eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
54 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
تو آن خیالِ محالی به حالِ هر شب من من آن حضورِ پریشان نشسته بر غمِ تو
شُعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید مگر مساحت رنج مرا حساب کنید...!
برای خویش منطق چیده ام از صبح تا شب لیک شب آمد عشق ویران کرد دور باطل ما را
به تنهایی قسم شب ها ندارم خواب راحت پر از فکر و خیالم چشم هایم کرده عادت شبی را تا سحر در فکر،شعری می‌سرودم تراشیدم مدادم را ،تراشیدم نگاهت ببین بر پیکرم جز شعرها چیزی نمانده غزل هایی که میخواندم فقط گفتم به ساعت اگر هم خاطراتی داشتی با خود بیاور تورا با خاطراتت دوست دارم بینهایت
هدایت شده از اشعار حسین مرادی
دوشنبه ها حَسَنیّه بپاست در قلبم سلام میدهم از عمق جان به سمت بقیع
روى دستم آب و دانه دادمش! اما چه شد؟ بعد عمرى بر سر بام كسى ديگر نشست...
یک روز دو دلباخته بودیم من و تو اکنون تو ز من دِلزده‌ای من ز تو دلتنگ...
خوش خوش کشانم می‌بری آخر نگویی تا کجا ..؟
حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست..
خطا کردم که دادم دل به دستش پشیمان باد عقلم زین خطا ها... 🤧
آنچه من پای بدست آوردن چشمت زدم قید دینم بود،لامذهب نمی فهمی چرا؟
لعنتی یک نفرم،قدرت من کافی نیست تک و تنها وسط لشکر مویش گیرم
چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند و تماشای تو زیباست اگر بگذارند من از اظهار نظرهای دلم فهمیدم عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند
حتی اگر فردا ... خورشيد برای من طلوع نكرد اين آخرين وصيت من است : "دوستـت دارم"
لبخند منی دور نباش از منِ غمگین اندوه مرا دادرسی نیست به جز تو
دل داده ام بر باد ، بر هرچه باداباد مجنون تر از ليلى ، شيرين تر از فرهاد اى عشق ! از آتش ، اصل و نسب دارى از تيره ی دودى ، از دودمانِ باد آب از تو طوفان شد ، خاک از تو خاكستر از بوى تو آتش ، در جان باد افتاد هر قصر بى شيرين ، چون بيستون ويران هر كوه بى فرهاد ، كاهى به دست باد هفتاد پشتِ ما ، از نسل غم بودند ارث پدر ما را ، اندوهِ مادرزاد از خاکِ ما در باد ، بوى تو مى آيد تنها تو مى مانى ؛ ما مى رويم از ياد ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌.
تو از قبيله ي قاجٖاري، به چشم هاي تو مشكوكم رسيده اي كه اميري را ، ز چشــم شاه بينـــدازي
مگر لب تو به پیمانه عکس افکنده است که می بکام من امشب چو شربت قند است
هی گفتیم: حرف است فراوان و دگر حوصله ای نیست… از مصرع دومش غافل شدیم... "از بغضِ عمیقِ به گلویم گله‌ای نیست..." 🌾
. سرانجام دل به جایی می‌رسد که دو راه بیشتر ندارد یا باید خون شود و یا سنگ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرا در کودکی شوقی دگر بود خیالم زین حوادث بی‌خبر بود 🌴💙🌴
گویند جدایی نَبُوَد سخت، ولیکن بر ما زِ فراقِ تو چه گویم که چه ها رفت...!
جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما دردا که نیستت خبر از روزگار ما در کار تو ز دست زمانه غمی شدم ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما
عشق تو ز خاص و عام پنهان چه کنم دردی که ز حد گذشت درمان چه کنم خواهم که دلم به دیگری میل کند من خواهم و دل نخواهد ای جان چه کنم
اگر روزی یقین کردی جهان جای کمی دارد چو من سر در گریبان کن، گریبان عالمی دارد