eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
. آغوش گشوده و بغل کرد مرا با بوسهٔ دم به دم کچل کرد مرا آنکس که شبانه روز با من خوابید غم بود که شاعر غزل کرد مرا...
وصیت می‌کنم باشید... 😭
💚🍃 با من بی کسی تنها شده یارا تو بمان همه رفتند از این خانه خدا را تو بمان!
آبادی شعر 🇵🇸
وصیت می‌کنم باشید... 😭 #وحشی_بافقی
مهی کز دوریش در خاک خواهم کرد جا امشب به خاکم گو میا فردا، به بالینم بیا امشب مگو فردا برت آیم که من دور از تو تا فردا نخواهم زیست خواهم مرد یا امروز یا امشب ز من او فارغ و من در خیالش تا سحر کایا بود یارش که و کارش چه و جایش کجا امشب شدی دوش از بر امشب آمدی اما ز بیتابی کشیدم محنت صد ساله هجر از دوش تا امشب شب هجر است و دارم بر فلک دست دعا اما به غیر از مرگ حیرانم چه خواهم از خدا امشب چو فردا همچو امروز او ز من بیگانه خواهد شد گرفتم همچو دیشب گشت با من آشنا امشب ندارم طاقت هجران چو شب‌های دگر هاتف چه یار از من شود دور و چه جان از تن جدا امشب
غم عشق نکویان چون کند در سینه ای منزل گدازد جسم و گرید چشم و نالد جان و سوزد دل
مرا اسیر جهانِ بدون عشق نکن جزای مهر تو سلول انفرادی نیست!
آبادی شعر 🇵🇸
اگه واست زحمتی نیست بر سر عهدمون بمون...!😔 #مریم_حیدرزاده
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ از دست تو رنجیدم و چیزی نگفتم با دیگرانت دیدم و چیزی نگفتم کلی سفارش کرده بودی من نفهمم این نکته را فهمیدم و چیزی نگفتم ━━━━💠🌸💠━━━━
- کاش یه نرم افزاری بود که میشد بوها رو توش جستجو کرد! مثلا مینوشتی بوی برف، بعد گوشی رو بو میکردی بوی برف میومد مینوشتی بوی بهار، بوی قرمه‌سبزی، بوی سالن عروسی بوی غذای سحری، بوی سبزی‌فروشی بوی ظهر عاشورا، بوی پوشال نوی کولر بوی بندرانزلی، بوی کفش نو بوی گله‌ی گوسفند بعد گوشی رو بو میکردی بوی اینا میومد... مینوشتی بوی امامزاده‌ صالح بوی پاک‌کن، بوی باغ اول صبح بوی سفره‌ی ‌هفت‌ سین، بوی چسب‌ مایع بوی آتاری، بوی فیلمای میکرو بوی کمد مادربزرگ، بوی پختن رب بوی اتاق وقتی ننه موهاشو حنا میذاشت.. بوی دریا در شب بعد گوشی رو بو میکردی بوی اینا میومد... مینوشتی بوی موهات زير بارون، بوی گندم‌زار بوی موهاتو زیر بارون میاورد... 💟
. وقتی که مسیرمان خیابان باشد همراه تو شادی‌ام فراوان باشد با تو چِقَدر قدم‌زدن می‌چسبد مخصوصا اگر به زیر باران باشد
دوست پیوسته مرا در بغلش می‌خواهد کره را آخر شب بی عسلش می‌خواهد تازه انگار رسیده است به دوران خودش پسری از مدل پر هولش میخواهد🙁
واعظ ما بوی حق نشنید بشنو کاین سخن در حضورش نیز می‌گویم نه غیبت می‌کنم
☆ خرّم آن روز کز این منزل ویران بروم راحت جان طلبم و از پی جانان بروم گر چه دانم که به جایی نبرد راه غریب من به بوی سر آن زلف پریشان بروم دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم چون صبا با تن بیمار و دل بی‌طاقت به هواداری آن سرو خرامان بروم در ره او چو قلم گر به سرم باید رفت با دل زخم‌کش و دیدهٔ گریان بروم نذر کردم گر از این غم به درآیم روزی تا در میکده شادان و غزل‌خوان بروم به هواداری او ذره‌صفت رقص‌کنان تا لب چشمهٔ خورشید درخشان بروم تازیان را غم احوال گران‌باران نیست پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم ور چو حافظ ز بیابان نبرم ره بیرون همره کوکبهٔ آصف دوران بروم
باید که برای تو سر دار بمیرم یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم چون نخل به پای تو بیفتم دم افطار در راه تو چون میثم تمار بمیرم چشمم که به چشم تو بیفتد چه بگویم؟ ای کاش که در لحظه‌ی دیدار بمیرم با آن که خریدار تو بسیار فراوان ای کاش که من بر سر بازار بمیرم پابند رکابت شده‌ام در صف صفین این بار حلالم کن و بگذار بمیرم ای کاش سرم بر سر زانوی تو باشد ای کاش که چون یار وفادار بمیرم
به دل‌بریدنِ یک مویرگ ز تن بندیم اگر که خاص‌ترین بندهٔ خداوندیم بیا درست ببینیم پشت سر در راه چقدر لاله نشاندیم و خار و خس کندیم چقدر دل به دل آب و آسمان دادیم چقدر تخم گل اطلسی پراکندیم حریفِ بازیِ برگشت نیستیم، اما هنوز هم که هنوز است آرزومندیم به رسم چُرتکه با خود بیا حساب کنیم در این تنفس کوتاه چند بر چندیم
تمام مهربانان را به خود نامهربان کردم به امیدی که سازم مهربان نامهربانی را😕
غافلی از حالِ دل، ترسم که این ویرانه را دیگران بی‌صاحب انگارند و تعمیرش کنند
دل را به نهان برد و ولی جان ز میان رفت جان دید و پسندید دل خسته چه گوید...
سخنِ عشقِ تو بی آنکه برآید به زبانم رنگِ رخساره خبر می‌دهد از حالِ نهانم ▫️
گاهی بیا به دیدنِ من محضِ سر زدن اصلا بیا به باغ به قصد تبر زدن
گاهی کِشم سری به گریبانِ خویشتن از بس دلم ز تنگی دنیا گرفته است آشوب محشری‌ست، دلش نام کرده‌ام این قطره‌ای که شورش دریا گرفته است
پروانه شدم ، بال زدم ، سوخت دو بالم ديوانه شدم ، داد زدم ، واي به حالم اينبار بسازم به همين بي پر و بالي عاشق شوم و عشق رسانم به كمالي
گفتم ڪه دل به دسٺ من آید ز ترڪ ؏شـق...... دل ڪز تو شد جدا به من بینوا نساخٺ...