eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
ای دست! برای تو دعا خواهم کرد یک بار اگر به زلف دلدار رسی
برات کرب و بلا را گرفتم از مشهد برات مشهدم اما به دست بانو بود
هدایت شده از دیــــار شــعـــر
آلوده ایم؛ حضرت باران ظهورکن!.mp3
17.32M
آلوده‌ایم، حضرت باران ظهور کن با نوای: علی جعفری آملی
هدایت شده از دیــــار شــعـــر
آقا! به جان خستهٔ من هم نگاه کن! 😔😔😭
با مادرت بگو که سرم را به باد داد ناز و غرور دخترک ته‌تغاری‌اش
🛑نظرسنجی کانال حسینیه دل در انتخابات ریاست جمهوری به کدام نامزد رأی میدهید؟ ۱)آقای دکتر قالیباف ۲)آقای دکتر جلیلی ۳)آقای دکتر زاکانی ۴)آقای دکتر قاضی زاده ۵)آقای دکتر پورمحمدی ۶)آقای دکتر پزشکیان برای ثبت رأی خود، روی آدرس زیر ضربه بزنید: https://EitaaBot.ir/poll/8yn9
واژه‌ها در سرم بلا تکلیف دفترم گیج و ویج توی کیف خسته‌ام مثل شاعر غزلی با مضامین نیمه‌جان و ضعیف در هجوم غبار نامردی شعر خاکستری، ترانه کثیف... بیت‌الاحزان دل تداعیِ یوسف و خواب گاوهای نحیف... دل‌خوشی‌ها همه مچاله‌شده لحظه‌ها غیر قابل توصیف مانده‌ام در حصار قافیه ها مانده‌ام پشت دردهای ردیف @poem12
او که یک چیز نامشخّص بود هی مرا سمت خود کشید، وَ من نامشخّص به سمت او رفتم در خِلال همین کشیده شدن هر چه بیهوده دست و پا نَزدم بیشتر در خودم فرو رفتم او که یک عطر نامشخّص داشت از بهشتی که نامشخّص بود پخش می شد به سوی شامّه ام من که چون دوزخی رها بودم و مشخّص نشد کجا بودم بو کشیدم، به سمت بو رفتم سال ها درد نازکی بودم که به خون آبیاری ام کردم درد نازک عظیم و محکم بود درد محکم عمیق شد، غم شد و من از غم بدل به ریگ شدم و به پای خودم فرو رفتم او که در خود هزار دالان داشت او که پیچیده بود و تو در تو او که چیزی نبود غیر از او به هزاران روش کشیده مرا من هزاران نفر شدم، آنگاه به درون هزار تو رفتم کوه بی قراریم یک سو سوی دیگر مَحال بودن او و مَحالات دیگرش سویی و خیالات من به دیگر سو: پس شتابان چهار تِکّه شدم وشتابان به چارسو رفتم اوی من! اوی نامشخّص من! نرم حاضر جواب گوش به در! اگر امشب کسی به در نزد و در اگر وا نشد، وَ آن که نبود اگر از حال من سؤال نکرد در جوابش تو هم نگو: رفتم با تو رفتم، تو بردی ام از هوش اوی پنهان کاملاً خاموش! متشخّص ترین سواره ی من! من به پای خودم، به میل خودم با تو هر نکته ی چموشی را شیهه در شیهه، مو به مو رفتم سرنوشتم غلیظ و قرمز بود: دمِ درگاه نامشخّص، او زائری بود و جویِ منتظری پیش پاهای زائرش مثلِ خون گوساله ای که ذِبح کنند سرخ جاری شدم به جو رفتم
تصویر نگاهت به دلم قاب شد ای عشق چشمان تویک منظره‌ی ناب شد ای عشـق جان در شبِ گيسوی بلنــدت به لب آمد شب‌های من ازماهِ تو مهتاب شد ای عشـق شبتون در پناه حق
چقدر خاطره‌ی ناتمام دارم من که اسم تک تکشان حکمت است و تقدیر است ...
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
۲۰ گیگ اینترنت داخلی همراه اول رایگان هدیهء انتخابات *100*673#
جانم وطن رفته ننه‌ی منافقین سویِ دَرَک گردند تمام دشمنان یک یک دَک ماندی تو ولی باز قوی، پابرجا جانم وطن عزیز ،اللهُ مَعَک
به وقت جنگ در میدان تقدیر در آن بارانِ سرخ تیر و شمشیر؛ حسینِ فاطمه هرگز نیفتاد؛ نمازِ اولِ وقتش به تاخیر ...
نزدیک به قلّه‌ایم! ایران، شب تیره را سحر خواهد کرد از گردنه‌ها باز گذر خواهد کرد نزدیک به قلّه‌ایم، پا پس نکشی! یک رأی من و تو هم اثر خواهد کرد ✍🏻 🏷 | 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محبوب دل غمزدگان، صحن و سرایت عالم همه مدیون سجایا و سخایت تو ضامن آهویی و هر قلب گرفتار شد آهوی درمانده‌ و مشتاق عطایت
تا که اکسیژن پاک تو درون ریه‌ام شد پلک توموجب آرامش هرثانیه‌ام شد ازهمه زاویه‌ها زاویه می‌گیرم وتنها گوشه‌ی چشم تو دلخواه‌ترین زاویه‌ام شد مطمئن بودم ازاین چون که سپردم دل خود را این سپرده چک تضمین شده‌ی آتیه‌ام شد سرو قبراقم و ازآفت پاییز بدورم عشق تو باعث این رویش پرحاشیه‌ام شد سهمم ازآن غزل پخته چشمان تو تنها اشکخندی است که بر سفره دل سهمیه‌ام شد نرخ هرساله‌ی اجناس گران می‌شود اما خنده‌ات قیمت تثبیتی نرخ دیه‌ام شد خرم‌آبادی و جذاب‌تر از رشتی و شیراز سبزه‌میدان تو محبوب‌ترین ناحیه‌ام شد
بی فایده ست حرف وفا با تو بی‌وفا بیدار چون کنیم کسی را که خواب نیست؟!
اما من و تو دور از هم می پوسیم غمم از وحشت؛ پوسیدن نیست غمم از زیستن ِبی تو در این لحظه ی پُر دلهره است
بنویسم، ننویسم، تو نمی خوانی که! چیزی از معجزه ی شعر، نمی دانی که! گفتم ازحال خرابم وصدافسوس که تو بی خبر مانده ای از ماندن مهمانی که.. خانه کرده است دراین سینه ی پرآشوبم مثل شبهای پر ازشعر زمستانی که.. نرسیده است نگاهی به تماشای تنم شده ام پرسه«زن»کوچه خیابانی که.. روزگاری،من و توبیخبر از فرداها دست دردست پراز خواهش پنهانی که.. کاش یک بار فقط،بغض مرا می خواندی! بنویسم،ننویسم،تو نمی خوانی که!
حال خوش را شهر فریاد میزند کیست؟ که این حال خوب را بر باد داد؟!
چایی بهانه‌ای است که باشی کنار من پس استکانِ سهم من از دیدنت کجاست؟
رفتی و نداری خبر از دردِ گرانم.. از حال خرابِ دل و از بغضِ نهانم.. آرام و قرار دلِ سرگشته‌ای اما.. بر هم زده هر خاطر‌ه‌ات، روح و روانم.. مرداب شدم ساکت و متروک و پریشان.. از برکه‌ی من رفت شبی ماهِ نهانم.. هر چند پس از رفتنت آوایِ سکوتم.. نامت شده نجوای شب و وِرد زبانم.. تنها منم و دفترِ باران زده وقتی.. چتر غم تو باز شده بر سرِ جانم.. آخر چه کنم، بیکس و تنها و غریبم.. در شهر دلت عابرِ بی نام و نشانم.. برگرد به این قلبِ پر از خواهش و پردرد.. چون بی تو نفس رفته و من بی‌ضربانم..
دردی که بود در دل تنگم دوا نداشت غم هم برای رفتن از این سینه پا نداشت آیینه بود و روبه‌رویم می‌نشست دوست آیینه بود دوست ولیکن صفا نداشت بیخود امیدوار وفاداری‌اش شدم پر بود از ادعای وفا و وفا نداشت می‌گفت در هوای رفاقت نفس بکش گشتم در آسمان رفاقت، هوا نداشت! از آب عشق تشنگی‌ام برطرف نشد هرچند خوش‌گوار! ولیکن بقا نداشت آمد طبیب پیش من و ناامید رفت داغی که بود در جگر من شفا نداشت از بانوان محکم و مردان پهلوان پر بود صحن عشق ولی پوریا نداشت گفتی چرا دوباره غزل غصه‌‌‌دار شد حال مرا ببین که بدانی چرا نداشت
گفتی که پای عشق اصلا در میان نیست این روزها، دیوار حاشایت بلند است...
باتو حتی راضیم، حاضر به تبعید از بهشت؛ گاز خواهم زد تمام سیب های کال را...