eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
1.1هزار دنبال‌کننده
19.7هزار عکس
3هزار ویدیو
53 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
. مظلومیت مردم یمن، صدای سرباز انگلیسی را درآورد: قسم خورده‌ام از کشورم دفاع کنم اما قسم نخورده‌ام بخشی از یک دولت فاسد باشم که از تروریسم حمایت کرده و آنها [عربستان سعودی] را تسلیح می‌کند! https://eitaa.com/ebratha_ir/60876 .
6.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام دوستان✋ شاید خیلی از شما بزرگوارن در دفاع نبودید و اگر بودید نیست ولی زیادی هم ممکنه باشند و از جنگ و و شهدا چیزای زیادی خودم اونموقع سالم بود البته وقتی برای اخرین بار ب رفت و سختی داشت 😔 برادرم فرمانده بود کسانی ک یادشونه و ایثار جوانان عزیزمونو عملیاتی ک با روبرو شد و خیلی زیاد داد یکی از 13سال شد بعد سیزده سال جنازه اوردن 😔 فیلمی بدست بزرگم رسیده که تمام امروز منو اجیام و بدجور ناراحت متاثر کرد مخصوصا بچه هامونو ک تا حالا صدای شونو نشنیده بودن خودمم صداشو فراموش کرده بودم برامون انگار تازه شده و داریم فیلمشو نگاه میکنیم 😭😭 👆
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🍃💧 🌾 #کربلای۴ قصه ناتمام تاریخ ماست. قصه ناگفته ها وبغض های تا ابد در گلو خفته… کربلای۴ جغرافیای یک
┄┄❁﷽❁┅┄ ۳دی سالروز کربلای۴ 🍃🍂🍃🍂🌱🌴 به خاطره‌گویی سه تن از غواصان عملیات 4 اختصاص یافت، با یکی از این به نام «کریم مطهری» فرمانده گردان گردان از لشکر انصارالحسین(ع) به گفت‌وگو درباره نقش در دفاع مقدس و بازخوانی خاطرات عملیات پرداختیم. 🌾🌾🌾🕊🕊🕊🕊🕊 . 💢من کریم مؤید، اهل و متولد سال 43 هستم. 💧💧💧💧💧 ؟ 💢دایی، پدر و برادرم از انقلاب بودند، من هم که آن زمان (سال 57) نوجوان بودم، از همان اوایل عضو انقلاب اسلامی و بعد وارد گروه‌های شدم. علاوه بر این مدت زیادی در دبیرستان با شهید همکلاس بودم و شب‌ها به همراه ایشان به عنوان نیروی کمکی به می‌رفتیم. بعد از تشکیل بسیج (در 5 آذر سال 58) نیز من به همراه شهید امیر که پسر داییم بود، از نخستین بودیم که به گرو‌ه‌های بسیج در درآمدیم. آن زمان مسئول بسیج گروه ما شهید حسن بود. ‌پس از شروع خیلی از دوستانم از جمله پسرداییم جزو نخستین بودند که از به جبهه رفتند؛ اتفاقاً همان زمانموضوع درگیری با گروهک‌ها پیش آمد و ما درگیر حل و فصل آن شدیم؛ در نتیجه اواخر سال توانستم در جبهه جنگ حضور بیابم. 🌱🌱🌱🌱🌱🌱 ؟ 💢پس از رفتن به ، به مدت حدود چهار سال جزو نیروهای اطلاعات عملیات بودم. قاعدتاً بچه‌های عملیات به دلیل ماهیت کاری‌شان، همه کارها را از شنا تا خنثی کردن مین‌ها را بلد بودند و ورزیده می‌شدند. در آن دوران، شهید به عنوان فرمانده ستاد عملیات مشخص شده بود که کار و کادرسازی لشکر و همچنین تأمین گردان‌هارا بر عهده داشت. تابستان سال بود که حاج مهدی کیانی، فرمانده لشکر، از چیت‌سازیان خواست تا یک نفر را برای فرماندهی لشکر (ع)معرفی کند و شهریور ماه همان سال (65) بود که ایشان من را معرفی کردند. 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 ؟ 💢در بدو ورود به جمع لشکر (ع) پیوستم و 10- 15 روز بعد، درعملیات جزیره در20 شهریور 65 شرکت داشتم و پس از آن هم در دیگر به ادامه دادم. 🕊🕊🕊🕊🕊 ؟ 💢ما آموزش به آن معنا نداشتیم؛ بلکه به دلیل اینکه دائم در جزیره بودیم، خود به خود بچه‌های عملیات، شده بودند. از سوی دیگر آقای را به عنوان مربی مشخص کرده و برای آموزش دوره‌های تکمیلی به شمال فرستاده بودند که ایشان پس از بازگشت در آموزش‌های خاص هم به ما داد. 🌾🌾🌾🌾🌾 ؟ 💢به عنوان غواص در دو عملیات جزیره مجنون و حضور یافتم و پس از آن هم در دیگر با بچه‌های شرکت می‌کردم، اما دیگر نمی‌کردم. ...... 🌾🕊 ٤👇 @Karbala_1365
قرار بود نیروها با بیایند و علاوه بر پشتیبانی از ما، خط‌های بعدی را بشکنند. بعد از گرفتن خط اول و دوم، به خط سوم رسیدیم. آنقدر خوب پیشروی کرده بودیم که روی خط سوم، شهید مسعود مرادی که‌پسری سبزه رو و حدوداً 17، 18 ساله بود به تنهایی رفت و حدود 60، 70 عراقی را به تنهایی کشت. روز بعد، وقتی نیروهای ما اسیر شدند، شهید مرادی را دیدند که به رسیده و کنارش انبوهی از نیروهای عراقی ریخته شده است؛ عراقی‌ها او را با سیم کرده بودند و همگی دور پیکر وی حلقه زده بودند و هل هله می‌کردند. حتی اسرا دیدند که روی گرفتن او بین دعوا شده بود. ما خط را و طبق قرار از پیش تعیین شده،آماده شدیم و علامت دادیم؛ اما یگانی که قرار بود به » بیاید و به ما بپیوندد، نتوانست خود را به ما برساند. 🌾🌾🌾🌾 ؟ 💢ما در میان » و » بودیم. لازم به ذکر است که «» مثل سدی جلوی کارون قرار دارد. در «ام الرصاص» و از مواضع خود، قایق‌های ما را که کنار کارون ایستاده بودند به رگبار بسته بودند. 🍂🍂🍂🍂🍂 _دارید؟ 💢در یکی از قایق‌های نیروهای ما، حاج ستار ابراهیمی‌ حضور داشت که توانست با از خط عبور کند و به سمت نیروهای خود که در سمت چپ ما قرار داشتند، برود. اتفاقاً در همان عملیات برادرش که کنارش بود، همانجا به رسید. به هرحال حاج ستار ابراهیمی بعد از درگیری، شنا می‌کند به سوی یک کشتی شکسته می‌رود و دو روز آنجا ماند. در این دو روز هر بار نیروهای عراقی برای دستگیری وی به سمت کشتی شکسته می‌روند، حاج ستار ابراهیمی با آن‌ها درگیرمی‌شود و نمی‌گذارد او را اسیر کنند. آن زمان ما دوست مداحی داشتیم به نام سعید بادامی که ‌فرمانده یکی از بود، خلاصه سعید بادامی، بلندگویی در دست گرفت و پشت بلندگو دعای ‌خواند و در دعا مرتب می‌گفت «یا ستار، یا ستار» و چون اسم حاج هم ستار بود، در میان نوحه به او گفت «امشب به سراغت می‌آییم». حاج ستار ابراهیمی را نجات دادند که بعداًدر به شهادت رسید. ✨✨✨✨ ؟ 💢خیر؛ اما در هر و عملیاتی، هم ما و هم نیروهای دشمن همیشه آمادگی حمله از سوی طرف مقابل را دارند. به عنوان نمونه، در ، وقتی عملیات انجام و منطقه تصرف شد، دیدیم که دشمن با اینکه از عملیات بی‌خبر بود، اما برای مقابله احتمالی 7توپ چهار لول را آماده و خود را مجهز کرده بود. قبلاً هم ذکر کردم؛ هر برای خود قاعده مشخصی دارد؛ همانطور که ما برای شناسایی می‌‌رفتیم، دشمن هم برای بررسی منطقه به مواضع ما می‌آمد. مثلاً ما در مناطق غربی از ارتفاعات برای دیده‌بانی و در جنوب از دکل‌ به رصد منطقه می‌پرداختیم. در کنار تمام این‌ها، ستون پنجم دشمن نیز همیشه فعال بود و هر دو طرف نیز مرتب هواپیمای شناسایی به منطقه طرف مقابل می‌فرستادند. در موضوع لو رفتن عملیات سه قاعده از جمله زمان، مکان وطرح وجود دارد؛ هر وقت هر سه به دست طرف مقابل برسد، می‌توان گفت عملیات رفته؛ اما هیچ جا چنین چیزی پیش نیامده است. حتی وفیق ، رییس بخش ایران در استخبارات حکومت بعث که بعدها کتابی درباره کل عملیات‌های وقوع یافته می‌نویسد و به تحلیل آن‌ها می‌پردازد، درباره به چنین چیزی اشاره نمی‌کند. البته آن‌ها متوجه تحرکات ما در شده بودند، اما زمان شروع عملیات را نمی‌دانستند. آن شب به محض شروع درگیری،هوا‌پیما‌های منور زدند و منطقه روشن شد، بعد بمب‌های خود را روی کارون و کنار ریختند و پشتیبانی قطع شد. به عقیده من اگر قایق‌های ما می‌توانستند عبور کنند و بیایند ما در ‌پیروز می‌شدیم. قایق‌ها نیامدند و ما نتوانستیم را بگیریم و این باعث شد ما ) که به خط دشمن رفته و چیزی حدود 1000 متر فضا را آماده کرده بودیم، با شکست مواجه شویم. 🌿🌿🌿🌿 ؟ 💢لباس به قطر نیم سانت از اسفنج فشرده تشکیل شده است؛ اگر بعد از خروج از آب و طلوع آفتاب آن را از بدن در نیاورید، آنقدر خشک می‌شود و به بدن می‌چسبدکه ‌پوست را می‌کند.در آن عملیات ) ما به نیروهای خودی گفتیم لباس‌های ما را به همراه خود بیاورند تا وقتی صبح شد، بپوشیم وآماده بعدی شویم که این اتفاق نیفتاد.. .... راوی : 🌾🕊 ٤👇 @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌸🍃 خاطره ای از #عملیات‌والفجر‌مقدماتی. تقدیم به همه رهروان راه شهدای والامقام👇👇👇
🍃 باتوکل به حضرت جانان ، می کنم فارغ از تمام قیود ، شرح بی بال و پر پریدن را ، راز بی هر دو پا دویدن را ! آری، آری، درست می شنوید ، گرچه باور نمودنش سخت است، دیده ام من ولی به دیده‌ی سر، دیده‌ام خود به کنج یک ، پای سرکردن و دویدن را ، بی پر و بال پر کشیدن را . می کنم شرح قصّه‌ی ، قصّه نه ،یک حقیقت پرراز ، قصّه‌ای واقعی ز یک اعجاز، اوج ایثار در کمال نیاز . روزگاری که خاک میهنمان ، بود پامال اسب اهرمنان ، بودم آن روز یک من، یک سیاهی لشکر ایمان . لشکرم بود نامش ، نام گردانم ، رسته‌ام بود آرپی جی زن ، جامه‌ی داشتم بر تن . مدتی بود منتظر بودیم ، گوش بر زنگ و دست برشمشیر ، می گذشتند روزها پی هم ، همچنان ابرهای روی کویر ، ماه رسیده بود از ره ، سال هم بود سال شصت و یکم ، دهه‌ی فجر بود و فتح و ظفر ، موسم انفجار نور هدا ، موسم اقتدار حزب‌الله ، موسم اقتدا به ثارالله . روز فردای حمله ی ، در فراسوی رمل زار چمو ، فکّه و خال و ، * باز و باز بغض گلو * هدف آن سوی مرزخاکی بود ، پاسگاهی به نام طاوسیه ، هدفی کز چهار طرف آن را ، مین و فوگاز مثل یک دایه ، کرده بودند احاطه اش کامل . به دلیلی که گفتنش سخت است سعی الحاق ناتمام آمد ، فتح کامل نگشت و ناقص ماند . و مسخّر نشد تمام هدف . لاجرم بهر دفع پاتک خصم ، می گرفتیم سنگری باید ، سنگری محکم و مناسب حال، به موازات اقتضای نبرد . بود موجود یک کانال آنجا ، گر چه کم عمق و تنگ و آلوده ، جان پناهی نبود غیر از آن ، لاجرم داخلش شدیم همه مان همزمان با زوال تاریکی ، کرد شروع پاتک را ، حجم سنگین دشمن ، شخم می زد حوالی ما را . آنچنان بود شدت آتش ، کز هوا رمل و ماسه می بارید ، و...کانال رفته رفته پر می شد . آتش هرلحظه بیشتر می شد ، و ... توان دفاع ما کمتر ، همزمان زیر آتشی سنگین ، هیکل تانکها نمایان شد . واقعا مشت و سندان بود . زیر طوفان آتش دشمن ، می شد هرلحظه نوگلی پرپر ، گرچه تا عاشقی زمین می خورد ، عزمها جزم می شدند . امّا ، موشک و خرج آرپی جی ها ، همچنین تیر تیربار و کلاش ، همه در حال ته کشیدن بود . دم به دم عرصه تنگتر می شد ، خبری هم نبود از عقبه ، جز عقب رفتن هیچ چاره نبود ، تاکتیکی اگر چه اجباری ، گر چه آن نیز بود خیلی سخت ، سه طرف هم که بود دست عدو راههای مواصلاتی هم ، به تمامی قُرُق و ممنوعه ، سازمان نظام رزمی هم ، درهم و برهم و بسی نم بود . *وقت.وقت عقب نشینی بود* راه برگشت آن همه نیرو ، کوره راهی به نام معبر بود ، معبری تنگ ، معبری کم عرض ، معبری زیر پای خصم شقی ، معبر از خال‌ها گذر می‌کرد ، تنگه ای پر ز تپّه‌ی ، روی هر تپّه نیز یک ، روی هر سنگری دو.سه . سرباز ، دست بر ماشه‌ی خود ، * گوئیاجشن خالکوبان بود* رسم هم بود گوئیا اینکه ، هرکه قصد گذر کند از خال ، ابتدا خالکوبیش بکنند . * جای باران گلوله می بارید * . . ، آرپیجی یازده . پلامینیا ، آرپیجی هفت . . . آتش تانکها هم از دو طرف ، متمرکز شدند بر معبر ، شد جهنّم به پای در واقع ، هولوکاست حقیقی آنجا بود . آشیان داشتند بی پروا ، آل اُخدود گوئیا آنجا ، خال را نیز فرض کن گودال ، از برای شرارت آنها . ناگهان در شلوغی معبر ، بالگردی ز دور پیدا شد ، آمد و آمد و سپس چرخید ، کرد چندین راکت حواله‌ی ما ، ازقضایک به جایی خورد، که سه مجروح بود در آنجا ، هر سه از ترک‌های لشکر ما ، * گشت آن گوشه محشر صغرا * هر دوپای بسیجی‌ای شیدا ، گشت از پیکرش جدا در جا ، رفت از هوش اندکی آن یل ، تا به هوش آمد ابتدا از ما ، طلب آب کرد با اصرار ، داشت آب حکم کیمیا آنجا ، بود خالی تمام قمقمه ها . چند لحظه به فکر رفت فرو ، بعد هم با تبسمی صوری ، دستها را به دیدگان مالید . ناگهان داد زد برادر ها ، نیست امدادگر مگر اینجا ؟ آن طرف یک بسیجی نورس ، که خود از فرط زخم و بدحالی ، چرخ می زد به دورخود درخاک غرق در خون و تشنه و خسته ، * از قضا آب داشت * چون شنید التماس همرزمش ، باکمال مناعت طبعش ، همه را از کرم به او بخشید ، * لب خود نیز تر نکرد حتی * لحظه ای آن برادر مجروح ، زیرچشمی به نگریست ، بعد چون طفلکی یتیم و غریب ، آب را بو کشید و زار گریست . قبل از آنی که جرعه ای بخورد ، آب را پس زد و دوباره گریست . و سپس باکمال خونسردی ، خواهشی کرد از بسیجی ها ، خواهشی که زدآتش هستی ما گفت با آخرین رمقهایش : ای بلاپیشگان اهل ولا ، وی رخان دشت بلا ، خواهشا اینکه روی مرا ، به سوی بچرخانید . سپس اینگونه کرد عرض ادب : ❣ ❣ بعد هم پر کشید بی پروا ، رفت بی پا به اوج قاف بقا🕊 ارسالی‌ازشاعرویادگاردفاع‌مقدس …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
سال بعد از عملیات «والفجر مقدماتی»، از دل خاک فکه، پیکر شهیدی را یافتند که و حروف نقش بسته بر پلاکش زنگ زده بود، ولی در جیب لباس خاکی اش برگه ای بود کوچک که نوشته هایش را با کمی دقت می شد خواند: «بسمه تعالی. بالا گرفته است. مجالی برای هیچ وصیتی نیست... تا هنوز چند قطره خونی در بدن دارم، حدیثی از امام پنجم می نویسم: «به تو خیانت می کنند، تو مکن. تو را می کنند، آرام باش. تو را می ستایند، مخور. تو را نکوهش می کنند، شکوه مکن. مردم شهر از تو بد می گویند، اندوهگین مشو. همه مردم تو را نیک می خوانند، مسرور مباش… آنگاه از ما خواهی بود»… دیگر، نایی در بدن ندارم؛ ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#یادمان_علمیات_والفجر_هشت
۸ عملیات والفجر ۸ را می‌توان از فتح‌الفتوح‌های تحمیلی خواند. این عملیات در بیستم بهمن ۱۳۶۴ شروع و در بیست و نهم ۱۳۶۵ تمام شد. منطقه عملیاتی اروندرود، خور عبدالله و شبه‌جزیره فاو بود. هدف از این عملیات ورود به عراق به‌منظور تعیین‌کنندگی در پایان جنگ به‌شمار می‌رفت. گرچه به قول علایی دستگاه دیپلماسی فرصت فتح فاو را قدر نشمرد. در نتیجه این عملیات ۷۰۰ کیلومتر مربع از خاک عراق و شهر فاو به تصرف درآمد. هم‌مرزی با کویت، تهدید ام‌القصر و انسداد راه ورود عراق به از دیگر دستاورد‌های این عملیات بود. ۳۹ هواپیما، ۵ ، ۵۴۰ تانک و نفربر، ۲۵۰ خودرو، ۲۰‌توپ‌صحرایی، ۵۵ توپ ضدهوایی و ۲ ناوچه از ماشین جنگی عراق نابود شد. همچنین ایران توانست ۹۵ تانک و نفربر، ۱۸۰ خودرو، ۲۰ توپ صحرایی، ۱۲۰ توپ ضدهوایی و ۳ رادار از عراق غنیمت بگیرد. در عملیات والفجر ۸ فقط بر اثر حمله عراق ۲۰۰۰ ایرانی شهید و ۳۰۰۰ نفر مصدوم شدند. نیرو‌های عراقی نیز ۲۱۰۵ اسیر و ۵۰ هزار کشته و زخمی دادند. عملیات فتح را می‌توان نقطه پایان جنگ در جبهه جنوب دانست. با فتح فاو، نه منطقه‌ای در جبهه جنوبی برای ایران باقی مانده بود و نه تک‌های عراق کاری پیش می‌بردند. فاو تا ماه‌های آخر جنگ در تصرف ایران باقی مانده بود و فقط به مدد عملیات گسترده در مناطق مختلف و استفاده از جنگ‌افزار‌های غیرقانونی موفق به بازپس‌گیری فاو شد. ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
۱۳ سالش بود که با دستکاری شناسنامه به جبهه کردستان رفت. بعدها خودش تعریف کرد تا رسیدن به کردستان، زیر صندلی پنهان شد، می‌ترسید یک وقت او را برنگردانند. پایش که به جبهه رسید دیگر شد. برای مرخصی خیلی کم به سبزوار می‌آمد، اقوام می‌‌پرسیدند: چرا اِینقدر جبهه می‌روی؟ بگذار بقیه بروند! او ناراحت می‌شد و با می‌گفت مگر جبهه سهمیه‌بندی است که هر کسی سهمیه‌اش را برود! ما برای از مملکت و ناموس مان می‌رویم. محمدرضا ۶ سال جبهه‌ بود تا سال ۶۵ که در آبی‌خاکی در منطقه شلمچه،‌جزیره‌ماهی به شهادت رسید اما پیکرش بعد از ۱۲ سال در تاسوعای سال ۷۷ به وطن برگشت و شد. حضور همیشگی در ستاد پشتیبانی من از روزی که به جبهه رفت تا آخرین روزهای جنگ را در ستاد پشتیبانی بودم. در ستاد، همراه بقیه خانم‌ها قند می‌شکستم، نان‌های محلی که از روستاها می‌آورند را بسته‌بندی می‌کردم، کلوچه می‌پختم. برای رزمندگان لباس زیر می‌دوختم و زمستان‌ها هم کلاه و شال می‌بافتم. شب‌های بلند زمستان، کیسه‌های پُر از کلاف‌ کاموا را به خانه می‌آوردم و با خدابیامرز همسرم برای کلاه و شال‌گردن می‌بافتیم. سال ۶۵ بعد از شنیدن خبر پسرم باز هم به ستاد می‌رفتم. بعضی‌ها می‌‌پرسیدند: چرا بعد از شهادت پسرت به ستاد می‌روی؟
با خودم گفتم "دوستت دارم" را به کدام پایت ببندم که بی‌قرار رفتن نشود یادم آمد ... دل که در راه عشقِ خدا تپیدن گرفت دنیا برایت زندان می‌شود ...   ⊰❀⊱ 🌊🥽 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
💢 میبینی ؟!؟ علی اکبرهای دفاع مقدس برای به میدان رفتن و می‌ریختند و و داوطلبانه راهی کارزار می‌شدند... .   ⊰❀⊱ 🌊🥽 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
💢 میبینی ؟!؟ علی اکبرهای دفاع مقدس برای به میدان رفتن و می‌ریختند و و داوطلبانه راهی کارزار می‌شدند... .   ⊰❀⊱ 🌊🥽 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
📩 ملک ابراهیم زمانی ( ) و گروه و از واحد اطلاعات و ویژه ۲۵ #شهادت : ۱۳۶۶_ : . 🔖 خدایا، اعتراف می کنم با اینکه می دانم موقعیت من فقط در ذکر الله و تفکر در نظام آفرینش است لذا نمی دانم چرا این فرصت را به عقلم نمی دهم چرا؟ چرا در مورد زندگی فکر نمی کنم، نمی دانم. آیا می توانم معنای زندگی را درک کنم؟ به نظر من زندگی یعنی ، زندگی یعنی ، یعنی ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، زندگی یعنی ، ، برای ، تکه تکه شدن برای ، زندگی یعنی بقا، زندگی یعنی یاد حق، نظاره کردن به آیات حق، زندگی یعنی دادن در راه حضرت دوست.  .  ⊰❀⊱ 🌊🥽 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄