🌼🍃
علی (علیه السلام) وارد بازار بصره شد، دید مردم سرگرم خرید و فروشنده بر غفلت مردم سخت گریست. سپس فرمود:
ای بندگان دنیا! روزها برای معاملههای خود قسم یاد میکنید، شبها در بستر میخوابید، در شبانه روز از آخرت غافلید، پس چه وقت برای آخرت خود توشه بر میگیرید، و در امر معاد فکر میکنید.
مردی به حضرت گفت: چه کنیم به تأمین مخارج زندگی نیازمندیم.
حضرت فرمود: تأمین زندگی از راه حلال آدمی را از آخرت باز نمی دارد، و چنانچه قصد احتکار و جمع آوری دنیا داشته باشی، هرگز عذرت پذیرفته نیست. مرد گریه کنان برگشت و رفت.
حضرت او را صدا زد و فرمود: برگرد بیشتر توضیح بدهم.
آن مرد برگشت. امام فرمود:
بدان ای بنده خدا! هرکس در این جهان برای آخرت تلاش کند پاداشش در آن دنیا بر او پرداخت میگردد، و هرکس در دنیا
فقط برای دنیا کار کند در فکر آخرت نباشد، مزدش در جهان آخرت آتش جهنم خواهد بود.
سپس این آیه را خواند:
و اما من طغی وا ترالحیاة الدنیا فان الجهیم هی المأوی»: هر کس از حکم خدا سرکش و طاغی شد، و زندگی دنیا را برگزید، دوزخ جایگاه اوست. [۱]
#شنیدنیهای پس از #مرگ 🌸🍃
کعب بن سوره از طرف عمر قاضی بصره بود، در زمان عثمان نیز پست قضاوت را در آنجا به عهده داشت.
جنگ جمل که پیش آمد او قرآن را به گردن آویخت و با زن و فرزندانش به جنگ علی (علیه السلام) آمد و همه در جنگ کشته شدند.
پس از پایان جنگ جمل، علی (علیه السلام) در میان کشته شدگان میگشت، ناگاه چشمش بر جنازه کعب افتاد و به یاران فرمود:
جنازه کعب را بنشانید، آنگاه فرمود:
ای کعب! آنچه را که خداوند وعده داده بود (پاداش نیک) حق یافتم، آیا تو نیز آنچه را که خداوند به تو وعده دادم (کیفر بد) حق یافتی؟
سپس دستور داد جنازه طلحه را نشاندند، فرمود:
آیا تو نیز وعدههای خداوند را حق یافتی؟
یکی از یاران آن حضرت عرض کرد:
یا امیرالمؤمنین! شما با مردگانی سخن میگویید که نمیشنوند، چه فایده دارد؟
فرمود: ساکت باش! به خدا سوگند سخن مرا شنیدند، هم چنان که سخن پیغمبر را کشته شدگان بدر، در چاه بدر شنیدند. [۱]
----------
📚منابع:
[۱]: ب: ج ۸۱، ص ۲۰۹.
[۱]: ب: ج ۷۷، ص ۴۲۴، ج ۱۰۳ ص ۳۲
[۱]: ا- ب: ج ۶، ص ۲۵۵ و ج ۳۲، ص ۲۰۰ ۲-گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با کشته شدگان بدر، در چاه را در جلد پنجم تحت عنوان داستان ۱۰ مطالعه فرمایید
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_پانزدهم
#بخش_دویست_و_چهل_و_یکم
#میلاد نور در نیمه #رمضان 🌼🔸
امام حسن (علیه السلام) در شب نیمه ماه رمضان سال سوم هجری، که در آن جنگ احد رخ داد متولد شد، و بعضی گفته اند سال دوم بوده است.
حضرت مدت هفت سال و چند ماه، و گفته شده هشت سال، با پیغمبر اکرم زندگی کرد، مدت سی سال با پدر بزرگوارش، و مدت نه سال بعضی گفته اند ده سال، بعد از پدر زندگی نمود.
امام حسن (علیه السلام) میانه بالا، دارای محاسن انبوه بود. مردم پس از شهادت پدر بزرگوارش در روز جمعه بیست و یکم ماه رمضان، سنه چهلم هجری با آن حضرت بیعت نمودند.
فرمانده لشکر آن بزرگوار، عبیدالله بن عباس و پس از وی قیس بن سعد بن عباده بود. [۱]
عمر امام حسن (علیه السلام) در موقعی که با وی بیعت کردند سی و هفت
سال بود، چهار ماه و سه روز از خلافت آن حضرت گذشت که جریان صلح امام (علیه السلام) با معاویه در سنۀ چهل و یک هجری رخ داد.
سپس امام حسن (علیه السلام) متوجه مدینه شد و مدت ده سال در آنجا اقامت کرد. [۱]
#اندرزهای امام #حسن در آستانه #مرگ 🌸🔹
اشاره
جناده پسر ابی امیه میگوید:
من در هنگام وفات امام حسن (علیه السلام) به حضور آن بزرگوار رسیدم، دیدم جلوی امام (علیه السلام) طشتی هست، خونی که استفراغ میکرد در آن میریخت و قطعات جگرش [۱] به وسیله زهری که توسط معاویه به آن حضرت داده شده بود خارج میشد.
به حضرت عرض کردم: سرورم! چرا خود را معالجه نمی کنی؟
فرمود: ای بنده خدا مرگ را با چه میتوان معالجه نمود؟! من گفتم: إنا لله وإنا إلیه راجعون..
سپس به امام (علیه السلام) گفتم: پسر پیامبر خدا! مرا موعظه کن.
فرمود: آری، ای جناده! آماده سفر آخرت باش، توشه این سفر را پیش از فرا رسیدن مرگت تهیه کن! ا. ا
بدان که تو در تعقیب دنیا هستی و مرگ در تعقیب تو، امروز غم فردا را مخور! آگاه باش! از مال دنیا سهم تو به اندازه غذای توست و بازمانده آن، مال دیگران است و تو خزینه دار آنها خواهی بود.
بدان که: فی حلالها حساب و فی حرامها عقاب و فی الشبهات عتاب:
فردای قیامت راجع به مال حلال دنیا حساب و درباره حرام آن عذاب و برای شبهه ناک آن سرزنش خواهد بود....
برای دنیایت چنان بکوش که گویی همیشه در آن خواهی زیست، فرصت انجام کارهای آن را داری، و برای آخرت چنان تلاش کن که گویی فردا خواهی مرد، وقت انجام کارهای آن را نداری.
إذا أردت عزا بلا عشیرة و هیبه بلا سلطان فأخرج من ذل معصییة الله الی عز طاعته: اگر خواهان عزت بدون قوم و قبیله، و قدرت بدون سلطنت باشی، از ذلت معصیت پروردگار خارج شو، و به عزت طاعت او در آی.
#شرایط رفیق #خوب 🌼🔸
سپس امام حسن (علیه السلام) در ادامه فرمود:
هرگاه ناچار شدی با مردم رفاقت کنی، با کسی رفیق باش که:
١. زینت بخش تو باشد.
٢. اگر به او خدمتی انجام دادی نگهدار تو باشد.
٣. هر وقت از او تقاضای کمک کنی یاریت کند.
۴. هرگاه سخن بگویی تصدیقت کند.
۵. اگر بر دشمنی حمله ور شوی پشتیبانت باشد.
۶. هرگاه دستی برای احسان دراز کردی، او نیز دراز کند.
٧. اگر مشکلی داشتی آن را بر طرف کند.
۸ چناچه از تو نیکی دید فراموش نکند.
۹. هرگاه از او چیزی خواستی عطا کند.
۱۰. اگر تو ساکت باشی او سخن بگوید.
۱۱. هرگاه بلا و مصیبتی به او رسید تو ناراحت شوی.
خلاصه باید کسانی را به دوستی و رفاقت انتخاب نمود که به وسیله او بلایی بر تو وارد نشود و گرفتاری برایت پیش نیاید.
هنگام پیش آمدها تو را رها ننماید، چنانچه در موضوعی اختلاف نمودید تو را بر خویشتن مقدم بدارد.
جناده میگوید:
سخن امام (علیه السلام) به اینجا که رسید نفسش بند آمد، رنگ مبارکش
به زردی گرائید، طوری که ترسیدم امام (علیه السلام) شهید گردد. [۱]
این سخن گوهربار فرزند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تمام حدود و شرایط دوستی و دوست یابی را در بردارد، باید از آن پند گرفت و به آن عمل کرد.
---------
📚منابع:
[۱]: این دو فرمانده در حین جنگ با وعده معاویه گول خوردند و شبانه با گروهی به لشکریان او پیوستند.
[۱]: ب: ج ۴۴، ص ۱۳۵ در تاریخ زندگانی امام حسن (علیه السلام) گفتار دیگری نیز نقل شده است.
[۱]: در روایت آمده است «و یخرج کبده قطعة قطعة» جگر مبارک امام حسن قطعه قطعه خارج میگردید معلوم نیست از گلو بوده یا از جای دیگر، و شاید لختههای خونی را که از گلوی مبارک آن حضرت میریخت راوی قطعه جگر تصور کرده است. فهم دقیق این نکته نیاز به علم تشریح و دیگر علوم مناسب این مورد دارد.
[۱]: ب: ج ۴۴، ص ۱۳۸.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_هفدهم
#بخش_دویست_و_شصت_و_هشتم
#مرگ عبرت #انگیز امپراطور #فلسطین ◾️🍂🍂
سالیان درازی حضرت سلیمان در میان مردم به عدل و داد سلطنت کرد تا اینکه آفتاب عمرش بر لب بام رسید. روزی به یاران خود گفت:
خداوند مرا سلطنتی داده که به هیچکس نداده است. باد، انس، جن و پرندگان را در اختیار من قرار داده زبان پرندگان را به من آموخته است، ولی با آن همه آنچه به من داده، تاکنون یاد ندارم که روزی را با شادی و سرور به شب رسانده باشم، میل دارم فردا تنها وارد کاخ خود شوم و با خیال راحت از بالای قصر قدرت و سلطنتم را تماشا کنم، و به کسی اجازه ورود به قصر را ندهید، تا سرور و خوشحالیم را به هم نزند. بلکه روزی را با شادی به پایان برسانم.
فردا صبح سلیمان عصای خود را به دست گرفت وارد قصر شد، در قصر را از پشت بست و در جای بلند قصر تکیه بر عصای خود نمود و به تماشای منظرها و عمارتها و کشور پهناور و نیروهای مسخر شده خود پرداخت. شادی سراسر وجود او را فرا گرفته بود، ناگاه جوانی زیبا و خوش قامت از گوشه کاخ وارد شد.
سلیمان از جوان پرسید:
تو کیستی و چه کسی اجازه ورود به کاخ من داد؟
جوان پاسخ داد: صاحب این کاخ اجازه داد.
سلیمان: اکنون بگو تو کیستی؟
جوان: من ملک موت و فرشته مرگم.
سلیمان: حال بگو برای چه آمدی؟
عزرائیل: برای قبض روح تو آمده ام.
سلیمان: اکنون هرچه را مأموری انجام بده، تنها امروز، روز شادمانی من بود که ناتمام ماند، مقدر این است شادی من با مرگ و ملاقات با پروردگارم تامین گردد.
فرشته مرگ مهلت نداد و در همان حال جان امپراطور فلسطین را گرفت.
جسد بی روح سلیمان مدتها به همان حال که ایستاده و تکیه بر عصا داده بود، ماند. مردم، جنیان و موجودات دیگر گمان میکردند که سلیمان زنده است و به آنها نگاه میکند، از بیم سلیمان کسی جرئت وارد شدن به قصر را نداشت تا آنکه خداوند موریانه ای را مأمور ساخت داخل عصای سلیمان را خورد، عصا شکست و سلیمان به زمین افتاد. در آن وقت همه فهمیدند که از مرگ سلیمان مدتها گذشته و آنان بی خبر بوده اند. [۱]
#خبرهایی از دوران #پیری ◾️🍃🍃
روزی ساره همسر حضرت ابراهیم گفت:
ای ابراهیم! شما پیر شده اید دوران روزگارت به سر آمده، چه خوب است از خدا بخواهی به تو عمر طولانی بدهد، تا چشم ما از دیدار تو بیشتر روشن گردد. ابراهیم نیز دعا نمود، خداوند به او وحی کرد:
ای ابراهیم! هر چقدر عمر میخواهی ما به تو خواهیم داد.
ابراهیم وحی الهی را به ساره گفت.
ساره گفت:
از خدا بخواه که مرگ به اراده تو باشد.
ابراهیم همین خواسته را به خداوند عرض کرد و خداوند خواسته ابراهیم را بر آورد.
ابراهیم وحی خداوند را به ساره خبر داد.
ساره گفت:
به شکرانه این نعمت به فقرا و نیازمندان کمک کن و به آنان اطعام بده.
ابراهیم پیشنهاد خوب همسرش را پذیرفت، غذایی تهیه کرد
و مستمندان را دعوت نمود، در میان میهمانان پیرمرد نابینایی بود در حالی که یک نفر را به همراه داشت آمد، و در کنار سفره میهمانی نشست.
دست دراز کرد و لقمه غذا را برداشت، خواست بر دهان گذارد بقدری ضعیف و ناتوان بود که دستش میلرزید و لقمه را به سمت چپ و راست دهان میبرد و به پیشانی میگذاشت، و از شخصی که همراهش بود یاری میطلبید و او لقمه را به دهان پیرمرد میگذاشت سپس لقمه دیگر را بر میداشت آن را نیز چنین میکرد.
ابراهیم از مشاهده این منظره سخت ناراحت شد از همراه او پرسید:
چرا این پیرمرد این اندازه ناتوان شده است؟
او پاسخ داد: از پیری است.
ابراهیم با خود گفت: اگر من نیز زیاد پیر شوم مثل این پیرمرد عاجز خواهم بود.
آنگاه به سوی خدا روی کرد و گفت:
پروردگارا! مرا به همان اجلی که برایم مقدر کرده ای، بمیران!
احتیاجی به عمر زیاد ندارم. [۱]
روزی صبح هنگام برخاست و در ریش خود یک تار موی سفید دید، گفت:
الحمد لله الذی بلغنی هذا المبلغ ولم أعص الله طرفة عین خداوند را سپاسگذارم که مرا به این سن و سال رسانید، در حالی که به اندازه یک چشم به هم زدن گناه نکردم. [۲]
----------
📚منابع:
[۱]: ب: ج ۱۴، ص ۱۳۶.
[۱]: ب: ج ۱۲، ص ۰۸۰
[۲]: ب: ج ۱۶، ص ۸ و ج ۷۶ ص ۱۶.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110💫