eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
289 دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
😊تبادل😊
💯بروزترین کانال💯 💛 🎤🎤💛 😱اولین بارگذار فایل های صوتی و تصویری در ایتا😱 💯 سلطان شور ایران💯 💠 اطلاع رسانی جلسات 📆 💠 فایل های و هر هفته 🎥 🎧 💠 مداحی های هر هفته🗒 💠 ویژه ی کربلایی امیر برومند 🎨 ⭕️ این کانال فعالیت روزانه دارد ⭕️ @amirbroomand184 👌 پیشنهاد ویژه ی مدیر کانال 👌
😊پایان تبادل😊
🌷به مناسبت واقعه ✅ خاطره ای از ، به نقل از مجید تولایی: 2⃣ کمونیست بود ، آمده بود پای صحبت آخوند!! آن هم توی «آخن» آلمان!!با مسخرگی می گفت اومدیم آخوندی ببینیم و بخندیم !! بالاخره خودش کلی تفریحه !! ۱۱ شب بود، گریه می‌کرد که بحث ادامه داشته باشد !! تا ساعت ۲ با حرف می‌زد! شده بود پایه ثابت سخنرانی هاش!! @yousof_e_moghavemat
🌷 🔹کسانی که فکر می کنند، باید گوشه ای بخوابند تا (عج) ظهور بفرماید و جهان را از عدل و قسط پر کند، سخت در اشتباهند. ♻مردم ما باید بیشتر بکوشند، بیشتر مبارزه کنند، و این تحول و تکامل نفسی را هر چه سریع تر در روح و قلب خود ایجاد نمایند تا باعث تسریع در ظهور حضرت شوند. @yousof_e_moghavemat
شهادتـ واقعا هنـر استـ و شهیـد هنرمنـد واقعـی... @yousof_e_moghavemat
اى آخرين اميد ! در شام تار ما اى روشناى عشق ! اى غمگسار ما ! داغم به سينه ماند ، در انتظار تو از رهگذار شوق ، اين يادگار ما تا روز واپسين ، مى ماند اى نسيم ! بر جاده ظهور ، چشم مزار ما روزى كه مى رسى ، مي بينى اى عزيز ! خون گريه هاى شوق ، بر رهگذار ما ❤️ ❤️ @yousof_e_moghavemat ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌
🚩 🌸 ✔ ▫️در سحرگاه همین شب [که در منزل خود به همرزمانش گفت: من از لبنان برنمی گردم...] به یادماندنی بود که به همراه تعدادی از نیروها عازم سوریه شد. به محض رسیدن به آنجا، در مذاکره با نمایندگان احزاب لبنانی، تهدید کرد که اگر چند نفر از نیروهای ایرانی که توسط عوامل اسرائیل، یعنی فالانژها دستگیر شده‌اند، آزاد نشوند، دست به اقدام نظامی خواهد زد. این تهدید موثر واقع شد و ربایندگان، مجبور شدند سه نفر از نیروهای ایرانی را آزاد کنند. همزمان با این چالش‌ها، در تهران روند تصمیم‌گیری جهت مراجعت نیروها، می‌رفت تا نهایی شود. به همین دلیل، ده صبح روز سه شنبه هشتم تیرماه ۱۳۶۱، جلسه ای در شورای عالی دفاع تشکیل شده و نتیجه بدست آمده حاکی از آن است که نیرو ها باید هرچه سریع تر برگردند. @yousof_e_moghavemat
💠 🌷 🔹 ابراهیم معلم عربی یکی از مدارس محروم تهران شده بود. اما تدریس عربی زیاد طولانے نشد! از اواسط همان سال دیگر به مدرسه نرفت!😦 حتے که چرا به آن مدرسه نمےرود! 🔸یک روز مدیر مدرسه پیش من آمد و گفت: تو رو خدا !!! شما که برادر آقاے هادے هستید، با ایشان صحبت کنید که برگردد مدرسه. گفتم: مگه چے شده؟🤔 🔹کمے مکث کرد و گفت: حقیقتش، آقا ابراهیم از جیب خودش پول مے داد به یکے از تا هر روز زنگ اول براے کلاس نان و پنیر🌮 بگیرد. آقای هادی نظرش این بود که این ها بچه هاے منطقه هستند؛ اکثرا سر کلاس گرسنه هستند؛ بچه گرسنه هم درس نمے فهمد ...😖 🔸مدیر ادامه داد: من با آقای هادی برخورد کردم. گفتم نظم مدرسه ما را به هم ریختے!😠 در صورتے که هیچ مشکلے براے مدرسه پیش نیامده بود. بعد هم سر ایشان داد زدم و گفتم: دیگه حق ندارے از این کارها بکنے !🤬 🔹آقای هادے از پیش ما رفت و بقیه ساعت هایش را در مدرسه پر کرد.📝 حالا هم بچه ها و اولیا از من خواستند که ایشان را ؛ همه از اخلاق و تدریس ایشان تعریف مےکنند. ایشان در همین مدت کم، برای بسیارے از دانش آموزان بے بضاعت و مدرسه، وسائل تهیه کرده بود که حتے من هم خبر نداشتم.😞 @yousof_e_moghavemat
🥀بهم گفت: من توی سپاه چیه؟ سوال عجیب و غریبی بود ولی می دانستم بدون نیست، گفتم: شما نیروی هوایی سپاه هستید ، به صندلی اش اشاره کرد و گفت: شما ممکنه به موقعیتی که من الان دارم نرسی ولی من که رسیدم، به شما میگم که این جا هیچ خبری نیست. @yousof_e_moghavemat
در به در دنبال آب مى گشتيم😰 جايى كه بوديم آشنا نبود ، وارد نبوديم تشنگى فشار آورده بود😶 «بچه ها بيايين ببينين... اون چيه؟»😧 يك تانكر بود🤗 هجوم برديم طرفش اما معلوم نبود چى توشه روى يه اسكله نفتى هر چيزى مى تونست باشه😱 گفتم: « كنار... كنار... بذارين اول من يه كم بچشم ، اگه آب بود شما بخورين»😀 با احتياط شيرش رو باز كردم ، آب بود😋😋 به روى خودم نياوردم ، یه دلِ سير آب خوردم😋😋😋 بعد دستم رو گذاشتم روى دلم😁 نيم خيز پا شدم اومدم اين طرف بچه ها با تعجب و نگرانى نگام مى كردن🧐 پرسيدند «چى شد؟...» هيچى نگفتم🤓 دور كه شدم، گفتم «آره... آبه... شما هم بخورين...»😆 يك چيزى از كنار گوشم رد شد خورد به ديوار😜 پوتين بود...😁😁😁 @yousof_e_moghavemat
📝 متن خاکریز خاطرات ۱۴۳ ✍هدیه ی خاص آقا داماد برای عروس خانوم برا عروسی‌مون هر کدام از اقوام هدیه ای آورد. اما تویِ هدیه ها یه بسته ی زیبا چشم رو خیره می‌کرد. بازش که کردند، یک دوره نوارِ‌کاستِ درسِ اخلاقِ آیت‌الله مشکینی بود ، هدیه ای از طرفِ داماد به عروس خانوم ... امان الله این جمله‌ی شهیدِ مظلوم آیت الله بهشتی رو هم باخطِ زیبا نوشته و روی میز کارش نصب کرده بود: " ما در راهِ اعتقادی که داریم ، اهلِ سازش و تسلیم نیستیم..." 📌خاطره‌ای از زندگی شهید امان‌الله غلامحسین‌پور 📚منبع: سایت نویدشاهد / نرم‌افزار قطب سوم ، به نقل از همسر شهید @yousof_e_moghavemat
سخنان امام را به جان و دل بخرید و هر چه ایشان فرمودند انجام دهید که همان مصلحت اسلام است.  از ملت بزرگ ایران می خواهم جبهه را سرلوحه کار خودشان قرار دهند و از نظر مالی و نیرو حمایت کنند. اگر امروز از کمک به جبهه حمایت نکنید و قصور کنید آن چنان ضربه مُهلکی خواهیم خورد که نسل های آینده به ما خواهند خندید و باعث ضعف و نابودی اسلام خواهد شد. از مردم! می خواهم رعایت حال یتیمان و فرزندان شهیدان را بنمایند و به منافقین اجازه ندهند که در جامعه ، خود را نشان دهند و استادانی چون بهشتی ها، مطهری ها و ... را از ما بگیرند. امید است همگی رستگار شویم و دنیای آخرت را داشته باشیم. 🌷 ولادت : ۱۳۴۵/۳/۱ آران و بیدگل ، اصفهان شهادت : ۱۳۶۶/۴/۳ سردشت ، عملیات نصر۴ @yousof_e_moghavemat
بوی عشق میآید عطر چای ، صفای سفره شما چند لقمه زندگی کافیست تا انرژی جاودانگی در وجودمان شکوفا شود @yousof_e_moghavemat
صدای تیر اندازی می آید. از پشت صخره سرک می کشم. حسین و بچه هایش درگیر شده اند. می گوید «چقدر بد اخلاق شده ای؟ دیدی که، زدیم بیچارشون کردیم.» داد می زنم «واسه چی درگیر شدی حسین؟؟ با ده نفر؟ قرارمون چی بود؟» می خندد. می گوید «مگه نمی دونی؟ كَم مِن فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَت فِئَةً كَثيرَةً بِإِذنِ اللَّهِ.» @yousof_e_moghavemat
🚩 ❤ 🌸 در پی اخذ تصمیم توسط «شورای عالی دفاع»،‌ بعدازظهر روز چهارشنبه نهم تیرماه ۱۳۶۱، فرماندهی کل سپاه که در قرارگاه مرکزی کربلا حضور داشت، طیِ تلفنگرامی، دستور مراجعت هرچه سریع‌تر ۲۷ به ایران را، به داوود کریمی؛ فرمانده سپاه منطقه ۱۰ تهران ابلاغ کرد. متن دستور، بدین شرح است: 🏷 بسمه تعالی ارجحیت: آنی تلفنگرام شماره: ۶۹۳-۷۲ تاریخ: ۱۳۶۱/۴/۹ از: فرماندهی قرارگاه مرکزی کربلا (سپاه) به: فرماندهی سپاه منطقه ۱۰ تهران با توجه به رهنمودهای امام بزرگوارمان در مورد سرعت دادن به [روند] پایان جنگ تحمیلی، خواهشمند است دستور دهید که ۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ تا پایان روز ۱۵ تیرماه سال جاری در منطقه جنوب حضور یابد. بدیهی است معاون تیپ وارکان ستادی این یگان، مخصوصاً عناصر اطلاعات‌-‌عملیات وتدارکات، تا روز ۱۲ تیرماه بایستی در قرارگاه کربلا حضور پیدا کنند. ان‌شاءالله خداوند زیارت کربلا و شکست صدّامیان را نزدیک فرماید. قرارگاه مرکزی کربلا فرماندهی کل سپاه برادر محسن رضایی رونوشت: طرح و برنامه‌ی عملیات ستاد مرکزی؛ جهت پی‌گیری گوینده: حجازی‌ - گیرنده: سردرودی‌ تاریخ: ۱۳۶۱/۴/۹ ساعت: ۱۴:۴۵ 🛩🛩🛩 ✈✈✈ 📸 شناسنامه عکس: تیر ۱۳۶۱، سوریه - در جمع رزمندگان ایرانی در @yousof_e_moghavemat
_روح الله به نظرت چی کار کنم که اراده ام زیاد بشه؟ _این لباسای خوشگل رو در بیار،یه لباس پارچه ای ارزون و گشاد بپوش تا متوجه بشی هیچی نیستی و باید همه چی رو بسازی،درست میشه @yousof_e_moghavemat
ترکشی به پهلویش اصابت کرد وقتی بر زمین افتاد از ما خواست که بلندش کنیم روی پاهایش که ایستاد.. رو به سمت کربلا دستش را روی سینه نهاد و آخرین کلمات را بر زبان جاری کرد گفت: السلام علیک یا اباعبدالله.. موقع خاکسپاری با اینکه ۶ روز از شهادتش گذشته بود ولی دستش هنوز به نشانه ادب بر سینه‌اش قرار داشت... @yousof_e_moghavemat
❇️ ✨دلنوشته های شما برای سردار شهید حاج قاسم سلیمانی سلام حاج قاسم! سردارم! وقتی که خبر شهادتت به گوشم رسید، برای دومین بار پدرم را از دست دادم. هیچ زبانی قادر به وصف شما نیست. تنها قهرمانی بودید که همدل مردم و در میان آنان بودید. سردارم! شهادت حق واقعی شما بود. اگر غیر از این بود، در حق شما ظلم می شد. به شما قول می دهم که تا زنده هستم، نامتان را در کلاس درس برای فرزندان سرزمینم زنده نگه دارم و بگویم هر کدام از شما باید یک سردار سلیمانی باشید تا دشمن را با اتحاد و همدلی نابود کنیم. آن گونه که سردارمان برای امنیت ما جانش را فدا کرد؛ زمانی ما در خواب ناز بودیم... 🌹🌷این من هستم مطهره محرابیان، دلباخته شهید قاسم سلیمانی🌷🌹 @yousof_e_moghavemat
🍃🌸حدیث روز🌸🍃 🍃💚امام علی ع : 🍃💝اصلاح و آشتی دادن بین دونفر و رفع اختلاف، از تمامی نمازها و روزه ها برتر است. 📚 منبع :نهج البلاغه، وصیت .47 @yousof_e_moghavemat
✍مُهم نیست که شانه هایت تجسم است و آغوشت خیال ! همه یادت اینجاست نگاهت، صدایت، خنده هایت... دیگر چه میخواهیم ... نفرسوم از سمت راست @yousof_e_moghavemat
دوستم تعریف می‌کرد، سال ۶۷ برادرش سرباز یگان بوده. صبح یکی از همین روز‌های خدمت، فرمانده یگان کل نیروها را جمع می‌کنه و میگه: مطلع شدیم تا چند دقیقه دیگه، سردار فلانی برای بازدید از یگان تشریف میارن😎. از همتون می‌خوام بدون نگرانی حرفاتونو با ایشون بزنین😇، مشکلاتتون و .... ولی فقط به شرط اینکه انصاف رو رعایت کنین🙃☺️ حرفاشون به آخر نرسیده بود که سردار تشریف آورده بودن.😌 بعد از بازدید از یگان، کنار سربازها میرن و خداقوت و خسته نباشید میگن😍 و از هر کدوم سوالی می‌پرسن🧐 به برادر دوستم که میرسن، می‌پرسن:خوب بهتون می‌رسن؟ امروز صبحونه چی خوردی؟🤔 بنده خدا از بس هول کرده بود😰 خواسته بود محکم و رسمی جواب بدهد: 👈کره، مربا؛ سردار🙃😉 گفته بود: کره، سردار؛ مربـــــــــــا🙈😂😂         @yousof_e_moghavemat