eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
270 دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
3.3هزار ویدیو
43 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
📷 پادگان ، آبان ۱۳۶۳ ، قبل از ۱- سمت چپ: ۲- سمت راست: رزمنده با اخلاص و باصفا «حاج حمیدرضا فرزاد» Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🌸 🍃 🔶 🔸 صبح روز دوشنبه، هشتم اسفند ۱۳۶۲ دشت ، منطقه عملیاتی از چپ: (فرمانده تیپ محور سوم ابوذر) ، علی لیایی (فرمانده گروهان یکم ) و (فرمانده ) 🌷 👈 منبع تصویر: سایت gordanhamze.ir 👉 ❇ منبع کپشن: کتاب باشکوه ۲۷_محمد_رسول_الله (ص) ۲۷_محمد_رسول_الله ۲۷ http://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
📝 #زندگینامه_احمد_متوسلیان 💌 ✔ 📬 🔸️"قسمت بیست و هفتم" 🔸️ 📪 📎 🏷 گستره مهر و عطوفت #احمد_متوسلیان علاوه بر مردم وفادار به انقلاب، خانواده های ضدانقلابیون را هم دربر می گرفت و در همین رابطه، #شهید_سید_محمدرضا_دستواره گفته است: 《...دوهزار تومن در ماه حقوق می‌گرفت. بعد زنی آمد جلوی #سپاه_مریوان نشست و گفت: "شوهرم شده تفنگچی کوموله. حالا خرجی ندارم، گرسنه ام." از همان دوهزار تومان خودش به آن بنده خدا داد. علاوه بر حقوقی از #سپاه می گرفت، می رفت تهران و از پدر خودش هم مبلغی می گرفت و می آورد آنها را خرج مردم محروم #کردستان می‌کرد. می‌آمد و از جیب خودش به محرومین کردستان پول می‌داد؛ خدا شاهد است...》 #متوسلیان برای این که بتواند چنین آرامشی را در #مریوان حاکم کند، از تمامی پتانسیل موجود استفاده می کرد. ↘️ 🔻 📚 برگرفته از کتاب ارزشمند #در_هاله_ای_از_غبار نوشته سردار گلعلی بابایی 📸 معرفی عکس: ۲۵ دی ماه ۱۳۶۰ - خداحافظی #حاج_احمد_متوسلیان و #شهید_دستواره از مردم مریوان و عزیمت به جنوب جهت تشکیل تیپ رزمی برای شرکت در عملیات غرورآفرین #فتح_المبین #رئیس_جمهور_مریوان #جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان #حاج_احمد #حاجی_متوسلیان #سردار_دلها #سردار_بی_نشان #دفاع_مقدس #شهدای_لشکر_27_محمد_رسول_الله #لشکر_27_محمد_رسول_الله 🆔 @yousof_e_moghavemat 🆔
🌹 🚩 . . «... دو هزار تومان در ماه حقوق می‌گرفت، بعد زنی می آمد جلوی سپاه می‌نشست و می‌گفت: "گرسنه‌ام." از همان دو هزار تومانِ خودش، به آن بنده خدا می داد. خدا شاهد است حاجی! این را من به حضرت عباس علیه السلام قسم می خورم؛ علاوه بر حقوقی که از سپاه می گرفت، می‌رفت تهران و از بابای خودش هم که توی بازار قنّادی داشت، مبالغی می‌گرفت و می آورد آنها را خرج مردم محروم کردستان می‌کرد. می‌آمد و از جیب خودش به محرومین کردستان پول می‌داد؛ خدا شاهد است!»🔗 ↘️ ✔ 🏷 گفتگوی و در مورد مظلومیت زمان: دوشنبه، پیش از ظهر ۴ مرداد ۱۳۶۱ مکان: داخل خودروی فرماندهی ۲۷ در جاده اهواز - خرمشهر ۲ روز قبل از مرحله پنجم عملیات بزرگ رمضان 📮 . . 📷 شناسنامه عکس: کرمانشاه - طاق بستان - سال ۱۳۵۹ ایستاده از راست: ( ، حسن شاه حمزه ای ، ، ملکی) نشسته از راست: ( ، ، ، حبیب طالبی، مجتبی عسگری، شعبان شیخ آهنگران)🙂 . . 📚 منبع کپشن: کتاب بسیار ارزشمند ، صفحات ۳۹۸ و ۳۹۹ ✏ . . ۲۷ @yousof_e_moghavemat
🚩 🏷 ✈ 🔸️به دنبال ابلاغ دستور فرماندهی کل سپاه، روند بازگشت نیروهای اعزامی به ایران آغاز شد و جمع کثیری از نیروهای بسیجی طی چند پرواز از دمشق به تهران انتقال یافتند. اکنون تنها کادرهای ستادی و عملیاتی ۲۷ در سوریه و بخشی از بِقاع لبنان حضور داشتند و متوسّلیان به اتفاق همّت، درصدد تدوین جدول زمان‌بندی شده، برای مراجعت تدریجی آنها به ایران بودند. 🛩 ✔ 🚩 ✍ برگشتید؛ امّا چه برگشتنی!!! بدون احمد...💔 . . 📸 رزمندگان ۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ - و در تصویر قابل مشاهده هستند. 💐 🌺 (ص) @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
📢 🌷شهید دستواره، از ارادت و دلدادگی خود نسبت به می‌گوید: ⚘ 🌺 🌴سید محمدرضا دستواره هستم و طبق اطلاعات شناسنامه ای، سال ۱۳۳۸ در محلۀ علی‌آباد تهران یا همان "گود" به دنیا آمدم. تا اخذ دیپلم متوسطه ادامه تحصیل دادم و بعد هم وارد مبارزات_سیاسی شدم. روز چهارم آبان ۱۳۵۷ در حال توزیع اعلامیه های امام توسط مأمورین ساواک بازداشت شدم و بعد از چند ساعت بازداشت، آزادم کردند. 🌻بعد از پیروزی انقلاب در ۱۲ آبان سال ۵۸ وارد سپاه شدم و از دی ماه همان سال به مناطق آشوب زده غرب کشور اعزام شدم که این مقطع، نقطه عطف زندگی من است. چون در این مأموریت با حاج احمد متوسلیان آشنا شدم. 🌸 همان طور که بارها و در همه جا گفته ام، من از یک محیط فاسد بلند شده ام. اگر انقلاب نبود، سرنوشت من معلوم نبود چه می شد. حتی وقتی توی سپاه آمدم، باز سرنوشت من معلوم نبود، چون امکان داشت آدمی بشوم که سپاهی‌گری را به عنوان یک شغل انتخاب کرده باشم و یک اسلحه روی دوش خود بیندازم و پُست بدهم و سر برج بروم و حقوق‌ام را بگیرم. 🍀من نمی خواهم از بُت بسازم؛ اما آدمی به اسم بر سر راه من قرار گرفت و وسیله ای شد تا من این جوری که الآن هستم بشوم و نخواهم به سپاهی‌گری به چشم یک شغل نگاه کنم. . او مرا بار آورده! همه چیز را او به من آموخته. این حرف شعار نیست. والله حرف قلب من است، ولو این که پایبندی به این مطلب، به اخراج من از سپاه منجر شود! 📮 ✏ 📸 شناسنامه عکس: تیر ۱۳۶۱ - «حاج احمد متوسلیان» در کنار - سوریه @yousof_e_moghavemat
🏷 📚 ✔ 🔰 □ عنوان کتاب: (مجموعه سخنرانی ها و مصاحبه های سردار عاشورایی ) ■ نویسنده: سید حسین شکری □ ناشر: ۲۷_بعثت ■ سال نشر: ۱۳۹۶ □ تعداد صفحات: ۵۹۲ ■ قیمت: ۳۵ تومان. 📚 📗 @yousof_e_moghavemat
💦 💘 ✔ 🖐 شامگاه ۱۳ تیر ۱۳۶۱ پادگان زندانی سوریه چادر فرماندهی ⚘ 💎 از سمت راست: نفر اول: نفر چهارم: سردار نازنین نفر چهارم: سردار عزیز نفر پنجم: سردار 🖐 ✍ فرد مقابل تصویر هم، سردار هستش که طبق معمول در حال شیطنت هست و حاج احمد هم داره چپ چپ نگاه می کنه بهش و قطعاً مثل همیشه با ادب و متانت میگه: «برادر دستواره! رعایت کنید...😅» . حاج احمد آقای متوسلیان در حال تناول خیار هستند. خلاصه شبِ آخره دیگه! گویا آخرین عکس ثبت شده حاجی متوسلیان با آقا سیدرضا دستواره هم هست...! 🌸 💐 @yousof_e_moghavemat
↪ 😅 ؟؟!!!! 😂 🤪 🤤 ↘️ 🏷 زمانی که (ص) تشکیل شد، با توجه به استعدادی که داشت، به عنوان شروع به کار کرد. محل کار او در یک کانکس بود که در  آن یک پنجره تعبیه شده بود و این کانکس در سطح بالاتری از زمین قرار داشت. این طوری رضا بر رزمنده های مراجعه کننده تسلط داشت؛ از طرفی بچه های رزمنده باید بر روی بلوکی می رفتند. 🤭 یک روز که آماده می شدیم برای ، یک بسیجی رزمنده پشت پنجره قرار گرفت و گفت: "مرخصی می خوام." رضا گفت: "طبق دستور فرمانده تیپ ، چون عملیات نزدیک است نمی توانیم بدهیم." بسیجی خیلی اصرار کرد. رضا گفت : "آقا،  گفته است  مرخصی ندهید. چرا اینقدر اصرار می کنید؟" ولی وقتی رضا دید این بسیجی همچنان پافشاری می کند، یه بغل دست رضا بود. گفت: "وایسا الان بهت مرخصی می دم". تقریباً سر و صورت بسیجی مقابل پنجره بود. پارچ آب را روی سر بسیجی خالی کرد گفت: "حالا متوجه شدی...مرخصی نمی دیم". 😂😂 👤 راوی: سردار «نصرت الله قریب» 📸 شناسنامه عکس: - بُستان، سال ۱۳۶۳ ، حمیدرضا فرزاد در کنار سردار 🤗 @yousof_e_moghavemat
😅 ؟؟!!!! 😂 🤪 🤤 ↘️ 🏷 زمانی که (ص) تشکیل شد، با توجه به استعدادی که داشت، به عنوان شروع به کار کرد. محل کار او در یک کانکس بود که در  آن یک پنجره تعبیه شده بود و این کانکس در سطح بالاتری از زمین قرار داشت. این طوری رضا بر رزمنده های مراجعه کننده تسلط داشت؛ از طرفی بچه های رزمنده باید بر روی بلوکی می رفتند. 🤭 یک روز که آماده می شدیم برای ، یک بسیجی رزمنده پشت پنجره قرار گرفت و گفت: "مرخصی می خوام." رضا گفت: "طبق دستور فرمانده تیپ ، چون عملیات نزدیک است نمی توانیم بدهیم." بسیجی خیلی اصرار کرد. رضا گفت : "آقا،  گفته است  مرخصی ندهید. چرا اینقدر اصرار می کنید؟" ولی وقتی رضا دید این بسیجی همچنان پافشاری می کند، یه بغل دست رضا بود. گفت: "وایسا الان بهت مرخصی می دم". تقریباً سر و صورت بسیجی مقابل پنجره بود. پارچ آب را روی سر بسیجی خالی کرد گفت: "حالا متوجه شدی...مرخصی نمی دیم". 😂😂 👤 راوی: سردار «نصرت الله قریب» 📸 سردار و سردار نصرت الله قریب. 🤗 ☆ ♡ ☆ @yousof_e_moghavemat
💦 💘 ✔ 🖐 شامگاه ۱۳ تیر ۱۳۶۱ پادگان زندانی سوریه چادر فرماندهی ⚘ 💎 از سمت راست: نفر اول: نفر چهارم: سردار نازنین نفر چهارم: سردار عزیز نفر پنجم: سردار 🖐 ✍ فرد مقابل تصویر هم، سردار هستش که طبق معمول در حال شیطنت هست و حاج احمد هم داره چپ چپ نگاه می کنه بهش و قطعاً مثل همیشه با ادب و متانت میگه: «برادر دستواره! رعایت کنید...😅» . حاج احمد آقای متوسلیان در حال تناول خیار هستند. خلاصه شبِ آخره دیگه! گویا آخرین عکس ثبت شده حاجی متوسلیان با آقا سیدرضا دستواره هم هست...! 🌸 💐 @yousof_e_moghavemat
🍁 🚩 🍂 😍 آبان ۱۳۶۲ پنجوین مناطق آزاد شده طی عملیات سرداران سمت راست: ؛ فرمانده تیپ سوم ابوذر سمت چپ: ؛ فرمانده گردان حمزه. ⚘ 🦋 @yousof_e_moghavemat