🍃 #شهدای_والفجر_هشت 🌸
❇
۱۱ اسفند ۱۳۶۴
#عملیات_والفجر۸
سالروز #شهادت سردار دلاور و سخت کوش سپاه اسلام
#شهید_اسدالله_پازوکی
ولادت ۱۳۳۶ ، #پاکدشت تهران
زرنگ و در عین حال مهربان در همان اوان کودکی
ادامه تحصیل تا مقطع سوم دبیرستان
ترک تحصیل به خاطر مشکلات مادی و معیشتی خانواده
مطالعه فراوان در فراگیری علوم دینی و مذهبی
کمک کار پدر در کار کشاورزی
روی آوردن به کار آهنگری به مدت کوتاه
انجام کار اداری در یک شرکت آن هم به مدتی کوتاه
جذب ارتش برای آموزش تکاوری و چتربازی طی مدتی کوتاه و استعفا از این کار به علت سازگار نبودن شرایط در ارتش شاهنشاهی
عضویت در #سپاه بعد از به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی
عزیمت به کردستان برای مبارزه با ضدانقلاب و ایجاد نقش مؤثر در پاکسازی شهرهای کردستان
ازدواج با دختری مؤمن و پاکدامن - خواندن خطبه عقد توسط حضرت امام (ره)
محافظ بیت حضرت امام (ره) به مدتی کوتاه
عزیمت به #جبهه های حق علیه باطل با شروع جنگ تحمیلی
فرماندهی #گردان_صف برای عملیات #والفجر_یک در سال ۱۳۶۱
از دست دادن دست راستش در عملیات #والفجر_یک و دوباره بازگشتن به جبهه غرب
رجعت دوباره به #لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله (ص) به دستور #حاج_همت و شرکت در #عملیات_خیبر به عنوان فرمانده #گردان_حمزه در سال ۱۳۶۲
مسئولیت آموزش نظامی #لشکر۲۷ پس از عملیات #خیبر
قائم مقام #لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله (ص) در عملیات #والفجر_هشت و بروز رشادت های فراوان در این عملیات
#شهادت : عملیات #والفجر8 هنگام اذان ظهر ، در منطقة #فاو بر اثر اصابت تركش خمپازه به فوز شهادت نایل آمد.
📄 خود آن روزهای حفاظت را ، از شیرین ترین و بهترین دوران زندگیش یاد می كند . یك روز كه #حضرت_امام_خمینی (ره) برای قدم زدن به حیاط منزل آمده بود ، به طرف #اسدالله می رود . او بی اختیار جلو رفته و بر دستهای ایشان بوسه می زند و #تسبیح خود را با دستهای معظم له تبرك می نماید.
#شهید_پازوکی
#شهدای_اسفند
#فرماندهان_لشکر_۲۷
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله
#شهدا
#شهیدان
#لشکر_۲۷
#لشکر۲۷_محمد_رسول_الله
#دفاع_مقدس
#یاد_شهدا
#شادی_روح_شهدا_صلوات
http://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
📑 #معرفی_کتاب 📚
📄
📃
«...وارد سفارت خانه که شدم، دیدم #حاج_احمد ، #سید_محسن_موسوی ، #تقی_رستگار_مقدم و #کاظم_اخوان در آنجا نشسته اند. محتشمی پور تا مرا دید، گفت: «این آقای #متوسلیان تصمیم دارد به لبنان برود.» من خطاب به #حاج_احمد گفتم: «ببین احمد! اگر سید محسن به لبنان برود، رفتن او، توجیه #دیپلماتیک دارد؛ چون که او کاردار ایران در بیروت است و یکی از وظایفش مراقبت از سفارت ایران است و از مصونیت سیاسی برخوردار است. امّا تو، #حاج_احمد_متوسلیان هستی؛ یک مقام نظامی ارشد ایرانی. قطعاً حضورت در کشور جنگ زدۀ لبنان خطر دارد.» #حاجی گفت: «در هر حال، من تصمیم گرفته ام به #لبنان بروم.»
در جوابش گفتم: « #حاج_احمد ، اینجا فرماندۀ تو کیست؟» با خنده گفت: «شما هستید.» گفتم: «اگر من به عنوان فرمانده، به تو دستور بدهم که نرو، شما چه می کنی؟»
گفت: «آن قدر سر به سرت می گذارم تا راضی شوی من بروم. فقط خواهش می کنم، دستور به نرفتن نده. می خواهم بروم اوضاع حومۀ جنوبی #شیعه نشین بیروت را بررسی کنم، ببینم چه باید بکنیم.»
گفتم: «خب، تو می توانی این کار را با ۳-۲ نفر نیروی اطلاعاتی هم انجام بدهی.» همین طور که داشتم با او صحبت می کردم، با #تسبیح خودم استخاره ای هم گرفتم که دیدم جواب استخاره «بد» آمد.
تا بد آمد، احمد فهمید و وسط تسبیح انداختن، دست مرا گرفت و گفت: «به تسبیح نگاه نکن حاج محسن! من تصمیم دارم بروم و می روم.»
دیدم اصرار بیشتر از این، بی فایده است. این شد که از جایم بلند شدم و او را در آغوش گرفتم و حتّی برای سلامتیش در این سفر، دعا خواندم.
آن روز؛ به منزلۀ آخرین دیدار من با این مرد خدا بود. #احمد به سمت #بیروت رفت و دیگر خبر موثقی از او به دست ما نرسید که نرسید.» 💌
.
.
👤 از کتاب ارزشمند و خواندنی #در_هاله_ای_از_غبار ، صفحات ۲۰۱ و ۲۰۲ ، به نقل از محسن رفیق دوست✅
.
.
#احمد_متوسلیان
#احمد_متوسليان_را_آزاد_كنيد
#حاجی_متوسلیان
#freemotevaselian
@yousof_e_moghavemat
#پست_ویژه 🙂
❤ #شهدا_امام_رضا_را_خیلی_دوست_داشتند ❤
✔
🌸
↩ #شهید_محسن_حججی ↪
🔍
📷
🌄 بزرگتری کوچکتری حالیش بود. هرچه پافشاری کردم جلو بنشیند، زیر بار نرفت. از ب بسم اللهِ حرکت، صدقه جمع کرد که به سلامت برسیم. انداختیم از جاده سمنان رفتیم؛ جاده #حرم تا #حرم. #تسبیح گِلی از دستش نمی افتاد. مدام #ذکر می گفت.
در آسایشگاه، توی یک اتاق افتادیم، تخت ها هم بغل هم. بعد از کلاس و نماز ظهر دیگر آقامحسن را نمی دیدم.
می گفتم: "تو حرم چیکار می کنی؟ نه ناهاری، نه شامی. بیا یه چیزی با هم بخوریم." می گفت: "حالا یک چیزی پیدا میشه برای خوردن."
هر بار از خواب بلند می شدم، می دیدم روی تخت خالی است.
پرسیدم: "کسی رو تو #حرم داری؟"
گفت: "آره اینقدر از این رفقا پیدا میشن که نگو."
یکی دو شب با همین فرمان رفت جلو. دلم تاب نیاورد.
قسمش دادم: "خداوکیلی بگو، این همه وقت چیکار می کنی تو حرم؟"
بغض راه گلویش را گرفت: "میاد روزی که حسرت این لحظه ها رو بخوریم."
توی خلوتیِ سحر، گوشه ای #زیارت_نامه می خواند؛ با گردن کج. مثل ابر بهار در #قنوت نماز شبش اشک می ریخت.
می خواستم توی کارش سر در بیاورم: "خسته نمیشی؟"
چشمانش برق زد: "اینقدر برام شیرین و لذت بخشه که نگو."
از بازار رد می شدیم. خانم بی حجابی را دید. سرش را پایین انداخت و گفت: خواهرم! جلوی #امام_رضا حجابت رو رعایت کن." با آرنج زدم به پهلویش: "ما رو میگیرن تا حد مرگ می زنن!"
کوتاه بیا نبود: "آدم باید #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر ش سرجاش باشه؛ خون ما که رنگی تر از خونه #امام_حسین نیست!"
پایش را کرد توی یک کفش. سر حرفش ایستاد که موج های آبی!!! بیا نیست.
- من اومدم مشهد فقط برای خودم #امام_رضا
تازه شاکی هم بود که با این کارها، چهره مذهبی #مشهد را خراب کرده اند و مردم را از #حرم غافل می کنند.
خودمانی تر که شدیم، گفت: "از خدا و #امام_رضا یک خواسته دارم، می خوام تو راه #امام_حسین #شهید بشم. مکثی کرد و سرش رو انداخت پایین...
📚 از کتاب بسیار زیبا و خواندنی #سربلند ؛ روایت هایی از زندگی #شهید_مدافع_حرم #محسن_حججی
راوی: غلامرضا عرب، همکار شهید.
#السلام_علیک_یا_علی_ابن_موسی_الرضا
#شهدای_مدافع_حرم
#شهیدان
#شهدا
🆔 @yousof_e_moghavemat
📑 #معرفی_کتاب 📚
📄
📃
«...وارد سفارت خانه که شدم، دیدم #حاج_احمد ، #سید_محسن_موسوی ، #تقی_رستگار_مقدم و #کاظم_اخوان در آنجا نشسته اند. محتشمی پور تا مرا دید، گفت: «این آقای #متوسلیان تصمیم دارد به لبنان برود.» من خطاب به #حاج_احمد گفتم: «ببین احمد! اگر سید محسن به لبنان برود، رفتن او، توجیه #دیپلماتیک دارد؛ چون که او کاردار ایران در بیروت است و یکی از وظایفش مراقبت از سفارت ایران است و از مصونیت سیاسی برخوردار است. امّا تو، #حاج_احمد_متوسلیان هستی؛ یک مقام نظامی ارشد ایرانی. قطعاً حضورت در کشور جنگ زدۀ لبنان خطر دارد.» #حاجی گفت: «در هر حال، من تصمیم گرفته ام به #لبنان بروم.»
در جوابش گفتم: « #حاج_احمد ، اینجا فرماندۀ تو کیست؟» با خنده گفت: «شما هستید.» گفتم: «اگر من به عنوان فرمانده، به تو دستور بدهم که نرو، شما چه می کنی؟»
گفت: «آن قدر سر به سرت می گذارم تا راضی شوی من بروم. فقط خواهش می کنم، دستور به نرفتن نده. می خواهم بروم اوضاع حومۀ جنوبی #شیعه نشین بیروت را بررسی کنم، ببینم چه باید بکنیم.»
گفتم: «خب، تو می توانی این کار را با ۳-۲ نفر نیروی اطلاعاتی هم انجام بدهی.» همین طور که داشتم با او صحبت می کردم، با #تسبیح خودم استخاره ای هم گرفتم که دیدم جواب استخاره «بد» آمد.
تا بد آمد، احمد فهمید و وسط تسبیح انداختن، دست مرا گرفت و گفت: «به تسبیح نگاه نکن حاج محسن! من تصمیم دارم بروم و می روم.»
دیدم اصرار بیشتر از این، بی فایده است. این شد که از جایم بلند شدم و او را در آغوش گرفتم و حتّی برای سلامتیش در این سفر، دعا خواندم.
آن روز؛ به منزلۀ آخرین دیدار من با این مرد خدا بود. #احمد به سمت #بیروت رفت و دیگر خبر موثقی از او به دست ما نرسید که نرسید.» 💌
.
.
👤 از کتاب ارزشمند و خواندنی #در_هاله_ای_از_غبار ، صفحات ۲۰۱ و ۲۰۲ ، به نقل از محسن رفیق دوست✅
.
.
#احمد_متوسلیان
#احمد_متوسليان_را_آزاد_كنيد
#حاجی_متوسلیان
#freemotevaselian
#باز_نشر
@yousof_e_moghavemat
🍃 #شهدای_والفجر_هشت 🌸
🍃
✅
۱۱ اسفند ۱۳۶۴
#عملیات_والفجر۸
سالروز #شهادت سردار دلاور و سخت کوش سپاه اسلام
فرمانده غیور #گردان_حمزه و قائم مقام #لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله (ص)
#شهید_اسدالله_پازوکی
✅
✅
ولادت ۱۳۳۶ ، پاکدشت تهران
زرنگ و در عین حال مهربان در همان اوان کودکی
ادامه تحصیل تا مقطع سوم دبیرستان
ترک تحصیل به خاطر مشکلات مادی و معیشتی خانواده
مطالعه فراوان در فراگیری علوم دینی و مذهبی
کمک کار پدر در کار کشاورزی
روی آوردن به کار آهنگری به مدت کوتاه
انجام کار اداری در یک شرکت آن هم به مدتی کوتاه
جذب ارتش برای آموزش تکاوری و چتربازی طی مدتی کوتاه و استعفا از این کار به علت سازگار نبودن شرایط در ارتش شاهنشاهی
عضویت در سپاه بعد از به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی
عزیمت به کردستان برای مبارزه با ضدانقلاب و ایجاد نقش مؤثر در پاکسازی شهرهای کردستان
ازدواج با دختری مؤمن و پاکدامن - خواندن خطبه عقد توسط حضرت امام (ره)
محافظ بیت حضرت امام (ره) به مدتی کوتاه
عزیمت به جبهه های حق علیه باطل با شروع جنگ تحمیلی
فرماندهی #گردان_صف برای عملیات #والفجر_یک در سال ۱۳۶۱
از دست دادن دست راستش در عملیات والفجر_یک و دوباره بازگشتن به جبهه غرب
رجعت دوباره به لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله (ص) به دستور #حاج_همت و شرکت در #عملیات_خیبر به عنوان فرمانده #گردان_حمزه در سال ۱۳۶۲
مسئولیت آموزش نظامی #لشکر۲۷ پس از عملیات #خیبر
قائم مقام لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله (ص) در عملیات #والفجر_هشت و بروز رشادت های فراوان در این عملیات
●شهادت : عملیات #والفجر8 هنگام اذان ظهر ، در منطقة #فاو بر اثر اصابت تركش خمپازه به فوز شهادت نایل آمد.
.
.
📄 خود آن روزهای حفاظت را ، از شیرین ترین و بهترین دوران زندگیش یاد می كند . یك روز كه #حضرت_امام_خمینی (ره) برای قدم زدن به حیاط منزل آمده بود ، به طرف اسدالله می رود . او بی اختیار جلو رفته و بر دستهای ایشان بوسه می زند و #تسبیح خود را با دستهای معظم له تبرك می نماید.
#شادی_ارواح_طیبه_شهدا_صلوات
#شهدای_اسفند_۴۰۱
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله
#لشکر۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
@yousof_e_moghavemat