eitaa logo
ذره‌بین درشهر
21.8هزار دنبال‌کننده
67.3هزار عکس
10.9هزار ویدیو
230 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🔘 دلگرمی دل‌های یخ‌زده 📌 بخوانیم ادامه‌ی خاطرات دکتر از ... 🍃 روزی از مقابل در خانه‌ی شهربانو می‌گذشتم. سر کوچه نشسته بود. سلام کردم، گفت: "حسین، هیچکس خانه‌ی ما نیست، برو توی اتاق من، روی طاقچه دست چپ، یک روسری گلدار هست، بردار و بیار." من بارها به داخل حیاط و خانه‌ی آن‌ها رفته بودم، ولی برایِ بود که داخل اتاقِ شهربانو می‌رفتم. 🍂 ۱۱_۱۰ سال داشتم. سقف اتاق شهربانو به شیوه‌ی کلاه‌فرنگی بود. نور به طور مایل از پنجره‌های سقف کلاه‌فرنگی به داخل می‌تابید، بخشی از اتاق روشن و بخشی نسبتاً تاریک بود، اتاق از حیاط خلوت پشتی هم نور می‌گرفت، پنجره‌ی کوچکی هم به طرف حیاط داشت. اتاق، چهارگوش بزرگی بود. رادیوی لامپی بزرگی را توی یک طاقچه گذاشته بود. چندین طاقچه طبقه بندی شده بود، طبقه‌ها پر از بود. 🍃 من هرگز در در هیچ خانه‌ای این‌قدر ندیده بودم، در طبقه‌های طاقچه‌ی دیگر تا نزدیک سقف، مجله و بریده‌هایِ بود. اتاق بسیار تمیز بود. لحافی در یک گوشه‌ی اتاق جمع شده بود. چندتا مخّده به دیوار تکیه داده شده بود. اتاق با قالی کهنه‌ی تمیزی فرش شده بود. در گوشه‌ای از اتاق میز کوتاهی قرار داشت، از آن میزهایی که به صندلی نیاز ندارد، فرد باید روی زمین بنشیند تا از آن استفاده کند. چند جلد کتاب روی میز بود. عنوان یکی از آن‌ها را دیدم: . 🍂 طاقچه‌ی سمت چپ را یافتم، تعدادی در طاقچه بود، یکی را برداشتم و برای شهربانو بردم. تشکر کرد و گفت: "پسر زرنگی هستی!" روسری‌اش را عوض کرد. روسری قبلی‌اش سفید و تمیز بود. پرسیدم: "چرا روسری‌تان را عوض کردید؟" گفت: "یک‌مرتبه دلم خواست سرم کنم. مردم چه گناهی کرده‌اند که باید قیافه‌ی پیرکی مرا ببینند. باید لااقل روسری رنگی و لباس گلدار بپوشم تا آن‌ها شوند." شهربانو ادامه داد: " طور دیگری نمی‌توانم مردم را شاد کنم، با آن‌ها را شاد می‌کنم." 🍃 بعد از آن روز چندین بار دیگر مرا به داخل اتاقش فرستاد تا چیزی برایش بیاورم. یک‌بار به من گفت: "برو توی اتاقم یک کاسه بردار و از دبّه‌ای که در گوشه‌ی روبه‌روی درِ ورودی است، مقداری بیاور." وقتی آجیل آوردم، یک مشت به خودم داد. بقیه را به رهگذران‌ِ کوچه به خصوص به می‌داد. 🍂 بی‌بی‌هاجر عاشق مدینه هم غروب سر کوچه می‌نشست. همیشه تعدادی زن اطراف بی‌بی‌هاجر می‌‌نشستند و احوال بی‌بی‌هاجر را می‌پرسیدند. گاهی من هم‌ همان‌جا می‌گفتم. البته، بی‌بی‌هاجر خودش بزرگ‌ خاندان عاشق مدینه‌ها بود. چندین بچه، ده‌ها نوه و چندین نتیجه داشت. 🍃 ولی همیشه سر کوچه می‌نشست. کسی در کنارش نمی‌نشست؛ یعنی جرات نمی‌کرد کنار بنشیند که به "کافر" معروف بود. زن‌ها جرات نمی‌کردند کنار زنی بنشینند که آنها را به شورش وا می‌داشت. کسی کنار زنی نمی‌نشست که می‌گفت این‌قدر ! از چی می‌ترسید؟ او می‌گفت این‌قدر از گناه و جهنم نترسید. چه کسی در دهه‌ی ۱۳۳۰ جرات می‌کرد پهلوی پیره‌زنی بنشیند که می‌گفت من به جای همه‌ی شما به می‌روم. من به جای شما جوابِ خدا را می‌دهم. 🍂 می‌گفت بچه‌ مدرسه‌ای‌ها نباید به حرف پیره‌زن‌ها و پیرمردهای بی‌سواد گوش بدهند. می‌گفت این کر و کورند، شهربانو معتقد بود خیلی از این گناهان که مردم بر می‌شمرند، است. یک روز به ملوکه بی‌بی‌هلی (صفاری) گفته بود از نظر این مردم، بزرگ‌ترین ، علم و دانش و است. او می‌گفت از نظر رقیّه عروس من هرچه آدم بی‌فکرتر و بی‌عقل‌تر باشد، مومن‌تر است و زودتر به بهشت می‌رود. می‌گفت اگر این‌طور باشد، همه‌ی جایشان توی بهشت است! 🍃 در کوچه‌ و محلّه‌ی ما یک زنِ ملّا و دانا و بود که از نظر اهالی بود. در شهر و محله و کوچه‌ی شما چطور؟ چندتا کافر هست؟ البته در شرایط فعلی با این همه مدرسه و دانشگاه "گر حکم شود که مست گیرند، در شهر هرآنچه هست گیرند." 🍂 مادرم می‌گوید شهربانو هم نمی‌خواست ما زن‌ها پیش او بنشینیم. می‌گفت حرف‌های شما مرا می‌کند. حالا پس از ۵۵ سال من از نوه‌اش مهری می‌پرسم: "چرا مادربزرگ شما همیشه سرِ کوچه تنها بود؟" او گفت: "مخالفانش او را کافر می‌نامیدند." من منتظر بودم مهری این عبارت را بر زبان بیاورد تا از او سئوال کنم. فوری پرسیدم: "چرا مردم به او "کافر" می‌گفتند؟ این کلمه‌ی کافر کجا پیدا شد؟" 👇👇👇👇
▫️ خطاب به رقیّه گفت: "عباس کار خلافی نکرده است. تو مؤمن هستی و دائم صحبت از خدا و پیغمبر و امام می‌کنی. عباس همان کاری را کرده که خدا گفته است. همان کاری را کرده که پیغمبر (ص) و امامان (ع) کرده‌اند." خونش به جوش آمد و شروع کرد به خدا و پیغمبر و امامان بد و بیراه گفتن. ▪️هر چه همسایه‌ها و شوهر و دخترانش سعی می‌کردند را آرام کنند، بی‌فایده بود. لبِ حوض ایستاده بود. خواهر گفت: "تو چطور مسلمان مؤمنی هستی که به پیغمبر و امامان بد می‌گویی؟" نعره زد که "من مسلمان نیستم....مسلمان نیستم!". او به پیغمبر و امام‌ها ناسزا می‌گفت. ▫️زن‌ها هر کار می‌کردند، کبری از خانه بیرون نمی‌رفت. به رقیّه گفت: "حقّا که تو عروس شهربانو کافر هستی!" نعره زد: "من کافر هستم! من کافر هستم! من کا... ." ناگهان رقیه مثل مجسمه‌ای که بیفتد سرنگون شد. سرش به لبه‌ی دیوار حوض اصابت کرد. تا آمدند او را بگیرند، داخل حوض افتاد. حوض آب پر از خون شد. سریع داخل حوض پرید و او را بیرون آورد. مثل این که صد سال بود مُرده بود. ▪️ مادر مهری در ۴۷ سالگی بر اثر سکته مُرد. او در تمامِ عمر ترک نشده بود. هرگز به خدا و پیغمبر و امامان کوچک‌ترین توهینی نکرده بود‌. اما در حال فحش دادن به پیامبر(ص) و امام‌ها (ع) مُرد. او که خود را مسلمانِ مؤمن می‌دانست، در حالی‌که فریاد می‌زد "من کافر هستم" مُرد. از آن تاریخ مردم محل به رقیه گفتند "رقیه کافر". ▫️از آن پس به جای آنکه بگویند "شهربانو کافر" می‌گفتند "رقیه کافر". مثل اینکه محله‌ی ما به یک کافر نیاز داشت. آیا قبل از مُردن نامه‌ی اعمالمان را به دستمان می‌دهد؟ چگونه زنی که در تمام عمرش ، در سه ماه آخر عمرش . چگونه که در تمام عمرش صحبت از خدا و پیغمبر، ثواب، گناه، بهشت و دوزخ می‌کرد در حالی مُرد که فریاد می‌زد ؟ ▪️آیا اقرار به کفر در حال عصبانیت، دلالت بر کفر دارد؟ چه کسی جز "خداوند" از درون ما خبر دارد؟ زنِ مؤمنه‌ی متعصبی بود. او با هرگونه مخالف بود. با هر چیزی که جنبه‌ی مدرن داشت، مخالف بود. مرتب جلسه‌ی دعا داشت. همیشه دم از خدا و پیغمبر می‌زد. او نمونه‌ای از آدم‌های بود. آن‌ها که "زندگی" را بر خود و فرزندان و شوهر، همسایه‌ها و اهل محل می‌کنند. ▫️بیست سال پس از مرگش، طرفدارنِ تفکر او زیاد شدند. دعوای سنت و مدرنیته در کشورِ ما است. راستی چرا طرفدارانِ مدرنیته شکست خودرند؟ چرا تفکراتِ رقیّه طرفدار پیدا کرد؟ چرا تفکّرِ در عُزلت است؟ چرا انسان‌های میانه‌رو مثلِ محمدعلی و بچّه‌ها و همسایه‌های او در حاشیه‌اند؟ عاقبت همه‌ی ما و این را به خیر کند! خانواده‌ی محمدعلی نمونه‌ی کاملی از "جامعه‌ی ما است." 📌{۱} پاورقی این داستان: من دیدم بمانجان دارد یواشکی برای دور و بری‌هایش می‌خواند؛ چه می‌خواند:"یک مرغ نازی داشتم، خوب نگهش نداشتم. شغال آمد و بُردش سر پا نشست و خوردش. شغالِ باغِ بالا وربپری ایشاالله..." من در زندگیم بارها مفهوم این شعر را لمس کردم. درک کردم. فهمیدم. شما خوب به مفهوم این شعر فولکوریک بسیار قدیمی ما توجه‌ کرده‌اید؟! "مرغ ناز" می‌تواند هرچیزی باشد مرغ‌هایتان را نگه دارید. مرغ می‌تواند حکومت باشد، می‌تواند کشور باشد. می‌تواند امنیت، ثروت، قدرت، جوانی، زیبایی، سن و سال باشد. 📚 شازده حمام، جلد ۴ ✍ @zarrhbin
ذره‌بین درشهر
‍ #کوری، ماری🌷 (۱۹۳۴_۱۸۶۷ م.) فیزیک‌دان 👇👇👇👇👇👇👇👇 @zarrhbin
، ماری🌷 (۱۹۳۴_۱۸۶۷ م.) فیزیک‌دان ✅ ماریا اسکلو دوفسکایا، که او را با نام می‌شناسند، در "لهستان" به دنیا آمد. پس از پایان تحصیلات دبیرستانی، برای ادامه‌ی تحصیل به "پاریس" رفت و در به مطالعه و تحقیق در رشته‌ی فیزیک مشغول شد. ✅ در آن‌جا، با ، شیمی‌دان فرانسوی، آشنا شد و آن دو باهم ازدواج کردند. این زوج دانشمند، زندگی خود را وقف مطالعه در مورد عناصرِ رادیواکتیو یا کرده بودند. آن‌ها وسیله‌ای برای اندازه‌گیری مقدار رادیواکتیویته‌ی مواد اختراع کردند. ✅ نوعی سنگ معدن به نام پیچ‌بلند نیزکشف کردند که هزار بار بیش از ، خاصیت پرتوزایی داشت. از همین سنگ بود که توانستند عنصر جدیدی کشف کنند که نام آن را به یاد زادگاه ماری، پولاند (لهستان) گذاشتند. ✅ در ادامه، عنصرِ را کشف کردند که قدرت پرتوزایی آن فوق‌العاده بیش‌تر از اورانیوم بود. در پی این کشف، "ماری" و "پیر کوری" و هانری‌ بکرل، دانشمند همکارشان، جایزه‌ی سال ۱۹۰۴ را به طور مشترک دریافت کردند. ✅ پیر کوری بعداً در یک تصادف کشته شد و همسر و فرزندانش را تنها گذاشت. اما ماری دست از کار نکشید و توانست عنصر رادیواکتیو دیگری به نام "رادیوم" را به درجه‌ی خلوص بسیار زیاد تهیه کند. جایزه‌ی سال ۱۹۱۱ را به تنهایی گرفت و این نخستین بار بود که این جایزه را دریافت می‌کرد. ✅ در اثر کار زیاد با مواد پرتوزا، دچار سرطان خون شد و در ۶۷ سالگی در گذشت. 🍃 روحش شاد و نامش جاوید باد 🌹 📚 فرهنگ‌ نامه‌ی نام‌آوران ( آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📆 چاپ پنجم، آذر ۱۳۹۳ 📌 و اما از بیشتر بدانیم: 💡 او اگرچه شهروند فرانسه بود، اما از امضای ماریا اسکلودوسکا کوری استفاده می‌کرد. او هیچ‌گاه هویت ملی خود را فراموش نکرد؛ به دخترانش زبانِ  یاد داد و آن‌ها را برای بازدید به لهستان می‌برد. همچنین اولین عنصری را که کشف کرد به افتخار لهستان نامید. 💡 در ۱۹۳۴ در اثر کم‌خونی آپلاستیک که نتیجه‌ی پرتوزایی پرتو ایکس بود درگذشت. او هنگامِ تحقیقاتش در مرکز پزشکی نظامی در جنگ جهانی اول در برابر این پرتوها قرار گرفته‌ بود؛ در ادامه بخوانیم چند جمله‌ی ناب از این بانوی دانشمند: ✅ من از کسانی هستم کــه فکر می کنند زیبایی بزرگی دارد. ✅ وقتی رادیوم کشف شد . هیچ‌کس نمی‌دانست کــه در مفید خواهد بود. این کار یکی از علایق خالص بود. و این ثابت می‌کند کــه کار علمی نباید از لحاظ سودمندی مستقیم آن در نظر گرفتــه شود. ✅ آن‌کــه بــه احترام نمی‌گذارد، نــه برای جامعــه احترام قائل است نــه برای خودش و نــه برای بشریت. ✅ مدام از من پرسیده می شود. بــه خصوص از سوی ، کــه چطور توانستم زندگی خانوادگی را با حرفــه‌ای علمی تطبیق دهم؟ خب، اصلاً آسان نبوده است. ✅ آزمایش‌های من ثابت کرد کــه تابش ترکیبات اورانیوم می‌تواند با دقت در شرایط مشخصی اندازه‌گیری شود و این تابش یک ویژگی اتمی عنصرِ است. ✅ فرد نباید بــه کاری کــه انجام داده توجــه کند بلکــه باید ببیند چــه برای انجام دادن مانده است . ✅ در مورد اشخاص کمتر کنجکاو و در مورد بیشتر کنجکاو باش. ✅ ما باید استقامت و بالاتر از همــه بــه خودمان داشتــه باشیم. ✅ باید باور کنیم داریم و باید آنرا بــه هر بــهایی کــه شده شکوفا کنیم. ✅ از هیچ چیز در زندگی نباید ترسید؛ تنــها باید همــه چیز را . ✅ جامعــه از نداشتن دو چیز رنج می برد: و 📸 ماری کوری و همسرش پیِر کوری @zarrhbin
‍ ⚫️ وفات یا شهادت؟! ☑️ در علت بیماری و شهادت کریمه اهل بیت (سلام‌الله‌علیها)، اقوال متعددی موجود است، ✍ در این جا به دو نقل معتبر شدن و شدن حضرت اکتفاء می‌کنیم: ◀️ بعضی علت بيماری آن حضرت را چنين نوشته‌اند: با توجه به اینکه در آن از سرسخت خاندان نبوت بودند، از اين رو ... در ساوه در غذای (سلام‌الله‌عليها) ريختند و آن بانوی گرامی، گشته و بستری شدند و طولی نكشيد كه در قم به رسيدند، 👈 مطابق نقل بعضی، نمودن (سلام‌الله‌عليها) توسط در ساوه انجام شد، ◀️ در روایت دیگر نقل شده است که: وقتی كه موكب (سلام‌الله‌عليها) و همراهانشان به رسيدند، هنگامی که در حال غذا خوردن بودند به آن حمله كردند و جنگ سختی درگرفت، برادران و برادرزادگان (سلام‌الله‌عليها) که ۲۳ تن بودند دراين جنگ به رسيدند، افراد ديگر كاروان هم مجروح و پراكنده گشتند، که از جمله آنها کریمه اهل بیت (علیهم السلام) (سلام‌الله‌علیها) بودند که بعد از مدتی کوتاه بعد از ورود به قم به رسیدند، ⚫ ان السیدة فاطمه المعصومه (سلام‌الله‌علیها) قضت نحبها مسمومة شهیدة و فی بلاد غربة، ⚫ همانا (سلام‌الله‌علیها) زندگی‌اش طوری خاتمه یافت که و و در شهر غربت بود. منابع: خصايص السيده فاطمه المعصومه (سلام‌الله‌علیها) ۲۲۱ ، رياض الانساب ص ۱۶۰ ، حياه الست، تأليف مرحوم منصوری، ص ۵۰ ، الحياه السياسه للامام رضا، تأليف جعفر مرتضی عاملی، ص ۴۲۸ ، قيام سادات علوی، ص ۱۶۱ و ۱۶۸ ، بحرالانساب سيدمرتضی، ۸۳ ، جغرافيای تاريخی سرزمينهای خلافت شرقی‌ لسترنج ۲۲۶ خصايص السيده فاطمه المعصومه (سلام‌الله‌علیها) ۲۱۱ مسند فاطمه معصومه (سلام‌الله‌علیها) ۵۲ حضرت معصومه فاطمه دوم (سلام‌الله‌علیها) ۱۵۱ فروغی از كوثر ۳۴ وسيله المعصومين، تأليف ميرزا ابوطالب بيوک، ص ۶۸ @zarrhbin