eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
289 دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 اگر کربلا یک‌بار است پس آنچه در فلسطین رخ می‌دهد نامش چیست..؟! @yousof_e_moghavemat
🚩 🌸 ✔ 💠 📖 که همراه با گروه سوم عازم شد، می گوید: ... ماجرای سفر هم خیلی عجیب بود. پانصد نفر نیرو را سوار یک هواپیمای جمبوجتِ «کارگو» [ ویژه حمل بار ] کردند! از فرط تراکم مسافر، درِ هواپیما را به زور توانستند ببندند. توی آن دالان هواپیما، این پانصد نفر داشتند از سر و کول هم بالا می رفتند. ما با یک گوشه ای نشسته بودیم. چفیۀ سفیدی به گردن داشت و یک دست پوشیده بود. پاچۀ شلوار را گِتر کرده بود و به جای پوتین هم از این کتانی های چینی سفید به پا داشت. از من پرسید: بگو بدانم چه احساسی داری؟ با توجه به اینکه این سفر در حکم ورود به وادی جدید در زندگی ماست، آیا آمادگی داری؟ گفتم : بالاخره سرنوشت است دیگر. هرچه پیش آید، خوش آید. بعد دست کرد توی جیب پیراهنش،کتاب دعای کوچکی را درآورد و در آن شلوغی و ازدحام بچه ها نشست و خواند. اصلاً انگار توی خلسه رفته باشد، دعا می خواند و کار به کار کسی نداشت. 🔸️ 👉 📚 منبع : کتاب 📸 حضور سردار در کنار وجود نازنین سردار - پادگان دوکوهه. @yousof_e_moghavemat
همتا هم نداری که ...  وقت نبودنت به دلم وعده بدهم  شاید " مثلش " را پیدا کنم !  آقای بی همتای من بیا @yousof_e_moghavemat
🍏 راز یک معامله ی شیرین 🍏 🌷 تو جبهه قسمت تعمیرگاه کار میکردم چون هوای جنوب خیلی گرم بود صبح زود تاظهر کار میکردیم ظهر هم میرفتیم استراحت. 🌷یه روز ظهر تو هوای گرم یه بسیجی جوانی اومد گفت:اخوی خداخیرت بده ماعملیات داریم ماشین مارو درست کن برم.😊 گفتم مردحسابی الان ظهره خسته م برو فردا صبح بیا🤨 باارامش گفت:اخوی ما عملیات داریم از عملیات میمونیم.😊 🌷منم صدامو تند کردم گفتم برادر من از صبح دارم کار میکنم خسته یم نمیتونم خودم یه ماهه لباس دارم هنوز وقت نکرده م بشورم.😒 گفت:بیا یه کاری کنیم من لباسای شمارو بشورم شماهم ماشین منو درست کن.😌 🌷منم برا رو کم کنی رفتم هر چی لباس بود مال بچه هارو هم برداشتم گذاشتم جلو تانکر گفتم بیابشور ایشون هم ارام بادقت لباسارو میشست منم برا اینکه لباسارو تموم کنه کار تعمیررو لفت دادم بعد تموم شدن لباسا اومد. 🌷 گفت:اخوی ماشین ما درست شد؟😊 ماشین رو تحویل دادم داشت از محوطه خارج میشد که با مسؤولمون برخورد کرد بعد پیاده شد وروبوسی کردن وهم دیگه رو بغل کردن.😍😘 🌷اومدم داخل سنگر به بچه ها گفتم:این اقا از فامیلای حاجی هست حاجی بفهمه پوستمونو میکنه😱 🌷حاجی اومد داخل سفره رو انداختیم داشتیم غذا میخوردیم حاجی فهمید که داریم یه چیزی رو پنهان میکنیم پرسید:چی شده؟🤔 🌷گفتم:حاجی اونی که الان اومده فامیلتون بودن؟ حاجی گفت:چطور نشناختین؟ ایشون مهدی باکری فرمانده لشکر بودن... راوی:رضا رمضانی منبع: کتاب خداحافظ سردار @yousof_e_moghavemat
اگر می ‌خواست روی چیزی تاڪید ڪند ... آخر حرفش همیشه میگفت "به شدت" این‌ را در وصیتنامه‌اش هم نوشته بود : « امام را تنها نگذارید ... به شدت » این تکیه ڪلامش بود ... 🔹ولادت: ۱ مهر ۱۳۳۷ 🔹شهادت: ۱۸ فروردین ۱۳۶۳ ۵نصر_‌خراسان @yousof_e_moghavemat
🌸 🚩 🛩🚎🚌✈️🛫🛬🕌 ⚪️ سرانجام مجموعۀ سوم از رزمندگان اعزامیِ قوای محمد رسول الله (ص) به حرم حضرت زینب (س) رسید. سعید قاسمی می گوید: ...وقتی به حرم رسیدیم، چنان غوغایی به پا شد که در وصف نمی گنجد. به جرأت می توانم بگویم که تا به آن روز، خانم زینب (س) چنین زوّاری به خود ندیده بود. روی پیشانی همۀ بچه ها، سربندهای سبز رنگ که روی آن اسم عملیات فتح خرمشهر - - نقش بسته بود، به چشم می خورد. انبوهی از پرچم های سربه فلک کشیدۀ سبز و سرخ، با شعار «محمد رسول الله (ص)» و «نصر من الله و فتح قریب» جلال و شکوه عجیبی را در این گروه اعزامی به نمایش گذاشته بود. مردم به هم می گفتند: این لشکر محمد (ص) است که آمده تا غاصب را تار و مار کند. دست های بچه های ما را می گرفتند و به سر بچه های کوچکشان می کشیدند تا آنها را با دست سپاهیان خمینی متبرّک کنند. عبارات این پیشانی بندها را که روی آنها نوشته بود (به سوی قدس) که می دیدند، های های گریه می کردند. اینها را از ما گرفتند و روی چشم خودشان و بچه هایشان می کشیدند. تمام قنادی های آن حوالی، همه روی سر بچه ها نُقل می ریختند و در بین بچه ها و مردم، شیرینی پخش می کردند. افغانی های آوارۀ مقیم دمشق، دسته دسته غریبانه آنجا گریه می کردند. 👈 ادامه دارد... 📚 ، صفحه ۷۸۱ @yousof_e_moghavemat
🌹🍃 🌀همیشه روی لبش لبخند بود...نه از این بابت که مشکلی ندارد.من خبردارم که اوبا کوهی از مشکلات دست و پنجه نرم میکرد. ✳رفاقت بااو هیچکس را خسته نمیکرد.اما مواظب بود در شوخی هایش گناه نباشد. 💟بار اولی که هادی را دیدم قبل از حرکتش به اردوی جهادی بود.وارد مسجدشدم و دیدم جوانی سرش روی پای دیگری گذاشته و خوابیده... ⚡رفتم جلو و تذکر دادم که اینجا مسجداست بلند شو.دیدم بلند شد وشروع کرد به صحبت کردن بامن.خیلی حالم گرفته شد چون بنده خدالال بود و با اَده اَده بامن صحبت میکرد.دلم برایش سوخت معذرت خواهی کردم و رفتم سراغ دیگر شهدا. بچهای دیگر هم خندیدند. 🚌ساعتی بعد سوار اتوبوس شدیم و اماده ی حرکت. یک نفر از انتهای ماشین با صدای بلند گفت:نابودی همه ی علمای اس.... بعد از لحظه ای سکوت ادامه داد:نابودی همه ی علمای اسرائیل صلوات. ✳همه صلوات فرستادیم. وقتی برگشتم با تعجب دیدم ❗که این همان جوان لال در مسجد بود. ❓به دوستم گفتم مگه این جوان لال نبود؟دوستم گفت فکر میکردی برای چه توی مسجد میخندیدیم.این هادی ذوالفقاری از بچهای جدیدمسجدماست که خیلی پسرخوبیه،خیلی فعال و دلسوز و درعین حال وشوخ طبع و دوست داشتنی،شما رو سرکار گذاشته بود..... 🗣راوی:جمعی از دوستان شهید 📚برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش @yousof_e_moghavemat
همسر شهید می گوید : 👇 👇 بهترین ویژگی شهید پور ابراهیمی طالب شهادت بود، یعنی لحظه به لحظه با فرهنگ شهادت زندگی می‌کردند؛ طوری که بچه‌ها می‌دانستند پدرشان رفتنی است، رفتار و گفتارشان به گونه‌ای بود که خیلی‌ها او را به چشم یک شهید زنده می‌دیدند، در برخورد با جوانان خیلی صبوری و انعطاف به خرج می‌دادند طوری که وقتی یک جوان یک الی دو ساعت با ایشان صحبت می‌کرد کاملا مریدشان می‌شد، رابطه‌شان با خدا متعلق به خودشان بود، در ارتباط با بچه‌ها به نحوی عمل می‌کردند که فرهنگ شهادت را با گوشت و پوست بچه‌ها عجین کرده بودند؛ بعد از شهادت آن صحنه‌ها برای بچه‌ها تداعی می‌شد و منتظر چنین روزی بودند. شهید  پورابراهیمی همیشه سعی داشتند جدای از خود، اثرگذاری مثبت را بر دیگران هم داشته باشند به همین خاطر خیلی به اعمال و رفتار تاکید داشتد و صرفا به نصیحت کردن اکتفا نمی‌کردند بلکه بیشتر سعی داشتند با اعمال خود منشا اثر باشند، هیچ وقت سعی نداشتند کارهایشان را پررنگ جلوه دهند که به چشم دیگران بیاید و همیشه این تاکید را به ما هم داشتند. @yousof_e_moghavemat
تصویری بیادماندنی از دهه شصت؛ اعزام به جبهه‌های جنگ بسیجــی . . . پیر میدان‌ دار عشق است @yousof_e_moghavemat
با برنامه کتاب بخوانید و دلایلی عمیق شهید آوینی: لقد کان فی رسول الله اسوه حسنه انتخاب اسوه و تبعیت از آن ضرورت خلقت بشر است و در این میان اگر از اسوه های حسنه اعراض کند نه این چنین است که بتواند خود را در وضعیتی خنثی محفوظ بدارد و به سوی نمونه های سوء گرایش نیابد خیر اگر بشر از اسوه های حسنه اعراض کند به ناچار به سوی ائمه کفر خواهد گرایید. این نکته ظریف تکلیف ما را مشخص می کند یکی از رسالت های اصلی ما نشان دادن اسوه هاست... و متاسفانه ما اغلب از صدر اسلام و صحابی بزرک پیامبر(ص) اطلاعات کمی به مخاطبینمان می دهیم... این کتب خوش قطع و داستانی از نویسنده ای نام آشنا به نام حج الاسلام محمد محمدی اشتهاردی هستند که کتب متعدد داستانی در این زمینه دارند. توجه به جنبه های آموزشی و تربیتی از مزیت های این متون هست. قیمت دوره: 126هزار تومان قیمت با تخفیف: 110هزار تومان 💠 جهت سفارش و اطلاع از تخفیفات از طریق ادمین های زیر اقدام بفرمایید👇 🆔 @Bd_book 🆔 @mohammadi1992 🆔 @mz_book @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سالروز جنایت اسپایکر... 23 خرداد 93 سردار قاسم سلیمانی: در هیچ دوره‌ای از تاریخ، در زمان بربرها و تاتارها، حتی در حمله مغول، تاریخ شاهد این همه خشونت، توحش و سختی نبوده است. 2200 نفر از جوانان دانشکده اسپایکر عراق را دست بسته سربریدند و تیرباران کردند، هزاران زن و دختر ایزدی را بین خودشان به حراج گذاشتند و طفل نوزاد را از بغل مادرش جداکرده و جلوی چشم مادر سوزاندند. نباید این فتنه‌های بزرگ و خانمان سوز را با سیاست خلط کرد. نباید حرف‌های ناروا از روی ترس زد، ما که در حال رفتن هستیم اما این تاریخ است که این دوره را برای آیندگان شرح خواهد داد. پ.ن: اسپایکر نام پایگاه هوایی در تکریت که داعش با همکاری بعضی عشایر خائن به آن حمله کرد وبیش از 2000 دانشجوی جوان آنرا که اکثرا هم شیعه بودند اعدام کرد... @yousof_e_moghavemat
📝 متن خاکریز خاطرات ۲۱۱ 🌺 حرکت زیبا و عجیب شهید ، در لحظه‌ی شهادت لحظه‌ی شهادت ترکشی به پهلویش اصابت کرد و به زمین افتاد. از ما خواست که بلندش کنیم، وقتی روی پای خودش قرار گرفت، به سمت کربلا ایستاد، دستش را به سینه گذاشته و آخرین‌کلام را بر زبان جاری کرد: السلام علیک یا اباعبدالله... بعد با همون حالت هم شهید شد و به دیدار اربابِ بی‌کفن خود رفت... جالب اینکه وقتی توی بهشت زهرا تابوتش رو که باز کردند، هنوز دستش روی سینه‌اش بود... 🦋خاطره‌ای از زندگی عارف شهید احمدعلی نیّری ✍منبع: کتاب عارفانه به نقل از همرزم شهید @yousof_e_moghavemat
علاقه شدیدی به امام حسین علیه السلام داشت و همیشه می‌گفت: دلم می خواد روز محشر مثل اربابم بی سر باشم . در آخر وصیتش هم نوشته بود این شعر را روی قبرم حک کنید: عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است تن بی سر عجب نیست، رود گر در خاک سر سرباز ره عشق به پیکر عجب است وقتی بعد از دو سه هفته، در عملیات کربلای ۵ پیکرش تفحص شد و برگشت، پیکرش همان طور که آرزو کرده بود، بی سر بود و این شعر زینت بخش سنگ مزارش شد . @yousof_e_moghavemat
🚩 ✅ 👉 ◻️ جعفر جهروتی زاده روایت می کند: 🔸️ ... مراسم نماز جماعت و خواندن زیارت نامۀ مخصوص حضرت زینب (س) که تمام شد، و ، خواستند نیروها را از حرم مطهر بیرون آورند؛ اما بچه ها دست بردار نبودند؛ حاج احمد با کمک حاج همت به هزار مشقّت، گریبان آنها را می گرفتند و در حالی که خودشان هم به سختی اشک می ریختند، بچه ها را کِشان کِشان از حرم خارج می کردند. ✔ از سوی دولت سوریه، به عنوان محل استقرار نیروها در نظر گرفته شده بود؛ پادگانی بی در و پیکر که بیشتر به «حلبی آباد»! شباهت داشت تا یک پادگان نظامی، اقامتگاه مزبور، نه سرویس بهداشتی درست حسابی داشت و نه از امکانات اولیه‌ی زندگی در آن اثری به چشم می‌خورد. از همه بدتر، سرویس دهی بد بود. آنان اصلاً مراعات موازین مهمان نوازی را نمی کردند و به دلایلی نامعلوم، از پذیرایی این میهمانان مضائقه می نمودند؛ آن مهمان هایی که برای کمک به سوریه چند هزار کیلومتر راه را طی کرده و خودشان را به دمشق رسانده بودند تا به زعم خودشان، باری از دوش آنها بردارند. خُب، نبود امکانات اولیه و ضروریی مثل دستشویی و حمام، امری نبود که به سادگی بشود از آن گذشت. از این رو، حاج همت رفت سر وقت مسئولین سوری و از آنها پرسید: «آخر شما چطور مسلمان هایی هستید که در پادگان خودتان، حمام و دستشویی و سرویس توالت ندارید؟» سوری ها هم جوابی برای این پرسش حاج همت نداشتند. البته فقدان امکاناتی مثل مواد خوراکی، با خرید غذاهای کنسرو شده که از مغازه های شهر تأمین می شد، قابل جبران بود؛ اما مسئلۀ عدم وجود سرویس های بهداشتی و نظافتی و حتی آب آشامیدنی سالم در داخل پادگان، امری لاینحل مانده بود که می بایست تحمل می شد. ✔ ◽️با توجه به اینکه حضرت آیت الله خامنه ای - رئیس وقت شورای عالی دفاع - تأکید فراوانی بر روی شناسایی مواضع قوای اشغالگر اسرائیل داشتند، به محض استقرار قوای اعزامی در «پادگان زَبِدانی»، قبل از هر کاری، اقدام به تشکیل تیم های اطلاعاتی کرد تا مواضع اشغال شده توسط ارتش اسرائیل در «درّۀ بِقاع» را کاملاً مورد شناسایی قرار دهند. مأموریت این تیم ها [...]. ✔ همزمان با آغاز شناسایی مواضع ارتش اسرائیل در درّۀ بقاع، چندین جلسه‌ی هماهنگی با مسئولین کشوری و لشکری سوریه نیز برگزار شد تا در خصوص نحوه‌ی به کارگیری نیروهای ایرانی، طی نبردهای آتی علیه اسرائیلی ها تصمیم گیری شود؛ اما از این گونه جلسات، هیچ نتیجه مطلوبی حاصل نشد. ↘️ ادامه دارد...⬅️ ‼ 📕 ، ص ۷۸۱ و ۷۸۲. @yousof_e_moghavemat
ای آفتابــِ روشن شب‌هایِ علقمه سرو رشید خوش قدو بالای علقمه @yousof_e_moghavemat
🌷آن روزها که زمین حیاتش را ،گسترانده بود... چه خوب رزق شهادت برگرفتند ....🌷 خوزستان سال 61، فکه،عملیات والفجر مقدماتی @yousof_e_moghavemat
🚩 ✔ 🔸️ 👉 🔴 کارشکنی رفعت اسد (صاحب تصاویر فوق) و مقامات سوری ◽️ سعید قاسمی؛ مسئول وقت واحد اطلاعات می گوید: "...در آن زمان، کانال ارتباطی قوای ایرانی با ارتش سوریه ، - برادر حافظ اسد - بود؛ او مسئولیت وزارت دفاع و ریاست سرویس های امنیتی ارتش سوریه را برعهده داشت. یک روز رفعت اسد به محل استقرار بچه ها در آمد و در زمین صبحگاه، سخنرانی عجیبی برای ما ایراد کرد. وقتی مترجم حرف های او را برای ما ترجمه کرد، همه مات و مبهوت شدیم. حرف های خیلی دیپلمات مآبی می زد و لحنی داشت که اصطلاحاً به آن «ادب سرد» می گویند. این ادب سرد، در مضمون حرف هایش جلب توجه می کرد. ⁉️ سخنرانی او که به پایان رسید، از همان جا ، و سایرین متوجه شدند که قلباً پای کار نیستند و صرفاً مایلند ما یک حضور سمبولیک و غیرفعال در منطقه داشته باشیم. برای همین، حرف ها و موضع گیری هایشان عمدتاً در از تعارف و شعار بود. رفعت اسد خیلی روی مسئلۀ آتش بس اعلام شده از طرف که بعد از ورود ما به ، رهبران دمشق به آن تن داده بودند، مانور می داد. ‼ میزبانان سوری ما، با ساده لوحی غیرقابل توجیهی به این ترفند فریب کارانۀ اسرائیلی ها دل خوش کرده بودند. ، یکی به نعل می زد یکی به میخ! از یک طرف، ورد زبانش «آتش بس، آتش بس» بود و از طرف دیگر هم دم به دقیقه روی مسئلۀ ضرورت باقی ماندن بچه های ما در سوریه ، با این عنوان که شما عزیزان ایرانی میهمان ما هستید، مانور می داد. دیدیم قضیه، قضیۀ سیاسی بازی، رعایت قواعد دیپلماسی است و مابقی همه تعارف است و شعار؛ اما باز هم مطلب را چندان جدی نگرفتیم و ظرف یک هفتۀ بعد، روند آموزش و توجیه، خودسازی معنوی و عقیدتی و امور روزمره از قبیل صبحگاه و امثال ذلک در دستور کار نیروها قرار گرفت..." 👈 ادامه دارد... 📕 ، صفحه ۷۸۲ و ۷۸۳ @yousof_e_moghavemat
💥حدیـث امـــروز🌤 💠امام زمان (عجل الله تعالی فرجه شریف) می‌فرمایند: «شيعيان ما هنگامی به فرجام نيک و زيبای خداوند می‌رسند که از گناهانی که نهی شده‌اند، احتراز نمايند.» 📬بحارالأنوار، ج 53، ص 177 @yousof_e_moghavemat
✨✨ ✨ شڪـر ؛ ڪه در قلبمان ، مویـرگـی هسـت ، متصل به خون گرم شهیدان و از همان خـــون است ڪه گاه ، قلبمان به یادشان می تپد . . . @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۵ 🎥 انیمیشن زیبا از زندگی شهید سیدمحمدرضا دستواره 😊 بچه‌هامون رو با شهدا آشنا ، و شهدایی تربیت کنیم... @yousof_e_moghavemat
دارو به چه کار آید لبخندتان تسکین است ... صدای خنده های شما افتادن تکه های یخ است در لیوان بخندید می‌خواهم گلویی تازه کنم... @yousof_e_moghavemat