ذرهبین درشهر
#جعفریتبریزی، محمدتقی🌷 (۱۳۷۷_۱۳۰۴ ه.ش) 👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @zarrhbin
#جعفریتبریزی، محمدتقی🌷
(۱۳۷۷_۱۳۰۴ ه.ش)
عالم دینی و شارح نهجالبلاغه و مثنوی مولوی
✅ در شهرِ #تبریز به دنیا آمد. از همان کودکی دارای #حافظهای_بسیار_قوی بود و به آموختن علاقه داشت.
✅ مقدمات علوم دینی را در #تبریز فراگرفت. در ۱۵ سالگی برای ادامهی تحصیلات به #تهران رفت. و چندی در #قم از محضر استادانی مانند #آیتاللهحجتکوهکمری و #امامخمینی بهره گرفت، سپس راهی #نجف شد.
✅ در #حوزهیعلمیهینجف، تحصیلات خود را با جدّیت ادامه داد و در ۲۳ سالگی درجهی #اجتهاد گرفت و به #ایران بازگشت. آنگاه در تهران ساکن شد و تا آخر عمر در همین شهر ماند و به تدریس، تحقیق، تالیف و تربیت شاگرد پرداخت.
✅ #جعفری در مجامع بسیاری سخنرانی کرد و با بسیاری از متفکران داخلی و خارجی مراوده و مکاتبه داشت که یکی از آنان #برتراندراسل، فیلسوف و ریاضیدانِ انگلیسی بود.
✅ او بیش صد کتاب تالیف کرد که مهمترین آنها ترجمه و تفسیرِ #نهجالبلاغه در ۲۷ جلد و تفسیر و نقد و تحلیلِ #مثنویمولوی در ۱۵ جلد است.
✅ استادجعفری، که به #علامهجعفری نیز مشهور است. در سال ۱۳۷۷ در پی بیماری سرطان در گذشت و در #حرمرضویمشهد به خاک سپرده شد.
🍃 نام و یادش گرامی، و راهش سبز و پر رهرو باد...🥀
📚 فرهنگ نامهی نامآوران
(آشنایی با چهرههای سرشناس تاریخ ایران و جهان)
📆 چاپ پنجم: آذر ۱۳۹۲
📌باهم بخوانیم خاطرهای زیبا وشنیدنی از زبان خودِ #علامه:
💠 از استاد #علامهجعفری بعد از سفر حج نقل شده است که: در این سفر حج که با تعدادی از دوستان و فضلا همسفر بودم؛ در فرودگاه جده متوجه شدم که تعدادی از اهالیِ روستایی از اطراف مراغه، به علت نداشتن روحانی کاروان، مضطرب هستند. از همراهان پوزش طلبیدم و جهت انجام مناسک حج به جمعِ #روستائیان رفتم.
💠 در این سفر بیش از دیگر سفرها لذت بردم! چون آنها #عنوانخاصی برایم قائل نبودند و مرا به صورت دانشمند و استاد و این چیزها نمیشناختند.
💠 آنان خیلی ساده و بی پیرایه دور من جمع میشدند و ضمن طرح مسایل شرعی خود؛ حمد و سوره خود را نیز(جهت اصلاح) میخواندند! حتی برای صدا زدن من؛ «شیخ» را به کار میبردند! و پیوسته دستور میدادند: شیخ! چنین کن! و چنان کن!
💠 برای من بسیار شیرین بود که در میان آنها باشم و بدون تشریفات و بیریا؛ با آنها دعا بخوانم و برخی از مسائل حج را برای آنها بگویم!
📌 خاطرهی زندهیاد #محمدباقر_نجفی در مورد "علامه جعفری":
💠 وقتی کنگره هفتصدمین سال مولوی (دهه ۵۰) در دانشگاه تهران برگزار شد، برگزارکنندگان کنگره به عمد یا به سهو از #استادجعفری به عنوان یک محقق ایرانیِ #مثنوی دعوت به عمل نیاوردند! ایشان خطاب به ما که بسیار ناراحت شده بودیم، به آرامی گفت: بروید سخنرانیها را گوش کنید و در پی مطالب باشید، نه در پی شخص و نام .
💠 به یاد دارم در این کنگره ، شادروان #مجتبی_مینوی در متن سخنرانی خود، از نظر نسخهشناسی شک داشت که در بیت اول مثنوی، بشنو از نی چون «حکایت» میکند درست است، یا بشنو از نی چون «شکایت» میکند؟
💠 من وقتی موضوع «حکایت» و «شکایت» را با ناراحتی و طنز نقل کردم، #علامهجعفری گفت: "آقای مینوی" در واژهشناسی و نسخهشناسی استادی بزرگ هستند، صحیح نیست به تحقیر از او یاد کنی! اگر از این که مرا دعوت نکردهاند، آزردهخاطر هستی، نباید نسبت به کسانی که دعوت شدهاند، بیحرمتی کنی! حالا به من بگو آیا در جلسات کنگره ، آوای «نی» را شنیدی یا نه؟ گفتم: نه. گفت: اگر صدای «نی» را شنیده بودی، نه در پی «شکایت» بودی و نه «حکایت !» من همان جا منقلب شدم و بیاختیار گریستم.
📌مرور و خواندن خاطرات #علامهجعفری فراموش نشود.
@zarrhbin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘 دلگرمی دلهای یخزده
#نامه_به_دادستان 📨
▫️#آقارضا بدون مشورت با کسی به #دادستان نامه نوشت و در آن کارهای خلاف رئیس زندان و همکارانش و قاچاق تریاک را شرح داد. او در نامهاش نوشت از غذای زندانیان دزدیده میشود؛ تریاک وارد زندان میشود؛ زندانیهای پولدار بدون اجازهی رسمی ملاقات دارند و چندنفری هفتهای یکی دو شب به خانه میروند. اسمِ #مسئولانخلافکار را هم برده بود.
▪️بعد از چند روز، #رئیسشهربانی آقارضا را خواست. #آقارضا به شهربانی رفت. بعد از ۲/۵ ساعت که پشت در اتاق رئیس منتظر ماند، به او اجازهی ورود داده شد. کلاهش را زیر بغلش گذاشت و خبردار ایستاد. حدود ۱۰ دقیقه خبردار ایستاده بود. سرهنگ یک کلمه با او حرف نزد. آزادباش هم نداد.
▫️ناگهان #سرهنگ مثل فنری که از جا در رفته باشد، بلند شد و با عصبانیت گفت: "تو مرتیکهی پدرسوخته که به درد جاروکشی هم نمیخوری، سر خود و بدون رعایت سلسله مراتب نامه به دادستان نوشتهای که چه! پدرسوختهی فلان فلان شده! تو پاسبان شهربانی هستی یا جاسوس دادگستری؟ تو باید به مافوقت نامه مینوشتی! باید به من نامه مینوشتی! با اجازهی چه کسی مستقیم به #دادستان نامه نوشتهای؟"
▪️تا #آقارضا آمد حرفی بزند، سرهنگ گفت: "حالا برو گُم شو تا پدرت را در بیاورم!" آقارضا از اتاق سرهنگ خارج شد. رئیس دفتر سرهنگ گفت: "سروان مددی تو را میخواهد." آقارضا پیش سروان رفت. سروان چند برابر سرهنگ به او فحش داد و هتّاکی کرد. بعد گفت: "فعلاً پانزده روز در همان زندان یکسره کشیک بده! حق نداری به خانه بروی! به رئیس زندان گفتهام کوچکترین تخفیفی به تو ندهد! پدرت را هم در آورد. حالا راست به زندان برو."
▫️#آقارضا گفت: "اجازه بدهید به زنم خبر بدهم." سروان گفت: "مرتیکه ز...ج... لازم نکرده! از همین حالا به دستور سرهنگ بازداشت هستی. همین که تو را میفرستم زندان کشیک بدهی، خودش ارفاق است. من باید جواب سرهنگ را بدهم. باید تو را توی انفرادی بازداشت میکردم!"
▪️سروان، #پاسباناکبری را صدا زد و به او گفت: "این مرتیکه را بردار ببر تحویل رئیس زندان بده! حق ندارد در بین راه با کسی حرف بزند یا پیغامی بدهد!" پاسبان اکبری به سروان احترام گذاشت و به آقارضا گفت راه بیفت. در راه #آقارضا به اکبری گفت: "تو میروی به همسرم خبر بدهی؟" اکبری گفت: "میخواهی من هم بازداشت شوم." #رضا گفت: "بندهی خدا برو در خانهی ما، به همسرم یک کلمه بگو حال رضا خوب استو باید پانزده روز یکسره کشیک بدهد." #اکبری گفت: "ببین آقارضا، ما هم از این وضع ناراحت هستیم. چهارتا افسر و استوارِ #غیریزدی به این شهر آمدهاند و به اصطلاح خودشان دارند نظم برقرار میکنند. اما دارند چمدان پُر میکنند. ما باید یک جوری با آنها بسازیم."
▫️#رضا گفت: "من نمیتوانم بسازم!" #اکبری گفت: "پس باید از شهربانی بروی. برو یک کار دیگر پیدا کن. برو پیش برادرت سبزی بفروش." آقارضا از همکارش پرسید: "بالاخره میروی با همسرم بگویی چه شده است؟" #اکبری گفت: "من اهلِ زارچ هستم. #یزدی هستم. فقط از خدا میترسم. ما زارچیها اهل کار هستیم. اهلِ دروغ و کلک، رشوه و قاچاق نیستیم. همهی قوم و خویشهای من در زارچ، تهران و مشهد کار و کاسبی خوبی دارند. من بیخودی آمدم پاسبان شدم. اگر دیدم شهربانی الکی زور میگوید، میروم کاسبی دیگری پیدا میکنم. یک #لقمه_نان_حلال همهجا پیدا میشود."
👇👇👇👇
▪️#پاسباناکبری سرِ شب با لباس شخصی به درِ خانهی آقارضا رفت. #مهری با شنیدن خبر سراسیمه شد و گفت همین حالا میرود زندان تا ببیند چه خبر شده است. #اکبری به او گفت: "اگر الان به زندان بروی، میفهمند که من خبر دادهام. امشب را صبر کن، فردا ساعت ۱۰ صبح برو بگو شوهرم دیر کرده و دیشب به خانه نیامده است."
▫️#مهری شب از دلشوره نتوانست بخوابد. تمام شب در رختخوابش غلت زد. چند بار بلند شد و نماز خواند. دعا کرد و از همه انبیا و اولیا کمک خواست. صبح زود بلند شد. #لحظات به سختی میگذشت. روز بعد به زندان مراجعه کرد و گفت میخواهد شوهرش را ببیند. گفتند او کشیک است و تا پانزده روز حق ملاقات ندارد. "مهری" با دلی شکسته و چشمانی اشکبار به خانه بازگشت. داستان را به پدرش گفت. #محمدعلی به دخترش گفت صبور باشد.
▪️یکی از #پاسبانهایزندان خبرها را برای مهری میآورد و خبر مهری را به زندان میبرد. پدر مهری تلاش کرد از وضعیت دامادش باخبر شود. سرانجام فهمید که او چه کرده است، نگران شد. چند روز بعد مهری مقداری میوه و لباس برای همسرش برد.
▫️بعد از پانزده روز #آقارضا زار و نزار به خانه آمد. یک روز استراحت داشت و دوباره ۱۰ روز کشیک. به حمام رفت و با مهری درد دل کرد و ماجرا را گفت. زن و شوهر با هم مهربانی کردند. روحیهشان شاد شد. آقارضا گفت در زندان همواره به یاد او و گفتهی #شهربانو بوده است: "در هر مشکلی حکمتی هست و در هر حکمتی نعمتی." #آقارضا گفت: "من پاسبان نمیمانم، استعفا میدهم، پاسبانی به مذاق من نمیآید." بعد شعر معروفِ #فردوسی را خواند:
که گفتت برو دست رستم ببند؟
نبندد مرا دست، چرخ بلند
▪️#مهری گفت: "خدا بزرگ است" #آقارضا گفت: "خدا بزرگ است، ولی باید تلاش کرد. تو در خانه تنها چکار میکنی؟" مهری گفت: "بیشتر به خانهی پدرم میروم. شبها اکبر پسر زینت پیشم میآید. به او درس میدهم." #آقارضا گفت: "خودت هم درس بخوان. باید دیپلمت را بگیری." مهری خیلی خوشحال شد در دلش فکر کرد شاید حکمت این مشکل همین باشد.
▫️در پانزده روز اول، رئیس زندان خیلی به #آقارضا سخت گرفت. انواع توهین را به او کرد. کارهای سخت را که وظیفهی زندانیها بود، بر عهدهی او گذاشت. در ۱۰ روز بعد، رئیس کمی مهربانتر شد. یکی از #همکارانش که پاسبان کهنهکاری بود، گفت: "رضا مواظب خودت باش! پشت این مهربانی یک کلکی هست. رئیس شهربانی تو را به سادگی نمیبخشد." آن ۱۰ روز هم گذشت. زندگی عادی شروع شد.
▪️چهارماه از آن ماجرا گذشت. ۱۲ آبان ۱۳۴۲ بود. #آقارضا مثل روزهای دیگر کشیک زندان بود. #رئیسزندان او را به اتاقش خواست. یک فرد با لباس شخصی و یک ستوان و یک استوار هم آنجا بودند. آنها عضو زندان نبودند. آقارضا خبردار ایستاد. #رئیس گفت: "رضا، جیبهایت را خالی کن." رضا جیب شلوارش را خالی کرد. افسر به استوار گفت: "جیبهای کُتش را خالی کن."
▫️#استوار جیبهای آقارضا را خالی کرد. #آقارضا خشکش زد. دهانش از تعجب باز ماند. چشمهایش گشاد شد. سرش سوت کشید. داخل جیب کُتش یک لول #تریاک بود. ستوان پرسید: "این چی هست؟" #رضا نگاهی به چپ و راست کرد و گفت: "به خداوندی خدا این مال من نیست! من خبر ندارم." رئیسزندان گفت: "این را بازپرس، تحقیق خواهد کرد. تریاک وارد زندان میکنی؟ پس قاچاقچیِ زندان تو هستی!"
▪️#پروندهای برای آقارضا تشکیل شد. خبر خیلی زود پخش شد که رضا پاسبان، توی زندان تریاک میفروخته است. توی محله هیچکس #باور_نکرد. همه فهمیدند کَلَک است. همه "آقارضاپاسبان" را میشناختند. بعد از بیست روز، حُکمِ #دادگاه اعلام شد: "سه سال زندان و ۱۷۸ هزار تومان جریمه!" وقتی قاضی حکم را میخواند، آقارضا یادِ حرفِ رئیس شهربانی افتاد. #رئیسشهربانی که گفته بود: "حالا برو تا پدرت را در آورم!" #آقارضا فهمید که همه، از رئیس شهربانی تا رئیس زندان، با هم #شریک هستند. هنوز کتابِ "کارگران دریا" نوشتهی "ویکتور هوگو" را نخوانده بود.
✅ تا اینجا را داشته باشید قصهی آشناییست، ادامه دارد...
📚شازده حمام، جلد ۴
✍ #دکتر_محمدحسین_پاپلی_یزدی
@zarrhbin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ببینید 👆👆👆👆
🎥 بازدید شهردار اردکان ، معاونت عمرانی و مشاور شهردار از آغاز طرح اصلاح تقاطع خیابان شهید مطهری جنوبی به سعدی
@zarrhbin
📌 اهم سخنان حجتالاسلاموالمسلمین سید اسماعیل شاکر امامجمعه اردکان در خطبههای نماز جمعه 22 آذرماه 98
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
@zarrhbin
ذرهبین درشهر
📌 اهم سخنان حجتالاسلاموالمسلمین سید اسماعیل شاکر امامجمعه اردکان در خطبههای نماز جمعه 22 آذرما
📌 اهم سخنان حجتالاسلاموالمسلمین سید اسماعیل شاکر امامجمعه اردکان در خطبههای نماز جمعه 22 آذرماه 98
🔶 گرامیداشت سالروز شهادت دکتر مفتح و روز وحدت حوزه و دانشگاه / تأثیرگذارترین اقشار بر تودههای مردم نخبگان حوزوی و دانشگاهی هستند
🔹 نخبگان حوزوی و دانشگاهی ما سرمایه اصلی کشور هستند و دانشجویان و حوزویان از تأثیرگذارترین اقشار در میان مردم و تودههای مردم هستند.
🔹 تعامل هرچه بیشتر حوزه و دانشگاه و برگزیدگان این دو نهاد فرهنگی از ضروریات است. کشور ما در گذشته از اختلاف حوزه و دانشگاه ضربههای زیادی خورده است دشمنان ما سرمایهگذاری زیادی میکردند که بین حوزه و دانشگاه اختلاف بیندازند که الحمدالله بعد از پیروزی انقلاب، تعامل و ارتباط حوزه و دانشگاه بسیار زیاد شده است اما کافی نیست.
🔹 این دو نهاد در بسیاری از مسائل از حال هم بیخبرند و از اوضاع هم خبر ندارند و گاهی اختلافات آنها و زدوخوردهایی که دارند و مواضعی که در نقد یکدیگر علیه هم میگیرند مورد سوءاستفاده دشمن قرار میگیرد.
🔹 پیشرفت علمی کشور مهمترین نقش را در استقلال کشور ایفا میکند که حوزویان و دانشگاهیان متولی پیشرفت علمی کشور هستند ازاینجهت نیز وحدت حوزه و دانشگاه و تعامل حوزویان و دانشگاهیان ضرورت بیشتری پیدا میکند چراکه آینده این کشور و سعادت این مردم بستگی به استقلال آنها دارد و حقیقت استقلال در پیشرفت علمی کشور است.
🔹 مقام معظم رهبری در بیانیه گام دوم انقلاب، 18 مرتبه بر پیشرفت علمی کشور تأکید کردهاند. اگر کشور ما ازنظر علمی عقبمانده باشد بیتعارف استقلال آن حفظ نمیشود اگر در عرصه سیاسی هم استقلال کشور حفظ شود در عرصههای دیگر زیر سلطه میماند و به دیگران احتیاج دارد و باعث ذلت کشور میشود انشا الله که تعامل حوزه و دانشگاه هرچه بیشتر بشود.
🔶 جلب رضایت تودههای مردم امری مهم است
🔹 خیمه نظام اسلامی بارأی مردم است و اساس این نظام اسلامی که برپاشده است بر رأی مردم است لذا جلب رضایت اکثریت مردم در اندیشه امام راحل عظیمالشأن و مقام معظم رهبری بسیار مهم است چراکه جلب رضایت مردم از حاکمیت و دولت و مسؤولین جلو نفوذ و قدرت یافتن دشمن را میگیرد.
🔶 گله مردم از سیاستهای اقتصادی دولت فراگیر و فراجناحی شده است
🔹 امروز متأسفانه اکثریت و تودههای مختلف مردم از سیاستهای اقتصادی دولت و مسؤولین امر گلهمند هستند. هر جا انسان میرود در بازار، در تاکسی، سرکار، اینطرف، آنطرف همه گلهمند هستند و بعضی از این فشارها و مدیریتهای بد، به گلوی مردم رسیده است و دیگر مردم به سیاستهای اقتصادی اعتماد ندارند.
🔶 بازار با صورتجلسه و صحبت کنترل نمیشود
🔹 در موضوع گرانی بنزین، اینکه فقط بیانیه و صورت جلسهرصادر شود و فقط بگویند که بعد از گرانی بنزین قیمتها کنترل میشود اثر ندارد. اقتصاد و بازار با بیانیه، گزارش، گفتن و مصاحبه کنترل نمیشود؛ به مدیریت، نظارت دقیق و کافی و اجرای دقیق قانون نیاز دارد. اعتماد مردم ازدسترفته است و وقتی مسؤولین میگویند که بعد از گران شدن بنزین چیزی گران نمیشود گاهی به این حرفها میخندند.
🔹 مسؤولین و دولتمردان باید تدابیر ویژهتری بیندیشند و تلاش و کوشش خود را مضاعف کنند و بازار و قیمتها را کنترل کنند تا رضایت مردم هر چه بیشتر جلب شود. تودههای مردم باید از این نظام رضایت داشته باشند الآن بخش زیادی از مردم از این مسائل اقتصادی و از این سیاستها گلهمندند.
🔹 اگر خدایناکرده روزی فرابرسد که همه مردم از این نظام گله داشته و دلسرد شوند و از اصلاح نا امید گردند فاتحه این نظام و انقلاب خوانده میشود پس باید تلاش و کوششها بیشتر شود و انشاء الله که نتایج زحمات مسؤولین سر سفره مردم و در بازار و در زندگی عموم مردم مشاهده بشود.
@zarrhbin
ذرهبین درشهر
بررسي شرايط تيم ملي والیبال سه گزينه براي نيمكت شهرداري اروميه اخبار ٣٦٠ درجه با حضور نويد مشجري، م
❌❌❌❌❌
❌آیا آرمات در برنامه امشب
از ناگفته های تیم خاتم هم خواهد گفت ؟؟؟!!!!
❌از باخت های متوالی ، ناکامی ها وعلت رفتنش آیا سخن خواهد گفت؟؟؟!!!
یا باز هم باتوجه به هجمه های وارده سکوت اختیار خواهد کرد!!!!
منتظر میمانیم
@zarrhbin
📌برگزاری مسابقات #موتورکراس انتخابی استان در مجموعه ورزشی آیت الله خاتمی (ره)
🔺صبح امروز ،شهرستان اردکان میزبان موتورسواران منتخب از سرتاسر استان برای شرکت در مسابقات #موتورکراس انتخابی استان، جهت شرکت در مسابقات کشوری بود .
🔺این رقابت ها در دو کلاس ۲۵۰cc و۴۵۰cc با حضور ۱۵ موتورسوار برتر و در میان استقبال گرم و پرشور هواداران برگزار شد.
اسامی نفرات اول تا سوم
کلاس۴۵۰cc؛
➖محمدشیخ علیشاهی از یزد⬅️ اول
➖سعید هاتفی(قفسه) از اردکان⬅️ دوم
➖علیرضا فلاح زاده از ابرکوه⬅️ سوم
کلاس ۲۵۰cc؛
➖سید ابوالفضل میرابوالحسنی از اردکان⬅️ اول
➖رضا دهستانی از اردکان⬅️ دوم
➖عباس علیزاده از یزد⬅️ سوم
در پایان فرماندار اردکان با تقدیم هدیه ای از نفرات برتر مسابقات تقدیر کرد.
شایان ذکر است جمعه ۹۸/۹/۲۹ مسابقات کشوری به همراه افتتاح بزرگترین پیست موتور کراس کشور در مجموعه ورزشی آیت الله خاتمی (ره) برگزار خواهد شد.
@zarrhbin
#والیبال
پیروزی قاطع خاتمی های جوان در هفته چهارم
از هفته چهارم رقابتهای لیگ دسته یک والیبال دو تیم خاتم جوان اردکان و فرش حداد اصفهان در سالن آیت الله خاتمی (ره) به مصاف یکدیگر رفتند که در پایان تیم خاتم جوان توانست با حساب ۳ بر صفر میهمان خود را شکست دهد .
خاتم جوان اردکان : 3️⃣ ۲۵ - ۲۵ - ۲۵
فرش حداد اصفهان :0⃣ ۲۳ - ۱۹ - ۱۷
@zarrhbin
🌸🍃هرشب_یک حدیث 🍃🌸
🍃 #امام_مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف:
🌸هر كه ما را دوست دارد، بايد به كردار ما عمل كند و از پارسايى مدد گيرد ؛ چرا كه آن، بهترين مددكار در امر دنيا و آخرت است.
📚 #الخصال /۱۰/۶۱۴
👉 @zarrhbin
دعا و نیایش ،
آرزوها و نگرانی هایت را
به خدا می رساند ؛
ایمان و باور آنها
را همانجا واگذار میکند!
شبتون بخیر
@zarrhbin
─┅─═ঊঈ🌸ঊঈ═─┅─
روزی لقمان به فرزندش گفت :
« از فردا یک کیسه با خودت بیاور و در آن به تعداد آدمهایی که دوست نداری و از آنان بدت میآید پیاز قرار بده »
روز بعد فرزند همین کار را انجام داد و لقمان گفت :
« هرجا که میروی این کیسه را با خود حمل کن »
فرزنش بعد از چند روز خسته شد و به او شکایت برد که پیازها گندیده و بوی تعفن گرفته است و این بوی تعفن مرا را اذیت میکند.
لقمان پاسخ داد :
« این شبیه وضعیتی است که تو کینه دیگران را در دل نگه داری . این کینه ، قلب و دلت را فاسد میکند و بیشتر از همه خودت را اذیت خواهد کرد ...
الهی که همیشه قلب و دلتون
بدون کینه و کدورت باشه ...♥️
روزتون سرشار از شادی و نشاط 🍂🍃
@zarrhbin
♦️دام شرکت هرمی برای تحصیل کردههای شهرستانی
🔹معاون مبارزه با جعل و کلاهبرداری پلیس آگاهی پایتخت از دستگیری ۱۱ تن از اعضای شرکتهای هرمی خبر داد که به بهانه استخدام، از جوانان تحصیلکرده شهرستانی کلاهبرداری کرده بودند.
🔹یکی از جوانان جذب شده توسط این شرکت ها در تشریح شرایط زندگی و نحوه اغفال خود گفت" یکی از دوستانم مرا تشویق کرد برای استخدام در یکی از سازمان های دولتی راهی تهران شوم وقتی به تهران رسیدم شب های اول در پارک ها و مسافرخانه ها بودم تا اینکه مرا در یکی از خانه های مجردی به همراه چند نفر دیگر اسکان دادند و دوستم گفت فعلا کار استخدام عقب افتاده ولی من خودم در کار بازاریابی هستم و تو هم می توانی در این کار فعالیت کنی و به بهانه رهن خانه از والدینت ۴۰میلیون تومان پول بگیر بعد از دو سال با بازاریابی تور مسافرتی و اشیاء زینتی هفته ای ۱۰۰ میلیون تومان درآمد خواهی داشت. من حرف های او را باور کردم و مشغول به کار شدم و اما بعد از گذشت مدت زمان زیادی هیچ اتفاقی نیفتاد و من روی برگشت به خانه را هم نداشتم و در شرایط بسیار بدی زندگی می کردم"./ مهر
@zarrhbin
📜 اندیشه های ناب...
💠 خروسِ بیمحل...⁉️
✅ من که خواستهام مؤذن مذهب خویش باشم و #حقیقت را قربانی هیچ #مصلحتی نکنم و در نظام حاکم بر کویر نگنجم و در نظم یکنواخت زمان، هم آوازِ همه و همسازِ همه نباشم،
✅ احساس کردم که #خروسیبیمحلم که شب و نیمه شب، بیهنگام، نعره برمیدارد و طلوع و غروب آفتابِ خویش را فریاد میکشد،
✅ و سنت مرسوم چند هزار ساله است که خروس بیمحل، نامیمون است و #حلقومش را باید بُرید که درظلمت عام، #صبح را فریاد برمیآورد و در نیمه شب، از #طلوع خبر میدهد و در سکوت امن کویر، نعره بر میکشد و آرامش سنگین روستا را برمیشورد و #خواب را برمیآشوبد؛
✅ و #مردمی را که در آغوشِ #شب به خواب رفتهاند و هر یک در زیر پوشش سپیدی که شب همچون کفنی مینماید، فارغ و آسوده غنودهاند، #بیدار میکند.
📚 حسین وارث آدم
✍ #دکتر_علی_شریعتی
@zarrhbin